نویسنده: ناصر تکمیل همایون


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28

اشاره

ناصر تکمیل همایون

ناصر تکمیل همایون، در سال 1315 خورشیدی در قزوین تولد یافت و پس از پایان تحصیلات ابتدایی در زادگاه خود و تهران، در دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی تهران به تحصیل در رشتهٔ فلسفه و علوم تربیتی (کارشناسی) و رشتهٔ علوم اجتماعی (کارشناسی ارشد) پرداخت و آنگاه برای تکمیل تحصیلات خود به پاریس رفت.

وی در سال 1351 خورشیدی به اخذ درجهٔ دکتری در تاریخ (از دانشگاه سوربن) نائل شد و فزون بر همکاری با کتابخانهٔ ملی پاریس و CNRS در کولژ دوفرانس نیز به پژوهشیاری در درس ‹‹فرهنگ و تمدن آسیای مرکزی›› اشتغال یافت. دکتر تکمیل همایون در سال 1356 خورشیدی دورهٔ دکتری دولتی خود را در رشتهٔ جامعه شناسی (از همان دانشگاه) به پایان رساند و به ایران بازگشت و در دانشگاه های تهران و قزوین به تدریس جامعه شناسی و تاریخ پرداخت و از سال 1365 خورشیدی به عضویت هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی درآمد.

از دکتر تکمیل همایون تاکنون بیش از پنجاه مقالهٔ علمی به زبان های فارسی و انگلیسی و فرانسه و عربی و ارمنی و ده کتاب انتشار یافته است که مهم ترین آنها عبارت اند از: کتاب شناسی تهران؛ تاریخ اجتماعی و فرهنگی تهران (3جلد)؛ تهران؛ گستره تاریخی ایران زمین؛ مرزهای کنونی ایران؛ خلیج فارس؛ دریای مازندران؛ جزیرهٔ آبسکون(آشوراده)؛ خوارزم، و….

پیش سخن

فزون بر مسیحیانی که همواره در ایران زمین زیسته اند و ریشه در گذشته های پیش از اسلام دارند (نستوریان[2])، از دورهٔ صفویان بدین سو، به ویژه در زمان هایی که دولت عثمانی بنای سختگیری و ناسازگاری با آنان را داشت، از ارمنیه، که امروز ارمنستان نامیده می شود، و دیگر سرزمین های ارمنی نشین ترکیهٔ کنونی، مهاجرت هایی به سوی بخش های داخلی ایران تحقق یافته است. این امر در ارتباط با تجارت و گاه با اختیار ارمنیان بوده و گاه بر پایهٔ قرار و مدارهای دولتی صورت گرفته است و در زمان هایی نیز پاره ای ‹‹قدرت های دافعه›› در درون نظام های حکومتی، به شیوه های گوناگون، آنان را به مهاجرت های ناخواسته وادار کرده است.

به دلایل تاریخی و فرهنگی، در آن روزگاران که هنوز اروپا و به مرور امریکا ‹‹قدرت جاذبه››ی فرهنگی و اقتصادی نداشتند، ایران زمین پناهگاه و خانهٔ مهاجران ارمنی بود و آنان به سهولت چون گذشته های دور با ایرانیان همزیستی فرهنگی و تمدن ساز داشتند.[3]

یکی از شهرهای پذیرای ارمنیان مهاجر، قزوین بود. نگارنده از دوران کودکی و نوجوانی خود به یاد دارد که ارمنیان قزوین در محلی تمیز و نوساز در خیابان خیام و پیرامون آن سکونت داشتند و دارای کلیسا و مدرسه بودند. دختران و پسران ارمنی عصرهای تابستان در خیابان های اطراف محلهٔ خود دوچرخه سواری می کردند و گاه به بازی والیبال و بسکتبال و فوتبال، که در آن زمان از ورزش های جدید فرنگی بود، مشغول بودند و ما ساکنان محله های دیگر شهر، گاه برای تماشای آنان به ‹‹محلهٔ ارمنی ها›› می آمدیم و همواره ‹‹مادام و موسیو››هایی را می دیدیم که به قدم زدن در آن خیابان های آرام و فرح بخش و به دور از ‹‹دود ماشین›› مشغول بودند که البته با وضع خانوادگی ما ساکنان ‹‹محلهٔ حاج سید جمال›› تفاوت زیاد داشت. این خاطره و چند خاطرهٔ همسان دیگر انگیزه ای بود تا از زندگی آن گروه از ‹‹همشهریان قزوینی›› سخن به میان آورم که هنوز هم فراموش نشده اند و کوشش نگارنده بر آن است تا با برخورداری از اسناد و مدارک نویافته، این مقالهٔ کوتاه، سودمندانه به پایان رسد و ارمنیانِ کوچیده از قزوین نیز در هر جای جهان دریابند که خاطرهٔ آنان هنوز برای همشهریان قدیمیشان زنده است.

ورود ارمنیان به قزوین

از زمان ورود ارمنیان به شهر قزوین آگاهی دقیقی در دست نیست. بر پایه پژوهش های ایرانیان و علاقه مندان ارمنی، با بهره گیری از پاره ای تألیفات و اسناد و مدارک بایگانی های مختلف، دستاوردهای اندکی فراهم شده است.

