یادداشت نویسنده در این فرصت مراتب سپاس قلبی خود را به پدرم، باغدیک دِرگریگوریان که ترجمۀ متن نسبتاً پیچیدۀ انگلیسی این نوشته را به پایان رساند و نیز به خانم آرمینه آراکلیان، سردبیر فصلنامۀ پیمان و همکاران ایشان که امکان استثنایی انتشار این مقاله را با برگردان فارسی دراین فصلنامۀ وزین فراهم آوردند، تقدیم می دارم. |
دربارۀ نویسنده تالیـن گریگـور استاد تاریـخ هنـر در دانشکـدۀ هنـر وتاریـخ هنر دانشگاه کالیفرنیـا، دیویـس پـس از طی پنـج سال تحـصیلات ابتـدایی در مدرسۀ انستیتو مریم تهران به همراه خانواده به فرانسه مهاجـرت کـرد و دوران تحـصیلات متوسطـۀ خـود را در مدرسـۀ عمـومی پاریس طی نمـود. او تحصیلات دبیرستانی خود را در کالیفرنیای امریکا گذراند و مدرک کارشناسی در معماری را در 1996م از دانشگاه یو.اس.سی[2] به دست آورد. او در پی طی مـدارج عالیۀ تحصـیلی، موفق به اخذ مدارک کارشناسی ارشد معماری از دانشگاه ام.آی.تی. ماساچوست[3] امریکا در 1998م و دکترا در 2005م در همان رشته و از همان دانشگاه شد. نظر به اینکه بخش بزرگی از تحقیقات علمی ایشان به ایران معاصر اختصاص داده شده بود، تالین گریگور در حین تحصیل و پس از آن بارها به ایران بازگشته و به انجام تحقیقات میدانی و پژوهش در اسناد ذیربط پرداخته. تالین گریگور تحقیقات خود را درحیطۀ دگردیسی و امتزاج هنر نزد مهاجرنشین ها در ایران و هند متمرکز کرده است. او نخستین کتاب خود را تحت عنوان نوگرایی، معماری و میراث ملی در بنای ایران عهد پهلوی[4] به مباحث مربوط به ارتباط بین معماری رسمی در سدۀ بیستم و میراث سنتی آن اختصاص داد. کتاب دیگر وی با عنوان فرهنگ و هنر معاصر در کوچه و بازار، در کارگاه ها و در غربت،[5] به بازبینی فرهنگ هنر تجسمی ایرانی در برخورد دائمی هنر اصیل سنت گرایان و آنچه که پیش گامان هنر عرضه می کنند پرداخته است. کتاب مشترک تالین گریگور و سوسن بابایی، با عنوان رد پای قدرت فرمانروایان هخامنشیان تا شاهان پهلوی در معماری ایران،[6] تأثیر اِعمال حاکمیت برمعماری را مورد بررسی قرار داده است. مقاله های متعدد او زینت بخش بسیاری از مجلات هنری چون آرت بولتن،[7]گتی ریسرچ ژورنال،[8] متن سوم،[9] ژورنال آو ایرانین استادیز،[10]ترشولد[11] و دوکومومو[12] بوده اند. تالین گریگور در طول سالیان تحصیل مفتخر به دریافت بورس های فوق دکترا از مراجع معتبری چون گتی ریسرچ اینستیتوت،[13] دانشگاه کُرنل،[14] مرکز مطالعات پیشرفتۀ هنرهای تجسمی نشنال گَلری آوآرت،[15] سودآورممورریل فاووندیشن،[16] سوروز فاووندیشن،[17] روشن کالچرال هریتج اینستیتوت[18] و آقا خان، ام.آی. تی[19] شده است. آخرین کتاب تحقیقی تالین گریگور به تاریخ شناسی هنر در سده های آخر در اروپا و ارتباط آن با احیای سنن عهد قاجار در ایران و درون جامعۀ راج هند ـ عهد سلطۀ انگلیس، اختصاص داده شده است. دکتر تالین گریگور در مقاطعی هم به عضویت هیئت های علمی چون هیئت تحریریۀ آرت ژورنال[20] در آمده است. در حال حاضر دکتر تالین گریگور رئیس بخش تاریخ هنر دانشکدۀ علوم انسانی دانشگاه کالیفرنیا، دیویس است. |
احتمالاً نطفۀ آرمان انقلابی تشکیل کنگرۀ بیـن المللی معـماری مـدرن یا سیام[21] در طـی یک بازی بسکتـبال پر برخـورد بین لوکُربوزیـه،[22] پسرعمـوی او پیـر ژاناقـه[23] و دوستش گابرئـیل گِورِکیـان در بعد از ظهر یک روز داغ در شهرپاریس بسته شد. از نـظر گِورِکـیان ایـن مسابقـه برای بازی کنان کمی نا خوش آیند بود زیرا ظاهراً لوکُربوزیـه همـواره اصـرار به استفـاده از «چشمپوشی ساخته شده از توری فلزی بر چشم سالم خود را داشت»، در حالیکه اوعملاً از چشم دیگر خود نابینا بود. گِورِکیان چند سال پیش در 1925م زمانی که 25 سال داشت و در مقام نایب رئیس بخش موسیقی نمایشگاه بین المللی معماری و هنر مدرن پاریس[24] انجام وظیفه می کرد، موفق به کسب جایزۀ بزرگ[25] بابت طرح باغ آب و نور[26] خود شده بود. متعاقباً در سال 1926م با ارائۀ طرح باغ کوبیست،[27] موفق شده بود که طرح ویلا نوئال[28] روبر مَلهِ ـ استیونس[29] در محلۀ هایق[30] در جنوب فرانسه را تکمیل کرده و یک سال بعد طراحی باغ تراس[31] همراه با طراحی داخلی و اثاثیۀ خانه را برای ویلای هایم[32] در محلۀ نوئی[33] در غرب پاریس به پایان برد (1930م). گِورِکیان که خود باعث آشنایی خانم هلن دُ مِندِقو،[34] یکی از اشراف فرانسوی ـ سوئیسی و حامی نمایشگاه خانه سازی سوئیس وِرک بوند[35] با لوکُربوزیه شده بود، در پی تشویق لوکُربوزیه و قبول مخارج برگزاری گردهمایی سیام از سوی هلن دُ مِندِقو، در ژوئن 1928م اولین گردهمایی سیام را در شاتودُ لا ساراز[36] سوئیس برنامهریزی نمود. گِورِکیان، لوکُربوزیه و شخصیت های معتبری چون ژاناقه زیکفرید گیدئون،[37] کارشناس سوئیسی الاصل تاریخ هنر، هانس مایر،[38] نایب رئیس مدرسۀ هنری باوهاوس،[39] کارل موزر،[40] معمار سوئیسی، هنریک بِرلاگه،[41] معمار معروف هلندی و هفده معمار متشخص دیگر مهمانان خانم هلن دُ مِندِقو در کاخ قرن سیزدهم او بودند و این در حالی که معماران مشهور دیگر از خطۀ اتحاد جماهیر شوروی مانند ال لیزسکی[42] و مویزی گینز بورگ[43] به دلیل ممانعت استالین از خروج آنها از کشور فرصت حضور در این گردهمایی را به دست نیاورده بودند. در گردهمایی فرهیختگان معماری در روزهای 26 تا 28 ژوئن 1928م پیش نویس اولین بیانیۀ سیام تدوین گردید، یک بیانیۀ مشترک که ظهور جنبش نوگرایی را اعلام می کرد. هدف گردهمایی تعیین موقعیت معماری نوگرا در حیطۀ « اقتصاد و موقعیت اجتماعی واقعی» بود.[ [44 سر فصل چهارم بیانیۀ لا ساراز، مواضع سیام در خصوص ارتباط بین معماری و حکومت را ارائه می داد. مادۀ پنجم این بیانیه هشدار می داد که «پیروی از قوانین خشک حکومتی و نادیده گرفتن موازین مدیران فرهیخته وآگاه، حکومت را به خاطر تجمل گرایی و صرف مبالغ هنگفت برای ساخت بناهای مجلل به منظور برپایی شکوه وجلال گذشته که به بهای به تأخیر افتادن امور مهم تری چون شهرسازی و خانهسازی تمام خواهد شد، به گمراهی خواهد کشاند». مادۀ هفتم نیز « نگرش جدید معمار که طی آن معمار موقعیت خود را در واقعیات اقتصادی دوباره تعیین می کند، ادعاهای حامیان حکومتی را زائد می داند». معماران بر اساس مفاد این بیانیه، ظاهراً در تضاد ولی کاملاً هم سو با اصول نوگرایی، متعهد شده بودند که هم آهنگ با فلسفۀ نوگرایانۀ « هنر برای هنر»، معماری را به جایگاه بر حق خود در دنیای اجتماعی ـ اقتصادی که حاوی جدایی معماری و سیاست است برگردانند. معماران معتقد بودند که فاصله گرفتن اختیاری از حکومت که نتیجۀ صوری پشت کردن به سیاست را در پی خواهد داشت، معماران نوگرا را مجهزبه قدرت سیاسی بالقوه خواهد کرد. در تاریخ هنر متعارف، از معماران به عنوان دست نشاندگان حکومتهای استبدادی و کسانی که آلت دست حکام برای رسیدن به هدفهای سیاسی حکومت بوده اند یاد می شد، در حالی که مجمع سیام معماران نوگرا، برای آنها در بطن خانوادۀ بزرگ مجامع بین المللی ادعای ایجاد انعطاف در جهت گیری آزاد و فارغ از اعتقادات مذهبی را داشت. در دهه های متعاقب مقولۀ نوگرایی در معماری با هدف ایجاد استقلال در طراحی، باعث ایجاد تحول و تشکل رابطۀ دیگری بین معماران و حکومت شد و این در دورانی که تعدادی از معماران معروف چون مارچلو پیاچنتینی،[45] بوریس ایوفان،[46] آلبرت اسپیر[47] و لوکُربوزیه درخواست اجـرای طرحهـای بسیار بزرگـی را، که اکثراً غیرعـملی مینمود، از رهبران سیاسی وقت، چون موسولینـی، استالیـن، هیتلر و سران حـکومت ویشی دریافـت می کـردند. به شهادت ژان لوئی کُهن،[48] «لوکُربوزیه که قدرتهایی از نوع دیگر را ترجـیح میداد و بر این باور بود که دموکـراسی مانـعی برای طرحهای خود اوست، تلاش مداومی را برای برقراری رابطه با دولتمردان سیاسی وقت به خرج می داد». والتر گروپیوس،[49] مدیر باوهاوس در اول آوریل 1929م از مقام خود استعفا داد و هانس مایر جایگزین او شد. مایر که همواره به شاگردان خود می گفت که «کار ما خدمت به تودۀ مردم است»، هیچ تلاشی برای منصرف کردن شاگردان خود از تشکیل گروه شاگردان کمونیست به خرج نداد. او در ماه ژوئیۀ 1930م با اتهام سیاسی کردن مؤسسه آموزشی، به دست شهردار دساو[50] از کار برکنار شد. هانس مایر قبل از عزیمت به مسکو اعلام کرد که «من کار خود را در شوروی که در ارکان آن فرهنگ واقعی مردمی شدیداً اعمال میشود ادامه خواهم داد».