نویسنده: وارطان داودیان


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36

چشم مست تو مگر یپرم بمب انداز است

یا ز ترکان صحیح النسب قفقاز است؟[1]

شاید، تصور اینکه جوانی ارمنی از اهالی دیار ظلم ستیز قفقاز در راه تظلم خواهی مردم زحمتکش و تحت ستم ارمنستان غربی دستگیر و به جزیرهٔ ساخالین سیبری تبعید شود و پس از گریز انقلابی اش به ناگاه در رشت و قزوین و تبریز و تهران علم نهضت مشروطیت مردم ایران را به دست با کفایت خود گیرد کمی ثقیل باشد.

 البته ثقیل بودن این تصور امر تازه ای است چرا که همواره در تاریخ ایران پس از انقلاب مشروطیت هیچ گاه از این نهضت بی نام یپرم خان ارمنی و مجاهدان مشروطه خواهش سخن به میان نیامده اما در سال های اخیر در زدودن نام و نقش محوری این سردار بزرگ ارمنی در خیزش بزرگ ضد استبدادی مشروطیت سعی وافری شده است.

سرداری بزرگ که ستارخان ضمن تمجید از دلاوری های او دربارهٔ مجاهدت های او و رزمندگانش که آنان را ((دغا)) می نامیدند، گفته است: ((اگر من 200 نفر از این “دغا”های داشناکسوتیون می داشتم توپ ها را بر داشته تا “پطر” یکسره می رفتم)).[2]

ملت ها هرگز قهرمانان بزرگ و تاریخ ساز کشورشان را فراموش نمی کنند و قهرمانان ملی شان را به شیوه های گوناگون در خاطرهٔ خود جای می دهند. تاریخ هیچ گاه تعصب و غرض را در خود جای نمی دهد. تک بیتی که در سرفصل این نوشتار آمده نمونه ای است از هنر ظریف ایرانی آمیخته با مهرورزی و سپاس نسبت به این قهرمان ملی.

سراینده در این بیت زیبایی و افسونگری چشم های شهرآشوب معشوقه را در قیاس با انقلابی ترین قهرمان عصر خود درآورده و با آوردن وصف ((بمب انداز)) به جای واژهٔ ((ناوک انداز)) حتی شیوهٔ کار او را نیز توصیف کرده است.

داوری های متفاوت و ضد و نقیض دربارهٔ مردان بزرگ تاریخ امری طبیعی است – اما در عین حال بسیار دشوار و پرمسئولیت است. موجودی سازشکار و ملایم – منفی و بی خاصیت که کاری به کار هیچ کس ندارد – بالطبع دشمن و مخالفی نیز نخواهد داشت.[3] اما سرداران قاطع و پیکارجو و قهرمانان ملت در برابر تحسین ها و اکرام ها و آفرین های مردم تیرهای تهمت و کینه توزی ها و مخالفت ها را نیز تحمل می کنند.

((یپرم))خان یا یفرم خان ارمنی بنا بر اظهارنظرها و توصیف های تاریخ نگاران عصر مشروطیت و حتی مورخان خارجی بی تردید از نام آورترین رهبران نهضت مشروطیت ایران است. به گفتهٔ کسروی در دلاوری و جنگاوری به ستارخان می مانست و در تیزبینی و بلنداندیشی هم پایهٔ حیدرعمواوغلی بود اما به عللی هیچ گاه چنان که شایستهٔ اوست شناخته نشد. با وجود این حافظهٔ تاریخ و نگاشته های مورخان را نمی توان از پهن دشت تاریخ و تاریخ نگاری زدود.

قاطعیت انقلابی یپرم در جامعه ای سرسپرده به شاه و عوامل آن نمی توانست باب میل محافظه کاران و بورژواها باشد. به همین دلیل این جماعت شدت عمل یپرم را که لازمهٔ عمل انقلابی در جامعه ای با آن توصیفات بود بهانه ای قرار دادند برای متهم ساختن او به خشونت و بی رحمی. حال آنکه به اعتقاد گروهی دیگر اگر همین قاطعیت و سرعت عمل یپرم نبود چه بسا که تردید و دودلی سپهدارها و دیگران انقلاب مشروطیت را با مشکلاتی به مراتب بیشتر از آنچه شنیده و خوانده ایم روبه رو می ساخت و محمدعلی شاه و لیاخوف روسی در سومین یورش ((مشروطیت)) را از صفحهٔ روزگار محو می کردند.

