انگلستان تنها کشور دنیا است که خود را کبیر می داند و بریتانیای کبیر یکی از معدود کشورهای اروپایی است که تا به حال از قبول واقعیت نژادکشی ارمنیان سر باز زده و آن را به شدت مغایر با قانون اساسی خود می داند. واحدهای ارتش انگلستان، مستقر در قفقاز جنوبی، در سال های پایانی جنگ جهانی اول و ظهور اتحاد جماهیر شوروی مانع ورود ارتشیان ارمنی به قراباغ (آرتساخ) و نجات جان ارمنیان ساکن این قسمت از ارمنستان شدند. لورنس عربستان، سرشناسترین کارشناس سیاسی بریتانیای کبیر در سال های جنگ جهانی اول و مشاور امور تقسیم عدالت سیاسی ـ جغرافیایی بین ملت های مظلوم خاور نزدیک و بینالنهرین، در کنفرانس صلح پاریس و پس از آن در مقام مشاور بعد از جنگ وینستون چرچیل بارها احساسات و سیاست ضد ارمنی خود و کشور متبوعش را ابراز کرده است. |
لورنس عربستان، توماس ادوارد لورنس ( 1888 ـ 1933م) قهرمان، قدیس، جاسوس، خودآزار یا کلاهبردار، عرب چشم آبی یا سلطان بی تاج و تخت اعراب «همه خواب می بینند. آنهایی که شب ها خواب می بینند رؤیاهایشان را پس از بیداری، در روشنایی روز، از دست می دهند. آنهایی که هنگام بیداری خواب می بینند آدم های خطرناکی هستند. آنها به هر قیمت در پی عملی کردن خوابشان خواهند بود. من از این دسته آدم ها هستم». لورنس توماس ادوارد لورنس،[1] معروف به لورنس عربستان، در 1888م در شهر تره مادوگ ویلز[2] در بریتانیا به دنیا آمد. با استعداد فوقالعادهای که داشت در چهارسالگی خواندن را فرا گرفت و در ششسالگی به زبان لاتین مسلط شد. او مدرک ممتاز تاریخ را با پایاننامهای در مورد «تأثیر صلیبیون بر ساختار ارتشهای کشورهای اروپایی» از دانشگاه آکسفورد دریافت کرد. لورنس علاقه ای ذاتی به ادبیات داشت و در نهایت هم این علاقه را در سال های پس از جنگ با انتشار تجربههای جنگ در کتاب هفت ستون درایت[3] به ویرایش جرج برنارد شاو، نویسندۀ معروف انگلیسی، به اثبات رساند. ![]() لورنس عربستان،عربستان 1914م در فاصلۀ سال های 1910 ـ 1914م بارها به لبنان و سوریۀ تحت اشغال امپراتوری عثمانی سفر و مسیر هزاران کیلومتری حرکت صلیبیون را با پای پیاده طی کرد. او زبان عربی را آموخت و با اشتیاق به آشنایی با سنن و آداب مردم عرب دل بست. لورنس به زندگی ساده درمیان عرب ها پرداخت، لباس عرب های بادیهنشین را پوشید، مانند بومی ها شترسواری کرد و مثل آنها خود را به خورد و خوراک سخت بیابان نشینان عادت داد. وقتی در ژانویۀ 1914م و شروع جنگ جهانی اول، به دلیل قد کوتاهش، از ورود به ارتش انگلستان ناامید شد به گروه باستانشناسی دی جی هوگارد[4] در بینالنهرین پیوست و به مصر رفت. زندگی و کار در میان عرب ها فرصت گران بهایی بود برای انس گرفتن با ملت عرب و زمینهساز علاقهای خاص به فرهنگ و سنت های عرب ها که برای سال های بسیار، معرف روش و هدف زندگی او شد. زندگی نظامی مورد علاقۀ لورنس در سال های بعد به دلیل تسلط او به زبان و فرهنگ عربی و پس از آنکه دو برادر جوان تر او در جبهه های غربی کشته شدند تحقق یافت. انگلستان لورنس کوچک اندام را به منظور گردآوری اطلاعات نظامی، همراه با مأمور دیگری به نام لئونارد وولی[5] و در قالب باستان شناسی به منطقۀ سوقالجیشی صحرای النقیب[6] در فلسطین اعزام کرد. ظاهر مأموریت جست و جوی سرزمین های مورد اشاره در عهد عتیق بود اما در واقع لورنس می بایست شخصیت مورد اعتماد عرب تباری را برای رهبری شورش عرب ها انتخاب و به دولت انگلستان معرفی می کرد. ![]() امیر فیصل و لورنس (نفر دوم از راست) همراه با گروه نمایندگی عرب ها در کنفرانس صلح پاریس،1919م انگلستان، که تا 1916م وارد جنگ نشده بود، پس از دفع حملۀ ترک ها به آبراه سوئز و همزمان با خیزش آزادیخواهی عرب های حجاز به سرکردگی امیرفیصل[7]، وارد جنگ با متحدین در جبهۀ امپراتوری عثمانی در خاورمیانه شد. نیروهای غیر منسجم امیرفیصل در آن مقطع و پس از فتح مکه و جده در مقابل نیروی برتر ترک ها