[51] در پاییز بعد کلاسهای باوهاوس زیر نظر مدیریت لودویک مایز وان دررو[52] که اقدام به اخراج شاگردان سیاستگرا زده و به تدوین دروسی در حول محور فنآوری و زیباییشناسی پرداخته بود، ادامه یافت. این تدبیرکمترین کمکی به برقراری آرامش در جو حاکم بر باوهاوس نکرد و شاگردان همچنان به تمایلات سیاسی خود وفادار ماندند. پای بندی دانشجویان به افکار سیاسی و به قدرت رسیدن حزب نازی در دساو در سال 1931م، منجر به ظهور اولین پوستر مبارزاتی و اعلام درخواست آشکار برای انهدام ساختمان گروپیوس شد. سیام با مدیریت گِورِکیان در فاصلۀ سالهای 1928م و 1932م و در حالی که باوهاوس آماج حملات قرار گرفته بود، فعالیت خود را شدت بخشیده به جذب اعضاء آلمانی زبان مبادرت ورزید، تاجایی که در زمان گردهمایی سال1930م سیام در بروکسل، شخصیت هایی چون والتر گروپیوس، مایز وان دررو و ریچارد نویترا[53] به این سازمان پیوستند. گِورِکیان و مَلِه استیونس، هانری سوواژ[54] و اگوست پره[55] همراه چند متخصص دیگر مجلۀ معروف فرانسوی معماری امروز[56] را به منظور پیگیری بیشتر عقاید چپی در1930م تأسیس کردند. دو سال بعد، نظریه های خانهسازی گِورِکیان، یکی از چهار معمار غیر اطریشی، در نمایشگاه خانهسازی وِرک بوند به معرض نمایش گذاشته شد. ایـن نمایـشگاه که قـرار بود در سـال 1930م برگزار شود، با دو سال تأخیر در چهارم ژوئن 1932م در حومـۀ غربی وین برگـزار شد و حـدود یکصدهزار بازدیـدکننـده را به خـود جلـب کـرد. برگـزاری این نمایشگـاه که علاوه بر گِـورِکیان، سی و سـه معـمار تحـت نظارت جـوزف فرانـک[57] در آن شرکـت کرده و هفتـاد خانۀ مسکونی تک واحدی را طراحی و ارائه کرده بودند، سبب شد تا روزنامههای محلی از آن به منزلۀ «بزرگ ترین نمایشگاه معماری اروپا» یاد کنند. [58] شایان ذکر است که در ایامی که گِورِکیان (1900ـ1970م) در سال 1915م در سن 15 سالگی از تهران وارد وین شد، جوزف فرانک و اسکار استرناد[59] از معلمان او در آکادمی هنرهای کاربردی بودند. گابرئیل گِورِکیان درسال 1900م دراستانبول از والدین ارمنی مسیحی به دنیا آمد. تحصیلات اولیۀ خود را در تهران و تحصیلات دانشگاهی را در وین به اتمام رساند و در پاریس، مکانی که آن را جایگاه نهایی خود می دانست به شهرت رسید. گِورِکیان به پنج فرهنگ و زبان مختلف تسلط داشت. او پس ازفارغالتحصیلی در آتلیۀ جوزف هوفمن[60] (عضو وِرک بوند اطریش) مشغول به کار شد ولی در سال 1922م به پاریس نقل مکان کرده و همکاری را با شریک جدیدخود، مَلِه استیونس شروع کرد. خانههای شماره 67 و 68 گِورِکیان در مقابل خانههای شماره 47 نویترا و 48 هانس وتر[61] (شوهرخواهر او) و خانه های شماره 49، 50، 51 و 52 آدولف لُس[62] در مرکز نمایشگاه خانه سازی وِرک بوند قرار گرفته بودند. پیش تر از آن، آدولف لُس و گِورِکیان در اجرای شماری دیگر از طرح های خانه سازی همکاری کرده بودند. باوهاوس به دستور حزب نازی در اول اکتبر 1933م تعطیل شد و در همین زمان گردهمایی بینالمللی چهارم مجمع سیام در مسکو لغو گردید. با وجود برگزاری بسیار موفقیت آمیز نمایشگاه وِرک بوند اطریش در سال 1932م، این تشکیلات نیز تجزیه شد و نهایتاً در سال 1934م پس از رویارویی با چالشهای سیاسی کاملاً برچیده شد. در این زمان که اکثر پیش گامان جنبش نوگرایی در حال فرار بودند، گابرئیل گِورِکیان دعوت دولت ایران را به عنوان سرمعمار شهر تهران پذیرفت و در سال 1933م در حالی که ایران شاهد بزرگ ترین رونق ساختمانی پس از دوران حکومت شاه عباس (1588ـ 1629م) بود، وارد تهران شد. رؤیای یک نوگرا به حقیقت میپیوست. رضا شاه (1925ـ 1941م) دو سوم بافت شهری قرن نوزدهم قاجار را تخریب نموده و فضای مناسبی را برای طراحی ایران نوین برای معمارانی که سخاوتمندانه پرداخت میشدند، مهیا کرده بود. اگر شرایط اجتماعی در سراسر اروپا بر وفق مراد معماران نوگرای چپی نبود حکومت ایران آنها را برای ایجاد طبقۀ متوسط شهری، با آغوش باز میپذیرفت. ایران با وسعتی جمعاً بزرگ تر از کل مساحت خاک کشورهای فرانسه،آلمان، اطریش، سوئیس و ایتالیا، ثروتی به بزرگی منابع نفتی و برنامههای نوینسازی فرمایشی، در سال های 1930 درواقع محیط بسیار مناسبی برای تحقق رؤیاهای معماران نوگرا بود. کنجکاوی اولیۀ نگارنده آغازگر پژوهش بر جستار این مقاله بود. چرا در محیطی مالامال از ملیگرایی افراطی در دوران حکومت رضا شاه، معمارانی برخاسته از بطن جوامع اقلیتهای مذهبی ایران چون گِورِکیان، پرچم دار نوگرایی شده بودند؟ یا چه گونه شد که تعداد زیادی از متخصصان جوان از ادیان مسیحی، زرتشتی و یهودی معماری را به عنوان پیشۀ خود انتخاب کرده و موفقیتهای چشمگیری در طراحی و اجرای حداقل نیمی از ابنیۀ نوگرای شهری ایران آن زمان به دست آوردند؟ به نظر می رسد که پاسخ این سؤال را می توان در اشتیاق فراوان رضا شاه به ایجاد تحول و نوگرایی در ایران و سیاست های او در ایجاد جوامع عاری از اعتقادات مذهبی و تبعیض جنسی دانست. سیاست او سبب بروز فضایی مساعد برای تبلور استعداد معمارانی از اقلیت های مذهبی شده بود که احتمالاً در ایام گذشته مورد تبعیض واقع شده بودند. [63] سیاست تجددگرایانۀ رضا شاه در عرصۀ معماری را می توان نوعی نوگرایی با تعهد به پذیرش فرمایش از رأس بالای حکومت (بالا به پایین)، برای برپایی ظاهری نو برای یک جامعۀ غیرمذهبی تفسیر کرد. سیاستی که باید اعتماد و همکاری اقلیت ها چه مذهبی یا قومی ویا جنسی طبقۀ پایین دست (پایین به بالا) را تضمین می کرد. سه مورد از تناقضات تاریخی در هم تنیده را می توان برای روشن شدن پاسخ سؤالات فوق به چالش کشید. – ادعاهای غیرسیاسی جنبش نوگرا در فرهنگ معماری بین سالهای 1920م و جنگ جهانی دوم با وجود وابستگی بسیار زیاد آن به رهبران سیاسی – سیاست رضا شاه در ایجاد فرصت یکسان برای تمام جوامع مذهبی و قومی، به منظور یک پارچه سازی ملت بین سالهای 1930م و جنگ جهانی دوم با وجود تعهد سرسختانۀ او به مکتب قومی ـ ملی پارسی – ظهور و حضور اقلیت ها در مقام پیش گامان و مدافعان نوگرایی ایران در عهد پهلوی، با وجود اصرار حکومت در ایجاد ملتی واحد به سبک و سیاق پهلوی یان. دلایل ظهور پرچم داران معماری نوگرای ایران از بطن جامعۀ زنان و اقلیت های مذهبی چون زرتشتیان، ارمنیان و آشوریان ایران دوران پهلوی را می توان با بررسی ترکیب این سه مورد ظاهراً متناقض، دریافت. واقعیت توجه به احوال جوامع متبوع با قومیت، فرهنگ، زبان، جنسیت و اعتقادات مذهبی گوناگون حتی در اوج ملی گرایی ایرانیان را می توان در جوف میراث باقی مانده از حکومت سلطنتی ایران پی گرفت. کوشش دیرینۀ پادشاهان ایران در تشکیل جامعه ای با بافت اجتماعی همگون و ملحوظ کردن جوامع اقلیت در خانوادۀ بزرگ ایران، در تاریخ قبل و بعد از اسلام در ایران همیشه مشهود بوده است.