بسیاری از متخصصان تاریخ جهان باستان هنگام توصیف قلمروی سیاسی شاهنشاهی ایران در دورۀ باستان تمایل دارند تا فلات ایران و ملحقات آن را قلمروی طبیعی این حکومت بسیار دیرین بدانند. اگر این ترتیب را بپذیریم، سرزمین ارمنستان در گوشۀ شمال و در محل تقاطع کوه های البرز، قفقاز و زاگرس در گوشۀ شمال غربی فلات ایران قرار دارد، سرزمینی که بیشتر می توان آن را ضمیمۀ این فلات دانست تا بخشی بی بدیل از آن. این مسئله از دیدگاه جامعه شناسی تاریخی نیز مورد تأیید است. امروزه، بسیاری از مردم شناسان و باستان شناسان تمایل دارند تا ارمنیان را از ایرانیان بدانند. از دوره های بسیار کهن ارمنیان با ایران پیوند خورده و مردمان دو سرزمین با یکدیگر ارتباطات تنگاتنگی داشته اند. آداب و رسوم مردمان هر دو سرزمین بسیار مشابه بوده و هر دو از زبانی بسیار نزدیک به هم استفاده می کردند. از دورۀ اتحادیۀ ماننایی و مادها و سقوط دولت اورارتو سرنوشت سیاسی سرزمین ارمنستان با حکومت های حاکم بر فلات ایران رقم خورد. این روند تا میانۀ دورۀ اشکانی ادامه یافت، دوره ای که در آن اشکانیان تلاش کردند تا با فتح مجدد ارمنستان راه را برای استقرار مستقیم خود بر این سرزمین نیمه مستقل باز کنند. این تلاش ها از دورۀ مهرداد اول، با حمله به ارمنستان و استقرار موقت وال ارشک از 150 تا 128ق م، آغاز شد اما خیلی زود، تمایل برای قدرت نهایی بودن، اشکانیان ارمنستان را متمایل به حرکت های مستقلانه کرد، حرکت هایی که از سوی دربار سلوکیه و بعدها تیسفون نادیده گرفته نمی شد. تقریباً از میانۀ عصر اشکانی شاهنشاهان این سلسله به نبرد با پادشاهان خودمختار ارمنستان پرداختند. با سقوط اشکانیان در ایران به دست ساسانیان و پیگیری سیاست سرنگونی حکومت های ملوک الطوایفی از سوی ایشان طبیعی بود که ساسانیان حساب های خود را با خطرناک ترین رقیب سیاسی و سیاسی ترین دشمن داخلی خود تصفیه کنند. به این ترتیب، پس از مدتی نبرد، که به نتیجۀ نهایی نرسید، ارمنستان تصمیم به جدایی قطعی از ایران گرفت، جدایی ای که با رسمیت آیین مسیحیت در 301م، به دستور تیرداد سوم اشکانی، روندی رو به رشد یافت. اما مبارزۀ ساسانیان ادامه یافت و سرانجام در 428م سلسلۀ اشکانی ارمنستان به دست ساسانیان سرنگون شد. با وجود این، همچنان شاهزادگان و بازماندگان اشکانیان در ارمنستان، به ویژه در کلیسای گریگوری آن و در میان اشراف زمین دار، بسیار مؤثر بودند. این شاهزادگان، که بیش از چهارصد سال در ارمنستان اقامت داشتند، در این سرزمین ریشه دوانده و جایگاه خود را در میان اشراف چنان محکم کرده بودند که تا پایان دورۀ ساسانی برای شاهنشاهان تیسفون مسئله ساز بودند. ایشان در دورۀ ساسانی و در عصر حاکمیت مرزبانان در ارمنستان، در برابر حرکت های دربارهای ساسانی تیسفون و ارمنستان تلاش کردند تا با حرکت های سیاسی و نبردهای نظامی جبهۀ مقدم خود را پوشش دهند. ساسانیان، به علت استقرار اشکانیان در درون جامعه، قدرت برخورد مستقیم با ایشان را نداشتند. سرانجام، پس از درگیری های پنهان و پیدای سیاسی و مذهبی، دو طرف مدت ها پس از جدال در عصر یزدگرد دوم ساسانی تلاش کردند تا در نبردی قطعی سرنوشت خود را معین سازند. این نبرد قطعی در آوارایر صورت گرفت. نبرد آوارایر، که به پیروزی نظامی ساسانیان ختم شد، دارای پیامدهای سیاسی و نظامی بسیار مهمی برای ساسانیان و ارمنستان بود. هرچند تاریخ ایران در دورۀ ساسانی از جنبه های گوناگون مورد بررسی بسیاری از محققان قرار گرفته است اما ایشان کمتر توجه خود را به اختلافات میان ارمنیان و ساسانیان معطوف داشته اند. از طرفی در آن سوی میدان توجه بسیاری از سوی مورخان ارمنی به جزئیات این نبرد شده به صورتی که امروزه شرح نسبتاً دقیقی از وقایع این نبرد در دست