عقب نشینی و سکوت اختیار کرده بودند. در پی مذاکرات متعدد و معاشرت نزدیک، دوستی عمیقی بین لورنس و امیرفیصل به وجود آمد. نیروهای عرب به سرکردگی ژنرال الن بای[8] در 1917م بندر عقبه را فتح کردند و در 1918م ارتش عثمانی را از دمشق بیرون راندند. در 31 اکتبر 1918م و در پی شکست ارتش عثمانی، قرارداد ختم خصومت نظامی منعقد شد. انگلستـان، فرانســه و روسیه (از جبهۀ متفقین) در خفا و پیش از خاتمۀ جنگ بر سر تجزیۀ سرزمین های آزاد شده از دست دولت عثمانی، کــه طرف شکست خــوردۀ جنگ بود، و استثمار سهمی از این سرزمین ها به توافق رسیده بودند. [9] لورنس، که اعتقادی راسخ به نیروی بالقوۀ انگلستان داشت، در 1919م در مقام عضو رسمی گروه نمایندگان دولت انگلستان[10] و به امید کسب امتیاز برای ملت عرب و ایجاد کشورهای مستقل عربی مانند عراق، لبنان، اردن و سوریه و تجزیۀ سرزمین هایی که برای چند قرن در اشغال امپراتوری عثمانی باقی مانده بودند، در کنفرانس صلح پاریس[11] شرکت کرد. دستیابی به ثروت زیرزمینی بین النهرین و تحکیم حضور در حکومت های نوپای منطقه، عامل اصلی تعیین جغرافیای سیاسی متفقین پیروز در جنگ بود، ولی دولت انگلستان، وینستون چرچیل[12]، نخست وزیر وقت این دولت و لورنس، مشاور او، نقشی اساسی تر از بقیه در نادیده گرفتن حق استقلال ارمنیان، که هم رزم این دولت در جبهۀ متفقین بودند، ایفا کردند. ارمنستان و ترک ها در زمان لورنس عربستان[13] ![]() توماس ادوارد لورنس،معروف به لورنس عربستان بنی موریس،[14] استاد تاریخ دانشگاه بن گوریون، که زاده و تحصیل کردۀ قسمتی از سرزمین های اشغال شده به دست امپراتوری عثمانی بوده است، در شمارۀ مارس 2011م مجلۀ منافع ملی، در مقاله ای مبسوط به معرفی و تحلیل افکار لورنس در خصوص جغرافیای سیاسی خاورمیانه و خاور نزدیک پس از پایان جنگ جهانی اول نموده است. موریس در بخشی از مقالۀ خود، که در زیر آمده است، اشاره ای هم داشته به ارمنیان و ارمنستان از دیدگاه آن مأمور انگلیسی. سرهنگ خلبان ارتش انگلستان، توماس ادوارد لورنس معروف به لورنس عربستان، با آرزوی بزرگ ارمنیان برای استقلال و تشکیل کشور مستقل ارمنستان همدردی می کرد. وی در اثبات حقانیت خواستۀ آنها، حتی در نقشهای که پس از پایان جنگ جهانی اول ترسیم و ارائه کرده است، بخشی ازکیلیکیه در خاک امپراتوری عثمانی را در سواحل شمال شرقی مدیترانه و جنوب شرقی شبه جزیره آناتولی، که از خاک اصلی ارمنستان فاصله دارد، به منزلۀ سهم دولت قابل تأسیس ارمنستان[15] نشان داده است. لورنس از سوی دیگر خود را عضو حرکت متعصبانۀ ضد ارمنی آن روزها هم می دانست. او، که به نمایندگی دولت انگلستان در کنفرانس صلح پاریس[16] شرکت کرده بود، در تاریخ 3 نوامبر1919م به فرانک پولک،[17]سرپرست نمایندگان امریکا در کنفرانس، گفته بود که این واقعیت که ترک ها اسب و زمین های ارمنیان را درگرو نگه داشته بودند تا آنها سهم خود را در هزینه های جنگ با بهرۀ بسیار بالا بپردازند نمایانگر برخورد بیرحمانه و ناعادلانۀ ترک ها با شهروندان ارمنی خود در زمان جنگ است. اشارهای هم به برداشت خود از روحیۀ ارمنیان کرده بود مبنی بر اینکه ارمنیان ذاتاً طالب شهادت هستند و آن را در برخورد با همسایهها جست و جو می کنند و قابل پیشبینی است در آیندهای نه چندان دور دردسرهایی برای خود فراهم خواهند کرد. ![]() مرزهای پیشنهادی لورنس برای ارمنستان (ساحل خلیج اسکندرون،مرسین و انطاکیه تا آدانای کنونی در ترکیه) نقشه پیشنهادی لورنس،که در 1918م ترسیم شده بوده و به تازگی به دست آمده،نخستین بار در 2005م در موزه سلطنتی لندن برای بازدید همگان به نمایش درآمد.