نویسنده: دکتر زاون خاچاتوریان ترجمه: رافی آراکلیانس


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83

مارتیـک مارتیـن، یکی از بزرگ ترین فیـلم نامه نویسان دو دهۀ 70 و 80 ‏سدۀ بیستم میلادی هالیوود، در 16 سپتامبر 1936م (1315ش)، در آبادان چـشم به جـهان ‏گشود. نام مارتیـک مارتیـن، که بخـش نخـست آن نام جد مادری و بخش دوم ‏آن نام جد پدری اوست، در فـهرست معتبـر 101 فیلم نامه نویس برتر ‏امریکا، دابلیو. جی. ای. [2]ثبت شده و یادآور سهم و نقش ارزشمند ارمنیان ‏دیاسپورای ارمنی در فرهنگ جهانی است.‏

مارتیک مارتین

هرانوش فنرچیان، مادر مارتیک، در اصفهان به دنیا آمد. او تنها چهار ‏سال داشت که پدرش، مارتیک فنرچیان،  که از فداییان ارمنی درگیر با ‏سیاست نژادکشی عثمانی بود، درگذشت. عموی هرانوش سرپرستی او را بر عهده گرفت. هرانوش در نوجوانی به گروه خوانندگان کلیسای ‏جلفای  نو پیوست و در مدت زمانی کوتاه با صدای خوش مادرزادی اش، انگشت  نمای جامعۀ هنردوست ارمنیان اصفهان شد. ‏

وارتان مارتین، پدر مارتیک، زادۀ بصرۀ عراق بود. پدر وارتان از ‏معدود نجات یافتگان ارمنی بود که پس از تبعید به بیابان های جنوب ‏شرقی امپراتوری عثمانی، از سوریه عبور کرده، به عراق رسیده و ‏زندگی دوباره ای را در بصره آغاز کرده بود. وارتان جوان شغل تجارت ‏را برگزیده بود و دائماً برای رفع و رجوع امور بازرگانی از اصفهان، یا ‏قطب تجاری ارمنیان ایران آن روز، دیدار می  کرد.‏

وارتان‏ در یکی از همین سفرها، حین اجرای مراسم تقـدیس در کلیسا، مجـذوب ‏صدای بی مانند هرانـوش شد.عاشق جـوان به زودی با هـرانوش پانزده ‏ساله ازدواج کرد و او را با خود به آبادان برد. خداوند در آبادان به این ‏زوج جوان سه فرزند عطا کرد، یک پسر به نام مارتیـک و دو دخـتر به ‏نام های گلادیس و ویولـت. خانوادۀ نوپا به زودی به دلیل مشغلـۀ وارتان، ‏آبادان و ایران را تـرک کردند و در بغداد اقامت گزیدند.‏

محـیط غبارآلـود و پر سر و صـدای بغداد باب طبع لطیـف مارتیک جـوان نبود. او در ‏فرصتـی گفتـه بود: « زندگی در بغداد بیشتر شبیـه یک کابوس است. به سخـتی ‏می تـوان دنیا را از میـان گرد و غبار و لابه  لای کاروان های شتر و ستون  های ‏تمام نشدنی ماشین ها دید».‏

ذهن پویا و نا آرام مارتیـک حتی در اوضاع نابسامان کلان شهـر بغـداد هم دریچـۀ ‏امیدی برای گریـز به سمت رؤیاهای خـود یافته بود. پسر جوان شب  ها به پشت  بام خانه می  رفت و پیش از خـواب، در آغـوش گرم هـوای شـهر، حـریصانـه چشم ‏به پردۀ نمایش بزرگ سینمای روباز در آن طرف خیابان می  دوخـت. تصاویر ‏مملو از شکوه و عظمت محیط آن سوی جهان، رشادت غیرقابل تصـور قهرمانان ‏بی  باک و آسیب  ناپـذیر فیلم  ها و شکـوه خیره  کننـدۀ زیبارویان دنیـای سینـما آینده  ای ‏رؤیایی را در ذهن مارتیک مجسم می  کرد.‏

مارتیک به دنبال این رؤیاها حتی در نوشتن نامه  ای خطاب به خانم استر ویلیامز، [3] ‏هنرپیشۀ نام آشنای سینمای آن روز، درنگ نکرد. او در نامۀ خود نوشته بود که ‏حاضر است اقیانوس  ها را با شنا پشت  سر گذارد تا بقیۀ عمر خود را در کنار ‏هنرپیشۀ مشهور سپری کند.‏