داریم. بدیهی است که نویسنده با تکرار این شرح قصد زیاده گویی در این باب را ندارد بلکه تلاش عمدۀ وی بررسی علل آغاز و نتایج عمدۀ این نبرد مهم سیاسی و نظامی است. ارزش این پژوهش هنگامی روشن تر می شود که متوجه باشیم در بسیاری از کتاب های موجود دربارۀ عصر ساسانیان جزئیات این نبرد و دلایل آغاز و نتایج نهایی این برخورد نظامی مورد توجه دقیق قرار نگرفته و به اشاره ای مختصر از نبرد و پیروزی یزدگرد بسنده شده است. سؤال: نگارنده در این مقاله تلاش می کند تا ضمن بررسی تحولاتی که منجر به نبرد آوارایر شد به بررسی این موضوع بپردازد که چه عوامل سیاسی و اجتماعی ای سبب آغاز نبرد آوارایر شد. فرضیه: فرضیه ای که در این مقاله برای پاسخ به سئوال فوق مورد توجه قرار گرفته آن است که نبرد آوارایر هرچند یک پیروزی نظامی برای ساسانیان بود از منظر سیاسی و اجتماعی و در طولانی مدت شکستی اجتماعی محسوب می شود. ارمنستان از دورۀ اورارتو تا پایان دورۀ اشکانیان برای شناخت ریشه های نبرد آوارایر باید تاریخچه ای از روابط سرزمین ایران و ارمنستان را با محوریت مسیحیت مورد بررسی قرار داد. سرزمین ارمنستان، به دلیل قرار گرفتن در گوشۀ شمال غربی فلات ایران، در دوره ای طولانی مورد هجوم اقوام گوناگون بوده است. این سرزمین از دیرباز محل سکونت اقوامی بود که به نام عمومی ارمنی شناخته می شدند. ارمنیان، بنابر گزارش های متفاوت، مردمانی از نژاد آریایی هستند که احتمالاً نسبت های نزدیکی با هیتی ها یا شاید نخستین گروه های مهاجر اقوام آریایی به ایران، مانند کاسی ها، دارند. ارمنیان با تشکیل دولت اورارتو در هزارۀ اول پیش از میلاد به مبارزه با قدرت آشور، در شمال بین النهرین، پرداختند. این رخداد به مرور زمان برای تضعیف قدرت آشوریان بسیار موثر بود. از منظر تاریخ نگاران امروز آغاز دورۀ آریایی تاریخ ایران مصادف با تأسیس دولت ماد و هم زمان با تضعیف دولت اورارتو است. مادها هنگام متحد کردن فلات ایران ارمنستان را نیز به تصرف درآوردند. در دورۀ سلسله بعدی، یعنی هخامنشیان، ارمنستان بخشی مهم از سرزمین ایران بود. نام ارمنستان در کتیبۀ بیستون و چند سند سیاسی مهم این دوره بر جای مانده است. استفاده از شماری از سرداران ارمنی در برخی از رخداد های نظامی ـ مانند سرکوبی شورش های پس از قتل بردیا، که ارمنستان ناآرام هم جزو آنها بوده[2] یا حملات پی در پی به یونان ـ در آثار تاریخی این دوره محرز است. [3] در دوره های بعدی ارمنیان از فعال ترین نیروهای دربار ایران اند. درکتیبۀ هخامنشی و در دروازۀ ملل گروه سه نفرۀ هیئت سیاسی ارمنی در حال اهدای یک اسب و جامی نفیس هستند. [4] ارمنیان در این پلکان در سمت راست گوشۀ شمالی زیر هیئت خوزی ها (خوزستان) قرار دارند. در دوران هخامنشی، ارمنستان مشکلات سیاسی مهمی را برای هخامنشیان به وجود نیاورد. در این دوره، سرزمین ارمنستان تبدیل به یکی از مهم ترین شاهراه های ارتباطی سرزمین های مهمی مانند ماد و آترپاتکان با سرزمین های دورتری مانند لیدی و آناتولی مرکزی شد. این راه های تجاری و سیاسی به توسعۀ اقتصاد محلی ارمنستان کمک بسیاری کرد. در دورۀ حملۀ اسکندر، برخی از مأموران دولتی ارمنی ایران مانند میثرانس، پسر اورونتس دوم، شهربان ارمنستان، با وی همراهی کردند،[5] هرچند در جبهۀ هخامنشی نیز سردارانی به رهبری پدرش، اورونتس دوم ارمنی، حضور داشتند. البته، این ارمنیان تنها کسانی نبودند که به شاهنشاه هخامنشی پشت کردند. دورۀ اسکندر به سرعت پایان یافت و نوبت به سلوکیان رسید. سلوکیان به دلیل تمرکز در بین النهرین بیشتر تلاش می کردند اتباع یونانی خود را در بین النهرین نگه دارند تا در نقاط دورتر. البته، استثناهایی نیز دربارۀ سرزمین هایی مانند باختر وجود داشت. ارمنستان در دورۀ سلوکیان