نخستین آگاهی از کوچ ارمنیان به قزوین را در سال1605 م(1014ق) نوشته اند.[4] در حدود سیزده سال بعد از این تاریخ، پیترو دلاواله[5] در شهر قزوین، که در آن زمان هنوز هم پایتخت ایران بود، به دیدار شاه عباس اول نایل گردیده است. وی در سفرنامهٔ خود به مرگ و تدفین پیرلله ای مسیحی به نام عبدالغنی اشاره کرده و چنین نوشته است: ‹‹صبح روز بعد آخرین آداب مذهبی را انجام دادیم و جنازه را به خارج از شهر بردیم و در محلی جداگانه به نحوی که با سایر مسیحیان محلی و به خصوص با کافرها] مسلمانان [یک جا نباشد او را به خاک سپردیم.›› پیترو دلاواله افزوده است: ‹‹این محل را من انتخاب کردم و آن تپه ای است که نزدیک جادهٔ گیلان در دشت زیبایی واقع شده، برای این که ارمنی های مقیم قزوین که تعدادشان زیاد است، تصور نکنند آنان را از عیسوی های خوب نمی شماریم و از این جهت مکدر بشوند، درخواست کردیم یک نفر روحانی ارمنی نیز در تشریفات شرکت کند و در حالی که پدر مقدس به زبان لاتین دعا می خوانَد، روحانی ارمنی نیز به زبان خود دعا کند.››[6]

در سفرنامهٔ برادران شرلی[7] نیز آمده است که در 23 ژوئیهٔ 1638 م (ربیع الاول1048 ق) سفیر یا فرستادهٔ دولت انگلیس به نام سِر دِر مرکتن[8] در قزوین فوت کرده و او را در گورستان ارمنیان شهر به خاک سپرده اند و ‹‹ارامنه با کشیش خود در این امر هیئت انگلیسی را معاونت کرده اند››.[9]

شاردن[10] فرانسوی در سال1674 م (1085ق) در دوره پادشاهی شاه سلیمان صفوی از قزوین دیدن کرده و ارمنیان شهر را ‹‹چهل خانواده›› نوشته است.[11]

جهانگرد دیگر اروپایی به نام کرنی لوبروئن[12] (1707م/1119ق) در سفرنامهٔ خود آورده است: ‹‹ارمنیان در این شهر زندگی می کنند و دارای یک نمازخانه (شاپل) هستند که از دور شبیه کبوتردان [کبوترخانه] است.››[13]

بدین سان روشن است که از سال 1605 م (1014ق) از زمان کوچ ارمنیان به قزوین تا سال1707 م(1119ق)، شهر قزوین یک قرن پذیرای مهاجران ارمنی بوده است و این مهاجران مسیحی در شهر شیعی ـ اسلامی قزوین، به گونهٔ یک اقلیت دینی دارای محله و اماکن زندگی و کلیسا و گورستان ویژه بوده و با داشتن مشاغل و حرفه هایی چند، در آرامش زندگی کرده و فرزندانشان نیز از آموزش های قومی، دینی و زبانی برخوردار شده اند.

مورخان ایرانی نیز بر این قول بوده اند که ‹‹ارامنه ظاهراً از زمان شاه عباس کبیر به قزوین آمده اند››[14] و سال بنای کلیسای قزوین به نام هریپسیمه[15] مقدس را سال 1676 م (1087ق) تشخیص داده اند.[16]

با پایان یافتن پادشاهی صفویه و آغاز ‹‹دوران آشوب›› و حکومت های ملوک الطوایفی، یعنی از سقوط اصفهان تا تاجگذاری آقامحمدخان قاجار و پایتختی تهران، در ایران دگرگونی هایی پدید آمد که بی تردید در زندگی همهٔ اقوام ایرانی و ساکنان منطقه های گوناگون کشور اثرات جوراجور باقی گذاشت که زندگی ارمنیان ایران در جمع و ارمنیان قزوین به طور خاص به آن تغییرات ارتباط داشته است.

وضع سوق الجیشی و محور سکونتی

قزوین به لحاظ سوق الجیشی، از وضع ممتازی برخوردار بوده است. در آغاز فزون بر پایتختی و ‹‹دارالسلطنه›› بودن، از یکسو به شهر رشت و بندرانزلی مربوط بود که از طریق باکو و سپس آستراخان، یا از طریق زمینی به ایروان و تفلیس متصل می شد و از سوی دیگر پس از عبور از سلطانیه و زنجان با شهر تبریز پیوند داشت و از طریق راه های متعدد زمینی، با گذر از آذربایجان و اران قفقاز یا با عبور از آسیای صغیر به استانبول و اروپا می رفت. همچنین از طریق دیگر با گذر از آوج و همدان و کرمانشاه به بین النهرین (عراق) و شامات (سوریه و فلسطین) و دریای مدیترانه راه داشت، و نیز می شد از سمت جنوب با عبور از ساوه و قم به اصفهان و از آنجا تا خلیج فارس راه یافت. ری باستان یا شهر جدید تهران، که پایتخت 220 سالهٔ ایران است. در 130 کیلومتری قزوین قرار دارد که در مسیر راه خراسان و ماوراء النهر است.

بدین سان روشن است که موقعیت جغرافیایی یاد شده، شهر قزوین را محل عبور و مرور کاروان های گوناگون و از آن میان کاروان های راه ابریشم، کرده بود. کاروانسراهای متعدد در درون شهر و پیرامون آن (شهرستان)، نه تنها کاروانیان را در برخوردهای تجارتی و فرهنگی قرار می دادند، کالاهای آنان را نیز نگاهداری می کردند و از مسیری به مسیرِ دیگر انتقال می دادند. این وضع و موقعیت در سراسر ایران، اگر بی نظیر نباشد، به تحقیق کم نظیر است. اگر اقتصاد و امر تجارت، یکی از انگیزه های سکونت اقلیت ها در اماکن گوناگون به شمار آید، معلوم است که چرا شاه عباس اول ارمنیان را به قزوین کوچ داد و چرا آنان با رضایت نسبی سکونت در قزوین را پذیرفتند و برای خود شرایط زیست دینی و فرهنگی (قومی) پدید آوردند و فضای اجتماعی و اعتقادی و معیشتی خود را به گونه ای سامان دادند که تا پایان سدهٔ هجدهم میلادی بیش و کم وجود داشت و با آن که در اوایل قرن نوزدهم، پس از پایان جنگ های روسیه با ایران و زیر سلطه رفتن سرزمین های شمالی ایران زمین، بسیاری از آنان به ارمنستان بازگشتند، اما پاره ای از آن جماعت دوباره به درون ایران مراجعت کردند، و آنان که ماندگار شدند و در جامعهٔ ارمنی ادغام گردیدند، خاطرهٔ مهربانی و مدارا و تساهل اهالی قزوین را فراموش نکردند.