تحریف واقعیت های تاریخی حتی در آن زمان چنان بود که تابوت رییس المجاهدین قزوینی را که در حکومت استبدادی تا آخرین لحظات حیات ارتباط بین ستارخان و آزادی خواهان تهران و شهرستان های اطراف را حفظ کرده بود چوب زدند و مستبدان مقبره اش را امامزادهٔ بی غیرت نامیدند. عوامل استبداد که بلافاصله پس از استقرار مشروطیت در سلک آزادی خواهان درآمدند و مقام های حساس را احراز کردند – با این نام گذاری در پرده راز گفتند و واقعیتی غم انگیز را بیان کردند که: ((رییس المجاهدین، ستارخان، یپرم خان، حیدرعمواوغلی، بهبهانی، طباطبایی و دیگران امامزاده هایی بودند که قدرت معجزه گری نداشتند، چرا که با وجود همهٔ تلاش هایشان بار دیگر ما مصدر همه کارها شده ایم و دست آنان و هم رزمانشان را از دخالت در کارها کوتاه کرده ایم)).

خوشبختانه، در مورد یپرم تحریف تاریخی و کتمان حقایق تا به این حد نرسید. نه تنها کسروی و دیگر تاریخ نگاران صاحب نظر دربارهٔ یپرم بسیار گفتند و نوشتند و نام یپرم خان ارمنی را بر چکاد نهضت مشروطیت ایران همیشه جاودان ساختند حتی منتقدان او نیز که وی را به شدت عمل متهم می کنند ناچارند شهامت، تهور و قدرت رهبری او را ستایش کنند و پیروزی بزرگ آزادی خواهان را به حساب این قهرمان ملی منظور دارند.

اما یپرم که بود؟ و چگونه از گروه انقلابی و ملی گرای سرکیس گوگونیان و حزب انقلابی داشناکسوتیون با همهٔ هم رزمانش به نهضت مشروطیت ایران پیوست؟ نه تنها پیوست بلکه به یکی از محوری ترین و شاخص ترین چهره های این انقلاب تبدیل شد.

تاریخ نویسان و وقایع نگاران بی شماری نظیر احمد کسروی، ناصرالممالک قراگوزلو، هوسپ مووسیسیان، روسکایا اسلوا، براون، هوسپ هوانسیان، آندره آموریان، عبدالحسین نوایی، دکتر آقایان، پاشاء لواء مختاری، علی اصغر امیرانی، اسماعیل رائین، ناظم الاسلام، حسن معاصر، نصرت الله فتحی و بسیاری دیگر در مورد قضایای مشروطیت و حواشی آن تاریخ نگاری کرده یا یادداشت هایی به جا گذاشته اند. که حتی ذکر مختصری از آنان نیز در این مجال نمی گنجد. لذا تنها به گوشه هایی از تاریخ مشروطیت ایران بسنده می کنیم که ارتباط مستقیم داشته باشد با یپرم خان به منزلهٔ یاوری ظلم ستیز و آرمان خواه و سازمانی که مأموریت همکاری و هم رزمی با مشروطه خواهان را به وی واگذار کرده بود و ارامنه ای که در کنار یپرم و سایر مجاهدان ایرانی و مسلمان به نبرد با مستبدان شتافتند.

یپرم داویدیان گاندذاگتسی[4] در 1868 میلادی در روستای بورسوم از توابع گاندذاگ به دنیا آمد. در مدرسه، برای یاری رسانی به دانش آموزان مظلوم و فقیر در برابر اشراف زادگان و زورگویان ایستاد. از نوجوانی در حمایت از تهیدستان و مستضعفان جامعه به مقابله با اشرار و خوانین سودجو برخاست. این ویژگی اخلاقی و ذاتی، یپرم را به سوی مقاصدی بزرگ تر و انسان دوستانه تر سوق داد. در 1890 میلادی پس از تأسیس حزب انقلابی داشناکسوتیون، که برای رهایی زحمتکشان و ارامنهٔ تحت سلطهٔ حکومت عثمانی پایه گذاری شد، به این سازمان سیاسی و نظامی پیوست. در همان سال همراه گروه انقلابی سرکیس گوگونیان برای مقابله با ظلم ستمگران عثمانی به ارمنستان غربی اعزام شد. پس از مدت ها پیکار بی امان علیه غاصبان عثمانی، به اتفاق چند تن از هم رزمانش به دست نیروهای مرزی روسیهٔ تزاری دستگیر و پس از محاکمه به جزیرهٔ ساخالین سیبری تبعید شد.

