اینها گله ها و شکایت هایی هستند که آندرانیک زاروکیان با صدایی رسا و قلمی قدرتمند نگاشته است. وی در سال 1912 م در کیورین، که یکی از نواحی ارمنستان غربی است (و اینک ترکیهٔ شرقی قلمداد می شود) متولد شده است. آندرانیک تمام خانواده و اطرافیانش را در طول نسل کشی سال1915 م به دست دولت وقت ترکیه از دست داد و همراه جمعی کوچک، گویا به صورت معجزه آسایی، جان به در برد و به یتیمخانه ای در حلب سوریه کوچانیده شد و از سال 1918 تا1922 م در همان یتیمخانه ماند. بعدها مادرش که دست تقدیر او را نیز از دست قصابان رهانیده بود، وی را در یتیمخانه پیدا کرد. اغلب زنان ارمنی در آن زمان بیوه بودند و در به در به دنبال قوم و خویشی می گشتند. مادرش فقط او را پیدا کرد. زنان بیوه حتی بعد از پیدا کردن فرزندان خود نمی توانستند آنها را از یتیمخانه بیرون آورند، چرا که خود برای ادامهٔ زندگیشان نیاز به کار طاقت فرسا و حتی گدایی داشتند. مادر آندرانیک اوایل در خانهٔ این و آن رخت می شست، ولی بعدها در مسافرخانه ای به صندوقداری پرداخت. وی را از یتیمخانه بیرون آورد و، بر خلاف اغلب زنان آن زمان، آندرانیک کوچولو را به مدرسه فرستاد. ملت ارمنی مدیون این زن زحمتکش و رنجدیده است، چرا که با این عمل خود، به صورت غیرمستقیم باعث شد که پسرش کتاب ها و مقالاتی چاپ کند که هم به زیبایی و غنای ادبیات ارمنی کمک کند و هم وسیله ای شود برای بیان صفحه های ناگفتهٔ آن دوران تلخ در تاریخ بشریت. چرا که وقایع نگاری و تاریخ نگاری بعضی از اتفاقات را بیان می کند، در حالی که نویسندگانی همچون آندرانیک زاروکیان جنبه های اجتماعی و جامعه شناختی آن وقایع را به تصویر کشیده اند؛ جنبه هایی که در بافت اجتماعی ریشه می دوانند و تأثیرشان را تا سال های متمادی باقی می گذارند. انسان های بدون کودکی (که مقدمهٔ آن در آغازین این نوشتار آمد)، نویسندگان نگونبخت، عشق در دوران یِقِرن[1]، حلب رؤیایی و کتاب شعری به نام نامه ای به ایروان از کتاب های وی هستند. او در بیروت خبرنگار روزنامه های ارمنی زبان بوده و در مدارس آنجا نیز تدریس کرده است. آندرانیک زاروکیان در سال1989 م در ارمنستان بدرود حیات گفت. در ادامه، ترجمهٔ قسمتی از کتاب حلب رؤیایی وی می آید. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 27
|