نویسنده: روبرت بگلریان


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25

چون هنر به ورای حصار جان پرواز کند

هنرمند گفت و گو با خدا را آغاز کند

آلیسیا گراگوسیان

ایران از دیرباز عرصه گذر اقوام، فرهنگ ها و سنت های گوناگون بوده است. فرهنگ ایرانی، با وجود دارا بودن ویژگی های خاص خود، هم جاذب  عناصر فرهنگی مختلف بوده و هم محیطی برای تعامل و تماس و آمیزش فرهنگ های دیگر را فراهم آورده است. اما، پهنه ایران، این چهارراه برخورد تاریخ و جغرافیا، آن زمان که عرصه جنگ و جدال ها و ترکتازی ها بوده، وادی فصل گشته، و آنگاه که ثباتی داشته و مزرعه علم و مدنیت و امنیت بوده، مأمن وصل.  ایران، این سرزمین پیچیدگی ها و در هم تنیدگی فرهنگ ها، هم دیار غرابت بوده و هم دیار قرابت.

یسائی شاجانیان

ارتباط ارمنیان و ایرانیان نیزاز گذشته های دور می آید و این نه فقط به دلیل همسایگی دو سرزمین ایران  وارمنستان بلکه به خاطر تاثیرات و ریشه های مشترک زبانی و فرهنگی دو قوم بوده است دو قومی که از ژرفای تاریخ در مراوده و تعامل بوده اند. هر دو سرزمین چهارراه مهاجرت ها و تجارت ها و تلاطمات و تحولات گشته اند. بدینسان آغاز سکونت ارمنیان در گستره ایران، تنها این چهارصد سال اخیر و به دنبال کوچاندن آنان به امر شاه عباس صفوی نبوده و به زمانی بس دورتر باز می گردد.

شاید وجود همین ارتباط دیرین بوده که باعث شده ارمنیان درخلال چهارسده گذشته، با محیط ایران انطباق یابند.

هر خلاقیتی به خصوص خلاقیت هنری، محتاج ایمان و ایمنی است. ارمنیان که همواره در عرصه های فن و هنر ایران گفتن داشته اند، بدون ایمان و اعتقاد و بدون حس ایمنی و امنیت از خلاقیت باز می ماندند. آنان در این کشور زیستند و ساختند و آفریدند و آن چنان در تار و بود حیات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران تنیده شدند، که با وجود حفظ خصائص فرهنگی و قومی خود میراث فرهنگی ای آشنا با ایرانی و ایرانیت برجاگذاشتند و از نظر تعلق خاط به انی مرز و بوم به صفت ایرانیان ارمنی متصف و البته دل بسته شدند با این پیش زمینه بود که در هنر و دانش و معماری و سیاست و اقتصاد ایران، و جای جای زندگی ایران نام دهها نفر از  ارمنیان به چشم می خورد.

طی قرون هفدهم تا اوایل قرن بیستم میلادی نگین خاتم فرهنگ و بالندگی ایرانیان ارمنی، اصفهان و محله جلفای نو بوده است. با رشد و ترقی حکومت صفوی و تداوم سنت های فرهنگی آن هنر و به ویژه نقاشی در اصفهان و نزد  ارمنیان اهمیت داشت و به تبع، اینان نیز به خلق آثار متعدد هنری پرداختند.

هنر نقاشی و مینیاتور خاص ارمنی که از سابقه ای دیرین برخوردار بود،‌ بعدها در نزد ارمنیان جلفای نو و مدرسه کلیسای وانک تداوم یافت. تصاویر بگرفته از قصص مذهبی زینت بخش دیوار کلیسا ها بود و از سوی دیگر نقاشی ها و تذهیب نگارگران و مذهبان بر متون مذهبی و کتب کاتبان و استنساخ کنندگان منقوش گشت.

