نقش یپرم، در انقلاب مشروطه ایران و داوری در باب عملکرد او، تاکنون موضوع مجموعهٔ متنوعی از تألیفات، مقالات و خاطرات موافقان و مخالفان وی قرار گرفته و نظرات گوناگون و بعضاً متناقضی نیز دربارهٔ شخصیت او ارائه شده است. بعضی وی را با ژول سزار، گاریبالدی، ناپلئون و دیگر سرداران نامور هم سنگ دانسته اند؛ برای مثال، تایمز لندن وی را ((بهترین امید گذشته ایران)) لقب داده است. نویسنده این روزنامهٔ چاپ لندن ضمن اشاره به اینکه خود با رییس سارافوو، ساندانسکی، ستارخان و تنی چند از دیگر رزمجویان ملاقات کرد اضافه می کند: ((در میان آنها یپرم از شجاعت و گیرایی والاتری برخوردار است زیرا دارای سادگی و صداقت است)).[1] روزنامهٔ آلمانی فرانکفورتر تسایتونگ یپرم را شخصیتی بی همتا در حکومت ایران می داند و روزنامه آلمانی دیگر، تسایتونگ، در جایی اشاره می کند که ایرانیان در ردیف شخصیت های بزرگ خود جایگاه والایی را به یپرم اختصاص داده اند. ژان اربیت، که بعدها سردبیر روزنامهٔ تان پاریس شد، در روزنامهٔ له سیه کل با ارج نهادن بر نقش یپرم، به عظمت فقدان جبران ناپذیر او اشاره می کند[2]. در برابر، بعضی دیگر نیز با عناوین ناشایستی از او یاد می کنند؛ مثلاً، فرمانده مستقیم وی، سپه سالار تنکابنی، او را متمرد نامیده و در مورد حمله او به تهران اتهامات بی شماری را به وی وارد آورده است[3]. مستشارالدوله، وزیر کشور وقت، نیز یپرم را آنارشیست می نامد و می گوید: ((من نمی توانم با خواسته های یک آنارشیست ارمنی موافقت نمایم که معلوم نیست به چه منظور و براساس چه مائموریتی خواهان به وجود آوردن انقلاب بزرگی در تهران است. او باید تابع دستورات دولت باشد. اجازه ندارد خودسرانه خواسته های خود را به عنوان یک داشناک برآورده سازد)).[4] ولی حقیقت امر آن است که نقش ارزشمند یپرم را در تثبیت و تحکیم پایه های مشروطیت نمی توان نادیده گرفت. چنان که می دانیم انقلاب مشروطهٔ ایران بعد از شکست انقلاب روسیه و پیروزی حریت ترکیهٔ عثمانی دچار نوعی وقفه شد. ارتجاع، به سرکردگی محمد علی شاه و با دخالت ها و مساعدت های آشکار و پنهان روس ها، سراسر مملکت را در می نوردید و سراسر منطقه را با سرکوبی هرگونه اندیشه یا عمل اصلاح طلبانه تهدید می کرد. سایه شوم این تهدیدها باید از آسمان منطقه زدوده می شد زیرا در صورت تداوم آن تاریک ذهنی و واپس گرایی حاکمیت خود را بر تمامی ملل و اقوام، از جمله ملل ارمنی و پارسی، مستولی می ساخت. دولت های سلطه طلب و استعمارگر چون انگلیس، فرانسه، روسیه و دیگران با اشتیاق کامل در راه تحقق چنین وضعیتی تلاش می کردند تا از طریق ایجاد کاپیتولاسیون و استعمار ملل ساکن در منطقه را از استقلال محروم سازند و تسلط کامل خویش را بر سرنوشت آنان تداوم بخشند. آنها برای دست یابی به این منظور عناصر داخلی را از هر قشر و طبقه ای به خدمت می گرفتند. در میان این افراد، از طبقه حاکم گرفته تا طبقات پایین جامعه، همچون دزدها، نوازنده های دوره گرد و غیره، یافت می شدند. در چنین شرایطی بود که همیاری انقلابیون ترک و فارس و ارمنی الزام آور می شد تا عدالت به پیروزی برسد. در چهارمین مجمع عمومی حزب داشناکسوتیون در1907، تصمیم گرفته شد که نه تنها به عناصر مترقی روسیه و ترکیه بلکه به انقلابیون ایران نیز مساعدت شود. متن تصمیم حزب چنین بود: ((با عنایت بر این امر که جنبش فعلی ایران می تواند به یک پدیده بزرگ اجتماعی در راه بیدارسازی ملت ایران و ملل شرق تبدیل شود و با اعتقاد به اینکه توسعه و گسترش آن هم از نظر بشریت و هم برای ارامنه مطلوب نظر است. این مجمع به تشکیلات و آحاد حزب در ایران توصیه می کند تا با تمامی امکانات خود به فراگیر شدن این جنبش یاری رسانده و روحیهٔ آزاد منشی، مردم سالاری و پویایی برخاسته از اساس نامه حزب داشناکسوتیون را در بیداری ایرانیان جاری سازند)).