نامۀ معصومانۀ پسر گمنام درعین ناباوری بی پاسخ نماند. ویلیامز عکسی از خود ‏را امضا و در جواب نامه  ای که از ناکجاآباد دریافت کرده بود برای پسر جوان ‏فرستاد. پاسخی که برای مارتیک حکم یک دعوت  نامۀ تمام و کمال را برای ‏حضور در دنیای سینما داشت.‏

هدف نمی  توانست از این روشن تر بروز کند. مارتیک در گام نخست  شغل نامه  ‏رسانی را در لباس پیک دفتر شرکت مترو گلدوین مایر در بغداد انتخاب کرد. ‏وظیفۀ او حمل بسته  های سنگین و حجیم حاوی حلقه  های بزرگ فیلم در سطح ‏شهر بود. حلقه  هایی که به جز چند تکه از آخر نوار فیلم  های آنها به موقع  و در ‏صحت کامل به مقصد می رسید. پیک جوان شعبۀ بغداد شرکت مترو گلـدوین مایر و ‏فیلم  نامه  نویس موفق آینده، چند تکۀ آخر از هر فیلم را، به رسم یادگاری، برای ‏خود نگه می  داشت.‏

گام بعـدی، پرواز به آن سوی اقیـانوس بود. مارتیک هجـده ساله، به بهانۀ اجتناب از ‏خـدمت سربازی در زیر پرچـم  ارتش سلطنتـی عراق و در اصل، با اطاعت ازحـکم ‏پدر و احترام به رؤیای او، در 1954م، برای ادامۀ تحصیل در رشتۀ اقتصاد، بغداد ‏را به قصد نیویورک ترک کرد. ‏

مهاجر جوان به راستی یکی دو سال نخست اقامـت در خـاک امریکا را در کلاس  های مدرسـۀ بازرگانی گـذراند اما پس از قطع کمـک مالی پدر، که فروشگاه و ‏منبـع در  آمـد خود را در عـراق طی کودتای ضد سلطنتی عبـد الکریم قاسم در ‏‏1958م، از دست داده بود، به ناچار ترک تحصیل کرد و برای امرار معاش در ‏رستورانی در نیویورک مشغول به کار شد. ‏

مارتیـک، که برای گـذران زنـدگی در رستوران  ها ظرف شسته، پیشخدمتی کرده ‏و حـتی، به دیگر ارمنیـان ساکن نیویـورک متـوسل شده بود، دیـگر نمـی  توانست خود ‏را در عالم اقتصـاد و حـسابداری ببیند. او، که هـرگز رؤیای هالیـوود را از سر ‏بیرون نکـرده بود، برای تحـصیل در رشتۀ فیلم  نامه  نویسی در دانشکدۀ تازه ‏تأسیس فیلم در دانشگاه ایالتی نیویورک [4]ثبت نام کرد. هایک مانوکیان، نخستین ‏معلم او، در همان سال  های نخست، دانشجوی جوان دیگری را به نام مارتین ‏اسکورسز [5]برای همکاری و همیاری در دروس دانشگاهی به مارتیک معرفی ‏کرد. ‏

حضور اسکورسز، کارگردان و تهیه کنندۀ مشهور هالیوود در سال های بعد، در ‏زندگی مارتیک، در 1964م، نقطۀ عطفی بسیار مهم در حیات هنری او و آغازگر ‏همکاری صمیمانه و مستمر این دو غول سینماگر در عرصۀ سینما شد.‏

مارتیک مارتین در 1968م، موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه نیویورک ‏شـد و تا 1973م در همان دانشگاه به تدریـس پرداخـت. او در ‎1971‎م و زودتر از ‏دوستـش، اسکورسز، توانست نخستین فیلم بلند خود را به نام ‏انتقام سرنوشت من است [6]براساس داستانی از زندگی سربازان بازگشته از جنگ ‏ویتنام بسازد. مارتیک برای نگارش فیلم  نامۀ این فیلم تنها شش هفته وقت صرف ‏کرده بود. فیلم بالطبع موفقیت چندانی کسب نکرد اما جایزۀ ده هزار دلاری  ای ‏که بابت آن به دست آورده بود امکان ادامه کار را در رشتۀ مورد نظر برای ‏مارتیک فراهم کرد.‏

مارتین اسکورسز، در فیلم مستندی به نام  از بغداد تا هالیوود، ساختۀ 2008م، بر ‏اساس زندگی مارتیک می  گوید:‏