نقش بازرگانی ارمنیان قزوین

در نیمه دوم قرن نوزدهم، اسناد تاریخی، وضع خوب و تجارت بارونق ارمنیان قزوین را نشان می دهند و ‹‹پس از الحاق سرزمین های قفقاز آسیای میانه به امپراتوری تزارها، در نیمهٔ نخستین قرن سیزدهم هجری، نظر به سوابق فرهنگی و روابط همجواری، بخش عمدهٔ مبادلات بازرگانی روسیهٔ تزاری با ایالات شمال کشور به وسیلهٔ تجار این سرزمین ها و اقلیت ارامنه صورت می گرفت››.[17] آندرانیک هویان اشاره کرده است: ‹‹بازرگانان ارمنی در عصر قاجار نقش عمده و گسترده ای در بازرگانی ایران داشتند. آنها چون مورد حمایت پادشاهان قاجار قرار گرفتند، در کلیه شهرهای ایران به فعالیت پرداختند و به جز تهران، در شهرهای تبریز، ارومیه، قزوین، رشت، بندرانزلی، اصفهان، بندر بوشهر، بارفروش (بابل)، مشهدسر (بابلسر)، استرآباد (گرگان)، مشهد، سبزوار، شیراز، همدان، و کرمانشاه تجارتخانه دایر کردند››.[18]

این که ارمنیان ایران در دورهٔ قاجاریه به لحاظ آزادی در امر تجارت و نبودن یا کم بودن موانع بازرگانی، به پیشرفت هایی نایل شدند، کاملا ً درست است. اما قدرت سیاسی روسیهٔ تزاری و الحاق بخش های ارمنی نشین قفقاز به آن امپراتوری را نباید فراموش کرد.

بسیاری از شرکت های تجارتی ارمنیان و حتی مسلمانان قفقاز، در پیوند با نفوذ سیاسی (گمرکی) روسیه و به مرور بهره مندی از بانک استقراضی روس، بوده است و البته ایرانیان ارمنی سکونت یافته از سده های پیش نیز از وضع جدید برخوردار بودند و ارمنیان شهر قزوین بخشی از آنان به شمار رفته اند.

در دورهٔ ناصری، هارتون تومانیانس و برادرش در قزوین تجارتخانه و صرافی داشتند و با روس ها و بانک استقراضی نیز در ارتباط بودند. آرامیان و بدل آرزومانیان هم که از بازرگانان بنام بودند، در قزوین دفتر و دستگاه داشتند.[19]

چارلز عیسوی که از محققان تاریخ اقتصادی ایران و دورهٔ معاصر است، در مورد موقعیت اقتصادی قزوین به دو مسئله اشاره دارد: نخست نوشته است: ‹‹قزوین شهری است که بایستی از نظر بازرگانی در ردیف تهران محسوب شود و همانند سایر شهرهای ایران و بومیان سایر نواحی این کشور دارای تجار متمول و ثروتمندی است.››[20]

دیگر این که ‹‹خوشبختی قزوین در موقعیت آن خواهد بود که بازار تمام تجارت سواحل دریای خزر است››.[21]

دو مسئلهٔ یاد شده اهمیت نیروی انسانی و موقعیت سوق الجیشی تجارت در قزوین را بیان می کنند که ارمنیان منطقه نیز در آن نقش مهمی داشته اند.

پرویز ورجاوند، استاد دانشگاه تهران نیز که از پژوهش های علاقه مندان تاریخ زندگی ارمنیان در ایران، چون لئون میناسیان از جلفای اصفهان، دکتر مسروب بالایان استاد دانشگاه اصفهان و نیز خاطرات و نوشته های شادروان هاروتیون دِرمسروپیان کشیش و رهبر مشهور ارمنیان قزوین برخوردار بوده است، در کتاب ارزشمند سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین آورده است: ‹‹دههٔ آخر قرن نوزدهم معرف دوران فعالیت قابل توجه ارامنه در قزوین است. در این دهه تنی چند از بازرگانان ارمنی نقش مؤثری در داد و ستدهای بازرگانی، به ویژه با روسیه، برعهده داشته اند. تجارتخانه های برادران تومانیان[تومانیانس] آرارات، برادران برخورداریان (سیمون و میکائیل خان) و برادران آرزومیان به کار صادرات خشکبار و وارد کردن قماش و ظرف های چینی می پرداختند. آدریس خان ملقب به ‹‹تاجر باشی››، سهراب خان، هاکوپ خان و کاراپت خان نیز از جمله بازرگانان مشهور ارمنی ساکن قزوین بودند. نامه های متعددی با مهر برجسته از شرکت تجارتی برادران تومانیان [تومانیانس] در آرشیو کلیسای وانک وجود دارد.››[22]

پس از پیروزی مشروطیت، وضع ارمنیان آرامش و رونق بیشتری یافت. در سال 1331 ق (1913م) یکی از ارمنیان تبعهٔ روس به نام ب.م. دِرگریگوریان ‹‹اولین کارخانهٔ آسیاب بخاری را با ظرفیت تولید هشت پود در ساعت در قزوین دایر کرد››[23] و این امر نیز به بهبود وضع ارمنیان اثر گذاشت.

