استپانوس اوربلیان(1) از معدود تاریخنگاران ارمنی است که با درایت ونکتهسنجی منحصربهفرد خویش دیدگاهی گسترده به آینده و امیدی بیپایان به سرنوشت نیک قوم ارمنی داشته و از اینروست که اثر وی با موضوع تاریخ وجغرافیا ضمن اینکه به معرفی کامل یکی از نواحی مهم ارمنستان میپردازد سرگذشت خاندانهای ساکن در آن ناحیه را با در نظر گرفتن جز به جز رویدادهای برهههایی از تاریخ ارمنستان و سرزمینهای همجوار آن تا نیمههای سده سیزدهم میلادی در فضایی آکنده از آمال و آرزوهای خوشایند به تحریر در میآورد و در هیبت یگانه متن تاریخیای که امکان درک روشنی از وقایع را در اختیار مورخان دورههای بعد قرار میدهد، نمایان میشود و سرانجام، با اقتدار تمام در جایگاه یکی از آثار بیبدیل در عرصه تاریخنگاری ارمنی قرار میگیرد.(2) دقـتنظر و ظرافـت اندیشه این مؤلـف و شیـوه نگارش وی به گـونهای است کـه سؤالات تاریخی هر پژوهشگر کنجکاوی را پاسخگو است تا آنجایی که در مقام تاریخنگاری ریزبین افزون بر رویدادهای موطنش درباره جزئیترین وقایع و اغلب چهرههای سیاسی، مذهبی و فرهنگی همروزگارش از جمله خودش حرف برای گفتن دارد. اینکه او درباره منزلگاه سیساکان(3) و به عبارت واضحتری، در ارتباط با تاریخ استان سیونیک سخن میگوید به این معنی نیست که وی تفکر و حضور ذهن خود را درلابهلای نوشتههایش به فراموشی بسپارد بلکه اثرش به همان اندازه که درباره سرگذشت خاندانهای اشرافی ساکن در ناحیه سیونیک است در ارتباط با کلیساهای ارمنی و خدمات روحانیان بلند مرتبه، ساختار سیاسی و کشوری ارمنستان،حوادث مرتبط با سرزمینهای همجوار و حتی، دغدغه های فکریاش مملو از مطالب درخوری است. زمانی که او در صفحات نخست متنش اساس را بر ثبت رویدادهای عصر خاندان اوربلیان(4) قرار میدهد وبه تشریح مقام خود به عنوان اسقف اعظم کلیسای ارمنی سیونیک میپردازد در ذهن خواننده ابهامی باقی نمیگذارد که جای جای این اثر با تفکرتاریخنگاری آگاه و کاملاً آشنا با حوادث سیاسی و مذهبی پیوند خواهد خورد. آری، سخن درباره کتاب تاریخچه سیونیک(5) است، اثری که نویسندهاش، اسپانوس اوربلیان، با تکیه بر طبع شاعرانه خود آن چنان با ظرافت و دوراندیشی هنرمندانهای خلق کرده که میتوان وی را با اقتدار و فاصله زیاد از دیگر مورخان این دوره در جایگاه والاترین تاریخنگار ارمنی سده سیزدهم میلادی معرفی کرد، سدهای پر رویداد که به سبب انبوهی آثار و گوناگونی متون تاریخی در عرصه فرهنگ و تمدن ارمنی کمی متمایزتر و پربارتر از دورههای پیشین است.(6) از پسوند خانوادگی استپانوس میتوان فهمید که ریشه درخاندان اوربلیان دارد و وامدار آداب، سنتها و دستاوردهای فرهنگی و تمدنی آنان بوده است. جنگجویان اوربلیان، که از اواخر سده دوازدهم میلادی وارد ناحیه سیونیک شده بودند، با تکیه بر توان نظامی خویش و عبور از حوادث گوناگون بر اراضی این ناحیه مسلط شدند و به یمن اندیشه سیاسی پایدار امیرانشان، تا نیمههای سده پانزدهم میلادی بر یکی از مهمترین نواحی اقتصادی و نظامی ارمنستان حکمرانی کردند. از اینرو، داستانهایی که استپانوس از اجدادش روایت میکند بیشباهت به حماسههای ملی ارمنی نیست و قهرمانان این روایتها نیاکانی هستند که از بطن رویدادها ظاهر میشوند و با شجاعت و دلاوری ورقی بر صفحات تاریخ میافزایند.(7) او مـادرش را اشـراف زادهای از بومـیان ناحـیه سیونیـک و از نوادگان قـوم کهن سیـساکان معرفی میکند و پدرش حاکم مقتدری از نجبای اوربلیان است که حوزه قدرتش افزون بر سیونیک سرزمینهای همجوار را نیز فراگرفته. سپس، درباره خاستگاه خاندانش سخن میگوید و ظهور اجدادش را به عصری پیش از پیدایش مسیحیت پیوند میدهد و روایت میکند که چگونه نیاکانش، که سرداران شکست خوردهای از نبرد سختی بودهاند، خود را به دست سرنوشت میسپارند و از مسیر جاده پر رمز و راز ابریشم به قلعهای که چندان دور از سکونتگاه فعلی آنان نبوده است میرسند و در آنجا، مقیم میشوند و روزگار میگذرانند و بعدها، اعقاب این تازه مسکن گرفتهها خاندانشان را با عنوان قلعهای که پناهگاه آنان بود و اوربت(8) خوانده میشد خطاب میکنند و اینگونه میشود که اشراف اوربلیان پا به عرصه تاریخ میگذارند.(9) سخنان استپانوس درباره خود و خاندانش، که یک فصل کامل از کتاب تاریخ سیونیک را شامل میشود، منبع غنیای از حیات سیاسی و مذهبی تاریخ ارمنستان در عصر شکوه و جلال امیر نشین اوربلیان است. شاید، اگر وی از مقامات ارشد کلیسا یا فرزند حکمران امیرنشین اوربلیان نبود، به مانند دیگر مورخان ارمنی بیاعتنا به سرگذشت خویش و خاندانش فقط به ثبت رویدادها اکتفا میکرد اما تفکر و اندیشه سیاسی و اجتماعی استپانوس وارث دیدگا ههای بلندپروازانه پدر و عمویش، ایشخان سمبات(10)، بود که در قالب سرداران ساده نظامی و کارگزاران دونپایه دیوانی پلکان ترقی را یک به یک طی کرده و به مهمی چون قدرت مطلق منطقه دست یافته بودند و این طی مسیر به قدری تجربه و تفکر دربطن هویتی خاندان اوربلیان اندوخته بود که خواهناخواه بر شکلگیری شخصیت استپانوس در مرتبت تاریخنگاری با اشراف کامل بر علم سیاست تأثیرگذار بود.(11) با تمام این اوصاف، مورخ اندیشمندی چون او در جاهایی از اثرش چندان با دقت و توجه هم عمل نکرده و شماری از رویدادها را بدون تاریخ آنان ذکر کرده است. شاید، چون قرار بر آن بوده که داستانهای مربوط به سرگذشت خاندانش را با تکیه بر گونه متفاوتی از وقایعنگاری روایی وهمزمان با گاهنگاری بازگوکند لازم ندانسته است که تاریخ دقیق برخی رویدادها را، که از نظر وی کم اهمیت بودهاند، ذکر کند. از اینرو، سال دقیق تولدش خلأ عظیمی در آگاهی از سرگذشت تاریخنگاری است که اگرچه شیوه تألیفش بیبدیل است اما بخش اصلی زندگی خود را با ابهام مواجه میکند. راوی در شرح عظمت دوران حکمرانی عمویش در مقام امیر امیران سیونیک و توصیف جلال و شکوه امیرنشین اوربلیان سخن فراوان گفته است و در لابهلای توصیف پیروزیهای قهرمانانه امیر اوربلیان، از تولدش به عنوان فرزند دوم خانواده ـ که حاصل ازدواج نخست پدرش، تاراسائیچ (1273ـ1290م)(12) ، است ـ خبر میدهد(13) و از همین جا، گمانهزنیها برای رسیدن به درک درستی جهت ابهامزدایی از تاریخ سالهای نخست حیات استپانوس آغاز و سؤالاتی مطرح میشود، مثلاً؛ ایشخان سمبات در چه سالهایی امیر سیونیک بوده است؟ پدرش تاراسائیچ در دوران حکمرانی برادر در چه نبردهایی مشارکت داشته و تاریخ دقیق این نبردها چه بودهاند؟ کدام مقامهای ارشد کلیسایی در طی این سالها بر مسند رهبر مذهبی سیونیک تکیه زدهاند؟و … . استخراج تاریخهای ذکر شده که به نظر میرسد یگانه راه منطقی برای یافتن پاسخ مناسبی در باب تاریخ تولد استپانوس است وسپس، مقایسه و مطابقت آنان با آنچه که درمنابع دیگرمکتوب شده ما را به سوی نیمههای سده سیزدهم میلادی و برههای از زمان، که میتوان درباره آغاز حیات این مورخ برجسته ارمنی حدسهایی زد، هدایت میکند. از اینرو، گمان بر این است که در یکی از روزهای سالهای1250 ـ 1260م استپانوس چشم به جهان گشوده.(14) میدانیم که عمویش فرزندی نداشته و این از خوشاقبالی وی بوده است که سردار بزرگی همچون سمبات او را به فرزند خواندگی میپذیرد و از همان دوران کودکی تعلیم و تربیتش را به آموزگاران با تجربه دربار میسپارد. لیکن، این اقبال بلند چندان طولانی نمیشود و عمویش فوت میکند و چه بسا اگر استپانوس در زمان مرگ وی در سنین خردسالی به سر نمیبرد، با تواناییهای ذاتیای که در امر سیاست و کشورداری داشت جانشین عموی نامدارش میشد و نامش در ردیف حکمرانان امارت مقتدر اوربلیان به ثبت میرسید.(15) اما این چنین مقدر بود که جانشینی سمبات به برادرش تاراسائیچ برسد و از این پس، پدر در مقام حکمران جدید امیرنشین اوربلیان تربیت استپانوس را برعهده گرفت و زندگی وی وارد مسیر دیگری شد. به زودی، بنا به صلاحدید تاراسائیچ، استپانوس به همراه ملازمان پدر، دربار باشکوه اوربلیان را برای همیشه ترک میکند و به سوی مجموعه کلیسایی و آموزشی تاتو(16)روانه میشود، جایی که میبایست در مکتبخانه مجاورش سالهای زیادی را سپری میکرد. آن زمان، کرسی اسقف اعظم تاتو در اختیار درهایراپت(17)، روحانی با تجربهای، بود که پیشینه غنیای از علوم الهی داشت و بیشتر اوقات خود را به فن کتابت و هنر نقاشی مینیاتور میگذراند. او همچنین، در کنار تسلط برعلوم دینی، موسیقی نیز میدانست و با طبع شاعرانه خویش سرودهای کلیسای سنتی ارمنی را با شیوه بدیع و پر احساسی در حین مراسم مذهبی به جا میآورد. مجموع این دانشها و هنرها کافی بود تا استپانوس غرق شده در روحیه ماجراجویانه دنیای کودکی خویش شیفته چنین استادی شود و به پیروی از وی، بیدرنگ به آموختن هر آنچه میدانست همت گمارد. او در خاطراتش از دوران شاگردی در محضر اسقف هایراپت و دیگر پدران روحانی با قلمی پرشورسخن میگوید و از روزگاری حکایت میکند که پس از پایان یک روز پربار آموزشی به هنگام صرف شام از وی درخواست میشد تا مطالبی از کتابهای دینی را در جمع حاضران قرائت کند و گویا این خوانش به قدری شیوا و روان بوده است که با ستایش فراوان حاضران همراه میشده و لذت تناول شام سادهای را که اغلب نان و پنیر و سبزیای بوده است چند برابر میکرده. دیری نمیگذرد که استپانوس در مقام دبیر در مجموعه کلیسایی تاتو مسئولیت نوشتن امور مربوط به سازمان اداری کلیسا و ثبت مسائل روزانه را میپذیرد. او همچنین از همخوانی خود با گروه سرود مذهبی این کلیسا و حتی، نواختن سازهای رایج صحبت به میان آورده است. به نظر میرسد که مشارکت وی در گروه همسرایان کلیسا و تعلیمات استاد شاعرش در تحریک احساسات و تصورات وی بیتأثیر نبودهاند و بیتردید، بخش بزرگی از هویت علمی و فرهنگی آینده استپانوس را در مرتبت تاریخنگاری با احساس و ادراک وصاحب اندیشه و سبک تشکیل میدهند.