«من و مارتیک یکدیگر را خیلی خوب درک می  کردیم، من مهاجری جوان از ‏روستایی کوچک در سیسیل ایتالیا و مارتیک از بغداد دوردست و از اعقاب ‏ارمنی. دو جوان رؤیایی جویای نام از نقاطی بسیار دور از نیویورک که در ‏بسیاری چیزها با هم همزبان و شریک بودیم».‏

نخستین فیلم مشترک دو هنرمند جوان به نام امریکایی ایتالیایی  تبار، [7]به ‏زودی ساخته شد. پدر و مادر اسکورسز قهرمانان اصلی این فیلم مستند بودند. ‏اسکورسزگفته بود که مارتیک به گونه  ای غریب موفق شده بود والدینش را ‏چنان به حرف در  آورد که دوربین فیلم  برداری در سرتاسر ساخت فیلم تنها به ‏موجودی مجازی تبدیل شود. هنر مارتیک در نفوذ به اعماق شخصیت قهرمانان، ‏از طریق گفت وگوهای صمیمانه و مستمر و شناخت زوایای پنهان ویژگی  های ‏روحی، روانی آنان، را می  توان در سرتاسر دوران هنری وی مشاهده کرد.‏

فیلم خیابان های  بی رحم [8]‏

تکمیل و نمایش این فیلم در 1973م، سکویی برای پرش و محرکی مضاعف برای ‏تشدید فعالیت بود. پیش از این فیلم نیز مارتیک مارتین و مارتین اسکورسز پیش  نویس چندین ‏فیلم  نامه را در موضوعات گوناگون، از اتفاقات تاریخی و ظواهر زندگی ‏اجتماعی مردم عادی گرفته تا اوضاع و احوال زیبارویان سوئدی آماده کرده ‏بودند اما پس از نمایش موفق فیلم خیابان های بی رحم همه چیز به گونه ای غیر ‏منتظره رقم خورد. دو دوست هنرمند عزم خود را جزم کردند و حتی، در نبود ‏محلی مناسب برای تمرکز و کار مشترک، نویسندگی را در داخل تنها ماشین ‏سواری شخصی  شان ادامه دادند. ‏

فیلم خیابان های بی رحم

در خلال ساخت فیلم از بغداد تا هالیوود، هر دو عنوان کرده بودند که هرگز ‏نتوانسته اند ساعت های متمادی نوشتن در محیط سرد و تنگ ماشین و هراز ‏گاهی پیاده روی در پیاده روهای برفی را برای پناه بردن به  کافه ای در آن ‏نزدیکی ها، برای نوشیدن فنجانی قهوۀ داغ، فراموش کنند.‏

فیلم خیابان های بی رحم با انعکاس عملکرد گروه های تبهکار و زورگیر محلۀ ‏ایتالیایی های نیویورک، [9] به فیلمی مستند شباهت داشت. تماشاگر اگر نه ‏تصویری ‏ازخود، شخصیتی بسیار آشنا و نزدیک به خود را بر پرده می  دید.

قهرمانان فیلم، ‏چون رابرت دِ نیرو، [10] بازیگر نقش اول که به زبان عادی کوچه  بازاری سخن می گفتند، دوست و حامی سرسپردۀ یکدیگر بودند و موضوع صحبت هایشان اوضاع  ‏معمولی روزمره بود و ترانه هایی که زمزمه می کردند همه از متن آشنای ‏کوچه و بازار گرفته شده بود. ‏

نمایش افتتاحیۀ فیلم درنیویورک، زندگی مارتیک مارتین، مارتین اسکورسز و ‏رابرت د ِنیرو را دگرگون کرد. تنها یکی دو سال بعد،گروه سازندگان فیلم جایگاه ‏خود را در دفتر شرکت متروگلدوین مایر، در قلب ماشین غول پیکر صنعت ‏سینمای هالیوود تثبیت کرد و مارتیک مارتین رسماً به جمع فیلم نامه نویسان صنعت عظیم ‏سینمای هالیوود وارد شد. قرار بر این بود که او در کنار نوشتن فیلم نامه، نوشتۀ دیگر ‏فیلم  نامه  نویسان را نیز زیر نظر داشته باشد.‏

در 1997م، سازمان حفظ میراث ملی فیلم امریکا، [11] فیلم خیابان های بی رحم را، ‏به علت نمایش و ثبت موفق ظواهر و زوایای زندگی اجتماعی و تاریخی سال های ‏دهۀ 70، برای نگهداری و ثبت در کتابخانۀ ملی کنگرۀ امریکا انتخاب کرد.‏

