فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۷۷
بارون کنستانتین موراد گئادوسُون
نویسنده: دکتر طهمورث ساجدی
خاورشناسی علمی فرانسه و نیز مکتب تاریخی آن در نیمۀ اول قرن نوزدهم میلادی مدیون افرادی بود که با فراگیری زبان فرانسه و استفاده از نسخه های شرقی کتابخانه های آن آثاری وزین پدید آوردند و در راه شناخت مباحث تاریخی اروپا و دنیا در قرون وسطا، گام هایی مهم برداشتند. از جملۀ آنان دوسُون پسر است که ظاهراً معرف او در ادب فارسی علامه محمد قزوینی بود و به همین دلیل، می توان گفت که او، از یک قرن پیش تاکنون، در کشور ما شناخته شده است.
کنستانتن مورادگئا دوسُون یا آبراهام کنستانتن،[۳] فرزند اینیاس،[۴] در حوالی سال ۱۷۸۰م در قسطنطنیه و در خانواده ای ارمنی، به دنیا آمد. در این تاریخ، پدر وی چهل ساله بود و با سفارت سوئد در این شهر همکاری می کرد و به امور دیپلماتیک می پرداخت. ظاهراً، پدر در ۹ مارس ۱۷۸۴م از این شهر خارج[۵] و به همراه پسرش عازم پاریس شد. [۶]طی سال ها زندگی در این شهر، پسر تحت تعلیم و تربیت پدر قرار گرفت و به فراگیری زبان های شرقی، عربی، ترکی، فارسی و نیز ارمنی و فرانسه پرداخت و به علاوه، به طور اخص دست به مطالعاتی در زمینۀ تاریخ و فلسفه زد و با امور دیپلماتیک بین سوئد و عثمانی آشنایی پیدا کرد.
در ۱۸۰۷م، سال درگذشت پدرش، او احتمالاً صاحب منصب دیپلماتیک وی شد و در نتیجه، با عنوان فرستادۀ سوئد در برلن آغاز به کار کرد و سپس، در ۱۸۰۸م، با همان عنوان، عازم مادرید شد. وی در سال های ۱۸۱۰ و ۱۸۱۲م با عنوان وابستۀ سفارت سوئد در پاریس به خدمت پرداخت، در ۱۸۱۶م، به مقام سفیر تام الاختیار سوئد در لاهه منصوب شد و در ۱۸۳۴م، با همان سمت باردیگر به برلن اعزام شد. دوسون، ضمن اشتغال به کارهای دیپلماتیک، در دو شهر پاریس و لاهه، به تحقیق دربارۀ نسخه های شرقی مربوط به تاریخ مغول ها اهتمام ورزید. در همین زمان، موفق شد جلد سوم نمودار کلی امپراتوری عثمانی،[۷] تألیف پدرش، را با تعلیقات عدیده منتشر و نظر مثبت آنتوان ایساک سیلوستر دوساسی[۸] را برای بررسی و نقد آن جلب کند.
وی در ۱۸۲۳م و با همین عنوانِ علمی اثرِ پدرش، به عضویت نهاد تازه تأسیس انجمن آسیایی پاریس[۹] درآمد. [۱۰] لازم است این نکته هم یادآوری شود که دقیقاً معلوم نیست در چه تاریخی و به چه منظوری عنوان بارون به او اعطا و وی به بارون دوسُون معروف شد.
سرانجام، در ۱۸۲۴م و پس از مدت ها تحقیق دربارۀ نسخه های شرقی کتابخانه های پاریس و لاهه، او موفق شد اثر معروف خود، تاریخ مغول ها از چنگیزخان تا تیمورلنگ، به همراه نقشۀ جغرافیایی آسیا در قرن سیزدهم،[۱۱] را منتشر[۱۲] و شهرت جاودانه ای در عصر نوین خاورشناسی فرانسه کسب کند. پیش از آن، در قرن هجدهم، خاورشناسان نامی فرانسه همچون فرانسوا پتی دولاکروآ[۱۳] و ژوزف دوگینی[۱۴] آثاری ارزنده اما به سبک و سیاق زمانه ارائه کرده بودند. در هر حال، این بار نه دوساسی که یک چین شناس بزرگ، ژان پی یر آبل رموزا،[۱۵] به نقد و بررسی کتاب دوسُون پرداخت.
به زعم آبل رموزا، یورش مغول ها در قرن سیزدهم یکی از به یادماندنی ترین رویدادهای قرون وسطا است. تاریخ آسیا به هیچ رو نمی تواند، حتی در اروپا، چیزی را که بیش از آن اهمیت داشته باشد ارائه کند. [۱۶]ظهور ناگهانی اقوامی ناشناخته منجر به تشکیل امپراتوری ای گسترده تر از امپراتوری های اسکندر و رومی ها شد. از این رو، مورخان بزرگ و جهانگردان اروپایی آثاری در این زمینه پدید آوردند[۱۷] و حتی، در عصر دوسُون پسر، خاورشناس آلمانی تبار روسیه، ایساک یاکوب اشمیت،[۱۸] در ۱۸۲۴م اعلام کرد که کتاب مورخ چینی قرن هفدهم، ستسن سانان فونگ تائیچی،[۱۹] را دربارۀ مغول ها در دست ترجمه دارد. [۲۰]ترجمۀ او در ۱۸۲۹م در سن پترزبورگ منتشر شد. اشمیت، ضمن انتقاد از معرف خود در فرانسه، آبِل رِموزا، از مقام علمی دوسُون پسر تجلیل کرد. [۲۱]اتین مارک کاترمر[۲۲] خاورشناس فرانسوی، از اشمیت و ترجمه اش تجلیل به عمل می آورد. [۲۳]آنچه مسلم است اینکه دوسُون در طول تحقیقات و چاپ آثار خود موفق شد بدون هرگونه مناظرۀ قلمی یا موضع گیری، آن هم در آن ایام، به کار خود ادامه دهد و از آفت مناظره در امان بماند.
