روزنامـه نگار، فعـال اجتماعـی و سیاسـی، سوسیـال دمـوکرات[3] یـهـودی و دوســت صمـیـمی فـریـدریـش انگلـس،[4] کـه دست نوشته های خود و کارل مارکس[5]را به وی اهدا کرد. این نمایندۀ سوسیالیست، در 26 ژوئن 1902م، در برلین در حضور سه هزار تن، به صراحت، دربارۀ درد و رنج ارمنیان و اروپا و کشتار ارمنیان در ترکیه[6] سخنرانی و پس از آن، نیز در حمایت از ملت ستمدیدۀ ارمنی بیانیه ای صادر کرد. یک سال بعـد، در 30 مـارس 1903م در مجـلس آلمان دربارۀ مسئلۀ شرق[7] و اجرای بندهایی از عهدنامۀ برلین ـ دربارۀ مقدونیه، ارمنستان و یهودیان رومانی ـ به سخنرانی پرداخت. او دربارۀ ارمنستان گفت: «کشتاری صورت گرفته که تاریخ بشریت هرگز مانند آن را ندیده است». در وان،[8] با تحریک حاکمان ظالم بیشتر جمعیت یک ملت کشته شده اند چنان که احساسات اروپاییان نیز جریحه دار شده و گفته اند: «دیگر نمی توان اجازه داد [این وضعیت] این گونه ادامه یابد» (دروشاک،[9] 1903م، ش 3 : 4). او در 1913م نیز بار دیگر در مجلس آلمان دربارۀ مسئلۀ ارمنی سخنرانی کرد (مشاک، 1913، ش90). سخنرانی 1902م او را هیئت تحریریۀ دروشاک در 1906م در کتابچه ای جداگانه، با عنوان درد و رنج ارمنیان و اروپا ، در ژنو منتشر ساخت که در زیر به بخشی از آن می پردازیم: درد و رنج ارمنیان و اروپا آن ملتی که امروز به درد و رنج و تاریخشان، به خصوص، سرنوشتشان خواهیم پرداخت بسیار دورتر از سرزمین های ما زندگی می کنند، به دور از مسیرهای بزرگ بین المللی و تا این اواخر، نیز تقریباً بسیاری از وجود آنان بی خبر بودند. درواقع، کمترکسی از زندگی ارمنیان و وضعیتی که در آن برای بقای خویش در تلاش بودند مطلع است. تنها معدودی از جغرافی دانان و مورخان و همچنین، اهل سیاست از آنان اطلاعاتی در دست داشتند. ممکن است در جمع ما مخالفانی باشند و بگویند که در کشور ما نیز بدرفتاری ها و ظلم هایی وجود دارد. بنابراین، لازم نیست که به دوردست ها رویم و دراعماق بی نام و نشان آسیای صغیر، در اوضاع مردمان آنجا جست و جو کنیم.کاملاً، درست است اما آن ظلم و توحشی که ارمنیان قربانی آن بوده اند آن چنان گسترده است که باید اعتراض ملت های متمدن را به دنبال داشته باشد چراکه این جنایت ها حتی وجدان کشورهای توسعه نیافته را نیز آزرده ساخته و آنها را مجبور کرده که توجه بیشتری به وضعیت ملت ارمنی داشته باشند. بدون توجه به سرنوشت و زندگی ارمنیان آنان از جنبه های دیگری نیز مورد توجه ما هستند. ملت ارمن محور مسئلۀ شرق است. روزی مسئلۀ ارمنیان ملت های متمدن را سخت به خود مشغول و چهرۀ متمدنشان را غمناک خواهد ساخت، بحث و مجادله بین آنان پیش خواهد آمد و روند رو به رشد تمدنشان را به تعویق خواهد انداخت. صرف نظر از دیدگاه های انسان دوستانه سرنوشت ملت ارمن از دیدگاه دیگری نیز باید توجه ما را به خود جلب کند. اروپا و اروپاییان، به همراه آلمانی ها، در برابر ارمنیان مسئول اند. دولت آلمان، به همراه دیگر ملت ها، در ژوئن1878م، پس از آخرین جنگ روس و عثمانی در عهدنامۀ برلین وظایفی را در قبال ملت ارمن بر عهده گرفت. امروز، آن ملت ها در قبال اعمال دولت های خویش مسئول اند. هنگامی که موضوع به مطالبات عدالت جویانه و انسان دوستانه مربوط می شود اگر دولت ها به تعهدات خود عمل نکنند، ملت ها باید با پیامی روشن به دولت هایشان گوشزد کنند که وظیفه شناس باشند. امید ارمنیان رنج دیده و قتل عام شده و غارت زده به کمک اروپاییان است. آنان، بی صبرانه، نظاره گر موضع گیری های کشورها و ملت های بزرگ هستند که با عهدنامۀ برلین موظف به کمک به ارمنیان و محافظت از آنان در برابرخشونت و جلوگیری از خطر نابودی شان شدند. در 1877ـ 1878م، نتیجۀ جنگ روس ها و ترک ها برای همۀ شما روشن بود. این جنگ، پس از مقاومت های بسیار، با شکست عثمانی و پیروزی روم ایلی[10] و روسیۀ قدرتمند، متحد ملت های اسلاو،[11] به پایان رسید. در مارس 1878م در سن استفانو،[12] روسیه عثمانی را مجبور به امضای پیمانی کرد که مطابق آن روسیه حافظ منافع ارمنیان و قیم آنان محسوب می شد یا به عبارت دیگر ترکان نظارت بر منافع مسیحیان تابع خود و حفاظت از آن را به روس ها واگذار می کردند. موضوعاتی نیز مطرح شد؛ برای مثال اینکه آیا روسیه ـ به ویژه در زمانی که، خود، ملت های زیر سلطۀ خویش را تحت فشار قرار می دهد ـ می تواند در نقش مدافع ظاهر شود و دیگر ملت ها را متهم کند؟ امروز، به ویژه، می توان این موضوع را پیش کشید، در وضعیتی که می بینیم روس ها در فنلاند چگونه عمل و با فنلاندی ها چگونه رفتار می کنند. آنان، به رغم امضای پیمان صلح، تعهدات خود را با خشونت هرچه تمام تر زیر پا می گذارند. روس ها، با به کار گرفتن همان ابزار ترکان عثمانی برای نابودی قوم ارمنی، می کوشند تا فنلاندی ها را روس تبار سازند. اما این موضوع، موضوع امروز ما نیست. اکنون، مسئلۀ ارمنی ها جنبۀ دیگری پیدا کرده. روس ها دست کم چندین و چند بار از ارمنیان و دیگر ملت های مسیحی عثمانی دفاع کرده و به آنان یاری رسانده اند اما به چه علت به آنان کمک می کنند؟ هنگامی که ملتی در رنج اند برایشان تفاوتی ندارد و نمی پرسند که چرا به آنان کمک می شود. آنان تنها به رهایی خود می اندیشند. در 1878م، اروپا به پیشنهاد دیزرایلی،[13]فعال دولتی انگلیسی، به مخالفت با پیمان سن استفانو پرداخت و با پیمان برلین نظارت روس ها را بر ارمنستان پس گرفت و خود عهده دار این تعهد شد. پیمان برلین،[14] ارمنیان را از مدافعانی محروم ساخت که می توانستند کمابیش به آنان امید داشته باشند. حال، به جای روس ها، سازمان همکاری اروپا، آن نقش را بر عهده گرفته است که هرگز برای ارمنیان مفید واقع نشده. پیمان برلین بسیار بی فایده تر از پیمان سن استفانوست که در آن روس ها مدافع ارمنیان بودند. این واقعیتی است که باید آن را پذیرفت، حتی اگر مخالف دولت روسیه باشیم. اکنون، کسانی پیدا شده اند که در کل رنج مسیحیان را در عثمانی انکار و به عمد ترک ها را با صفاتی برجسته توصیف می کنند. از نظر آنان شکنجه ها موضوعات کوچکی هستند و شورش های این ناحیه نیز حاصل فتنه انگیزی عمال روس است. دولت ترکیه نیز برای مقابله با آنان سختگیری هایی را اعمال می کند. این نتیجه گیری و تفسیر به طور کامل اشتباه است. بدون شک، روس ها در عثمانی عواملی دارند. مدت هاست که آنان قصد تصرف قسطنطنیه را دارند تا به دریای سیاه و مدیترانه دست یابند و این جای شک ندارد اما با تمرکز بر روس ها نمی توانیم توجهمان را از ترک ها برگیریم. برگزار کنندگان این تجمع و شخص من هیچ دشمنی ای با ملت ترک نداریم. ما، به منزلۀ ملت، احساساتی یکسان نسبت به ملت ترک و ارمن داریم. بنابراین، هنگامی که دربارۀ ترک ها صحبت می کنیم سخن ما دربارۀ ملت ترک نیست بلکه منظورحاکمان ترک، دولت ها و نظام حکومتی ترک هاست. هرکس از نزدیک با این نظام آشنا شود و روند سیاست های آنان را دنبال کند، به ویژه، در بهار گذشته به این باور می رسد که نظام آنان کاملاً پوسیده و شرور و نظامی مصیبت بار برای تمامی ملت های ترکیه بوده است. مستبدان ترک، اجازۀ ادامۀ پیشرفت را به دیگر اقوام نمی دهند. ولایت هایی هستند که می توانند بهشت باشند، مانند ولایت های ارمنی نشین اما ازتمدن به دور مانده یا به طور کامل خالی از سکنه شده اند. ما منکر آن نیستیم که ممکن است ملت ترک ویژگی های خوب بسیاری نیز داشته باشد و حتی، شاید آن را نشان هم داده باشد ولی ما پدیده ها را سطحی قضاوت نمی کنیم. ویژگی های اساسی ملت ترک چیست؟ ملتی جهان خوار، گاه نجیب زاده و احساسی و گاه ازخودراضی. اگر از نزدیک بررسی کنیم که این ویژگی ها در چه وضعیتی رشد کرده اند اقرار خواهیم کرد که هر اتفاقی به ضرر ملت های تابع بوده است. حکومت عثمانی همواره به آنان ستم کرده و این ستمگری هنوز هم به مانند یوغی آهنین بر گردن آنان سنگینی می کند. دربارۀ مدارای ترک ها با دیگر ادیان بسیار گفته شده است. برای نمونه اقوام مسیحی را مثال می زنم که قرن ها توانسته اند در امپراتوری عثمانی دین خود را حفظ کنند و باقی بمانند. این به خودی خود حقیقت است. ملت های بالکان، به همراه دیگر ملت های کوچک آسیای صغیر، توانسته اند ملیت خود را حفظ کنند و این دلایل خاص خود را دارد. از یک سو، ترکان، به منزلۀ ملتی پیروز اما غیر متمدن، در جذب ملت های شکست خورده، به معنای واقعی کلمه، بی استعداد هستند. از سوی دیگر، حکومت سلطان[15] بر این نظریه پا می فشارد که از دیگر قومیت ها باید بهره برداری بیشتری کرد تا از ترک ها. حکومت ستمگران ترک تا به امروز به یک شیوه بوده است، حکومتی نظامی. قوم ترک در ترکیه هنوز اقلیت محسوب می شود و با امکانات دولت زندگی می کند. سنگینی این بار بر دوش دیگر قومیت های ساکن عثمانی، یعنی غیر مسلمانان، است چراکه تا اواسط قرن نوزدهم میلادی مسیحیان در ترکیه حقوقی یکسان با ترک ها نداشتند. مسیحیان، به منزلۀ عضوی از اعضای کشور، تقریباً هیچ بودند و در مقایسه با یک ترک نمی توانستند اسلحه حمل کنند و حتی، مالیاتی سنگین تر می پرداختند. حکومت ترک ها، هنگامی که با بحران بی ارزشی پول مواجه می شد و زمانی که قدرتش کاهش می یافت به ملت های ساکن عثمانی مالیات سنگین می بست. این بحران، در اواخر قرن هجدهم میلادی، شدیدتر شد. همچنین، هرگاه مقاومت نظام دولتی ترک ها در برابر پیشرفت تمدن اروپایی بیشتر می شد و نیز، به هنگام بحران های اقتصادی ظلم ترک ها، که آمادۀ انطباق با تغییرات نبودند، بر ملت های تابع خود تحمل ناپذیرتر می شد. لازم است دومین حقیقت را نیز در نظر داشته باشیم. دین ملت ترک آیین محمدی است که اروپا نظر مثبتی دربارۀ آن دارد. در تاریخ مسیحیت، در مشهورترین بحث ها، چنین نتیجه گیری شده که دین محمدی دستورهای بهتری دارد و از همه نظر برتر از مسیحیت است. البته، این امری نسبی است و ما در اینجا نمی خواهیم دربارۀ فلسفۀ ادیان صحبت کنیم. اما لازم است به این نکته توجه داشته باشیم که عرب های محمدی، در دوران شکوفایی اسلام، اختراعات بسیاری کردند ولی این دوره مدتی کوتاه به طول انجامید. اسلام در دوران اولیۀ خود وارث تمدن روم و مصر بود. اسلام به طور قطع دستوراتی متعالی دارد. اگر قرآن را بخوانید، در آن نکاتی بسیار خوب خواهید یافت که شباهت بسیاری با مفاهیم مسیحیت دارد. حتی، فکر می کنم که امروزه هم ملتی متمدن با پذیرش اسلام می تواند همان پیشرفتی را داشته باشد که در مسیحیت خواهد داشت. ادیان تأثیر مطلق ندارند، اگرچه بنا بر موقعیت ها می توانند در پیشرفت تمدن یا جلو گیری از پیشرفت آن نقش داشته باشند. در زمان هایی مشخص، اسلام مانعی در برابر تمدن نبود اما بعدها در کشورهای تابع ترک ها، با نام دین، موانعی را ایجاد کردند. در عربستان، دین محمدی زمانی پا به عرصه گذاشت که مردمان آنجا به دامداری مشغول بودند و در تجارت، نیز بدون قاعده عمل می کردند. تا به امروز نیز در شرق وضعیت همین گونه است. در آفریقا نیز دین محمدی برای سبک زندگی آن ملت ها بسیار مناسب است. واقعیات فوق نشان می دهد که تعصبات دینی تأثیر اندکی بر تمدن دارد. یکی از عقاید اصلی مشیت الهی است؛ یعنی، سرنوشت افراد از پیش مشخص شده و هیچ کس نمی تواند از سرنوشت رهایی یابد یا اینکه من باید این گونه زندگی کنم یا بمیرم. با توجه به این اصول همه چیز از پیش تعیین شده است و من از آن رهایی ندارم. تقدیر (اصل اجتناب ناپذیر سرنوشت مقدر) یکی از اصول دین محمدی است. مثال همانندی در نزد کالونی ها[16]وجود دارد که معتقدند انسان هر کاری انجام دهد یا ندهد از پیش معین شده است؛ برای مثال، کسی که کالوینیسم را می پذیرد در واقع به تقدیر خداوندی بوده و نه به دلیل شایستگی های خود او. اما باید توجه داشت که پذیرندگان کالونیسم در اروپا پروتستان های فرانسوی، فرقه های جدید، ایسلندی ها و عموماً، انگلیسی ها بودند که همگی قدرتمند و از متمدن ترین ملت ها و اقوام بودند. آنان پیشرفت