در نتیجه می توان تأثیر کار معماران اقشار اقلیت را در سیاست نوگرایی دوران پهلوی در پرتو همین برداشت از تاریخ، بازنگری کرد. برخورد واقعی بین نیروهای اصلاحطلب و مخالفان آنها در دوران سلطنت طولانی ناصرالدین شاه ( 1848ـ1896م) شروع شده بود. نگرش دوگانۀ این پادشاه نسبت به روند نوگرایی باعث به وجود آمدن آشفتگی سیاسی (که خود مخل توسعۀ معماری است) و ایجاد ساختار نهادینه ای شده بود که بعدها در مقام پایگاهی برای گسترش نوگرایی از نوع پهلوی قرار گرفت. دستور جلسۀ فرمایش از رأس بالادست (فرمان از بالا به پایین) با همکاری طبقۀ پایین دست (پایین به بالا) در سالهای 1930م هم سو شده و شرایط زمانی مساعدی برای نوسازی آماده گردید. اجازۀ تأسیس مدارس زرتشتی، ارمنی، کاتولیکهای فرانسوی و مبلغان مذهبی امریکایی از سال 1880م، سلب حقوق فرانسویان برای ادامۀ کاوشهای باستانی درسالهای 1900م، تأسیس دانشگاه تهران در سال 1935م، رونق عملیات ساختمانی بین دو جنگ جهانی، برقراری آرمان حکومت با گرایش به طبقۀ متوسط نوگرا که خود پرورش دهندۀ طبقۀ غیرمذهبی بود و بالاخره تقاضاهای بیشمار دست اندرکاران دولتی و صنایع اصلی برای تعامل با معماران حرفهای باعث به وجود آمدن شرایطی منحصر به فرد و تاریخی برای جنبش نوگرایی در ایران گردید. معمارحرفه ای ایرانی در قالب بازیگر اصلی حرکت نوگرایی، اولین کسی بود که از این شرایط بهرهمند شده و این لحظۀ تاریخی منحصر به فرد را شکل داد. برخلاف وابستگی بسیار این حرکت به صاحبان قدرت، آرمان جنبش نوگرایی ارائه شده در بیانیههای سیام و باوهاوس مبتنی بر فاصلهگیری از سیاست پایه گذاری شده و در اوان حکومت پهلوی باعث تقویت جایگاه معماران نوگرا که از ظاهر غیرسیاسی برخوردار بودند، درروند شکل گیری معماری آن زمان شد. با وجـود اصلاحات دوران ناصـری، تحصیلات طبقـۀ متوسط در دوران حـکومت قاجـار و تا 1870م به وسیلـۀ مبلغان مذهـبی خـارجی و یا اقلیتهای مـذهبی داخـلی و بر اساس مفاهیم انسان دوستی اداره میشد. [64]مبلغان مذهبی فرانسوی و امریکایی در طول سدۀ نوزدهـم برای اشاعـۀ مسیحیت در جامعۀ مسلمان ایران ناکام مانده ولی در جـذب اقلیـتهای مذهبی به مدارس ابتدایی به سبک غربی خود موفق شده بودند. [65] سه ارمنی و دو یهودی اولین فارغالتحصیلان مدرسۀ پروتستانـی[66] امریکایـیان در سال 1891م بودند. از سوی دیـگر جوامـع اقلیت های یهـودی، ارمنـی و زرتشتـی برای جلوگـیری از تغییر دین و مذهـب آنها در دوران مشروطیت، اقدام به تأسیس مدارس خصوصی کرده و رقابت سالمی از نظر تعداد و سطح تحصیلات با مدارس مسلمانان دامن زده بودند. اشتیاق ذاتی برای پیشرفت و ارائۀ خدمات رایگان (یک باور بی قید و شرط نوگرایی) از یک سو و دورنمای منافع حاصل از گسترش استعمار اروپایی از سوی دیـگر، انگیزه و محـرک اصلی اقلیـت ها در کسب دانش بود. در ماه مارس 1922م شورای عالی فرهنگ چهل و هشت مجـوز تأسیس برای مدارس مسلمانان، چهل و نه مجوز برای مدارس ارمنیان، هفـت مجوز برای مـدارس زرتشتـیها و سی مجـوز برای مـدارس یهـودیها را صادر کرد. [67] ثروتمندان پارسی تبـار بمبـئی هم در سال 1865م اقـدام به تأسیس یک مدرسۀ شبانه روزی برای زرتشتیان در تهران کردند. اولین مدرسۀ دخترانۀ زرتشتیان در 1900م در شهر یزد گشایش یافت. اولین مدرسۀ ابتدایی ارمنیان که در 1879م در تبریز افتتاح شده بود در 1909م به مدرسۀ مرکزی دورۀ متوسطۀ ارمنیان تبدیل شد. از سال 1898م اتحاد جهانی یهودیان شروع به تأسیس مدارس یهودی در شهرهای مختلف ایران کرد. در دوران پهلوی بشردوستان پارسی تبار زرتشتی، در حمایت از ارکان آموزش و پرورش، دبیرستان فیروز بهرام را در 1932م و دبیرستان دخترانۀ انوشیروان دادگر را در 1935م در تهران تأسیس کردند. جامعۀ یهودیان مستقل از اتحاد جهانی یهودیان نیز مدارس کوروش را در شهر رشت در 1922م و در 1931م در تهران پی نهادند و این در حالی بود که ارمنیان بیشتر از ده مدرسه در تهران، تبریز و اصفهان تأسیس کرده بودند. رضا شاه در 1936م دستور تعطیلی کلیۀ مدارس متعلق به اقلیتها و مبلغان مذهبی را صادر کرد. بازگشایی این مدارس پس از هفت سال در 1943م با پارسیسازی برنامههای درسی روبه روشد، تصمیمی که باعث تضعیف امورآموزشی وفرهنگی مدارس مذکورشد. برخی از مدارس با تبدیل ساختار غیرمذهبی خود به ساختار خصوصی موفق به حفظ سطح آموزشی خود و بعضاً ارتقای سطح آن شدند. این مدارس مطابق قانون موظف به قبول کلیۀ شاگردان متقاضی، صرف نظر از دین و اعتقادات مذهبی آنها بودند. مدارس مبلغان مذهبی که موفقیت خود را در شهرت مواد تدریسی خود در طبقۀ متوسط ایران می دیدند، شروع به جذب دانشآموزان ممتاز از خانوادههای غیرمذهبی با زمینههای فرهنگی متفاوتی کردند. مدرسۀ ساموئل جردن[68] پروتستان های امریکایی در 1940م توسط دولت خریداری شده و تبدیل به دبیرستان معروف البرز شد. برخی دیگر مانند مدارس کاتولیک فرانسوی چون مدرسۀ سن لوئی، آلیانس فرانسه، ژاندارک، موسسۀ مریم و دبیرستان رازی به همان روش سازماندهی مجدد شدند و به عنوان مدارس خصوصی با سطح تحصیلات بالا شروع به کار کردند. اکثریت قریب به اتفاق برگزیدگان سیاسی و فرهنگی پهلوی، از جمله اغلب معماران نوگرایی که در این مقاله از آنها یاد شده تحصیلات خود را در این مدارس مذهبی غیرمسلمان و یا متعلق به مبلغان مذهبی خارجی به پایان برده، محیط دوستانۀ عمیقی را در کنار هم فراهم آورده و جهان بینی مشترکی را بنا نهاده بودند. زمانی که محمدرضا شاه در1941م به سلطنت رسید نسلی حرفهای، تحصیل کرده، مسلط به دو زبان و مجهز به جهان بینی چند بعدی در حال ظهور بود. آنها تولد نوعی نوگرایی ای را بشارت می دادند که دور از ساختار اشرافی قاجار و مکتب فکری علمای شیعه، تحرکی از نوع دیگر و امکان چشم گیری به کسب دانش بیشتر را در اجتماع سبب می شد. معماران محلی در فاصلۀ سالهای آغازین قرن بیستم تا دوران رونق ساخت و ساز دهۀ 1930م اطلاعات محدودی از اصول شهرسازی و معماری نوین مورد نظر نوگرایی رضا شاه داشتند. استادان معمار باقی مانده از دوران قاجار، اصناف مربوطه و معمار باشی های فعال نیازی به سفر به اروپا و تحصیل در رشتۀ معماری در خود نمی دیدند و درحالی که بسیاری از استادان معماری سنتی به فعالیتهای خود در اوائل دوران پهلوی ادامه می دادند، دولت رضا شاه به مخالفت با سیاست شاهان قاجار و اطرافیان او بر خاسته و کسب تخصص در فنآوری طراحی و ساخت و ساز غربی و به کارگیری آن در زیربنای جدید ایران را سرلوحۀ سیاست خود قرار داد. معماران سنتی ایران که عموماً از مسلمانان شیعه مذهب بودند در فاصلۀ بین سالهای 1920 و 1930م بنای ساختمانهای متعددی را براساس فنآوری، سبک ومواد ساختمانی سنتی دوران قاجار پی نهاده بودند. محمد تقی خان معمارباشی ساختمان مشهور دارالفنون را که اولین مدرسۀ تحصیلات عالی با گرایش های غیر دینی بود، طراحی و بنا کرده بود. به دستور رضاشاه، میرزا جعفرخان کاشانی معمارباشی، کاخ سبز (1928م) و کاخ مرمر (1934م) را بنا نهاده بود. مهارت او در به هم آمیختن سبکهای قدیم و جدید چنان مورد توجه پارسیان ثروتمند قرار گرفته بود که سفارش ساختمان مدرسۀ فیروز بهرام (1932م) به سبک «نئو هخامنشی » را هم به او داده بودند. حسین بن محمد معروف به لرزاده، از دیگر معماران