در هر حال، او مصمم شد که با استفاده از نسخه های شرقی، عربی، ترکی و فارسی، تاریخ مغول ها را به نگارش درآورد[۲۴] و برای این امر در صدد برآمد تا از منابع غربی هم برای مقایسۀ رویدادها و داده ها استفاده کند. از این رو، اصالت کار او ناشی از بهره گیری وی از منابع اسلامی و ارائه و بررسی انتقادی از گفته های آنان می شود. مضاف بر اینکه او نسبت به تحقیقات پیشگامان خود در این زمینه نیز وقوف داشته و به ذکر آنها پرداخته. در رأس مورخان شرقی ای که دوسُون از آثار آنها استفاده کرده، ابن اثیر، صاحب کامل التواریخ یا به طور اخص کامل، قرار دارد. به گفتۀ آبِل رِموزا،پیش تر ارمنی شناس بزرگ فرانسوی، ژان دو سن مارتن،[۲۵] از آن در کتاب رساله هایی دربارۀ ارمنستان،[۲۶] بهره برده بود. [۲۷]ظاهراً، ابن اثیر نخستین مورخ عرب است که در تاریخ خود از یورش مغول ها به آسیا صحبت کرده بود. کتابخانۀ سلطنتی پاریس چندین جلد از کامل التواریخ را در اختیار داشت اما برخی از محققان بر این تصور بودند که این کتاب ها در واقع تاریخ طبری بوده است. [۲۸]دوسُون با مراجعه به وفیات الاعیان ابن خلکان، شرح حال نسبتاً مفصلی از ابن اثیر ارائه کرده است.
دومین کتاب مورد استفادۀ دوسُون، سیرهالسلطان جلال الدین منکبرتی نام داشت که آن را محمد بن احمد بن علی بن محمد النسوی، معروف به شهاب الدین، منشی و کاتب و رئیس دیوان انشای سلطان جلال الدین خوارزمشاه، تألیف کرده بود. دوسُون، به نقل از نسوی می گوید: «هنگامی که وی کتاب ابن اثیر را دریافت کرد مصمم شد تا شرح حالی از منکبرتی (منکبرنی) ارائه کند».[۲۹]
سومین کتاب، موسوم به تاریخ جهانگشای علاءالدین عطاملک جوینی بود که نسخۀ خطی فارسی آن به کتابخانۀ سلطنتی پاریس تعلق داشت. جوینی در این کتاب با جزئیات تمام از فتوحات خوارزم و ایران صحبت کرده و فصلی را به اویغورها فصل دیگری را نیز به قراخانیان اختصاص داده. سپس، به تاریخ سلسلۀ خوارزمشاهیان و تاریخ مغول های ایران از هنگام عقب نشینی چنگیزخان تا روزگاری پرداخته که این کشور تحت سلطۀ نوادۀ چنگیز، هولاکوخان، درآمد. جوینی مختصری نیز به تاریخ اسماعیلیه پرداخته است. اما دوسُون پسر واقف است که ایران شناس نامی فرانسوی، اتین مارک کاترمر، در ۱۸۰۹م در شمارۀ نخست مجلۀ چند زبانۀ، خزائن مشرق زمین،[۳۰] که ژوزف فون هامر[۳۱] در وین (اتریش) آن را منتشر می کرد، به معرفی زندگی و آثار جوینی بر طبق نسخۀ فارسی موجود در کتابخانۀ سلطنتی پاریس پرداخته بود. از این رو، او نیز به ذکر آن می پردازد. [۳۲]
علامه محمد قزوینی ـ که به ظاهر نخستین بار در مقدمۀ خود بر جلد اول تاریخ جهانگشای جوینی از دوسُون و کتاب او، تاریخ مغول ها، ذکری به عمل آورده است ـ می نویسد:
«مایۀ شگفتی است که با وجود اینکه اهمیت تاریخ جهانگشای شناخته شده بود و بارون سی. د اوزن [دوسُون] محتوای آن را به نحو ستایش آمیزی در کتاب برجستۀ خود تاریخ مغول ها از زمان چنگیزخان تا دوران تیموربیگ یا تیمور لنگ ـ که چاپ آن از ۱۸۲۴ آغاز شده بودـ آورده است…». [۳۳]
قزوینی در این مقدمه به دفعات از دوسُون یاد کرده اما هر بار نام او را به گونه ای متفاوت نوشته تا اینکه[۳۴] سرانجام در آخرین باری که از وی اسم برده نام او درست و دقیق قید کرده[۳۵] و حتی از او با عبارت «مأسوف علیه»[۳۶] ذکر خیر به عمل آورده. وانگهی، اگرچه قزوینی تاریخ چاپ اول و ناتمام کتاب را به درستی سال ۱۸۲۴م ذکر کرده ولیکن چاپ دوم (۱۸۳۴ـ ۱۸۳۵م) در چهار جلد را با تاریخ چاپ سوم (۱۸۵۲م)در چهار جلد، که در لاهه و آمستردام منتشر شده است[۳۷] خلط کرده و در کتاب شناسی ها[۳۸] می نویسد: «۱۸۵۲ـ۱۸۳۴».
ولادیمیروویچ بارتولد،[۳۹] که در ترکستان نامه (ج ۲، ص ۱۱۷۳)، کتاب شناسی دقیقی از چاپ های متعدد دوسُون ارائه کرده، در طول تحقیقات و بررسی های خود نیز از او یاد می کند و از این رو، در ادامه، اظهار نظر بارتولد را نیز دربارۀ کتاب دوسُون خواهیم آورد.
چهارمین اثر تاریخی مورد استفادۀ دوسُون، کتاب تجزیهالامصار و تزجیه الاعصار، تألیف عبدالله بن فضل الله، معروف به وصاف الحضره است. دوسُون به درستی متذکر شده که گاه در نزد مورخان اسلامی عنوان کتاب ها با محتوای آنها تناسب ندارد و عنوان تاریخ وصاف هم دارای چنین خصلتی است. مؤلف، که کتاب را به سلطان اُلجایتو (خدابنده) تقدیم داشته،[۴۰] در نگارش آن از شیوۀ علاءالدین عطاملک جوینی پیروی کرده است[۴۱] با این تفاوت که سبک او به غایت پرطُمطُراق است[۴۲].