های بزرگ داشتند و تبدیل به نمایندگان قدرتمند جنبش نوین شدند. برعکس، همین اندیشه در شرق سبب انحطاط شد. حتی، اگر با درکی ماده گرایانه به این افکار بنگریم، با این نگاه هم می توان سربازان را راهی جبهۀ جنگ کرد آن گونه که مرگ را نادیده بینگارند اما همین افکار عقل اقوام ترک را به کلی تاریک کرده است. کالونیسم مستقیماً راه انقلابی را در پیش گرفت. در اصل، اصلاحات را آنان آغاز کردند و همان ها بودند که بعدها برای آزادی منازعات سیاسی بزرگ به راه انداختند. وضعیت حاکم بر اروپا از وضعیت ترکیه بسیار دور است. بدین معنا که اساساً روابط اقتصادی مختلفی در این دو ناحیه حاکم است. به همین دلیل، یک اندیشۀ واحد در این دو منطقه در جهت هایی مختلف رشد کرد. در روزگار ما در عثمانی، دین محمدی با اصول و جزم گرایی خود کمکی به تمدن نمی کند اما این وضعیت برای ترک ها وضعیتی سودآور است. البته، جلسۀ حاضر [جلسۀ مجلس آلمان] جلسۀ تبلیغ دین محسوب نمی شود. این مسئلۀ خود ملت ترک است که یا در تعصبات خود غرق شوند یا به روشنایی رسند. حال، مسئله ای دیگر: در عثمانی، بنا بر اصول دین محمدی، اجازۀ ظلم به بی دینان (غیر مسلمانان) وجود ندارد اما غیر ممکن است که آنان از حقوق برابر با مسلمانان برخوردار باشند. ساختار عثمانی استبدادی و دولت آن نیز، همانند روسیه، دولتی خودکامه است، امپراتوری ای که حاکم در آن هم قیصر است و هم خلیفه. سلطان، هم زمان، هم حاکم بر امور سیاسی و هم حاکم بر امور مذهبی است و به طور نظری، مالک همۀ مؤمنان محسوب می شود. روح سیاست ترک ها بر این اصول استوار است. به همین دلیل، سلطان و عاملان سیاسی و مذهبی او در هرگونه حرکت و سیاست رو به جلویی با مقاومتی خیره کننده مواجه می شوند. از این دیدگاه به اوضاع ترکیه خواهیم نگریست. دولت عثمانی از قرن هجدهم میلادی به این سو از سقوطی به سقوط دیگر می رود. ترک ها، زیر فشار تهدیدهای روزافزون روسیه، ینی چری[17] های یاغی را، که همواره درحال جنگ هستند، مجبور به فشار بر اقوام تحت تابعیت خویش کرده اند. همچنین، هنگامی که فکر می کردند مقاومت نظام حکومتی شان در برابر پیشرفت تمدن اروپایی بیشتر می شود و در زمانی که وضعیت اقتصادی دشوارتر می شد و ترک ها تاب همخوانی با آن را نداشتند یوغ ستم آنان بر ملت های تابع سنگین تر و تحمل ناپذیرتر می شد، فشاری که طبیعتاً مقاومت را به دنبال داشت. اولین این ملت ها یونانی ها بودند که در قرن نوزدهم میلادی جنگ هایی خشونت بار را در مقابل ترک ها به راه انداختند اما این جنگ ها به چه نتایجی رسید؟ اگر این سؤال را بررسی کنیم، خواهیم دید که چنانچه ملت ها در اندیشۀ شورش در مقابل حکومت باشند، حاکمان آماده و سازمان یافته اند و اگر از دامن ملت جنبشی آزادی خواهانه سر برآورد، آن را تبدیل به خون ریزی می کنند و با قتل و کشتار گروهی به آن پایان خواهند داد. در بیشتر مواقع، فرماندهان ترک ارتش متجاوز و منظم خود را به سوی «سگ های بی دین»[18] بدون اسلحه روانه و تعصبات خرافی اوباش را تحریک می کنند. به این ترتیب، در 1822م در زمان کشتار خیوس[19] به رهبری دریادار ترک نزدیک به دوهزار یونانی بی رحمانه قربانی و سر بریده شدند. این کشتار با سرکوب های بی سروصدای خود فریاد وحشت را از سرتاسر اروپا بلند ساخت و برای یونانی ها، که توانستند از زیر یوغ ترک ها نجات یابند، خوشحالی و شور پیروزی را به دنبال آورد. اگر من در اینجا بی رحمانه ترک ها را مخاطب قرار می دهم، تصریح می کنم که سخن من به تمام ملت ترک مربوط نمی شود [به اوضاع ارمنیان عثمانی باز گردیم]. ارمنیان در واقع در تمام ترکیه پراکنده اند اما در اصل ساکن ارمنستان کهنی هستند که بخشی از آن در دست روسیه و بخش بزرگ تر آن در دست ترک هاست. طبق اعلان رسمی شرح احوال «تعداد ارمنیان آسیای صغیر هفتصد تا هشتصد هزار نفر است» اما این آمار بسیار قدیمی و در اصل، بر مبنای خانوارها و به نسبت میانگین ساکنان یا وضعیت زندگی ترک هاست. باید توجه داشت که بخش اعظم جمعیت ارمنیان در وضعیتی زندگی می کنند که یادآور روزگار بت پرستی است؛ چند نسل از یک خانواده همگی زیر یک سقف زندگی می کنند و هر خانه ای نه به طور میانگین از هفت، هشت نفر ـ مانند ترکیۀ اروپایی ـ بلکه از دو یا سه برابر آن تشکیل شده. با تکیه بر تحقیقات افراد موثق تر و مشهورتر احتمال بسیار بیشتری وجود دارد که در ارمنستان ترکیه، پیش از کشتارها، جمعیت ارمنیان بیش از دو میلیون نفر بوده. آنان در شهرهایی زندگی می کنند که جمعیت برخی از آنها بیش از شصت هزار نفر است. شرایط بقا به اروپای یک قرن پیش شباهت دارد، با ویژگی هایی خاص که آن هم حاصل تفاوت های اقلیمی است. بیشتر مردم در روستاها به شیوۀ پدرسالارانه زندگی می کنند. هشتاد درصد جمعیت ارمنیان یا روستایی یا صنعت گر هستند. بنابراین، می توان اسطورۀ شکل گرفته دربارۀ وضعیت زندگی و موقعیت اجتماعی ملت ارمنی را منتفی دانست، اسطوره ای که می گوید ارمنیان تاجران بزرگ و کارگزار و … هستند. واقعیت این است که در خارج از ارمنستان، در ترکیه و دیگر کشورها، در میان ارمنیان بازرگانان بسیاری وجود دارند و گاه، نیز بازرگانانی بی انصاف که در بین یونانی ها و دیگر اقوام نیز پیدا می شوند. در میان بیشتر ملت هایی که ذهنی فعال دارند اما از نظر سیاسی در دولت خویش شهروندانی درجۀ دو محسوب می شوند چنین مسائلی وجود دارد. مثال سنتی آن در میان فرقه ای دینی است که در ابتدا اصولی اخلاقی و تقریباً، سوسیالیستی اتخاذ کرده بودند. بله! همین کویکر [20]های انگلیسی هرگز قسم نمی خوردند و به همین دلیل، نیز نمی توانستند در انگلستان هیچ سمت دولتی ای داشته باشند. سخت گیری دینشان به آنان اجازۀ سرباز شدن هم نمی داد. آنان نمی توانستند در دانشگاه های انگلیسی درس بخوانند و تنها، در صورتی پذیرفته می شدند که دین رسمی کشور را قبول می کردند. پس از این مشکلات دیگر غیر ممکن بود که آنان به دنبال صنعت و