نویسنده: مهدی علی اکبرزاده


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 60

مقدمــه

مارکار قرابگیان

جدال بین هنرمندان نوگرا (مدرن) و طبیعت گرا (دانش آموختگان مدرسۀ کمال الملک) در دهۀ 20 شمسی به حدی بود که شاید نتوان به راحتی باور کرد برخی از واقع گرایان، اندک اندک، چراغ سبزی به نقاشی مدرن نشان دادند و حتی برخی از آنان آثار نوگرایانه ای نیز خلق کردند. مکتب کمال الملک، با قدرت و جرئت تمام، نقاش را عکاس قلم مو در دست نامید و تقلید از زیبایی های طبیعت را سرلوحۀ خلق تمام آثار نقاشی دانست. به گونه ای که نظرات پایه گذار این مکتب و شاگردان او هنوز جایگاه ویژۀ خود را در جامعۀ هنر ثابت نگه داشته است و پیروان خاص خود را دارد. البته، نادیده گرفتن تأثیر مکتب کمال الملک و دیدگاه های او در تغییر و تبدیل و تکامل نقاشی معاصر ایران کم لطفی ای بیش نیست اما همان گونه که اشاره کردیم، در همان زمان، در کار برخی از پیروان و شاگردان کمال الملک گرایش به موضوعات و اسلوب های تازه تر آشکار شد. در دهۀ 20 شمسی، شوق به نو جویی با پدید آمدن برخی شرایط جدید و آزادی های اجتماعی در جامعه ایران هم زمان بود. البته، به طور قطع عوامل و شرایط مهم دیگری نیز در این تحول دخیل بودند که در گوشه هایی از این نوشتار به آنها اشاره خواهد شد.

روئین پاکباز نقاشان این دوره از تاریخ هنر ایران را به سه دستۀ نوگرا، سنت گرا و میانه رو تقسیم می کند. در دستۀ نوگراها می توان به چهره های شاخصی چون حسین کاظمی، جلیل ضیاءپور، جواد حمیدی، احمد اسفندیاری، محمد جوادی پور، مارکو گریگوریان و سیراک ملکونیان اشاره کرد. در دستۀ سنت گرایان، در کنار شاگردان کمال الملک، علی اصغر پتگر، جعفر پتگر، رضا صمیمی، علی مطیع و محمد زاویه را می توان برشمرد اما دسته ای نیز به منزلۀ میانه روها وجود داشتند که با اعتدال پا پیش می گذاشتند. محسن مقدم، اکبر صنعتی، محمد اولیاء، هاروطیون میناسیان، سمبات درکیورقیان و مارکار قرابگیان از جمله افراد شاخص این گروه محسوب می شدند. [2]

گروه نوگرایان، که سرسختانه با گروه سنت گرایان و شاگردان کمال الملک در ستیز بودند، گرایش های کوبیستی و اکسپرسیونیستی داشتند و حتی انجمن ها ونگارخانه های خاصی را نیز به همین منظور ایجاد کردند. تشکیل انجمن خروس جنگی و نشریۀ آن و سپس تأسیس نگارخانۀ آپادانا به منزلۀ اولین گالری ایرانی در تهران یکی از این حرکت های مهم در جنبش نوگرایی ایران بود. اما گروه میانه روها، با وجود گرایش های سنتی، سمت و سویی به مدرنیسم و نوگرایی نیز داشتند. در این بین، جایگاه برخی نقاشان تأثیرگذار ارمنی بسیار تأمل برانگیز است به طوری که تحلیلگران هنر تأثیر برخی از آنان را بدان گونه مطرح کرده اند که گویی نقاشی مدرن ایران مدیون پیش کسوتان نقاش ارمنی است. بسیاری از آنان با پرهیز از کپی کاری و با بهره گیری از بینش جدید به آفرینش های نو می اندیشیدند. آنان، با بیان واقعیت های روزمره، نسبت به احساسات صمیمانۀ مردم خود وفادار مانده و با تکیه بر ارزش های سنتی و دیرینۀ خود با شیوه ای نوین دست به خلق آثار ماندگار، اصیل و ارزشمند زده اند[3] برخی از این نقاشان نیز، با نزدیک شدن به مدرنیسم، خود در به وجود آوردن یک جریان هنری نو همت گماشته اند. هدف آنها راهیابی به عرصۀ نقاشی مدرن معاصر به وسیلۀ نقاشان ارمنی ایران بود که با روند تکاملی خود و تنوع سبک ها بیانگر تعالی سطح فرهنگی جامعۀ ارمنی ایرانی بود. [4]