نقاشی مینیاتور در اصفهان و ایران قدمت و سنتی ریشه دار داشت و در بین هنرهای موجود هنر نقاشی و خوش نویسی از ارج و قرب خاصی برخوردار بود[1]. تعامل و ارتباط این سنت های هنری و شکوفایی ای که هنرمندان مسلمان و مسیحی عهد صفوی پدید آوردند، تأثیری ماندگار در رشد هنری و تحول فرهنگی ایران برجای نهاد. تداوم کار هنرمندانی چون میناس، هوانس مرکوز و بوگدان سالتانوف و دیگران، گرچه در اثر تلخ کامی های تاریخی منقطع شد، ولی وجود میراث هنری آنان شته باریک و ظریف بهره مندی و ادراک از زیبایی های هنر جاودانی آنان را از هم نگسیخت. هنرمندان ایرانی اصفهان و به ویژه نقاشان ارمنی اصفهان، که هم از منبع لایزال هنر ایرانی بهره گرفته، و هم از کارهای نقاشان اروپائی متأثر بودند، در گذر دوران به خلق آثار خود پرداختند؛ تا اینکه در قرن بیستم به نام هایی چون آبراهام گورگنیان، یرواند و سمبات بر می خوریم. از طرف دیگر،‌ و از جهت رابطه فرهنگی ایران و ارمنستان، تأثیر کلی تمدن و هنر ایرانی چنان بوده و شرق اسلامی چنان در هنر ایرانی جلوه گر شده که «سخنی گزافه نیست که منظور از شرق، نزد هنر ارمنی، همانا ایران بوده است». [2]

با چنین زمینه های فرهنگی است که اصفهان زنده به زاینده رود، هنرمندانی دیگر می زاید و یسائی شاجانیان در زمره زبده آنان، می زید و ترکیبی بدیع از هم آمیزی و هم زیستی سنت – والبته سنت ها- و نو آوری را می آفریند.

استاد یسائی شاجانیان، نقاش ایرانی ارمنی، در سال 1318 هجری شمسی، برابر با 1939 میلادی، در جلفای اصفهان زاده شد. از همان اوان کودکی توانایی و استعداد ذاتی اش را در هنر و به ویژه هنر نقاشی بروز داد، به طوری که مینیاتوریست شهیر ارمنی،  آبراهام گورگنیان، پس از اینکه به استعداد و خلاقیت وی پی برد خانواده یسائی را ترغیب نمود تا شرایط تحصیل او در هنرسان را فراهم آورند. اما در واقع این زاغگوش هوانسیان، زن عموی هنردوست و با فرهنگ یسائی بود که به توصیه گورگنیان عمل کرد و در شرایط آن زمان نقاش آینده را به چهار باغ برد و او را در هنرسان ثبت نام کرد. به عبارتی ظهور هنر هنرمندی چون یسائی شاجانیان را مدیون همت این زن فرهیخته هستیم. به این ترتیب بود که این کودک با استعداد  و علاقمند پس از اتمام تحصیلات ابتدائی، به هنرستان هنرهای زیبای اصفهان وارد شد. در دوران تحصیل از محضر استادانی چون رستم شیرازی و حاج مصورالملکی بهره مند شد و در فراگیری رموز هنر نقاشی تلاشی تام نمود. با جوانب مختلف نقاشی و فرهنگ ایرانی آشنا شد و در رشته هایی چون گل و مرغ، تذهیب و تشعیر دانستی ها آموخت.

از آنجا که علاقه و  احترامی خاص برای آثار و هنر استاد یرواند نهاپتیان قائل بود، ارتباطی مستمر با استاد برقرار کرد. شخصیت ذهنی و هنری هنرمند جوان با استاد سبب ساز شکوفایی دوستی عمیق بین این دو شد. «به واسطه همین صمیمیت و به طریق تبادل نظر و گفت و شنود، استاد رموز نقاشی آبرنگ را بی دریغ به هنر جوی جوان آموخت».[3]

پس از خاتمه تحصیل در هنرستان هنرهای زیبا، برای تکمیل دانسته ها و ادامه تحصیل،‌ در 21 سالگی (1339 ه.ش) عازم لبنان شد. اقامت او در خارج از کشور، به علت برخی دشواری ها، بیش از دو سال طول نکشید. لیکن در همین زمان کوتاه نیز استعداد و توانایی شگرف خود را متجلی ساخت.