او در این نقشه منطقه های مستقلی را به عرب ها و کردها در عراق کنونی و ارمنیان (دایره روشن) و اعراب های بین النهرین در سوریه کنونی اختصاص داده بود. لورنس با تشکیل دولت مستقل ارمنستان[18] مخالف بود، مگر در منطقهای که بیشتر جمعیت آن را ارمنیان تشکیل داده باشند. او معتقد بود که حتی تصویر ارمنستان مستقل خار چشم کلیۀ کشورهای منطقه می شود و دولت های دوست را مجبور به بسیج پنج لشکر صدهزار نفری برای حفظ آن خواهد کرد. انتخاب منطقۀ پیشنهادی لورنس برای ارمنستان مستقل، پس از پیروزی متفقین، نمایشگر عقاید افراطی و دیدگاه متناقض مبتنی بر روحیۀ خاص خود اوست. همدردی با ملتِ، به نظر خودِ لورنس، با هوش ارمنی و ترس او از نیروی بالقوه و آمادگی ذاتی ارمنیان برای کسب و حفظ آزادی قومی، عوامل متضاد مثبت و منفی انتخاب لورنس را آشکار می سازد. لورنس این منطقه را پیشنهاد کرده بود تا ارمنستان خیالی در حد امکان از قسطنطنیه، مرکز سیاسی ـ اجتماعی ترکیه، به دور باشد تا ریشۀ ارمنیان از خاک اجدادی خود کنده شود، که ارمنیان صاحب منطقه ای حاصل خیز در ساحل دریای آزاد شوند، که ارمنستان جدید در ناحیۀ تحت نظارت و نفوذ فرانسه قرار گیرد و اینکه ارمنیان در کشور جدید خود به آخرین پادشاهی خود در کیلیکیه نوعی وابستگی احساسی و معنوی پیدا کنند. لورنس معتقد بود که نباید گول ظاهر امپراتوری عثمانی بعد از جنگ را خورد. خستگی ترک ها از جنگ و پوسیدگی ارتش عثمانی در نتیجۀ بیماری های جنسی و مقاربتی میزان زاد و ولد ملت ترک را به حداقل خود رسانده است ولی طی سی سال آینده جمعیت ترک ها در داخل محدودۀ مرزهای خود رشد می کند و بار دیگر شهوت پیروزی و طمع استعمار سرزمین ها و استثمار اقوام دیگر را شعله ور خواهد کرد. ![]() سر حدات آخرین پادشاهی ارمنی کیلیکیه پس از پایان جنگ های صلیبی در قرن های دوازدهم تا پانزدهم میلادی (با خط روشن مشخص شده.) سلسله پادشاهی روبینیان،پس از شکست از عرب های مملوک مصری،در اواسط قرن پانزدهم میلادی منقرض شد. جرمی ویلسن،[20] نویسندۀ انگلیسی کتاب لورنس عربستان، در صفحۀ 558 کتاب خود، به برخورد مصطفی کمال پاشا و لورنس در بحبوحۀ جنگ جهانی اول در 1918م اشاره می کند. مصطفی کمال پاشا، که از افسران بلند مرتبۀ ارتش امپراتوری بود، خط مشی امپراتوری عثمانی را مغایر با اهداف پانترکیستی خود می دانست و طی سال های جنگ به طور مستمر با امیرفیصل در حال مشورت و تبادل نظر بود. او حتی برای مدت کوتاهی به اسارت نیروهای عرب در آمد و در سپتامبر 1918م به دست خود لورنس مورد بازجویی قرار گرفت. لورنس در یکی از گزارش های خود به وزارت امور خارجۀ انگلستان، ضمن معرفی دیدگاه مصطفی کمال، او را مورد قبول شورشیان عرب و مصمم به گسترش مرزهای ترکیه به سوی شرق، خاک ایران، قفقاز وکشورهای مسلمان ترک زبان می بیند. به نظر لورنس، مصطفی کمال علاقهای به سرزمین های عرب تحت اشغال عثمانی ندارد و حتی در مقام افسر عالیرتبۀ دشمن، برای پایه گذاری کشور عربی مستقل با امیرفیصل هم آواست. ارمنیــان غیر قابــل توجیــه[22] گفت و گوی لینکلن استیفنز با لورنس عربستان، پاریـس، نوامبر 1919م ![]() سر حدات امپراتوری عثمانی در اوایل قرن بیستم میلادی (این سرحدات با خط مشکی محدود شده اند) از الجزایر تا مصر،از اتریش و بوسنیا تا قفقاز و ایران و از گرجستان و ارمنستان تا یمن در شبه جزیره عربستان.ظهور در 1299م به دست قبایل ترک آناتولی و سقوط در 1922م با شکست متحدین از ارتش متفقین لینکلن استیفنز[23] معروفترین و جنجالی ترین خبرنگار نیویورک در سال های نخست قرن بیستم میلادی، گفت و گوی خود را با لورنس عربستان در 1919م در پاریس عجیبترین مصاحبۀ تمام عمر خود می دانست. او باور داشت مردی که کشور عراق را بنا نهاده همان قدر در گفت و گوی مستقیم غیرقابل تفسیر بوده که در گزارش های رسانهای خود گنگ بوده است. لورنس به لینکلن گفته بود: «من در طول کنفرانس صلح پاریس فقط باعث کنجکاوی شدم. بگذار هرکس محتوای فکر من را، اگر فکری وجود داشته باشد، خود بخواند». لینکلن می گوید: « آن مصاحبه مال من بود. در اتاق لورنس در هتل محل اقامت او، هدف من شنیدن نظریههای کارشناسانۀ این پیش قراول سلطنتی در مورد اوضاع پس از جنگ خاورمیانه و خاور نزدیک