کوتاه سخن آن که موقعیت جهانی ایران در عصر ناصری و مظفری و سیاست مثبت و منفی ‹‹حمایت از اقلیت های دینی توسط دولت های خارجی›› و اثرات فرهنگی و سیاسی مشروطیت در ایران، بسیاری از محدودیت های بازمانده از قدیم را ناپدید کرد و ارمنیان در شهرهای مختلف ایران سکونت گزیدند و از آزادی های پیش آمده برخوردار شدند.

تحولات جمعیتی و معیشت عمومی

جماعت ارمنیان در زمان ورود و اسکان در قزوین معلوم نیست. در سال1674 م (1085ق) طبق نوشتهٔ شاردن که چهل خانوادهٔ ارمنی در قزوین احصا کرده، می توان عدد ارمنیان قزوین را بیش از دویست نفر حدس زد. در نیمهٔ اول قرن نوزدهم، پاره ای اسناد مدارک (خاطرات و سفرنامه ها و اسناد بایگانی) عدهٔ خانواده های ارمنی در قزوین را دوازده خانوار نشان داده اند.[24] و به نظر می رسد این احصاییه در پی بازگشت گروهی از ارمنیان به ارمنستان پس از پایان جنگ های روسیه با ایران، تهیه شده است و اسناد نیمهٔ دوم این قرن، رفاه و وضع بهتر ارمنیان و کوچ بسیاری از همکیشان آنان از همدان و آذربایجان و رشت و اراک به قزوین مجدداً عدد نفوس آنان را بالا برده است.

در سال1900 م (1318ق) بر پایه اطلاعات آرشیو کلیسای وانک اصفهان، جماعت ارمنی قزوین، چهل خانواده و 254 تن ثبت شده است.[25] پس از پیروزی نهضت مشروطیت فزونی هم یافته و در سال1918 م (1336ق) مجدداً حدود هشتصد ارمنی از همدان به قزوین کوچ کرده اند که برخی از آنان پس از رفع مشکلات خود دوباره به همدان بازگشته اند. عین السلطنه در یادداشت های پایانی ماه محرم سال1340 ق (1921م) نوشته است: ‹‹یک دستهٔ بزرگ ارامنه از قراباغ وارد قزوین شد. همه لوط گرسنه که از دست بلشویک ها فرار نموده بودند. من به آنها گفتم شما که چیزی ندارید؟ گفتند ما را می خواستند سرباز کنند و با ملت خودمان جنگ کنیم به واسطهٔ آن فراری شدیم.››[26]

سالنامهٔ ارامنه ایران در سال1927 م (1347ق) نوشته است: ‹‹جمعیت ارامنهٔ شهر حدود 560 نفر و 110 خانواده است.››[27]

در دورهٔ سلطهٔ استالین به سال1938 م (1317ق) چندصد خانواده ارمنی تابع ایران از روسیه اخراج شدند. گروهی از آنان در انزلی و رشت اقامت اختیار کردند و گروه کثیری به قزوین آمدند.››[28]

علاوه بر شهر قزوین روستاهای ارمنی نشین نیز در اطراف شهر پدید آمدند. در روستای قدیم آباد (در شش کیلومتری شهر، بعد از راه آهن) 45 خانوادهٔ ارمنی، کوچ کرده از خرقان قزوین، سکونت داشتند و گویا در سال1345 ش (1964م) به ارمنستان مهاجرت کردند. بر پایهٔ آمار چاپ شده در روزنامهٔ آلیک در سال1937 م (1316ش) روستاهای ارمنی نشین قزوین به قرار زیر بوده است:

چناقچی بالا 85 خانوار، چناقچی پایین 60 خانوار، لار 75 خانوار، ینگی قلعه 35 خانوار، زنبر 35 خانوار، یارآباد 28 خانوار، قره بلاغ 12 خانوار، تیره 8 خانوار، خسروآباد 8 خانوار.[29]

سهراب خان یکی از بازرگانان معتبر ارمنی، روستایی به نام ابراهیم آباد در پانزده کیلومتری مسیر قزوین ـ تهران داشت که چندین خانوادهٔ ارمنی در آن زندگی می کردند. بر پایهٔ سرشماری سال1320 ش از 1621 مسیحی ساکن قزوین 643 تن ارمنی (297مرد، 346 زن) بودند[30] و این عده طبق احصاییهٔ امیل هاکوپیان در سال1372 ش(1993م) به 25 خانواده تقلیل یافته است[31] و بر پایهٔ پرسش های نگارنده در حال حاضر دوازده خانوادهٔ ارمنی (45نفر) در قزوین سکونت دارند.

معیشت عمومی ارمنیان، فزون بر کارهای عمدهٔ تجارتی، که از آن سخن به میان آمد، مشاغل کوچک (زرگری، خیاطی، کفاشی، داروسازی، مشروب فروشی، اغذیه فروشی [ساندویچ کالباس] عکاسی) و داد و ستد و اشتغال در کارگاه ها و کارخانه ها (کوراوغلی) و تجارتخانه های عمده بوده است. هنر عکاسی در قزوین توسط ارمنیان آغاز شده است. یوول و کارگین سیمونیان آندره درسال های پایانی سلطنت رضاشاه، و آرساندس پسر عموی آندره) که شاگرد سیمونیان بود، از نخستین عکاسان ارمنی در قزوین بوده اند.[32] حمام دوش دار نیز توسط ارمنیان در قزوین متداول شد. شاید در سال1938 م (1317ش) نخستین حمام دوش دار توسط شکر بوداغیان در قزوین پدید آمد[33] در سالنامهٔ (سال1927 م/1356 ق) ارامنه دربارهٔ مشاغل ارمنیان قزوین آمده است: ‹‹عده ای تاجر و صنعتگر (خیاط و کفاش، جواهرساز، آرایشگر، مکانیک، راننده و غیره) شرابساز، کارمند و تعداد زیادی نیز بیکار می باشند.›› همان سالنامه افزوده است سه درصد ‹‹دارای زندگی مرفه، پنج درصد متوسط و بقیه به سختی زندگی می کنند. آمار ازدواج بسیار پایین 85 درصد جوانان مجرد می باشند››.[34]