با فرهنگ و هنر یونانی، که از پیشتازان علوم و فنون عصر خود بود، آشنا شد. همچنین استقلال سیاسی و نظامی پس از عصر اسکندر ظاهراً پررنگ تر از دورۀ هخامنشی بوده است. این ارتباطات با سرزمین های دیگر و همچنین استقلال سیاسی و به تبع آن اجتماعی از سرزمین های دیگر به ارمنستان کمک کرد تا فرهنگی خاص خود را داشته باشد. با گذشت زمان و ظهور قدرت اشکانی در ایران از پیش معلوم بود که دولت اشکانیان دیر یا زود به سراغ ارمنستان خواهد رفت اما حضور سلوکیان فرصت افتتاح جبهۀ جدید را نمی داد. مهرداد اول، اشک ششم، تقریباً نیم قرن پس از تأسیس دولت اشکانی، نخستین شاهنشاه پارتی بود که در ارمنستان وارد درگیری شد. او توانست ارمنستان را تصرف کند و برای نخستین بار، در عصر اشکانی، شاخه ای از اشکانیان را به رهبری وال ارشک از حدود 150 تا 128 ق م به حکومت ارمنستان بگمارد[6] اما پس از مدتی ارمنیان دوباره، به رهبری خاندان آرداشسیان، زمام امور ارمنستان را دردست گرفتند. به نظر می رسد که اشکانیان در این دوره هنوز از نفوذ اجتماعی و سیاسی خود در ارمنستان اطمینان کافی نداشتند و به همین دلیل به رضایت ضمنی دربار آرداشسی رضایت دادند اما بعدها، با عقب راندن قطعی روم از ارمنستان بلاش اول، شاهنشاه مقتدر اشکانی، پس از پیروزی در نبرد راندیا در 62 م برادرش، تیرداد اول، را در رأس سلسلۀ اشکانیان ارمنستان بر این سرزمین حاکم ساخت. حضور اشکانیان از این پس تأثیر چندان زیادی بر طبقات اجتماعی و سیاسی ارمنستان نگذاشت. البته، ارمنیان در این دوران می کوشیدند تا از اختلاف بین رومی ها و اشکانیان به نفع استقلال خود بهره برداری کنند. دوران سلطنت بزرگ ترین پادشاه تاریخ ارمنستان، تیگران دوم، معروف به کبیر، نیز در این عصر است. در این دوره، تیگران بزرگ یک دورۀ هفده ساله را به صورت مهمان (گروگان) در دربار اشکانی بود. او بعدها توانست دامنۀ قدرت خود را تا آتروپاتکان توسعه دهد. [7] تیگران بزرگ در دورۀ اشک دهم، سنتروک، فشار سنگینی را به اشکانیان وارد کرد و قدرت خود را بر بخش مهمی از حاکمیت سیاسی در بین النهرین شمالی مسلط ساخت. اما رومی ها در اقدامات پیاپی، پس از پیروزی بر مهرداد پونتوسی، به فکر ضمیمه کردن ارمنستان و به دنبال آن ایران بودند تا راه خود را به سوی هندوستان، سرزمین افسانه ای جهان باستان، باز کنند. لشکرکشی های سرداران بزرگی مانند لوکولوس و پمپی به سرزمین ارمنستان و نبردهای پیروزمندانۀ ایشان علیه دولت های محلی ارمنستان، که شجاعانه در برابر رومی ها می جنگیدند، به همین منظور بود. نبرد با روم فرصتی برای دولت های محلی به وجود آورد تا با نبرد در برابر دشمنان خاک ارمنستان محبوبیت سیاسی ـ اجتماعی خود را در ارمنستان افزایش دهند. این نبردها بعدها در برابر شاخۀ اصلی خانوداۀ اشکانی، که بر ایران حکومت می کردند و خواهان انقیاد ارمنستان بودند، به شدت دنبال شد. ارمنستان در این دوره به مهم ترین مشکل سیاسی بین ایران و روم مبدل شد. در این دوران، دو طرف چندین بار تلاش کردند تا با بیرون کشیدن قوای خود از ارمنستان استقلال ارمنستان را محترم بشمارند اما اهمیت جایگاه استراتژیک ارمنستان، به ویژه، امکان دسترسی به دریای سیاه، که به پارتیان امکان اعزام نیروی دریایی به پشت دروازه های کنستانتینوپولیس را می داد، مایۀ وحشت رومیان بود. از سوی دیگر، برای پارتیان نیز دسترسی روم به سرزمینی که امکان حمله به ماد و بین النهرین به راحتی از آن میسر بود فکر شاهنشاه اشکانی را مشوش می کرد. نبردهای ایران و روم هرچند به دلایل اقتصادی و گاهی سیاسی درمی گرفت اما در بیشتر مواقع در سرزمین ارمنستان به منزلۀ یکی از دو جبهۀ اصلی روی می داد. [8] از سوی دیگر، دومین عامل مهم سیاسی و اجتماعی در ارمنستان مسئلۀ مذهب