نویسنده: عبدالحسین فرزاد


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10

نگاهی به کتاب صد سال شعر ارمنی تدوین و ترجمۀ احمد نوری‌زاده

نشر چشمه، تهران،1369، 1154 صفحه

هنگامی که کتاب ارجمند صد سال شعر ارمنی، برای نخستین بار به دستم رسید و آن را گشودم، این شعر آمد:

چون اسب بی سوار باز آمده‌ای

شب پاییزی

در آستان خانۀ من شیهه می‌کشد غریب

اسب غمگین من، کو سوارت؟

او به روزی برخاست

و هماغوش با یال های تو

در دورها تازید

به جستجوی رود سیمگونی رفت که هنوز

دریا پریان را مأواست.

به جستجوی آن نی آتشناکی رفت

که سحرگاهان آواز سر می‌دهد

اشتیاق و حسرت می باراند

و تابش نور را صله می گیرد… (ص 451)

نمی دانم، طعم شیرین این قطعۀ دل انگیز را باید مدیون شاعر توانای معاصر ارمنی واهاگن داوتیان باشم یا مدیون ترجمۀ خوب مترجم فرزانه احمد نوری زاده؟ چرا که من نیز سال‌هاست شعر ترجمه می‌کنم. غالباً اشعار معاصر عربی را به فارسی ترجمه می‌کنم و گاهی نیز اشعار فارسی خودم یا شاعران دیگر ر ا به عربی بر می‌گردانم. بنابراین می‌دانم که بی‌گمان یکی از دشوارترین امور ادبی، ترجمۀ شعر است. به باور من، شعر اصلاً قابل ترجمه کردن نیست بلکه باید مترجم خود، شاعر باشد تا بتواند در طیف ویژه ای که شاعر زبان مبداء در شعرش ایجاد کرده، قرار گیرد و با او همسو شود و طعم شعر او را برای مخاطبش که در زبان مقصد می زید آشنا کند. من تجربه های تلخی را از برخی از مترجمان ایرانی و عرب در ترجمۀ اشعار خارجی، در خاطر دارم. آنان در اشعار بزرگانی چون ت. س. الیوت و امثال او، ترجمه‌هایی به دست می‌دهند که تنها ثمرۀ آن رمندگی مخاطب از این شاعران است.

با این حال مترجمانی هستند که وقتی ترجمۀ آنان را از اشعار شاعرانی مانند اکتاویوپاز و فدریکو گارسیا لورکا و مانند اینها می خوانیم، بعُد مکانی و جدایی فرهنگی را چندان احساس نمی‌کنیم. من به ترجمۀ عزیزانی چون مرحوم میر علایی نظر دارم.

اندوهی که در پارۀ شعر بالا، به حادثۀ شعری بدل شده است و واهاگن داوتیان آن را سروده، مرا به یاد شعری از خانم غاده السَّمّان، شاعر معاصر عرب می‌اندازد که اخیراًً در مجموعۀ غمنامه ای برای یاسمن ها، به فارسی ترجمه کرده ام:

بیروت نخل و سیبش را ترک می کند

تا در دریایش خاموش گردد

چون بستۀ کوچک قهوه

که در فنجان حل می شود

عشقت آستانۀ دری است

که به سوی خود کشی می گشاید

عشقت بعد از ظهری است

که به سوی شب غربت می رود

مانند عشق بیروت:

تبعیدگاهی که

به سوی الفبای آتش

گشوده می شود.(ص 86 )

* * *

کتاب صد سال شعر ارمنی، تدوین و ترجمۀ احمد نوری زاده، کوششی است که به معرفی شعر ارمنی و شاعران آن از اواخر قرن نوزدهم تا اواخر قرن بیستم پرداخته است.

مؤٔلف در پیشگفتارش معرفی اجمالی ملت ارمنی را از سپیده دم تاریخ (هزارۀ دوم قبل از میلاد)، آغاز می‌کند و همۀ حوادث مهم تاریخی را که این قوم از سر گذارنده، تا به یکپارچگی‌های امروزی برسد، توضیح می‌دهد:

… از میان اقوام و قبایل ساکن کوهستان های ارمنستان، اورارتوها، نخستین قبایلی بودند که به مرحلۀ ایجاد دولت رسیدند. این دولت با اتکا به قدرت نظامی با گسترش حوزۀ اقتدار تا دویست سال بر پا بود…

سپس این قوم با حکومت های دیگر از جمله امپراتوران ماد و بابل درگیر می شود. این درگیری ها با سایر دول نیز همچنان ادامه دارد تا سرانجام آرتاشِس، پادشاه ارمنستان با ایجاد حکومت متحد ارمنی، در داخل کشور مناسبات درست اقتصادی – اجتماعی ایجاد می‌کند و صنعت و فن‌آوری را توسعه می‌دهد و رابطۀ بین شهر و روستا را مستحکم می‌سازد. در حقیقت کشور ارمنی را یکپارچه می‌کند.