مارتیک مارتین، در جایی از فیلم  از بغداد تا هالیوود، می  گوید: « اگر در پانزده سالگی،  ‏کسی از کار من در شرکت مترو گلدوین  مایر ظرف بیست سال آینده خبر می  داد، حتماً او را دیوانه و بیمار روانی می  خواندم».‏

فیلم والنتینو [12]

مارتیک مارتین درعراق غریبه بود و در نیویورک،در عین موفقیت،یک مهاجر ساده. ‏شاید، به همین دلیل بود که رودولف والنتینو، شخصیت قهرمان فیلم  نامه  اش ‏را،که با همکاری کن راسل [13] انگلیسی نوشته بود، رونوشتی از خود می  دانست. او می  گوید: « رودولف، همسن من بود که قدم به خاک امریکا نهاد و تا ‏کسب موفقیت روزگار سختی را پشت سرگذاشت‎.‎او هم مثل من در نیویورک تن ‏به هر کاری داده بود». ‏

فیلم جنجال  برانگیز والنتینو، که نقش اول آن را بازیگر ناآشنا و مهاجر دیگری ‏از روسیه [14] بر عهده داشت، با موفقیتی چشمگیر روبه  رو نشد. اما این شکست ‏نتوانست مانع پیشرفت هنری مارتیک مارتین و در نهایت، کسب عنوان یکی ازشناخته ‏شده  ترین فیلم  نامه  نویسان شاخص نسل خود شود. وی به این باور رسیده بود ‏که فیلم  نامه  نویسی که قلم خود را تحت  تأثیر فیلم های دیگر بر روی کاغذ ‏بلغزاند محکوم به شکست خواهد بود. او معتقد بود که اطلاعات ساختاری داستان ‏فیلم را باید از زندگی روزمرۀ مردم عادی کسب کرد.‏

او از هیچ روشی برای کسب اطلاعات مورد نظر خود روی گردان نبود. دقت او در جزئیات عادی زندگی را به وضوح می  توان در فیلم  های مستند او دید. همه ‏می  دانند که او زنان خیابانی نیویورک را در ازای صد دلار به خانه می  برد و ‏از آنان می  خواست که در برابر ضبط صوت سخن بگویند، زنان بهت  زده  ای ‏که درک نمی  کردند چرا کسی حاضر است بدون توقعات جنسی و تنها برای ‏حرف زدن به آنان پول دهد.‏

مارتیک که کم اهمیت ترین جزئیات را لازمۀ نویسندگی خود می دانست، به ‏صراحت می  گویدکسی که داستانی را می  نویسد، در واقع یکی از نقش  های خدا ‏را بازی می  کند. او محدودیتی برای پرواز ذهن خود قائل نیست. آزاد است تا ‏شخصیت  ها، مکان  ها، آسمان، باد و طوفان و به بیانی جهان را بیآفریند. تنها ‏اشکال کوچک این است که او خدا نیست. بر سر راهش هزاران تله نهفته است تا ‏او را در برقراری ارتباط با خوانندگان نوشته  اش و بینندگان فیلمش با شکست ‏مواجه سازد.

فیلم نیویورک، نیویورک [15]

مارتیک مارتین، مارتین اسکورسز و رابرت دِ نیرو، سه یار قدیمی،که بار دیگر ‏گرد هم آمده بودند، در 1978م ، فیلم نیویورک، نیویورک را، به روی پردۀ سینما ‏بردند. شرکت مترو گلدوین مایر، برای تهیۀ  این فیلم سرمایۀ کلانی به میزان پانزده ‏میلیون دلار اختصاص داده بود.‏

پوستر فیلم نیویورک، نیویورک

داستان فیلم موزیکال نیویورک،  نیویورک حول شخصیت زوج جوان موسیقی دانی ‏می چرخید که بر حسب تصادف به هم رسیده اند و دردوران پس از جنگ جهانی ‏دوم در امریکا، در سایۀ عشق به وجود آمده سعی در رسیدن به قله های افتخار ‏دارند.‏

‏ نوشتن فیلم نامه و فیلم برداری این فیلم بسیار مشکل بود. مارتیک مارتین بارها گفته:‏ ‏«به یاد ندارم که چند بار فیلم نامه را نوشتیم، پاره کردیم و دوباره نوشتیم اما می ‏دانم که آفریدن فیلمی موزیکال برای شرکت مترو گلدوین مایر، غول سینمای ‏امریکا، برای تحریک همۀ ما کافی بوده».‏