معروف دورۀ قاجار بود که بر اساس اصول معماری همان دوران بنای حدود 850 مسجد محلی را طراحی و به مرحلۀ اجرا رسانده بود. در عین حال معماران سنتی دیگری نیز بودند که در مقام پیمانکار به خدمت نسل جدید معماران در می آمدند و در مقابل معماران پرکار، جوان و فعال انگشت شماری هم بودند که در کنار معماران و استادان سنتی ارائه خدمت می کردند. در این میان می توان از نقش استادانی چون حاج حسین بهشتی در بنای ادارۀ پست مرکزی (طراحی از مارکوف ـ 1934م) و ستاد مرکزی پلیس (طراحی توسط هاینریش ـ 1928م)،استاد حاج حسین علی در بنای ساختمان ثبت احوال و گنبدهای میدان حسنآباد و استاد یحیی در برپایی ساختمان دبیرستان البرز (طراحی از مارکوف ـ 1925م) نام برد. سیاست مداران کابینۀ اول دورۀ رضا شاه در سالهای حساس نوسازی 1925 تا 1933م که خود آموزش دیدۀ غرب بودند تعدادی از معماران غربی را به ایران دعوت و از آنها پشتیبانی کردند تا آنها به نوبه خود موفق به ایجاد حرفۀ معماری به عنوان یک نهاد ملی و مستقل در ایران شوند. در عیـن حـال مشخـص است که متخـصصان غـربی ماننـد آندره گُدار (1881ـ 1965م) [69] باستانشناس و معمار فرانسوی، ارنست هرتسفلد (1879ـ 1948م) [70]باستانشناس و معمار آلمانی، ماکسیم سیقو (1907ـ 1975م) [71]معمار فرانسوی، نیکلای مارکوف (1882ـ1957م) [72] معمارروسی متولد تفلیس، آرتور اپهام پوپ (1881ـ 1969م) [73] خاورشناس امریکایی و معماران کمتر شناخته شدۀ آلمانی از جمله هاینریش[74] با وجود اجرای نقشی اساسی در تشکل معماری نوین ایران هیچ گونه اقدامی برای تحمیل شرایط کاری خود در محیط بسیار سیاسی سالهای 1920م و اوایل سالهای 1930م نمی کردند. بسیاری از آنها روابطی شخصی با رهبران بانفوذ وقت برقرار کرده بودند که ازطرفی ادامۀ فعالیت هایشان را ممکن می ساخت و ازجهاتی دیگر شاهد محدود شدن آن می شدند. به هنگام افول ستارۀ اصلاحطلبان در اواخر سالهای1930م و پاک سازی آنها به دستور رضا شاه، معمارانی هم که نتوانسته بودند خود را با اصول غیرسیاسی معماری وفق دهند به همان سرنوشت دچار شدند. [75] آندره گُدار، یکی از معماران غربی معدودی که از مواجب دولتی برخوردار بود و مدیریت امور باستانشناسی ایران و دانشکدۀ هنرهای زیبا را تواماً بر عهده داشت، در مرکز ثقل شبکۀ سیاسی قرار گرفته بود. او پس از ورود به تهران به عنوان نمایندۀ فرانسه در ایران در ژانویۀ 1929م نقش قابل توجهی در مقولۀ معماری ایران در طول سه دهۀ بعدی ایفا کرد. او موزۀ ایران باستان را بر اساس روح طرح کاخ تیسفون ساسانیان طراحی و پس از تکمیل بنای آن در1939م آن را مدیریت نمود. گُدار همچنین دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران را طراحی و از سال 1935م تا 1949م اداره کرده و به عنوان عضو هیئت مدیرۀ انجمن میراث ملی از معاشرت سیاستمداران متنفذی چون عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار و محمدعلی فروغی، نخستوزیر و پدر معمارمعروف محسن فروغی، برخوردار بوده است. هرتسفلد در همان دوره مورد حمایت فیروز میرزا فیروز، وزیر دارایی که از اصل و نسب بزرگان استان فارس بود، قرار داشت. او از طریق همین ارتباط و بازیهای سیاسی دیگر بود که پس از ارائۀ طرح آرم انجمن میراث ملی و طراحی مقبرۀ جدید فردوسی موفق به کسب مجوز حفاری درتخت جمشید شد. ماکسیم سیقو خود را از سیاست ایران دور نگه داشته و با حفظ ارتباط تنگاتنگ با گُدار توانست انجام طرحهای مهمی چون ساختمان کتابخانۀ ملی(1936م) و آرامگاه حافظ در شیراز و باغ اطراف آن(1938م) را به خود اختصاص دهد. مدارس متعددی که او برای استانهای مختلف طراحی کرد برای همیشه در حاشیۀ گفتمان معماری و سیاست باقی ماند. مباحث معماری آرتور پوپ امریکایی که به دعوت «دوست خوب» خود حسین علاء سفیر وقت ایران در واشنگتن، در 1925م برای ارائه سخنرانی در محضر رضا شاه و اطرافیانش به تهران آمده بود و نیز روابط او با دربار و درباریان، طولانی و محتاج بررسی جداگانه ای است. نیکلای مارکوف روس و رضا شاه که هر دو از افسران واحد قزاق بودند در دوران مبارزات نظامی سال 1915م در قفقاز با هم دوست شده بودند. در سال 1921م مارکوف بر خلاف سنت خانوادگی خود از خدمت در ارتش روسیه سرباززده و به عنوان یک معمار خود را به طرح «ملت سازی» ایران متعهد کرد. اگرچه سبک معماری او را در بهترین شرایط میتوان نوع کمترگرا از سبک معماری « نئو صفویه ای»، که خود فاصلۀ زیادی با زیباییشناسی معماری نوین داشت، دانست،سازههای آجری را که او در انجام طرح هایش به کار گرفته میتوان قدمی مثبت در جهت پیشرفت سبک معماری نامید. ساختمان زیبای دبیرستان البرز(1925م) (مدرسۀ پیشین مبلغان امریکایی در تهران)، از اولین طرحهای مهم او بود. مارکوف متعاقباً طرحهای دانشسرای تهران (1928م) و مدرسۀ عالی کشاورزی (1928م) که بعدها به مدرسۀ ژاندارک تبدیل شد و زندان قصر (1928م) و ساختمان مرکزی پست که نشانی از تزئینات هخامنشی دارد (1934م) وکارخانۀ قند کرج ورامین (1932ـ1934م) را ارائه داد. تنها معمار ایرانی آموزش دیده در غرب که در طول سالیان 1920م در کنار این معماران خارجی فعالیت داشت کریم طاهرزاده بهزاد (1888ـ 1963م) بود. او از مجاهدان مشروطه خواه تبریز بود که به برادر تبعید شدۀ خود در ترکیه پیوسته و پس از کسب مدرک هنرهای زیبا در استانبول در سال 1921م وارد آکادمی معماری برلین شد. او که همیشه خود را جزئی ازحلقۀ اصلاح طلبان برلین می شمرد، در 1926م جهت مشارکت در برنامۀ نوسازی رضا شاه به وطن بازگشت. سبک معماری بهزاد مانند مارکوف گلچینی از سبکها وعملکردها بود، گاه « نئو اسلامی» مانند سبک به کار رفته در دبیرستان رضا شاه(1931م)، گاه « نئو کلاسیک» مانند طرح تئاتر شیر و خورشید (1934م)، گاه « نئوهخامنشی» مانند نمای شمالی مجلس(1935م) و گاهی هم نوگرا مانند طرحهای اجرا شده برای کارخانهها وایستگاههای قطار(1938ـ1946م). این چنین بود که در فاصلۀ سالهای 1925 و1933م معماران حرفهای و مریدان سبک های گوناگون مانند معماران و استادان عهد قاجار، معماران اروپایی و معماران ایرانی تحصیل کرده درغرب، سازههای بی شماری را با سبکهای گوناگون پیاده سازی کردند. « آرت دکو»، « آرت نوو»، « نئـو صفویـه ای»، « ساسانیان بازنگـری شده»، « هخـامنشی بازنگری شده»، « نئـو کلاسیک»، «آمیـزه ای از جلوه های ساختمان کارخانه ها» و غیره سبک هایی بودند که به کمک فنآوریهای گوناگون طراحی و به اجرا گذاشته شدند. در این دوران، عنصر کلیدی گمشده در مباحثۀ معماری همانا جنبش نوگرایی بود. گابرئیل گِورِکیان در 1933م وارد تهران و دنیای معماری سردرگم آن شد که در آن هیچ یک از معماران ایرانی به جز طاهرزاده بهزاد با مبحث معماری نوگرای اروپایی تماس نداشتند.