مدخــل

مارکار قرابگیان

مارکار قرابگیان از دانش آموختگان مدرسۀ کمال الملک بود و با وجود داشتن گرایش های سنتی یکی از نقاشان تأثیرگذار ارمنی در تحول نقاشی معاصر ایران قلمداد می شود. مارکار در 1280ش در تهران و در خانواده ای سرشناس و معروف به دنیا آمد. اصل و نصب او به اشراف اهل قراباغ می رسید. پدرش آودیس خان قرابگیان از معتمدان سرشناس جامعۀ ارمنی تهران و از صاحبان اصلی (سهام داران عمده) چاپخانۀ ارمنی زبان پاروس تهران در دهۀ 20 شمسی بود که در سال های بعد با نام فاروس در زمینۀ چاپ کتاب های فارسی نیز به فعالیت پرداخت. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی مارکار در مدرسۀ ملی ارمنیان تهران موسوم به هایگازیان و تحصیلات متوسطه در دبیرستان ملی ارمنیان جلفای اصفهان و آشکار شدن استعداد وی در نقاشی، پدرش از 1295ش آموزش او را در این زمینه آغاز کرد. او برای آموزش فرزندش از نقاشی به نام موریس فابری، که از روسیه به ایران آمده بود و در جلفا اقامت داشت، دعوت به عمل آورد. مارکار مکتب های مختلف نقاشی، آناتومی و تمامی نکات مربوط به هنر نقاشی را به خوبی از این آموزگار نقاشی آموخت. پدرش در این مدت همواره مشوق او بود و مارکار چند سالی را نزد فابری کارآموزی کرد. [5]

با اقامت خانوادۀ مارکار در تهران، از 1301ش، مرحلۀ جدیدی از آموزش های او آغاز شد. مارکار جوان، از همان زمان، به مدرسۀ کمال الملک رفت و به مدت پنج سال، یعنی تا 1306ش، که کمال الملک از تهران به نیشابور عزیمت کرد، زیر نظر شخص کمال الملک به تحصیل نقاشی پرداخت و یکی از شاگردان برجستۀ او محسوب می شد. استاد کمال الملک نقاشی های او را می پسندید و وقتی کسی برای بازدید از مدرسه می آمد تابلو های مارکار را به بازدیدکنندگان نشان می داد. استاد توجهی خاص به شاگردش داشت و او را تشویق می کرد. [6] البته، او بعدها نزد گرازیموف روسی هم شاگردی کرد. [7]

به هر حال، مارکار نقشی مهم و بسزا در تکوین و توسعۀ نقاشی واقع گرا ایفا کرد. او هم زمان با شکوفایی استعدادش در نقاشی اشتیاق وافری نیز به ادبیات از خود نشان داد به طوری که از شانزده سالگی با تخلص دِو[8] شروع به نوشتن کرد و حتی مدتی نیز به منزلۀ سردبیر در نشریه ای ادبی به فعالیت پرداخت. او همچنین سال های متمادی انجمن ادبی ـ هنری میتک[9] تهران را سرپرستی کرد. مارکار سردبیر نشریۀ نورپادگام[10] بود که انجمن ادبی میتک آن را به طبع می رساند. در 1933م، مارکار همراه با هراند فالیان، نویسندۀ نثرپرداز ارمنی، انجمن ادبی نورِاج[11] را تأسیس کردند. این انجمن از 1935ـ 1978م ناشر گاهنامه ای ادبی به نام همین نام بود. [12] نخستین شعر دِو در 1302ش در روزنامه ای به نام گاقاپار،[13] در تهران، چاپ شد. مارکار در این مدت و از 1303ش به مدت نه سال نیز در مدرسۀ ارمنیان هایگازیان به تدریس نقاشی، علم الاشیاء و جغرافیا پرداخت.

اعضای هیئت انجمن ادبی نوراج.ردیف اول نشسته از سمت چپ: ر.بِن و آشوت آسلان – ردیف دوم نشسته از سمت چپ: آرشاویر مگردیچ،هراند فالِیان،آرا و دِو – ردیف سوم از سمت چپ: زورایر میرزایان و گالوست خانِنتس

استعداد ادبی و هنری مارکار در آثار نقاشی و اشعارش کاملاً آشکار است. به ویژه اینکه او در بهترین زمان های عمر خود و در دوران جوانی پیشرفت های بسیار مهمی کرده بود. در این دوره، علاقه به هنرهای تجسمی در جامعۀ ارمنیان تهران رو به افزایش بود. به نظر می رسد که در همین دوران مارکار نقاشان و علاقه مندان ارمنی، نظیر مارکو گریگوریان، ادمان آیوازیان، سیراک ملکونیان و…، را گرد هم آورد و انجمن نقاشان ارمنی را پایه گذاری کرد که با وجود اینکه عمر چندانی نداشت ولی تاکنون اولین و آخرین انجمن نقاشان ارمنی در تاریخ فرهنگ ارمنیان ایران شمرده می شود.

وسعت دید او، در ارائۀ آثار هنری و ادبی، او را به هنرمندی معروف تبدیل کرده بود. به نظر می رسد اندیشۀ وسیع و توانمندی نامحدود او از علل مهم جرئتمندی وی در ایجاد تغییر، تنوع و نوآوری بوده است. او شاگردی هنرمندان صاحب نامی را کرده بود. بنابراین، قابل تصور است که تأثیرات آنان موجب تربیت فردی شده باشد که بتواند با قدرت و جرئت تمام برخی محدودیت ها و چارچوب ها را در نوردد و طرحی نو پایه ریزی کند. این توانمندی در تلفیق و تجسم تصاویر نقاشی در اشعارش او را به نقاشی چیره دست بدل ساخته بود.