[5] برای تحقق این تصمیم مهم مجمع منطقه ای دفتر (بیورو) شرقی طی جلساتی از 31 دسامبر 1907 تا 8 فوریه 1908 مجموعه ای از روش های عملیاتی را به تصویب رسانید[6]. برای اجرای این مقصود روستوم را به ایران اعزام کردند. وی پس از ورود به تهران، در ژانویه1908، با سردمداران انقلاب ایران وارد مذاکره شد. در این مذاکرات، از طرف ایرانیان یک هیئت شش نفره و از طرف داشناکسوتیون روستوم و هوسپ میرزایان شرکت کرده بودند. اعضای هیئت ایرانی عبارت بودند از وثوق الدوله، نایب رییس مجلس شورای ملی؛ مستشارالدوله؛ حاج ابراهیم آقا و سیدحسن تقی زاده، نمایندگان تبریز؛ امین الضرب، ثروتمند نامی و صاحب ضرابخانه؛ و حاج معین التاجر[7]. طی شش نشست، مسائل زیر مورد بحث و بررسی قرار گرفت: 1- حراست از نظام مشروطه و عادی ساختن روند آن. 2- انجام اقدامات علیه موافقت نامه 1907 روس و انگلیس. 3- اخراج نیروهای ترک مهاجم از ایران. 4- مساعدت ها، کمک ها و تعهدات متقابل بین مشروطه خواهان و حزب داشناکسوتیون[8]. خلاصهٔ تصمیم های اتخاذ شده حول مسائل فوق را می توان به صورت زیر بیان کرد: حزب داشناکسوتیون متعهد شد تا اقدامات زیر را صورت دهد: در جبههٔ خارجی در جوامع اروپایی، داشناکسوتیون از حقانیت ایران دفاع و در ترغیب یکی از دول بی طرف به حفظ منافع ایران کوشش کند تا این کشور از خطر فرو رفتن در کام روس و انگلیس نجات یابد. طبق نظر طرف ایرانی مذاکرات حزب باید از طریق ارتباطات خود بخش اعظم این اقدامات را در فرانسه صورت دهد و برای توفیق در تأمین مبلغی قرض برای ایران تلاش کند. آزادی خواهان شرکت کننده در بحث ترغیب فرانسویان پیشنهاد کردند تا علاوه بر ملکم خان و هوانس خان از مسیحیانی که در آن تاریخ در اروپا به سر می بردند نیز درخواست کمک شود. نمایندگان حزب تقبل کردند تا در حد امکان به این خواستهٔ مشروطه خواهان جامه عمل بپوشانند و کمک های تسلیحاتی و نظامی خود را به صورت اعزام نظامیان با تجربه و متخصصان ساخت مواد منفجره عملی سازند[9]. متقابلاً، مشروطه خواهان ایرانی نیز متعهد شدند به امور زیر عمل کنند: 1- تأمین امکانات و تسهیلات لازم برای تردد نیروهای حزبی در داخل کشور و نقل و انتقال اسلحه و تجهیزات از خارج به ایران. 2 -وسعت بخشیدن به کلیه حقوق و امتیازهایی که ایرانیان ارمنی در عرصه های فرهنگی – اجتماعی از دیرباز، از طریق فرامین شاهانه کسب کرده بودند پس از دست یابی به پیروزی. 3- تخصیص اراضی دولتی (خالصه) حوالی سلماس به آوارگان ارمنی. 4- مساعدت در تأمین هم زیستی مسالمت آمیز بین ارامنه و مسلمانان، چه در ترکیه و چه در قفقاز. 