او نخستین و ـ تا بازگشت وارطان هوانسیان از پاریس به ایران در دو سال بعد ـ تنها نمایندۀ معماری نوگرا در ایران بود. گِورِکیان نه تنها نمایندۀ اصول زیبایی شناسی و اجتماعی ـ اقتصادی درسطوح بین المللیبود، بلکه پیام آور آرمان جدایی معماری از سیاست، حداقل درحد یک نظریه نیز بود. وزرای اصلاح طلب وقت به سرعت او را به کارهای آبادانی مختلفی گماردند و مسئولیت کلیۀ طرحهای شهرداری تهران را به او واگذار کردند. علی اکبر داور وزیر دادگستری و تنظیم کنندۀ قانون مدنی سال 1928م، مدافع سرسخت رشد سریع اقتصادی بود. او درسرمقالۀ روزنامۀخود مرد آزاد[76] در سال 1923م چنین استدلال کرده بود که: « ما دارای 6000 سال تاریخ هستیم ولی آن نمیتواند به کارخانهها، خطآهنها، بیمارستانها و مدارس تبدیل گردد». علی اکبر داور حتماً آنچه را که نمیتوانست از معماران سنتی کسب کند در توشۀ معماران نوگـرایی مانـند گِورِکـیان یافتـه بود، معمـارانی که قـراربود «تاریـخ 6000 سالـه» را به «کارخـانهها، بیمارستانها و مدارس» به زبان نوگرایی بازنویسی کنند. داور در سال 1935م گِورِکیان را به عنوان رئیس دفتر فنی وزارت دارایی جهت نظارت بر کلیۀ عملیات اجرایی بناهای دولتی در تهران منصوب کرد. گِورِکیان در طول چهار سال کوتاه ولی پرثمر حدود بیست و پنج بنا که طرح تقریباً همۀ آنها بر اساس اصول جنبش نوگرایی در معماری ریخته شده بود بنا کرد. او پس از ورود به ایران الگوی ساختمان تئاتر دولتی را که به سبک نوگرایانه طراحی کرده بود تکمیل کرد ( الگوی 1933م) و یک سال بعد طرح چند قسمتی و گستردۀ مجتمع وزارت امور خارجه را ارائه داد (طرحهای 1934 و 1936 که هرگز به مرحلۀ اجرا در نیامدند). ساختمان هفت طبقۀ وزارت صنایع با پایههای زیبای بتنی و نمای چشمگیر با دهانههای افقی در سال 1936م با طراحی گِورِکیان بنا گردید. طرح اولیۀ گِورِکیان برای ساختمان وزارت دادگستری (طرح 1937م) باعث بحثهای شدیدی در خصوص اصول پیش گامانۀ او و خواست مقامات حکومتی در جهت ایجاد ظاهری ترجیحاً نئوکلاسیک شد. نقش برجسته های برگرفته از آثار ساسانیان برروی نمای ساده، با طرح نوگرا و بنای متقارن این ساختمان که با دو حیاط احاطه شده نمی توانسته مطابق ذائقۀ گِورِکیان بوده باشد. گِورِکیـان خلاصـی از محدودیـت های طرح های دولتـی را هم چون روزهای فعالیـت ایام گذشته اش در فرانسه و اطریش، در طراحی ویلاهای مسکونی برای طبقۀ متوسط مرفه می دید. این طرحها که توسط اشخاص متمولی سرمایهگذاری شده بودندکه اصرار خاصی درنشان دادن تجدد خود داشتند، فضای مناسبی برای ارائۀ تجربههای نوگرای معماری او ایجاد می کردند. گِورِکیان در طی هر سال از فعالیتش در ایران یک ساختمان ویلایی طراحی و بنا کرد، ویلای پناهی(1934م)، ویلایسیاسی(1935م)، ویلای ملک اصلانی(1935م)، ویلای خسروانی(1936م) و ویلای فیروز (1937م) از آن جمله طرح ها هستند. جنبش معماری نوگرا، شخصیت خود را در حومۀ شمال شهر تهران با طرحهای فضای باز، دهانه های باز کمترگرا،بالکن های کنسولی ویا پیلوتی، ستون های سرآزاد و دیوارهای سفید رنگ بروزمی داد. این بناها هر کدام با باغهای زیبایی که توسط خود گِورِکیان طراحی شده بودند احاطه می شدند. بنای باشگاه افسران همانند بنای وزارت دادگستری طراحی گِورِکیان، مطابق میل معمارنبود. به نظر میرسد که اینها دست مایۀ سازشی بودند که بین فلسفۀ معماری نوگرا و وابستگی آن به حکومت به وجود آمده بود. خروج نهایی گِورِکیان در سال 1937م از ایران مصادف با خودکشی مشکوک علی اکبر داور بود. اصول پیش گامانه ای که این شخصیت تا پایان عمرش به آنها وفادارماند تنها به زیبایی گرایی محدود نشده و با باورهای سیاسی خود او همراه بود. زمانـی که گـِورِکیان در سال 1937م ایران را تـرک و به اروپا بازگـشت، در غیـاب او وارطان هوانسیان مسئولیت تکمیل بنای ناتمام باشگاه افسران را برعهده گرفت (1943م). گِورِکیان و هوانسیان، برای اولین بار در سال 1922م در آتلیۀ هنری سوواژ[77] همدیگر را ملاقات کردند و سه سال بعد هوانسیان از اولین کار برجستۀ گِورِکیان تحت عنوان باغ آب و نور، درنمایشگاه سال 1925م بازدیـد کرد و هم زمان از کار لوکُربوزیـه به نام روان جـدید و از غرفـۀ شوروی نیز با شرکت کنستانتین ملنیکف[78] بازدید به عمل آورد. هوانسیان که «پربارترین معمار دوران حکومت رضا شاه»، به حـساب می آمـد در طول شانـزده سال اقامـت خود در پاریـس ابتدا در مدرسـۀ هنرهای زیبای پاریس و سپس در سال 1919م با تغیـیر گرایش خود به معماری در اکول اسپسیال د ـ آرشیتکتور[79] به تحصیل اشتغال داشته و قبل از تأسیس شرکت خود در سال 1923م، برای مدتی با هنری سوواژ همکاری کرده و بخش بزرگی از فعالیتهای خود را جهت بازسازی خرابیهای پس از جنگ متمرکز کرده بود. او در جامعۀ ایرانیان به عنوان عضوی از موسسۀ ایرانیان مقیم فرانسه شناخته می شد. هوانسیان به عنوان دومین معمار نوگرای برگشته از پاریس تعهد قاطعانۀ خود را برای پیشبرد جنبش نوگرایی با گِورِکیان تقسیم نمود، هر چند که ماهیتاً سازگارتر با شرایط و سیاست وقت ایران می نمود. هوانسیان در ژوئن 1935م هم زمان با بروز آشکارآثار افت اقتصاد اروپا و دورنمای آغاز جنگی طولانی، طی نوشته ای تمایل خود را جهت برگشت به ایران و آغاز فعالیت در رشتۀ معماری به حسین علاء که در آن زمان سفیر ایران در لندن بود اعلام کرد. علاء در ششم ژوئیه همان سال به هوانسیان اطمینان داد که نامههای معرفی به شهردار تهران، حکیمی وزیرفرهنگ و فروغی نخست وزیر ارسال داشته است. هوانسیان احتمالاً با پسر فروغی که در همان زمان در پاریس تحصیل می کرد آشنا بود. با وجود اینکه هوانسیان یک پست دولتی در بخش فنی ادارۀ پلیس را تقبل نموده بود، همانند دیگر معمارانی که پس از او به ایران بازگشتند، با ارائۀ پیشنهادهای متعدد در مسابقات معماری طرحهای دولتی و خصوصی شرکت می جست. طرح ساختمان هنرستان دختران(1935ـ 1938م) اولین طرح هوانسیان مطابقت کاملی با باورهای معماری او داشت. آموزش به طور کلی و به خصوص آموزش دختران برای او از اهمیت خاصی برخوردار بود. او هزینۀ تحصیلات خود در فرانسه را قبل از سفر به پاریس با تدریس در مدارس ارمنی به دست آورده بود. هوانسیان، در طرح هنرستان، ساختاری را ارائه داده بود که کلیۀ ملزومات آموزش و پرورش بدون در نظر گرفتن هرگونه تعلقات مذهبی برای پیشرفت دختران مهیا شده باشد. او شیوۀ نوگرایی خاص خود را در طرح هنرستان رعایت کرده بود. دهانههای باز افقی در نمای نسبتاً طولانی ساختمان با پنجرههای سراسری عمودی در گوشههای ساختمان، پلههای کنسولی که به نظر میرسید بر شیشه پنجرهها تکیه داده اند، کلاسهای درسی که به بالکنها منتهی میشدند، باندهای بتنی پیش آمده از پنجرهها و بام. نمای طولانی آن در راستای یک سطح متقارن طراحی شده بود، به همراه جزئیات ماهرانه ای که به صورت حجمهای برجسته و فرورفته پیش بینی شده بودند، شواهدی بر اعتقاد راسخ هوانسیان به شیوۀ نوگرایی درطراحی بود. هوانسیان در اولین مجلۀ حرفهای آرشیتکت که خود او مؤسس آن بود، 2+ 5 اصل معماری نوگرا را به شرح زیرارائه نموده است: 1. پنجرههای طولانی افقی سرتاسری و پنجره در گوشههای ساختمان 2. دهانههای باز عمودی که دور پلهها میگردد 3. برجستگی های بتنی در نما 4. پلههای کنسولی 5. برجستگی بتنی بالای دهانههای باز 6. برجستگی های بتنی در خط پشت بام 7. دربهای چوبی در داخل ساختمان رضا شاه طرح بنای هتل دربند (1938م) در دامنۀ کوههای البرز در شمال تهران را در سال 1935م به هوانسیان واگذار نمود. هتل دربند به منزلۀ یک پدیدۀ نو، مجموعۀ موفقی بود از ذوق و زیبایی ها با امکانات غذاخوری و تفریحی، که به منزلۀ تفریح گاهی متناسب با نیازهای روز طبقۀ متوسط جامعه وجهانگردان بنا شده و تا انقلاب اسلامی مکان مورد علاقۀ طبقۀ ثروتمندجامعه بود. متعاقب اتمام طرح هتل دربند، طراحی چندین هتل و مهمان سرای دیگر در قلب تهران، چون هتل راهآهن(1940م)، هتل لاله (1945م) و هتل فردوسی (1949م) نیز به وسیلۀ هوانسیان صورت گرفت. اجرای سازه های نوگرایانه چون بنای سینما دیانا (سپیدۀ کنونی) (سالهای1940م)، سینما کریستال(1945م) و سینما متروپل(1946م) به دست هوانسیان، نمایانگر جامعهای در حال تحول بود. جامعه ای که