در این دوره بود که ترمیم تابلوی مریم مقدس و حضرت عیسای کودک،‌که زینت بخش محراب کلیسای گریگور مقدس در جاثلیق نشین آنتیلیاس بود و از رطوبت و گزند روزگار آسیب دیده بود از میان دیگر نقاشان و متخصصان،  به این هنرمند جوان و 22 ساله واگذار شد. او با قابلیت برجسته ای که از خود نشان داد مورد اعتماد کامل جاثلیق وقت ارمنیان قرار گرفت و الحق که به خوبی از عهده این مهم برآمد. در همین اثنا جاثلیق زاره درگذشت. اسقف اعظیم یغیشه ترتریان، خلیفه وقت بیت المقدس، که برای شرکت در مراسم خاکسپاری و ترحیم جاثلیق به لبنان سفر کرده بود، مسحور هنر یسائی جوان شد و او را برای ترمیم نقاشی های خلیفه گری به بیت المقدس برد. در آنجا نیز نقاش جوان ضمن ترمیم تابلوهای قدیمی و نقاش های تاریخی، آثار جدید و بدیعی آفرید و تحسین همگان را برانگیخت، به طوری که خواهان ماندن و ادامه کار او شدند.[4]

ولی، چنان  که اشاره شد،‌ برخی مشکلات مانع از ادامه کار و تحصیل نقاش گشت و او به سرزمین مادری اش بازگشت.

پس از بازگشت به اصفهان در سازمان میراث فرهنگی مشغول به کار شد. در همین دوره اولیه کار از سوی سازمان مأمور شد تا در کنار کارشناسان سازمان ایتالیایی ایزمئو ،‌ به سرپرستی روبر تو چربینو، به مرمت نقاشی ها و بناهای تاریخی اصفهان و ایران بپردازد.

او با جدیت و پشتکار در بازسازی نقاشی ها و دیوانگاره های کاخ چهلستون،‌ عمارت عالی قاپو و کلیسای جلفای اصفهان، خانه پیرنیا در نائین،‌ نارنجستان قوام در شیراز و آثاری چند در قزوین مشارکت نمود. به موازات فعالیت هایش به مطالعه عملی نقاشی های آثار تاریخی می پرداخت و به چنان مهارت و شناختی از این آثار و مرمت آن ها دست یافت که از سوی سازمان ایزمئو به دریافت دیپلم تخصصی مرمت آثار نقاشی نائل شد.

عشق و احترام او به هنر و فرهنگ ایران و به خصوص هنر اصفهان و آثار کلیساهای جلفا ریشه دار و عمیق بود و تلاش داشت تا هویت و ماهیت ذاتی آن را درک نموده و اوج نهد. به همین دلیل بود که در مرمت و بازسازی نقاش های برجای مانده بر جای جای دیوارها و بناهای تاریخی از عمق وجود و دل و جان مایه می گذاشت. انگار که با جوهر جان بر دیوارها و نگاره ها نقش می زد.

اگر تا اینجای زندگی شاجانیان را مرحله شناخت، شکل گیری و شکوفایی استعداد، مهارت یابی و جلوه ای بیرونی از خلاقیت های هنرمند بدانیم، نقطه عطف حیات او آشنایی با پروفسور آرتور پوپ،‌ ایران شناس و هنرشناس بزرگ بود. این آشنایی در سفری که شاجانیان برای ترمیم آثار تاریخی،  به شیراز کرده بود، پدید آمد. پوپ در پرورش و کمال نقاشی جوان نقشی اساس داشت. «در پی مراوده با دانشمند شهیر، یسائی به دانش و اطلاعات موثقی از هویت و مفاهیم نقش پردازی هنر ایرانی، به خصوص سبک صفوی دست یافت، تا پس از سه قرن رخوت،‌ غبار فراموشی را از چهره این شیوه به زداید».[5] او که بر نقاش سبک صفوی احاطه کامل داشت در کنار مرمت، به آفرینش آثاری متعدد دست یازید. گذشته از خلق تابلوهای نقاشی به طراحی و ترسیم دیوارنگاره هایی نیز پرداخت. نقاشی های دیواری و تابلوهای هتل عباسی اصفهان، هتل کوثر و هتل والدورف آستوریای نیویورک کارها برجسته ای هستند که همواره چشم نواز مهمانان و افراد مختلف بوده اند. علاوه بر شیوه صفوی که تخصص او بود، در سبک نقاشی قاجار و خصوصاً گل و مرغ و گل و بوته سازی نیر سرآمد بود. خود او می گوید: « حوزه کاری من مینیاتور است و در مکتب رضا عباسی کار می کنم.به نقاشی آبرنگ و همچنین نقاشی از طبیعت هم می پردازم».[6]

یسائی شاجانیان پس از سال ها سیر و سلوک هنری و خلق آثار متعدد، تجاریی بسیاری اندوخته بود. در نهایت به هنرستان هنرهای زیبای اصفهان بازگشت و دانسته هایش را در طبق اخلاص نهاده به آموزش هنرآموزان مشغول شد. در آخرین سال عمر تدریس در دانشگاه پردیس اصفهان را پذیرفت. بدینسان آموزگاری را با خلق آثار عجین ساخت. اما دریغ،  که بیماری در درون اش،‌ریشه به دیار باقی شتافت. با فقدان اش هنر اصفهان و ایران یکی از نجیب ترین و اصیل ترین خادمان خود را از دست داد.

