فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 66

برقراری ارتباط با خوانندگان همواره از اهداف فصلنامۀ پیمان بوده و هیئت تحریریه برآن است که از این پس، در صفحات محدود خود، منعکس کنندۀ آن دسته از پیام های مخاطبان خود باشد که منطبق با خط مشی فصلنامه و روشنگر نکاتی هستند که در مقاله  های معمول فصلنامه مورد بررسی قرار نگرفته است.

خدمت سردبیر محترم فصلنامۀ پیمان

سلام،

طلعت صابری هستم. در شغل کتابداری خدمت می کنم و در حال  حاضر، در کتابخانۀ تخصصی هنر، وابسته به شهرداری اصفهان، مشغول هستم. حدود سه هفته پیش، دوازده جلد از فصلنامۀ پیمان به کتابخانۀ ما اهدا شد و من با سرعت طی یک هفته بیشتر مطالب آنها را خواندم و از آن همه درد و رنجی که در جنگ جهانی اول و فاجعۀ نژادکشی بر ارمنیان وارد آمده بسیار متأثر شدم و به حال بشر تأسف خوردم که چگونه با دست خود ریشه  هایش را، ریشه  های انسانیت را، قطع می  کند. آیا آنهایی که این چنین وحشیانه خانواده  های ارمنی را قتل  عام، آنها را آواره و کودکان بی  گناه را دچار آن همه وحشت و درد کردند انسان بودند؟

ارمنیان، تا آنجا که من می  دانم و مطالعه کرده  ام، مردمانی بسیار هنرمند و خلاق  اند. گویی، خمیرۀ آنها با هنر و صنعت سرشته شده است. آشنایی من با هم  وطنان ارمنی به دوران کودکی  ام باز می  گردد، زمانی که در مسجد سلیمان زندگی می  کردیم. من متولد 4 مرداد 1338ش هستم و در مسجد سلیمان به دنیا آمده  ام. منزل ما در محلۀ کارگری پشت برج بود و خانۀ عمویم در محلۀ پشت کوه. هروقت برای دیدن خانوادۀ عمویم به آن محله می  رفتم کلیسای سنگی و پرهیبت و مدرسۀ کودکان ارمنی را می  دیدم و سر و صدای آنها را از پشت دیوارها و پنجره  ها می  شنیدم. همیشه دوست داشتم وارد آن کلیسای با عظمت شوم و همواره دیدن خانه  های زیبای ارمنیان بر فراز کوه، در آن ارتفاع، جذابیت بسیاری برایم داشت. از پشت کوه که می  پیچیدم وارد خیابان اصلی می  شدم که در دو طرف، به خصوص بالای کوه، خانه  های ارمنیان دیده می  شد، با حیاط  های پرگل و سبزه و زنان و مردانی با چهره  هایی دلپذیر که همیشه خوش پوش و آراسته بودند. غرق آن زیبایی  ها می  شدم و دقایقی طولانی با حیرت و تعجب به آن خانه  ها و حیاط  های زیبا نگاه می  کردم ولی راهی به آنها نداشتم. هنوز هم، بعد از گذشت پنجاه سال، این معما برایم باقی مانده که در پس آن دیوارها زندگی چطور بوده و چرا این همه جدایی؟ چرا محلۀ آنها باید جدا باشد؟  چرا من نباید بتوانم با همشهری ارمنی خود سر یک کلاس و برروی یک نیمکت بنشینم؟ و چرا نباید دیوار خانه  ام با او مشترک باشد تا بتوانم او را بیشتر ببینم و بشناسم؟

آن روزها صدای زیبای ویگن را از رادیو می  شنیدم. در عروسی  ها ترانه  های شاد او از بلندگو پخش و من حیران آن صدای شاد، زنده و پرطنین می  شدم: «قد و بالای تو رعنا رو بنازم، توگل باغ تمنا رو بنازم»، کلاغ پر، اسب سفید و ترانه  های به یاد ماندنی و خاطره  انگیز بسیاری که با صدای بی  نظیر ویگن می  شنیدم و نمی  دانستم که او ارمنی است.