بود. در آغاز هم مطمئن بودم که محور و مسیر گفت و گو را خود تعریف خواهم کرد ولی خیلی زود با شگفتی دریافتم که لورنس با قبول گفت و گو در پی تحمیل نظریۀ دولت انگلستان در خصوص اوضاع دنیای پس از جنگ به همۀ دولت ها و تحمیل نظریۀ دولت مطبوع خود در مورد برخورد با مسئلۀ ارمنیان به خصوص به امریکا بوده است». استیفنز به یاد می آورد که در طول گفت و گو هیچ نظر صریحی از لورنس نشنیده بوده و پاسخ او به سؤالات همگی در لفافه، توأم با کنایه و پراکنده بوده است. او می گوید که لورنس سعی داشت تا خواسته و نظر خود را از زبان من بشنود. آن را تصدیق و یا حتی در صورت لزوم نفی کند. لورنس در پی استدلال منطقی من در مورد نقش امریکا در منطقه و اعتقاد من به اینکه امریکاییها نیمی از کرۀ زمین را طی کردهاند تا ارمنیان را از ستم ترک ها و سایر همسایهها برهانند و از آرمان خود در مقابل واقعیت ها محافظت کنند امریکاییها را آرمانگرا و آزادیخواه دروغین و ارمنیان را مردمی اهل عمل و در عین حال «غیر قابل توجیه»[24] و نشناختنی توصیف کرد. ![]() لینکن استیفنر او این تضاد بین دو ملت امریکایی و ارمنی را مکمل و خصوصاً برای ارمنیان مأیوس کننده می دید. شناخت او از ارمنیان به حدی بود که احساس کردم می شود به استناد آن خشم، نفرت و زورگویی ترک ها را نسبت به این نژاد یتیم حس و شاید هم به گونهای توجیه کرد. لورنس قتل عام ارمنیان را آخرین و تنها راه باقی مانده برای حاکمان مستأصل آن روز دنیا میدانست. او این فکر را هیچگاه به صراحت بیان نکرد بلکه می کوشید با ایجاد شبهه در ذهن من نژادکشی را تنها راه باقی مانده برای حل مسئلۀ ارمنیان در آن روزها نشان دهد. لورنس بر اساس همین اعتقاد خود ترجیح می داد که امریکا زمام تعیین سرنوشت ارمنیان و ارمنستان را به دست گیرد. او ترک های غیر مسیحی، خشن و آمادۀ قتل را شایستۀ حل مسئله ندیده بود. ملت های رقیب ارمنیان، مانند یونانیها، را نیز قادر به انجام اینکار نمی دید. معتقد بود که هیچ کدام از آن اقوام نخواهند توانست کار را به آخر برسانند. به یقین یک جفت اینجا و چند نفر ارمنی در آنجا زنده می ماندند و مثل آدم و حوا، که تا روی برمی گردانی زاد و ولد می کنند، زیاد می شدند و باز محلی که آن را ارمنستان می نامند پر می شد از ارمنیان، پر از مردم دوست داشتنی، عاقل، مطیع و آرام که روزها مشغول کار و شب ها مشغول تولید ارمنیان دیگر هستند. لورنس زادو ولد نزد اقوام مظلوم و ظالم و در نتیجه افزونی شمار انسان ها روی کرۀ خاکی بر میزان منابع غذایی و ثروت های زیرزمینی جهان را عاملی ترسناک و سرنوشت ساز در سیاست و حکومت بر جهان می دانست. او ترجیح می داد که مشکل نظارت بر جمعیت ارمنیان از بند رها شده را بر روی دوش ما امریکایی ها انبار کند و در پاسخ پرسش من که چرا انجام این مأموریت را به انگلیسیها نمی سپارید به تشریح مقام بزرگ و رسالت بزرگ تر انگلستان پرداخت. او معتقد بود که یک نژادکشی کامل و بینقص، چنانچه بهدست امپراتوری انگلستان انجام گیرد، سر و صدای زیادی را بر پا خواهد کرد. بریتانیای کبیر، که تا به حال بارها شوکهای اجتماعی را تحمل کرده است، متحمل ضربهای خواهد شد که در آستانۀ سلطه بر اریکۀ کل جهان نمی تواند به صلاحش باشد. شکی نداشت که تمام جنگ ها، انقلاب ها، کودتاها، تظاهرات ها و غیره ناشی از آن هستند که کل دنیا را یک حکومت واحد اداره نمی کند. انگلستان این مهم را روزی برعهده خواهد گرفت ولی امپراتوری انگلستان هنوز جوان، به نسبت، ضعیف است و همین حالا هم زیر بار مسئولیت های سنگین قرار دارد. او گفت: «نظری بینداز به سرنوشت مستعمرهها، مسیرهای تجاری و فرصت های جدیدی که با فروپاشی امپریالیسم آلمانی به وجود آمده است. فقط هنگامیکه تمام دریاها و ساحل ها زیر پرچم امپراتوری قرار گیرند بریتانیای کبیر خواهد توانست مشکلاتی نظیر تعیین تکلیف نهایی سرنوشت ارمنیان را تحمل کند. فعلاً برای نوزاد [انگلستان] خیلی زود