فنآوری های نوین و جولان در طرح های معماری نوگرا و در عین حال غیررسمی در هم آمیخته بودند. وارطان هوانسیان در اجرای طرح ساختمان ها با رد سنت گرایی، دنباله روی سبک نوگرایی با اشکال ساده وبدون تزئین با استفاده از شیشه و بتن و فولاد بود. ویلاهای مختص طبقۀ ثروتمند شمال تهران و ساختمان یک کاخ برای درباریان در محدودۀ کاخ سعدآباد (1937م) از جملۀ این بناها بودند. در اواخر سالهای1930م تعدادی از معماران جوان مجهز به دانش کامل معماری که اغلب برای مدتی طولانی در اروپا اقامت داشتند، به دنبال گِورِکیان و هوانسیان به ایران بازگشتند تا شریک پیشبرد دو برنامۀ متناقض باشند: برنامۀ سازندگی از «پایین به بالا» برای ایجاد یک حرفۀ معماری مستقل بر اساس جنبش نوگرا از جمله گفتمان سیاسی آن و برنامۀ سازندگی از «بالا به پایین» برای پیوستن به سازندگی حکومتی جهت ساخت بناهای مناسب برای قشر در حال رشد طبقۀ مرفه وسرمایه دار. اکثر این معماران جوان با تحصیلات وتربیت های متفاوت حول نطفه ای از معماری حرفه ای گرد آمدند که دوران جنینی خود را در ایران طی می نمود. محسن فروغی (1907ـ1983م) فرزند نخست وزیر محمدعلی فروغی، تحصیلات اولیۀ خود را در مدرسه ژانسن دُ سلی[80] و سپس مدرسۀ هنرهای زیبای پاریس[81] به اتمام رساند و در 1937م به ایران برگشته. سخن محسن فروغی خطاب به آرتور پوپ گویای شخصیت او است. او صراحتاً گفته بود «استاد، من یک معمار فرانسوی بودم که در ایران به دنیا آمده و با بخت خوش برای مدتی سمت مترجمی شما را عهده دار بودم. شما چشمانم را به زیبایی های هنر کشورم باز نمودید و من برای بار دوم در قالب یک ایرانی با تحصیلات فرانسوی متولد شدم». کیقباد ظفر(1910ـ1987م) از ایل قدرتمند بختیاری، پس از اتمام تحصیلات در کالج سلطنتـی هنـر انگلستان[82] در سال1937م به ایران برگشتـه و تلاش کرد تا به منزلۀ یک معـمار برجسته مورد استقبال قرار گیرد. علی صادق (1908ـ 1987م)، معمار جوان دیگری بود که پس از اتمام تحصیلات در دانشگاه کائن[83] و آکادمی هنرهای زیبای بروکسل به تهران بازگشت. او که در آغاز از اشتغال به کار در بخش دولتی سرباز زده و به کار در بخش خصوصی گرایش پیدا کرده بود، در سالهای بعد وقتی که به عضویت شورای شهر تهران انتخاب شد خود به خود دست اندرکار نهادهای دولتی شد. پل آبکار (1908ـ1970م) که مانند گِورِکیان و هوانسیان از بطن جامعۀ ارمنیان ایران برخاسته بود، تحصیلات خود را ابتدا در دبستان ابتدایی سن لویی تهران، دوران متوسطه را در دبیرستانی دراورلان فرانسه و بالاخره تحصیلات عالیۀ خودرا در مدرسۀ سن لوک سوپریورـ د ـ آر بروکسل[84] به پایان رساند. او پس از بازگشت به ایران در سال 1937م طراحی مدرسۀ ناشنوایان باغچه بان(1940م)، ساختمان سینما نیاگارا (1959م)، بنای ایستگاه رادیو تهران (1960م) و بناهای متعددی برای وزارت دارایی و ویلاهای خصوصی برای متقاضیان خصوصی را به اجرا درآورد. این معماران جوان که به منزلۀ نمایندگان طبقۀ متوسط نوگرا بودند، با داشتن روحیۀ پیش گامانۀ مبنی بر ادامۀ فعالیت بدون دخالت مراجع قدرت، با فعالیت در شرایط حکومت های استبدادی، اغلب خود را در موقعیت های مخاطره آمیز قرار می دادند. آنها در حالیکه محتاج حمایت حکومت در اجرای طرح های دولتی بودند، با ایجاد گفتمان معماری، سعی در دور نگهداشتن حرفۀ خود از دسیسه های سیاسی داشتند و بنا بر آرمان سیام و باوهاوس مدام در صدد تقویت تصور جدایی از روابط و ضوابط سیاسی بودند. سرمقالۀ اولین شمارۀ نشریۀ معماری ایرج مشیری در سپتامبر 1946م اعلام می کند که « نشریۀ معماری صرفاً یک نشریۀ فنآوری و زیباییشناسی است که نمیتواند و نمیخواهد کوچک ترین درگیری ها را با دنیای سیاست داشته باشد». موضع دو سوگرایانۀ معماران که لازمۀ بقای حرفۀ معماری به عنوان یک عملکرد مستقل بود، از سویی ضامن امرار معاش آنها و از سوی دیگر دارای اهمیت فراوان برای طرح «ملت سازی» حکومت بود. هوانسیان مدافع اصل معماری نوگرا و به دور از گرایش های سیاسی و منتقد سبک سنتی معماری به اصطلاح « ملی» طراحان اروپایی و معماران سنتی ایرانی بود. پرسشی که هوانسیان در نشریۀ معماری مطرح نموده و طی آن سؤال می کرد که « آیا باید سبک گذشته را تقلید وآثار قابل توجه آن دوران را از نو خلق نمود و یا باید به افق آینده نظر دوخت و طرحهای معماری ای را آفرید که مطابقتی با نحوۀ زندگی نوین دارند؟» او شدیداً احیای گذشته و التقاط را رد کرده و به طور ضمنی معاصران خود در طراحی سازه هایی چون موزۀ ایران باستان گُدار، ساختمان کتابخانۀ ملی ماکسیم سیقو، بانک ملی هاینریش، دبیرستان البرز و ادارۀ پست مارکوف و جبهۀ شمالی مجلس شورای ملی طاهرزاده بهزاد (1935م) و مقبرۀ فردوسی (1934م)را که با همکاری گُدار طراحی شده بود مورد انتقاد قرار می داد. برای معمار پیش گامی چون هوانسیان کلیۀ تلاشها برای احیاء گذشته به منظورساختن « نو در عین حال ایرانی» بیهوده می نمود. به اعتقاد او، برای « نو» بودن باید کاملاً به دنیای نوگرایی بینالمللی تعلق داشت. او از روی مزاح، نماهای نئو هخامنشی را که با « شیر و گاو» تزیین شده بودند اقدامی جهت تبدیل تهران به «یک باغ وحش» میخواند! به نظر می رسد که وجود یک سیستم آموزش ملی پایهگذاری شده در اواخر دوران حکومت قاجار عامل اصلی به وجود آمدن معماری ایرانی در قالب یک حرفۀ مستقل شد. ریشههای آموزش معماری در ایران دوران پهلوی را باید درمذاکرات سیاسی بین شاهان قاجار و قدرتهای اروپایی در اواخر سدۀ نوزدهم پی گرفت. ناصرالدین شاه در اوت 1890م پیمانی با دولت فرانسه منعقد کرده بود که طی آن امتیاز دائمی حفاری باستان شناسی در کل گسترۀ دولت شاهنشاهی را به طور انحصاری به جمهوری فرانسه واگذار می کرد. اعطای این امتیاز اکتشافات حفاری ـ باستان شناسی احتمالاً اثر قابل توجهی به توسعۀحرفۀ معماری در سال های 1950م داشته است. آثار تفویض امتیاز انحصاری و گسترش اکتشافات نه تنها درامور باستان شناسی در ایران بلکه بر آموزش علم باستان شناسی، هنر و معماری ایران نیز نمایان بود. هنگامی که در 1927م دولت رضا شاه فرانسه را مجبور به بازگشت به میز مذاکره کرد، انحصار فرانسه در این خصوص در ازای صدور امتیاز مدیریت آن کشور بر سازمان خدمات آثار باستانی ایران، لغو گردید. دولت فرانسه مسئولیت جدید را به گُدار که در آن زمان ریاست دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران را (1935ـ 1949م) نیز بر عهده داشت واگذار کرد. با وجود داشتن امکانات و ساختمان زیبای نو گرا، دهۀ اول دانشکده ناموفق بود. علی اصغر حکمت وزیرآموزش و پرورش وقت که در ماه مه 1934م پیشنهاد تأسیس دانشکدۀ هنرهای زیبا را به مجلس ارائه کرده بود با مخالفتی بر اساس اینکه «ایران هنوز به حد کافی مدارس ابتدایی و متوسطه ندارد که قادر به تغذیۀ یک چنین دانشکدهای باشد»، روبه رو شده بود. شاید به همین دلیل اولین دانشجویان در دانشکدۀ هنرهای زیبا به طور مشهود از دبیرستانهای مبلغان مذهبی خارجی و یا مدارس خصوصی مختص هنر و معماری بودند. با وجود سعی در تقویت عرق ملی دانشجویان جدید و اجتناب از نفوذ خارجیان بر جوانان، رضا شاه به نقش محوری تحصیلات غربی در توسعۀ اقتصادی ایران پی برده بود. این دو اولویت متناقض یعنی حاکمیت ملی و توسعۀ اقتصادی، سبب پایه گذاری غیر عمدی طرح ایجاد فضایی عاری ازتبعیض برای اقلیت های مذهبی و زنان شد (Affirmative Action). برنامۀ درسی دانشکدۀ هنرهای زیبا به وسیله گُدار بر اساس سنت بوزآر فرانسه[85] و با توجه به دروس مدرسۀ صنایع و هنر و مدرسۀ عالی معماری که به دانشکده الحاق شده بودند، طراحی شده بود.