سال  ها گذشت و پس از بازنشستگی پدرم در 1352ش به اصفهان آمدیم و درست چهل سال است که در شهری زندگی می  کنم که در محلۀ جلفای آن ارمنیان عزیز و هنرمند زندگی می  کنند ولی فقط نزدیک بیست سال است که با بعضی از آنها از نزدیک آشنا شده  ام.

از افتخارات زندگی  ام است که با منتقد و کارگردان برجسته، آقای زاون قوکاسیان عزیز و مهربان، صحبت و گفت و گو داشته  ام و از راهنمایی  ها و محبت  های ایشان بهره  مند شده  ام. کتاب  های ایشان را خوانده و در زمینۀ فیلم و سینما مطالب ارزشمندی از زبان ایشان در رادیو اصفهان یا در جلسات نقد و بررسی فیلم در دانشکدۀ سینمایی سوره شنیده و بهره برده  ام. با هنرمند برجسته، یرواند نهاپتیان، در نمایشگاه ایشان در شهریور 1378ش، در موزۀ هنر های معاصر، دیدار و از آثار زیبای ایشان، که با آبرنگ کار شده بودند، دیدن کردم. آثار بسیار ارزشمند سمبات و شاجانیان را نیز بارها دیده و مطالعه کرده  ام. آثار خانم  ها آنی بابایان و آرمینه تیموریان را تحسین می  کنم.

در دیدار هنرمندان اصفهان از مدارس ارمنیان جلفا، در هنرستان کاتارینیان، حضورداشته  ام و از محبت  ها و مهمان  نوازی مدیر، معاون و کارکنان آن هنرستان برخوردار شده  ام. به دیدن کلیسای وانک و موزۀ شگفت  انگیز آن رفته و در کوچه  های محلۀ جلفا قدم زده  ام و از حال و هوای زیبای آن لذت برده  ام.

حدود یک سال جمعه ها برای آموختن سنتور به هنرستان موسیقی پسرانه می  رفتم و چندین ماه در دانشکدۀ هنر درمحلۀ جلفا به آموختن طراحی و نقاشی مشغول بودم و به همین دلیل، تا حدودی با محلۀ جلفا و حال و هوای خوب آن آشنا شده  ام. شیرینی  های خوشمزۀ آختامار را خریده  ام، کلیسا های مختلف وکشیشان و هتل جلفا را دیده و با آژانس گردشگری آن به سفرهای پرخاطره رفته  ام: یاسوج، بهشت گمشده، نخجوان و کیش.

ترانه  های ارمنی همیشه برای من زیبایی خاصی داشته است. آثار هنرمندانی چون آرام خاچاطوریان را شنیده و از بالت گایانه او (رقص شمشیر) بسیار لذت برده  ام. زندگی هنرمند بزرگ ملیک اصلانیان را مطالعه کرده و از نبوغ او بسیار شگفت  زده شده  ام. آثار زیبای لوریس چکناوُریان را بسیار دوست دارم. همواره از کنسرت  های بسیار عالی، که به دست نوازندگان و آهنگ  سازان ارمنی در اصفهان اجرا می  شود (در حوزۀ هنری و سینما سپاهان) استقبال می  کنم و همواره از زیبایی کارهایشان حیرت زده بوده  ام و هزاران بار آنها را تحسین کرده  ام.

از خواندن کتاب های زویا پیرزاد، چراغها را من خاموش میکنم، عادت می کنیم و طعم گس خرمالو لذت برده و خواندن آنها را به دوستان و آشنایان و اطرافیانم توصیه کرده  ام. آثار نقاش برجسته، مارکوگریگوریان، را دیده  ام و می  دانم که تا چه اندازه تأثیرگذار است.

کیست که آیدا را نشناسد، کسی که به زندگی احمد شاملو، بزرگ  ترین شاعر آسیا رنگ و بویی دیگر بخشید و الهام  بخش او در شعرها، داستان  ها، ترجمه  ها وکارهای پژوهشی  اش شد.

در اسفند 1385ش، آقای جواهرپور، که مبتکر خط ناخنی است، در موزۀ معاصر اصفهان نمایشگاهی از آثار خود را برپا کرد. از او شنیدم که با یرواند نهاپتیان دوست بوده و اینکه نهاپتیان به خوش  نویسی هم علاقه  مند بوده و روزی مقداری کاغذ قدیمی به او داده تا برایش خط بنویسد وخط ناخنی روی آن کاغذها ایجاد کند و اوهم این کار را انجام داده بوده.