(18) از نوشتههای استپانوس در این مقطع از حیات وی چنین استنباط میشود که او در طی سالهای حضورش در دیر تاتو به علم سیاست و کشورداری نیز علاقه نشان داده و به مطالعه در این زمینه با راهنماییهای استاد با تجربهاش مشغول بوده است و شاید، حتی در اعماق وجود ناآرامش درباره کشورداری و آینده خود در رأس امور سیاسی سیونیک رؤیاهایی در ذهن میپرورانده. غافل از اینکه سالهای اقامتش در این دیر، که مملو از کسب آگاهی و دانش و هنر بود، به پایان خود نزدیک میشد و او در اواسط جوانی ناگزیر بود به فرمان پدرآنجا را با تمام تعلقات و علائقش ترک گوید چرا که حکمران مقتدر اوربلیان، که سکان هدایت زندگی فرزندش را از مدتها پیش به دست گرفته بود، نیت دیگری برای آتیه وی در نظر داشت. در یکی از روزهای دوران پر شور جوانی، استپانوس نامهای از پدر دریافت میکند که در آن با صراحت به وی دستور داده شده بود تاتو را به مقصد دیرنوراوانک(19) ترک کند چرا که در آنجا جمعی از مقامات ارشد کلیسایی منتظرند تا به محض ورودش و درطی مراسمی، وی را درنخستین مرتبت رسمی کلیسای سنتی ارمنستان تقدیس دهند. استپانوس درباره نظرش از این تصمیم پدر و آیا اینکه خشنود است یا خیرمطلبی به میان نیاورده و فقط به ذکر این موضوع که بلافاصله مهیای سفر شده اشاره کرده است.(20) او در1280م با حضور مقامات ارشد کلیسایی دیر واهاناوانک در مرتبت کشیش تقدیس داده شد. این سال، که نخستین تاریخ ثبت شده در شرح حال وی است، مبنای گمانهزنی تاریخشناسان جهت ارائه فرضیههای دیگری در ارتباط با تاریخ تولد این مورخ است. بنا بر باور این دسته از پژوهشگران، با در نظر گرفتن آداب و سنتهای مرسوم در کلیسای سنتی ارمنی، که بر طبق آن به خادمان مذهبی در فاصله سنین 25ـ30 اجازه تقدیس و خدمت در مرتبت کشیش داده میشد و با فرض اینکه استپانوس درتاریخ 1280م، 25 ساله بوده است بنابراین میتوان سال 1250م را به منزله مبنای تولد وی قرارداد.(21) استپانوس در طی سالهای خدمتش در دیر نوراوانک به دانشسرای عالی گلادزور(22) معرفی شد. این دانشسرا،که میتوان آن را به یکی از مراکز علمی و هنری مؤثر در تعالی فرهنگ ارمنی سدههای سیزدهم و چهاردهم میلادی تشبیه کرد، نقش بسزایی در تکمیل شخصیت هنرمندانه و قلم لطیف وی در امرتاریخنگاری ارمنی داشته است. سالهـای تحـصیل وی در گلادزور هـمزمـان با مـدیریت نرسس مشتـسی(23) است کـه از چهرههای با تجـربه در امر آمـوزش و تربیت بود و وروزهای پایانی خـدمتش را در این دانشسرا سپری میکرد. ازاینرو، خاطرات استپانوس از آن سالها در یادآوری آموزههایی خلاصه میشوند که هیچ شباهتی به سالهای تحصیل گذشته ندارند و سرشار از آگاهیهای قابل تأملی در محضر استادی نواندیش هستند. استپانـوس در این بخـش از شرح حالـش ازچگونه نوشتن در مکـتب پربار ادبیای سخن میگوید که برای نخستین بار به وی اجازه میدهد عمق احساسات و افکارش را بدون محدودیتی بر صفحات کاغذ جاری سازد و این دنیای رنگارنگ نویسندگی اندیشه وی را به تبلور دیدگاه دیگری تشویق میکند که به گفته خودش میعادگاهی است تا « شیرینی مفاهیم ناشی از عظمت بیپایان خداوند» را با تمام ذرات وجودش ادا کند.(24) عجیب است که اوربلیان در متن تاریخچه سیونیک زمانی که از دوران تحصیلش در گلادزور سخن گفته به نام رایج آن اشارهای نداشته و از آن به منزله دانشسرای عالی علوم الهی یاد کرده است. لیکن، از آنجایی که مکان دقیق این کانون آموزشی را ثبت کرده و بارها از استاد بزرگ آن، نرسس مشتسی، نام میبرد تردیدی نمیماند که مقصود وی همان دانشسرای عالی معروف گلادزور بوده است. از سویی، اگر مبنای تأسیس این دانشسرا را ـ که به همت مشتسی در 1280م بنا شد ـ در نظر بگیریم و با سال وفاتش ـ یعنی 1984م ـ تطابق دهیم، متوجه خواهیم شد که استپانوس و همشاگردیهایش نخستین دانشآموختگان این مرکز علمی و هنری بودهاند و شاید، عدم شناخت همگان و تازهتأسیس بودن این مرکزتنها دلیلی است که استپانوس را از ذکر عنوان آن غافل کرده. چرا که دانشسرای گلادزور آن طور که تاریخش موجود است نیاز به سالها تجربهاندوزی و خلق آثار فرهنگی داشت تا نامش در ردیف یکی از کانونهای فراگیری الهیات و کتابت ارمنی در مشرق زمین به ثبت رسد.(25) آنچه مهم است،پایان این دوره پنج ساله مسیر زندگی استپانوس را کاملاً مشخص کرد. وی پس از آنکه به مرتبت وارتابت(26) نائل آمد رهبانیت و خدمت به علم و فرهنگ را در اولویت اندیشههای معنوی خود قرار داد در حالی که گوشه دیگر افکارش گرفتار تلاطمات وقایع سرزمینش بود و لحظهای از تفکر درباره سیاست و کشورداری غافل نمیشد. از سویی، نیات پدر در ارتباط با آینده وی کماکان پابرجا بود و مصرانه برای به انجام رسانیدن مقصود اصلی خود، که به دست آوردن مشروعیت دینی به رهبری مذهبی فرزندش بود، تلاش میکرد. تاراسائیچ به خوبی میدانست که استقلال سیاسی امیرنشین خاندانش بدون رسمیت و مشروعیت دینی و ایجاد اسقفنشین مستقلی در سیونیک محقق نخواهد شد.(27) بدینسان بود که استپانوس بیخبر از همه جا و درحالی که یکی از روزهای تحصیل را در گلادزور میگذراند نامه دیگری از پدرش دریافت کرد. این بار او نه تنها میبایست دانشسرای گلادزور و دیر نوراوانک بلکه اراضی سیونیک را به مقصد سرزمین کیلیکیه(28)ترک میکرد، سرزمینی که از سدههای پیش مهد تمدن و فرهنگ ارمنی بود و در آن سالها دوران درخشان اندیشه،تفکر و خلاقیت در هنر و علم را سپری میکرد، سرزمینی که یکی از قدرتمندترین سلسلههای پادشاهی ارمنی بر آن حکم میراند و برای راهب جوان و جویای علمی همچون استپانوس پر از رازهای نگفته بود. ازاینرو، بیدرنگ کولهبار سفر بست و به سوی کیلیکیه، روانه شد. او دستور داشت پیش از هر کاری به ملاقات با جاثلیق(29) وقت برود. مقامات ارشد اسقفنشین پادشاهی کیلیکیه ماهها پیش طی نامهای از آمدن استپانوس خبر داشتند و درحال تدارک مقدمات برگزاری مراسم با شکوهی برای وی بودند. قرار بر این بود که طی شورای مذهبیای با حضور جاثلیق و پادشاه وقت، وی را درمرتبت اسقف اعظم تقدیس نمایند. لیکن، اوضاع چندان هم براساس برنامه پیش نرفت و استپانوس پس از ورود به شهر سیس(30)، که مقر اسقفنشین کیلیکیه بود، از فوت جاثلیق، که در بستر بیماری بسر میبرد، اطلاع یافت و او که اکنون از نیت پدر آگاه شده بود چارهای جز صبر نداشت و چند روزی را در سیس ماند. اقامت استپانوس در شهرسیس چندان طولانی نشد چرا که به زودی لئون سوم(1270ـ 1289م)(31) پادشاه کیلیکیه، که بیصبرانه مشتاق دیدار با نجیبزادهای ازخاندان امارت نوپای اوربلیان بود، دستور داد تا استپانوس را به نزد خویش و کاخ محل اقامتش در آدانا ببرند. استپانوس نیز،که تا آن لحظه کاملاً از تصمیم پدر و نامهاش به مقامات پادشاهی کیلیکیه بیخبر بود، با احساسات عمیقی در بارگاه پادشاه کیلیکیه حاضر شد. به زودی، شاه لئون پی برد که اشتیاقش برای ملاقات با استپانوس چندان بیدلیل هم نبوده و او با جوان خردمندی روبهروست که اندوخته فراوانی از علم و آگاهی معنوی دارد و از استعداد ذاتیای در سیاست و دیوانسالاری برخوردار است. ناگاه فکری از ذهنش میگذرد و با خود میاندیشد که این جوان خردمند و توانا حتماً استحقاق کسب کرسی و مقام جاثلیق اسقفنشین پادشاهی عظیم کیلیکیه را خواهد داشت، آن هم در روزگار خطیری که مرزهای این پادشاهی از چند سو مورد تهاجم لشگریان بیگانه قرار گرفته بود.(32) با در نظر گرفتن این مهم که کیلیکیه یکی از دو کانون مذهبی کلیسای سنتی ارمنستان در طی سدههای میانه بود و مرکز تجمع روحانیان صاحب علم واندیشهای محسوب میشد که بخشی از دانش خود را در مکاتب بزرگ علمی و دینی روم و یونان کسب کرده بودند شاید مطرح کردن این چنین پیشنهادی به روحانی جوان و بینام و نشانی چون استپانوس از سوی پادشاه کیلیکیه عجیب به نظر رسد اما مورخان بر این باورند که پادشاه متفکر و دانایی چون لئون نمیتوانسته بدون در نظر گرفتن تمام جوانب سیاسی و حساسیتهای مذهبی چنین تصمیمی را اتخاذ نماید و این پیشنهاد افزون بر دلایل منطقیای که مد نظر شاه کیلیکیه بوده دلالت بر علم و آگاهی فراوان استپانوس جوان نیز دارد که حتی این امکان را برای وی فراهم میکرد تا شایستگی خدمت در مسند حساس و بلندمرتبهای همچون جاثلیق کل پادشاهی کیلیکیه را ازآن خود سازد.