لازم است گفته شود که آرتاشِس اول، خود را خویشاوند هخامنشیان معرفی می‌کرد، زیرا مدت دو قرن ارمنستان، جزو مناطق ساتراپ نشین هخامنشی بود. چون اکثر این ساتراپ ها در ارمنستان، ارمنی و یا ارمنی – هخامنشی بودند مورد قبول مردم قرار می‌گرفتند. ظاهراً ارمنستان در اواخر قرن سوم میلادی، به شریعت حضرت مسیح (ع) گروید.

ارمنستان همواره میان استقلال و سیطرۀ بیگانگان، در تلاش بوده است. جنگ های فراوان با ساسانیان و بعدها با خلفای عرب داشته است. این جنگ ها بیشتر به همبستگی ارمنستان منجر شده است. افزون بر اینها، جنبش های دهقانان ارمنی علیه فئودال ها و کلیسا که مرغوبترین زمین ها را در اختیار داشتند، در تاریخ ارمنستان جایگاه ویژه ای دارد؛ مانند جنبش دهقانی گستردۀ پاولیکیان در قرن هفتم و هشتم میلادی، جنبش گروه تُندراکیان درقرن نهم که تا قرن یازدهم ادامه داشت. تندراکیان علیه مناسبات فئودالی و نابرابری‌های اجتماعی و حقوقی قیام کردند. آنان با مراسم و تشریفات زاید و اختراعی اسقف ها و کشیشان و فئودالیسم کلیسایی مخالفت می‌کردند و شعار سادگی سر می‌دادند.

بدین ترتیب ارمنیان در گذر تاریخ، ملّتی سلحشور، آزادیخواه و میهن پرست بوده اند و با همین حافظۀ تاریخی و اجتماعی به قرن بیستم پا نهاده اند.

در اواخر قرن نوزدهم که ارمنستان غربی تحت سلطۀ ترکان عثمانی و ارمنستان شرقی در استیلای روسیه بود، رفتار بیرحمانه و غیر انسانی حکام و کارگزاران عثمانی با ارمنیان، شورش‌هایی را علیه دولت مرکزی به راه انداخت. این شورش ها سرانجام باعث استیصال دشمن شد تا آنجا که عثمانی‌ها به نسل‌کشی ارمنی‌ها اقدام کردند. در جریان این کشتارهای جمعی کور و ددمنشانه در سال های 1894-1896، حدود سیصد هزار نفر از ارمنیان جان باختند و شهرها و روستاهای فراوانی ویران گردید و گروه کثیری نیز از خانه و کاشانۀ خود آواره شدند.

در سال 1908 سلطان عبدالحمید عثمانی در پی کودتای حزب ترک های جوان سرنگون گردید. اما ترک های جوان نیز از کشتار ارمنیان دست نکشیدند به طوری که در جنگ جهانی اول کشتار ارمنیان از سال 1914 آغاز شد و در سال 1915 به اوج خود رسید. بدین گونه حدود یک میلیون و پانصد هزار نفر از ارمنیان ساکن ارمنستان غربی و دیگر نقاط ترکیۀ عثمانی به طرز فجیعی به قتل رسیدند. فرمان چنان بود که حتی بر قتل کودکان و زنان باردار نیز تأکید شده بود.

این کشتارها وجدان بشری را در سراسر جهان به درد آورد و کسانی چون ماکسیم گورکی، آناتول فرانس، رومن رولان و گروه کثیری از متفکران و انساندوستان جهان آن را شدیداً محکوم کردند.

بدین ترتیب، تاریخ ملت ارمنی همواره بر دریایی از اشک و خون در حرکت بوده است و از آنان مردمانی بسیار حساس، دلیر و بیدار ساخته است.

اکنون اشعار شاعران ارمنی در این صد سالۀ پردرد و رنج در برابر من است. تقریباً درهمۀ اشعار، طیفی از یک غم فرهنگی و زخم کهنۀ اجتماعی و حماسی دیده می شود:

روبن سواک:

لالا…لالا…

لالاییت بخوانم که به خواب روی

فریادهای پدر زخم خورده ات را

نشنوی هرگز

آنچه از پستان من مکیده ای، زهر است

تو شیر مپندارش

لالاییت بخوانم که به خواب روی.

سیلاب خون توفید

در این دره‌های مقدس

لیک مباد آنکه بگریزی

سرزمینت را در آغوش گیر و

عشق بورز بر آن. (ص 252 )

اینگونه

اینگونه

دلپذیر و عاشقانه و مهربان

انگشتان کوچک کودکانه ات را نزدیک آر

بر پلک های داغم

بر جهنم پلک های داغم

احتیاط کن

احتیاط کن آه.. مبادا که گُر گیرند.

سرِ با شکوه کوچکت را بر سینه ام خم کن

بشنو، آنجا هنوز شیون هاست

 غوغاهاست. (ص 247 )

شوشانیک گورقینیان:

نهری است اندیشه ام

به درۀ مرگ آواز زندگانی اشکنجه شده

صدا در صدای عذاب ها در افکنده

با هق هق های یکریز غمبار گریه دلخراش

همصدا می شود او. (ص 275 )

گاهی این زخم عمیق فرهنگی و ملی، سر باز می‌کند و با خشم و خروش، خونبارش می کند و بر بیداد سخت می تازد:

سیامانتو:

امروز

 هفت بند ساز رزم و خشمم را

و اندیشه و هق هق گریه ها و

ایمان استوار و چشمان برادرانۀ خود را

برای شما آورده ام.

………………….

ای مردگان زنده

ای محکومان به اعمال شاقه

ای تبعیدیان

 ای حسرتناکان وطن

ای پای دربند ماندگان !

سیامانتو در این منظومۀ حماسی بلند که آکنده از درد و رنج، ایمان و خروش است، درپایان، خشم‌های مقدس را صدا می زند تا در دل همۀ آنان آن را بیابد و بیداد را به کمک آن براندازد:

پس کجایید

مشت ها

کجایید ای خشم ها

کجایید ای براندازان

کجایید؟ کجا؟ (ص 220 – 225 )

به یاد ستمگری‌های موسولینی در کشور آفریقایی لیبی افتادم. در سرودی که مبارزان لیبیایی برای همراه کردن ملت های عرب به پشتیبانی عمرالمختار قهرمان مبارزات ضدفاشیستی ایتالیا ساخته بودند مضامینی همانند سرودۀ سیامانتو ارمنی وجود دارد:

یا اُمّه العرب

اَینَ الغَضَب

هَل مّتُم­..

(ای امت عرب! خشمتان کجاست. آیا شما مرده اید!)

* * *

 به طور کلی، دو جریان و دو تم عمده را در شعر معاصر ارمنی میتوان ردیابی کرد. این دو جریان در عین اینکه به ظاهر با یکدیگر متفاوت هستند اما در اصل چونان دو شاخۀ سترگ از یک تنه و ریشۀ کهن روییده اند. به بیان دیگر، ژرف ساخت این دو جریان شعری یکی است.

تجربۀ هنرمند، در حقیقت، مجموعه ای از حالات تمرکز یافتۀ روانی است که در پی عوامل و سائقه های مختلف و بی‌شمار حاصل می شود.

تجربه شعری آمیزه ای از عناصر متعددی است که جهان‌بینی و تعبیر خاص جهان، رکن اصلی آن را تشکیل می دهد. سبک شعری نیز یکی از ارکان شعر است که بر مبنای تجربۀ شاعر رخ می نماید.

بی تردید، تجربۀ شاعران ارمنی یکی از پیچیده ترین تجربیات هنری ملت های جهان است. من شباهت زیادی میان ژرف ساخت اشعار بسیاری از شاعران معاصر ارمنی با شعر معاصر فلسطین می بینم.

سمیح القاسم، شاعر مقاومت فلسطین می‌گوید: «تراژدی فلسطین در سال 1948 یعنی زمانی که هنوز دبستان را به پایان نرسانده بودم به وقوع پیوست. من این تاریخ را همانند تولد خویش می‌دانم، زیرا اولین تصاویر ذهنی من مربوط به وقایع سال 1948 است. افکار و تصورات من از عدد 48 نشأت می گیرد…››[1].