است، چراکه امپراتوری انگلستان مانند مردمانش واقع بین و اهل عمل است». لورنس معتقد به حکومت واحد کل دنیاست نه به نظامی رؤیایی مانند سازمان ملل ساخت امریکا. سیاست امپراتوری انگستان را برروی خواسته ها واقعیت های نفت، زمین، هوا، منابع و دریاها استوار کرده است، نه مانند امریکاییها بر اندیشههای خیالی، اصولی معین و مردم عادی. اشارۀ من در مورد وجود آن خواستهها و واقعیت های مورد نظر امپراتوری انگلستان در خاک ارمنستان کنونی را نشنیده گرفت و ادامه داد: «نخست باید ارمنستان به دو بخش تجزیه شود. بخشی که امکانات و ثروت زیرزمینی در اختیار دارد و بخشی دیگر که ارمنیان در آن زندگی خواهند کرد. مدیریت اجرایی برنامه هم باید به امریکا یا متفق قدرتمند دیگری غیر از انگلستان سپرده شود.» ![]() مرز پیشنهادی وودرو ویلسون رئیس جمهور آمریکا،برای ارمنستان و ترکیه پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و تقسیم اراضی اشغالی آن بین ساکنان بومی منطقه نظیر ارمنیان و عرب های منطقه اعتراض کردم که: «فایدۀ ثروت خدادادی سرزمینی که کارگری را برای بهرهبرداری از آن باقی نگذاشتهاید در چیست؟ شکست برنامههای بهرهکشی ترکیۀ عثمانی و فرانسه از ارمنستان بدون ارمنیان را فراموش نکردهایم. چه کسی بهتر از صاحب زمین می تواند برای آن و آنچه در دل آن نهفته است دل بسوزاند؟ ما امریکاییهای واقعبین انتظار ارمنستانی واقعی را برای ارمنیان داریم نه آرمان گرایی ارمنستان بدون ارمنیان را». خسته از مجادله با من سراپایم را به دقت برانداز کرد و گفت: «هر انگلیسی نکته سنجی می تواند استدلال یک امریکایی چشم و گوش بسته را بخواند». منظورش را کاملاً نفهمیدم ولی به نظرم رسید پیشنهاد چهارده مادهای وودِرو ویلسون،[25] رئیس جمهور امریکا، حاضر در کنفرانس صلح پاریس را به طور کامل رؤیایی دانسته و سهم قابل قبول واقعبینانه ما امریکاییها در دیدگاه جهانی را نمی پسندد. من اصرار داشتم که اگر سرنوشت ارمنیان را به ما بسپارند، زمین هایشان را به آنها باز خواهیم گرداند تا در آن ریشه کنند، به کار سخت دل بندند، مقتصد باشند، به صنعت پردازند، با ارزش های دینیشان جامعه و کشوری نمونه بسازند و حکومت را خود در دست گیرند. ما برآن باوریم که این ارمنیان هستند که باید ارمنستان مستقل را آباد کنند.باورهای من با دیدگاه او به هیچ وجه منطبق نبود. کمی ساکت ماند و رشتۀ سخن را به دست گرفت: «این درست است که ارمنیان مقتصد و مسیحی هستند ولی بدانید که در عین حال از کار سخت شانه خالی خواهند کرد. همین مشکل ارمنیان و طرح امریکاییهاست. این مشکل مشترک همۀ اقوام قدیمی است که زمانی دنیا را زیر پای خود داشتهاند. رسم زندگی و جنگ را می دانسته اند. حالا به تمدن روز رسیده ولی بنا به دلایلی حاکمیت و قدرت را از دست دادهاند. شخصیت آنها از نظر فیزیکی و روحی تکامل منطقی داشته و به همین دلیل اهمیتی به کار سخت نمی دهند. آنها عاقلتر از آن اند که برای دیگران کار کنند. امریکاییها بهتر است به سراغ اقوام بکر، بدوی و تنبل بروند. آنها را بهکار کشند، جلو برانند،کمکشان کنند و در مواقع لزوم از آنها سوء استفاده کنند. اقوام قدیمی هوشمند، انعطافناپذیر، ناامید و دارای غریزۀ قوی زندگی، چون ارمنیان، معتقد به تشکیل خانواده و زاد و ولد تنها در محدودۀ قوم خود هستند. آنها خود قادرند هر از گاهی از دیگران سوء استفاده کنند. زاد و ولد نزد همۀ ملت ها وجود دارد. همه معتقدند نسل بعدی آنها،کشور را آبادتر خواهد کرد. درحالیکه این سیاست کشورهاست که تمدن نسل ها را شکل می دهد. مردم موفق و ناموفق اقوام قدیمی باید الگوی نسل های جدید و ملت های جدید قرار گیرند زیرا تکامل آنها در بطن تجربۀ زندگی جغرافیایی ـ سیاسی محل زندگی و تاریخ جامعههای انسانی بهدست آمده است. مثال زندۀ آن ساکنان سواحل مدیترانه هستند که شرایط محیطی و خاص منطقه برداشت آنها را از تمدن به نوعی دیدگاه تجاری و بازرگانی تبدیل کرده. تمدن