مشاغل دولتی یا نظامی روند. برای آنان تنها یک راه باقی می ماند. کسانی که اندکی پیشروتر و دارای ذهنی خلاق بودند تاجر می شدند و اغلب، در مقایسه با دیگر تجار، بازرگانانی بهتر بودند. به این ترتیب، کویکر ها، که در آغاز فرقه ای فقیر بودند، امروزه شرکتی ثروتمند را تشکیل داده اند. چنین مسائلی در شرق فراوان رخ داده است. عناصر ساعی ملت های ستمدیده باید مشغله ای می داشتند و طبیعتاً، تجارت می کردند. در اجتماع ارمنیان، تاجران یا کسبه طبقه ای کم جمعیت را شامل می شوند. بیشتر مردم [ارمنی] روستایی هستند. آنان در ولایت های ارمنی نشین مورد ظلم قرار می گیرند و از ایشان سوءاستفاده هایی ظالمانه می شود. در نتیجه، باید به سوی آنان دست کمک دراز کنیم. در اثر فشار اروپایی ها ترکیه، بنابر قانون منتشر شدۀ خود، باید به ارمنیان حقوق شهروندی برابر اعطا می کرد. اما مسئولان ترک، با نفوذ خود، مانع این اقدام شدند یا آن را در جهت مخالف هدایت کردند. بنابر قانون اساسی، ترک ها و ارمنی ها باید دارای حقوقی برابر باشند اما در واقعیت چنین نبود. آنان زیر فشارهای سنگین مالیاتی قرار دارند. نمونه ای از فشارهای سنگین مالیاتی بر روستاییان ارمنی را ذکر می کنم. دو نوع مالیات وجود دارد: 1) مالیات قانونی، 2) مالیات داوطلبانه. فکر نکنید که مالیات های قانونی مرزی مشخص دارد. خیر، تا جایی که تصورش را نمی کنید افزایش می یابد و به بدترین شکل هم افزایش می یابد. از آنجایی که روستایی ارمنی مسلمان به حساب نمی آید ابتدا محکوم به پرداخت مالیات سرانه می شود که برای نجات از خدمت سربازی باید آن را پرداخت کند. چنین مالیاتی ممکن است در ابتدا عادلانه به نظر رسد. اما رهایی از خدمت نظام ممکن است نوعی ضعف حقوق سیاسی به شمار رود و آنان که از این معافیت استفاده می کنند در وضعیت پست تری قرار می گیرند. حتی، نوزادان این مالیات را پرداخت می کنند. به جای رفتن به سربازی روستاییان به کار جاده سازی گمارده می شوند و علاوه بر مالیات پرداختی بسیاری از کارهای سخت دیگر بر عهدۀ آنان است. دوم، مالیات خانواده است که برای شهرها و روستاها وضع شده است و شوراهای محلی شهرها و روستاها آن را جمع آوری می کنند و به گونه ای برنامه ریزی شده که خانواده های ثروتمند به جای خانواده های فقیرتر نیز مالیات بپردازند. به لطف این برنامه در میان مردم اتحادی محکم برقرار شده است. زمانی که از طرف دولت، برای رفع نیازهای کارمندان آن، مالیات تعیین می شد و از حدی مشخص فراتر می رفت تمامی رشد و ترقی آن روستا متوقف می شد. در پی آن، مالیات ساختمان و خاک از راه می رسید. این مالیات نه بر اساس ارزش زمین بلکه بر اساس وسعت آن تعیین می شد. سپس، مالیات گوسفندان از راه می رسید. در ازای ارزش ناچیز گوسفند سالیانه باید به مبلغ پنج دهگان مالیات پرداخت می شد. به این مالیات ها، که به نوعی قابل تحمل هستند، مالیات عدالت زمین اضافه می شود که روستاییان را کاملاً بی رمق می کند چرا که روستایی مجبور است بخش بزرگی از محصول خود را به آنان دهد. بنا بر این قانون روستاییان باید یک هشتم محصول خود را مالیات دهند اما در واقع از ارمنیان 40 تا 60 درصد آن را می گرفتند. در زیر فشار این بار مالیاتی، روستاییان دچار نا امیدی شدیدی می شوند. چنانچه این مالیات ها کمابیش قانونمند شود، ارمنیان با صبر معروف ملت های شرقی آن را خواهند پذیرفت اما متأسفانه چنین نیست. ترکیۀ عثمانی به استان هایی تقسیم شده است که هریک از آنها را یک پاشا اداره می کند. دولت تقریباً پولی ندارد که به پاشاها پرداخت کند. آنان، که دوست دارند به رسم گذشته آقامنشانه زندگی کنند و ثروتمند باشند، چنانچه مالیات ها به موقع نرسد، بلافاصله کارگزاران خود را در تنگنا می گذارند و طبیعتاً، سربازان نیز مردم بیچاره و فقیر را تحت فشار قرار می دهند. ده سال یک بار، مالیات ها افزایش می یابد و به این شکل، روستاییان دچار سختی می شوند. در این وضعیت، حتی سر سپرده ترین آدم ها نیز طغیان می کنند. هنگامی که آنان علناً خود را در حال خفگی می بینند در این وضعیت اطاعت کردن غیر ممکن می شود. امکان حمل سلاح برای ارمنیان وجود ندارد. همان گونه که شاهد بودیم آنان، با فراموش کردن فضیلت های اجدادی خویش، عادت های بردگان را فراگرفتند. پس، همین گونه نیز با آنان برخورد می شود. با این تفاصیل ما تبعیض در رفتار با ارمنیان را تمام نکرده ایم! کردها به ارمنیان به چشم گاو شیرده نگاه می کنند. وقتی گاوهای ارمنیان، گوساله ای به دنیا می آورند کردها و چَرکَس ها[21] تعدادی از آنها را به منزلۀ مالیات می گیرند. زمانی آنان حد و مرزی برای این کار قائل بودند و همه چیز را از روستاییان نمی گرفتند! زیرا در آینده به کارشان می آمدند اما از زمانی که پول وارد شرق شد آنان نیز تصمیم گرفتند که پول دار شوند و تلاش کردند تا هر چیز ممکن را از روستایی ارمنی بربایند. کردها و ترک ها، همانند چَرکَس ها، ارمنیان را به دیدۀ تحقیر و به منزلۀ موجوداتی پست می نگریستند. به این ترتیب، غم و غصه و عذاب ارمنیان سال به سال بیشتر می شد. حتی، اگر حکومت قسطنطنیه نیز بخواهد با نیت خیر به آنان کمک کند، با وجود اوضاع حکومتی کنونی غیرممکن خواهد بود. رسالت هر حکومتی داشتن اراده و قدرت برای دفاع از جان و مال و امنیت شهروندان خود است. اگر حکومتی نتواند این وظیفه را ادا کند، باید استعفا دهد.