یپرم و همرزمش، هوسپ مووسیسیان، که خاطرات خود را نگاشته است، فرار تاریخی و معجزه آسا و سفر پرماجرای خود را با عبور از توندراها و استپ های بیکران سیبری شروع کردند و نخستین مرحلهٔ آن را پس از ورود به ایران پشت سر گذاشتند.

یپرم پیش از این نیز در جنگ تدافعی و تاریخی خاناسور، که به منظور دفاع از جان و مال و ناموس ارامنهٔ بی پناه ارمنستان غربی در برابر بیداد ترکان عثمانی در دشتی به همین نام درگرفت، شرکت کرده بود و سرانجام به دستور حزب داشناکسوتیون به نهضت مشروطهٔ ایران پیوست و تا بدانجا پیش رفت که مطبوعات جهان وی را ((گاریبالدی ایران)) لقب دادند.

شرایط جغرافیای سیاسی ایران و واقع شدن در گذرگاه خاورمیانه و خاور نزدیک و اوضاع و شرایط جهانی در آخرین دههٔ قرن نوزدهم و نخستین دههٔ قرن بیستم سوداگران جهان را در برابر پیکارگران ملل و کشورهای استعمارزدهٔ دنیا قرار داده بود.

ایران و ارمنستان در واقع گذرگاه و جولانگاه کشمکش های سودجویانهٔ روس و انگلیس شده بودند و مقدرات، دو ملت هم نژاد را بیش از پیش به هم نزدیک تر ساخته بود. اما این شرایط پدیده ای نوظهور نبود بلکه زاییدهٔ شرایط زمانی، مکانی و جغرافیایی منطقه ای بود که از هزاران سال پیش به این طرف دو ملت ایرانی و ارمنی را در جوار هم قرار داده و سرنوشت آنان را به هم پیوند زده بود. از ویژگی های هم بستگی سرنوشت دو ملت هم جوار – به ویژه در آن سال های پر آشوب و هیجان زده – بازتاب رویدادهایی بود که در ایروان و نخجوان یا تبریز و تهران به وقوع می پیوستند. هرگاه ایروان در خطر سقوط قرار می گرفت، موقعیت تبریز و آذربایجان ایران نیز به مخاطره می افتاد و مخاطراتی که تبریز و آذربایجان را تهدید می کرد ایروان و ارمنستان را به هیجان وا می داشت.

در این اوضاع و شرایط مبارزان ایرانی و ارمنی ناگزیر بودند در کنار هم در برابر سوداگران بیگانه قرار گیرند. این جبر برای مبارزان ارمنی میدان گسترده تری را در بر می گرفت زیرا رخدادهای تاریخی ملت ارمنی را در چندین کشور دنیا پراکنده و سرنوشت آنها را با سرنوشت کشورهای دیگر مرتبط ساخته بود. انقلابیون، رزمندگان و رهبران نهضت استقلال طلبی ارامنه ناگزیر بودند در آنِ واحد در چندین جبهه، که مرزهای آن از ماورائ قفقاز تا کرانه های دریای سیاه و حدود ارمنستان غربی در آسیای صغیر تا آب های مدیترانه (ناحیه سیلیسیه) و از آنجا تا بستر رود فرات و پهنهٔ گسترده ایران می رسید، به پیکار برخیزند و با نیروهای مبارزه آن مناطق هم صدا شوند.

موقعیت منطقه متأثر از اوضاع کلی دنیای آن روز و رویدادهای جهانی دوران انتقالی دو سدهٔ نوزدهم و بیستم بود و سران ایران و ارامنه نمی توانستند و نمی بایست از آن رخدادهای تعیین کننده جهانی غافل بمانند. به همین علت دامنهٔ تلاش ها و کوشش های آنان از حدود خاور نزدیک و شرق میانه گذشته و بخشی از اروپا وآسیا را نیز در نوردید.