در اشعار دِو گرایش به نقاشی و ایماژیسم و تصویرگری به خوبی محسوس است. مارکار خود اشعارش را چنین توصیف می کند:

«من طبیعت را بسان یک نقاش با تمام زوایا و ابعاد و فنومن هایش می بینم و خیلی حقیقی مجسم می کنم. شعر چون جنبه های زیبایی طبیعت است. پس من در شعرم طبیعت را می سرایم و در نقاشی شعرم آن را تکمیل می کنم. از این رو، به جاست که بگویم، در شعر، خود نقاش هویداست».[14]

شعر دِو شعری  است کاملاً تصویری و عینی به گونه ای که گویی با رنگ و خط شعر می گوید و با کلمه و آهنگ کلام نقاشی می کند. [15] ترجمۀ یکی از اشعار او با نام افسوس تجسم نقش و کلام او را آشکار می سازد.

افسوس

بر برگ‏های بید مجنون بنگر

که در زیر باران فرو خواهد ریخت

و فردا بر فراز شاخه‏ها نخواهند بود.

فردا همه جا و همه جا را شبی سرد فرا خواهد گرفت

و برگ ها نومید بر روی گِل ها خواهند مرد.

چگونه به یاد نیاورد؟

چگونه بر شب بهاران افسوس نخورد؟

چگونه می توان‏ ژالۀ شامگاهی را بر شاخساران به یاد نداشت؟

چگونه می توان گردش ایام شیرین تو را نادیده گرفت

و چین‏هایی را که بر گونه‏هایت نقش می‏بندد؟

چگونه اندوهناک‏ نشد؟

چگونه به جریان زندگی گوش فرا نداد؟

چگونه دیدگان غمناک را به سپیده دم‏ سرخ فام ندوخت؟

چگونه با دستانی استخوانی به این زندگی گذران نیاویخت؟

به این‏ زندگی گذران،

اگرچه همواره فریبنده،

همواره خوار و همواره بیهوده بوده است.

آه…چگونه و چه سان برخلاف ارادۀ خود،

جدا شدن و رفتن همچون‏ برگ‏های وزان و لرزان خزانی

همچون پروانۀ یک روزه،

بال‏ها را گشودن و ناآمده‏ رفتن

بی‏بازگشت، بی‏نشان. [16]

همان گونه که ذکر شد مارکار در نقاشی واقع گرا سهم بسیار مهم و اساسی داشت به همین جهت شعرها و نقاشی های او تداعی گر نوعی از صحنه های تجسمی واقعی از مناظر موجود در طبیعت بودند. طراحی های او شامل ارائۀ جزئیات موضوع بود با همان شکلی که داشت. به ویژه، در طراحی چهره و جزئیات آن از توانمندی خاصی برخوردار بود و با چیره دستی تمام آن را به تصویر می کشید.

چهره پیرمردان

او پس از وداع با کمال الملک، در 1306ش، کارگاهی در تهران دایر کرد و با وجود اینکه در آن زمان نقاشی رونقی نداشت با گرفتن سفارش از مغازه داران و کسبه به فعالیت ادامه داد. در این مدت، با نخستین مرکز عرضۀ آثار هنرهای تجسمی در ایران (گالری دِمون) به منزلۀ نقاش و مسئول گالری همکاری می کرد. میشا شهبازیان و آواک هایراپتیان نیز از همکاران او در این گالری بودند. مارکار در دهۀ سوم زندگی خود سفری به اروپا داشت. به نظر می رسد که این سفر دید او را نسبت به نقاشی وسعت بخشید و نگرش ها و اندیشه های جدیدی در وی ایجاد کرد. او پیرامون فعالیت خود می گوید:

«آن گاه که از اروپا برگشتم، در منزل خودم، کارگاهی ترتیب دادم. آن زمان مقارن با جنگ و ورود متفقین به ایران و بازشناساندن چهرۀ نقاشی ایرانی به خارجیان بود. کوشش هایی را آغاز کردم و پنج سالی سفارش می گرفتم و خودم هم جداگانه به کار می پرداختم و کارهای سفارشی دورنما های ایرانی و سوژه های فولکلوریک بود و این طور بود که پنجاه سال نقاشی کردم».[17]

وی همچنین به تعلیم نسلی از شیفتگان هنر نقاشی پرداخت که از آنان در زمرۀ نقاشان معتبر تهران یاد می شود. در این کارگاه، که به آتلیۀ مانی معروف است، بسیاری از نقاشان جوان آن دوره تحصیل کردند و به تکمیل استعداد خود پرداختند. این محل همچنین پاتوقی بود برای هنرمندانی چون میشا شهبازیان و هاکوپ وارتانیان که از پیش کسوتان آبرنگ ایران محسوب می شوند. [18] بنابراین، شاید همین سفر یکی از علت های اساسی تقویت گرایش او به سمت نقاشی مدرن باشد چرا که مارکار در همان زمانی که در مدرسۀ کمال الملک و تحت سخت ترین شرایط و با پیروی از سبک ناتورالیسم آموزش می دید و استادش اجازۀ تقلید از سایر سبک ها را به شاگردانش نمی داد می گفت:

«واقعاً خودم را در مکتب امپرسیونیسم آزادتر حس می کنم. این شیوه بهتر می تواند بازگو کنندۀ احساسات قلبی ام باشد».[19]

بررسی آثار شاگردانی که نزد مارکار تربیت و سپس به منزلۀ نقاشان مستقل صاحب سبک و روش خاص خود شده اند، هم از ایرانیان ارمنی و هم از ایرانیان غیر ارمنی، نشان از وجود ریشه های آموزشی امپرسیونیستی دارد. آواک هایراپتیان (1307 ـ 1385ش) ابتدا واقع گرا بود اما بعد به سبک امپرسیونیست روی آورد. ادیک آیوازیان (1311ش) از نقاشان آبستره فیگوراتیو و اکسپرسیونیسم ایرانی و سیراک ملکونیان (1315ش) نقاش فیگوراتیو و آبسترۀ ایرانی از شاگردان معروف و برجستۀ مارکار بودند. حتی او از علی اشرف والی (1299 ـ 1389ش)، نگارگر، خوش نویس، تذهیب نگار و نقاش ایرانی و آخرین پیرو مکتب کمال‌الملک، به منزلۀ شاگرد خود نام می برد. یکی دیگر از شاگردان صاحب سبک و توانمند مارکار، که در نقاشی ایران تأثیر بسزایی داشت، کلارا آبکار، نخستین زن نگارگر سنتی و مینیاتوریست ایرانی است. آبکار در طول زندگی هنری خود هیچ گاه معلم نقاشی دورۀ متوسطه اش، مارکار قرابگیان، را فراموش نکرد. [20]

به هرحال، مارکار در همان زمان تحصیل در مکتب طبیعت گرایی اعتقادات و گرایش های نوگرایانه نیز داشت اما کسب فن و مهارت هنری را زیر نظر استاد کمال الملک برای تحکیم پایه های هنری خود ضروری می دانست. البته، برخی شاگردان دیگر کمال الملک نیز، که گرایش های غیر طبیعت گرایانه داشتند، همانند مارکار به تعلیم نزد استاد می پرداختند. کسانی چون ابوالحسن صدیقی، نعمت الله معیری، محسن مقدم، رفیع حاتمی، اسکندر مستغنی، مصطفی نجمی و خانم شوکت الملوک شقاقی به سبک و سیاق کمال الملک وفادار بودند. با این حال، در میان همان سنت گرایان و طبیعت گرا های پیرو کمال الملک، گرایش های شخصی تری، که در آن سعی می شد تا حدودی از اصول و قواعد کلاسیک رهایی یابند، دیده می شد. [21]

منظره،اثر مارکار قرابیگیان،1960م،رنگ روغن روی بوم، 39 * 74 سانتی متر،مجموعه آراک آبگاریان،انگلستان،لندن

ولی آیا کمال الملک، با آن همه درایت و توانمندی و تجربۀ تدریس، از گرایش های شاگردان خود به برخی مکتب ها و سبک های دیگر آگاه نبود و اگر آگاه بود (که به نظر چنین می آید) برخوردش با چنین دیدگاه هایی چگونه بود؟ به نظر می رسد که استاد کاملاً از این مسائل باخبر بود اما از سوی دیگر بر این اعتقاد بود که در هنر باید تغییر و نوآوری وجود داشته باشد که البته، با همین دیدگاه بود که نقاشان سنتی ایران را به نقاشی کلاسیک، طبیعت گرایانه و واقع گرا هدایت کرد. گفتاری از استاد کمال الملک به شاگردش محسن سهیلی (1286ش)، که خود از گروندگان به سبک امپرسیونیسم بود، آشکار می سازد که حتی کمال الملک با توصیه هایی پدرانه راه جدید را به او و دیگران سفارش می کرد. سهیلی می گوید :

«روزی استاد در حین تعلیم به من گفت: , پسرم من نمی خواهم اشتباهاتی را که خود محکوم به انجام آنها بودم تکرار کنید، و مقصودش از آن اشتباهات ضبط دقیق و بی چون و چرای مناظر طبیعت همچون عکاسی بود که در آن از روح هنرمند اثری نیست. سپس افزود ,هرچه می توانید با قلم موهای درشت کار کنید و فراموش نکنید که تکه رنگ های درشت و شفاف را کنار هم بگذارید،. بنابراین، نه تنها استاد حسنعلی وزیری و من از چنین سفارشی و کاری پیروی کردیم بلکه استاد محمود اولیاء و دیگران نیز از چنین دیدگاهی استفاده کردند».[22]