در زمان خروج گُدار از ایران در سال 1960م عده ای از معماران ایرانی که طبق اصول دانشگاهی فرانسه به خوبی آموزش دیده بودند از دانشکدۀ هنرهای زیبا فارغ التحصیل شدند. زبان فرانسه، زبان خارجی غالب و مرسوم در ایران بود و در مدارس برتر متوسطه و ابتدایی آن زمان تدریس میشد. همین واقعیت باعث شده بود که مدرسۀ بوزآر فرانسه به منزلۀ دانشگاه انتخابی بهترین دانش آموزان فارغ التحصیل در ایران قرار گیرد و در نتیجه آنها را واجد شرایط دریافت بورس های تحصیلی دولتی برای تحصیل درخارج کند. جوانان جوامع اقلیت های مذهبی در مجموعۀ بزرگ ملت، همانند پارسیان راج بریتانیا [[86 در اواخر قرن نوزدهم، خود را در موقعیت ویژۀ تاریخی یافتند که بر اساس آن می توانستند حاشیه نشینی را تبدیل به امتیاز کنند. آحاد این قشر از جامعه برای رهایی از محافظه کاری خودخوانده و در مواقعی ایجاد شده از اثرات جامعۀ محلی و یا مذهبی خود، چاره را در گرایش به دنیای بین المللی معماری نوین پنداشته و درپی خلاصی از بند سیاستهای محلی، به جنبش نوین بینالمللی غیرسیاسی پیوستند. برخورداری از تحصیلات ابتدایی و متوسطۀ دور از هرگونه تعالیم مذهبی، چشمانداز یک محیط دو زبانه با جهان بینی چند جانبه ای را به وجود آورده و متعاقباً راه رسیدن به اروپا و به دنبال آن به ایالات متحدۀ امریکا را هموارکرده بود. این معماران پس از کسب دانش در غرب مشتاقانه به ایران بازگشتند، به محیطی که به قول معروف «خیرهر دو جهان» را در انتظار آنها قرار می داد. به محیطی مملو ازرونق اقتصادی، جامعه ای پر از حمایت اطرافیان، فضای اجتماعی غنی و اغلب سالم، زندگی مرفه و راحت، تحرک اجتماعی مطلوب، آغوش گرم خانواده، فراوانی منابع درآمد ایمن. محیط منحصر به فردی در آن برهه از تاریخ در انتظار معماران جوان بود که خود آنها نقشی در به وجود آوردن فضای اجتماعی تعامل و اختلاط آن داشتند. در ایران پس از جنگ تقاضا برای این متخصصان جوان در تمامی بخشهای اقتصادی در حال توسعۀ سریع، از قبیل بخشهای فنی وزارت خانههای دولت، شرکت قدرتمند ملی نفت ایران، سازمان برنامه با برنامۀ پنج سالۀ گسترده، شرکتهای مهندسی و پیمانکاری، صنایع عظیم نفت، گاز و پتروشیمی و بعدها طرحهای مختلف شهرسازی و گاه طرحهای واهی دوران پهلوی دوم به وجود آمد. در سالهای 1960م از بطن حاشیههای جامعۀ ایران جامعۀ روشنفکران فرهنگی ظاهر گردید. تماس عمومی جوامع ایران با ساختار اداری و آموزش نوین باعث شده بود که طبقۀ روشنفکر جامعه ارزشهای اخلاقی و زیباییشناسی خود را دوباره مورد ارزیابی قرار دهد. در میان این نوفرهیختگان، که اثری متمایز بر هنر و معماری این دوره داشتند، می توان از هوشنگ سیحون، رئیس دانشکدۀهنرهای زیبا و عده ای از اقلیتهای مذهبی و زنان نوگرا نام برد. مارکو گریگوریان و هانیبال الخاص پیش گامان هنر نوین ایران به ترتیب ارمنی و آشوری بودند. اوژن آفتاندیلیان معمار تالار وحدت (رودکی سابق) (1967م) و چندین بنای دیگر، از ارمنیان بود. داوود اوشانا با طرح و بنای چندین ساختمان ویلایی شمال تهران در کارنامۀ خود، آشوری بود. رُستوم وُسکانیان معمار ورزشگاه 10,000 نفری آرارات تهران یک ارمنی بود. بانوان متخصص ارمنی نیز هم زمان با فعالیت مدارس مبلغان مذهبی، به منزلۀ مظهردیگری ازجامعۀ اقلیتهای مذهبی، درتمام طول قرن، از پیشروان آموزش زنان در ایران بودند. زنان تحصیل کرده فرزندان پسر خود را به گونهای پرورش می دادند که آنها خود اصرار به ازدواج با دختران تحصیل کرده داشته باشند، دخترانی که به نوبۀ خود اصرار به تحصیل و شروع زندگی فعال حرفهای داشتند. زنان اقلیت ارمنی در این ایام به منزلۀ مظهردیگری از پیش گامان نوگرایی وارد صحنه شدند. سالی که دانشکدۀ هنرهای زیبا شروع به پذیرش دانشجو از طریق آزمون ورودی کرد، سه دختر ارمنی به نام های ورونیک وارطانیان (ساگینیان) (1930ـ 2015م)، اِما گریگوریان (1930م) و رُزا میرزایان موفق به اخذ بالاترین رتبههای ورودی دانشکده شدند. در 5آوریل 1959م، ورونیک وارطانیان (ساگینیان) تحصیلات معماری خود را با بهترین رتبه در بین فارغالتحصیلان همکلاسی خود به اتمام رساند. این موفقیت او را در فهرست واجدین شرایط برای بورس تحصیلی برای تحصیل در خارج قرار داد. در پنجم ژوئیه همان سال در دیداری که محمدرضا شاه با جوانان حرفهای ایران در کاخ سعدآباد داشت، نشان طلا به ورونیک اهدا کرد. ورونیک در 28 دسامبر، با آرا ساگینیان، فارغ التحصیل رشتۀ مهندسی دانشگاه تهران ازدواج کرد. او بلافاصله پس از ازدواج به شرکت معماری سیحون پیوست و مسئول طراحی ساختمان جدید مجلس شورای ملی شد. در بعد از ظهر روزهای چهارشنبه آرا ساگینیان به عنوان رئیس کارگاه این بنا به ورونیک می پیوست تا درجلساتی که برای بررسی پیشرفت طرح مجلس در حضورسیحون، فروغی، صادق و ظفر تشکیل می شد شرکت داشته باشد. سالی که علی امینی به نخستوزیری منصوب شد ورونیک ساگینیان نامهای از وزارت آموزش و پرورش دریافت کرد که طی آن به او یادآوری شده بود که بورس تحصیلی او چنانچه تا یک سال مورد استفاده قرار نگیرد منقضی خواهد شد. مدرسۀ بوزآر پاریس نمی توانست برای او یک گزینۀ مناسب محسوب شود، چرا که او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسۀ ارمنیان تهران و سپس دبستان مهر و دبیرستان نوربخش به پایان رسانده بود و به زبان فرانسه آشنایی نداشت. ورونیک اعتقادی هم به «راهکارهای اغراقآمیز و غیرعملی» آموزشی فرانسه نداشت. پس در میان گزینههای مطرح در انجمن ایران و امریکا دانشکدۀ فنی ایلینوی شیکاگو را انتخاب کرد. ورونیک ساگینیان پس از طی دو ماه دورۀ آشنایی با شرایط جدید در واشنگتن دی سی، در پاییز سال 1962م تحصیل در دورۀ کارشناسی ارشد معماری را شروع کرد. درخاتمۀ سال دوم در حالی که ورونیک ساگینیان آمادۀ تکمیل پایاننامۀ خود بود آرا نیز به او پیوست. آرا به خاطر می آورد که در آن دوره به سالن کراوون سنتر[87] می شتافت تا در ساختن نمونۀ درخت های مدل برای نماد طرح با همسرش همراهی کند. او به یاد می آورد که غروب اغلب روزها لودویک مایز وان دررو در مرکز سالن بزرگ کراوون سنتر می نشست و دانشجویان ستایشگر گرد او جمع می شدند. در آن بعد از ظهرها یک مسیحی ارتودکس، یک ارمنی، یک ایرانی و یک زن از حواشی امپراتوری شرق بیرون جهیده و رو در روی مرکز ثقل متعارف جنبش نوگرایی قرار گرفته بود، مرکزثقلی از جنس یک خدا ناشناس، یک آلمانی، یک اروپایی و یک مرد که مطمئناً مرد شمارۀ یک معماری نوین بود. از طرف دیگر شعف لودویک مایز وان دررو به این جهت بودکه ورونیک ساگینیان نمونه ای بود واقعی از یک معمار نوگرا، دور از جهان سیاست، هنجارشکن، معتقد به «هنر به خاطر هنر»، فراری از هرگونه چارچوب، نابینا به هر آنچه غیر از «طراحی ـ دنباله روی ـ عملکرد» و موافق با اصل «کم هم زیاد است». در ژوئن 1964م ورونیک ساگینیان فارغالتحصیل شد و آنها به تهران و به دورانی از حکومت پهلوی بازگشتند، که میتوانست به عنوان دورۀ گفتمان جدایی معماری از سیاست و یا شاید جدایی زندگی از سیاست تلقی شود. پینوشتها: 1- استاد تاریخ هنر دانشگاه کالیفرنیا، دیویس. 2- University of Southern California 3- Massachusetts Institute of Technology. 4- Building Iran: Modernism, Architecture, and National Heritage under the Pahlavi Monarchs (Prestel, 2009). 