(33) از اینرو، لئون فرصت را مغتنم میشمارد و پیشنهادش را با استپانوس در میان میگذارد. مسلماً، این چنین پیشنهادی برای جوانی که تا آن زمان همه زندگیاش را درپشت دیوارهای دیرها و مکتبخانههای همجوار آنها سپری کرده بود بسیار وسوسهانگیز و قابل تأمل بوده و چند روزی او را به فکر واداشته است اما در نهایت،یادآوری شجاعتها و تلاشهای عمویش در مقام مؤسس امیرنشین اوربلیان و ریشههای خاندانیاش بر وسوسههای شخصی وی پیروز میشوند و او پیشنهاد لئون را نمیپذیرد و از پادشاه درخواست میکند تا مقدمات تقدیس وی در مرتبت اسقف اعظم سیونیک فراهم شود چرا که سرزمینش در موقعیت حساسی قراردارد و به رهبری روحانی وی نیازمند است و او میبایست در اولین فرصت به زادگاهش بازگردد. لئون اگرچه از این تصمیم استپانوس متعجب و دلگیر شد لیکن بنا بر احساس و احترامی که در طی روزها هم صحبتی نسبت به وی پیدا کرده بود درخواستش را میپذیرد اما اظهار میدارد حال که مسند جاثلیق پادشاهی کیلیکیه را نپذیرفته میبایست تا پایان رقابت روحانیان ارشد کلیسای کیلیکیه و انتخاب جاثلیق جدید چند ماهی را در دربار منتظر بماند.(34) ماهها میگذرد و سرانجام، هیئت روحانیان بلندپایه کلیسای ارمنی کیلیکیه پس از رایزنیهای فراوان کنستانتین دوم(1286ـ 1289م)(35) را در مقام جاثلیق ابقا میکنند و با انتخاب وی، انتظار استپانوس نیز به پایان میرسد و یک روز بعد، در محضر پادشاه و به دست جاثلیق کنستانتین در مرتبت اسقف اعظم سیونیک تقدیس داده میشود ودرپایان این مراسم مذهبی، لئون نیز طی فرمان مکتوبی مقام وی را به عنوان رهبر اسقفنشین سیونیک به رسمیت میشناسد. این مقام در حقیقت نخستین مسند دینی واحد در حوزه امیرنشین اوربلیان و حتی، تاریخ سیونیک بود که مشروعیت مذهبی و رسمیت آن از سوی حکومت و اسقفنشین کیلیکیه تأیید میشد.(36) از نوشتههای استپانوس چنین بر میآید که او پس از انجام مراسم تقدیس چند ماه دیگری را نیز در کیلیکیه سپری کرده و در محضر پادشاه و کارگزاران حکومتی و دینی، در حال آموختن اصول کشورداری و مبانی مذهبی و اداری کلیساهای ارمنی بوده است. تجربیاتی که استپانوس در طی این چند ماه به دست آورد با ارزشترین اندوختههایی هستند که در تکمیل افکار سیاسی و مهارتهای دیوانی وی مؤثر واقع شدند. او خود در یادآوری روزهای اقامتش در کیلیکیه سخن از دوران پرباری میگوید که لحظه لحظهاش با آموختن گره خورده و دنیایی پر از آگاهیهای تازه به وی ارزانی داشته است. شادمانی استپانوس در لابهلای خاطراتش از این دوران مشهود است و حکایت از غرور جوانی دارند که به مقامش میبالد و در عین حال، با فروتنی تمام آن را امکانی برای خدمت به مردمش میداند. او بسیار خشنود بود که سرانجام میتوانست به افکار و آرایی که ریشه در کودکیاش داشت و از بارگاه عمویش شروع شده بود جامه عمل بپوشاند. غافل از اینکه هنوز در نقطه آغاز راه است و جاده دشوار و روزهای سختی، انتظار این اسقف جوان را میکشند(37) سرزمین سیونیک تا پیش از حکمرانی تاراسائیچ و انتخاب استپانوس در مقام رهبر روحانی کل این ناحیه مشتمل بر دو اسقفنشین مجزا بود که در حوزه دیرهای تاتو و نوراوانک به رهبری دو اسقف، که هریک در محدوده مذهبی خویش اختیار تام داشتند، اداره میشد. حال که استپانوس با درایت سیاسی پدر درمقام یگانه رهبر دینی این ناحیه به رسمیت شناخته شده بود مسلماً نمیتوانست بدون اینکه با مخالفت های مقامات ارشد مذهبی این دو حوزه مواجه شود اداره امور دینی سیونیک را در دست گیرد.(38) از اینرو، استپانوس پس از بازگشت به سیونیک و زمانی که با سرپیچی مقامات دیر تاتو روبهرو شد پی برد که روزگار سختی در پیش دارد لیکن همچون حاکمی که میبایست سرزمین چندپاره خود را متحد میکرد بر اساس برنامهای که از مدتها پیش به کرات آن را در ذهن مرور کرده بود وارد عمل شد. وی خود را مکلف کرد تا در طی چند سال آینده ازسه مسیر دیوانی، فرهنگی و تمدنی به همبستگی دینی، سیاسی و شکوفایی اقتصادی سرزمین سیونیک جامه عمل بپوشاند. طی مسیر دیوانی بدون در نظر گرفتن روابط سیاسی و موقعیت سرزمینهای همجوار ممکن نبود بنابراین، اشتیاق استپانوس به آموختن مراتب دیوانی و کسب دانش کافی در این زمینه به کمکش آمد و اگرچه وی اکنون رهبر دینی سیونیک بود بی آنکه خود را داخل دیرها و کلیساهای سرزمینش محصور کند از ویژگیهای خاندانیاش به عنوان شاهزاده اوربلیان بهره برد و فراتر از مرزهای این امیرنشین برای حفظ هویت مستقل کلیسای سنتی ارمنستان تلاش کرد.(39) او، که پیشتر از سوی پدرش مالکیت تمام دیرها و کلیساهای سیونیک را دریافت کرده بود، با درایت تمام روابط دوستانهای با ایلخانان مغول و حاکم وقت آن، ارغون خان(683 ـ 690ق)، که مقتدرترین حکومت در همسایگی سیونیک بود، برقرار کرد و این روابط تا جایی پیش رفت که پس از مدتی ارغون طی فرمانی مالکیت استپانوس را بر همه بناهای مذهبی و آموزشی و اراضی واقع در محدوده کلیساهای سیونیک به رسمیت شناخت. این فرمان، که تا پایان دوران حکمرانی ارغون خان پا برجا بود و در زمان جانشین وی گیخاتو(690 ـ 694ق) نیز تمدید شد، به استپانوس اجازه میداد افزون بر رهبریت روحانی سیونیک مالکیت اماکن مذهبی را نیز ازآن خویش سازد.(40) این امر دستاورد بزرگی برای اسقفنشین سیونیک بود چرا که در اداره این مکانها و اراضی نوعی خودمختاری تعریف میشد که به استپانوس و جانشینانش امکان برخورداری از قدرت سیاسی و نفوذ در مسائل و رویدادهای مهم کشور را فراهم میکرد. اکنون، استپانوس، که از سوی بزرگترین قدرت مشرق زمین برای خویش و اسقفنشین سیونیک اعتبار کسب کرده بود، میبایست وارد عرصه وسیعتری میشد. در غرب، حکومتهای جهانگشای آن زمان سعی داشتند که افزون بر پیشرویهای نظامی و سلطه سیاسی، گرایشهای دینی و عقاید و سنتهای کلیساهای خود را نیز در ریشههای مذهبی دیگر اقوام بگنجانند، امری که مسلماً نمیتوانست از سوی استپانوس که خاندانش برای حفظ هویت قومی و مذهبی سرزمینشان برای آن جنگیده بودند مقبول واقع شود.(41) او، که در طی سالها ممارست آموخته بود که چگونه روحیه پرتلاطم خویش را مهار کند، راهحل صلحآمیزی برای ایستادگی در برابر این امواج بیگانه در نظر داشت. اولین اقدام وی ترتیب شورایی با حضور تمام مقامات ارشد روحانی از سرتاسر ارمنستان بود تا به تبادل آرا و اندیشه بپردازند و راهی برای پایان دادن به اختلافات داخلی بیابند. این شورا، که در قالب و اهداف تعریف شدهاش برای نخستین بار در تاریخ کلیسای سنتی ارمنستان تشکیل میشد، با موفقیت و یافتن راههایی برای ایجاد همبستگی بیشتر بین نهادهای مذهبی این سرزمین به پایان رسید. بنابراین، سیاست استپانوس در حوزه نهادهای مذهبی داخلی به نتایج مثبتی ختم شد و نوبت به شناساندن مبانی کلیسای سنتی ارمنستان در بین دو قدرت مسیحی مطرح آن زمان، یعنی یونان و روم، رسید. این کانونهای مذهبی، اگرچه به کرات با برگزاریی شوراهای دینیای با روحانیان کلیسای سنتی ارمنستان به تبادل نظر پرداخته بودند، کماکان اختلاف آرا و فاصله عقیدتی در بین رهبران روحانی این کلیساها محسوس بود. استپانوس برای پایان بخشیدن به این اختلافات نیز راهحلی داشت. او، که نامههای بیشماری ازمقامات ارشد نهادهای مذهبی یونان و روم مبنی بر پیوستن و یا تبعیت اسقفنشین سیونیک ازکلیساهای آنان دریافت میکرد، در پاسخ به آنان متقابلاً اقدام به نگارش نامههایی کرد و با قلمی شیوا و سلیس به شرح پایه های عقیدتی و بازگویی مبانی کلیسای سنتی ارمنستان پرداخت. در پایان این نامهها، نیز با لحنی دوستانه و از سر مهر از مقامات مذهبی یونان و روم درخواست کرد تا برای آشنایی هرچه بهتر با کلیسای سنتی ارمنستان و ارکان آن مدتی را به سیونیک سفر کنند و البته، این نامهنگاریها بیفایده هم نبود و اسقفنشین سیونیک در طی دوران رهبری دینی استپانوس به دفعات میزبان هیئتهای بلندپایه مذهبی از کلیساهای بزرگ آن زمان بود.(42) او در طی سالهایی که مشغول حل و فصل امور دیوانی و نامهنگاری و تبادل اندیشه با مقامات مذهبی کلیساها و کانونهای دینی گوناگون بود از فرهنگ ارمنی و تلاش در جهت تعالی آن غافل نشد و دو اثر مهم در الهیات مشتمل برشرح پایههای کلیسای سنتی ارمنستان و مبانی اعتقادی و آداب و سنتهای آن به نگارش در آورد که در هر دوی آنها به وصف چگونگی حفاظت از ارزشهای اجتماعی و مذهبی پرداخته بود و توصیههایی نیز برای طبقات مختلف اجتماعی اعم از درباریان، روحانیان و مردم عادی در صیانت از ارزشهای ملی و مذهبی قوم ارمنی داشت.