از گروهی که استالین در اوج قدرت دیکتاتوری خود آنان را از روسیه اخراج کرد، و به قزوین آمدند ‹‹در حدود بیست نفرشان دکتر و داروساز و دندانپزشک بودند. همچنین تعدادی نیز افراد فنی در میان آنها وجود داشت که در قزوین به کار می پردازند. از جمله افراد سرشناس این رانده شدگان می توان استاد جانبازیان را یاد کرد. جانبازیان و دیگر هنرمندان ارمنی در مدت اقامت خود در قزوین برنامه های جالبی را در سالن شهرداری و سینما ایران به اجرا گذاردند››.[35]

ساکنان ارمنی در روستاهای پیرامون شهر نیز به کارهای کشاورزی و باغداری و شرابسازی اشتغال داشتند. تعداد اندکی از جماعت ارامنه به کارهای فرهنگی و دینی مشغول بودند که به آن اشاره خواهد شد. با آغاز بازگشت ارامنه به ارمنستان (یا به امریکا و کانادا و اروپا) و کوچ از قزوین به تهران، اندک اندک، تقلیل جمعیت ارمنی شهر قزوین و تهی شدن روستاهای یاد شدهٔ ارمنی نشین، بسیاری از مشاغل نیز از میان رفت و در حال حاضر چند کارگاه کوچک و چند مغازه و احتمالاً چند حرفهٔ نه چندان چشمگیر و چند مکانیک و کارمند اداری و فرهنگی، در قزوین باقی مانده اند و آن سیمای گذشتهٔ خیابان خیام و محلهٔ بلاغی و پنبه ریسهٔ ارمنی نشین دگرگون شده است.

اوضاع دینی و فرهنگی

ارمنیان مهاجر به قزوین، در آغاز محلهٔ شمال غربی شهر را که بعدها ‹‹دروازه رشت›› نامیده شد، برای سکونت در اختیار داشتند اما بر پایهٔ سندهایی که هم اکنون در بایگانی کلیسای وانک جلفای اصفهان نگهداری می شوند، در سال1881 م (1298ق) ناصرالدین شاه با واگذاری قطعه زمین نسبتاً بزرگی برای بنای کلیسا در شمال شرقی شهر (بخش شمالی محلهٔ پنبه ریسه) موافقت کرد. نامه های چندی، که امضای ‹‹جماعت ارامنهٔ ساکن در دارالسلطنهٔ قزوین›› و ‹‹فدویان جماعت ارامنهٔ سکنهٔ قزوین›› را دارند و در درون متن ارامنه خود را ‹‹جماعت مسیحی ساکن در قزوین و تماماً رعیت دولت علیهٔ ایران›› معرفی کرده اند، در پیگیری حوادث دینیشان به دست آمده است که نشان می دهند پس از هشت سال هنوز هم در صدد فراهم آوردن اعتبار لازم برای برپا کردن کلیسا بودند. اما آنان کلیسای کوچکی از خشت و گل داشته اند که گویا بر اثر آتش سوزی از میان رفته است.[36]

مهندس هاکوپیان در یادداشت های خود آورده است: ‹‹با ازدیاد نفوس ارامنه و با توجه به این که منطقهٔ دروازه رشت را رها نموده و در حوالی دروازه تهران [دروازهٔ جدید و نه دروازهٔ ٔقدیمی] واقع در شرق قزوین متمرکز شده بودند، بنا به درخواست یکی از تجار ارمنی به نام برخورداریان با اجازهٔ مقامات دولتی، منطقه ای واقع در خیابان اصلی شهر، که قبلاً به نام خیابان شاه نامیده می شد و بعد از انقلاب تبدیل به خیابان طالقانی شد، انتخاب و خریداری گردید و بلافاصله با خودیاری ارامنه اقدام به احداث ساختمانی مرکب از ده باب اتاق و یک سالن بزرگ نمودند که احتیاجات کلیسا برای نمازخانه و مدرسهٔ شش کلاسه را برطرف می نمود در طول سال های بعد هیئت مدیرهٔ کلیسا و مدرسه با احداث دوازده باب مغازه بر خیابان و مستغلات درآمدداری نیز برای مدرسه و کلیسا احداث نمود.››[37]

کشیش هاروتیون دِرمسروپیان

استاد دبیرسیاقی، زیر عنوان کلیسای ارامنهٔ قزوین، آورده است: ‹‹این کلیسا در داخل مدرسهٔ ارامنه در ضلع شمالی خیابان شاه [طالقانی کنونی] مابین سبزه میدان و چهارراه خیام واقع است و تاریخ بنای مدرسه و کلیسا بر اساس لوحهٔ سنگی که بر سردر مدرسه نصب شده است 1287 شمسی است».[38]