در 8 اردیبهشت 1384ش در تالار حوزۀ هنری کنسرتی از هامیک الکساندریان دیدم. در دفتر یادداشت  هایم دربارۀ آن نوشته  ام: «در اصفهان، این شهر عجیب و هنرپرور، نابغه هایی زندگی می  کنند که پس از گذشت سال  ها می  توان آنها را شناخت. سی سال پیش، کودکی در محلۀ جلفا آموختن پیانو را آغاز کرد و حالا در 35 سالگی کنسرتی از او می  بینیم و نوازندگی ماهرانه و صدای لطیف او را می  شنویم. او که حالا خود معلم، نوازنده ای چیره دست، رهبر ارکستر، خواننده و رهبر گروه کر کلیسای وانک است با چنین عشقی به وطن و چنین تواضعی برگشته تا در هنرستان موسیقی تدریس کند. دیشب بهترین شب عمر من بود، حضور در چنین کنسرتی و مشاهدۀ نواختن پیانو با چنین تسلطی، پرواز انگشتان برفراز کلیدها و فرود آمدن آنها این چنین نرم، زیبا و در عین حال قدرتمند، خدایا آیا در خواب بود یا در بیداری؟ پاتیتک را به زیبایی بتهوون نواخت و سانتالوچیا را به زیبایی پاواروتی اجرا کرد و قطعه  های دیگری از موتسارت، شوبرت، کومیتاس، محمد سریر، چارلی چاپلین و دیگران را هم نواخت. صدایش لطیف و قدرتمند بود و در کمال استادی آواز ها را اجرا می  کرد و هم  زمان پیانو می  نواخت. خدایا، هامیک الکساندریان را در پناه دستان قدرتمند خود سالم و توانمند نگه  دار و کمک کن که او همیشه در ایران و در اصفهان بماند و باز هم کنسرت برگزار کند. به لطف این کنسرت بی  نظیر و شگفت  آور کومیتاس را شناختم، موسیقی  دان برجستۀ ارمنی که در جوانی به علت کشتار ارمنی  ها روح لطیف و حساس او دچار گسستگی شد و جهان از چنان نابغۀ بی  بدیلی محروم ماند اما او در همان سن کم هم آثاری زیبا و جاودانه آفرید.

در 10 اسفند 1380ش، در شبکۀ فرهنگ رادیو، آقای چکناوریان مهمان برنامۀ موسیقی بود و گفت که متولد بروجرد وساکن اتریش است. از آثار او بخشی از اپرای رستم و سهراب و قطعۀ دیدار تهمینه و رستم پخش شد که بسیار زیبا بود. چند ماه پیش از آن در 18 آبان هم آقای وارطان ساهاکیان مهمان برنامه بود که آهنگ  های زیبایی از ساخته های او نیز پخش شد.

در 21 بهمن1380ش، در گردشی نیم روزی از طرف موزۀ هنرهای معاصر و سازمان رفاهی ـ تفریحی شهرداری اصفهان به همراه جمعی از هنرمندان (آقایان یرواند نهاپتیان، ضیاء الدین امامی، بدرالسماء، دکتر یقینی، دعوتی، پورصفا عندلیب و دانش و خانم عقیلی و آقای مجید باقربیگی، که به عنوان عکاس حضورداشت) به سوی مدارس ارمنیان در محلۀ جلفا به راه افتادیم. در ابتدا به هنرستان دخترانه رفتیم و مورد استقبال مدیر محترم آن قرار گرفتیم. اندکی در دفتر مدرسه نشستیم و به سخنان جالب خانم  ها ایروانی و سیمونیان در مورد تاریخچۀ مدرسه گوش سپردیم.

پس از آن، به بازدید از بخش  های مختلف مدرسه پرداختیم. ساختمانی بسیار بزرگ، روشن و قدیمی بود با قدمت 102 سال و معماری روسی.