(43) اوربلیان پس ازتثبیت یگانگی اسقفنشین سیونیک توجه خود را معطوف به مرمت و گسترش بناهای مذهبی و آموزشی کرد. مهمترین اقدام وی در جهت ساخت و بازسازی بناهای مذهبی درمحوطه دیر تاتو تحقق پذیرفت. اگر چه در اوایل حکومت خاندان اوربلیان این دیر مقر اسقفنشین مستقلی در سیونیک به حساب میآمد در سده دوازدهم میلادی و پس از تهاجمات سلجوقیان ساختمان آن آسیب دید به گونهای که سکونت در آن ممکن نبود و روحانیان مقیم در آنجا مجبور به ترک این دیر شدند. این دیر متروکه بود تا اینکه با ورود خاندانهای جدید به ناحیه سیوینک بخشی از بنای آن تا حدی بازسازی و اقامت در آن میسر شد. زمانی که استپانوس رهبریت دینی سیونیک را بر عهده گرفت کماکان در محوطه این دیر بناهای تخریب شدهای وجود داشتند که نیازمند بازسازی بودند. اوربلیان در طی سالهای اقامت و مطالعاتش در تاتو متوجه ویرانههای کلیسای قدیمی این دیر در قسمت جنوبی آن شده بود که همواره صحنهای حزنآور را برایش تداعی میکرد. لذا، در اولین فرصت دستور داد تا برجستهترین معماران را به تاتو فرا خوانند و هرچه سریعتر در محل ویرانههای کلیسای قدیمی دیر ساختمان جدیدی با نام کلیسای سورپ گریگور احداث شود. سپس، در بالای در ورودی آن سنگنبشتهای به نقل از خود نصب کرد که در آن به اختصار مطالبی در باب چگونگی و تاریخ ساخت این کلیسا در 1295م نقش بسته است. این کتیبه با شکل و قالب بینظیر خود در نقش یکی ازنمادهای فرهنگی برجای مانده ازاین تاریخنگار بزرگ ارمنی پس ازگذر چندین سده همچنان باقی است و بخشی از تاریخ معماری ارمنی را در مجموعه کلیسایی تاتو برای بازدیدکنندگانش به نمایش میگذارد.(44) دیدگاه بدیع استپانوس، که آثار آن در هنر معماری نیز متبلور شد، مختص بازسازی و گسترش مجموعه کلیسایی تاتو نبود و او در دوران حیات خود موجبات آثار تمدنی بینظیر دیگری در جهت توسعه بناهای مذهبی واقع در امیرنشین سیونیک را فراهم آورده است. نابسامانی اوضاع سرزمین ارمنستان و روزگاران بسی سخت و ناگوار هرگز مانع از آن نشد که در فعالیت علمی وتمایل بیپایان استپانوس به تجسس و نوشتن و ثبت وقایع خللی ایجاد شود. ازاینرو، وی سالها پیش از نگارشتاریخچه سیونیک و در ادامه و تکمیل گاهنامه سامول آنتسی(45)، اقدام به ثبت تاریخ دقیق چهار سده گذشته وقایع رخ داده در ارمنستان کرد. نخستین نسخه خطی این گاهنامه، که متعلق به 1277م است، به طور اتفاقی در اواخرسد ه نوزدهم میلادی درکتابخانه مدرسه ساناساریان(46) ارزروم پیدا شد.(47) بنابر نظر پژوهشگران ارمنی، که نسخه مذکور را مطالعه کردهاند، چنین به نظر میرسد که وی در ابتدا برنامهای برای نگارش گاهنامه مستقلی نداشته و قصدش فقط بازنویسی گاهنامه آنتسی و تهیه نسخه دیگری جهت فراهم آوردن امکان مطالعه آسانتر برای آموزگاران و دانشآموزان مکتبخانه تاتو بوده است. این گـروه از پژوهشگـران در توضیـح صحـت نظریه خویـش، گاهنامه آنتـسی را مبنـا قرار میدهند و پس از مقایسه آن با نسخه اوربلیان، به این نتیجه میرسند که تاریخ برخی وقایع ذکر شده در گاهنامه آنتسی که از 968ـ 1180م است در نسخه اوربلیان با تفاوتهای چشمگیری همراه است و استپانوس با اصلاح تاریخ برخی حوادث و ثبت وقایع دیگر اقدام به تصحیح وتکمیل آن بخش از رویدادهایی کرده که آنتسی در ذکر تاریخ آنها بنا به دلایلی دچاراشتباه و یا از ثبت آنها غافل شده است. گاهنامه استپانوس اوربلیان نشاندهنده تمرکز وقایع نگار فهیمی است که با تحقیق و تجسس توانسته به اسناد و مدارک بیشتری نسبت به آنتسی دست یابد و در حین مطالعه متن وی، با نکتهسنجی وصفناپذیری به خلأهای آن پی برده و البته، مورخی همچون استپانوس نمیتوانسته نسبت به این کاستی بیاعتنایی نشان دهد.از اینرو، گاهنامه استپانوس اوربلیان، که حوادث سالهای1193ـ 1290م در آن کاملاً ناب هستند و اطلاعات تکمیلی فراوانی ازوقایع سدههای دهم تا سیزدهم میلادی را ارائه میدهد، در روند وقایعنگاری ارمنی جایگاه ممتازی نسبت به آنتسی و حتی، نسخههای پیشین به خود اختصاص داده است.(48) از آنجایی که هنر در ذات و هویت شخصیتی استپانوس رخنه کرده بود کتابت را پیشه اوقات فراغت خود قرار داد. به یمن قلم وخط زیبای وی نسخههای خطی با ارزشی بازنویسی و به یادگار ماندهاند که البته شماری از آنان همچون دو نسخه از کتاب مقدس در فاصله سالهای 1299ـ 1302م مزین به نقاشیهای مینیاتور هنرمند و سنگتراش برجسته آن زمان، یعنی مومیک(49)، هستند.(50) نقل است که استپانوس در سالهای نخستی که در حال خدمت در مسند رهبریت دینی سیونیک بود از تمام نقاشان وسنگتراشان برجسته آنجا دعوت کرد تا از میان آنان بهترین را برای به انجام رساندن نیات فرهنگی خود برگزیند. ازاینرو، رقابتی ترتیب داد و ازهنرمندان حاضر خواست تا صلیبی از جنس سنگ را به اندازه انگشت کوچک دستش بتراشند. در پایان صلیبی که با قلم و تیشه مومیک ساخته شده بود از آن چنان ظرافتی برخوردار بود که استپانوس در توصیف آن از واژه مومیک به معنی شمع کوچک استفاده کرد و وی را در مرتبت معمار، سنگتراش و نقاش ارشد امیرنشین سیونیک انتخاب کرد. گفته میشود این واژه، که در ستایش هنر مومیک از سوی استپانوس نقل شده بود، به قدری برای این هنرمند خوشایند بود که از آن پس به منزله تخلص خویش برگزید و واژه مومیک را در حاشِیه آثارش جاودانه کرد.(51) اگرچه اوربلیان به سبب خصوصیات ذاتی و تربیتیاش مملو از اراده و سختکوشی و امید بود گذر از دشواریهای فراوان برقریحه شاعرانه و روحیه لطیف وی بیتأثیر نبود و غم و اندوه و حسرت و افسوس ابیات اشعارش را با درد بی پایانی که نشان از قلب شکسته اما همیشه امیدوار خالقش دارند همراه ساخته است. استپانوس در مقام یک وطنپرست، که همواره نگران سرنوشت سرزمینش بود در شعری با عنوان« مرثیه کاتولیکوس مقدس»(52) عزادار میشود و به حال ارمنستانی که دچار آشفتگی و بیاعتنایی مقامات مذهبی و سیاسی است میگرید و خطاب به مردمانش از آنها میخواهد تا به او بپیوندند و عزت و عظمت از دست رفته اجدادشان را به مسند تاج و تخت پادشاهی ارمنستان باز پس دهند. ابیات این مرثیه اگرچه جانکاه و دردناک هستند در پایان از خوشبینی شاعری سخن میگویند که با تکیه بر اعتقاد قوی خود سعی دارد به ملتش بقبولاند که هیچگاه دیر نیست و میبایست بیدار شوند و آینده بهتر و با شکوهتر از سدههای طلایی پیشین برای سرزمینشان رقم زنند.(53) به احتمال زیاد استپانوس این غزل حماسی را در سال های 1299ـ1300م نگاشته است، دورانی که وی در فراق پدر عزادار و در نبودش مورد بیمهری هرچه بیشتر مقامات کلیسایی قرار گرفته بود و بر همه این مشکلات میبایست دغدغههای درونی شاعر را که همزمان با اندیشه و نگرانی وی از حملات ناگهانی بیگانگان به مرزهای موطنش متلاطمتر میشد و آرام و قرار را از او سلب کرده بود بیفزاییم. فارغ از مضمون و محتوای این شعر و پیامی که استپانوس در تعریف خویش در قالب هدایتگری آگاه، که قصد دارد مردم سرزمینش را به سوی رهایی از عذاب دردها و رنجهای چندین سالهشان سوق دهد، شیوه محاوره جدی و جسورانهای که وی در مقابل مقامات روحانی کلیسای سنتی ارمنستان و قدرت بیحد و حصر اشرافیان به کار برده و بار معنویای که در نالههای ابیات هومروارش نهفته است، همزمان، تداعیگر مرثیه ملیای مختص قوم آرمن است که مبدع و صاحب آن خود استپانوس است و ازینرو، این نخستین شعر وی است که اگرچه متأثر از فرهنگ یونانی است به سبب ویژگیهای قومی و میهنیاش با ظاهر و معیارهای مکتب نوینی در عرصه ادبیات و فرهنگ ارمنی سدههای سیزدهم و چهاردهم میلادی قد علم میکند.(54) اکنون، با شناخت ابعاد شخصیتی و روحیه هنری استپانوس اوربلیان در مقام اسقف اعظم سیونیک، که در کنار خدمات دینی خویش هرگز ازعرصه سیاست و مناسبات کشورداری غافل نشد و لحظه لحظه افکار و اندیشههایش را صرف ارتقای فرهنگی و بازیابی اقتدار و استقلال دیرین موطنش کرد، امکان درک فضای پرماجرا اما بسیار دقیق متن وی با موضوع تاریخ بهتر فراهم میشود.آری، سخن از برجستهترین اثر تاریخی ارمنی سده سیزدهم میلادی است که نگارنده روایتهای آن را سالهای پیش از تحریر آن بارها و بارها در ذهنش مرورکرده بود.(55) اوربلیان، که به درستی به اهمیت جایگاه دینی و سیاسی خود واقف بود و همزمان با خدماتش در این گستره پر فراز و نشیب ذهنیات هنریاش را در قالبی از اشعار و خطاطی نمایان کرده بود، همچنان با خلأ بزرگی که در اعماق افکارش موج میزد در حال مقابله بود. جای خالیای که هر روز بر تشویشهای فکری فراوانش دامن میزد و روحیه ماجراجو و نا آرام وی را وادار به انجام کاری میکرد و البته، اویی که برای هر مشکلی راه حل منطقیای داشت تنها تسلی ذهن پرتلاطم خویش را در نگارش همه آنچه که وجودش را گرفتار کرده بود یافت و بدین سان، رویدادهای سرزمینش را در روزهای مملو از حادثه بر کاغذ آورد و اینگونه بود که روایاتش در تاریخچه سیونیک شکل گرفت و راوی به بازگویی حضور نخستین ساکنان بیباک و مردمان سلحشور سیونیک پرداخت و اینکه پیشینیانش با چه مشقتی این سرزمین کوهستانی و سنگلاخی را به مکانی قابل سکونت و سرشار از شور و اشتیاق و میل به زندگی بدل کردند.