حکومت سلطان در این وضعیت است چرا که تاکنون نتوانسته ارمنیان را از جنایت های چَرکَس ها و کردها و همچنین، سوءاستفاده های مسئولان و پاشاها در امان نگه دارد. برخلاف این اوضاع، ملت ارمنی، در وضعیتی ناامید کننده، قوت قلب گرفت و برای فریاد استقلال خود و تنها راه باقی مانده متحد و برای آزادی، با اتکا به نیروی خود، روانۀ پیکار شد. نمی توانم بگویم که انقلابی های ارمنی در برابر مسئولان و شاهدان آنان دست به خشونت نزده اند اما در وضعیتی که تصویر کردیم اعمال آنان انسانی و غیر قابل نکوهش است. این موضع همیشه وجود داشته. زمانی که ملتی هدف اغراض و اراده های شخصی قرار گیرد و زمانی که مظلوم نتواند صدای خود را به گوش جامعه برساند تنها راه دفاع توسل به حق طبیعی و استفاده از هر وسیلۀ ممکن است. اگر ملتی برای رهایی از بدبختی های بی انتها از هر وسیلۀ ممکن استفاده نکند، فاتحۀ آن ملت خوانده شده است. در 22 اکتبر 1895م، پس از مذاکرات طولانی، ترک ها قول دادند ـ البته هر بار قول های بسیاری می دهند ـ که مفاد یادداشت را اجرا کنند. سلطان به نخست وزیر انگلستان اعلام کرد که بندی از یادداشت تفاهم را در اسرع وقت به اجرا خواهد گذاشت و حتی، قسم خورد. اما سلطان و عمالش به چه نحو این وعده ها را عملی ساختند؟ آنان قتل عام و کشتاری وسیع را سازماندهی کردند که نه حد و مرزی داشت و نه بازدارنده ای! تاریخ بشری، با همۀ بزرگی خود، چنین چیزی را ندیده است. ابداً، شکی وجود ندارد که این وحشیگری ها از طرف قسطنطنیه تشویق می شد. بدون شک، من اتهام بزرگی وارد می سازم اما مسئولان و عوامل مطلع دولتی ثابت کردند که سلطان شریک اعمال آنان بوده. آنان، با انتشار اطلاعیه های معتبر، مسئولیت او را [در این کشتارها] تأیید کردند و اینکه تمامی این وحشیگری ها به دستور و خواست او صورت گرفته است. مردم نیز به او لقب «آدمکش» داده بودند. به این ترتیب، در 22 اکتبر 1895م، آدمکش کار خود را شروع کرد. در این روز، کشتار طرابوزان[22] آغاز شد و ششصد شهروند و 107 تن از اهالی روستاهای اطراف کشته شدند. دولت جرم مسئولان خود را، با سکوت و بدون پاسخگویی، نادیده انگاشت و با مجوزها و تشویق هایی کشتارها صورتی فجیع تر و وحشناک تر به خود گرفت. حال، آماری ارائه می شود که از افراد عادی یا مبلغان مذهبی گرفته نشده بلکه از گزارش های ارسالی سفیران و کنسول ها به دولت های متبوع خود به دست آمده است. بیشتر کسانی که از آنان نام برده شده، به صورت روشن و مشخص افسران و مسئولان دولتی، عاملان و رهبران این تاراج و کشتار معرفی شده اند. طبق گزارش، در اکتبر و نوامبر 1895م، شمار قربانیان به این شرح بوده: ارزروم 400، بابرد 135، بایزید 500، بیتلیس 800، آراب گیر 2,800، الازیگ 500، ملطیه 3,000، آواز 1,500، دیاربکر 1,200، کیوروس 1,000، غازی عینتاب1,000، ماراش1,350و قیصریه 1000تن. بیشتر این کشته شدگان غیر مسلح بودند و امکان دفاع از خود را نداشتند. این ارقام ما را درغم و اندوه فرو برد. اما اگر شرح این کشتارها را بدانید که نسبت به این مردم، اعم از زن و کودک و پیر و جوان، به چه بی رحمی ها و وحشیگری های اهریمنی ای دست زدند ـ که تنها از ملت های غیر متمدن شرق برمی آید، با تعصب و بی فکری ای که مستعد آن هستند ـ آن فعال دولتی منصف[23] را درک خواهید کرد که گفته: « کابوس کشتار ارمنیان خواب شب های مرا ربوده است». کودکان را جلوی چشم پدر و مادرشان سر بریده اند! شکم زنان حامله را در پیش چشم شوهرانشان دریده و آنان را قطعه قطعه کرده اند! شاید، بازماندگان و فراریان در شرح وقایع مبالغه کرده باشند اما حتی اگر نیمی از این گفته ها یا حتی سه چهارم آن را حذف کنیم، باز هم در ذهن آدمی وحشیگری هایی به یاد خواهد ماند که در مخیلۀ انسان نیز نمی گنجد و بشریت هرگز تصور آن را هم نمی تواند داشته باشد. به غیر از کشتارها ـ هزاران کشته در قتل عام ها و هزاران مجروح، که با درد و رنج ناشی از جراحت و بیماری در زندان ها و بیابان ها جان سپردند ـ افسران ترک، به همراه سربازان تحت فرمان خود، روستاها و شهرهای ارمنیان را نیز به آتش کشیدند. هر چقدر می خواهید در تاریخ تبعیدها جست و جو کنید. هرگز چنین وحشیگری هایی را نخواهید یافت. کشتار بارتوقیمئوس مقدس،[24] کشتار تروکتا،[25] جنگ های خونین 1792، 1848و 1871م، حتی کشتار خیوس و کشتار بلغارها و لبنانی ها در مقابل کشتارهای خونین سلطان در ارمنستان رنگ می بازد، جنایتی در حق ملتی واحد که تنها گناهشان مقابله در برابر بدرفتاری های حکومت بوده. عثمانی ها حتی خشم دولت های توسعه نیافته را نیز برانگیختند. اعمالی که باید قیام هرانسانی را به دنبال داشته باشد. حتی کسانی، در همان زمان، از ترک ها حمایت کردند و این وحشیگری های ثابت شده را مبالغه آمیز دانستند. از اینکه در میان ما کسی صدای اعتراضی بر نیاورد خشمگین می شدم. از یکی از خویشاوندان نزدیکم نامه ای دریافت کردم که نکات مهم آن از این قرار بود: «اول اینکه در عثمانی ارمنی ای وجود ندارد و دوم اینکه ارمنیان در آنجا خیلی خوشبخت اند و بالاخره اینکه شورشیان عوامل روسیه هستند». آنان مردمی اند که به دلیل نفرت به حق از روس ها از ترک ها دفاع می کنند. دولت ترک ها نیز طبیعتاً در انکار این کشتارکوشید اما نتوانست آن را نفی کند و در برابر ارقام ارائه شدۀ سفارتخانه ها ارقامی مضحک ارائه کرد. دکتر یوهانس لپسیوس[26]در کتاب ارمنستان و اروپا به مقایسۀ آمار رسمی دولت ترکیه با آمار ارائه شده از سوی اروپاییان می پردازد. مسئولان شمار کشته شدگان را ده ها هزار تن عنوان می کنند اما آمار مأموران سلطان به سختی آن را هزار نفر برمی شمارد. دولت ترک ها از دریچۀ چشم خود به کشتارها و جنایت های ارتش خویش می نگرد و زمانی که با این دید به جنایت های خود نگاه می کند چشمانش را بر آن می بندد. گوش دولت ترک ها در برابر اعتراض های اجتماعی، از ارمنستان گرفته تا بُسفُر، کر است! اگر دولت های خارجی سلطان را برای عمل به تعهدات خود تحت فشار قرار نمی دادند، به این دلیل بود که در شرق منافعی متضاد وجود داشت که یکدیگر را خنثی می کرد. روسیه در آن زمان صلاح نمی دید تا سلطان را تحت فشار قرار دهد! زیرا موقعیت اقتضا می کرد که ترکیه در همان وضعیت باقی بماند. از سوی دیگر، انگلستان با کوه نشینان شمال غرب هندوستان وارد جنگ شده بود. در 1895م در انگلستان، به جای دولت لیبرال، محافظه کاران به حکومت رسیدند. حزب لیبرال مخالف خشونت بود و بارها سلطان را تهدید