بود. استقلال ارمنستان در دوره ای که مذاهب زرتشتی، زروانی و مزدایی در آن قدرت داشتند سبب شد که مسئلۀ مذهب در این سرزمین مستقل از مسائل سیاسی باشد. از زمان مادها، با پیوستن ارمنستان به امپراتوری ایران، شاهنشاهان ایران اهمیتی به دگراندیشان دینی نشان نمی دادند. در نتیجه، ارمنستان دارای مشکلات مذهبی نبود به ویژه اینکه شاهنشاهان اول هخامنشی نه تنها با ادیان و مذاهب دیگر با تسامح برخورد می کردند بلکه خود را پیرو ایشان نیز نشان می دادند. اشکانیان و سلوکیان نیز پیرو همین سیاست از درگیری مذهبی در قاره ای که همۀ مذاهب در آن متولد شده بود و دین همواره مسئلۀ مهمی به حساب می آمد خودداری می کردند. ظهور مسیحیت و انتشار آن از سوی قدیسانی که گه گاه از میان پارتیان بودند سبب شد تا ارمنستان به مرور زمان به آیین مسیحیت متمایل شود. این مرور زمان شامل عهدی بود که شاهنشاهان ایران اهمیت زیادی به آیین مردمان خود نمی دادند. فاصلۀ بین ظهور حضرت مسیح و سقوط اشکانیان، که بیش از دو قرن است، فرصت درخشانی برای ارمنستان بود تا آیین مسیحیت را در کشور خود پرورش دهد. ساسانیان و مسئلۀ ارمنستان با بر تخت نشستن اردشیر اول ساسانی و رسمی شدن آیین زرتشت در ایران باستان سرزمین ارمنستان دچار تضادهای جدی سیاسی و اجتماعی با دولت ساسانیان شد. ساسانیان به چند دلیل خواهان سرنگونی دولت ارمنستان و تغییر سیاست های اجتماعی و… در ایران بودند.
یـزدگـرد دوم در راه آوارایـر شاید بتوان گفت که یکی از مهم ترین دلایل یزدگرد برای حمله به ارمنستان کشمکش های درباری ساسانیان بود. پدیدۀ کشمکش قدرت در دربار ایران، در عصر ساسانیان، بین درباریان، شاهنشاه و روحانیان مشابه پدیدۀ سیفتیکوف است،[11] که در آن هر سه عنصر فوق تلاش می کردند تا از روند وقایع به نفع خود بهره برند و تا حد امکان قدرت را در قبضۀ خود درآوردند. داستان کشمکش در دربار ایران بین پادشاه و درباریان داستانی قدیمی است که منحصر به این دوره از تاریخ ایران (دورۀ ساسانی) نمی شود. هرچند درباریان و شاهنشاه در مواردی، به ویژه نسبت به خواسته های طبقات پایین تر و دشمنان خارجی، دارای منافع مشترک بودند در تقسیم قدرت با یکدیگر اختلاف داشتند. در دورۀ ساسانی، این مسئله به دلیل اضافه شدن مذهب در درگیری های دربار، که عمدتاً به نفع اشراف عمل می کرد، دارای ضلع سوم شد. در دورۀ اشکانی، این کشمکش فاقد این ضلع سوم بود اما با رسمی شدن دین زرتشتی در دورۀ ساسانی روحانیان نیز قدرت یافتند و به جمع اشراف و شاه اضافه شدند. اردشیر، پایه گذار سلسلۀ ساسانی، در ابتدای سلطنت قدرت مذهبی را در کنار قدرت شاهی قبضه کرد. در نقش رجب، اردشیر اول سوار بر اسب بر بالای پیکر مردۀ اردوان ایستاده است. نماد اورمزد نیز اسبی نشسته است که بر بالای پیکر اهریمن قرار دارد و در حال اعطای نماد پادشاهی به اردشیر است. [12] این نقش برجسته نشان می دهد اردشیر باور داشت یا می خواست تا دیگران باور کنند که خداوند او را برای فرمانروایی به سرزمینی که در کتیبه ایران نامیده شده برگماشته است. [13] در کنار او هیچ موبد یا شخصیت زمینی مذهبی دیده نمی شود و اردشیر به تنهایی در برابر خدایان خود ایستاده است. شاید اردشیر می کوشیده تا این موضوع را القا کند که او خود را فقط در برابر خداوندان خود مسئول می داند. این خود نشانه ای از اهمیت کاریزماتیک اردشیر اول است، اهمیتی که تقریباً همواره در پایه گذاران سلسله ها یافت می شود. این روال برای مدتی طولانی به صورت درگیری های بین شاه و اشراف ادامه داشت. این درگیری ها در ضلع بین موبدان و شاهنشاه برای پای فشاری بر دین زرتشتی بود. از سویی شاهنشاهان ساسانی به این نتیجه رسیده بودند که برای مقابله با قدرت موبدان باید با دادن آزادی مذهبی به مردم