همین حالت در میان شاعران ارمنی به صورت نقطۀ آغازی برای هویت بخشیدن به شعر و خویشتن خویش دیده می شود. سال 1915 سال فاجعۀ بزرگ است، یعنی سالی که ارمنیان، مظلومانه به دست جلادان عثمانی قتل عام شدند. به بیان دیگر عدد 1915 برای شاعر ارمنی نمادی از مظلومیت است که او را خرسند می سازد، زیرا این نماد پیروزی ملت او برستمگران است. به قول ارنست همینگوی: »آدم ممکن است نابود شود اما شکست نمی خورد«. بنابراین شاعر ارمنی از این عدد هولناک، در عین اینکه به خشم می آید، عشق به همنوع در دلش شعله ور می‌گردد و بیشتر از هر ملت دیگری، درد ملت‌های در بند و ستم را ادراک می کند.

بنابراین نخستین جریان عمده در شعر معاصر ارمنی وطن است. وطن نه تنها در مفهوم جغرافیایی و فیزیکی آن، بلکه هر چیزی که به نوعی ریشه در انسان ارمنی داشته باشد.از نظر من از مزارع سرسبز گرفته تا سنجاقک های متین، گنجشککان پرگوی باغ، افسانه‌های مادر بزرگ، لالایی مادران با صدای شرمگین، بوی توتون پدر، غیبت های خاله پشت سر عمه‌ها، تا نحوۀ آرایش طرۀ گیسوی دخترکان ترسای ارمنی در هر نقطه ای از جهان پهناور، همه و همه مفهوم وطن را القا می‌کنند. من این مسئله را، حتی در شعر شاعرانی که بیرون از ارمنستان زاده شده و پرورش یافته‌اند، می‌بینم. هر چند که اشعار اینان به صبغه و رنگ محیط زیستگاه آنان است اما در ژرف ساخت خود، وطن اصلی را درمد نظر دارد.

من از اهالی سیستان هستم. قالیبافی در سیستان به گونه ای خاص است. آنان بیشتر قالیچه های کوچک و به قول محلی ها، خِرسک میبافند. طرح اصلی این قالیچه‌ها طرح‌های بازمانده از دوران اقوام سکاها است.

سال‌ها پیش بر اثر خشکسالی در سیستان و خشکیدن دریاچۀ هامون، برخی از اهالی، برای کار در مزارع پنبه به گنبد و گرگان مهاجرت کردند. اینان صنعت قالیبافی خود را باقالیبافی ترکمن ها درآمیختند. نکتۀ جالبی که من در این طرح ها دیدم این است که زمینۀ اصلی طرح‌ها (ژرف ساخت) همان طرح‌های سکایی است و طرح‌های ترکمنی، همچون آرایه‌ای بر آن افزوده شده است که به سادگی از اصل طرح، قابل تفکیک است.

من شعر ارمنی خارج از ارمنستان را اینگونه دیدم، که با شعر محیط زیست شاعر در آمیخته و عناصر تخییلی محیط، به عنوان پیش زمینه در شعر به کار گرفته شده است، در حالی که پس زمینه، همان وطن ارمنستان است.

در اینجا باید خاطر نشان کنم که مسئله اقلیت بودن، در مد نظرم نیست که به جهت آن شاعر مثلاً، پیل‌های در پیرامون ذهن خود تنیده باشد و در انزوای خود، وطن خیالی خود را بجوید، بلکه به جهت واقعیت داشتن و پر رنگ بودن وطن اصلی و روشن بودن خطوط تشکیل دهندۀ آن در حافظۀ تاریخی، فرهنگی و ادبی است که شاعر را از آن گزیری نیست.