به هر حال، مارکار تحت چنین تعلیماتی از هنرمندانی بود که به سبک امپرسیونیسم گرایش پیدا کرد و برتحولات هنرمندان ایران نیز تأثیر گذاشت. او به تأثیر ارزشی هنر بر مردم در هر سبکی و با هر روشی اعتقاد داشت و بر این عقیده بود که ارزش هنرمند در هر سبکی به بینش قوی و دید تحلیلی او بستگی دارد. اگر هنرمندی بتواند هنر خود را به مفهوم واقعی کلمه خلق کند، کار او در هر سبکی ارزشمند است. [23]

مارکار هم در نقاشی و هم در ادبیات سبک های گوناگونی را تجربه کرد؛ به عبارت دیگر، خود را به حضور در یک رشته و سبک خاص محدود نکرد. او هم زمان با تکامل در نقاشی در ادبیات نیز به فعالیت های خود ادامه داد. گویی نقاشی و ادبیات در نگاه او دو عنصر به هم پیوستۀ هنر و استعدادش محسوب می شدند. به همین دلیل، وسعت نظر او در مسائل ادبی و هنری حائز اهمیت فراوان بود. عقیده بر این است که دنیای دِو بسیار وسیع بود و به همین سبب می توان وی را سفیر هنری یا پل ارتباط دنیای هنر و ادبیات دانست. [24]

مارکار با چاپ نخستین مجموعۀ شعری خود، در 1326ش/1947م، با نام ترانههای من،[25] در تهران و همچنین دومین مجموعۀ شعری خود، در 1342ش/1963م، با نام این راه طولانی،[26] در ایروان شخصیت ادبی خود را بیشتر آشکار کرد. این مجموعه حاصل سفرهای طولانی وی در 1328 و 1337ش بود. حال و هوای اشعار این مجموعه کاملاً با مجموعۀ قبلی وی، که شامل تأثیرات درونی یک انسان عادی از عشق و غم و اندوه و حسرت و تخیلات و… است، متفاوت بود. در این مجموعه، شاعر از دایرۀ احساسات و تأثیرپذیری های شخصی (حدیث نفس) خارج شده و به گونه ای متعهد به مسائل عمومی و اجتماعی حاصل از این سفرهای طولانی پرداخته است. این مسائل شامل دردها و رنج های جامعۀ پیرامون او و همچنین وصف نقاطی از جهان است که در آنجا مأوا گزیده و نیز وصف تولد دوباره و خیزش های اجتماعی و تحولات میهن تاریخی خود.

این راه طولانی

من در این‏جاده‏های جدید،

گاه در خواب و گاهی گویی در بیداری،

چه ها که‏ ندیدم،

بحران های مرگ زا،

ضربات روح و سوزی و هیجانی به وسعت اقیانوس‏ها.

دریاهای آبی سرشار از نور و شنزارهای سوزان دیدم،

از بلندترین ابرها برگذشتم

و از آسمان های زلال و بی کران دیدار کردم.

از دیارهای آفتابی،

دشت‏های پرگل، رنگین کمان نورانی،

کوه های سر به فلک کشیده و پوشیده از برف،

از ژرفنای دره‏ها و رودهای خروشان دیدار کردم.

از پرندگان خوش خط و خال،

از شیران مهیب و آهوان نجیب، ماران زهرآلود و افعیان خشمگین

و در آب های سیمین، از ماهیان زرین دیدار کردم.

من از کاخ های مرمرین،

از درختزاران مینوی،

تندیس‏های اندیشمند و فرشته اندام

و از آن همه طلا، که شما ندیده‏اید، دیدار کردم.

شهر و جنگل، جزیره و کاخ،

همه گونه انفاس و همه گونه اشیا همه جا رفتم،

همه را شناختم

و این‏جاده‏های طولانی

قلبم را زخمین کرد.

من دنیا را زیبا دیدم

و در زیبایی هایش سم و سوگ و عذابی رعشه‏آور

و انسانیتی بینوا، جاودانه در رنج. [27]