(56) نگارنده با سبک نوشتاری منحصر به فردش در همان صفحات نخست تلنگری بر ذهن خواننده میزند و وی را آگاه میسازد که متن پیش رویش نوشته چندان سادهای نیست که بشود فقط به یک بازخوانی از روایات آن اکتفا کرد بلکه نتیجه قلم تاریخنگاری بیپروا و جسور است که فارغ از همه محدودیتهای پیرامونش تمام آن تازههایی را که یافته است در ذهن خلاقش به تصویر کشیده و با هنرمندی بینظیری بر صفحه جاری کرده است و البته، از آنجایی که حاصل اندیشه و قلم فردی آگاه بر علوم زمانه است لحظهای از تعاریف و چارچوبهای علمی خارج نشده و با دقت وصفناپذیری که در شیوه روایت از حوادث به کار میبرد اثری پر مایه و پر محتوا عرضه کرده است. از دیدگاه استپانوس ـ که سالیان طولانی مطالعه، پژوهش وتأمل و نوشتن را پیشه خود قرار داده بود ـ خلق چنین اثری، که اجزای روایاتش با تخیلات مواج نویسنده آمیخته شدهاند، کار سختی نبود لیکن مشغولیتهای دیگری که زندگی وی را هرازگاهی با درنگی در نوشتن متأثر میکردند تحقق این رؤیای دیرینه را دشوار میساخت. اما اوربلیان سختکوش ادامه داد و چنان که خود در حاشیه نوشتار خویش به آن اشاره دارد سرانجام پس از سالها کنکاش و جست و جو و تحریردر1299م متن تاریخچه سیونیک را به پایان رساند. اگرچه بازگویی چندباره رویدادها و بیاعتنایی نسبت به ثبت شماری از حوادث یا نبود تاریخ دقیق برخی از وقایع، متن استپانوس اوربلیان را با کاستیهایی همراه ساخته است مجموعهای که او در پایان کار و ذیل عنوانتاریخچه سیونیک ارائه میکند مشتمل بر دستاوردهای فرهنگی و تمدنی قوم ارمن،حقوق معنوی و مادی کلیساها، ساختار دیوانی امیرنشین اوربلیان و در نهایت، رخدادهای مهم سرزمین ارمنستان با تأکید بر جغرافیای تاریخی ناحیه سیونیک است. اطلاعات این کتاب، که منطبق بر ویژگیها و معیارهای علمی قابل قبول و حتی، فراتر از زمان خود هستند آن رادر جایگاه یکی ازبرجستهترین منابع تاریخ ارمنستان و مهمترین متن تاریخی سده سیزدهم میلادی قرار میدهد.(57) به منظورتدوین و نگارش اثری علمی، استپانوس در نخستین قدم، به مانند هر تاریخنگار فرزانهای، از منابع بهره میبرد اما برخلاف مورخان پیشین متنهایی که وی اساس نوشتار خود قرار داده است به کتابهای مذهبی و نسخههای تاریخی سدههای قبل محدود نمیشوند بلکه فراتر از این شیوه سنتی هر آنچه از مکتوباتی را که میتوانستند، در قالب اسناد و مدارک، اطلاعات بیشتری در اختیارش قرار دهند از بایگانی دیرها،نسخههای خطی موجود درمکتبخانهها وحتی، قفسههای کتابخانههای گرانقیمت اشراف جمعآوری و با کنجکاوی و دقت فراوان مطالعه میکند تا شاید مطلب نویی در باب رویدادی یا زندگی حکمرانی بیابد و نقطهچینهای به جا مانده از تاریخنگاران پیشین را پر کند.(58) اوربلیان بارها درباره مستنداتی که در طی نگارش متن خویش از آنان بهره برده است در فصلهای متعدد تاریخچه سیونیک صحبت کرده و درجای جای متنش، که مملو از نقلقولهای فراوان است، با ارجاعاتی به نگارنده اصلی سعی دارد که ذهن خواننده را هرچه بیشتر معطوف صحت روایاتش کند و این شیوه از ارجاع، روش علمی و درستی است که وی برای اثبات راستی نوشتههایش به کار میبرد. منابعی که اوربلیان بر مبنای آنها سخن میگوید بسیارند لیکن در چارچوب مبانی بحثها، قالب و شکل روایی رخدادها و جغرافیای تاریخی مناطق در فهرستی به شرح ذیل خلاصه میشوند: ـ کتاب مقدس(مجموعه تورات و اناجیل اربعه) ـ متون مشتمل بر آثار تاریخنگارانی چون آگاتانگغوس، پاوستوس بوزاند، یقیشه،موسس خورناتسی، قازارپاربتسی، هوهان مامیگونیان، قووند، هوهانس دراسخاناکرتسی، توما آرتزرونی، آریستاکس لاستیورتسی، ماتئوس اورهایتسی و سامول آنتسی(59) ـ نسخههای خطیای با موضوع تاریخ به قلم مورخان یونانی و رومی از روزگاران کهن تا سده سیزدهم میلادی ـ اشعار و خطابههای منتسب به پطروس سیونتسی(60) ـ مجموعه اثر مذهبی گیرک تقتوتس(61) ـ اسنادی مشتمل برثبت حوادث شهر کاپان به قلم مقامات ارشد روحانی آن شهر در فاصله سدههای دهم تا دوازدهم میلادی ـ کتیبهها و سنگنگارههای واقع در محوطه بناهای مذهبی و قلعههای نظامی سیونیک ـ اسناد رسمی موجود در بایگانی دیر تاتو مشتمل بر سوابق املاک و داراییهای دیرها و اشراف محلی، وصیتنامه روحانیان و بزرگان خاندانها، قراردادهای تجاری،پیمانهای سیاسی و کمکهای مالی طبقات گوناگون جامعه ارمنی به کانونهای مذهبی و آموزشی ـ اسناد رسمی حکومتی شامل اعلامیهها، نامهها و فرمانهای پادشاهان و امیران محلی ـ مدارک رسمی کلیسای سنتی ارمنستان موجود در بایگانی مرکزی کلیسای اجمیادزین شامل فهرست اعطایا، بخشنامهها و نامهها ـ نسخههای خطی مشهور به زبان لاتین در باب الهیات و خداشناسی ـ مجموعه مکاتبات حکمرانان ایلخان مغول با اسقفنشین سیونیک ـ گاهنامهای به زبان گرجی و رویدادهای سرزمین گرجستان ـ آداب و سنتهای رایج متبلور در فرهنگ عامیانه ـ روایات و نقلقولهای شاهدان عینی حوادث در اینجا، میبایست اشاره کنیم بیشتر اسناد و مدارکی که اوربلیان آنها را مبنای توصیف رویدادها و بیان وقایع نوشتار خویش قرار داده است در گذر رویدادها و یا حوادث طبیعی از میان رفتهاند. بنابراین، میتوان مدعی شد که اغلب روایات موجود در فصلهای گوناگونتاریخچه سیونیک نمایانگر اسناد تاریخیای هستند که امروزه نسخه اصلی آنها موجود نیست و پژوهشگر و خواننده تاریخ در حین مطالعه آن در واقع با مجموعهای از اسناد دسته اولی روبهرو میشوند که دیگر وجود عینی ندارند. در این بین مدارک مربوط به مالکیت اشخاص و املاک متعلق به کلیساهای ارمنستان، که در موارد مقتضی مورد استفاده مؤلف قرار گرفتهاند، نشان از ریزبینی تاریخنگاری دارند که با بهرهگیری از اسناد این چنینی به تصویر روشنی از کلیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی سرزمین ارمنستان دست یافته است. از اینروست، که توصیفات وی از فضای فئودالی حاکم بر ارمنستان، محدوده قلمرو ارضی اشراف ومایملک کلیساها افزون بر اینکه حاوی اطلاعات کافی و منطبق بر مصادیق واقعی هستند فضای روشنی از اوضاع سیاسی و طبقات اجتماعی نیز ارائه میکنند. اینجاست که استپانوس با بازگویی این مطالب همزمان با نگارش تاریخ در مقام شهریاری آگاه نیز ظاهر میشود و با قلمی نقادانه و توصیههای بجا سعی در گرهگشایی از مشکلات و دشواریهای زندگی طبقات پایین جامعه دارد که تحت فشار نظام فئودالیسم در حال خرد شدن هستند.(62) از دیدگاه زبانشناسان ارمنی اسنادی از این قبیل که به یمن درایت اوربلیان درلابهلای سطرهای کتابش از حوادث روزگار مصون ماندهاند به لحاظ زبانشناسی وآشنایی با شیوه نوشتار سدههای نهم تا سیزدهم میلادی مهم شمرده میشوند و به منزله یگانه متنهای به یادگار مانده از آن دوره،کمک بسیاری به شناخت شیوهها و آداب نگارش و نیز واژگان مستعمل و اصطلاحات متداول در سازمان دیوانی و رسمی ارمنستان میکنند. اهمیت تاریخچه سیونیک در حوزه زبان و ادبیات ارمنی به اسناد دیوانی محدود نمیشود و نقلقولهای شاهدان عینی و بازگویی روایات عامیانه، که در نهایت امانتداری و کلمه به کلمه با همان سبک و سیاق گفتمان رایج آن دوران بیان میشوند، شیوه گفتاری عوام در آن سالها را نیز به نمایش میگذارد. استپانوس در نقل این روایات ـ که درفضایی آکنده از افسانهها، سنتها، باورها و اعتقادات مذهبی و حماسی قوم ارمنی تعریف میشوند ـ جانب احتیاط را ازدست نمیدهد و اگرچه در ارتباط با رویدادها و ظهور پایههای مذهبی و عقیدتی قوم آرمن بر مبنای حکایتهای عامیانه یا داستانهای مذهبی سخن میگوید اما با آگاهی تمام میداند که این مباحث در زمره ثبت تاریخ به معنای علمی آن نیست و بلافاصله، با آوردن مستندات تاریخی توضیح کافی درباره آنچه آمیخته با حماسه و باورهای مردمی است به دست میدهد.(63) فهرست منابع مورد استفاده استپانوس در نوشتارش نکته دیگری از زندگی توأم با ماجراجویی اما عالمانه وی را نمایان میکند. سطرهایی که او به بازخوانی کتیبهها و شناسایی مفاهیم موجود در سنگنگارهها اختصاص میدهد نخستین رویکرد باستانشناختی تاریخنگاری ارمنی است که به تنهایی و بدون ملزومات مناسب اقدام به مسافرت به نواحی مختلف کرده و پس از بازدید از مکانهای مذهبی و بقایای بناها افزون بر اینکه گاهی طرحی از آنان بر کاغذ کشیده ونبشتههای حک شده را بازنویسی کرده در مواردی که بخشی از این حکاکیها خوانا نبودهاند با مطالعه دقیق در تکمیل جملات و بازخوانی کتیبههای آسیب دیده کوشیده است و این تلاش وی امکان درک مضمون و مفاهیم موجود درسنگنگارههای از میان رفته را فراهم آورده است. بازنویسی متن کتیبه مربوط به تاریخ ساخت کلیسای سورپ آراکلوتس(64) بر فراز ارتفاعات واقع در دریاچه سوان از جمله نگارههای از میان رفتهای است که در متن استپانوس ماندگار شده و یگانه سندی است که دلالت بر ساخت آن در سده نهم میلادی دارد. دقت نظر علمی استپانوس در بازنویسی نسخههای خطی نیز مشهود است. متنهای پرمحتوا مشتمل بر مضامین گوناگونی که به گفته خودش شمار زیادی از آنها فرسوده و ناخوانا بودهاند و چه روزها و شبهایی که وی با نهایت دقت و ظرافت فراوان کاغذهایی از این دست را ورق میزده تا از لابهلای خطوط کمرنگ شدهشان مطلبی در خور ثبت و نوشتن بیابد و چه بسیارند متونی که اگرتجسس و بازنویسیهای آنها انجام نمیشد پژوهشگر امروز حتی از موجودیت آنان بیخبر بود.