وهانوش تِکِیان (زادۀ بیروت1948):

این دلتنگی تبخیر نخواهد شد، هرگز

چندانکه پیوسته پدیدار است

تصویر تابناک حریر خاطره ها

این دلتنگی، اما گاه کمرنگ می شود

چون رنگ چشم ها

از پس اندوه شفاف شبانگاهی

و این دلتنگی سفته است و تاریک

چون گستره های ساکن ابرهای غرق اندر دود

و این دلتنگی

چون تندیس های افسانه جاودان خاموش

بر جانت

خاکت

برنفس و خونت فرود می آید…(ص 1118 )

بی‌گمان این همان دلتنگی فرهنگی و ملی است که همچون تندیس های افسانه ای، جاودان و خاموش بر جان و خون آدم فرود می‌آید و از آن گزیری نیست. بدینگونه است که میبینیم هر شاعر ارمنی، هر کجا که باشد، یک ارمنستان است. از گریگور زُهراب (مقتول درقتل عام 1915) شاعر متفکر و دانشمند ارمنی گرفته تا خانم آناهید بارسامیان که به شاعران نسل امروز تعلق دارد، همه گویی وطن دردمند و زخم خورده را بر دوش می‌کشند و از خون سرخ خویش در شریان بگشودۀ وطن تزریق می کنند تا سرزنده و سربلند بماند.

اینچنین است که شاعر ارمنی به خوبی درد ویتنام را درک می کند و در کنار ویتنامی مظلوم، مردانه می ایستد و بر ستمگران می تازد:

ایگنا ساری اسلان (زادۀ استامبول1945):

ویتنام

پرده نیستی

پس چرا به خون رنگینت می کنند؟

ویتنام

نیشتر نیستی

پس چرا با خون اندود می شوی؟

ویتنام

پنبه نیستی

پس چرا خون به خود می مکی؟…(ص 1138)

جریان عمدۀ دوم که در شعر معاصر ارمنی بیش از هر چیز دیگر به چشم می‌خورد، نوعی حدیث نفس انسان ارمنی است. بدین معنا که او سخت طالب ارتباط است و می‌خواهد مخاطبی داشته باشد تا بتواند، دردش، غمش و شادیش را با او قسمت کند.

این تم، بیشتر در اشعار شاعران بیرون از ارمنستان، جلوه دارد. حتی در اشعار اروتیک و صد در صد شخصی، باز معشوق که شاعر در طلب اوست یک همزبان است که قدرت ادراک فاجعه را دارد.

بهترین تصویرهای شعری در این بخش از اشعار ارمنی دیده می شود. این تصویرها از صورت خیال گاهی غافلگیر کننده است:

آرمن مارتیروسیان (زادۀ ارمنستان 1943):

جستجو کن گذشته هایت را

و چهرۀ امروزت را

در ویرانه های شهر مرده

آنجا که موریانه ها

ماتم ویرانه ها را

بر دوش می برند.

و یک همیشه مست

گل روییده در آوارها را

می چیند

تا برای معشوق مردۀ خویش

هدیه برد…(ص 1147)

به بیان دیگر، در جریان عمدۀ دوم شعر معاصر ارمنی، شاعران بیشتر درونگرا هستند و برآنند تا از درون پوستۀ پنداری خویش کم کم بیرون آیند. در حقیقت شاعر امروز ارمنی، احساس می‌کند که بمباران قساوت، بر سر او پایان یافته است و باید از جان پناه عزلت حافظۀ خویش بیرون آید. اما این گام برداشتن به سوی غیر، بسیار با احتیاط است، تا آنجا که هنوز خود او در شعرش محور است. و گویی از خویشتنِ خویش معشوقی و مخاطبی می سازد:

خانم آناهید بارسامیان (زادۀ ایروان 1947):

من از این آبم و

از این خاک

اندکی ابرم

اندکی خورشید

اندکی گل هستم

اندکی آب و

اندکی سنگ.

عطشی هستم من

عطشی بسیار بزرگ… (ص 1141)

بدین گونه شاعر با ظرفیت عشقی سرشار به غیر، آمادۀ ارتباط است. او به خوبی به نفس و ژرفاهای خویش آگاهی دارد. از این رو همچون تمامی عناصر طبیعت که چون به هم می پیوندند، زندگی جان می گیرد، او نیز برای زندگی، اعلان آمادگی می کند. زیرا زندگی هنگامی آغاز می شود که از هر دو سو عطش برای پیوند کامل باشد. به قول سهراب سپهری: من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم.

تپش پنجره در حقیقت ایصال است از درون به بیرون و ارتباط با غیر. تا پنجره به تپش نیفتد، زندگی آغاز نشده است و جریان ندارد.