فیلم، با وجود شرکت هنرپیشه های مطرحی چون دِ نیرو و لیزا مینلی، [16] با ‏موفقیتی درخور انتظار همراه نبود. اما فیلم هدیۀ فراموش نشدنی خاصی را به ‏دنیای هنرعرضه کرد. ترانۀ نیویورک، نیویورک،که پس از نمایش فیلم با ‏مقبولیتی فراوان روبه  رو و ورد زبان ها شده بود، با اجرای فرانک ‏سیناترا، [17] به گنجینۀ آهنگ  های محبوب و برتر دنیا راه یافت. ‏

فیلم آخرین والس [18]

مارتین اسکورسز در 1977م، مصمم به ضبط صحنه ای از آخرین اجرای موسیقی گروه ‏مطرح کانادایی، دِ باند، [19] برای نگهداری در بایگانی آثار موسیقی شده بود. فکر ‏ساخت مستندی موزیکال برپایۀ فعالیت های هنری گروه مذکور به تدریج  و حین ‏تدارک و تهیۀ فیلم اولیه قوت گرفت. سکان کار به مارتیک مارتین سپرده شد و او با ضبط ‏صوت، دستگاه اجتماعی و گفتمانی خاص خود، تهیۀ مجموعۀ پر محتوایی از ‏گفت و گو ها را با تک تک اعضای گروه و از جمله باب دیلان، [20] خوانندۀ ‏مشهور، آغاز کرد. این فیلم که نمایشگر اجراهای متعدد گروه است، امروزه به ‏منزلۀ نمونه ای موثق از بایگانی عملکرد گروه  های نمایشی شناخته شده و ‏نگهداری می شود.‏

فیلم گاو خشمگین [21]

نمایش فیلم گاو خشمگین را در 1980م، باید اوج موفقیت این گروه سه نفره  ‏دانست. هرگاه باب صحبت را در مورد این فیلم بسیار موفق با مارتیک مارتین باز کنی، ‏با لبخند می گوید: « صمیمانه اعلام می  کنم که من از مشت  زنی متنفرم».‏

پوستر فیلم گاو خشمگین

فکر تهیۀ این فیلم بر اساس زندگی جیک لا موتا، [22] قهرمان بی  رقیب دهۀ1950میلادی، را رابرت دِ نیرو مطرح ساخته بود.گروه هنرمند، پس از ‏مرور فیلم مشت  زنی مشت  زن ها، به این نتیجه رسیدند که نباید این فیلم را تابع ‏عرف این گونه فیلم ها ساخت، قهرمان فیلم را در قالب گروه های تبهکار یا ‏ورزشکار بسیار موفق جلوه داد، اشاره ای به روابط او با همسر و فرزندانش ‏داشت و یا باز هم بر اساس عرف، پایان خوشی را برای فیلم برنامه  ریزی کرد.‏

مارتیک مارتین دست به کار شد. ماه های متوالی با خود جیک لا موتا و هرکس دیگری ‏که کوچک ترین شناختی از او و زندگیش داشت گفت  و  گو کرد. هدف او، از روی ‏عادت شخصی، نمایش واقعیت ها بود، واقعیاتی که در ویژگی های ذاتی جیک ‏لاموتا و زندگی دوگانۀ او در چهارگوشۀ رینگ و محیط خانواده خلاصه می شد، ویژگی های مشت زن جنگندۀ موفقی که خلق توفنده اش گهگاهی محیط با ‏صفای خانوادۀ وی را دچار بحران می ساخت. مارتیک پس از یک سال زحمت ‏و سه بار نوشتن و باز  نویسی و نا  رضایتی از کار خود خسته شد.‏

‏« شاید بیش از حد در دنیای قهرمانم غرق شده ام. احساس می کنم که تشنۀ ‏کمک کسی هستم که با ذهنی بکر و منطقی مطلق به دادم رسد».  کمک از سوی ‏پل شریدر، [23] نویسندۀ فیلم رانندۀتاکسی، [24] رسید و فیلم گاوخشمگین سال های ‏متمادی در فهرست صد فیلم برترجهان جای گرفت.‏

 

نمی توان نقش خدا را بازی کرد،افول ستاره 

مارتیک مارتین، بلافاصله پس از نمایش  فیلم گاو خشمگین، سفارشی برای نوشتن فیلم  ‏نامه  ای دیگر دریافت کرد. خواب  زده، قرار بود فیلمی دربارۀ زندگی نا متعارف ‏هنرمندان، فیلم  سازان و دیگر نوآوران هنرمند در دهۀ70باشد. این کار هیچ  گاه ‏به نتیجه نرسید. ‏