(65) آگاهی علمی استپانوس به ادراک صحیح وی در ارتباط با منابع محدود نمیشود بلکه روحیه پرماجراجویش، که او را به سفر های مکرر ترغیب میکرد، او را وادار کرد تا یادداشتها و طرحهایی که زمانی از جغرافیای مناطق مختلف سیونیک بر کاغذ ترسیم میکرده است در دل روایات متن سراسر حادثه و پر رویداد تاریخچه سیونیک جا دهد. این شیوه از نگارش، یعنی ارائه پیشزمینهای از جغرافیای ناحیهای که قرار است حوادث و وقایع رخ داده در آن روایت شوند، روش کاملاً بدیع و بیهمتایی است که استپانوس در شیوه تاریخنگاری خویش به کار میبرد. البته، پیش از وی بودهاند مورخان ارمنیای که در ارتباط با جغرافیای مناطق گوناگون ارمنستان و سرزمینهای همجوار متنهایی نگاشتهاند اما آثار آنان در قالب نوشتاری با محتوای جغرافیای تاریخی و مستقل از تفسیر حوادث تاریخی ارائه شده است. شوربخـتانه، بخـشهای نخـست کتابتاریخـچه سیونیـک، که قسمـت بیشتر اطلاعات جغرافیایی مناطق را در خود داشته در طی زمان و در اثر بازنویسیهای مکرر، به سبب ناخوانا شدن شماری از سطرها با ابهامات بسیاری همراه است که امکان کسب اطلاعات کافی در باره سرحدات و مرزهای سیاسی امارت سیونیک و درک پراکندگی جمعیتی آن را دشوار میکند اما فهرستی که استپانوس در پایان اثر خود با خلاقیت فوقالعادهای طراحی کرده و در آن دوازده ناحیه واقع در قلمرو امیرنشین اوربلیان را به همراه اسامی شهرها، روستاها و کلیساهایی که موظف به پرداخت مالیات به حکام اوربلیان بودهاند را ذکر کرده فهم کلیات جغرافیای منطقه سیونیک و نواحی تحت سلطه امارت اوربلیان را ممکن کرده است.(66) چنان که پیشتر گفته شد محتوای اصلی متن استپانوس با روایات فیلسوفانه وی از ناحیه سیساکان آغاز و به شرح رویدادهای سیونیک در روزگاران حکمفرمایی خاندان اوربلیان ختم میشود. مکتوبات وی از رخدادهای سدههای متوالی این ناحیه مملو از شرح نبردهایی است که جنگجویان سیونیک باهیبت قهرمانانهای در کارزارها ظاهر میشوند و با نهایت دلاوری میجنگند، نبردهایی که گاه با پیروزی و گاهی با شکست به پایان میرسند. اما آنچه که در بطن این روایتهای آمیخته با قلم اندیشمندی همچون استپانوس واضح است توصیف رویدادهایی است که مردمان سرزمینهای همجوار سیونیک رابه چالش کشیده. ازاینرو، تاریخچه سیونیک فقط به بیان گذشته آن منطقه محدود نمیشود و تاریخنگار به کمک قلم توانا و تفکر آزادش، که محصور در مرزی نیست، به طور همزمان وقایع همسایگانش را نیز به تصویر میکشد و در این بین آنچه نگاه نافذ هر پژوهشگری را به خود جلب میکند شرح رویدادهای سرزمین ایران درگذر فرمانروایی سلسلههای متعدد و عصر پادشاهانی است که بنا بر نظر استپانوس شایستگی جاوادانه شدن در متن تاریخیاش را داشتهاند. بنابراین، او حکمرانان را انتخاب میکند و فقط، درباره آنانی سخن میگوید که اندیشه و اعمالشان نقش تأثیرگذاری در دگرگونیهای سیاسی، فرهنگی و یا اقتصادی داشتهاند.(67) شرح وقایع دوران فرمانروایی ساسانیان با تأکید بر سیاستهای خارجی بلاش(484ـ 488م) و قباد یکم(499ـ 531م)(68) و نقشی که سردار ارمنی همعصر آنان، یعنی واهان مامیگونیان(69) در مقام مرزبان ارمنستان(70) ارائه میدهد افزون بر اینکه از جذابترین بخشهای روایتهای پرحادثه استپانوس هستند تفسیرهای واضحی ازساختار دیوانی و نظامی ارمنستان و متعاقباً، از شیوههای نبرد ارتش ساسانی و چگونگی اداره سرزمینهای تحت حاکمیت آنان به دست میدهند.(71) افزون بر ساسانیان و چند حکمران این سلسله، استپانوس در فصلهایی از کتابش که به بازگویی حملات اعراب به مرزهای ارمنستان و ناحیه سیونیک میپردازد اشاراتی نیز به خرمدینان و رهبر آنان، بابک، دارد و درباره گسترش مبارزاتش تا مرزهای سیونیک و لشگریانی که وی برای جنگ با اعراب به ناحیه گقارکونیک(72)ارمنستان گسیل داشته و نبردهای روی داده توضیحات جامعی به ثبت میرساند و در پایان این بخش، با قلمی نقادانه ساختار فئودالی حاکم بر ارمنستان را در طی دوران حضور اعراب در سرحدات این سرزمین تشریح میکند و به تفسیر زمینههای بروز اختلاف میان اشراف ارمنی، که لطمات جبرانناپذیری بر پیکره وحدت ملی وارد کرد، میپردازد.(73) اگرچه اغلب حوادث نقل شده در متن استپانوس تا سده نهم میلادی بر مبنای منابعی است که بخشهایی از محتوای آنها درباره سیونیک و رویدادهای آن بودهاند نوشتههای وی از سده مذکور به بعد گونهای دیگر به خود میگیرند و قالب کلی روایات کاملاً دگرگون میشوند و از آن پس، تاریخنگار از رخدادهایی سخن میگوید که تا آن زمان در هیچ متن دیگری با چنین جامعیت و جزئیات و حواشیای به ثبت نرسیده است. مدخل این فصلها به بررسی چگونگی تشکیل پادشاهی سیونیک و فهرست هفت حکمرانی که در زمان تقریبی دویست ساله بر سیونیک فرمانروایی کردهاند اختصاص دارد. استپانوس با آگاهی کامل به تشریح تحولاتی که در ساختار نظام فئودالیسم ارمنستان در حوزه قلمرو این پادشاهی صورت گرفته است میپردازد و با شناخت و تسلطی که بر علم سیاست و کشورداری دارد ساختارشکننده این نظام را زیر سؤال میبرد. سپس، توضیح میدهد که چگونه با ظهور پادشاهی سیونیک در سایه حکومت واحدی اصلاحاتی در نظام فئودالی صورت گرفت که نتیجهاش تعامل فئودالهای محلی وتأمین امنیت جادههای تجاری و در نهایت، رونق داد و ستد و شکوفایی اقتصادی سیونیک بود.(74) در این بخش از نوشتارش، تصویری که از شهر کاپان، پایتخت پادشاهی سیونیک، ارائه میدهد بیشباهت با شهرهای کیلیکیه، که روزگاری را در آنجا سپری کرده بود، نیست، شهرهایی که اغلب بر فراز کوهها واقع شده بودند و با قلعههای پر رمز و رازشان دورنمایی افسانهای در ذهن هرتازهواردی تداعی میکردند. با یک چنین زمینهای است که استپانوس از شهری سخن میگوید که بر فراز تپهای قرار دارد و با کوههای مرتفعتری احاطه شده است و کوچههای بلند و باریکش، که به محلههایی تقسیم میشوند، پر از رهگذر است.(75) سپس، از دوقلعه باغابرت و باغاکو(76) نام میبرد که حافظان اصلی شهرند و دسترسی به آن را برای لشگریان بیگانه سخت میکنند. آنگاه به 43 قلعه کوچک و بزرگ و 48 دیر و هزار و هشت روستا، که در پیرامون شهر واقع شدهاند، اشاره میکند.در پایان نیز، سقوط شهر کاپان را با جزئیات کامل به دست لشگریان سلجوقی به تصویر میکشد. او با قلمی سرشار از تصورات بیانتها داستان سقوط باغابرت، آخرین مکان مقاومت مردم سرزمینش را بازگو میکند و به هزار نسخه خطیای که سالها در این قلعه نگهداری میشدهاند و همزمان با ویرانی قلعه از بین رفتهاند اشاره میکند.(77) سپس، به تشریح اقدامات خود میپردازد که چگونه با صرف وقت و زحمت فراوان توانسته ریشههای هویت از دست رفته مذهبی ارمنیان این سرزمین را در طی حملات مغولان و زمانی که امیرنشین نوپای اوربلیان خراجگزار آنان بوده بار دیگر زنده کند.(78) جدای از مرتبت روحانی استپانوس، که میبایست ازپایههای اعتبار مذهبی اسقفنشین تازهتأسیس سیونیک صیانت میکرد، در مقام تاریخنگاری متفکر به خوبی میدانست دیرها و کلیساها افزون بر اهمیت مذهبیشان کانونهای آموزشی و فرهنگی ملت ارمنی نیز هستند. لذا، در ذیل یکی از فصلهای کتابش با ارائه فهرستی از این اماکن موقعیت جغرافیایی و تاریخ و چگونگی ساخت و فعالیتهای فرهنگی و آموزشیای که در مکتبخانههای واقع در محوطه آنها به انجام رسیده است را ثبت میکند و شرح کاملی از تاریخ فرهنگ ارمنی در طی سدههای حیات مجموعههای کلیسایی و آموزشی سیونیک به یادگار میگذارد. این فصل به قدری با ظرافت و دقت خدمات و میراث کتابت و هنر معماری ارمنی را منعکس کرده که میتوان مدعی شد استپانوس با نوشتههایش خزانهای از نمادهای فرهنگ ارمنی را به نسلهای بعد منتقل کرده است. فصلهای آخر کتاب عمق روحیه پرتلاطم و نا آرام این تاریخنگار را بیشتر آشکار میکنند. گذر زمان نه تنها از دغدغههای فکری استپانوس کم نکرد بلکه نگرانیهایش همه تار و پود اندیشهها و تفکرات وی را فرا گرفت. در جایی که او از مرگ پدر سخن میگوید و آشفتگی سرزمین سیونیک را به سبب اختلافات برادرانش و دیگر نجیب زادگان اوربلیان به تصویر میکشد، نهایت اندوه و دلواپسی در نوشتههایش محسوس است و اگرچه پس از برتری یکی ازبرادرانش تاج و تخت امارت اوربلیان در خاندانش ماندگار میشود کماکان شاهد افکار نگرانکننده استپانوس، که در لابهلای سطرهای کتابش سر بر میآورند، هستیم.