شاعر توانای ارمنی ایرانی، زورایر میرزایان (زادۀ 1916، تهران – فوت1964، تهران) پیام خانم آناهید بارسامیان ارمنستانی را با همان درونمایه به گونه‌ای دل انگیز و زیبا بیان می کند:

به من گوش بسپارید

من ریشۀ بلوط ها هستم

عطر خاک

من کشتزار کِشته در بهارانم

آبستن نان

من گلوگاه رودهای پر آبم

نفس دریا

برروی سینه ام

رسم کرده ام

چهار راهی از تصلیب.

من از شادمانی پدر می شوم

و از هر چیزی سرمست

و اینک عشق بیکرانم را

با قلبی سرشار

برای شما

آورده ام به ارمغان. (ص1000)

چنانکه ملاحظه شد این دو شاعر با بُعد مکانی و حتی زمانی که با یکدیگر دارند، هر دوبه سختی طالب ارتباط هستند و صمیمانه با صدق عاطفه، به سوی غیر، اظهار اشتیاق می کنند.

در حقیقت جریان عمدۀ دوم، در همه جای جهان، شعر امید است. امید به آیندۀ بهتر و صلح و عشق.

امید قویترین عاطفه در شعر معاصر ارمنی است. شاعر ارمنی هرگز ناامید نشده است و همواره خویشتن را به آینده پرتاب کرده است. او اطمینان دارد که آینده از آن ستمدیدگان و آگاهان است. از این رو حتی هنگامی که در زیر تیغ جلادان عثمانی دست و پا می‌زند، با شِتَک خونش، چشم انداز دشمن را تیره و تار می کند و برای آینده، سعادت ترسیم می‌کند:

دانیل واروژان (مقتول در قتل عام1915)

ساز من امروز سیم هایش را گسلان

شما را از شرق و از غرب صدا می کند

ای شما قربانیان نان!

همواره عطشناک خورشید!

من، امروز سحرگاهان

جانم را مدفون به توفانی از گل های رسته به گرداگردم جستم

…………………

آنک آفتاب از آن شماست

…………………

دشت ها از آن شماست

شهرها از آن شماست

…………………

بگذارید ساز من آسوده آواز سر دهد برای شما

سازی که جای سیم هایش، برای شما امروز

عقاب ها نشانده ام، تا به خروش آیند

بگذار آستان خانه های شما

دریایی از گل به تن پوشد

و آنگاه که ماه به گردش آمد و چشمانش را بگشود

بگذار که امشب درهای خانه هاتان را

به مرهم متبرک سازد. (ص182)

با همۀ این ها، آن دلتنگی ژرف هرگز و هرگز از متن شعر ارمنی محو نشده است. این دلتنگی که میراث دور و دراز تاریخی است، همچون رنگ چشم و مو به شاعر ارمنی به ارث رسیده است؛ تا آنجا که هر چند بیشتر این شاعران، شاعرانی رئالیست هستند، اما این درونگرایی همراه با دلتنگی، نوعی حالت رمانتیک به شعر آنان می دهد و به گونه ای ویژه، بوی عرفان ازآن به مشام میرسد. از این رو رئالیسم انتقادی که جانمایۀ آثار همۀ نویسندگان و شاعران متعهد جهان است (از گورکی گرفته تا مارکز و پاز)، در شعر ارمنی معاصر، کمتر به صورت خالص، رواج دارد. چه بسا که بتوان آن را رئالیسم ارمنی نامید؛ زیرا در عین واقع گرایی، حالت انفعالی و اندماج روانی را نیز در خود دارد.

این در خود خزیدن، نسبت به شاعران فلسطین، متفاوت است. برعکس ارمنی‌ها، شاعران فلسطین بی‌تردید همه دست از دورنگرایی شسته و تماماً به بیرون از خود گریخته‌اند و منِ خویشتن را، کاملاً در منِ جمعیِ فلسطینی حل کرده اند. از این رو وطنی که در بیرون از شاعر فلسطینی در چشم انداز شعرش وجود دارد ملموس‌تر است.

این تفاوت را باید در هولناکی فاجعه‌های مکرر دانست که ارمنیان تجربه کرده اند. ازاین رو تجربه درد و رنج در ارمنیان، تاریخی‌تر و فرهنگی تر به نظر می‌رسد. فلسطینیان اکنون همۀ ملت های آگاه جهان را از اعراب گرفته تا دورترین نقاط جهان به عنوان پشتیبانان و یاوران مظلومیت خویش در چنته دارند. در حالی که ارمنیان در آن هنگام، از چنین طیفی با این گستردگی، بهره مند نبودند. چرا که رسانه‌های همگانی در آن سال ها، رشد هولناک امروز را نداشت. بنابراین، چنانکه باید، در آن هنگام، همۀ جهانیان، با اندوه و غم ارمنیان نتوانستند همسو شوند.