پنجمین کتاب، که معروف ترین و شناخته شده ترین کتاب تاریخی فارسی در اروپا بود، جامع التواریخ، تألیف رشیدالدین فضل الله طبیب همدانی، است. [۴۳] به گفتۀ رشیدالدین تألیف کتاب در زمان غازان خان شروع شده اما در زمان اُلجایتو به پایان رسیده است. اُلجایتو، که در زمان حیات خویش به کسب دانستنی های مفید اهتمام می ورزید، تاریخ رشیدالدین را به دقت مطالعه کرده و به تصحیح آن نیز پرداخته بود. او متذکر شده بود که تاریخ جهانی، در کشورهای اسلامی، وجود ندارد و از این رو، جامع التواریخ در نوع خود بی نظیر است. [۴۴]
از آنجایی که در زمان اُلجایتو ـ و به طور کلی در زمان اعقاب چنگیزخان ـ امپراتوری مغول ها در اوج گستردگی خود بود، در دربار او نیز شماری منجم و مورخ چینی، هندی، کشمیری، تبتی، اویغوری، عرب و فرنگی جمع شده بودند. در نتیجه، هریک از آنان چندین کتاب تاریخی در اختیار داشتند که لازم بود خلاصه ای از آن را ارائه کنند تا بر اساس مجموعۀ این اطلاعات رشیدالدین به تألیف تاریخ جهانی خود اهتمام ورزد. [۴۵] البته، وی در تألیف کتاب خود کلمه به کلمه از جوینی و تاریخ جهانگشای او پیروی کرده است[۴۶] اما به زعم دوسُون، او کوشیده تا روش کار و سبک سادۀ خویش را در نگارش اثر خود به کار برد. هر چند رشیدالدین نگارش کتاب خود را با تاریخ درگذشت اُلجایتو به پایان رسانده، نویسنده ای ناشناس نگارش مطالب را ادامه داده و آن را به سلطنت ابوسعید ختم کرده است. [۴۷] این مؤلف ناشناس، که در پایان خود را مسعود ابن عبدالله معرفی کرده، تاریخ اتمام تألیف خود را ۱۶ فوریۀ ۱۴۳۴م ذکر کرده است. [۴۸]
در این مورد نیز دوسُون، با اطلاع از اینکه کاترمر رساله ای مفصل دربارۀ زندگی و آثار رشیدالدین در شمارۀ پنجم خزائن مشرق زمین منتشر کرده، در کتاب خود به ذکر این رساله پرداخته است. [۴۹]در حاشیۀ این رساله، گفته شده که کاترمر سلسله سخنرانی هایی دربارۀ رشیدالدین و جامع التواریخ، در فرهنگستان کتیبه ها و علوم ادبی[۵۰] ایراد کرده که خلاصه ای از آنها در این رساله آمده است.آبل رِموزا نیز در نوشته های خود به این رساله اشاره کرده است. [۵۱]
در واقع، پس از سال ها تحقیق و ترجمه، کاترمر که در نظر داشت جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله را ترجمه کند و آن را با حواشی مفصل به چاپ رساند، پس از مشاهدۀ چاپ نخست کتاب تاریخ مغول ها- ی دوسُون (۱۸۲۴م) و سپس، چاپ دوم و مفصل آن در چهار جلد (۱۸۳۴ـ ۱۸۳۵م) از تصمیم خود منصرف شد. او ابتدا بخشی از کار خود را با عنوان تاریخ مغول های ایران (۱۸۳۶م) ترجمه و حاشیه نویسی کرد و آن را در جلد نخست مجموعۀ شرقی[۵۲] منتشر ساخت. کاترمر در توضیح این اقدام خود می نویسد:
«این طرحی بود که برای خود تنظیم کرده بودم اما اوضاع و احوال گوناگونی امکان تحقق آن را به من نداد. از آن ایام نظرات من اکیداً به نحو قابل ملاحظه ای تغییر یافت. آقای مورادگئا دوسُون تاریخی از مغول ها ارائه و در آن با دقت از شرح روایت رشیدالدین پیروی کرده است. بنابراین، انتشار این اثر ارزشمند لزوم ترجمۀ [بخش مربوط به] چنگیزخان را کمتر کرده است، زیرا سُنن نه چندان دقیقی که در تاریخ پتی دولاکروا[۵۳] و دیگر تألیفات آمده با شرح رویدادهای واقعی تر و دقیق تر جایگزین شده است. با وجود این، از آنجایی که قرار بود مجموعه ای از نویسندگان شرقی در چاپخانۀ سلطنتی انتشار یابد و هریک از این نویسندگان می بایستی با ترجمه و حواشی همراه باشد، من نیز بدواً نظرم بر این شد که مجلدی از رشیدالدین را، بدون حذف حتی یک کلمه، منتشر کنم، اما با بررسی دقیق عظمت ابعاد کاری که به خود روا داشته بودم و با تعمق دربارۀ کوتاهی زندگی و کندی در امر چاپ احساس کردم که این کار خارج از توان من است و به هیچ وجه نمی توانم قول دهم که آن را به سرانجام رسانم. از این رو، خود را محدود به انتشار بخشی از آن با عنوان تاریخ مغول های ایران کردم و اگر روزگار به من اجازه دهد، ذیلی بر آن می افزایم و همان گونه که گفته ام، در آن به ارائۀ زندگی مفصل دو سلطان مغول، خدابنده (یا الجایتو) و ابوسعید، می پردازم».[۵۴]
مخلص کلام اینکه عظمت کار دوسُون به اندازه ای بود که کاترمر، که پیش از وی به تحقیق دربارۀ تاریخ مغول ها پرداخته بود، با مشاهدۀ اهمیت و جامعیت اثر دوسُون، از تصمیم خود منصرف می شود و صرفاً، بخشی از تاریخ مغول های ایران را بر اساس جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله ترجمه و آن را به همراه متن فارسی و حواشی مفصل منتشر می کند.