با وجود آثار متعددی – بالغ بر 400 اثر – که یسائی شاجانیان بر جای گذاشته تا قبل از مرگ در هیچ نمایشگاهی شرکت نکرده بود. تنها پس از مرگ وی بود که به همت همسر، افراد خانواده و برخی دوستان اش نمایشگاه هایی از آثارش درگالری شخصی خانم استلا شاجانیان،‌ موزه کلیسای وانک و در موزه هنرهای معاصر ایران (1368/1989 م.) برگزار شد. در واقع تعداد قابل ذکری از آثار وی را همسر استاد با تلاش بسیار خریداری و جمع آوری کرده است. بقیه کارهایش در چهارگوشه ایران و جهان پراکنده است. قابل ذکر است که در سال 1370/1991 م. زاون قوکاسیان، منتقد و فیلم ساز ایرانیف فیلمی با نام نقش خیال درباره زندگی و آثار شاجانیان ساخته است. این فیلم در سال 1993 م. در زمره 120 فیلم سینمای ارمنی، در مرکز فرهنگی ژرژ پمپیدوی فرانسه به نمایش در آمد. در این فیلم لوریک میناسیان،  هنرمند شهیر، و جمعی از هنر دوستان جلفای اصفهان به ایفای نقش پرداختند.

در وادی هر نوع آفرینش علمی و فرهنگی، به طور اعم و در عرصه هنر به طور اخص، برخی از عقیده بر این است که تنها باید به ارزیابی کار خالق اثر پرداخت و اثر را در کلیت خود مورد سنجش و نقد قرار داد. در بررسی و تحلیل اثر نباید حیات و عملکرد فرد خالق یا هنرمند را دخالت داد. دراینجا سر آن نداریم تا برسر این عقیده یا عقیده مخالف آن به بحث و مناقشه بپردازیم. لیکن شکی نیست که اکثر ما، ولو در ناخودآگاه خود، طالب هنرمندی با اخلاق نیکو هستیم. اگر هنرمند و نافذتر و ماندگارتر است . مردم  – مخصوصاً در شرق – همواره هنرمند،‌نویسنده، دانشمند و متفکر و هر فرد برجسته دیگر را،  به جز از کارها وآفریده هایش، از سلوک و خصایل انسانی اش باز می شناسند و ارج می نهند. چه خوشبخت است ملتی که هنرمندان و چهره های برجسته اش نه فقط در خلق آثار، که – آن چنان که سنت دیرین ایران بوده – در پندار و گفتار و کردارشان نیز رهرو نیکی باشند.

یسائی شاجانیان گذشته از آن که هنرمندی متبحر و در سطح بالای معیارهای فنی و هنری بود، انسانی اخلاق گرا، مردمی، متواضع، و در عین حال،‌ با عزت نفس نیز، بود. در فروتنی او همین بس که مقام واقعی هنرش،  برای عامه مردم چندان شناخته شده نبود و تنها پس از مرگ اش بود که بسیاری به شأن هنری وی پی بردند. اگر تلاش های برخی از دوست داران و به ویژه خانواده اش نبود، چه بسا که در همین حد هم مسکوت می ماند. اگر کم ارج نهادن به شایستگان هنر و علم، رسم دیرین ماست و تنها بعد از عبور از دنیای فانی است که زبان به مدح ارزش هایشان می گشائیم،‌ اما در مورد شاجانیان این امر،‌ به میزان زیادی به سلوک و رفتاری خود وی باز می گشت، که هرگز اهل هیاهو و هنر فروشی و هنر نمایی نبود. به گفته یکی از دوستان اش «چنان چه به وی نقاشی اثری فاقد ارزش هنری، ولی واجد خصلت های بازاری پیشنهاد می شد، هرگز تن به قبول آن نمی داد. به همین خاطر است که نقش ها و نقاشی هایی که از قلم موی او برصفحه بوم جای گرفته اند،‌ همگی دارای کیفیتی والا هستند. او ترجیح داد نام و وثوق آثارش را حفظ نماید».[7]