اکنون به کمک تلویزیون و ماهواره، هر ضربه ای که بر شانۀ مظلومی در هر کجای گیتی که وارد آید، لااقل جنبۀ صوری آن را همۀ مردم جهان در خانه هایشان می‌بینند و به خشم می‌آیند. از این رو، بیشتر خود شاعر ارمنی، مخاطب خویش است و مخاطب بیرونی برای او در مرتبۀ دوم قرار دارد.

پایان سخن اینکه من شعر معاصر ارمنی را، شعری قوی، خوندار و پویا می بینم که همگام با شعر سایر ملت های جهان، شانه به شانه در حرکتی مبارک است. چهرۀ انسان وحقانیت او در شعر ارمنی، بسیار دلپذیر ترسیم می‌شود و از ستم و ستمگری، پر رنگتر است. انسان آرمانیِ شاعر ارمنی، همان ویژگی‌هایی را دارد که سایر شاعران متعهد جهان ترسیمش می کنند.

شایسته است دست آقای احمد نوری زاده را به گرمی بفشاریم که با کوشش و حوصله و وسواس علمی وادبی، ما را با شاعران بزرگ و متعهد ارمنی بیشتر آشنا کرده است.

موفقیت نوری زاده در ترجمۀ اشعار چنان است که خواننده ترجمه بودن اشعار را احساس نمی کند:

لئون – زاوِن سیورملیان:

تو دختری هستی با کفش های بافته از رشته های حریر

که در جان تیره ام به گردش می آیی

برگرفته به انگشتان ظریف عاج گونه ات

نسترنی سپید، ماه را ماننده. (ص 948)

واهاگن داوتیان:

بر لبان صخره خندۀ چشمه

بر گلوگاه دره شرشر رود

و این بیگمان

خود تویی، آواز من!

واین بی‌گمان تویی

زندگانی من!(ص 448)

گستان زاریان:

رقص بازتاب نور

در شعله های اشک

در نقره تابان

در ژرفنای سایه سار

با صدایی نالان.

زیر و بم های ساز

میان ملودی

می خواهم که شعر من بالزنان باشد

چون خط کوهساران روشن و بشکوه…(ص 402)

پی‌نوشت:

1- سال 1948 سال تأسیس اسرائیل است.

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10

سال سوم | پاییز و زمستان 1378 | 161 صفحه
در این شماره می خوانید:

ایران نامه

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 نشریۀ خاورشناسی ایران نامه، از سال 1372ش/1993م به زبان ارمنی در شهر ایروان، پایتخت جمهوری ارمنستان منتشر می شود. در شماره های گذشتۀ...

بر سر متولدین سال ۱۹۲۵ چه آمد؟

ترجمه: هرمیک آقاکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 می‌گویند، در آن سال همه چارلستون می‌رقصیدند، زن‌ها کلاه‌های کاسه مانندی بر سر می‌گذاشتند، لباس‌های کرپ دوشین...

هاکوب کاراپنتس

نویسنده: ا. قهرمان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 هاکوب کاراپتیان (با نام مستعار کاراپنتس) نویسندۀ شهیر ارمنی، در سال 1925/ 1304ش در شهر تبریز متولد شد. پدرش نقاش و...

قلعه کهن

ترجمه: سارینه امیرخانیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 از روزگاران دور، از دوران‌های کهن، قلعه‌ای با چهل حصار، قلعه‌ای با هزار سر و هزار چشم، در مکانی بلند برپا...

در آغوش خورشید

ترجمه: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 کودکی یتیم و ژنده‌پوش، در پای دیوار خانۀ ثروتمندان کز کرده بود و دستش به سوی رهگذران دراز بود. نوبهار فرا...

آهو

ترجمه: خاچیک خاچر فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 غروب یک روز پاییزی، هنگامی‌که با دوستم در ایوان خانه‌اش نشسته بودیم و با شیفتگی به آخرین تلألؤ آتشین خورشید بر...