ششمین کتاب، کتاب روضات الجنّات فی اوصاف مدینه هرات، تألیف معین الدین محمد اسفزاری است که در ولایت اسفزار، واقع در نزدیکی هرات، متولد شده. این اثر نه تنها به توصیف جغرافیای هرات که به طور کلی به خراسان می پردازد. در این کتاب، به ویژه، جزئیات بسیاری دربارۀ ویرانی این ایالت به دست قشون چنگیزخان، سرنوشت ولایت هرات و به طور کلی، خراسان در زمان استیلای مغول ها آمده است. مؤلف، معین الدین، در زمان استیلای مغول دارای منصب برجسته ای در دستگاه حسین بهادرخان، از نوادگان تیمورلنگ بود. وی پس از قتل ابوسعید ولایت هرات را متصرف شده بود. [۵۵]
هفتمین کتاب، که به نویسنده ای ناشناس تعلق دارد، مُعزالانساب است. این نسخۀ خطی فارسی شامل شجره نامۀ شاهزادگانی است که از تیرۀ چنگیزخان و تیمور لنگ اند. نویسندۀ ناشناس آن، جدول شجره نامه را در ۱۴۲۷ق و به دستور شاهرخ بهادرخان، پسر تیمورلنگ، تدوین کرده است. هرچند دودمان تیمورلنگ تا زمان بدیع الزمان (میرزای تیموری)، که در ۱۵۱۷ق درگذشت، ادامه می یابد صفحات پایانی نسخۀ خطی نشان می دهد مطالبی که در ادامه آمده از نویسندۀ ناشناس کتاب نیست. [۵۶]بارتولد نیز، که این نسخۀ خطی را بررسی کرده بود، اعتقاد داشت که این اثر آکنده از افسانه های ترکی و فارسی است. [۵۷]او می گوید: «… هیچ گونه اخبار جالب توجهی که در آثار دیگران وجود نداشته باشد در تألیف او دیده نمی شود».[۵۸]
هشتمین نسخۀ خطی، مختصر تاریخ الدول، تألیف ابوالفرج ابن العبری، به زبان سُریانی است. ابن العبری، که معاصر ارغون خان مغول و علاءالدین عطاملک جوینی بود و فارسی نیز می دانست، تردیدی به خود راه نداده بود که از تاریخ جهانگشای جوینی در تألیف خویش استفاده کند. اهمیت نوشتۀ او در این است که به مسیحیان شرق نیز توجه نشان داده در حالی که مورخان مسلمان تقریباً اشاره ای به آنان نکرده اند. [۵۹]پس از ابن العبری، در ۱۲۸۶ق، نویسنده ای ناشناس تاریخ او را تکمیل کرده و به ذکر وقایع تا ۱۲۹۷ق پرداخته. در نتیجه، رویدادهای مربوط به سلطنت پنجمین و ششمین پادشاه از سلسلۀ ایلخانان مغول، گیخاتوخان و بایدوخان را نیز به ثبت رسانده است. تاریخ ابن العبری از میانۀ قرن هفدهم میلادی مورد توجه قرار گرفت و در اروپا به زبان لاتینی ترجمه شد. [۶۰]
نهمین کتاب، شجرۀ ترکی تألیف ابوالغازی بهادرخان است، که به زبان ترکی شرقی (جغتایی) نوشته شده. [۶۱]ابوالغازی در اوایل قرن هفدهم میلادی زندگی می کرد. کتاب وی ارزش تاریخی چندانی ندارد و تقریباً تمام مطالب آن از جامع التواریخ رشیدالدین اخذ شده است. [۶۲]ابوالغازی در اورگنج، واقع در حومۀ خیوه، متولد شد و خود را از احفاد جوجی (جوچی) خان مغول می دانست و در ۱۶۴۳م نیز به امیری امیرنشین خوارزم رسید. [۶۳]آن بخش از شجرۀ ترکی، که مربوط به تاریخ مغول هاست و می بایستی جزو تحقیقات دوسُون آورده می شد، خلاصه ای نه چندان مهم از کتاب رشیدالدین است. [۶۴]از این رو، برای دوسُون فاقد ارزش بود. اما اطلاعاتی که ابوالغازی دربارۀ قبچاق، ترکستان، ماوراءالنهر و خوارزم و به ویژه شاهان این خطۀ اخیر از ۱۵۰۶ ـ ۱۶۶۴م ارائه می کند و یک سوم کتاب را در بر می گیرد، برای دوسُون و خوانندگان تازگی داشته. [۶۵]ابوالغازی، فرزند خویش، انوشه، را مأمور کرده بود تا نگارش کتاب وی را ادامه دهد و آن را تا ۱۶۶۴م، سال مرگ نابهنگام او، به سرانجام رساند. [۶۶]لازم به ذکر است تاریخ هایی که در این قسمت از گفتۀ دوسُون آمده دارای غلط های چاپی است اما در کل با تاریخ هایی که بارتولد[۶۷] ذکر کرده مطابقت دارد. در همین مبحث، دوسُون به ذکر سرنوشت ترجمه و چاپ کتاب ابوالغازی در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی پرداخته. [۶۸]البته، به تبع این اطلاعات، بارتولد هم اطلاعات کتاب شناختی جالبی ارائه کرده است. [۶۹]
به زعم دوسُون آشنایی با کتاب ابوالغازی مدیون کنجکاوی افسران سوئدی ای است که در جنگ با روس ها، در پولتاوا،[۷۰] در اکراین مرکزی، به اسارت گرفته شدند و سپس، به توبولسک[۷۱] در سیبری انتقال یافتند. آنان، در فرصتی مناسب، نسخه ای از کتاب ابوالغازی را به دست آوردند و آن را به زبان آلمانی ترجمه کردند. در ۱۷۲۶م، وارن دوموندِس[۷۲] این ترجمۀ آلمانی را به فرانسوی برگرداند و آن را با عنوان تاریخ شجره نامۀ تاتارها [۷۳] در لیدن هلند به چاپ رساند. عدم دقت این ترجمه زمانی آشکار شد که اصل کتاب در سال ۱۸۲۵م، به هزینۀ کنت نیکلادورومانزوف،[۷۴] در دانشگاه غازان، در۱۸۳ صفحۀ بزرگ به چاپ رسید. [۷۵]
اما بارتولد، ضمن بررسی موضوع ترجمۀ شجرۀ ترکی، اطلاعات دیگری را دربارۀ این کتاب ارائه می کند که مکمل اطلاعات دوسُون است. به گفتۀ او، نسخۀ خطی کتاب ابوالغازی نخستین بار توسط یک افسر سوئدی معرفی شده. این شخص مدتی در سیبری بوده و سپس، در جنگ های روس ها در آسیای مرکزی، در خیوه، شرکت کرده و اسیر شده بود. او، در سال های ۱۷۲۰ـ۱۷۲۱م، تابرت[۷۶] نام داشت اما پس از کسب مقام اشرافیت استرالنبرگ[۷۷] نامیده شد و با همین نام نیز در سن پترزبورگ اقامت کرد.