امریکا هم نوپاست. تکرار می کنم شما ملت های جدید باید راه و چاه زندگی را از ملت های قدیمی یاد گیرید. شما باید بدانید نمایندگان نسل های امروزی تنها با اتکا به تجربۀ اقوام بزرگ و معروف قدیمی ساختار اجتماعی مناسبی را خواهند ساخت زیرا انتخاب ملغمهای که از برگزیدههای اتفاقی و مصنوعی که اجباراً خصایص اصلی چون شهامت، انعطافپذیری و نگاه به اصول را محاصره و خفه کردهاند تنها می تواند باعث افسردگی، الگو قرار دادن طبقۀ متوسط جامعه، تولید مردم سر به زیر، خسیس، فرصت طلب و آب زیر کاه شود. نگاه کنید به خصوصیات زشت اخلاقی یونانیها که به جای آموختن از خصوصیت های تمدن طلایی یونان باستان رونوشتی از سخنان و ترانههای یونانیهای قشر متوسط و اتفاقات تاریخی ای مانند مسموم کردن سقراط[26] را برای ادامۀ زندگی انتخاب کردهاند. به مصریهایی نگاه کنید که به جای درس گرفتن از شکوه مجسمۀ ابوالهول[27] تنها نظر به کار سادۀ بردگان سازندۀ آن دارند ولی در سوی دیگر، عرب ها را هم ببینید که هنر، سنت ها، عادت ها و راه و رسم تجارت را از عربستان با شکوه و باستانی[28] به ارث بردهاند. در طول تاریخ ثابت شده است که تنها افرادی موفق و متشخص بوده اند که مانند اجداد من مناطق خاصی را برای فعالیت برگزیدند تا بتوانند مثل ارباب ها کار کنند، نه با کار شبانهروزی و سخت برای سود ناچیز، برای مزد تنها و برای شخص دیگر. آنها فطرتاً می دانستند که فایدهای در کارسخت کردن وجود ندارد زیرا حتی با دستمزد بالا هم بیش از یک زندگی بخور و نمیر و دور از پیشرفت نخواهند داشت. آنها راه و رسم زندگی را از اقوام کهن یاد گرفتهاند. آنها یاد گرفته اند که کافی است که چشمانشان را باز نگه دارند و بوی درآمد را بشناسند. این در حالی است که فرزندان افراد ساده لوح، شجاع و زحمتکش عادی، در سراشیبی تکامل منفی، تبدیل به برده شده اند یا در حال مردن درحال جنگ با زندگی هستند. این سرنوشت گریبان نسل های مشابه و با طرز فکر شما امریکاییها را نیز خواهد گرفت. قشر متوسط هم که از ورطۀ جنگ پیروز در آمده به خرده تاجر یا دلال و صراف تبدیل خواهد شد که تولید و طراحی و سازندگی را کنار گذاشته در گوشه و کنار دنیا به خردهفروشی مشغول است. یونانیها، مصریها، ترک ها، سوریها و بقیه هر کدام تاجرهای موفق، شعرا، نظامیان و صنعتکاران بزرگی داشتهاند ولی ببینیدکه کدام یک از آنها از اعماق تاریخ سربلند بیرون آمده و میراث موفق خود را به ما رسانده است. این تنها اشراف و بزرگان بوده اند که درآمد را از چنگ تولیدکنندۀ آن درآورده و برای رسیدن به زندگی امن و راحت راههایی چون وکالت، پزشکی و استثمار را برگزیده اند. مردمان با هوش و عاقل قدیم از کند و کاو پرزحمت زمین برای استخراج منابع آن متنفرند. این ارمنیان شما هم به همین دلیل روی زمینشان کار نخواهند کرد. اگر از من در مورد قوم یهود بپرسید خواهم گفت که یهودیان با وابستگی شدید به خاک خود از زیرکترین و سوء استفاده کنندهترین مردم هستند. ارمنیان این صفت های یهودیها به علاوه همه خصوصیتهای ملت های دیگر را با هم دارند. یهودیان می دانند اگر فرصتی برای ارمنیان بهدست آید از یهودیان هم کار خواهند کشید. یهودیان هنرمند، فیلسوف، مخترع و حتی پیغمبر به دنیا عرضه کردهاند ولی گویا محصول ناتمام تمدن هستند، متوقف در نیمه راه تمدن. ارمنیان را باید از معادن و ذخایر زیرزمینی دور نگه داشت. اگر ارمنیان را به طریقی از خاک ارمنستان جدا کنیم می توانیم نیروی کارگر از هند، آفریقا، آسیای میانه، بالکان و خیلی جاهای دیگر به جای آنها به کار گماریم. دنیا کمبود کارگر مطیع ندارد. ارمنیان با هوشترین مردم جهان هستند. آنها نباید ارمنستان داشته باشند. به آنها امکان رشد دهید، محلی امن در گوشهای از زمین خاکی دهید و ببینید چگونه همۀ کرۀ خاکی را زیر سلطه خود خواهند آورد و همه را به کار خواهند کشید. همه ما این را دیده ایم. ترک های عثمانی هم این را با پوست خود لمس کردند