خصیصه دیگر او این بود که در کنار هنر و اخلاق،‌ مردمی و اجتماعی نیز بود. همواره در فعالیت های اجتماعی ای که به وی پیشنهاد می شد شرکت می نمود و از هیچ گونه کمک و یاری ای را دریغ نمی کرد. به این ترتیب به هنگام صحبت از یسائی شاجانیان، کلیتی تام و انسانی و تبلوری از هنر، اخلاق و وظایف اجتماعی در پیش می آید. او با این خصائص بر این باور که هنرمند، برج عاج نشینی منتزع از محیط است، و یا باید فقط به خلاقیت و آفرینش خود بیاندیشد، خط بطلان کشید.

با این ویژگی هاست که بیننده آثارش، گذشته از حظ هنری و زیباشناختی، بعدی انسانی-اجتماعی نیز در کارهای وی کشف می کند، و شاید این یکی از رموز ماندگاری آثارش باشد. آثار او، صرف نظر از قضاوت اهل فن، سهل و بدون واسطه، با بیننده ارتباط برقرار می کنند. هر کس می تواند به فراخورا ادراک، احساسات، تجربیات و اطلاعات اش از جلوه آثار او بهره برد، پیامی دریافت نماید و یا از سفره رنگ ها و ترکیب بندی اش نعمتی برگیرد.

هنگامی که جملاتی را که بینندگان آثارش-از روحانی و عای گرفته تا مرد سیاسی و از گردشگر خارجی تا دوستان و بستگان- بر صفحات دفتر یادبود نمایشگاه ها نگاشته اند، می خوانید و درآن ها اندیشه می کنید، واژگانی می بینید که بیان گر وجود ارتباط بین آثار شاجانیان و بیننده هستند.درج برخی جملات، به واقع ا زتأثیر گذاری نقاشی هایش حکایت دارند، جملات و واژگانی که لزوماً نمی توانند برخاسته از تعارفات و خوش آمدگویی های معمولی باشند.

شعری که ترجمه آن را در آغاز این نوشتار دیده اند، یکی از آن هاست. شعری به قلم شاعری که به انگلیسی می نویسد و از فرهنگ و تمدن غرب آمده، ولی از هیجان اثر هنر شاجانیان به سرایش در آمده است. یکی، او را هنرمندی نه فقط متعلق به قوم خود که متعلق به همه دانسته است. برخی دیگر با جملاتی چون «زیبا و بلاواسطه»،‌ «مستحکم» و «متأثر از هنر اسلامی و ایرانی عصر صفوی» به توصیف احساس خود پرداخته اند؛ و دیگری او را «شاهکارهایی ماندگار» خوانده و سمبات، بزرگ نقاش آبرنگ اصفهان، از او به عنوان «فروتن، مردم دوست و با استعداد» یاد کرده است. فرامرز سلیمانی از ماهنامه سخن این جملات را آورده است:‌ «به سنت ها رنگ افروزی داده… تا لحن نقاشی ما را، خاصه در مکتب اصفهان، جهانی  و معاصر کند». دکتر بابایی، استاد و کارهایش را این گونه توصیف کرده: «… قبل از هر نقدی بر آثارش، او یک نقاش سنت گرای ایران است. مهارت و توانایی استاد در گل و بوته سازی و مینیاتور نشان می دهد که استاد ریشه در اعماق هنر بی مانند ایران دارد، شگفتا از یک هنرمند ارمن و این همه شوق و گرایش به هنر ایرانی، لطافت و آرامی رنگ ها به چشم و دل می نشیند و انسان را به اعماق طبیعت زیبای ایران می برد».

آواز رنگ و نور از قاب هایش بیرون می ترواد. در تابلوی گل و مرغی که از بین کارهایش گزینش کرده ایم وجود رنگ برجسته و چشم گیر گل میانی تابلو نقشی خاص دارد. هر چقدر هم در زوایای نقاشی سیر کنید، به هر حال این گل و رنگ آتشین اش، چشم را به درون می کشد و انگار که از پیچ در پیچ گلبرگ ها شما را به عمق وجود خود و تفکر در زیبایی خلقت اش فرا می خواند. سه پرنده ای که به این ضیافت آمده اند، شاید ساکن و ساکت به نظر آیند، چرا که به هر حال تصویر اند و نقش بسته بر صفحه بوم. لیکن وجود پروانه های نقاشی و به خصوص پروانه ای که در منقار مرغک بالایی است، و نگاه خیره آن دو پرنده دیگر به این یک،‌ که شکاری را صید کرده، تو گویی به یک باره به پرده جان می دهد، تحرک طبیعت را باز می نمایاند و شما را نیز میهمان این بوستان می کند.