وقت افول ستاره فرا رسیده بود. هیچ یک از نوشته  های مارتیک مارتین پس از ‏فیلم گاو خشمگین، ختم به خیر نشد. گاو خشمگین در اوج شهرت ماند و مارتیک مارتین ‏به حضیض ذلت کشیده شد. او نتوانسته بود به سلامت از کنارۀ دنیای پراز ‏ستاره، پر از جذبه و پر  تنش هالیوود بگذرد، ضعفی که مقصد آن مواد مخدر بود. ‏

هنگامـی که مارتیـن اسکورسـز، یار همیشگـی مارتیک مارتیـن، با خواستـه  های ‏محیـط لجام  گسیخته و پر شکوه هالیوود مقابله می  کرد و راه صعود به قلۀ افتخار ‏را می  پیمود، مارتیک مارتین طعم شکستی تلخ را می  چشید. دوست دختر باردارش او ‏را رها کرده و پولی در بساط باقی نمانده بود. هیچ کدام از فیلم  نامه  هایش خریدار ‏نداشت و مارتین اسکورسز، دوست صمیمی  اش سرگرم برنامۀ موفقیت  آمیز خود بود. ‏

مارتیک مارتین به یاد می  آورد: «شکست تلخی بود. البته از دست دادن همه چیز غمبار ‏بود. اما همان ذلت باعث شد تا به یکباره و برای همیشه اعتیاد را ترک کنم».‏

او خیلی زود نوشتن فیلم  نامه  های جدید را نیز ترک کرد و تصمیم گرفت تا تمام ‏تجربه و دانش خود را در اختیار دانش  پژوهان جوان قرار دهد. مارتیک مارتین از ‏‏1990م، تا کنون به تدریس در دانشکدۀ هنرهای سینمایی دانشگاه ایالتی کالیفرنیای ‏جنوبی [25] مشغول  است.‏

‏«من پیر و ناتوان شده و قادر به ادامۀ کار نیستم، ولی خوشحالم که شاگردان من ‏راه صعود به قله  های شهرت و موفقیت را یافته  اند. به جرئت می  گویم که آنها ‏جای مرا در سینما و در زندگی اجتماعی پر کرده  اند. حالا، نوبت آنهاست که ‏نقش خدا را بازی کنند و دنیاهایی را بیآفرینند».‏

از بغداد تا هالیوود مارتیک مارتین،

پوستر فیلم مارتیک مارتین،از بغداد تا هالیوود

رامــی کــاتـریــب، [26]سینـماگـر سرشناس هالیوود و اوان  یورک، [27] هـنرمنـد ‏کارتونیـست و سازنـدۀ بنـام فیـلم های متحـرک، چنـد سـالـی را صـرف تـهیـۀ فیـلـم بلنـد مستنـدی (76 دقـیقـه  ای) براسـاس زنـدگـی و کار مارتیـک مارتیـن کـردند. فیـلم ‏از بغـداد تا هالیـوود، که در 2007م به پـردۀ نمایـش رسیـد، داستـان سفری حیـرت انگیـز ‏در متـن سینـمای امریکاست، سفر نوجـوانی گمـنام از شهر داغ بغـداد تا جایـگاه ‏معتبر فیلم  نامه  نویسان برتر هالیوود، قطب سینمای جهان. را می کاتریـب معتقـد ‏است که مستنـدش ناتمام مانده زیرا مارتیـک مارتین، قهرمان آن، هنوز در قید ‏حیات است و پرکار در رشتۀ هنری خود.‏

بخش های اختصاصی گفت و گو با مارتین اسکورسز، دوست صمیمی و یار ‏دوران تحصیل مارتیک مارتین، فیلم مستند رامی کاتریب را بسیار ارزشمند ‏ساخته است.‏

فیلم زخم [28]

مارتیک مارتین می  گوید که همیشه آرزو داشته تا فیلمی دربارۀ  نژادکشی ارمنیان ‏بسازد. آرزوی او با پیشنهاد فاتیح آکین، [29] تهیه کنندۀ آلمانی به حقیقت ‏پیوست. فاتیح آکین ترک تبار، از مارتیک مارتین خواسته بود که فیلم  نامه ای مبتنی بر ‏نژادکشی ارمنیان بنویسد.‏

آکین به یاد می آورد که پدر مؤمن او، که همواره دستی هم در ساخت و ساز ‏مسجدها داشت، به اوگفته بود که: «مبادا فیلمی دربارۀ نژادکشی بسازی، چرا که ‏چنین چیزی اتفاق نیفتاده است». او وقتی فیلم آکین را دید گفت: «پسرم، نژادکشی ارمنیان اتفاق افتاده ولی ما نباید دربارۀ آن صحبت کنیم». ‏