نمونهٔ این کوشش ها تلاش های داشناکسوتیون در بالکان، فرانسه، ایتالیا و روسیه به منظور تهیه و انتقال سلاح های سبک، روشنگری اذهان عمومی جهانیان به نفع نهضت های ایرانی و ارمنی و تربیت گروه های رزمی و انقلابی است.

مأموریت پرخطر فرستادگانی که از جانب مراکز حزب داشناکسوتیون پا به خاک ایران می نهادند نه به دستور سوداگران و مصالح آنان بلکه ملهم از جبر زمان و اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و آرمان های ملی ایران و ارمنستان وقت بود.

به منظور روشن شدن اینکه ارامنه و داشناکسوتیون چرا و با چه انگیزه ای برای مشارکت در نهضت مشروطهٔ ایران قدم پیش نهادند و شناخت روستوم انقلابی (از بنیان گذاران حزب داشناکسوتیون)، علت مأموریت وی و علل و چگونگی رزم های یپرم و یارانش لازم است بخشی از مذاکرات کنگرهٔ چهارم حزب را در مورد مشارکت با انقلابیون مشروطه خواه، که در1907 میلا دی در وین اتریش تشکیل و تصمیمات آن به اتفاق آرائ تصویب شد، از نظر بگذرانیم:

((با توجه به اینکه، جنبش های فعلی ایران سبب بیداری و آگاهی بیشتر مردم شده و ممکن است پدیده ای بزرگ و مهم در رستاخیز ایران و حتی شرق میانه شود. مضاف بر اینکه با در نظر گرفتن نتایج آن نهضت از دیدگاه جهان بشریت و همچنین مسئله ارمنی کنگره به عموم سازمان ها و افراد مرتبط با حزب داشناکسوتیون در ایران توصیه می کند تا با کلیهٔ وسایل و امکانات در به ثمر رساندن آن نهضت بکوشند. باید در نهضت بیداری و آزادی خواهی ایران آرمان و اندیشه دموکراتیک راستین زحمتکشان، که ملهم از مرام نامه حزب داشناکسوتیون است تلفیق گردد)).[5]

تصمیم فوق به دنبال درخواست هایی اتخاذ شد که در پاییز 1906 میلادی از طریق مجمع عمومی تشکیلات حزب در تبریز موسوم به ورژ [6] به کنگره بزرگ داشناکسوتیون ارسال شده بود.

در مجمع عمومی تبریز، نمایندگانی از شهرستان های گوناگون کشور شرکت کرده بودند و یپرم نیز فرستادهٔ ویژه تشکیلات گیلان بود. او که پس از فرار معجزه آسای خود از تبعیدگاه ساخالین به ایران وارد شده و به داشناکسوتیون پیوسته بود حامل افکار و خواست های کلیهٔ افراد منتسب به حزب بود و به موجب تقاضای تشکیلات حزب در گیلان می بایست با تمام قوا از جنبش مشروطه خواهی ایران جانبداری می کرد.

کنگرهٔ حزب داشناکسوتیون پس از تصویب درخواست همکاری با نهضت آزادی خواهی و مشروطیت ایران روستوم انقلابی، از بانیان حزب، را در مقام نمایندهٔ حزب برای مذاکره با مشروطه خواهان روانهٔ ایران کرد.

بعدها روستوم به قفقاز رفت و گزارش کامل مذاکرات را تقدیم بیوروی (دفتر سیاسی مرکزی) شرقی کرد و پس از کسب موافقت بیوروی غربی اجرای برنامه های همکاری با مشروطه خواهان به کمیتهٔ مرکزی حزب در آذربایجان (تبریز) واگذار شد. نخستین تماس به منظور مشارکت با مشروطه خواهان از طریق ملاقات ورامیان و سبوه با ستارخان و همکاری در مورد امور نظامی، رزمی و دفاعی مشروطه خواهان صورت گرفت.

در پی موافقت های به عمل آمده روستوم شخصاً کارخانهٔ اسلحه و مهمات سازی رشت را پایه گذاری کرد. راکت ها و مین های روستوم و رفقا مسیر جنگ را به سرعت به نفع مشروطه خواهان تغییر داد و روحیهٔ رزمندگان آزادی و مردم را تقویت کرد و دشمنان را هراسان ساخت. اگر چه در آن زمان تبریز قهرمان از هر سو در محاصرهٔ نیروهای مستبدان قرار داشت، عملیات قهرمانانهٔ رزمندگان ایرانی و ارمنی فضای شهر و منطقه را آکنده از احساس دلچسب پیروزی کرده بود.