در باب چگونگی کلیسا، پژوهشگری از قزوین و آشنا با تحولات شهری چنین نوشته است: ‹‹ساختمان کلیسای فعلی ارامنه که هریپسیمهٔ مقدس خوانده می شود، در پی گسترش حضور آنان [ارامنه] در قزوین و کوچک بودن کلیسای قبلی [عهد قاجاری] در سال 1315 ش (1936م) با همت کشیش هاروتیون دِرمسروپیان در زمین موقوفه ای [احتمالاً همان زمین عهد ناصری] توسط هوانس بارسقیان ساخته شده و دارای نمازخانه، سالن اجتماعات و یک مدرسه است. این کلیسا در خیابان طالقانی قرار دارد و درِ دیگری نیز از خیابان خیام به آن باز می شود. ساختمان کلیسا بنایی آجری است که طرحی مبتنی بر محورهای چلیپایی دارد و فضای اصلی آن مستطیلی است که چهار ستون رفیع در داخل آن برآورده اند و با قوس های تیزه دار به هم پیوسته اند. محراب کلیسا در ضلغ شرقی آن قرار گرفته و برج ناقوس در جانب غربی واقع شده است.›› [39] ناگفته نماند که در خرقان و روستاهای اطراف قزوین نیز کلیساهای کوچکی وجود داشت که نام دو کلیسا، مریم مقدس و سرکیس مقدس، در اسناد ذکر شده است. همزمان با بنای کلیسا شرایط تأسیس مدرسه برای کودکان و نوجوانان ارمنی فراهم شده است. به تحقیق در زمان های پیش تر نیز مکتبخانهٔ ارامنه وجود داشته است، اما مدرسهٔ جدید در سال1906 م (1324ق)، یعنی سال پیروزی انقلاب مشروطیت ایران، با دریافت کمک مالی سالانه از خلیفه گری جلفا به مبلغ شصت تومان، با نام مدرسهٔ ملی وارتانیان تأسیس شده است و سال بعد 53 دانش آموز داشته است و حدود بیست نفر از بزرگسالان نیز در همان مدرسه به تحصیل پرداخته اند. در این مدرسه زبان فرانسه به عنوان زبان بین المللی تدریس می شده است. تنبیه بدنی ممنوع بوده است و دانش آموزان همراه معلمان خود به گردش علمی می رفته اند.

معلمان مدرسه از تبریز و اصفهان دعوت به کار شده بودند. در سال1912 م (1330ق) مدرسه دارای پنج کلا س 51 دانش آموز بود که 25 پسر و 26 دختر بوده اند و یک معلم مسلمان به نام شیخ عبدالکریم زبان و ادبیات فارسی تدریس می کرده است. مدیر مدرسه آقای همایاک آواکیان و دیگر معلمان خانم ساتنیک گریگوریان و آقایان خاچاطور گریگوریان و ملکم هاکوپیان بوده اند.

در زمان هایی که به دلایل خاص ارامنهٔ همدان به قزوین کوچ کردند، ساختمان دیگری برای مدرسه اجاره شد و کودکان و نوجوانان ارامنهٔ همدان نیز در مدرسهٔ ارامنهٔ قزوین تحصیلات خود را ادامه دادند. سال های بعد تعداد دانش آموزان مدرسهٔ ارامنه به 50  دختر و 72 پسر فزونی یافت و کادر آموزشی با مدیریت آ. دِروارتانیان به شش تن رسید و با افزایش بودجهٔ سالیانه (به000 / 26ریال) کتابخانه و گروه ورزشی و پیشاهنگی تأسیس گردید. در این دوره نام دو تن از مسئولان برجسته، میکائیل خان و سهراب خان، در اسناد آمده است.

در سال1306 ش (1926م) که مدرسه های خارجی در ایران بسته شدند، این مدرسه نیز با مشکلاتی روبه رو شد. اما با ارسال تلگراف ها و ابراز اعتراض ارامنهٔ قزوین و اقدامات نماینده ارمنیان در مجلس شورای ملی، به دستور وزارت معارف، مدرسهٔ ارمنیان قزوین به گونهٔ ‹‹مدرسه ای ایرانی›› بازگشایی شد و در سال تحصیلی1313ـ ـ1314ش نام آن به ‹‹مدرسهٔ رازی›› مبدل شد و دانش آموزان آن در سال یاد شده و سال های بعد تا سیصد تن رسیدند.

بار دیگر مدرسه مزبور تعطیل شد و دانش آموزان ارمنی در مدرسه های دیگر به تحصیل مشغول شدند، اما پس از جنگ دوم جهانی در سال تحصیلی1322 ـ 1323(1942ـ1943م) بر اساس برنامه ٔ وزارت فرهنگ، مدرسه بازگشایی شد و نام جدید ‹‹دبستان ملی ارامنهٔ رفیع›› را پیدا کرد. در این دوره نام باغدیک میناسیان به عنوان ریاست مدرسه و کشیش دِرمسروپیان، خانم تسلیمی (مدیر)، آرشاک پوخاریان (مسئول درس های ارمنی) در اسناد آمده است.[40]

مدرسهٔ رفیع سال ها محل آموزش کودکان و نوجوانان ارمنی قزوین بود. گاه تعدای از مسلمانان نیز در آن مدرسه تحصیل می کردند. اکنون پس از مهاجرت ارمنیان از قزوین به تهران یا ارمنستان و امریکا و دیگر نقاط جهان، مدرسه رفیع در جای خود باقی است و تعداد کمی دانش آموز ارمنی دارد، اکثریت دانش آموزان، مسلمان هستند و مدرسه نیز توسط وزارت آموزش و پرورش ایران اداره می شود.