کرده بود که تدابیر سختی را علیه آنان به کار خواهد بست اما محافظه کاران این گونه نشان می دادند که موافق ادامۀ همان سیاست هستند. در آن زمان، در شهرهای کوهستانی هندوستان، شورش هایی به راه افتاده بود که روحانیان مسلمان مسبب آن بودند. در نتیجه، باعث شکل گیری این اندیشه شده بود که چنانچه انگلستان ترک ها را تحت فشار قرار دهد، در این صورت ترک ها نیز می توانند تمامی مسلمانان هندوستان را علیه انگلستان و در دفاع از خلیفه، بشورانند. به همین دلیل، نیز دولت انگلستان [در مواجهه با دولت عثمانی] ضعیف برخورد می کرد. فرانسه و آلمان هوادار روسیه بودند و نسبت به اعتراض ها با بی تفاوتی کامل برخورد کردند. ترکان به آرامی به ادامۀ کشتار ارمنیان پرداختند و در ماه های بعد، بیشتر آنان را، به صورت گروهی، به کیش ترک ها درآوردند. در اوت 1896م، گروهی از نیروهای انقلابی ارمنی برای جلب توجه دولت های بزرگ به اوضاع ناامیدکنندۀ ارمنیان، جسورانه بانک عثمانی قسطنطنیه را اشغال کردند، به این امید که از دیگر دولت ها وعده هایی مساعد دریافت کنند. اما از این کار ناامید شدند و تنها نتیجۀ این اقدام معترضانه آن شد که دولت ترک ها فرصتی یافت تا برای پایان دادن به مسئلۀ ارمنیان دست به کشتار در قسطنطنیه زند. در این کشتار همگانی، به جز کسانی که به دریا ریخته شدند، شش هزار تن کشته شدند. تمامی جانیان و تبهکاران به جان ارمنیان پایتخت افتادند و مورد حمایت و تشویق نزدیکان سلطان نیز قرار گرفتند. همۀ اینها در برابر چشم سفیران کشورهای اروپایی صورت گرفت، اما آنان برای کاهش این جنایت ها هیچ اقدامی نکردند. تنها، بار دیگر طی یادداشتی مسئولیت سلطان را در این کشتارها تأیید کردند و بیش از این نیز دست به اقدامی نزدند. آنچه واضح است اینکه کشتار و تخریب منازل و آتش سوزی و تاراج قحطی به دنبال می آورد. در بسیاری از نقاط اروپا، به جمع آوری کمک پرداختند اما کمک های جمع آوری شده، برای زدودن آثار بدبختی از چهرۀ ارمنیان، کافی نبود و به دنبال آن، هزاران ارمنی از گرسنگی و بیماری تلف شدند. یادداشت هایی متقابل مبادله شد اما هیچ نشانه ای از فشار بر سلطان، برای بهبود اوضاع ارمنیان، از سوی دولت های اروپایی دیده نمی شد. ملت ارمن، ناتوان از انجام هر کاری، در انتظار کمک اروپاییان به سر می برد. دولت های اروپایی قول داده بودند که به ارمنیان کمک کنند اما وقتی که به قول خود وفا نمی کنند نشان می دهند که پیمان خود را زیر پا گذاشته اند. تا زمانی که دولت ها از وظایف خود سر باز می زنند ارمنیان در میان ملت ها به دنبال کسانی می گردند که صدای آنان را به گوش دولتمردانشان برسانند تا برخورد مؤثرتری با سلطان داشته باشند. مردمان شرق تنها در برابر زور و قدرت تسلیم می شوند. آنان ابزارهای بسیاری در دست دارند برای اینکه قول انجام کاری را دهند که هرگز آن را انجام نخواهند داد و آن را به تعویق اندازند و از زیر انجام آن شانه خالی کنند. آنان تنها با دیدن قدرت طرف مقابل تسلیم می شوند. من پیش تر نیز گفته ام که با معاهدۀ سن استفانو روسیه گردن ترک ها را شکست. نبرد مارس 1878م برای ارمنیان بسیار مفیدتر بود تا عهدنامۀ برلین. انگلستان به رهبری بکونز فیلد درمعاهدۀ سن استفانو دخالت کرد. خیلی ها به او افتخار می کنند اما به نظر من، به منزلۀ یک فعال دولتی، دربارۀ او مبالغه شده است. به هر روی، منشی، لرد سالزبری، به وضوح تحت امر بکونزفیلد بود. او امروز نخست وزیر انگلستان است. وی ـ که در عهدنامۀ برلین در 1876م، در مقام مشاور سفیر انگلستان در قسطنطنیه، نمایندۀ انگلستان بود ـ مجبور شد تا عملکرد رئیس پیشین خود، بکونزفیلد، را محکوم سازد. سالزبری آن اندازه شجاعت داشت که اقدامات شرم آور ترکان و فجایعی را که مرتکب شده بودند افشا و ملت را آگاه کند. او در 1878م گفت: « باید اعتراف کرد که ما مرتکب اشتباه شدیم و در1878م، پول خود را روی اسبی بی فایده قمار کردیم»؛ یعنی به حکومتی امید بستیم که برای انجام اصلاحات در کشور خود نه قدرت دارد و نه اراده و در نهایت، نیز انگلستان برای اجرای اصلاحات به آن یاری رساند. به هر روی، سالزبری، به دلایلی که برای ما روشن است نمی خواهد انگلستان به تنهایی با ترکیه درگیر شود. خواستۀ او همکاری صلح آمیز ملت هاست اما تا به امروز نیز آنان نتوانسته اند دست کم سلطان را ملزم به پذیرش تعهدات خود کنند. اکنون، روس ها ازسلطان حمایت می کنند و فرانسه نیز درموضوع شرق با روس ها اتفاق نظر دارد. امیدواریم که این وضعیت پایان یابد. اما واقعیت دوم: ارمنیان خارج از ارمنستان اطلاعاتی در دست دارند که ترکان در ساسون و موش[27]در تدارک کشتاری جدیدند. زمانی که ترک ها مسلح می شوند و ارتشی منظم را به ولایت های ارمنی نشین اعزام می کنند نشانۀ کشتار وآتشی جدید است که به پا خواهد شد. در چنین مواقعی، ارمنیان در وضعیت بدی قرار می گیرند. با ابزار دفاعی اندک و توسل به نیروهای خودی غیر ممکن است که بتوانند از خطر نجات یابند.آنان در چنین مواقعی به دیگر کشورها اطلاع می دهند. در پاریس، به چند تن از رجال سیاسی، از جمله به چند سوسیالیست مانند ژان ژورس،[28] فرانسیس دی پرسانسه[29] و م. سامبا مراجعه کرده و از آنان خواسته اند که درخواستشان را به وزیر خارجۀ فرانسه منتقل کنند. دلگاسه [وزیر خارجۀ فرانسه] به هیئت نمایندگان ارمنی قول داد که دولت ناظرانی را برای نظارت بر ولایت هایی که در آنها کشتار صورت گرفته روانه کند. این تنها امکان تضمین شده برای نجات ارمنیان از تبهکاری های ترک ها و کردها نخواهد بود اما دست کم آنان را برای دفاع بیشتر امیدوار خواهد کرد. طبیعتاً، ممکن است اتفاقی که در 1896م در قسطنطنیه در برابر چشم سفیران [کشورهای اروپایی] رخ داد در 1902م نیز در این ولایت های دور دست [ولایت های ارمنی نشین] در حضور ناظران فرانسوی رخ دهد اما حضور اروپاییان می تواند اندکی ترک ها را بترساند. در عین حال، شکی نیست که