مجموعه اشعار ترانههای من در همان سال نخست انتشار در تهران با استقبال عموم رو به رو شد و مارکار را به منزلۀ شاعری مردمی مشهور ساخت. همچنین این اشعار او را به منزلۀ شاعری غنایی، صادق و صمیمی مطرح کرد. این اشعار در عین حال دارای بار موسیقایی غنی، توأم با احساسات بی شائبه و تونالیته ای غمناک و ظریف بود. تأثیرات درونی انسان عادی، عشق، اندوه و حسرت ها، حس غروب و شامگاه رؤیایی، غم و انتظار تسلی بخش، باران و برگ ریزان پاییزی، چشمان سیاه و روبند مشکی، بیداری بهار و رقص شاخسار درخت بید مجنون در مضمون های این اشعار حضور دارند و همانند چشمه ای در روح شاعرانۀ وی تخیلات و احساسات روزمره اش را سیراب کرده اند. اشعار مارکار تأثیر گرفته از شاعران رمانتیک هم دورۀ خود، یعنی پطروس دوریان[28] (1851 ـ 1872م) و به ویژه، واهان دِریان[29] (1885 ـ 1920م) بود ولی هیچ گاه حالت تقلیدی نداشته و مملو از شور و حال و اندوه و سرور بوده است. یکی از ویژگی های مهم اشعار دِو، به جز محتوای خوب و ترکیب مفاهیم و تطابق آنها با احساسات و عواطف، وجود آهنگ در کلام شعری اوست. این کلام موسیقایی در اشعار مارکار سبب شده که از بسیاری از شعرهای او آهنگ های زیبایی ساخته شود. برخی از این آهنگ ها، که شهرت جهانی نیز دارند، به دست نیکول گالانداریان[30] (1881ـ 1944م)، آهنگ ساز معروف ارمنی، ساخته شده اند. گالانداریان دارای اندیشه ای احساسی و عاطفی بود و از آنجا که در اشعار مارکار نیز احساسات و عواطف غلیان داشت نزدیکی ذهنی بین این دو هنرمند گالانداریان را تحت تأثیر قرار داد و چندین سال بر روی بیست قطعه از اشعار دِو آهنگ سازی کرد. یکی از برجسته ترین آهنگ های او، که مارکار نیز از آن بسیار یاد کرده، آهنگی است که برای شعر باز آمدهای چه کنم؟ ساخته. در سال های بعد، آهنگ سازان دیگری نظیر هامبارتسوم گریگوریان، هُویک گاسپاریان، آلفرد ماردویان، آندرانیک قوکاسیان در ایران و یرواند باغداساریان در ایروان و ماری گالپاکیان در بیروت نیز اشعار مارکار را به آهنگ تبدیل کردند. این آهنگ ها ابتدا در جامعۀ ارمنیان ایران و سپس در ارمنستان و دیگر کشورها مورد استقبال مردم واقع شد. [31]

تلفیـق سنـت و نـوگرایی

مارکار جزو معدود نقاشان ارمنی است که در عین به کارگیری سبک امپرسیونیسم تصاویری واقعی از موضوعات به وجود آورده به گونه ای که می توان معانی و احساسات درونی موضوعات او را از ظاهرشان درک کرد.

در یکی از مشهورترین آثار نقاشی او به نام پرترۀ خانم آراکس ماکاریان، که آن را در 1305ش کشیده، نوع رنگ گذاری ها و زمینه سازی های اطراف، به همراه تصویرسازی های واقعی او از چهره، این تلفیق را بیشتر آشکار ساخته و بیانگر گرایش های خاص او به امپرسیونیسم است. زمان تکمیل این اثر مقارن است با آخرین سال های آموزش او نزد کمال الملک.

به نظر می رسد مارکار، با وجود آگاهی از سبک واقع گرایانۀ مکتب کمال الملک، در همان زمان آموزش نیز سعی در تلفیق شیوه های سنتی با اصول نقاشی مدرن داشته است. باتوجه به اینکه او در سبک امپرسیونیسم آزادی بیشتری احساس می کرد، بنابراین، می توانست عشق و اندوه و حسرت و دردهای خود را همانند شعرش راحت تر بیان کند. در این اثر نیز، نوع نگاه معنادار توأم با احساس در چهرۀ آراکس می تواند گویای درون خود نقاش باشد. لکه های رنگی و تیره در پس زمینۀ اثر همراه با لکه های رنگی روشن در تک چهرۀ ذهنیات درونی نقاش را به صورت کاملاً آگاهانه و آزادانه به تصویر می کشد و احساسات او را شاید نسبت به یک عشق توأم با اندوه و هیجان آشکار می سازد. شاید این اثر مارکار با این شعر وی ارتباط نزدیک داشته باشد:

باز آمده ای چه کنم

ای که با ژرفای نگاه افسونم کرده ای

من که شیفتۀ روح تو بوده ام

و بندۀ عشق تو. [32]

پرتره آراکس ماکاریان،1962م،رنگ روغن روی بوم،40 * 60 سانتی متر.مجموعه آراکس ماکاریان،بوستون،ماساچوست

سخـن آخـر

آنچه در تفکر مارکار، به منزلۀ هنرمندی فرانگر و درون گرا، مطرح بود آگاهی و اعتقاد او به وجود سبک های متحول در عرصۀ هنر بود. او اعتقاد داشت که هنر باید متناسب با نیاز های جامعه دائماً در حال تحول و دگرگونی باشد؛ به عبارت دیگر، موضوع در هنر نباید بیرون از مردم باشد بلکه باید بتواند زندگی انسانی را با همۀ احساسات و نیازها و عواطف و… بازگو کند. به همین سبب، تحول در هنر، متناسب با جامعه، اجتناب ناپذیر است و بنا به گفتۀ مارکار نوگرایی اساس و شالودۀ هنر متحول است. [33] از این دیدگاه مارکار از دو جهت در هنر ایران تأثیرگذار بوده است. یکی از طریق نقاشی و دیگری شعر و ادبیات به طوری که تلفیق کلام با تجسم هنری، در اشعار مارکار، او را به هنرمند پیونددهندۀ نقاشی و ادبیات تبدیل کرده. از مشخص ترین تأثیرات مارکار، در هنر نقاشی ایران، یکی جرئت و جسارت وی در دگرگون ساختن سبک نقاشی هایش از نقاشی کلاسیک واقع گرایانه به سمت امپرسیونیسم است، که همین اتفاق نگرش جدیدی را در کنار سایر هم کیشان وی در نقاشی ایران به وجود آورد و تقویت کرد و دیگری تربیت شاگردانی که خود در آینده، نقاشی ایران را متحول ساختند.