سخن پایانی

فزون بر مسیحیان قدیمی از قومیت های گوناگون، که در سرزمین ایرانیان زندگی می کردند، از قرن های شانزدهم و هفدهم میلادی بدین سو، و در پی درگیری های قومی ـ سیاسی در امپراتوری عثمانی و سختگیری های اجتماعی ـ دینی بر ارامنه، به دفعات گروه هایی چند از آنان با توافق حکومت های ایرانی، به داخل ایران کوچ کردند که دسته ای از آنان در دورهٔ شاه عباس اول، در قزوین سکونت یافتند و تا پایان عصر صفوی و دورهٔ آشوب، بر پایه نوشته های سفرنامه های جهانگردان اروپایی، در آرامش نسبی، زندگی سنتی خود را استمرار داده اند. شهر قزوین به لحاظ موقعیت سوق الجیشی و نقش ویژهٔ بازرگانی برای ارمنیان از اهمیت زیادی برخوردار بود و در دوره های سلطنت قاجاریان به دلایل اجتماعی و اقتصادی و موقعیت های بین المللی و شرایط تاریخی پیش آمده از برپایی نظام مشروطیت، تحول چشمگیری در حیات دینی و قومی آنان در ایران، به ویژه در قزوین، پدید آمده است.

در این دورهٔ بیش و کم چهارصد ساله، جمعیت ارامنهٔ قزوین و روستاهای پیرامون، گاه تقلیل یافته و گاه به دلایل دموگرافیک و کوچ همکیشان آنان از دیگر شهرهای ایران به قزوین، فزونی یافته است و این امر تا زمان حاضر که به مهاجرت ها و بازگشت ها شتاب داده شده، ادامه دارد، به طوری که در حال حاضر، عدد خانواده های ارمنی در قزوین انگشت شمار شده است.

در طول این مدت ارمنیان قزوین دارای کلیسایی معتبر در شهر و چندین کلیسا در روستاها بودند و آزادانه به انجام مراسم دینی و قومی خود می پرداختند و کودکان و نوجوانان آنان نیز از آموزش در مدرسه های قومی برخوردار بودند و در مواقعی که ناخواسته ممانعت هایی پیش می آمد با مذاکره و گفت وگو، و پیشگامی نمایندگان آنان در مجلس شورای ملی، مرتفع گردیده است. در حال حاضر اگر یک ‹‹شماس›› در کلیسا زندگی می کند و روزهای یکشنبه، کشیشی از سوی خلیفه گری تهران برای انجام مراسم دینی به قزوین می آید و شرکت کنندگان آیین های یکشنبه اگر اندک هستند یا در مدرسهٔ ارامنه (رفیع) عدهٔ نوآموزان بسیار کم است مسئله ای است که به امر مهاجرت ارمنیان ارتباط دارد، به همان سان که گروه ها گروه از مسلمانان نیز به تهران یا دیگر شهرهای ایران و بعضاً خارج از کشور کوچ کرده اند. اسناد معتبر از پاره ای اقدامات نیک ارمنیان در قزوین نشان ها دارند، چون تأسیس کتابخانه در سال1900 م (1317ق)، تشکیل ‹‹انجمن خیریهٔ بانوان ارمنی قزوین›› با اساسنامه و آیین نامه در همان سال، ایجاد ‹‹انجمن دوستداران کتاب در قزوین›› در سال1904 م (1320ق)، راه اندازی ‹‹گروه پیشاهنگی در قزوین›› در سال های1920 م به بعد. همچنین از پدیدآوردن گروه کُر، متشکل از دانش آموزان دختر و پسر و بسیاری اقدامات هنری و ورزشی دیگر باید یاد کرد که مورد اقتباس مدرسه های قزوین نیز قرار گرفته اند.

آندارنیک هویان که از محققان و تاریخ شناسان ارمنی است، در کتاب خود پس از نشان دادن روابط تاریخی و فرهنگی ارامنه و ایرانیان، نوشته است: ‹‹ایرانیان ارمنی همیشه خود را یک ایرانی علاقه مند به آب و خاک خود می دانند و در تمام زمینه ها برای پیشرفت ایران زمین می کوشند و خود را ایرانی ارمنی می دانند و به آن مباهات می کنند.››[41]

چنین بود، وضع و حال قومی همجوار در شهری ریشه دار؛ شهر فرهنگ و دیار همزیستی و بلند آهنگ، آهنگ وحدت و مدارا، و تحمل هر ترانه که فضای زندگی را با نوای توحیدی خود عطرآگین کند و به زبان هاتف والامنزلت اصفهان:

ما در این گفت وگو که از یک سو
شد ز ناقـوس این ترانه بلند

که یکی هست هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو

پی نوشت ها:

1- استاد و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگ

Nestourians 2-

3- برای آگاهی بیشتر نک:آندارنیک هوویان، ایرانیان ارمنی، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی،1381؛ و همو، ارمنیان ایران، تهران، مرکز بین المللی گفت وگوی تمدن ها با همکاری انتشارات هرمس،1380.

4- ورجاوند، پرویز، سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، تهران، نشر نی،1377، دفتر دوم، ص1149

Pietro Delavale 5-

6- پیترو دلاواله، سفرنامه، ترجمهٔ شعاع الدین شفا، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،1370، صص331 ـ332

Cherli 7-

Sir Der Merketin 8-

9- سفرنامهٔ برادران شرلی در زمان شاه عباس کبیر، ترجمهٔ آوانس با مقدمه و توضیحات دکتر محبت آیین، تهران، منوچهری،1357، ص191

Chardin 10-

Voyage de Chevalier Chardin en Perse, ed, L.Langels. Paris p. 400 11-

Coruelle le Bruyn 12-

13- سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، دفتر دوم، ص1151

14- گلریز، سیدمحمدعلی، مینودر یا باب الجنهٔ قزوین، قزوین، انتشارات طه،1368، چ1، دانشگاه تهران،1337، ص512

St.Hripsime 15-

16- ارمنیان ایران، ص157

17- اشرف، اسد، موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران دورهٔ قاجاریه، تهران، زمینه،1359، ص50.