دین زرتشت را، که دارای خاستگاه حکومتی بود، تضعیف کنند. صلحی که در حوالی 430م بین بهرام گور و امپراتور روم صورت گرفت سبب شد تا در ایران آزادی مذهب مسیحیت و در روم آزادی آیین زرتشت اعلام شود. آزادی مسیحیت در ایران هر چند تبلیغ مذهبی را دربر نمی گرفت اما این قانون در سرزمین نسبتاً دور و متمایل به مسیحیت ارمنستان چندان جدی گرفته نمی شد. با مرگ بهرام پنجم نوبت پادشاهی به یزدگرد دوم رسید. یزدگرد، که در ابتدای سلطنتش برخی رسوم ـ مانند دیدار با شاهنشاه ـ را برانداخته بود و دوست و وزیر پدرش، مهرنرسی، را به وزارت گماشته بود، شاید به اشارۀ موبدان تلاش هایی برای برانداختن مسیحیت در ایران صورت داد. ریشه های نبرد آوارایر را، به منزلۀ بزرگ ترین نبرد نظامی ساسانیان و مسیحیت در ارمنستان، باید در جایی خارج از ارمنستان و در کاخ شاهنشاه ساسانی جست و جو کرد، جایی که رقابت دیرینۀ بین جبهۀ متحد اشراف و موبدان از یک سو و شاهنشاه از سوی دیگر منجر به اتخاذ سیاست های داخلی و خارجی خاص می شد. روم در این دوره به صلح بهرام پنجم وفادار بود اما مرزهای شمال شرقی ایران ناآرام بود. یزدگرد تلاش کرد تا با یک نبرد خارجی دست کم دو دشمن خود، یعنی کیدار و هون ها و درباریان مخالف، را شکست دهد. او ابتدا با اعلام مبارزه علیه کیدار و هون های شمال شرقی اشراف مخالف را وارد اردوی نظامی خود کرد و در فرصت به دست آمده تلاش کرد تا ایشان را از بین برد یا در اردوی متمایل به خود نگاه دارد. تاکتیک خوبی بود. پس از اعلام بسیج ارتش ساسانی برای نبرد با کیدار و هون ها، در مرزهای شمال شرقی ایران، گروه های بسیاری از ایرانیان از نقاط مختلف کشور وارد اردوی یزدگرد شدند. اصولاً در این دوره عدم حمایت از شاهنشاه ساسانی در برابر دشمن خارجی حرکتی نکوهیده به شمار می رفت و بسیاری از اقوام و خاندان های گوناگون رهسپار اردوی شاهنشاه شدند. در میان سپاهیان ساسانی، که برای نبرد به سرزمین کیدار و هون ها رهسپار شدند، چهل هزار ارمنی از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند. یزدگرد پس از آماده سازی سپاه خود عازم نبرد با کیدار و هون ها شد، نبردی که در آن چندین درگیری طی چندین سال اتفاق افتاد. در نبرد نهایی، که در حاشیۀ رود مرغاب در بدخشان صورت گرفت، ارتش ساسانیان با حمایت نیروهای سواره نظام توانست ارتش کیدار و هون را شکستی قطعی دهد. هرچند این پیروزی به وسعت پیروزی های بهرام گور بر این اقوام نبود اما توانست شر ایشان را دفع سازد. [14] در این پیروزی، سواره نظام ارمنی نقش خود را به خوبی ایفا کرد و از عوامل اصلی پیروزی بود. این پیروزی بزرگ خیال یزدگرد دوم را از بابت کیدار و هون برای تمام دوران سلطنتش راحت کرد. پس از پیروزی یزدگرد بر کیدار و هون ها و برقراری آرامش در مرزهای روم، او تصمیم گرفت تا از این انقباض نظامی سرزمین ایران بهره برد و نیروهای خود را، که وفاداری آنها در نبرد با کیدار و هون ها اثبات شده بود، راهی ارمنستان سازد. این تصمیم دست کم از دو منظر قابل بررسی است. نخست آنکه آیا چنین تصمیمی فکر خود یزدگرد بوده یا اینکه او را به این کار تحریض کرده بودند؟ به عقیدۀ نگارنده در این مورد خاص شاید بتوان گفت این تصمیم یزدگرد به خواست درباریان، به ویژه، موبدان بوده که همواره تمایل داشتند تا مسیحیت را در ارمنستان سرکوب کنند زیرا ارمنستان پایگاهی برای توسعۀ مسیحیت در ایران بود. این نکته که ارمنستان در نزدیکی یکی از با ارزش ترین میراث های معنوی زرتشتیان، یعنی آتشکدۀ آذرگشنسب، بود نیز از دلایل نفرت و ترس بیشتر موبدان از ارمنستان محسوب می شود. از منظر نظامی هم دیدن یک نیروی قدرتمند نظامی دارای آیینی مخالف با دربار تیسفون، در فاصلۀ بسیار اندک در حاشیۀ ارزشمندترین آتشکدۀ ایران، موبدان را ناراحت می کرد. همین تفکر نیز احتمالاً به یزدگرد القا شده بود. البته، این نکته دلیلی فرعی به شمار می رفت. مهم ترین دلیلْ رسمیت آیین مسیحیت مورد حمایت معنوی و نظامی امپراتوری روم در سرزمینی ایرانی بود که سبب ادعاهای توسعه طلبانۀ روم در ارمنستان می شد. یزدگرد از حمایت برخی از بزرگان ارمنستان برخوردار بود. این بزرگان، که شمار نسبتاً زیادی را تشکیل می دادند، پیش تر در نبرد با کیدار و هون ها خدمات بسیاری به شاهنشاه ساسانی ارائه کرده بودند. به همین دلیل، یزدگرد کوشید تا در حملۀ آتی به ارمنستان از وجود این بزرگان ارمنی استفاده کند. اقدام یزدگرد موفقیت آمیز بود. او موفق شد چیزی نزدیک به چهل هزار سرباز ارمنی را در هنگامۀ نبرد آوارایر در سپاه خود جای دهد. این سربازان در نبرد آوارایر نقشی قطعی بازی کردند و از عوامل شکست هم وطنان مسیحی خود بودند. نبرد آوارایر را به سادگی می توان نبردی بین آیین دربار ساسانی و آیین اکثریت ملت ارمنستان نامید. هدف دربار ساسانیان از این نبرد سرکوبی نهایی مسیحیت در ارمنستان بود، هدفی که نه در آوارایر و نه در هیچ نبرد دیگری علیه مسیحیت در ایران به دست نیامد. به عقیدۀ نگارنده مهم ترین دلیل روی گردانی مردم از آیین زرتشتی در برابر مسیحیت مسائل و مشکلات داخلی و وافر دین زرتشت در برابر مشکلات روز جامعه بود. آیین طبقاتی که سال های متمادی بر برپایۀ آموزه های منتسب به دین زرتشتی در ایران ریشه دوانده و شکاف های طبقاتی مهم و ریشه داری را در ایران پدیدآورده بود مورد نفرت مردم بود. نادیده گرفتن منافع طبقاتی اکثریت جامعه و عدم تحرک و به روزآمد ساختن دین زرتشتی سبب شد تا موبدان زرتشتی مبدل به گروهی متحجر شوند که عملکردشان سبب پدید آمدن آیین مزدکی و مانوی یا توسعۀ ادیان بودایی و مسیحیت در ایران شد. راهکار موبدان زرتشتی در برابر این ادیان ورود به صحنه با اتکا به قوای سیاسی و نظامی بود، راه حلی که در نهایت منجر به شکست آیین زرتشتی در ایران شد. بوی پیروزی در آوارایــر در 2 ژوئن 451م 220 هزار سرباز ساسانی، که بالاترین رقم گزارش شده دربارۀ ارتش ساسانیان در یک جبهه است، به مقابله با 66 هزار ارمنی خواهان مسیحیت به رهبری وارتان مامیگونیان رفتند. [15] اما به گفتۀ دو مورخ قرن پنجم میلادی، یعنی یقیشه و قازار پاربتسی، سپاه ایران شامل نود هزار نفر به همراهی سیزده فیل جنگی به فرماندهی موشکان نوسالاورد بوده و سپاه وارتان مامیگونیان شامل 66 هزار تن که بخش عمدۀ آنان را دهقانان تشکیل می دادند. آمارها، در صورت صحت، بسیار گویا هستند. شمار سربازان ارمنی نشان می دهد که احتمالاً شهروندان غیرنظامی برای دفاع از عقیدۀ خود در برابر شاهنشاه ساسانی وارد میدان نبرد شده بودند. در آن سوی میدان نیز وضعیت به همین صورت بود. آمار سربازان ایران بسیار بیش از آمار ارتش هایی است که معمولاً برای مقابله با رومیان فرستاده می شدند. احتمالاً، شاهنشاه از مغان نیز برای نبرد دعوت به عمل آورده بود، دعوتی که شمارِ بسیار سربازان از پاسخ داده شدن به آن حکایت دارد. ارمنستان بخشی از قلمروی همیشگی شاهنشاهان ایران باستان بود و همواره ارزش بسیاری برای شاهنشاهان داشت. ارمنیان در دوره های گوناگون از وفادارترین اقوام ایرانی محسوب می شدند. بعید است که مردم عادی در این لشکرکشی به میل خود حضور داشته باشند. این نبرد در صورت رسیدن به هدف منجر به توسعۀ نظام طبقاتی منفور ساسانی در سرزمین ارمنستان می شد. در حالی که هرگونه شکست احتمالی ساسانیان می توانست منجر به شکاف برداشتن نظام طبقاتی ساسانی شود، عواملی که آن قدر مؤثر بودند که می توانستند هر پیروزی نظامی را به شکست اجتماعی یا سیاسی تبدیل کنند. در هر صورت ساسانیان در این نبرد پیروز و مخالفان