داستان فیلم بر اساس نژادکشی ارمنیان ساکن ترکیۀ عثمانی در 1915م، تبعید آنان، ‏مهاجرت نجات  یافتگان و شکل گیری دیاسپورای ارمنی ساخته شده است. نازارِت ‏مانوکیان، قهرمان جوان داستان فیلم زخم، به همراه دیگر جوانان و مردان ارمنی ‏روستای ماردین [30]از زادگاه وخانۀ پدری اخراج و برای کار اجباری به بیابان  های جنوب شرقی عثمانی فرستاده می شود. او به گونه ای معجزه  آسا و به لطف ‏بومیان عرب از مرگ نجات می  یابد اما قدرت تکلم، ایمان و خانواده  اش را از ‏دست می  دهد. ‏

شبی، به نازارِت پریشان خبر می  رسد که ممکن است دخترانش هنوز زنده ‏باشند و مانند همسر جوانش، در کاروان  های تبعید  شدگان، طعمۀ برنامۀ ‏شکنجه،  تجاوز و قتل مأموران وحشی عثمانی نشده باشند. ‏

داستان از این به بعد خواننده را همراه نازارِت و حماسۀ جست  وجوی طاقت  ‏فرسای او به بیابان  های سوریه و خشک  زارهای بین روستای ماردین و میان  رودان تا دریای جنوب عراق می  کشاند تا نازارِت از پا افتاده سرانجام  آسیا را به  ‏اجبار ترک کند و به تنهایی آغاز دیگری را در سواحل امریکا پی گیرد.‏

زخم نخستین فیلم بین المللی آکین با شرکت همراهانی از هفت کشورآلمان، فرانسه، ایتالیا، کانادا، ‏لهستان، ترکیه و روسیه ساخته شد. 22 تهیه  کننده  و دست  اندرکار ساخت فیلم مانند نورهان ‏سکرچی، [31] تهیه کنندۀ آلمانی، که اصالتاً ترک علوی است، روبن دیشدیشیان و آرام موسیسیان، ‏نمایندگان شرکت تهیه  کنندۀ مارس مدیا اینترتینمنت [32] روس، هریک نماینده ای از ملل  ‏و کشورهای گوناگون بودند.‏

‏فیلم زخم نخستین بار هم  زمان با برگزاری مراسم یکصدمین سالگرد نژادکشی ارمنیان در 2015م، ‏در ارمنستان به روی  پردۀ سینما رفت. فاتیح آکین، مارتیک مارتین و نورهان سکرچی از ‏دعوت شدگان افتخاری مراسم افتتاحیه بودند. این فیلم موفق به دریافت جوایزی از جشنوارۀ فیلم ‏ونیـز، جشنوارۀ  فیلم هامبورگ، جـشنوارۀ بیـن  المـللی صوفـیـه و سـه عنـوان منتخـب دیگـر در ‏جشنواره  های آلمان شد. ‏

افتخارت و جوایز:

‏1974م: جای گرفتن در فهرست 101 فیلم  نامه نویس بـرتـر امـریـکا (‏Writers Guild of ‎America)، بـرای فیلم  نامۀ فیلم خیابان  های بی  رحم.  ‏

‏1981م: دریافت جایزۀ گولدن  گلوب Golden   Globes)‎‎)، برای فیلم  نامۀ فیلم گاو خشمگین.  ‏

‏2007م: دریافت جایـزۀ جشنوارۀ بیـن  المللی آرپـا (‏Arpa International Film Festival)، ‏برای یک عمر فعالیت موفقیت آمیز در صنعت سینما.‏

‏2012م:  دریافت جایزۀ مؤسسۀ پاراجانف ـ وارتانف (‏Parajanov-Vartanov Institute)، ‏برای فیلم  نامه  های گاو خشمگین، خیـابان  های بی  رحـم و نیویـورک، نیویورک.

پی‌نوشت‌ها:

1- برای آشنایی با نویسندۀ این مقاله نک: آرمینه آراکلیان، «دکتر زاون خاچاتوریان، بنیان  گذار بنیاد آرمین تئوفیل وگنر امریکا»، پیمان، س20، ش76 (تابستان 1395): 92 ـ 98.