تعدد و تنوع آثار مینیاتور استاد بسیار و هزار لایه است. اما به زعم نگارنده آن چه و جه بارز کارهای استاد هستند ترنم عشق و رهایی است. سیلان حرکات و ناز و نیاز تن ها گذشته از ترفند های هنری و زیباشناختی، حرت و رهایی و شور وافر را ندا می دهند. ساغر و می بهانه اند، شاید حکایت، حکایت درون، حکایت فراق و شوق وصال باشد.

در آثار ریخته کاری، که نمادی از شوق هنرمند به ماندگاری آثار هنری گذشته است، سعی کرده تا با نقص عمدی در کار و عدم تکمیل طرح و رنگ، هم بر حفظ سنت ها تأکید داشته باشد و هم توجه جدی برای ارج نهادن به کارهای گذشتگان جلب نماید. این کارکرد نقاشی ویژگی اجتماعی به کار او داده و جمع را به تفکر دعوت کرده است. اینجاست که تاریخ تداوم می یابد و محتوا و صورت، رسالتی یگانه می یابند.

نقاشی های آبرنگ، که بیشتر کارهای ده سال پایانی عمر وی هستند، گذشته از بعد زیباشناختی، دغدغه ثبت ابدی زندگی ساده عشایر و روستاهای ایران و حفظ سنت ها و یک پارچگی حیات انسان و طبیعت را دراند. آبرنگ های شاجانیان،‌ چه آن ها که از مناظر و طبیعت کشیده شده اند و چه آن ها که حیات عادی انسان ها را نمایش داده اند و حتی نقاشی هایی که معماری بی همتای مساجد و کلیساها را به تصویر کشیده اند، همه سرشار از تازگی رنگ هایند. تنوع رنگ ها و سایه روشن ها،‌ با چشم نوازی،  بیننده را وادار به کند و کاو درگوشه و کنار تابلو می کنند. انسان در اکثر نقاشی های او، حتی آن ها که از آثار تاریخی اصفهان ترسیم شده اند، حضور دارد. بدینسان او حیات انسان را در پیوند با محیط زندگی، کار و عبادت اش تصویر کرده و به آثارش ارزش های مردم شناختی و انسان شناختی نیز بخشنده است. او با بیان ارتباط تنگاتنگ انسان و محیط اش، به یگانگی انسان و فضای زیست او تأکید نموده است. این فضا می تواند طبیعت و زندگی عادی روستایی باشد یا فضایی مصنوع دست بشر.

در نقاشی های فضاهای شهری اش همه جا مردم کوچه و بازار، عامی و روحانی و زن و مردم حضور دارند. وجود آدمی در کارهای او وجه تمایز آثارش از آثار برخی دیگر نقاشانی است که همان مناظر را – مثل شبستان مسجد اما اصفهان، و یا ورودی مدرسه چهارباغ اصفهان – تصویر کرده اند. ولی ویژگی خاص کارهای شاجانیان در این است که انسان حاضر در نقاش هایش،  یا به عبارتی انسان شاجانیان، در اغلب جاها تأکیدی بر حضور خود ندارد. انسان شاجانیان سرگردن فرازی در جای جای فضا را ندارد. چهره انسان شاجانیان غالباً واضح نیست. او آن جاست، تا عظمت فضای معماری و به تبع آن عظمت الهی را یادآور گردد. در بیشتر این کارها انسان ها پشت به بیننده دارند: اگر در حال گذر از معابرند، تعداد آدم هایی که پشت به بیننده، می  روند  بیشتر این کارها انسان ها پشت به بیننده دارند: اگر در حال گذر از معابرند، تعداد آدم هایی که پشت به بیننده، می روند بیشتر از کسانی اند که به سوی شما می آیند. گویی رفتن و پوییدن و طلبیدن مهم تر از مدن و یافتن و رسیدن است. یا همچون تابلوی ورودی مدرسه چهار باغ پشت به بیننده نشسته اند و شاید در نجوایی عادی باشند! اما در تمامیت اثر و کوبندگی زیبای فضا انگار که در سجده عظمت و شکوه روحانی معماری هستند. ببینید آن دو روحانی تابلوی شبستان مسجد امام اصفهان را در کجا قرار داده. استقرار آن ها و چشم انداز قوی نقاشی، در کنار گفت و گوی شگفت انگیز تب و تاب فضا و رنگ های زرد و فیروزه ای، هم دعوت به تحسین بنا است و هم آدمی را شکرگزار جلال و جبروت خدایی می کند. آن دو روحانی تابلو فقط واسطه ذکر عظمت و روحانیت اند. شاید به شود گفت که حضورشان پیام رسان مقیاس هاست. مقیاس بزرگی و گشودگی فضا، مقیاس لایتناهی بودن، مقیاس بزرگی آفریننده واحد و مقیاس تنهایی غایی بشر.