5- Contemporary Iranian Visual Culture and Art: Street, Studio, and Exile (Reaktion, 2014). 6- Persian Kingship and Architecture: Strategies of Power in Iran from the Achaemenids to the Pahlavis (I.B. Tauris, 2015). 7- Art Bulletin 8- Getty Research Journal 9- Third Text 10- Journal of Iranian Studies 11- Thresholds 12- DOCOMOMO 13- Getty Research Institute 14- Cornell University 15- Center for Advanced Study in the Visual Arts at the National Gallery of Art 16- Soudavar Memorial Foundation 17- Soros Foundation 18- Roshan Cultural Heritage Institute 19-Aga Khan at MIT 20- Art Journal 21- CIAM (Congrès Internationaux d’Architecture Moderne) 22- Le Corbusier 23- Pierre Jeanneret 24- Exposition Internationale des Arts Décoratifs et Industriels Modernes 25- Grand Prix. Guévrékian won the top prise for his Garden of Water and Light. For the earliest comprehensive scholarship on Guévrékian, see Elizabeth Vitou, Dominique Des Houliers, and Hubert Janneau, Gabriel Guévrékian: Une autre architecture moderne (Paris: Connivences, 1987). See also, Hamed Khosravi, “Discreet Austerity: Notes on Gabriel Guevrekian’s Gardens,” Cloud-Cuckoo-Land, International Journal of Architectural Theory 20/34 (2015), 197-212; Hamed Khosravi, “The Multiple Lives of Gabriel Guevrekian,” Architectural Association (AA) Files 71 (2015), 50-63; and Zohreh Soltani, “Multi-Perspective Gardens of Gabriel Guevrekian,” bfo (Jan 2015), 23-35. 26- Jardin d’Eau et de Lumière 27- Cubist Garden 28- Villa Noailles 29- Robert Mallet-Stevens (1926 ) 30- Hyeres 31- Terrace Garden 32- Villa Heim. Whether Guévrékian also designed the building of Villa Heim needs to be verified. He did design the interior and several of the furniture. 33- Neuilly 34-Hélène de Mandrot 35- Werkbund 36- Chateau de la Sarraz 37- Sigfried Giedion 38- Hannes Meyer 39- Bauhaus’ 40- Karl Moser 41- Hendrik Berlage 42- El Lissitzky 43- Moisei Ginzburg 44- See: Giorgio Ciucci, «The Invention of the Modern Movement», in Oppositions Reader (New York: Princeton Architectural Press, 1998), 552-75. 45- Marcello Piacentini 46- Boris Iofan 47- Albert Speer 48- Jean-Louis Cohen 49- Walter Gropius 50- Dessau 51- “I am going to work in the USSR where a truly proletarian culture is being hammered out” . 52- Ludwig Mies van der Rohe 53- Richard Neutra 54- Henri Sauvage 55- Auguste Perret 56-L’architecture d’Aujourd’hui 57- Josef Frank 58- I would like to thank the Guévrékian family in Los Angeles, CA for providing invaluable papers and photos related to the architect. For the bulk of his archives, see Gabriel Guévrékian Papers, University Archives, University of Illinois at Urbana-Champaign. His own writings include, Gabriel Guévrékian, “Bei der Planung des ‘Gartens des Vicomte de Noailles in Hyeres’,” Innendekoration 40/8 (1929), 309-310; Gabriel Guévrékian, Hotels et Sanatoria , series Répertoire de l’architecture moderne 6 (Paris: S. de Bonadona, 1930); and Gabriel Guévrékian, “Habitation a Téhéran,” L’architecture d’aujourd’hui 1 (1938), 78. His works were published in Joseph Marrast, 1925 Jardins (Paris: Editions d’Art Charles Moreau, 1926); André Lurçat, Terrasses et Jardins. Collection L’art International d’aujourd’hui 4 (Paris: Editions d’Art Charles Moreau, 1929); L’architecture d’aujourd’hui (January 1938); and Art et Decoration 3 (1946). For secondary sources, see Mina Marefat, “Building to Power: Architecture of Tehran 1921-1941”, (Ph.D. diss., Massachusetts Institute of Technology, 1988); Mina Marefat, “Guevrekian, Gabriel”, Encyclopaedia Iranica, Online Edition, 2002, available at http://www.iranica.com/articles/guevrekian; Talinn Grigor, “Shifting Gaze: Iranian Architecture from Superpower to Semi-colony,” in Architecturalized Asia: Mapping the Continent through History, eds. Vimalin Rujivacharakul, Hazel Hahn, Ken Tadashi Oshima, and Peter Christensen (Hong Kong: University of Hong Kong Press, 2013), 217-30; and Talinn Grigor, “King’s White Walls: Modernism and Bourgeois Architecture,” in Cultural Politics Under Reza Shah, eds. Bianca Devos and Christoph Werner (London: Routledge, 2013), 95-117. 59- Oskar Strnad 60- Josef Hoffman 61- Hans Vetter 62- Adolf Los 63- Affirmative action 64- Ahmad Bīrašk, “Education XI: Private Schools and Educational Groups,” Encyclopaedia Iranica, Online Edition, 1997, http://www.iranicaonline.org/articles/education-xi-private-schools-and-educational-groups; accessed September 9, 2016. 65-Urmia’s American missionary school (est. 1838) was the first source of instruction for Armenian girls until the opening of Tabriz’s Annayian Armenian girls school in 1879. See, Houri Berberian, “Armenia II: Armenian Women in the late 19th- and early 20th Century Iran,” Encyclopaedia Iranica, Online Edition, 1997, http://www.iranicaonline.org/articles/armenia-ii-womenl; accessed September 9, 2016. 66- Presbyterian 67- Ahmad Bīrašk, “Education XI: Private Schools and Educational Groups,” Encyclopaedia Iranica, Online Edition, 1997, http://www.iranicaonline.org/articles/education-xi-private-schools-and-educational-groups; accessed September 9, 2016. 68- Samuel Jordan 69- Andre Godard 70- Ernst Herzfeld 71- Maxime Siroux 72- Nikolai Markov 73-Arthur Upham Pope 74- H. Heinrich 75- Historians divide Reza Shah’s reign into two parts: from 1925 to 1933, when his rule was absolute, and from 1933 to his abdication in 1941, when it was absolute and arbitrary. The murder of his court minister demarcates this divide. On the fall of the reformists and its effect on the arts in Iran, see Grigor, Building Iran, chap. 3. 76- In 1923, in Ali Akbar Davar’s founded newspaper, Mard-e Azad (Free Man) – modeled after French Prime Minister Georges Clemenceau’s L’Homme Libre – he had argued for a semi-welfare state through economic and infrastructural growth. Kaveh Bayat, “Andish-e Siasi Davar” [Political thoughts of Davar], Goft-e Gou [Dialogue] 116-133; quoted in Ghani, Iran and Reza Shah, 296. 77- Henry Sauvage 78- Konstantin Mel’nikov 79-Ecole Spéciale d’Architecture 80- Lycée Jeanson-de-Sailly 81- École des Beaux-Arts 82- Royal College of Art 83- Caen 84- Ecole Saint-Luc Supérieure des Arts in Brussels 85-Beaux Arts 86- Parsis of the British Raj 87- Crown Hall |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 79
|