سپس، از اتاق کامپیوتر و سالن امتحان دانش  آموزان بازدید کردیم که بسیار زیبا بودند. کف آنها با کاشی  های فیروزه  ای مفروش بود و پلکان چوبی داشت. پس از آن از کلاس  ها، کتابخانه و تنور قدیمی آن دیدن کردیم و سپس به مدرسۀ پسرانه رفتیم.

ساختمان سنگی مدرسۀ پسرانه بزرگ و قدیمی بود و در پایین دیوارها به فاصلۀ یک متر کاشی  های رنگین با نقش  های بسیار قدیمی قرار داشت و رنگ  های آبی و زرد در آن غالب بود.

سپس، از مدرسۀ راهنمایی و دبستان بازدید کردیم و عکس  هایی از لباس  های ارمنیان دیدیم که بسیار زیبا بودند و همچنین از سن تئاتر بازدید کردیم که اولین سن در ایران بوده. سپس، به حیاط دبستان پسرانه رفتیم. زنگ تفریح بود و بچه  ها مشغول صرف شیر کاکائوی داغ همراه با کیک بودند. بچه  ها با دیدن مجید باقربیگی بسیار شاد شدند و با او دست دادند و ناظم مدرسه با خوشحالی حضور مجید باقربیگی را در بلندگو اعلام کرد. مدرسۀ دخترانه ارمنیان در مقطع راهنمایی قدمتی 150 ساله دارد و در جشن 150 سالگی آن، از همۀ معلم  هایی که در آنجا درس داده و در قید حیات بودند دعوت به عمل آمده بود. این بازدید از جمله خاطرات فراموش نشدنی زندگی من است که ضمن آن با اهدای یک تابلو از نقاشی  هایم و یک کتاب دوستی و محبت خود را نسبت به هم  وطنان ارمنی ابراز کردم.

در 12 اسفند 1380ش مراسم نکوداشت خانم مکرمه قنبری، نقاش خودآموز روستایی، در دانشگاه هنر اصفهان برگزار شد که آقای یرواند نهاپتیان نیز از جمله میهمانان ارجمند این مراسم بود. همچنین، در 1380ش نمایشگاهی از هنرمندان ارمنی جمهوری ارمنستان برگزار شد که در افتتاحیۀ آن شرکت کردم.

در 20 اسفند 1380ش، در نمایشگاه انفرادی نقاشی  هایم، که دریکی از گالری  های موزۀ هنرهای معاصر اصفهان برگزار شده بود، آقای جرجانی، وکیل دادگستری، دو تابلو از نقاشی  هایم را خرید و سپس، با تلفن همراهش شمارۀ آقای وارطان ساهاکیان، آهنگ  ساز ارجمند، را گرفت و گوشی را به من داد تا با او صحبت کنم. برای من افتخاری بزرگ بود و هرگز تصور نمی  کردم روزی با آن هنرمند برجسته گفت و گو کنم. آقای جرجانی گفت که از کودکی با ساهاکیان دوست بوده و در ضمن، ایشان از دوستان بهرام بیضایی است و موسیقی فیلم سگ  کشی را او ساخته.

در 12شهریور1381ش، در موزۀ هنرهای معاصر اصفهان نمایشگاه «صدسال سینمای ایران» برگزار شد و زاون قوکاسیان نیز در این مورد سخنرانی کرد. بعد از دیدار از نمایشگاه، که شامل عکس  هایی از فیلم  های سینمایی  ای مانند گبّه، رنگ خدا و نون و گلدون بود، به حیاط موزه رفتیم و سومین شب هفته ای با موتسارت اجرا شد و به همین مناسبت آقای وارطان ساهاکیان هم دعوت شده بود. از دیدن او بسیار شاد شدم. چهره  اش بسیار خوشایند و مطبوع بود، با پیشانی بلند و موهای پرپشت مشکی و بلندتر از حدمعمول، قامتی نسبتاً بلند و متناسب. در مجموع، مردی دوست  داشتنی و جذاب بود با صدایی بسیار مهربان و تواضعی مشهود و طبعی شوخ. کمی دربارۀ موسیقی صحبت کرد و به سؤال  های تماشاگران جواب داد. بعد از پخش فیلمی از آثار موتسارت و پرسش و پاسخ برنامه به پایان رسید و من با ایشان صحبت کردم و یادآور شدم که قبل از عید نوروز در نمایشگاهم با او تلفنی گفت و گوی کوتاهی داشته  ام. پرسید: «شما بودید؟» سپس، ادامه داد که با آقای جرجانی از کلاس اول دبستان دوست و هم  کلاس بوده و آقای جرجانی هفته  ای یک بار به تهران و خانه او می  رود وگفت ایشان خیلی از نقاشی های شما تعریف کرده.