البته، چنانچه ترتیب زمانی ترجمۀ این کتاب را در نظر بگیریم نخست یک روحانی مسلمان آن را به کمک یک کاتب و منشی روس به زبان روسی ترجمه کرد و پس از وی، فردی سوئدی به نام شونسترم[۷۸] آن را از روسی به آلمانی برگرداند. آنچه مایۀ تعجب شد اینکه بعدها این ترجمۀ آلمانی را شخصی به نام دکتر داوید گوتلیپ مِسِر شمیت[۷۹] در ۱۷۸۰م در گوتینگن آلمان منتشر کرد. شمیت در سال های ۱۷۲۰ـ۱۷۲۱م و هنگامی که استرالنبرگ هنوز تابرت نام داشت و در سیبری بود، با او آشنا شده بود. در هر حال، کتاب از آلمانی به فرانسوی ترجمه و در ۱۷۲۶م منتشر شد . پس از آن نیز فردی روسی به نام تردیاکوفسکی[۸۰] آن را از فرانسوی به روسی ترجمه کرد. اما همان گونه که بارتولد می گوید،[۸۱] ترجمۀ علمی کتاب در قرن نوزدهم میلادی صورت گرفت. در واقع، منظور او ترجمۀ خاورشناس فرانسوی مقیم سن پترزبورگ، بارون ژان ژاک پی یر دِمِزون[۸۲] از کتاب شجره الاتراک ابوالغازی بهادر خان است. دِمِزون این کتاب را با عنوان تاریخ مغولان و تاتارها[۸۳] به فرانسوی برگرداند و آن را همراه با متن جغتایی آن در سن پترزبورگ منتشر کرد. [۸۴]
دهمین کتاب تاریخی، کتاب حَسَنُ المناقب السّریه المُنتزعه من السّیره الظاهریه، نسخۀ عربی کتابخانۀ سلطنتی پاریس، که در آن از ملک ظاهر بیبرس، سلطان مصر در سال های ۱۲۶۰ـ۱۲۷۷م سخن به میان آمده. این اثر تألیف شافی الکاتب، منشی خصوصی او است که به تقاضای محیی الدین ابوالفضل عبدالله، مؤلف کتابی دربارۀ زندگی بیبرس، به طور خلاصه ارائه شده است. [۸۵]
یازدهمین کتاب، تشریف الایام، والعَصُور بسیره السلطان الملک المنصور، نسخۀ عربی کتابخانۀ سلطنتی پاریس، است که تاریخ قلاوون، سلطان مصر را از ۱۲۸۰ ـ۱۲۹۰م دربر می گیرد. نویسندۀ این اثر ناشناس است. [۸۶]
دوازدهمین کتاب، تواریخ السلاطین و الملوک و العساکر، نسخۀ عربی کتابخانۀ سلطنتی پاریس، است که به شرح زندگی سلطان ابوالفتح محمد، پسر قلاوون، می پردازد و رویدادهای سال های ۱۳۰۴ـ ۱۳۰۶م را دربر می گیرد. کاتب چلبی می گوید که نویسندۀ مصری این کتاب شمس الشجاعیه نام داشته است. [۸۷]
سیزدهمین کتاب، نهایه الارب فی فنون الادب تألیف نُویری کندی، ملقب به شهاب الدین، است که نسخۀ خطی عربی آن به کتابخانۀ لیدن هلند تعلق داشته. بخشی از این کتاب را پیش تر خاورشناس آلمانی قرن هجدهم، یوهان یاکوب رایسکه[۸۸] ترجمه کرده بود. پس از وی، ژوزف برنار کولر،[۸۹] در ۱۷۶۶م آن را منتشر ساخت و در ۱۷۸۶م، در لایپزیگ انتشار یافت.[۹۰] دوسُون و دیگر خاورشناسان از این کتاب به کرات استفاده کرده اند. دوسُون می گوید که[۹۱] مؤلف این کتاب نسبت به منابع فارسی شناخت نداشته است. کتابخانۀ لیدن تمامی بخش تاریخی کتاب را، شامل دوازده جلد، در اختیار دارد.[۹۲] چهاردهمین کتاب، النجوم الزاهّره فی ملوک مصر و القاهره تألیف ابوالمحاسن ابن تغری بردی، نسخۀ عربی کتابخانۀ سلطنتی پاریس، است. نویسندۀ کتاب مؤلفی بنام و کتاب های وی نیز شناخته شده است اما دوسُون اطلاعات چندانی دربارۀ او ارائه نمی کند. [۹۳]
پانزدهمین کتاب السلوک لمعرفه دوّل الملوک تألیف احمد مقریزی مصری است که نسخۀ خطی آن به کتابخانۀ سلطنتی پاریس تعلق دارد. [۹۴]کاترمر مطالب فراوانی را از او به زبان فرانسوی ترجمه کرده است.
شانزدهمین کتاب تاریخی، کتاب فی الادب السلطانیه و الدّول الاسلامیه است که نسخۀ عربی آن به کتابخانۀ سلطنتی پاریس تعلق داشته. مؤلف، که به ظاهر فردی شیعه است که نام وی مشخص نشده، در بخشی از کتاب به خلفای عباسی و فاطمی پرداخته است. تاریخ اتمام کتاب ۱۳۰۲م بوده و پیش تر دوساسی[۹۵] آن را در منتخبات عربی[۹۶] خود معرفی کرده بود. [۹۷]
هفدهمین کتاب، مسالک الابصار فی ممالک الامصار اثر امام شهاب الدین ابوالعباس، معروف به ابن العُمری، است. نسخۀ خطی عربی این کتاب، به شمارۀ ۵۸۳، که به کتابخانۀ سلطنتی پاریس تعلق دارد،[۹۸] نسخه ای ناقص است. با این وصف، به دلیل اهمیت این کتاب تاریخی کاترمر آن را ترجمه و تحشیه و در ۱۸۳۸م منتشر کرد. او پیش تر در ترجمۀ تاریخ مغول های ایران[۹۹] و با استناد به کتاب ابن العُمری، یادداشت مفصل «قاآن» را نوشته بود. همین یادداشت کاترمر مبنای مدخل «قاآن» در دایره المعارف فارسی شده است. [۱۰۰]
هجدهمین کتاب، دولّ الاسلام، نسخۀ عربی متعلق به کتابخانۀ لیدن، تألیف شیخ شمس الدین ذهبی و در واقع، خلاصه ای از کتاب تاریخ اسلام همین نویسنده است.
نوزدهمین کتاب، روضه الصفا، تألیف میرخواند است. نسخۀ خطی فارسی آن به دوسُون تعلق دارد. جلد پنجم آن، که به بررسی تاریخ مغول ها می پردازد، برگرفته از جامع التواریخ، تاریخ جهانگشا و تاریخ وصاف است. [۱۰۱]
بیستمین کتاب، تاریخ منجّم باشی است که نسخۀ خطی آن به دوسُون تعلق دارد و در اصل ترجمۀ ترکی اثری از احمد افندی، بر اساس کتابی به زبان عربی به نام تاریخ دول، است.
بیست و یکمین و آخرین کتاب، تاریخ قبجاقخانی تألیف قبجاق خان است. نسخۀ فارسی آن به کتابخانۀ سلطنتی پاریس تعلق دارد و کتابی دربارۀ تاریخ دول است. مؤلف آن را به صیف الدوله ابوصمدخان، امیرلاهور، تقدیم کرده است. [۱۰۲]
دوسُون این بخش از معرفی آثار خطی را با نقشه های جغرافیایی، که به کتاب خود ضمیمه کرده به پایان می رساند. [۱۰۳] بیشتر این نقشه ها، نقشه های فرانسوی ها، انگلیسی ها و روس هاست. دوسُون همچنین تأکید دارد تا از تحقیقات و ترجمه های مغول شناس آلمانی، اشمیت، تقدیر به عمل آورد، به ویژه، از ترجمۀ وی از تاریخ سِتسِن سانان،[۱۰۴] اقدامی که کاترمر نیز بدان مبادرت کرده بود.