2- W.G.A (Writers Guild of America)

3- Esther Williams (1921 ـ 2013)‎

4- NYU (New York University)

5- Martin Scorsese

برندۀ جایزۀ اسکار در 2006م.‏

6- Revenge is my Destiny

7- Italianamerican 

8- Mean Streets

9- The little Italy

10- Robert De Niro

11- United States National Film Registry

12- Valentino (1977) 

13- Ken Russell

کارگردان جنجالی هالیوود در دهۀ 70 و 80 سدۀ بیستم میلادی.‏

14- Rudolf  Nureyev ‎

بالرین بسیار خوش  سیمای  روس.‏

15- New York, New York (1978)

16- Liza Minnelli

17- ‎Frank Sinatra

18- The Last Waltz‎ ‎(1977)

19- The Band

20- Bob Dylan

21- Raging Bull (1980)

22- Jake La Motta

قهرمان وزن نیمه سنگین مشت زنی جهان، ملقب به گاو خشمگین.

23- Paul Joseph Schrader (1946)‎

24-Taxi Driver

25- USC (University of Southern California)

26- Ramy Katrib

27- ‏Evan York

28- The Cut (2014)‎

29- Fatih Akin

30- Mardin ‎

روستایی در جنوب شرقی ترکیه در کنار مرز سوریۀ کنونی.‏

31- ‏Nurhan Sekerci

32- ‏‎ Mars Media Entertainment

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83
سال بیست و دوم | بهار 1397 | 269 صفحه
در این شماره می خوانید:

یکصد و سومین سالگرد نژادکشی ارمنیان

روابط عمومی مؤسسۀ ترجمه و تحقیق هور فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83 مراسم یادبود یکصد و سومین سالگرد نژادکشی ارمنیان در روز یکشنبه 2 اردیبهشت 1397ش، با ‏حضور شماری از...

میراثی از سال های خونین تحلیلی بر رمان میراث اورهان

نویسنده: دکتر قوام الدین رضوی زاده فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83 نام کتاب: میراث اورهان ‏ نویسنده:  آلین اوهانسیان مترجم:  فریده اشرفی مشخصات نشر:  تهران، انتشارات...

نامه ای از آقای جهانگیر هدایت

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83 بـا خـواننـدگان ... با سپاس فراوان از آقای جهانگیر هدایت برای ابراز توجه مستمر به مفاد این فصلنامه، در زیر عین نوشتار ایشان را به نظر...

خفتگان را نفسی برای فریاد نیست…

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83 بـا خـواننـدگان … پیام های خوانندگان پیمان به هیئت تحریریه و انعکاس مفاد آنها، همواره یاریگر ‏پیمانیان و گاهی روشنگر راه دست اندرکاران...

نگاهی به رمان در زیر یوغ ‏حماسۀ مبارزۀ یک ملت

نویسنده: ادوارد هاروطونیانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83 نام کتاب: در زیر یوغ‏ نویسنده: ایوان وازوف مترجم: محمد قاضی مشخصات نشر: تهران، انتشارات توس چاپ اول: 1362ش،...

به یاد محمد قاضی پدر ترجمۀ نوین ایران

نویسنده: ایساک یونانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83 «مرگ من آن روز خواهد بود که نتوانم ترجمه کنم و امیدوارم که آن روز به این زودی‌ها فرا نرسد»‏.  محمد قاضی پیشگفتار...

بزرگداشت واروژان آراکلیان مهندس معمار و فعال اجتماعی

نویسنده: ادوارد هارطونیانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83 واروژان آراکلیان، مهندس معمار، فعال اجتماعی جامعۀ ارمنیان ایران و کارشناس برجستۀ عرصۀ حفاظت آثار تاریخـی، نامی...

پروفسور سِدراک آبدالیان ‏خـدمتـگـزاری ناشـناختـه

نویسنده: پروفسور مانوئل بِربِریان (‎مانوگیان‏)[1] فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83 «هرکس از این حکایت بتواند دانست که این چه بزرگان بوده اند و همگان برفته اند و از ایشان...

سیاست غصب و غارت دارایی های ‏منقول و غیرمنقول ارمنیان ترکیه

گفت و گو  با محمت پولاتل، پژوهشگر تركگریگور قضاریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83 اشاره هرگاه صحبت از نژادكشی ارمنیان به میان می آید ‏در ذهن كشتار، تجاوز، كوچ اجباری،‌...

گزیده ای از سخنان مشاهیر جهان دربارۀ جنایت  های ترکیه و نژادکشی ارمنیان

ادوارد بـرن  اشـتایـن[2](1850ـ 1932م)ترجمۀ جان  سن آقابابایان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 83 روزنامـه نگار، فعـال اجتماعـی و سیاسـی، سوسیـال دمـوکرات[3] ‏یـهـودی و...