(79) امروزه، تاریخچه سیونیک، اثر استپانوس اوربلیان، مهمترین منبع مطالعاتی شرقشناسان در حوزه ارمنستان، قفقاز و سرزمینهای همجوار است. این اثر برای نخستین بار درچاپخانه ارمنیان پاریس در 1859م و سپس، در 1861م در مسکو به چاپ رسید. این دو نسخه چاپی به سبب ناخوانا بودن بخشهایی از متن اصلی خالی از نقص نبودند. لذا، در 1911م پس از تصحیح و افزودن توضیحات لازم به همت جمعی از نویسندگان ارمنی نسخه کاملتری از آن در تفلیس چاپ شد که مبنای پژوهشهای مورخان و ارمنیشناسان قرار گرفت و بر اساس آن، نخستین ترجمهها ابتدا توسط کروبه پاتکانیان(80) به زبان روسی در پترزبورگ و سپس، بروسه(81) به زبان فرانسوی صورت گرفت.(82) استپانوس اوربلیان پس از شانزده سال خدمت درمقام رهبری دینی سیونیک و در حالی که در تمام این سالها روحیه شهریاری آگاه را در عمق وجود خویش حفظ کرده و لحظهای از حمایت سیاسی امیرنشین اوربلیان غافل نشده بود در سال 1304 یا 1305م درگذشت و در مقبره خانوادگی حکمرانان اوربلیان، با شکوه فراوان به خاک سپرده شد.(83) نقل است شمار زیادی از مقامات ارشد کلیسای ارمنی از نقاط مختلف ارمنستان و حتی، فرا سوی مرزها به همراه جمعیت انبوهی از مردم عادی و فرماندهان و سربازان ارتش اوربلیان و بزرگان خاندانش در مراسم تدفین باشکوهی، که برای وی ترتیب داده شده بود، حضور داشتهاند.(84) آن روز، همه حاضران فارغ از مقام و منزلت و طبقه اجتماعی خویش به خوبی میدانستند که به بدرقه یکی از چهرههای برجسته تاریخ فرهنگ و تمدن ارمنی آمدهاند. پینوشتها: Stepanos Orbelian ՄանուկԱբեղեան, Հայոց Հին Գրականութեան Պատմութիւն ԺԱ ԺԹ դարի 30ական թւական (Անթիլիաս- Լիբանան: Հայկական Մատենաշար Գալուստ Կիւլպէնկեան Հիմնարկութեան , Մեծի Տանն ԿիլիկիոյԿաթո-ղիկոսութիւն, 2004), p. 209 sisakan، قومی از اعقاب هایک، جد بزرگ ارمنیان، که در سدههای پیش از ظهور مسیحیت در سیونیک ساکن بودند. نقل است آنان نخستین ارمنیانی هستند که به مسیحیت گرویدند. اشراف سیساکان در دوران پادشاهی آرشاگونی ارمنی به مقام امارت رسیدند و کرسی مشاوره را در جوار پادشاه ازآن خویش ساختند. نک: Ստեփանոս Օրբելյան, Սյունիքի Պատմություն.Թարգմանությունը ,Ներածությունը և Ծանոթագրությունները, Ա. Ա.Աբրահամյան (Երևան:Սովետական գրող, 1986). p. 73-76 & Մովսես Խորենացի ,Հայոց Պատմություն, Թարգմ.Ներած.Ծանոթ.ՍՏ.Մալխասյանց (Երևան:Հայաստան հրատարակչություն,1997) لازم به توضیح است که اثر تاریخی استپانوس اوربلیان با عنوانهای گوناگونی در طی ادوار مختلف بازنویسی و چاپ شده است که منزلگاه سیساکان از جمله آنهاست. از خاندانهای بزرگ گرجستان و سپس، ارمنستان که در نیمه سده سیزدهم میلادی به کمک اتابکان ایران بر ضد پادشاه گرجستان قیام کردند و پس از شکست، از این سرزمین رانده شدند. این خاندان بعدها مورد عفو و لطف ملکه گرجستان قرار گرفتند و با خارج کردن رقیبان دیگر خویش ازعرصه قدرت، صاحب اراضی وسیعی در سیونیک شدند و حکومتی مقتدر در این ناحیه و سرزمینهای همجوار آن تشکیل دادند که تا مدتها در برابر مهاجمان خارجی تاب آورد. نک: آرپی مانوکیان، « دودمان اوربلیان بانی فرهنگ و تمدن نو اندیش ارمنی»، پیمان، س 23، ش89 و90(پاییز و زمستان1398): 8 ـ 55. عنوان رایج کتاب. Օրբելյան,ibid. , p. 4. J.Hacikyan & Others, The Heritage of Armenian Literature (Detroit:Wayne state University press,2000-2005), p. 554 Orbet، قلعهای در جنوب سرزمین گرجستان بوده است. Աղայանևայլոց, Հայ Ժողովրդի Պատմություն (Երևան: Հայկական ՍՍՀ Գիտությունների Ակադեմիայի հրատարակչություն,1976), Vol. III, p. 546 & 547 Smbat، وفات 1273م . بنیانگذار امارت اوربلیان در سیونیک و از نخستین سرداران ارمنی که با درایت سیاسی خویش با ایلخانان پیمان دوستی بست و در سایه این پیمان، بر رقیبان محلی پیروز شد و به قدرت دست یافت.نک: Աղայան և այլոց, ibid. , p.623 – 626 ՍՏ.ՄելիքԲախշյան, «ՍտեփանոսՕրբելյան», Հայ Մշակույթի Նշանավոր Գործիչները V-XVIII դարեր (Երևան:Երևանի Համալսարանի հրատարակչություն ,1976), p. 340 & 341 Tarasaeich، برادر و جانشین سمبات اوربلیان و حکمران امیرنشین اوربلیان بوده است. نک: Օրբելյան,ibid., p. 297 Աբեղեան,ibid. , p. 211 Օրբելյան,ibid., p. 7&8; Hacikyan & Others,ibid. ,p. 554 – 558 Աբեղեան,ibid. , p. 210 & 211 Tatev، دیر و مجموعه کلیسایی و آموزشیای واقع در ناحیه سیونیک بوده است که بر اساس روایات مذهبی در سده چهارم میلادی به دست نوکیشی مسیحی با نام یوستاتئوس ـ که شاگرد تادئوس مقدس، از حواریون مسیح، بود ـ ساخته شد. در طی سدههای بعد، بر وسعت بنای این دیر افزوده شد و در دوران امیرنشین اوربلیان، مجموعه عظیمی بود که افزون بر کلیسا ، کتابخانه وماتناداران(محلی برای نگهداری نسخههای خطی) و مکتبخانهای در محوطه آن نیز وجود داشت. نک: Ի .Հ .Ղևոնդեայ Մ .Ալիշան, Սիսական, Տեղագրութիւն Սիւնաց Աշխարհի (Վենետիկ :Մխիթարաց Վանս, Ս. Ղազար ,1893). Der Hayrapet Օրբելյան,ibid., p. 7&8 Noravank، دیر و مجموعه کلیسایی و آموزشی در ناحیه سیونیک بوده است.سنگ بنای آن به سده دوازدهم میلادی میرسد. لیکن، در دوران امارت اوربلیان چند بنای جدید بر آن افزوده شد. این مجموعه افزون بر اینکه زمانی یکی از کانونهای مذهبی امیرنشین اوربلیان بوده گنجینه عظیمی از سنگنگارههای هنر ارمنی در سدههای میانه را در خود حفظ کرده است. همچنین، آرامگاه خانوادگی امیران اوربلیان در محوطه این مجموعه قرار دارد.نک: Կարեն Մաթևոսյան, Նորավանքի Վիմագրերը և Հիշատակները (Երևան:Մուղնի հրատարակչություն, 2017), p .5 – 9 Օրբելյան,ibid., p. 8 Բախշյան,ibid. , p. 210 Gladzor Nerses Meshetsi، روحانی با تجربه در امر آموزش و تربیت که سالیان طولانی در کانونهای مهم مذهبی و مکتبخانههای همجوار با کلیساهای ارمنی خدمت کرده است. او به دعوت یکی از خاندانهای با نفوذ سیونیک به این سرزمین مهاجرت کرد و دانشسرای عالی گلادزور را، که در متون ارمنی از آن با عنوان دانشگاه یاد میشود، تأسیس کرد. مشتسی در دوران تحصیل استپانوس در این مرکز علمی و فرهنگی افزون بر ریاست گلادزور در سمت آموزگار نقش مهمی در تشکیل ذهنیات و دیدگاه استپانوس داشته است. نک: Ա. Ս .Մաթեվոսյան, Հայերեն Ձեռագրերի Հիշատակարաները Միջնադարյան Հայ Մշակույթի Ուսումնասիրության Սկզբնաղբյուր (Երևան :Մատենադարան 1998 ), P95 اشاره مورخ به نوعی تلاقی الهیات و ادبیات است. نک: Օրբելյան,ibid., p. 7. Լ .Գ. Խաչերեան, Հայագիր Դպրութեան Ուսումնագիտական Կենտրոնները Դպրոցներ Դպրեվանքեր Վարդապետարանները Ճեմարանները Ակադեմիաները եւ Համալսարանները Միջնադարյան Հայաստանում եւ Կիլիկիայում(X-XVI) (Լիսպոն :Գալուստ Կիւլպէնկեան հաստատութիւն 1998), p. 31;. Օրբելյան,ibid., p.7&8 نخستین مقام رهبانیت در سلسله مراتب کلیسای ارمنی، وی پدر روحانی دیر است. Krzysztof Stopka, Armenia Christiana:Armenian Religious Identity and the Churches of Constantinople and Rome (4th- 15th Century)(Krakow:Jagiellonian University press, 2017) در ارمنی کیلیکیا (Կիլիկիա) در لاتین (Cilicia)، منطقهای در جنوب فلات مرکزی آناتولی که در ساحل دریای مدیترانه و شمال جزیره قبرس قرار گرفته و امروزه، جزو کشور ترکیه است. این سرزمین از ابتدای سده یازدهم میلادی با جمعیت انبوهی از ارمنیان شهرها و روستاهای مختلف ارمنستان مواجه شد که در اثر حملات سپاهیان بیزانس مجبور به ترک موطن خود و مهاجرت به سرزمین کیلیکیه شدند.این مهاجران در دهه چهل همین سده مذکور امیرنشینی در این سرزمین تشکیل دادند و در نهایت، با درایت یکی از نجبای ارمنی، یعنی شاهزاده روبن، زمینه را برای ایجاد حکومت پادشاهی مستقلی فراهم کردند که تا اواخر سده چهاردهم میلادی دوام آورد.نک:آرپی مانوکیان، « پادشاهی ارمنی کیلیکیه از پیدایش تا خاموشی»،پیمان، س 16، ش62 (زمستان،1391): 183ـ 327. بالاترین مقام کلیسای سنتی ارمنستان Sis، پایتخت سیاسی و مقر اسقفنشین ارمنی کیلیکیه بوده است. اسقفنشین کیلیکیه در طی سدههای میانه قدرتمندترین نهاد مذهبی ارمنیان بوده است و همه امیران و حکمرانان ارمنی میبایست مشروعیت دینی محدوده تحت نفوذ خود را با تبعیت از این اسقفنشین و تأیید مقام جاثلیق وقت آن کسب میکردند. نک: Արիստակես Լաստիվերցի, Պատմություն, Թարգմանություն. Վ. Ա .Գևորգյան (Երևան: Հայաստան հրատա- րակչություն, 1917) Levon III، پادشاه ارمنی کیلیکیه که سهم بسزایی در غنای فرهنگ ارمنی داشته است. در طی دوران فرمانروایی وی چهرههای بسیاری از جمله استپانوس اوربلیان پا به عرصه فرهنگ ارمنی نهادند و در تاریخ ماندگار شدند. نک: Thomas Sherrer Ross Boase, The Cilician kingdom of Armenia (Edinburgh:Scottish Academic press, 1978) Վ. Ա .