بارتولد خود را مرید ویکتور روزن[۱۰۵] و نیز مکتب تاریخی خاورشناسانی چون رینهارت دوزی[۱۰۶] هلندی و آلفرد فون کرِمِر[۱۰۷] اتریشی می دانست. از این رو، در ترکستان نامه، که رسالۀ دکتری او در ۱۹۰۰م و دربارۀ تاریخ آسیای مرکزی است، از شیوه های علم تاریخ نویسی اروپایی مدد می گیرد تا تاریخ خویش را بر مبنای آثار شرقی به نگارش درآورد. همچنین، از پیش کسوت خود در این زمینه، سخن به میان می آورد و به ارزیابی تاریخ مغول های او می پردازد. در واقع، او پس از بررسی آثار چند تن از چین شناسان، که به تاریخ آسیای مرکزی توجه نشان داده بودند، دستاورد آنان را با دستاورد عرب شناسان مقایسه می کنند و ضمن بررسی آثار این عرب شناسان، اظهار می دارد:
«از این گونه تألیفات عرب شناسان به ویژه باید به تاریخ مغولان دوسُون اشاره شود که گامی بلند به پیش بوده و چاپ اول آن، که در سال ۱۸۲۴م منتشر شد، … مؤلف مزبور بیشتر منابع اسلامی را مبنای تألیف خویش قرار داده است و اصل مأخذ مزبور را مطالعه کرده… و میان منابع… تمایز و تفاوت قائل شده است و به طور کلی شیوه های انتقاد تاریخی را در بیان مطالب به کار بسته است».[۱۰۸]
او تأکید کرده و می گوید که اگر تاریخ دوسُون توقعات عصر را برآورده نمی کند، به این دلیل است که وی به منابع جدید دسترسی نداشته است.
در هر حال، نظر یک جانبۀ دوسُون سبب نقص تألیف وی شده است، به ویژه، آنکه بیشتر به جنبۀ منفی حیات مغول ها توجه داشته و هنگامی هم که از دولت های آنان در ایران و چین سخن می گوید از تغییراتی که بر اثر ورود آنان «در زندگی ایران و چین»[۱۰۹] پدید آمده بود سخنی نمی گوید. او حتی کلمه ای دربارۀ دولت های مغولی آسیای مرکزی و اروپای شرقی ننوشته است. از آنجایی که بارتولد توقعات بسیاری از دوسُون دارد، که خود وی در ترکستان نامه آنها را برآورده ، در ادامه می گوید: «مع هذا و به رغم همۀ این نقایص تألیف دوسُون به مراتب مقامی بالاتر از آنچه بعد از او در تاریخ مغولان نوشته شده دارا می باشد». [۱۱۰]
او خاورشناسانی را که پس از دوسُون به تاریخ مغول ها پرداخته اند «فاقد استعداد و هنر تاریخ نویسی»[۱۱۱] می داند، مثل ژوزف فون هامر، فرانسیسکوس اِردمان[۱۱۲] روسی، هنری هاوئرت[۱۱۳] انگلیسی و لئون کائن[۱۱۴] فرانسوی. ادوارد براون[۱۱۵] نیز[۱۱۶] نظراتی شبیه به اظهارات بارتولد در این خصوص ابراز داشته است.
مخلص کلام اینکه تاریخ مغول های دوسُون تا قبل از ترکستان نامۀ بارتولد مرجعی مطمئن و مستند بود و مباحث اجتماعی مورد نظر مباحثی بود که زمانه نسبت به آنها احساس نیاز کرد و به آنها علاقه نشان داد اما این امر از اهمیت تاریخی تحقیقات دوسُون، آن هم نسبت به زمانۀ خودش، نمی کاهد. ژان سوواژه، که ویرایش سوم تاریخ مغول های دوسون را سهواً ویرایش دوم می نویسد،[۱۱۷] از کهنگی تاریخ های دوسون و هاوئرت سخن می گوید اما بی درنگ متذکر می شود: «هنوز نوشته ای جایگزین آن نشده است».[۱۱۸] به این ترتیب، به گونه ای ناباورانه از ترکستان نامه و مقایسۀ آن با آثار دو مورخ اخیر ذکری به عمل نمی آورد.
در اینجا رسالت تاریخ نویسی دوسُون متعلق به مکتب تاریخی خاورشناسی فرانسه به اتمام می رسد. آن گونه که ذکر شده،[۱۱۹] تجدید چاپی هم از تاریخ مغول ها ی او در ۱۹۴۰م به عمل آمده است.
دوسُون نویسنده ای بود با همین طرز فکر تاریخی یا حتی گرایش به رمان تاریخی. او این قریحۀ والا را چند سال پس از تألیف تاریخ مغول ها ، با انتشار کتابی با عنوان دربارۀ اقوام قفقاز و کشورهای شمال دریای سیاه و دریای خزر در قرن دهم، یا مسافرت ابوالقاسم[۱۲۰] نشان داد. هر چند عنوان تبعی کتاب کمکی برای درک مفهوم عنوان اصلی است این اثر ناشناخته مانده. در همان ایام، کتاب شناس معروف فرانسوی، ژوزف ماری کرار[۱۲۱] آن را تقلیدی از کتاب کشیش ژان ژاک بارتِلِمی،[۱۲۲] با عنوان سفر آناخارسیس جوان به یونان در نیمۀ قرن چهارم پیش از میلاد[۱۲۳] دانسته و سپس، خلاصه ای از آن را ارائه کرده بود. او می نویسد:
«تقلید سفر آناخارسیس: این اثر شرح گزارش فرضی فرستادۀ خلیفۀ بغداد به نزد پادشاه بلغارهای ولگا در سال ۳۳۶ هجری (۹۱۸ میلادی) است. اما وقایع تاریخی، مفاهیم جغرافیایی و دیگر مستندات در خصوص ملل گوناگون کم شناخته شده در قرون وسطا، ترجمه یا چکیده هایی است از بیست و چهار کتاب عربی، ترکی و فارسی که در آن به طرز درستی آورده شده است و مؤلف دربارۀ هریک از آنها نیز یادداشت های کوتاهی در مقدمۀ خود ارائه کرده است. اما اهمیت یادداشت های خود کتاب، که نیمی از آن را تشکیل می دهد، کمتر از خود این کتاب عجیب نیست».[۱۲۴]
اما سفر آناخارسیس بارتِلِمی، که اکنون جزو تاریخ ادبیات فرانسه است و کتاب دوسُون نیز آن را به موضوعی مربوط به ادبیات تطبیقی تبدیل کرده «به نوعی پاسخ گوی علاقۀ شدیدی بود که در قرن هجدهم نسبت به مشرق زمین وجود داشت و نامه های ایرانی آن را در فرانسه باب روز کرده بود».[۱۲۵]
دوسُون، که بعدها سفیر سوئد در بروکسل و برلن شد، سرانجام در ۱۸۵۵م در برلن درگذشت. از آنجایی که ما در این نوشتار از اطلاعات بیوگرافی میشو استفاده کرده ایم،[۱۲۶] به رغم وجود تاریخ های گوناگون برای درگذشت دوسُون، تاریخ درگذشت وی را مطابق این منبع آورده ایم. اما آنچه مایۀ تعجب است اینکه ژول مول، که از ۱۸۴۰ ـ ۱۸۶۷م در گزارش های سالانۀ خویش، در انجمن آسیایی پاریس، به درگذشتگان خاورشناس توجه داشت یادی از دوسُون نکرده است. هیچ چیز نمی تواند این قصور را توجیه کند و حتماً باید تحقیقاتی دربارۀ او در سوئد، پاریس، مادرید، لاهه، بروکسل و برلن صورت گیرد تا ابعاد دیگری از زندگی و پژوهش های این مورخ خاورشناس ارمنی شناسانده شود.