در خصوص دو تابلوی ورودی مسجد جامع و ورودی مدرسه چهارباغ بارها از خود پرسیده ام، که چرا نقاش با وجود آگاهی از زیبایی وکمال معماری این دواثر تاریخی سترگ، به تصویر گری ورودی آن ها پرداخته است. پاسخ را در همین رفتن انسان و تکاپوی او برای شدن و کمال، یافته ام. ورود به مسجد یا عبادتگاه، گام اول عبادت و ورود به مدرسه، گام اول علم آموزی است. گام های اول را باید برداشت، ولی آن چه می ماند تلاش و ادامه کار و یا همان رفتن و طلبیدن – و البته فراخوانده شدن – است.

اما به نظر من نقاشی فضای درونی و محراب کلیسای وانک جلفای اصفهان،‌که نمونه ای بی همتای از معماری، نقاش و کاشی کاری است،  در تقابل، یا بهتر بگویم در تمایز با تمامی کارهای دیگر استاد است. رنگهای این تابلو نیز، در قیاس با کار دیگر نقاشانی که از این اثر دیده ام شفاف تر و حضور نور بارزتر و یک دست تراست.گویی نقاش در همان روزی که کار معماری داخلی و نقاشی های کلیسا خاتمه یافته، در آن جا حاضر بوده است. روحانیت این اثر فراخواننده، و فرد را در خود، فراگیرنده است. شاید زمینه های مذهبی و قومی نقاش، دغدغه های زیبایی و ماندگاری خود نقاش، هستی عمیق، فعال و در عین حال رازگونه ارمنیان ایران، همگی مفهوم وحسی را آفریده اند، که من «آرام نگاری» می خوانم. آرامش رنگ و نور- با وجود تنوع خیره کننده رنگ ها و نقش ها – ترا به پای محراب، به زانو در آمدن و دعا فرا می خواند.

شاید به نوعی با درک این نکارت بوده که دکتر هارمیک داویدیان، بعد از دیدن نقاشی های یسائی شاجانیان این سطور را بر صفحه دفتر یادبود آورده است.

«… بیان رابطه روح انسان با طبیعت و محیط زندگی اش. نفوذ در روان آدمی، آدمی برای او با دل نگرانی ها و دغدغه ها، با ملامت ها و غم هایش، به میان آمده است. آدمی که در سکوت، در پیکاری دائمی برای حیات مجدد است. او در روح انسان یگانگی، قدرت و شکوه خداوند را دیده است. ایمان و امید با وجود او عجین است. انسان شجانیان، اگر چه آهسته و با طمأنینه،‌ استوار و مقاوم رو به سوی آینده دارد و به گاه شادی و شوق نیز متفکر و در حال غوراست».

شاید در عمق احساسات و عواطف ما مرگ او زود هنگام واز جمله رازهای بی شمار حکمت خداوندن و به شمار آید. اگر فقدانش جبران ناپذیر است و اگر چه شکی نیست که او هنوز توان فکری و ذهنی آفریدن آثاری بس زیباتر و متنوع تر را دارا بود، اما مایه تسلی و تسکین است که یاد و خاطره او،‌ و البته خود آثارش،‌ برجای مانده و همگی تبلور اوج خلاقیت،‌ عشق،‌ تعهد و اصالت هنری و اخلاقی او هستند. او هم چون کارهایش سرزنده و خلاق و در بلندای توانایی، پختگی و آفرینندگی بر جای مانده است. توگویی خود او نیز چون آدم های نقاشی هایش نیک می دانست که،‌ شاید رفتن مهم تر از رسیدن باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1-قازاریان، مانیا؛ هنر نقاشی جلفای نو: سده های 17 و 18 میلادی؛ ترجمۀ ا. گرمانیک، تهران: هویک ادگاریان، 1363، ص 17.