در برنامۀ «هفته  ای با موتسارت»، در 14شهریور1381ش، آقایان وارطان ساهاکیان و ساسان سپنتا حضور داشتند که آقای ساهاکیان در این مراسم به ایراد سخنرانی پرداختند.

در 29 آذر1381ش، به مناسبت خواهر خواندگی اصفهان و فرایبورگ کنسرت پیانو و فلوت در تالار آیینۀ هتل عباسی اجرا شد. برای این برنامه زیبا و فراموش نشدنی هنرمندان بسیار ارجمندی از جمله آقای یرواند نهاپتیان دعوت شده بودند و قطعاتی از هندل، راخمانینف و آرام خاچاطوریان اجرا شد.

در تاریخ 14 اردیبهشت 1384ش، در تالار حوزۀ هنری اصفهان، هنرمندان ارمنی کنسرتی برگزار کردند. در ابتدا، گروه کر با همراهی پیانو به اجرای موسیقی پرداختند. سپس، هم  نوازی گیتار، ویلن و آکاردئون و پس از آن هم هم  نوازی فلوت، پیانو و ویلن اجرا شد. در این کنسرت، آثار بسیار زیبایی با دستان هنرمند آربی بابومیان، پیانیست و آهنگ  ساز جوان (سی ساله)؛ یرواند واروسیان، نوازندۀ چیره  دست ویلن؛ و آرتور نازاریان، نوازندۀ گیتار، که همگی از استادان کنسرواتوار ایروان هستند، نواخته شد. نوازندۀ فلوت نیز خانم ملینه هایراپتیان بود. پسری جوان به تنهایی آواز می  خواند که صدایی لطیف و پرقدرت داشت و جوانی دیگر هم اپرا می  خواند که صدایی قوی داشت.

از آربی بابومیان آهنگی دربارۀ مرگ با پیانو، ویلن و همراهی گروه کر اجرا شد که در آن جوانی با لباس سیاه و عصا به دست با صدایی بسیار بم در نقش مرگ ظاهر شد. در این کنسرت، گروه کر (متشکل از مردان و زنان) به اجرای آوازهای محلی ارمنی پرداختند. پس از ده دقیقه تنفس، برنامه با اجرای ساخته هایی از ویوالدی، یانی و قطعه  های چارداش و شب  های مسکو پایان گرفت.

من به موسیقی علاقۀ بسیاری دارم. لذا، ارمنیان را دوستان بسیار هنرمند خود می  دانم و علاقۀ فراوانی به آنها دارم زیرا به موسیقی اهمیت بسیار می  دهند. به نقاشی، تئاتر و سینما بسیار علاقه  مندم و می  دانم که تئاتر و سینما به دست ارمنیان وارد ایران شده و به مرور رشد کرده. نقاشان بسیار برجسته  ای نیز در تاریخ نقاشی ایران ظهور کرده  اند که ارمنی بوده  اند و هنوز هم هنرمندان برجسته  ای در این رشته در میان ارمنیان وجود دارند. در زمینۀ عکاسی و چاپ هم ارمنی  ها پیشگام بوده  اند، همچنین اپرا، باله و بسیاری از هنرها و صنایع دیگر که شاید اینجانب اطلاعی از آنها ندارم. در زمینۀ ورزش هم ارمنیان همواره در تیم  های ملی حضور داشته  اند.

به راستی به شما هم وطنان پرتلاش، خلاق، هنردوست و هنرمند اهل مطالعه و آموختن مداوم تبریک می  گویم و ذوق وافر شما را ستایش می  کنم و همواره دوستدار و ارادتمند شما خواهم بود.