پینوشتها:
این مقاله پیش تر در مجلۀ گزارش میراث، دورۀ دوم، س نهم، شمارۀ اول و دوم (فروردین ـ تیر ۱۳۹۴): ۲۲ ـ ۳۰ به چاپ رسیده است.
1-Constantin Mouradgea d’Ohsson
۲- دانشگاه تهران / پژوهشکدۀ زبان ملل (ReCeLLT)
3- Abraham Constantin
۴- ر.ک: دکتر طهمورث ساجدی، «اینیاس مورادگئا دوسُون، خاورشناس و مورخ ارمنی قرن هجدهم»، پیمان، س۱۸، ش۶۷ (بهار ۱۳۹۳): ۱۳۷ ـ ۱۴۸.
۵- و.و.بارتولد، خلیفه و سلطان و مختصری دربارۀ برمکیان، ترجمۀ سیروس ایزدی، چ۲ (تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۷)، ص۱۱۷.
۶- «Mouradgea d’Ohsson»,in Biographie Michaud (Leipzig:s.n.,1859), t. 29, p. 473 .
7- Ignace Mouradgea d’Ohsson, Tableau général de l’Empire ottoman (Paris::s.n., 1820), tome III.
8- Antoine- Isaac Silvestre de Sacy
9- Société Asiatique de Paris
10- Joseph ـ Marie Quérard, La France Littéraire, ou Dictionnaire bibliographique des savants (Paris::s.n., 1960), vol. 6, p.343.
11- Constantin Mouradgea d’Ohsson, Histoires des Mongols depuis Tchinguis- kan jusqu’àTimour- Lanc; avec une carte de l’Asie au XIIIe siècle,tome: Ier, en deux parties, de XLVI et 727 pages, in- 8°(Paris: 1824).
۱۲- جلد نخست این کتاب شامل دو بخش بود: بخش اول ۴۶ صفحه و بخش دوم ۷۲۷ صفحه. کتاب در قطع بزرگ وزیری در پاریس به چاپ رسید.
13- François Petis de la Croix
14- Joseph Deguignes
15- Jean-Pierre Abel- Rémusat
16- JeanـPierre AbelـRémusat, “Histoire des Mongols, …, Paris, 1824», Journal des Savants(1824): 718.
17- ibid.., p.۷۱۹.
18- Isaac Jacob Schmidt
19-Setsen Sanan Khoung Taïdji
20- ibid.
21-Jean Boissel, Gobineau, l’Orient et l’Iran (Paris: Ed. Klincksieck, 1973), p. 61.
22- Etienne- Marc Quatremère
23-Rashid-al-Din Hamadani, Histoire des Mongols de la Perse. Texte persan, publié, traduit de l’auteur par Etienne Quatremère(Amsterdam: Oriental Press, 1968) (Réimpression de l’éd. Paris: Oriental Press, 1836), p. CIV.
24- AbelـRémusat, ibid., p.720.
25- Jean de Saint-Martin
26- Jean de Saint-Martin, Mémoires historiques et géographiques sur l’Arménie (Paris: Imprimerie Royale 1818-1819), 2 vol.
27- AbelـRémusat, ibid.., p.722.
28-ibid.
29- d’Ohsson, Histoire des Mongols (Amsterdam: La Hay et Amsterdam Les fères Van Cleef, 1852), vol. I , p.xv.
30- Les Mines de l’Orient
31- Joseph von Hammer
32- d’Ohsson, ibid., p. XLIV.
۳۳- علاء الدین عطا ملک جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی، به تصحیح محمد قزوینی(تهران: هِرمِس، ۱۳۸۷)، ص. پانزده.
۳۴- همان، ص. پانزده، ۹۱، ۵۳۶ و ۷۰۹ .
۳۵-همان، ص. ۸۹۶ .
۳۶- همان، ص ۹۱ .
37- Journal des Savants, «Nouvelles littéraires», (Paris: 1853), p. ۷۲۴.
۳۸- جوینی، همان، ص ۹۱ و ۸۹۴.
39- Vladimirovic Bartold
40- d’Ohsson, ibid, vol. I , p.XXX III.
41- ibid , p.XXXIX.
۴۲-ibid. , p.XXXI.
۴۳- ibid. , p.XXXIII.
۴۴- ibid. , p.XXXVI I.
۴۵- ibid. , p. XXXVII-XXXVIII.
46- ibid. , p. XLII.
۴۷- ibid.
۴۸- ibid. , p. XLIII.
۴۹- ibid. , p. XLIV.
۵۰- Académie des Inscriptions et Belles- Lettres
۵۱- AbelـRémusat, ibid. , p.724.
52- Histoire des Mongols de la Perse, Vol 1 van Collection orientale (Paris,1836).
53- François Pétis de la Croix
54- Rashid-al-Din, Histoire des Mongols de la Perse. Texte persan, publié, traduit de l’auteur par Etienne Quatremère(Amsterdam: Oriental Press, 1968) (Réimpression de l’éd. Paris: Imprimerie royale 1836), p. CX.
55- d’Ohsson, ibid , p. XLIV-XLX.
۵۶- ibid., p. XLV-XLVI.
۵۷- و. و. بارتولد، ترکستان نامه، ترجمۀ کریم کشاورز (تهران:آگاه، ۱۳۸۷)، ج۱، ص ۱۴۵ و ۱۴۶.
۵۸- همان، ص ۱۴۶.