لک لک سوگوار

ترجمه: آلنوش سهاکیان روی سپیدار بلند باغ ما، جایی که درخت به سه شاخۀ بزرگ تقسیم شده بود، یک جفت لکلک، آشیانه ساخته بودند؛ آشیان‌های بزرگ و محکم، به طوریکه با جوجه...

آوتیک ایساهاکیان

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 آوتیک ایساهاکیان شاعر و نویسندۀ نامدار ارمنی در شهر «الکساندراپُل» ارمنستان که اکنون «گیومری»(Giumri) [2] نامیده می شود، به دنیا آمد....

و دریغا عشق

نویسنده:سیف الله گلکار فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 به مناسبت انتشار کتاب «دعا برای آرمن» اثر ابراهیم یونسی مهرورزی و دوست داشتن ویژگی جانداران است. موجود زنده،...

ارمنیان گیلان

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 تألیف دکتر علی فروحی و فرامرز طالبی رشت، نشر گیلکان، زمستان1377، 360 ص. نگارش تاریخ محلی به عنوان یکی از رده های تاریخ نویسی، از دیر...

کتاب شناسی هنر و معماری ارمنیان به زبان فارسی

نویسنده: مرجان کشاورزی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 آنچه پیش رو دارید کتاب شناسی متون فارسی هنر و معماری ارمنیان است. ارمنیان با نزدیک به چهارصد سال سکونت در...

کلیسای استپانوس قدیس

نویسنده: ایرج افشار سیستانی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 جایگاه جغرافیایی کلیسای تاریخی استپانوس قدیس[1]، در کنارۀ جنوبی رود ارس، در حدود 16 کیلومتری باختر شهر...

گریگور نارکاتسی از دیدگاه روان شناسی براساس سوگنامه نارک

نویسنده: مسروپ بالایان / ترجمه: نیکید میرزایانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 اشاره: گریگور نارکاتسی Grigor Narekatsi شاعر و عارف بلند آوازۀ ارمنی در سدۀ دهم میلادی...

گریگور نارکاتسی

نویسنده: سارو بابومیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 گریگور نارکاتسی، یکی از درخشانترین چهره های ادب ارمن، در ولایت واسپوراکان[2] ارمنستان، در روستایی واقع در ساحل...

کارن یپه

ترجمه: کارولین اسمعیلیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 کارن یِپِه برای ارمنیان ساکن سوریه، لبنان و بویژه ارمنیان شهر حلب نامی آشناست. برای بسیاری این نام یادآور...

نیکلا آدونتز

نویسنده: روبرت واهانیان تبریز فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 پیشگفتار اطلاعات ایرانیان پارسی زبان دربارۀ بزرگان ادب و فرهنگ ارمنی و آثار و تألیفات آنان بسیار اندک...

گارگین اول، پیشوای دینی ارمنیان جهان درگذشت

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 یکصدوسی ویکمین پیشوای دینی ارمنیان جهان، روز هشتم تیرماه سال گذشته (29 ژوئن1999)، در اجمیادزین ارمنستان، به رحمت ایزدی پیوست. این...

درگذشت آرتاک مانوکیان خلیفه ارمنیان حوزه تهران

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 اسقف اعظم آرتاک مانوکیان، خلیفۀ ارمنیان حوزۀ تهران، روز 23 مهر 1378 ( 15اکتبر1999) پس از یک دورۀ کوتاه مدت بیماری، در تهران چشم از جان...

ایرانیان در تبت

نویسنده: بی.ای.کولس ترجمه: محسن جعفری مذهب فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 تبت که بر بام دنیا قرار گرفته است بر خلاف دیگر کشورهای آسیای جنوب شرقی چشم اندازی به امواج...

کوچ ناگزیر ارمنیان در سال های 1604 – 1605 میلادی و افسانۀ اروپایی شاه عباس اول

ادموند هرزیگ / ترجمه: شکوه السادات اعرابی هاشمی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 در نامۀ پیترو دِ لا واله(Pietro della Valle) به سینیور ماریو(Signor Mario)[2] چنین...

مینیاتورهای ایرانی سده هفدهم مکتب اصفهان در مجموعه های ایروان

نویسنده: رایا امیربگیان/ ترجمه: هرمیک آقاکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10 نگارگری مکتب اصفهان که در سده‌های 16-17 میلادی در دربار شاه عباس اول...