و در وقت خود، آنچه را که باید بر سر ارمنیان با هوش آوردند». گفتم: «گویا شما مسئلۀ ارمنیان را تماماً به سبک انگلیسی حل کردهاید. رفتار آرمانگرایانۀ ما امریکاییها را چه گونه تفسیر می کنید؟». گفت: «شما امریکاییها نمی دانید حکومت بر مردم بیگانه چه کار مشکلی است. شماها جوان و در استعمار بیتجربه هستید و تعجبی ندارد که عملکرد انگلیسیها را خشن و بیرحمانه بدانید. شما نمی دانید که گاهی می توان برای حفظ منافع اکثریت اقلیت را کشت و یا با سیاست، ترس از خدا را در ناخودآگاه آنها کاشت». گفتم: «شما ما را نمی شناسید در صورتیکه این کار بر عهدۀ ما بود، نظیر سیاست عادلانه و انسانی ما در فیلیپین، کوبا و جزایر ساندویچ، که توسط امریکا رهبری می شود، ارمنیان را پناه می دادیم و برای ا قوام مهاجر و اقلیت ها کار و زندگی عادلانه ایجاد میکردیم». گفت: « گویا رفتار خودتان را با اقلیت سرخپوست امریکا فراموش کردهاید. شما همۀ آنها را قتل عام کردید». گفتم: «پس ارمنیان را هم باید به سرنوشت سرخپوستان دچار کرد؟». با شتاب گفت: « نه، نه،نه من چنین پیشنهادی نکردم. شما روزنامهنگارها سعی دارید خواسته خود را از زبان مخاطب بشنوید». پاسخ را نیمه تمام گذاشت و با سیاست سکوت کرد. پی به نیت او برده بودم. او معتقد بود به هر راهی باید دست زد. حتی کوشید تا ارمنیان از خاک ارمنستان جدا شوند و در صورت ناچاری و به منزلۀ گام آخر راه نژادکشی وجلوگیری از زاد و ولد آنها را برگزید و در آن صورت آدم و حوا را نیز از بین برد. برداشت مرا نفی نکرد. هنگامی که از هیاهوی جهانی صحبت کردم بار دیگر ما امریکاییها را آرمانگرا و دور از واقعیت نامید و گفت: «مگر چه هیاهویی برای قتل عام سرخپوستان به راه افتاد؟ شما بخشی از مکزیک ر ا هم تصرف کردید. هاوایی را اشغال کردید. فیلیپین و پورتوریکو را از دست اسپانیاییها گرفتید. جزایر دانمارک را خریدید. از کوبا خراج گرفتید. نیروی دریایی خود را در سواحل امریکای مرکزی مستقر کردید و هنوز ادعای حمایت از اقلیت های تحت استعمار خود را دارید. شما امپریالیست کوچک و شاید هم ضد امپریالیسم هستید، چرا که دو سه سال پیش از این با امپریالیسم آلمان در جنگ بودید». گفتم: «عین شما». گفت: «ما فرق داریم. ما امپریالیست واقعی و جاافتادهای هستیم. مطمئن هستم که اگر امریکا بخواهد می تواند دست به آن کار زند و به مرور و بدون هیاهو، بدون زنده گذاشتن حتی یک نفر و بدون عذاب وجدان، مسئلۀ ارمنیان را برای جهان و تا ابد حل کند. بالأخره یک نفر باید این کار را می کرد. معتقد هستم سیاست تجاری ـ اقتصادی صحیح می تواند هرگونه دیدگاه شاعرانه و آرمانگرایانه را در مورد ملت مسیحی بسیار هوشمند، که همگان از آن گریزان هستند، به عملکرد واقعی تبدیل کند». شوخی نمی کرد. حتی پلک هم نمی زد. فکر کردم خودم شوخی کنم. گفتم: «شاید ما امریکاییها بتوانیم ارمنیان را در قالب امریکاییهای آرمانگرا و تاجر جای دهیم و آنها را مثل خود بپرورانیم و اگر در نیمه راه کلافه نشدیم و به قتل عامشان نپرداختیم بتوانیم ارمنستانی بسازیم مورد نیاز انگلستان و روسیه. به صورتی که نیمۀ ارمنی ـ امریکایی آن به حکومت انگلستان سپرده شود و نیمۀ مسیحی و تاجرمآب آیندۀ آن به روسیه». گفت: «این هم پیشنهادی است. ولی من شک دارم انگلیسیها بتوانند بر آنچنان ارمنستانی حکومت کنند. نظریۀ شما را پسندیدم. محتاطانه بنویسید و فراموش نکنید که من هیچ نگفتهام. هیچ. روز خوش». منابع Lawrence, T. E., Seven Pillars of Wisdom. United Kingdom: private edition, 1992 armenians-1915.blogspot.com/…/2471-armenians-are-impossible-int www.pbs.org/lawrenceofarabia/players/lawrence.html http://looklex.com/e.o/lawrence_t_e.htm www.telstudies.org/ www.findagrave.com/cgi-bin/fg.cgi?GRid=1430&page=gr http://en.wikipedia.org/wiki/T._E._Lawrence www.louysworld.com/archives/4477 