یپرم، که همواره مراقب اوضاع بود، از طریق مارتینوف، معاون بانک روس، مطلع شد که اگزان بلانوف، رییس بانک، قصد دارد به دستور مقامات مرکزی در گیلان جنگ و خونریزی به راه اندازد. یپرم با گزارش ماجرا به کمیتهٔ گیلان بی وقفه در جهت مقابله با تحرکات بلانوف به پا خاست…

در همان اثنی در جنگ های تاتار و ارامنهٔ قفقاز، مادر یپرم به شهادت رسید. یپرم بلافاصله به گاندذاک و بورسوم رفت و پس از زیارت مزار مادرش در راه بازگشت مدتی در باکو توقف و در آنجا با تنی چند از مشروطه خواهان ایرانی ملاقات هایی کرد و سپس به گیلان بازگشت.

یپرم در بازگشت چهار قبضه اسلحهٔ نیمه اتوماتیک ماوزر با خود به همراه آورد و در اختیار کمیتهٔ گیلان قرار داد. به در خواست کمیته یک روز پس از آن همسر یپرم، بانو آناهید، به باکو عزیمت کرد و شش قبضه طپانچهٔ ماوزر دیگر با خود به رشت آورد. به این ترتیب با کمک یپرم و همسرش انبار اسلحه و مهمات گیلان تشکیل شد و توسعه یافت.

 بعدها، کمیتهٔ ستار و برق به وجود آمد و فعالیت یپرم و یاران توسعه یافت و رسماً وارد نهضت مشروطیت ایران شد.

از این پس، نام سرداریپرم خان ارمنی در جای جای نهضت مشروطیت و جنگ ها و گریزهای آزادی خواهان و مستبدان چه در تاریخ و چه در نزد مردم عامی بسیار دیده و شنیده شد. از گیلان و رشت و تبریز گرفته تا همدان و اسدآباد و تهران همه جا سخن از دلاوری های یپرم و مجاهدان و رزمندگان ارمنی و مسلمان بود. رزمندگانی که از سر عشق و سرگشتگی از این همه تهور و شهامت او را پدر می نامیدند. حتی مسلمانان نیز او را به لفظ ارمنی هایریک (پدر) می خواندند.

سر سختی وی در فتح شهرها و دژهای مستبدان حکام را به تنگ می آورد و ملت مظلوم را مسرور و امیدوار می کرد. ملتی که از بیدادگری و آشوب های استبداد خسته شده بود و به هر شیوهٔ مشروعی برای رسیدن به مشروطیت و آزادی و رستن از یوغ استعمار داخلی وخارجی تن می داد.

ملتی که سپاسگزارانه هیچ گاه یپرم را با ناسپاسی خارجی ندانست. او میهمان خودی بود که پس از ورود به خاک ایران این کشور را میهن مقدس خویش دانست و دلاورانه در راه آرمانخواهی مردمان مظلوم و ستمدیده اش جنگید و ناجوانمردانه به شهادت رسید.

دلاوری های یپرم به جایی رسیده بود که پس از شهادت مظلومانه اش در همدان ملت یک صدا فریاد می زدند که نهضت بی پدر شد !

شرح نبردهای مردانهٔ یپرم و جنگ های بزرگ و کوچک او، وصف شجاعت توصیف ناپذیر رزمنده ای که از نوزده سالگی فعالیت انقلابی را برای عدالت و نه برای مقام و منصب آغاز کرد و در زندان ساخالین و فرار از این تبعیدگاه خوفناک تزاری به پولادی آبدیده تبدیل شد، شرح مذاکرات سیاسی و دیپلماسی ویژهٔ او، مردمداری و خضوع و خشوع این مرد وارسته در برابر ملت و رزمندگان، موقع شناسی و مست قدرت نشدنش و بسیاری دیگر از ویژگی های این انقلابیِ قهرمان را فقط می توان در تاریخی راستین جستجو کرد و پی به واقعیت های ناگفته و تحریف های ناسپاسانه برد.