Պարսամյան, Հայ Ժողովրդի Պատմություն (IX-XIX դդ.) (Երևան :Լույս հրատարակչություն, 1965), Vol.II, p.138 – 140 Բախշյան, ibid. , p. 341 Օրբելյան, ibid., p. 8-10 Constantine II ՀովհաննեսԱյվազյան, Քրիստոնյա Հայաստան Հանրագիտարան (Երևան :Հայկական Հանրագիտարան, 2002), p. 503 Օրբելյան,ibid., p. 9 &10 Այվազյան, ibid. Օրբելյան,ibid., p. 10-13. عباس اقبال، تاریخ مغول:ازحمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموی (تهران: امیرکبیر، 1365)،ص 245ـ304؛ عزیزالله بیات،کلیات تاریخ ایران، از آغازتا مشروطیت با ذکر اسناد و مآخذ آن (تهران: مؤسسه مطالعات و انتشارات تاریخی ،1370)، ص350و 351. Այվազյան,ibid. Jasmine Dum-Tragut & Dietmar W.Winkler, Monastic Life in the Armenian Church:Glorious past ـ Ecumenical reconsideration (Wien:LIT,2018), p. 29 Օրբելյան, ibid., p. 11&12 Մ. Մ. Հասրաթյան ,Սյունիքի XVII- XVIIII դարերի Ճարտարապետական Համալիրները (Երևան: ՍՍՀ ԳԱ հրա – տարակչություն ,1973), p. 100 – 117 Samvel Anetsi، وقایعنگار ارمنی سده دوازدهم میلادی Sanasarian، مدرسهای مختص ارمنیان واقع در ارزروم که در فاصله سالهای 1891ـ 1910م فعال بوده است. این مدرسه مکانی برای نگهداری نسخههای خطی داشت که به همت آموزگاران آن در طی سالیان متمادی گردآوری شده بود . بر اساس اطلاعات موجود نزدیک به صد نسخه خطی با مضمونهای تاریخی، مذهبی و ادبی به زبان ارمنی در این مدرسه نگهداری میشدند. Ա.Ս.Մաթեվոսյան, Հայերեն Ձեռագրերի Հիշատակարանները Միջնադարյան Հայ Մշակույթի Ուսումնասի – րության Սկզբնաղբյուր (Երևան :Մատենադարան,1998) Գ. Մ. Գրիգորյան, Սյունիքը Օրբելյանների Օրոք (Երևան: Հայկական ՍՍՀ Գիտությունների Ակադեմիայի հրատարակչություն, 1981), p.161&162 Momik، نقاش، معمار و سنگتراش برجسته ارمنی سده چهاردهم میلادی. او که از اهالی سیونیک بود به مانند استپانوس سالهای جوانی خود را صرف آموختن هنر مینیاتور و سنگتراشی در مهد فرهنگ و تمدن ارمنی آن زمان، یعنی کیلیکیه، کرد. شمار زیادی از خاچکارها (چلیپاسنگها )، کتیبه ها، آثار مینیاتورسده سیزدهم و چهاردهم میلادی در حوزه امارت اوربلیانها حاصل دستان این هنرمند پرقریحه است. نک: Ս. Տ .Մնացականյան, «Մոմիկ» Հայ Մշակույթի Նշանավոր Գործիչները V-XVIII դարեր (Երևան: Երևանի Համալսարանի հրատարակչություն ,1976), p.49 – 357 Գրիգորյան, bid. , p.163 &164 Մնացականյան,ibid این مرثیه نخستین بار در 1790م در چاپخانه ارمنیان نخجوان نو به چاپ رسید. Աբեղեան,ibid. , p. 215 & 216 Գրիգորյան, ibid. , p. 162 &163 Աբեղեան, ibid Գրիգորյան, ibid Օրբելյան,ibid.,p.17-19 Գրիգորյան, ibid Agatangeghos, Pavstos Buzand, Yeghisheh, Movses Khorenatsi, Ghazar Parbetsi, Hovhan Mamigonian, Ghevond, Hovhanes Draskhanakertsi, Toma Artzrouni, Aristakes lastivertsi, Mateos Ourhaeitsi تاریخنگاران ارمنی از سده پنجم تا سده سیزدهم میلادی بودهاند. Petros Siunetsi، شاعر، نویسنده و اسقف اعظم سیونیک در سده ششم میلادی و از شاگردان پدر تاریخنگاری ارمنی، موسس خورناتسی، بوده است. اوربلیان افزون بر بهرهگیری از اشعار و خطابههای وی در متن خویش صحبت از آثاری به میان آورده که سیونتسی از زبان لاتین به ارمنی ترجمه کرده است و اطلاعات موجود در آنها نقش مهمی در پر کردن خلأهای تاریخی اثرش داشتهاند. Girk Teghtots ، اثری در باب کتابشناسی علم الهیات که در سدههای میانه نوشته شده و مباحث اصلی آن مشتمل بر متنهای نقادانه مذهبیای است که قصد دارند هویت مستقل کلیسای سنتی (مرسلی) ارمنستان را به اثبات رسانند. Օրբելյան,ibid.,p. 20&21 Աբեղեան,ibid. , p. 212 Surp Arakelots. بر اساس روایات مذهبی مجموعه کلیسایی سوان معروف به سواناوانک، که در ساحل دریاچهای به همین نام واقع شده است، قدمتش به سده چهارم میلادی میرسد. استپانوس اوربلیان موفق به کشف و بازخوانی کتیبهای مربوط به تاریخ ساخت کلیسای سورپ آراکلوتس در محوطه این مجموعه شد ه بود که در آن به ساخت بنای مذکور به فرمان شاهزاده خانمی از خاندان باگراتونی در سال 874 م اشاره میشد. این کتیبه امروزه وجود ندارد. Օրբելյան, ibid., p. 22 – 24 Աբեղեան, ibid., p. 213 Օրբելյան,ibid., p. 28&29 ویدو بار بر تخت پادشاهی ایران ساسانی نشست که بار نخست در فاصله سالهای 488 ـ 496م بود. Vahan Mamigonian، سردار ارمنی و مرزبان ارمنستان در دوره ساسانی به ساختار کشوری ارمنستان طی سالهای 428 ـ 549 م اطلاق میشود که بخشهایی از ارمنستان کبیر از جمله سیونیک در تابعیت ایران ساسانی بود و حاکم ارمنیای از سوی دولت ساسانی برای اداره آن تعیین میشد. نک: Վ.Ա.Պարսամյան ԵւԱյլոց, Հայ Ժողովրդի Պատմություն (IX-XIX դդ)(Երևան: Լույս Հրատարակչություն, 1965), Vol.2, p. 349 – 357. ر.ک:آرتور کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی (تهران: نگاه، 1387). Gegharkunik Գրիգորյան, ibid. , p.159 Օրբելյան,ibid., p. 30 – 35 Գրիգորյան, ibid. , p. 160 Baghaku , Baghabert، نک: مانوکیان، « دودمان اوربلیان بانی فرهنگ و تمدن نو اندیش ارمنی» . Օրբելյան, ibid., p. 33 Գրիգորյան, ibid. , p. 161 Օրբելյան, ibid., p. 40 – 48 Kerovbe Patkanian Brosset Գրիգորյան, ibid. , p. 157. Բախշյան,ibid. , p. 340 & 341 Գրիգորյան, ibid. , p.156 منابع: اقبال، عباس. تاریخ مغول: ازحمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموی.تهران: امیرکبیر، 1365. بیات،عزیزالله.کلیات تاریخ ایران،از آغازتا مشروطیت با ذکر اسناد و مآخذ آن. تهران: مؤسسه مطالعات و انتشارات تاریخی،1370. کریستینسن،آرتور. ایران در زمان ساسانیان. ترجمه رشید یاسمی.تهران: نگاه، 1387. مانوکیان، آرپی. « پادشاهی ارمنی کیلیکیه از پیدایش تا خاموشی». پیمان، س 16. ش62. زمستان 1391. ـــــــ .« دودمان اوربلیان بانی فرهنگ و تمدن نو اندیش ارمنی». پیمان، س23. ش89 و90.پاییز و زمستان1398. Dum Tragut, Jasmine ; Dietmar W.Winkler.Monastic Life in the Armenian Church: Glorious past ـ Ecumenical reconsideration. Wien: LIT, 2018 state University press, 2000 – 2005.Hacikyan , A.J. & Others. The Heritage of Armenian Literature. Detroit: Wayne Sherrer Ross Boase, Thomas.The Cilician kingdom of Armenia. Edinburgh:ScottishAcademic press, 1978 Stopka, Krzysztof. Armenia Christiana:Armenian Religious Identity and the Churches press, 2017. of Constantinople and Rome (4th – 15th Century). Krakow: Jagiellonian University 30ական թուական. Անթիլիաս- Լիբանան: Հայկական Մատենաշար ԳալուստԱբեղեան,Մանուկ. Հայոց Հին Գրականութեան Պատմութիւն ԺԱ ԺԹ 2004. Կիւլպէնկեան Հիմնարկութեան, Մեծի Տանն Կիլիկիոյ Կաթողիկոսութիւն,դարի Աղայան և այլոց, Հայ Ժողովրդի Պատմություն. Երևան: Հայկական ՍՍՀ Գիտությունների Ակադեմիայի հրատարակչություն,1976. Vol. III Ալիշան , Մ, Ի.Հ. Ղևոնդեայ.Սիսական , Տեղագրութիւն Սիւնաց Աշխարհի. Վենետիկ: Մխիթարաց Վանս, Ս.Ղազար ,1893 Այվազյան, Հովհաննես. Քրիստոնյա Հայաստան Հանրագիտարան. Երևան: Հայկական Հանրագիտարան, 2002 Գրիգորյան ,Գ. Մ. Սյունիքը Օրբելյանների Օրոք.Երևան: Հայկական ՍՍՀԳիտությունների Ակադեմիայի հրատարակչություն, 1981 Լաստիվերցի, Արիստակես.Պատմություն. Թարգմանությունը ,Վ. Ա. Գևորգյան. Երևան: Հայաստան հրատարակչություն, 1917 Խաչերեան Լ.Գ., Հայագիր Դպրութեան Ուսումնագիտական Կենտրոնները Դպրոցներ Դպրեվանքեր Վարդապետարանները Ճեմարանները Ակա- դեմիաները եւ Համալսարանները Միջնադարյան Հայաստանում եւԿիլիկիայում(X-XVI). Լիսպոն: Գալուստ Կիւլպէնկեան հաստատութիւն,1998 Խորենացի, Մովսես. Հայոց Պատմություն. Թարգմ, Ներած, Ծանոթ. ՍՏ.Մալխասյանց.Երևան: Հայաստան հրատարակչություն,1997 Հասրաթյան, Մ. Մ. Սյունիքի XVII- XVIII դարերի Ճարտարապետական Համալիրները. Երևան: ՍՍՀ ԳԱ հրատարակչություն, 1973 Մաթեվոսյան, Ա.Ս. Հայերեն Ձեռագրերի Հիշատակարանները Միջնադարյան Հայ Մշակույթի Ուսումնասիրության Սկզբնաղբյուր. Երևան: Մատենադա-րան,1998 Մաթևոսյան,Կարեն. Նորավանքի Վիմագրերը և Հիշատակները. Երևան:Մուղնի հրատարակչություն, 2017 Մնացականյան, Ստ.«Մոմիկ» Հայ Մշակույթի Նշանավոր ԳործիչներըV- XVIII դարեր. Երևան: Երևանի Համալսարանի հրատարակչություն, 1976. Մելիք-Բախշյան, Ստ. «Ստեփանոս Օրբելյան» Հայ Մշակույթի ՆշանավորԳործիչները V-XVII դարեր.Երևան: Երևանի Համալսարանի Հրատարակ -չություն, 1976. Պարսամյան, Վ. Ա. Հայ Ժողովրդի Պատմություն (IX-XIX դդ.).Երևան: Լույսհրատարակչություն, 1965. Vol. II Օրբելյան, Ստեփանոս. Սյունիքի Պատմություն. Թարգմանությունը,Ներա– ծությունը և Ծանոթագրությունները. Ա.Աբրահամյան. Երևան: Սովետ-ական գրող, 1986 |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 94-93سال بیست و چهارم | پائیز و زمستان 1399 | 259 صفحه
|