cms.schlagersahne.de/lincoln-steffens-read-answer-items nationalinterest.org/…/armenia-the-turks-the-time-lawrence-4992 http://secretjews.wordpress.com/005 www.armtown.com/news/en/htq/20110309/201103098 www.bbc.co.uk/dna/collective/A13732779 http://whyevolutionistrue.wordpress.com/2011/07/13/lawrence-and-arabia پی نوشت ها: Thomas Edward Lawrence 1ـ مأمور سیاسی انگلستان در سه دهۀ اول قرن بیستم میلادی. Tremadog – Wales 2ـ Seven Pillars of Wisdom 3ـ بخشی از فصل چهارم و صفحههای 36، 123 و 124 این کتاب به موضوع قتل و زجر و آزار میلیون ها ارمنی ساکن خاک عثمانی اختصاص داده شده است. D.G. Hogarth 4ـ Leonard Woolley 5ـ Negev 6ـ 7ـ فیصل بن حسین بن علی الهاشمی Field Marshal Sir Edmond Henry Allenby 8ـ 9ـ قرارداد سایکس ـ پیکوت (1916م) (1916 – Sykes-Picot)، حکومت قلمرو سوریه را به فرانسه و عراق را به بریتانیای کبیر می بخشید. در این نقشه حقی برای کردها و ارمنیان در نظر گرفته نشده بود.
10ـ لورنس را نمایندۀ غیر رسمی ملکفیصل می دانستند. او تنها عضو گروه نمایندگان انگلستان بود که با کوفیه و عقال (پوشش سر و صورت سنتی) عربی در کنفرانس شرکت کرد. Paris Peace Conference , 1919 11ـ Winston Churchill 12ـ Benny Morris,«Armenia and the Turks in the Time of Lawrence», the national interest (March 8, 2011).13ـ Benny Morris 14ـ استاد تاریخ دانشگاه بن گوریون. 15ـ منطقهای که صلیبیون در اوایل قرن دوازدهم میلادی به پادشاهی ارمنستان اختصاص دادند و ارمنیان تا سه قرن در آن با آزادی کامل زیستند. این پادشاهی با حملۀ سلاطین مملوک مصر استقلال خود را از دست داد. 16ـ کنفرانس صلح پاریس با شرکت سران و نمایندگان جبهۀ پیروز متفقین در 1919م به مدت شش ماه در فرانسه بر پا بود. هدف اصلی این کنفرانس ترسیم نقشۀ جدید مناطق آزاد شده از دست امپراتوری عثمانی و تقسیم منافع آن بین دو طرف مخاصمه یعنی کشورهای ایتالیا، ژاپن، ارمنستان، بلژیک، لهستان، رومانی، پرتقال، یونان، چکسلواکی و بهویژه، فرانسه و انگلستان از یک سو و ترکیه از طرف دیگر تعیین شده بود. این کنفرانس را بعداً «کنفرانس صلح برای پایان همۀ صلح ها» نامیدند چراکه کوشش سیاست جهانی برای پنجاه سال بعد همواره صرف محو آثار مخرب آن بوده است. دولت انگلستان مانع شرکت نمایندۀ ایران در کنفرانس پاریس شد. Frank Polk 17ـ 18ـ نواحی مرکزی و غربی ارمنستان تا پیش از جنگ جهانی اول در اشغال کامل امپراتوری عثمانی بود. 19ـ بهتازگی با توجه به نقش بزرگ لورنس در تشکیل و ترسیم مرزهای کشور عراق، تصویرجرج بوش، رئیس جمهور پیشین امریکا، را در دوران جنگ عراق با لباس عربی به سبک لورنس در مجلات امریکا چاپ کردهاند. Jeremy Wilson 20ـ تاریخ شناس، محقق و وقایع نگار مجاز برای تهیه زندگی نامۀ توماس ادوارد لورنس(لورنس عربستان). 21ـ مصطفی کمال پاشا علاقۀ بسیاری به انگلستان و سیاست آن داشت تا جایی که در بستر مرگ، به صورت حضوری، پیشنهاد قبول مقام ریاست جمهوری ترکیه را پس از خود به پرسی لورین(Sir. Percy Loraine )، سفیر وقت انگلستان در ترکیه، داده بود. Lincoln Steffens, «Impossible Armenians», Outlook & Independent (october14,1930) 22ـ . Lincoln Steffens (1866 – 1936) 23ـ روزنامهنگار جنجالی امریکایی، فیلسوف سیاسی و سخنران دوران جنگ جهانی اول و مؤلف کتاب پر فروش شرم شهرها. «Impossible Armenians»24ـ Woodrow Wilson 25ـ بیست و هشتمین رئیس جمهور امریکا. او در یکی از مادههای پیشنهادی خود برای تمام ملت های مسیحی مناطق آزاد شده از یوغ امپراتوری عثمانی کشوری آزاد و مستقل پیش بینی کرده بود. Socrates (470 – 399BC) 26ـ وی به دست مخالفان عقیدتی خود محکوم و مسموم شد. Sphinx 27ـ 28ـ لورنس پس از دوستی عمیق با امیرفیصل، مجذوب آداب و سنن و رفتار اجتماعی عرب ها شده بود. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 62
|