با تشکر

طلعت صابری

مرد نکونام نمیرد هرگز …

در آستانۀ ارسال شمارۀ 66 پیمان به چاپخانه بودیم که خبر ناگوار درگذشت دانشمند ارزنده، استاد باستانی پاریزی، دست  اندرکاران فصلنامه را اندوهگین ساخت. دکتر محمد ابراهیم  باستانی پاریزی، راوی شیرین  سخن تاریخ، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، موسیقی  پژوه و استاد دانشگاه تهران، به تاریخ پیوست و جامعۀ فرهنگیان و از آن جمله، اهالی فصلنامۀ پیمان را غمگین ساخت. خاموش شدن این شمع نورانی را به خانوادۀ محترم ایشان و اهالی فرهنگ تسلیت می  گوییم از خداوند متعال برای ایشان طلب مغفرت می  کنیم.

دو ماه پیش، به مناسبت سال نو مسیحی، پیام شادباشی از استاد باستانی پاریزی دریافت کردیم که به قلم خود ایشان زینت بخش صفحۀ دوم نسخه  ای از کتاب خاتون هفت قلعه شده بود. با چاپ تصویری از آن دست  نوشته یاد آن گران  قدر را برای همیشه در فصلنامۀ پیمان و ضمیر خوانندگان آن جاودانه می  سازیم و گرامی می  داریم.

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 66
سال هفدهم | زمستان 1392 | 296 صفحه
در این شماره می خوانید:

داستان های محلی و ریشه یابی های مردمی از چند اسم مکان در ارمنستان

نویسنده: بهارک مهدی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 66 «جای  نام» یا «اسم  مکان»[2] عبارت است از نام  های گیتا شناختی و جغرافیایی مانند نام کشور ها، شهر ها، دریا ها، رود ها،...

راه راندیا

نویسنده: مهدی یاراحمدی و صادق کریمی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 66 اشاره نبرد راندیا[3] یکی از سرنوشت  ساز ترین نبرد ها میان ایران و روم بود که تأثیرات سیاسی، اجتماعی و...

بررسی سیر معماری کلیسای مریم مقدس تبریز

نویسنده: آرموند سیمونیانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 66 فلات ایران از هزاران سال پیش درتاریخ ها و فرهنگ های گوناگون به منزلۀ مهد تمدن و سرزمین ادیان خوانده شده است....

در شب سرد زمستانی با استپان زوریان

نویسنده: دکتر قوام الدین رضوی زاده فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 66 استپان زوریان،[1] نویسندۀ نامدار ارمنی، که پیوسته و فروتنانه از نوشتن شرح حال خود به بهانۀ خودداری از...

دکتر ادنا زینلیان

نویسنده: دکتر حسین فرخی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 66 وقتی صدای گرم او را از تلفن شنیدم و برایم گفت که قرار است مراسم بزگداشتش را در خانۀ هنرمندان برگزار کنند نا...

قالی یتیمان ارمنی

نویسنده: رافی آراکلیانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 66 مادامی كه تركیه به نژادكشی ارمنیان در 1915م اعتراف نكرده و دولت امریكا[2] آمادگی لازم را به دست نیاورده است تا با...

انجمن دانشگاهیان ارمنی ایران هفتاد ساله شد

نویسنده: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 66 در سال  های دهۀ1320ش در محدودۀ خیابان  های استاد نجات  اللهی و سپهبد قرنی، که آن روز  ها در حاشیۀ شمالی تهران...

بررسی ریشه شناختی واژه های آرامازد،اهورامزدا و ماشتوتس

نویسنده: آنوشیک ملکی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 66 آریایی  ها، که  در اصطلاح  آن  ها  را  اقوام  هند  و  اروپاییان  می  نامند،  در  حدود  دو  هزار  سال  پیش  از  میلاد ...

تاریخ نگاری ارمنی

نویسنده: آرپی مانوکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 66 پرورش و رشد دیدگاهی متفاوت دربارۀ چگونگی بررسی رشته   های مختلف علمی، همراه با تکیه بر توانایی   ها و درایت مدرسان...

تاریخچه و معماری کلیسای مریم مقدس تهران

نویسنده: شاهن هوسپیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 66 کلیسـای مریم مقـدس تهـران و مجتمع آموزشی ـ فرهنگی پیرامون آن اشـاره زندگی اجتماعی جوامع ارمنی از گذشته های دور...