بسیاری کشته و تبعید شدند. [16] طعــم شکست هر چند ساسانیان در نبرد آوارایر پیروز شدند از منظر اجتماعی این نبرد یک شکست کامل برای هر دو طرف، به ویژه، برای ساسانیان بود. شکست خوردگان آوارایر تبدیل به شهدای مقدسی شدند که برای دفاع از آزادی دینی ملت ارمنستان جان خود را فدا کرده بودند. این مسئله که با گذشت بیش از 1500 سال هنوز ارمنیان کشته شدگان نبرد آوارایر را محترم می شمارند ولی در ایرانِ خاستگاه ساسانیان کسی حتی نامی هم از یزدگرد دوم نمی برد خود دلیلی بر صحت ادعاهای ارمنیان مبنی بر حق داشتن دینی آزاد است. این مسئله نگارنده را به یاد جملۀ معروفی از مهاتما گاندی، متفکر بزرگ هندی، می اندازد که در جایی پیروزی را ازآن حقیقت دانسته بود. نخستین نتیجۀ اجتماعی پیروزی ساسانیان در آوارایر ایجاد شکافی اجتماعی بین اکثریت مسیحی ارمنیان در برابر اقلیت متمایل به ساسانیان بود. بدیهی است که این اکثریت تمایلی به ادامۀ حضور سیاسی ساسانیان در سرزمین ارمنستان نداشتند، که خود این مسئله شکست سیاسی و اجتماعی بزرگی به شمار می آمد. این حقیقت که در نیم قرن بعد ارمنستان همواره در برابر ساسانیان از روم حمایت کرده و موبدان دست به اقدامات تندی در ارمنستان زده اند ناشی از مشکلات ـ به ویژه اجتماعی ـ ساسانیان در صحنۀ جامعۀ ارمنستان بوده. آوارایر در حقیقت نقطۀ جدایی اجتماعی و فکری جامعۀ ارمنستان مسیحی از ساسانیان زرتشتی بود و تنها وجود مشکل بزرگ تر اجتماعی و سیاسی ساختارشکن مزدکی در سدۀ بعد سبب نزدیک شدن دو جبهۀ مختلف این شکاف شد. نتیجه گیــری نبرد آوارایر بزرگ ترین میدان نبرد نظامی مستقیم بین مسیحیت و آیین زرتشت در عصر ساسانی است. در این نبرد، که در دورۀ یزدگرد دوم صورت گرفت، ساسانیان کوشیدند تا با جمع آوری تمام نیروهای نظامی ممکن و همچنین انقباض اقتصادی و نظامی، پس از پیروزی بر کیدار و هون ها، برای حل قطعی اختلافات خود در ارمنستان از راه حل نظامی استفاده کنند. این راه از دید کاربردی در کوتاه مدت پاسخ گو بود زیرا کشتار طرف داران مسیحیت در ارمنستان مدتی یک خلأ سیاسی و نظامی از طرف مسیحیت در منطقه ایجاد کرد، خلائی که بسیار سریع از سوی طرف داران دربار ساسانی پر شد. اما با گذشت یک نسل و جایگزین شدن کشته شدگان نبرد آوارایر با کسانی که خاطرۀ نبرد را به صورت داستانی مقدس می شنیدند اوضاع بار دیگر درهم ریخت و ساسانیان و دین زرتشت بار دیگر در برابر موج توسعۀ مسیحیت در ارمنستان قرار گرفتند. زد و خوردهای پراکنده در این سرزمین، در ادامۀ دورۀ ساسانی، کماکان وجود داشت تا اینکه دو آیین جدید به این نبردهای مذهبی ـ سیاسی پایان داد: ابتدا مزدکیان، که ساختار اجتماعی ساسانیان را هدف گرفته بودند و در ارمنستان سبب اتحاد عجیب ولی جالب زرتشتیان و مسیحیان در برابر مزدکیان شدند و سپس اسلام که زرتشتیان را، که در برابر آن مقاومت کرده بودند، شکست داد و با مسیحیانی که حکومت اسلامی را پذیرفته بودند با تسامح برخورد کرد. به این ترتیب، در نبرد نهایی مسیحیت و آیین زرتشت در عصر ساسانی دین جدیدتر مسیحی به دلیل حمایت تودۀ مردم و ایجاد اصلاحات مورد نیاز در زمان های ضروری پیروز شد. از مهم ترین ویژگی های سیاسی مسیحیت ارمنیان در این دوران عدم تلاش برای زیرپا گذاشتن و نفی اعتقادات مردم محلی و حتی هم سویی با برخی از این باورها در قالب کلیسای ارمنیان بود که در نهایت منجر به جدایی این کلیسا، در شورای نیقیه و چهارمین شورای مذهبی کالسدون، از دنیای مسیحیت غرب به رهبری پاپ شد. منابع: اومستد. تاریخ شاهنشاهی هخامنشی.ترجمۀ دکتر محمد مقدم. تهران: امیرکبیر، 1385. پیرنیا،حسن. تاریخ ایران باستان. تهران: بهزاد، 1383. دریایی، تورج. تاریخ ایران در دورۀ ساسانیان. ترجمۀ مرتضی ثاقب فر. تهران: ققنوس، 1387. زرین کوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران: ایران قبل از اسلام. تهران: امیرکبیر، 1386، ج1. سلطان زاده، حسین. تخت جمشید. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی، 1386. گرسویچ، ایلیا. تاریخ ایران: دورۀ هخامنشیان (از مجموعۀ تاریخ کمبریج). تهران: جام، 1385. مانوکیان، آرپی. «ارمنیان و سلسلۀ اشکانی پارت ها». پیمان. س11. ش 43. بهار 1387. مرادی غیاث آبادی، رضا. کتیبۀ بیستون:کتیبۀ داریوش بزرگ. شیراز: نوید، 1386. هاشمی گلپایگانی، سید محمدرضا. آشوب و کاربردهای آن در مهندسی.تهران: دانشگاه امیرکبیر، 1388. یاراحمدی، مهدی. «لژیونیکا». جنگ افزار، ش80 ـ 89. مرداد تا اسفند 1390. یارشاطر، احسان. تاریخ ایران: از سلوکیان تا فروپاشی ساسانیان. ترجمۀ حسن انوشه. تهران: امیرکبیر،1383، ج 3. Herrmann, G. The Iranian Revival. Phaidon: Elsevier, 1977 Mercier,Maries; ch. Patrologia Orientalis.Paris: [s.n.]1959 پی نوشت ها: 1ـ دانشجوی دکترای تخصصی تاریخ اسلام دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران. 2ـ درمورد سرداران ارمنی داریوش نک : اومستد، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی،ترجمۀ دکتر محمد مقدم (تهران: امیرکبیر، بی تا)، ص156؛ رضا مرادی غیاث آبادی، کتیبۀ بیستون :کتیبۀ داریوش بزرگ (شیراز: نوید، بی تا)، ص 27. در مورد شورش ها، نک: ایلیا گرسویچ، تاریخ ایران: دورۀ هخامنشیان (از مجموعۀ تاریخ کمبریج) (تهران: جام، 1385) ص 33. 3ـ نگارنده معتقد است که بردیای کشته شده در دورۀ داریوش اول هخامنشی احتمالاً بردیای راستین بوده. دلایل نگارنده در این زمینه در مقالۀ در دست چاپی با عنوان «فرمان سیزدهم: کتیبۀ بیستون؛ بردیای راستین یا دروغین ؟» توضیح داده شده است. 4ـ حسین سلطان زاده، تخت جمشید (تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی، 1386)، ص 35. 5ـ احسان یارشاطر، تاریخ ایران: از سلوکیان تا فروپاشی ساسانیان، ترجمۀ حسن انوشه (تهران: امیرکبیر، بی تا)، ج3، ص620. 6ـ حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان (تهران: بهزاد، 1383)، ص 126. 7ـ در مورد اقدامات تیگران بزرگ نک: آرپی مانوکیان، «ارمنیان و سلسلۀ اشکانی پارت ها»، پیمان، س11، ش 43(بهار 1387): 91 ـ 108. 8ـ در این مورد ر.ک: یارشاطر، همان، ص 651 ـ 697. 9ـ یار شاطر، همان، ص 630. 10ـ برای بررسی تاریخ لژیون های روم در این دوره نک: مهدی یار احمدی، «لژیونیکا»، جنگ افزار، ش80 89 (مرداد تا اسفند 1390). 11ـ پدیدۀ سیفتیکوف، پدیده یا نظامی نجومی است که در آن سه جسم به کنش متقابل بین یکدیگر می پردازند. این کنش های پیچیده و درهم پس از مدتی یک حالت تعادل دینامیک (ایستا) به وجود می آورد. محاسبۀ نیروهای تبادل شده بین این سه جسم به قدری پیچیده است که از مسائل بسیار دشوار ریاضیات امروز جهان است. پدیدۀ سیفتیکوف از نظریاتی بود که منتهی به پیدایش نظریۀ آشوب شد. نک: سید محمدرضا هاشمی گلپایگانی، آشوب و کاربردهای آن در مهندسی (تهران: امیرکبیر، 1388)، ص 3.
13ـ تورج دریایی، تاریخ ایران در دورۀ ساسانیان، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر(تهران: ققنوس، 1387)، ص 14. 14ـ عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران: ایران قبل از اسلام (تهران: امیرکبیر، 1386)، ج1، ص 460. 15ـ یارشاطر، همان، ص 632 ؛ Maries and ch.Mercier, Patrologia Orientalis (Paris:s.n., 1959), XXVIII, p. 549 – 776. 16ـ تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانیان، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر(تهران: ققنوس، 1387)، ص 39. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 60
|