عوامل سلطان در اندیشۀ بازنگری در اعمال خونین خود هستند . البته، هر ساله کشتار هایی همانند قتل عام های 1895ـ1896م رخ نخواهد داد اما حکومت ترک ها امروز و همیشه آمادۀ ارتکاب و تکرار هرگونه جنایتی است. ملت ارمن با کمر خمیده نخواهد توانست از خود دفاع کند. ترک ها، به گردن این قوم، همانند یک سگ، قلاده بسته اند. در1900م در پاریس، در گردهمایی بین المللی سوسیالیست ها، بیانیه ای به تصویب رسید که در آن شرکت کنندگان در گردهمایی انزجار عمیق خود را از کشتار ارمنیان اعلام داشتند و عدم دخالت دولت ها و نمایشی عمل کردن آنان را در تقبیح اعمال سلطان محکوم ساختند. این بیانیه نمایندگان را ترغیب می کرد که به طور مستمر در برابر بی توجهی دولت ها واکنش نشان دهند. همچنین، دفتر سوسیالیست ها در بروکسل به تمامی هواداران خود بخش نامه کرد که به موضوع ارمنستان پردازند و صدای خود را برای نجات ارمنیان و دفاع از آنان بلند کنند. حال، نگاهی بیندازیم به تاریخ آلمان و نقش آن در مجامع جهانی. دربارۀ گذشتۀ باشکوه آلمان بسیار سخن گفته شده است اما در گذشتۀ آن چه چیزی خواهیم یافت؟ اگر دستاوردهای علمی و هنری آلمانی ها را مستثنا کنیم، از قرون وسطا به این سو آلمان به منزلۀ کشوری جهان گشا و رعب آور نزد ملت های همسایۀ خود شناخته شد و این گذشتۀ با شکوه اوست! نمی خواهم به آن سنگ پرانی کنم زیرا این رفتار تا اندازه ای متناسب با تمدن همان دوران بود. اگر آلمان جهان گشایی نمی کرد، ملتی دیگر این نقش را بر عهده می گرفت. این درست است اما آلمان ستمگر محسوب می شود و دیگر ملت ها با نفرت از آن یاد می کنند. این تنفر به طور سنتی در دیگر ملت های همسایه ادامه یافته و [هنوز هم] وجود دارد؛ برای مثال، در میان هم نژادان سوئیسی ما ضرب المثلی هست که این نفرت قدیمی را نشان می دهد. هرگاه یک سوئیسی به آلمان می رود، می گوید : «به آلمان می روم، به کشوری دیگر» اما هنگامی که به فرانسه می رود می گوید: «به فرانسه می روم، کشور خودم». این اختلاف ناشی از روابط کهن تاریخی است. کارل مارکس به درستی می نویسد: «ما آلمانی ها ذاتاً با آزادی سازگاری نداریم» و قطعاً، تا زمان خاک سپاری مارکس چنین بوده. «ما نجات دهندۀ هیچ ملتی نیستیم». تنها یک بار در 1866م بیسمارک ونیز تازه استقلال یافته را از ایتالیا جدا ساخت، آن هم با هدف تضعیف اتریش. [30]در کل، می توان گفت که آلمانی ها از کمک به جنبش های آزادی خواهی در دیگر کشورها طفره رفته اند. وضعیت کنونی ارمنیان فرصت خوبی است برای کمک به ملتی که همچنان قتل عام می شود و در حال نابودی است. امیدوارم که امروز هریک از شما درک کند که ارمنیان نیاز به کمک دارند و لازم است که به حکومت ناشایست ترک ها پایان دهیم و هیچ چیز نباید این صدا را خفه کند. سخنم دربارۀ ملتی کوچک است که بسیار دورتر از ما به سر می برند و بخش بزرگی از آنان، به علت فشارهای ترکان، از تمدن به دور مانده اند. این دوری نمی تواند دلیلی برای بی تفاوتی ما باشد، به ویژه برای کسانی که عضو حزب سوسیال دموکرات هستند اما صدایشان را برای ابراز همدردی با ارمنیان بلند نمی کنند. سوسیال دموکرات ها برای جنگ سخن حضرت مسیح (ع) را سرمشق خود قرار داده اند که به حواریون خود گفت: « هرکه این طفل را به نام من قبول کند مرا قبول کرده باشد و هرکه مرا پذیرد فرستندۀ مرا پذیرفته باشد».[31] این سخن خوب و متعالی و اصیل را در تمدن جدید، در جنبش های مردمی انقلاب کبیر فرانسه، خواهید یافت. با این وصف، امروز می گوییم که درحق یکی از با استعدادترین ملت ها جنایت و خشونت صورت گرفته است. اگر این ملت قربانی بسیار دورتر از ما زندگی می کنند، اعتراض های شدید برپا کنیم تا صدای آن به گوش باب عالی[32] و انعکاس آن به رئیس و وزیر کشور آنان رسد. باید به حکومت ناشایست ترکان پایان داد. دست کمک خواهی ارمنیان را بگیریم و به خشونت های سلطان تا ابد پایان دهیم. به این دلیل، من از شما تقاضا دارم که بیانیۀ اعتراض به این فجایع را تصویب و اعلام فرمایید. پینوشتها: 1- متن حاضر ترجمۀ بخشی از کتابی است که به زودی متن کامل آن با عنوان کتاب سیاه، که گزیده ای از سخنان مشاهیر جهان دربارۀ جنایت های ترکیه و نژادکشی ارمنیان است، با برگردان همین مترجم، منتشر خواهد شد. 2- Eduard Bernstein 3- حزب سوسیال دموکرات آلمان ( SPD: Sozialdemokratische Partei Deutschlands) قدیمی ترین حزب سیاسی این کشور و احتمالاً، پس از حزب محافظه کار انگلستان، دومین حزب قدیمی جهان است (البته، هریک از آنها ادعا دارد که نخستین حزب جهان است). در 23 مه 2013م، حزب سوسیال دموکرات آلمان صد و پنجاهمین سالگرد تأسیس خود را جشن گرفت. 4- Friedrich Engels فیلسوف و سوسیالیست آلمانی و دوست و همکار مارکس در بنیان گذاری اصول مارکسیسم. وی در 1820م در شهر بارمن (barmen) پادشاهی پروس به دنیا آمد و در 1895م، در لندن درگذشت. او پس از اقامت در انگلستان برای انتشار بیانیۀ کمونیسم با مارکس همکاری کرد. از وی کتاب هایی متعدد برجای مانده که از منابع مهم کمونیسم محسوب می شود. 5- کارل هاینریش مارکس (1818 ـ 1883م)، فیلسوف، متفکر، مورخ، اقتصاددان، جامعهشناس بزرگ آلمانی و بنیان گذار حزب کمونیست. وی در دانشگاه های بن و برلین به تحصیل فلسفه پرداخت و از دانشگاه ینا درجۀ دکتری گرفت. او در زمینه های فلسفه و تاریخ و اقتصاد تألیفات بسیار مهم دارد. مهم ترین کتاب او، که شرح عقاید سیاسی و اقتصادی و اجتماعی اوست، سرمایه نام دارد. وی به همراه انگلس بیانیۀ کمونیسم را نشر داد و نخستین کسی است که سوسیالیسم را بر پایه های علمی استوار ساخت. 6- منظور کشتارهای 1894ـ1896م است. ـ پیمان 7- منظور از مسئلۀ شرق سرنوشت امپراتوری عثمانی بود. مسئلۀ شرق به موضوع تلاش کشورهای اروپایی، به ویژه، روسیه و اتریش برای تسلط بر قلمرو امپراتوری عثمانی مربوط می شد. رقابت و کشاکش اصلی میان قدرت های اروپایی بود. هریک از آنها از افزایش نفوذ دیگری دردولت عثمانی وحشت داشت. بیم آن می رفت که درتجزیۀ امپراتوری عثمانی یکی از این کشورها، به ویژه، روسیه بتواند سهم بیشتری به دست آورد. در قرن نوزدهم میلادی، دولت عثمانی به منتهای ضعف خود رسیده بود. در نتیجه، دولت های درگیر با این امپراتوری به هرشکل تلاش می کردند تا بر بخشی از قلمرو آن چیره شوند. ضعف دولت عثمانی تا جایی پیش رفت که این مسئله دراوایل سدۀ بیستم میلادی با عنوان مسئلۀ شرق مطرح شد. 8- از شهرهای کنونی ترکیه، بزرگ ترین شهر در شرق این کشور و از لحاظ تاریخی مرکز یکی از شش استان ارمنی نشین امپراتوری عثمانی در قرن بیستم میلادی. 