2-Navasargian, Alice; Iran-Armenia, Golden Bridges: Twentieth Century Bridges: Twentieth Century Iranian-Armenian Painters; Montreal, Razmik and Houri Hakimian, 1997, p.20.

3-شاجانیان واچه و مرتضی دلیری؛ گزیده آثار نقاشی استاد یسائی شاجانیان؛ تهران: واچه شاجانیان، 1370

4-برگرفته از سخنان دکتر کریون پاپیان خلیفه وقت ارامنۀ اصفهان و جنوب ایران در مراسم تدفین و ترحیم یسائی شاجانیان در 1987 (1366) مندرج در روزنامۀ آلیک شمارۀ 28 دسامبر 1996.

5-شاجانیان و دلیری، همان جا

6-مصاحبه یسائی شاجانیان: روزنامه آلیک، 26 دسامبر 1985 (1364)، ص5.

7-درماردیروسیان، هاروت؛ به یاد یسائی شاجانیان، روزنامۀ آلیک، 27 دسامبر 1994، ص5.

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25
سال هفتم | پاییز 1382 | 143 صفحه
در این شماره می خوانید:

آختامار

نویسنده: هوانس تومانیان/ ترجمه: ادواردهاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25 هوانس تومانیان (1869-1923) شاعر بلند آوازه ارمنی و به بیانی یکی از مشهورترین شاعران ارمنی...

نمایشگاه سه معمار ایرانی ارمنی در ایران

نویسنده: کارینه داویدیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25 نمایشگاهی از آثار سه معمار ایرانی ارمنی در تاریخ 28/5/82 در موزه انستیتوی معماری ایروان برگزار شد. در این...

توصیفی از موسیقی و نگاهی به موسیقی ارمنی

نویسنده: ژنیا ماروتخانیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25 موسیقی، هنر بیان احساسات به وسیله اصوات است. یعنی هنری است که از ترکیب و تنظیم اصوات به وجود می آید و زیبایی آن...

ساریان در خانه پیکاسو در آنتیب

نویسنده: کریستن گرماک/ ترجمه: مهرک گلبان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25 مارتیروس ساریان (1880-1972) یکی از بزرگ ترین نقاشان ارمنی است. او که در آکادمی مسکو تحصیل کرده،...

تصویرسازی اسطوره ای

نویسنده: درو آرزویان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25 مقدمه در عصر حاضر به علت فشارهای اجتماعی و مادی، معنویات و روحیات انسان با خطر جدی مواجه گشته و انسان همیشه در دوراهی...

یادآوری و فراموشی بحثی در حافظه تاریخ

نویسنده: مدیا کاشیگر فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25 در تاریخ 13 مرداد ماه سال 1382، آقای مدیا کاشیگر سخنرانی‌ای در موسسۀ ترجمه و تحقیق هور ایراد فرمودند که متن آن در زیر...

مسروپ ماشتوتس، ابداع حروف ارمنی و شروع نگارش به زبان ارمنی

نویسنده: باگراد الوبابیان/ ترجمه: سوریک آبنوسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25 الفبای هر ملتی تنها در آن زمان ابداع می شود، که آن ملت به فردای خود ایمان داشته خواهان آن...

خاطراتی از یک پسر بچه اعجوبه

نویسنده: الکساندر سیرانوسیان/ ترجمه: سیف الله گلکار فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25 مردم ارمنستان یکصدمین سال زادروز آرام خاچاطوریان را گرامی می شمارند. بیست و پنج سال پس...

آرام خاچاطوریان آهنگساز سنت اندیش و نوگرا

نویسنده: لیدا بربریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25 یونسکو سال 2003 میلادی را سال خاچاطوریان اعلام نمود، که این البته به خاطر شهرت جهانی او است. ولی از نظر تاریخ موسیقی...

نگاهی به زندگی و آثار آرام خاچاطوریان

نویسنده: النا ماسهیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25 در جهان ما هنرمندانی هستند که آثارشان همچون پرتوهای خورشید در دنیای هنر می درخشد. اینان در میان طوفان ها و تلاطم...