59- d’Ohsson, ibid.
60- ibid. , p. XLIX.
61- ibid.
۶۲- ibid. , p. L.
۶۳- ibid. , p. LI.
64- ibid. , p. L.
۶۵- ibid. , p. LI.
۶۶- ibid.
۶۷- بارتولد، ترکستان نامه، ج۱، ص ۲۵۱.
68- ibid. , p. L- LII.
۶۹- بارتولد، خاورشناسی روسیه و اروپا، ترجمۀ حمزۀ سردادور(تهران: ابن سینا، ۱۳۵۱)، ص۲۵۱.
۷۰- Poltawa
۷۱- Tobolsk
۷۲- Varenne de Mondesse
۷۳- Histoire généalogique des Tatars
۷۴- Comte Nicolas de Romanzow
75- ibid. , p. L I- L II.
۷۶- Tabbert
۷۷- Strahlenberg
۷۸- Schönstrem
۷۹- David- Gottlib Messer Schmidt
۸۰- Trediakovski
۸۱- بارتولد، خاورشناسی روسیه و اروپا، ، ص۲۵۱.
82- Jean-Jacques- Pierre Desmaisons
83- Aboul Ghazi Behadour, Histoire des Mongols et Tartares(Saint Petersbourg: s.n.,۱۸۷۱).
۸۴- فرهنگ خاورشناسان(تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۸)، ج۴، ص ۱۰۷.
85- d’Ohsson, Ibid , p. LII.
۸۶- ibid., p. LIII.
87- ibid., p. LIV.
۸۸- Johann- Jakob Reiske
۸۹- J. B. Kohler
90-ibid., p. LVI.
۹۱- ibid., p. LVII-LVIII.
۹۲- ibid., p. LX.
۹۳-ibid., p. LX et LXI.
۹۴- ibid., p. LXI.
95- Antoine Isaac Silvestre de Sacy
96-Chrestomathies arabe
۹۷- ibid., p. LXIII.
۹۸- ibid., p. LXIV.
99- Rashid-al-Din,ibid., p. ۱۱.
۱۰۰- «قاآن». دایرۀالمعارف فارسی (تهران: فرانکلین، ۱۳۵۶)، ج۲، ص۱۹۸۲.
101- ibid., p. LXV.
۱۰۲-ibid., p. LX VI.
۱۰۳- ibid., p. L XVII.
104- ibid., t. 1, p. ۲۵
۱۰۵- Victor Rosen
۱۰۶- Reinhardt Dozy
۱۰۷- Alfred von Kremer
۱۰۸- بارتولد، ترکستان نامه، ج۲، ص ۱۰۹۷.
۱۰۹- همان، ص ۱۰۹۸.
۱۱۰- همان جا.
۱۱۱- همان جا.
۱۱۲- Franciscus Erdmann
۱۱۳- Henry Howorth
۱۱۴- Léon Cahun
۱۱۵- Edward Browne
۱۱۶- ادوارد براون. تاریخ ادبی ایران ؛ از سعدی تا جامی، ترجمۀ علی اصغر حکمت (تهران: ابن سینا، ۱۳۳۹)، ص۱۶ به بعد.
۱۱۷- ژان سوواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی: تحلیلی کتابشناختی، ترجمۀ نوش آفرین انصاری(تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۶)، ص۳۰۴.
۱۱۸- همان جا.
۱۱۹- بارتولد، ترکستان نامه، ج۲، ص ۱۱۷۳.
۱۲۰- Des peuples du Caucase et des pays au nord de la mer Noire et de la mer Caspienne dans le Xe siècle, ou Voyage d’Abou- el- Cassim(Paris: F. Didot, 1827), in- 8°.
۱۲۱- Joseph- Marie Quérard
۱۲۲- L’abbé Jean – Jacques Barthélemy
۱۲۳- L’abbé Jean – Jacques Barthélemy, Voyage du jeune Anacharsis en Grèce dans le milieu du quatrième siècle avant l’ère vulgaire (Paris: 1788).
۱۲۴- Quérard, La France Littéraire, ou Dictionnaire bibliographique des savants(Paris: 1960), vol. 6, p.343.
۱۲۵-فرهنگ آثار (به سرپرستی رضا سید حسینی)(تهران: سروش، ۱۳۸۱)، ج۴، ص۲۶۳۹.
۱۲۶- «Mouradgea d’Ohsson», in Biographie Michaud.(Leipzig: 1859), t. 29, p. 473.
منابع:
بارتولد، و.و. خاورشناسی روسیه و اروپا. ترجمۀ حمزۀ سردادور. تهران: ابن سینا، ۱۳۵۱.
ـــــــ .خلیفه و سلطان و مختصری دربارۀ برمکیان. ترجمۀ سیروس ایزدی. چ ۲. تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۷.
ـــــــ .ترکستان نامه. ترجمۀ کریم کشاورز. چ ۳. تهران: آگاه، ۱۳۸۷، ۲ جلد.
براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران: از سعدی تا جامی. ترجمۀ علی اصغر حکمت. چ ۲. تهران: ابن سینا، ۱۳۳۹.
جوینی، علاء الدین عطا ملک، تاریخ جهانگشای جوینی، به تصحیح محمد قزوینی. تهران: هِرمِس، ۱۳۸۷.
«قاآن». دایرۀالمعارف فارسی. تهران: فرانکلین، ۱۳۵۶، ج۲.
سوواژه، ژان. مدخل تاریخ شرق اسلامی: تحلیلی کتابشناختی. ترجمۀ نوش آفرین انصاری. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۶.
فرهنگ آثار.تهران: سروش، ۱۳۸۱، ج۴.
فرهنگ خاورشناسان. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۸، ج۴.
Abel – Rémusat, Jean – Pierre. “Histoire des Mongols, …, Paris, 1824». Journal des Savants. 1824.
Boissel, Jean. Gobineau, l’Orient et l’Iran. Paris: Ed. Klincksieck, 1973.
d’Ohsson, Constantin Mouradgea. Histoire des Mongols. 3e éd. La Haye, 1852, 4 vol., vol. I.
«Mouradgea d’Ohsson”,in Biographie Michaud. Leipzig, 1859, t. 29.
«Nouvelles littéraires”,in Journal des Savants.Paris, 1853 .
Quérard, Joseph – Marie. La France Littéraire, ou Dictionnaire bibliographique des savants. Paris, 1960, vol. 6.
Raschid – Eldin. Histoire des Mongols de la Perse. Texte persan, publié, traduit de l’auteur par Etienne Quatremère. Amsterdam: Oriental Press, 1968 (Réimpression de l’éd., Paris 1836)