5- اعزام معتمدانی از مشروطه خواهان به قسطنطنیه به منظور برقراری ارتباط بین اعضای حزب و آزادی خواهان ایرانی ساکن پایتخت ترکیه در راستای تحقق این همکاری ها[10]. خط سیر وقایع و تحولات بعدی بر همگان روشن است و نقش روستوم در این وقایع با قلم پژوهشگران ارمنی، ایرانی و خارجی به خوبی بیان شده. از این رو و برای جلوگیری از تطویل سخن وارد جزییات نمی شویم. هیچ کس در صدد نادیده گرفتن نقش یپرم در امور مهمی همچون تسخیر تهران، ایجاد امنیت در این شهر، سرکوبی مخالفان مشروطه و سامان بخشی به نیروی انتظامی بر نیامده است. با این حال وی متهم به امور زیر است: 1- صدور حکم اعدام شیخ فضل الله نوری 2- طراحی برنامه از بین بردن ضد انقلابیون 3- طراحی برنامه فرار حیدر عمو اوغلی 4- دست داشتن در واقعه پارک اتابک و خلع سلاح نیروهای ستارخان که بحث برانگیزترین این اتهامات صدور حکم اعدام شیخ فضل الله نوری است. روی هم رفته مقام و منصبی که نصیب یپرم شده بود نه مطلوب حزب بود و نه ناظر بر منافع آن ولی چنان که روزنامهٔ آرشالوس در شماره اول ژوئن 1912 خود می نویسد یپرم مجبور بود با شرایط موجود سازگاری نشان دهد زیرا مسئله بنیادین نجات ایران را پیش رو داشت. ((گرچه عده بسیاری از این وضعیت صدمه می دیدند ولی آنچه برای یپرم اهمیت داشت این بود که در این کار شهرت و اعتبار انقلابی وی صدمه می دید به خصوص در دوران اخیر که شرایط جدیدی بر مملکت حاکم شده بود. بر این امر همه واقف بودند، هم محیطی که او را پرورانده بود و هم خود یپرم، ولی راه گریزی وجود نداشت زیرا حتی یک نفر در عرصه حاضر نبود که هم عملکردش با خواسته های زمان همسو باشد و هم و لااقل جزیی از جان فشانی، جدیت، وقوف و پاک سیرتی یپرم را در خود داشته باشد)).[11] داشناکسوتیون، حتی قبل از آغاز اقدامات خود، با ماهیت انقلاب ایران آشنایی کامل داشت و به همین دلیل نیز در مجمع منطقه ای یاد شده در مبحث اقدامات عملیاتی به این نکته تکیه کرده بود که باید در برخورد با مسائل دینی دقت نظر و توجه کامل وجود داشته باشد تا محلی برای ایجاد تحریکات باقی نماند[12]. حال به مسئلهٔ حکم اعدام شیخ فضل الله نوری بپردازیم. نقش یپرم در این امر به دامنهٔ اختیارات یک رییس شهربانی محدود بود. جلسهٔ دادگاه به عهده یک هیئت منصفه شش نفره به ریاست شیخ ابراهیم زنجانی بود و هیچ یک از اعضای هیئت منصفه مسیحی نبودند. در جلسهٔ محاکمه، چنان که مدیر نظام در خاطرات خود می نویسد، یپرم با تأخیر و بدون جلب توجه حاضران وارد دادگاه شده است[13]. به هر صورت، تا آنجا که به طرز برخورد نیروهای انتظامی مربوط می شود باید گفت که رفتار آنان نسبت به شیخ دستگیر شده کاملاً محترمانه بوده است. مهدی ملک زاده می نویسد: ((مجاهدینی که شیخ را دستگیر نموده بودند ذره ای بی احترامی نسبت به وی نشان نداده و هیچ عملی که باعث شکنجه روحی یا بدنی وی شده باشد مرتکب نشده بودند و می توان گفت که رفتار نسبتاً محترمانه ای داشته اند)).[14] لازم به ذکر است که در مراسم اعدام شیخ فضل الله نوری یپرم حضور نداشت. بعدها، کسانی که در صدد برآمدند تا از شیخ قدیسی بسازند، بدون توجه به حکم و منطق تاریخ، سعی در پوشاندن صحنهٔ اعدام وی در هاله ای از معجزات کردند و به دنبال یافتن سپر بلایی برآمدند و برای این منظور کسی مناسب تر از یپرم ارمنی نمی توانست باشد. درست یا غلط حکم اعدام شیخ فضل الله نوری حکم منطق تاریخ بود. در سیر تاریخ، نمی توان بعد از پیش آمد حوادث دست به پیش گویی زد. این از همان نوع تحریکاتی بود که قبلاً حزب داشناکسوتیون پیش بینی آن را کرده بود، چنانکه در مجمع منطقه ای حزب دیدیم، بنابراین یپرم با وجود آگاهی از این تصمیم نمی توانست چنین اشتباه اصولی ای را مرتکب شده و در صدور حکم اعدام یک روحانی عالی مقام مسلمان مستقیماً دخالت کرده باشد. حقیقت این است که به وجود آوردن انقلاب سهل تر از حفظ آن است. از همین رو بعد از هر انقلاب انقلابیون مجموعه ای از برخوردهای