منابع:

آلک. « واهان دریان ایران». هور. س2. ش 23. 1352: 35 ـ 40.

افتخاری، سید محمود. « سیری در زندگی و آثار کلارا آبکار». هنر. ش 18. 1368: 150 ـ 157.

پاکباز، روئین. « هنر معاصر ایران». طاووس. ش1. 1378: 23 ـ 27.

درهاروطونیان، آرمن. « گلچینی از آفرینش های گروهی از نقاشان ارمنی». کاتالوگ نمایشگاه.تهران،1377.

« شب ادبیات ارمنی». پیمان. س11. ش41. پاییز 1386: 25 ـ 27.

قرابگیان، مارکار. این راه طولانی. ایروان: سازمان نویسندگان ارمنستان، 1936.

قوکاسیان، هراند.« شاعران ارمنی زبان ایرانی: مارکارقرابگیان». ارمغان. دورۀ 39. 1349: 791 ـ 794.

کاشفی، جلال الدین.« نقاشی های معاصر ایران(بازتاب مکاتب غربی در آثار هنرمندان ایران)».هنر. ش12. 1365: 65 ـ 115.

« گفت و گویی با مارکار قرابگیان». هور. س2. ش 23. 1352: 41 ـ 54.

لازاریان، ژانت. دانشنامۀ ایرانیان ارمنی. تهران: هیرمند. 1382.

مهاجر، مصطفی.« نگاهی به گرایشات نقاشان معاصر ایران، گرایش های طبیعت گرایانه». هنرهای تجسمی. ش7. 1378: 202ـ 215.

هویان، آندرانیک. هنرمندان ارمنی ایران. تهران: مؤسسۀ تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری. 1388.

یادنامه، به پاس بزرگداشت پنجاهمین سالروز خدمات هنری و فرهنگی شاعر و نقاش دِو.تهران: نائیری. 1353.

پی نوشت ها:

1ـ عضو هیئت علمی دانشگاه نبی اکرم (ص)تبریز و دانشجوی دکترای رشتۀ تاریخ هنردانشگاه دولتی ایروان.

2ـ روئین پاکباز، «هنر معاصر ایران»، طاووس، ش1( 1378): ص24.

3ـ آرمن درهاروطونیان، «گلچینی از آفرینش های گروهی از نقاشان ارمنی»، کاتالوگ نمایشگاه (تهران،1377)، ص2.

4ـ همان جا.

5ـ آندرانیک هویان، هنرمندان ارمنی ایران (تهران: مؤسسۀ تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری، 1388)، ص 22.

6ـ همان، ص23.

7ـ« شب ادبیات ارمنی»، پیمان، س11، ش41 (پاییز1386): ص 25.

Dev 8ـ

در زبان ارمنی به معنی دیو (به فرانسه Demon). نام مستعاری که شاعر جوان به منزلۀ تخلص شعری خود از آثار ارمونتوف، شاعر روسی قرن هیجدهم و نوزدهم میلادی، برگرفته بود و آن اشاره به دیوی دارد که برخلاف ظاهرش دارای طینتی نیک و انسانی است.

Mitk 9ـ

به معنی اندیشه.

Nor patgam 10ـ

به معنی پیام نو. ماهنامۀ ادبی ـ هنری تهران که بین سال های 1924 ـ 1925م، با صاحب امتیازی هاکوپ هوانسیان و سردبیری مارکار قرابگیان، از سوی انجمن میتک و چاپخانۀ پاروس در 16 صفحه با قطع 20×28 سانتی متر طی سیزده شماره منتشر شد.

Nor Edj 11ـ

به معنی صفحۀ نو.

12ـ منظورگاهنامۀ ادبی نوراِج است که بین سال های 1935 ـ 1978م، در تهران، در چاپخانۀ مدرن و نائیری در حداقل 64 و حداکثر 206 صفحه با قطع 5/17×22 طی 24 شماره منتشر می شد. ر. ک: هراند قوکاسیان،« شاعران ارمنی زبان ایرانی، مارکارقرابگیان»، ارمغان، دورۀ 39 (1349): ص792.

Gaghapar 13ـ

به معنی آرمان. هفته نامه ـ روزنامۀ خبری، اجتماعی، سیاسی که بین سال های1925 ـ 1927م با صاحب امتیازی آرام بجانیان در چهار صفحه و در قطع 40×55 در چاپخانۀ روشنایی تهران به طبع می رسید.

14ـ  م.ح (هومن) شکوری، «گفت و گویی با مارکار قرابگیان»، هور، س2، ش 23(1352): ص50.