9- Droshak نام ترجمان رسمی حزب فدراسیون انقلابی ارمنی که از 1890م تا کنون منتشر می شود. نخستین شماره های این روزنامه در تفلیس انتشار یافته است. دروشاک در زبان ارمنی به معنی پرچم است. 10- رومایلی نامی ترکی بهمعنی سرزمین روم است که از قرن پانزدهم میلادی به بعد در اشاره به متصرفات امپراتوری عثمانی در نواحی جنوبی بالکان بهکار میرفت. 11- Slavs نام نژاد اصلی روس ها. گروه نژادی و زبانی بزرگی از مردم که به طور عمده در جنوب و جنوب شرقی اروپا ساکن اند اما در شمال آسیا تا اقیانوس آرام نیز گسترش یافته اند. زبان های اسلاوی متعلق به خانوادۀ زبان های هند و اروپایی است. 12- San Stefano قراردادی بین امپراتوری روسیه و عثمانی که در پایان جنگ های این دو کشور در 1877ـ 1878م بسته شد. در 3 مارس 1878م، در سن استفانو (یشیلکوی در ترکیۀ امروزی)، روستایی در غرب استانبول، نیکولاس پاولویچ ایگنتیف (Nicholas Pavlovich Ignatiev) و الکساندر نلیدوف (Aleksandr Nelidov) به نمایندگی از امپراتوری روسیه و صفوت پاشا و سعدالله بِی به نمایندگی از امپراتوری عثمانی این معاهده را امضا کردند. از مهم ترین مفاد عهدنامه تضمین استقلال مونته نگرو، صربستان و رومانی و تشکیل کشور بزرگ بلغارستان بود. در پی این قرارداد منطقۀ خودمختار بلغارستان، پس از پانصد سال سلطۀ عثمانی بر آن، تشکیل و مناطق قارص و اردهان و باتومی، در شمال شرق عثمانی، به روسیه واگذار شد. بعدها، در 1878م، قرارداد برلین جایگزین این قرارداد شد. 13- Benjamin Disraeli (Earl of Beaconsfield) یا ارل بکونزفیلد، سیاست مدار محافظه کار و رماننویس بریتانیایی که دو بار نخستوزیر انگلستان شد. او در ایجاد حزب محافظه کار مدرن و تعریف و تدوین سیاست های آن نقش اصلی را داشت. 14- در 13ژوئن1878م، کنگره ای متشکل از رهبران قدرت های اروپایی و امپراتوری عثمانی در برلین تشکیل شد. محور این مذاکرات تعدیل شرایط پیمان سن استفانو، روشن ساختن وضع متصرفات عثمانی در بالکان و حل مسئلۀ شرق بود. سرانجام، در 13 ژوئیۀ 1878م کنگره با امضای پیمانی در 64 ماده پایان یافت. مهم ترین موضوع کنگره سرنوشت بلغارستان بزرگ بود که بر اساس پیمان برلین به سه بخش تقسیم شد. 15- منظور از حکومت سلطان حکومت سلاطین ترک عبدالمجید دوم( 1896ـ 1909م)، محمد پنجم( 1909ـ 1918م)، محمد ششم (1918ـ 1922م) و عبدالمجید ثانی (1922ـ 1924م)، آخرین خلیفۀ مسلمانان، است. 16- آیینی در مسیحیت پروتستان که بر اساس آموزه های ژان کالون (1509 ـ 1564م) پدید آمد. 17- به معنای قشون جدید. ینی چری ها از ارکان مهم ارتش عثمانی بودند که نقشی عمده در فتوحات برق آسای عثمانی ها داشتند. 18- عثمانی ها اصطلاح «سگ های بی دین» را به اقوام غیر مسلمان اطلاق می کردند. 19- Chios نام شهری در جزیره ای به همین نام متعلق به یونان در دریای اژه، در نزدیکی جنوبغربی ساحل آسیای صغیر و شهر بدروم ترکیه. 20- Quakers کویکرها یا جامعۀ مذهبی دوستان از فرقه های مذهب پروتستان. این فرقه در قرن هفدهم میلادی در انگلستان تشکیل شد و مرام آنان پرستش خداوند بدون واسطۀ کشیش و کلیسا بود. 21- از اقوام کهن ساکن در مناطق شمال غربی رشته کوه قفقاز و حوزۀ رودهای ترک و کوبان. مجموع چَرکَس ها شامل سه طایفۀ بزرگ هستند که از زمان های کهن در جنوب غربی قفقاز می زیسته اند. این طایفه ها شامل کاباردها، ساکن جمهوری خودمختار کاباردین ـ بالکار؛ آدیغه یا آدیگه (نام قدیمی و اصلی چَرکَس ها)، ساکن ایالت خودمختار آدیغه در کراسنودار؛ و چَرکَس های ایالت خودمختار قره چایغو از مناطق استاوروپول روسیه و ابخازها می شوند. بیشتر چَرکَس ها مسلمان حنفی هستند و به زبان چَرکَسی سخن می گویند. 22- شهر و بندری در کنار دریای سیاه، در شمال شرقی ترکیه و مرکز استانی به همین نام. 23- منظور ویلیام گلدستون انگلیسی است. وی بیش از شصت سال در عرصۀ سیاسی بریتانیا حضور داشت و چهار بار نخست وزیر شد. 24- نام کلیسایی که در 1896م جنگهای میان فدائیان ارمنی و نیروهای دولت عثمانی و گروههای کرد حمیدیه در اطراف آن روی داد. پس از کشتار و کوچ اجباری ارمنیان، این کلیسا متروکه و بخشی از آن تخریب شد. 25- منطقۀ جنوب شرقی بالکان. این منطقه شمال شرقی یونان، جنوب بلغارستان و ترکیۀ اروپایی را دربر می گیرد. 26- Johannes Lepsius کشیش و مبلغ آلمانی و نویسندۀ کتاب مستند ارمنستان و اروپا در 1896م. 27- ساسون و موش از شهرهای ارمنی نشین در ولایت بیتلیس عثمانی بودند. 28- Jean Jaurès 29- Francis de Pressensé 30- ایتالیا،پس از نبردهای استقلال و اتحاد در 1861م و تاج گذاری امانوئل دوم در 1866م و متحد شدن با پروس، به اتریش اعلان جنگ داد. در این جنگ، پروس به رهبری بیسمارک پیروز شد. سپس، منطقۀ ونتو را با مرکزیت ونیز، از اتریش پس گرفت. 31- انجیل متی، 18: 1 ـ 6. 32- عنوانی که برای دربار دولت عثمانی به کار می رفت. منابع: Ihrig, Stefan. Justifying Genocide: Germany and the Armenians from Bismark to Hitler. Fischer, Lars. The Socialist Response to Antisemitism in Imperial Germany. Philosemitism in History. Edited by Jonathan Karp; Adam Sutcliffe.
|
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83
|