امیدواریم محققان معاصر با روشنگری عادلانه و عالمانه راز و سرچشمهٔ عناد و دشمنی با این قهرمان ملی کشورمان را موشکافانه بررسی کنند و با کالبدشکافی تاریخی و علمی حلقه های گمشدهٔ بخش مهمی از تاریخ کشورمان را یافته و جای خود قرار دهند.

منابع:

 مووسیسیان، هوسپ؛ آموریان، آندره؛ و خالاتیان، هرایر. حماسه یپرم.[بی جا]:[بی نا]،] بی تا[.

کسروی، احمد. تاریخ هجده ساله آذربایجان. تهران: امیرکبیر،1357 .

———– . تاریخ مشروطه ایران. تهران: امیرکبیر،1357 .

آلمار. اودیسه یپرم.[بی جا]:[ بی نا]،[بی تا[.

صفایی، ابراهیم. رهبران مشروطه. [بی جا]:[ بی نا]،[بی تا[.

فتحی، نصرت الله. چند تاریخچه. [بی جا]:[ بی نا]،[بی تا[.

رائین، اسماعیل. یپرم خان سردار. تهران:[ بی نا]،1355 .

نوایی، عبدالحسین. دولت های ایران از آغاز مشروطیت تا امروز. تهران:[بی نا]،1339 .

امیرخیزی، اسماعیل. قیام آذربایجان و ستارخان. [بی جا]:[ بی نا]،[بی تا[.

یادداشت های دستنویس یپرم خان، دکتر آقایان، ناصرالملک قراگوزلو، پاشائ لوائ مختاری، آندره آموریان، علی اصغر امیرانی و ناظم الاسلام. آرشیو روزنامهٔ ارمنی زبان آلیک.

پی نوشت ها:

1- مَطلَع غزلی با همین وزن و قافیه در دیوان ادیب الممالک فراهانی.

2- هوسپ مووسیسیان، آندره آموریان، و هرایر خالاتیان، حماسهٔ یپرم، (بی جا: جاویدان، بی تا).

3- اسمائیل رائین، یپرم خان سردار (بی جا: جاویدان، بی تا).

4-  Yeprem Davidian Gandzagetsi

5- هوسپ مووسیسیان، آندره آموریان، و هرایر خالاتیان، همان.

6-  Vrezh

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36
سال دهم | تابستان 1385 | 148 صفحه
در این شماره می خوانید:

حزب داشناک و جریان انقلاب مشروطه

نویسنده: محمدحسین خسروپناه فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 مانوکیان، آرپی. حزب داشناک و جریان نهضت مشروطه. تهران: دامرنگ،1383، 240 صفحه، 2400 تومان. انقلاب مشروطهٔ ایران...

اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ارمنیان ایران (آذربایجان) از صفویه تا انقراض قاجاریه

نویسنده: علی مرادی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 مقدمه  ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص از گذشته های دور اقوام متعددی را با ادیان، زبان و نژادهای مختلف در خود جای...

ارمنیان در سیر انقلاب مشروطیت ایران

نویسنده: گارون سرکسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 روابط دیرین ارمنیان و ایرانیان از آغاز سدهٔ هفدهم میلادی وارد مرحله ای نوین شد. در پی مهاجرت اجباری ارمنیان از...

ناگفته های تاریخی

نویسنده: کارن خانلری فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 دربارۀ روستوم روستوم (استپان زوریان) از بنیان گذاران فدراسیون انقلابی ارمنی (داشناکسوتیون) است که در انقلاب مشروطه...

یپرم، انقلابی صادق

نویسنده: خاژاک در گریگوریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 نقش یپرم، در انقلاب مشروطه ایران و داوری در باب عملکرد او، تاکنون موضوع مجموعهٔ متنوعی از تألیفات، مقالات و...

نقش ارمنیان در نهضت مشروطه ایران

نویسنده: هوری بربریان / ترجمه: حسن زنگنه فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 انقلاب مشروطیت ایران در سال های 1905 - 1911جنبشی برای برقراری نظام پارلمانی، ایجاد دولت مشروطه،...

اسنادی درباره یپرم خان

نویسنده: رضا آذری شهرضایی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 در یکصدمین سال مشروطیت، سخنرانی ها و نوشتارهای زیادی دربارهٔ وقایع و اشخاص درگیر این واقعهٔ مهم ارائه شد اما...