18- ارمنیان ایران، ص291.

19- معتضد، خسرو، حاج امین الضرب، تاریخ تجارت و سرمایه گذاری صنعتی در ایران، تهران، انتشارات جانزاده،1366، صص645 ـ648.

20- عیسوی، چارلز، تاریخ اقتصادی ایران، (قاجاریه1215 ـ1332ق)، ترجمهٔ یعقوب آژند، تهران، نشر گستره،1361، ص179.

21- همان، ص404.

22- سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، دفتر دوم، صص1152 ـ1153.

23- موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران دورهٔ قاجاریه، ص65.

24- سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، دفتر دوم، ص1152.

25- همان، ص1155.

26- همان، ص1159.

27- همان، دفتر سوم، ص2241، به نقل از روزنامه ٔخاطرات عین السلطنه.

28- همان، ص1163.

29- همان، ص1165.

30- مینودر یا باب الجنهٔ قزوین، ص434.

31- سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، دفتر دوم، ص1166.

32- همان، دفتر سوم، صص1881 ـ1893.

33- همان، دفتر دوم، ص1162.

34- همان، ص1159.

35- همان، ص1163.

36- همان، ص1154.

37- همان، صص1157 ـ1158.

38- دبیرسیاقی، سیدمحمد، سیر تاریخی بنای شهر قزوین و بناهای آن، قزوین، ادارهٔ کل میراث فرهنگی،1381، ص549.

39- حضرتی، محمدعلی، قزوین، آیینهٔ تاریخ و طبیعت ایران، قزوین، سازمان ایرانگردی و جهانگردی،1382، ص78.

40- سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، دفتر دوم، صص1157 ـ1163.

41- ایرانیان ارمنی، ص115

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28
سال هشتم | تابستان 1383 | 148 صفحه
در این شماره می خوانید:

مراسم یادبود آوریل ۱۹۱۵ هشتاد و نهمین سالگرد نژاد کشی ارمنیان

نویسنده: آرتین بابایانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 مؤسسهٔ هور با همکاری شورای خلیفه گری ارامنهٔ تهران، امسال نیز همچون سال های گذشته، در تاریخ هشتم اردیبهشت ماه با...

دومین همایش دو سالانه انجمن مطالعات جوامع فارسی زبان ایروان

نویسنده: عسکر بهرامی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 انجمن مطالعات جوامع فارسی زبان (ASPS) سازمانی غیردولتی و غیرسیاسی است که در سال1996 م به منظور ایجاد زمینهٔ همکاری...

بنفشه آلپی

نویسنده:  آکسل باگونتس / ترجمه: سونا خواجه سری فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 اشاره آکسل باگونتس نویسنده، مترجم، ادیب و فعال اجتماعی مشهور ارمنی در سال 1899م در شهر...

ادوارد فیتز جرالد و ادبیات فارسی

نویسنده: پروین لولویی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 پیشگفتار خیام شهرت جهانگیرش را مدیون ادوارد فیتزجرالد[2] است که برای اولین بار رباعیات وی را به زبان انگلیسی...

نقش خیال با لوریک نازنین و عزیزم نقش خیال شد

نویسنده: زاون قوکاسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 سال1369، زمانی که به ساختن فیلمی از زندگی زنده یاد یسائی شاهی جانیان فکر می کردم، فیلم پردهٔ آخر ساختهٔ واروژ کریم...

لوریک میناسیان، هنرمندی که دیر شناخته شد

نویسنده: آلفرد قهرمانیانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 گفت و گو با مرضیه برومند، کارگردان سینما و تلویزیون سرکار خانم برومند! در ابتدا توضیحات مختصری دربارهٔ فعالیت...

مادرم شیوه مهرورزی را به من آموخت

نویسنده: آرگ میناسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 قصد دارم شخصیت مادرم، لوریک میناسیان، را در کانون خانواده و از دید یکی از فرزندانش، به طور خلاصه توصیف کنم. این کار...

یادی از لوریک میناسیان

نویسنده: النا مسیحی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 از زمانی که شاه عباس گروه هایی از ارمنیان را، با در نظر داشتن تدابیری خاص، به اجبار از ارمنستان به مناطق گوناگون ایران...

جشن های مشترک میان ارمنیان و ایرانیان

نویسنده: ماریا آیوازیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 ناواسارد این واژه هم ریشهٔ واژهٔ navasard ایرانی مرکب از واژهٔ اوستایی ـ nava   «نو» و sareδa «سال» است و در ارمنی...

ارمنستان تولدی دیگر

نویسنده: فرانک ویویانوی/ ترجمه: مهشید تولایی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 مشعل بنای یادبود فاجعهٔ نژادکشی ارمنیان همواره در ایروان فروزان است. این بنا به مناسبت...

کوچاندن ارمنیان به ایالات مرزی ایران

نویسنده: محمد علی موسوی فریدنی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 مقدمه ارتباط خانوادهٔ من با ارمنیان به چند دهه پیش از تولد من باز می گردد. پدرم از خرده مالکان فریدن و...

امشاسپندان و ایزدان در تاریخ اساطیری ایران

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 واژهٔ اسطوره اسطوره کلمه ای معرب است که از واژهٔ یونانی هیستوریا[2] به معنی ‹‹جست وجو، آگاهی و داستان›› گرفته شده است. [3] برای بیان مفهوم...

کلیسای سرکیس مقدس در صورمان آباد

نویسنده: بهروز خان محمدی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 28 پیشگفتار استان آذربایجان غربی به لحاظ داشتن شرایط مناسب اقلیمی و ویژگی های خاص جغرافیایی از گذشته های دور تاکنون...