15ـ  قوکاسیان، همان جا.

16ـ قوکاسیان، همان ، ص793.

17ـ «گفت و گویی با مارکار قرابگیان»، همان، ص44.

18ـ ژانت د. لازاریان. دانشنامۀ ایرانیان ارمنی(تهران: هیرمند، 1382)،ص351.

19ـ «گفت و گویی با مارکار قرابگیان»، همان، ص45.

20ـ  سید محمود افتخاری، «سیری در زندگی و آثار کلارا آبکار»، هنر، ش 18(1368): 155.

21ـ مصطفی مهاجر،«نگاهی به گرایشات نقاشان معاصر ایران، گرایش های طبیعت گرایانه»، هنرهای تجسمی، ش7 (1378):210.

22ـ جلال الدین کاشفی،«نقاشی های معاصر ایران (بازتاب مکاتب غربی در آثار هنرمندان ایران)»، هنر، ش 12(1365)، ص 100.

23ـ آلک، «واهان دریان ایران»، هور، س2، ش 23(1352): 36.

24ـ لازاریان، همان، ص352.

Im yergere 25ـ

ays yerkar djampan 26ـ

این مجموعه طی سفر مارکار در 1963م، به دعوت جاثلیق ارمنیان (گاتوغیگوس)، از طرف سازمان انتشارات نویسندگان ارمنستان، در ایروان، به چاپ رسید.

27ـ  مارکار قرابگیان، این راه طولانی (ایروان: سازمان نویسندگان ارمنستان، 1936).

petros Dourian 28ـ

شاعر، نمایشنامه نویس، مترجم و بازیگر ارمنی.

Vahan Derian 29ـ

نام اصلی او واهان دِر گریگوریان و از شاعران و نویسندگان ارمنی است.

Nikol Galandarian 30ـ

31ـ یادنامه، به پاس بزرگداشت پنجاهمین سالروز خدمات هنری و فرهنگی شاعر و نقاش دِو (تهران: نائیری،1353).

32ـ آلک. همان جا.

33ـ  «گفت و گویی با مارکار قرابگیان»، همان، ص53.

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 60
سال شانزدهم | تابستان 1391 | 204 صفحه
در این شماره می خوانید:

معبد گارنی

نویسنده: شاهن هوسپیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 60 اسکندر مقدونی پس از پیروزی سرنوشت ساز خود بر امپراتوری هخامنشی، در قرن چهارم پیش از میلاد، این واقعیت را دریافت که...

آوارایر،طعم شکست در بوی پیروزی

نویسنده: مهدی یاراحمدی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 60 بسیاری از متخصصان تاریخ جهان باستان هنگام توصیف قلمروی سیاسی شاهنشاهی ایران در دورۀ باستان تمایل دارند تا فلات...

سرزمین و تاریخ پارس به روایت موسس خورناتسی

نویسنده: آرپی مانوکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 60 آثار مُوْسس خورناتسی[1] در زمرۀ مهم ترین کتاب هایی است که به ویژه، در زمینۀ تاریخ وجغرافیا، از ارزش بسزایی برخوردار...

سرسکه های یافته شده از دوره صفوی در ارمنستان

نویسنده: آرمینه ظهرابیان / مترجم: شاهن هوسپیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 60 اشـاره آرمینه ظهرابیان در 1958م در ایروان، پایتخت ارمنستان، چشم به جهان گشود. تحصیلات...

پژوهش های باستان شناسی و باستان ژئوفیزیکی در قره کلیسا

نویسنده:  بهروز خان محمدی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 60 از همان نخستین روزهای حضور در مجموعۀ جهانی قره کلیسا، در شهریور 1387ش، بارها از بقایای حصار واقع در شمال غربی...

نژادکشی ارمنیان در نوشته های پژوهشگران و نویسندگان ایرانی

نویسنده: گریکور آراکلیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 60 ایرانیان دربارۀ رویدادهای اوایل قرن بیستم در ارمنستان غربی تحت سلطۀ امپراتوری عثمانی اطلاعاتی جسته و گریخته دارند...

جک گورکیان،معروف به “دکتر مرگ”

نویسنده: رافی آراکلیانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 60 «كاشكی سرنوشت پدران ما شباهتی داشت به سرنوشت یهودیان در روزهای جنگ جهانی دوم چرا كه اگر یهودیان را فقط در اتاق های...

آذربایجان در اطلس و متون رسمی عثمانی

نویسنده: دکتر کارن خانلری فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 60 مقدمه در27 مه 1918م کشوری به نام «آذربایجان» اعلام استقلال کرد. شماری از شواهد و مدارک تاریخی مؤید آن  است که...

پیشینه فرش های ارمنی و بازتاب نماد و انگاره در اصالت نقش های آن

نویسنده: آرمینه آ.کاراپتیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 60 ارمنیان، که جزو نخستین پیروان رسمی مسیحیت (از 301م) هستند، میراث کهن انگاره ها و نمادهای فرهنگ و سنت خود را با...