کلاسیک را نسبت به مخالفانشان، به منزلهٔ ضد انقلاب ها، نشان می دهند و طی آن عناصر مزبور را به طرق مختلف چون اعدام، حبس، تبعید، ضبط دارایی ها و غیره از صحنه می رانند. لیکن در انقلاب مشروطهٔ ایران چنین روندی دنبال نشد و در نتیجه نیروهای مرتجع به سرعت سربلند کردند. یکی دیگر از دلایل آن بود که انقلاب مشروطیت زمانی به وقوع پیوست که نظام فئودالی در ایران حاکم بود و نیروهای پیشرو و متفکران انقلابی از بطن همان قشر فئودال ظاهر شده و با هزار و یک رشته به همان عناصری مرتبط بودند که ارتجاع را رهبری می کردند. از بین بردن عناصر مرتجع برای رسیدن به پیروزی نهایی انقلاب لازم بود و این کار از وظایف وزارت کشور و نیروهای ضامن نظم و ترتیب به شمار می رفت به همین دلیل نیز نیروی انتظامی به ریاست یپرم اقدام به تهیه فهرست اسامی آن عده از ضد انقلابیون کرد که لازم بود از صحنه خارج شوند که نام افرادی نظیر عین الدوله، فرمان فرما، وثوق الدوله و قوام السلطنه نیز در آن جای داشت. فهرست اسامی و برنامهٔ عملیات برای تأیید به دولت ارائه شد ولی مستشارالدوله، وزیر کشور، مخالفت شدید خود را با آن ابراز کرد. وی در خاطرات خود می نویسد: ((از آنجایی که تصمیم داشتم زیر بار چنین مسئولیتی نروم…))[15] و با تهدید به استعفا مخالفت خود را با این طرح اظهار کردم و در جایی دیگر می نویسد: ((بدون وجود ادلهٔ قانونی و یقین کامل از آنها اعتقادی به ایجاد مزاحمت برای آقایان محترم ندارم)).[16] این مطلب به وضوح نشان می دهد که مستشارالدوله اعمال ضد انقلابی ضد انقلابیون را دلیل کافی به شمار نمی آورد و آنان را همچنان افراد محترم می نامد و این سندی بر اثبات مدعای ماست که بذر ارتجاع در همان جایی کاشته شده بود که انقلاب در آن ریشه داشت و همین امر به تحریف ماهیت انقلاب انجامید. چنان که ملاحظه می شود گرچه یپرم نگران حفظ پیروزی انقلاب ایران بود ولی، با موضع گیری های درست خود، هرگز دست به کاری نزد که خودسرانه یا خارج از مجوز مقامات دولتی و انقلابیون سطح بالا باشد و متهم ساختن وی به خودسری اتهامی غیر منصفانه است. نسبت دادن طراحی به اصطلاح فرار حیدر عمو اوغلی به یپرم را نیز می توان به همین ترتیب مردود دانست. این نیز تهمتی بیش نیست. در خاطرات مستشارالدوله به وضوح می بینیم تصمیم دولت بر آن بود که سه انقلابی قفقازی – از جمله حیدر عمو اوغلی، انقلابی معروف – از ایران اخراج شوند[17]. در این مورد نیز یپرم صرفاً حکم دولت را اجرا کرده و گزارش عملیات را به مافوق خود یعنی مستشارالدوله تسلیم کرده بود. معمول است که بعد از پیروزی هر انقلاب شرایطی به وجود می آید که در آن بین نیروهای رزمنده و حاکمان سیاسی – چنانچه این دو گروه در ابتدا افراد متفاوتی باشند – جو تحمل ناپذیری حاکم و به دنبال این وضعیت نفاق و تفرقهٔ حاصل میان دو طرف اغلب منجر به جنگ داخلی و خلع سلاح یکی به دست دیگری می شود. چنین وضعیتی معمولاً برای دست یابی به هدف اصلی مصیبت بار بوده است. بعد از پیروزی انقلاب مشروطهٔ ایران نیز، شاهد وضعیت مشابهی هستیم. رزمندگان انقلابی از عملکرد دولت ناراضی بودند و دولت نیز نظر مساعدی نسبت به آنها نداشت. نیروهای مخالف نیز هیچ فرصتی را برای شعله ور ساختن آتش اختلاف از دست نمی دادند. در نتیجه، صف های مجاهدان تفرقه افتاد. و بعد از آن نوبت ترورها و کشتارها فرا رسید و حتی سیدعبدالله بهبهانی، از رهبران جنبش، نیز از این قائله جان سالم به در نبرده. دولت، با مشاهده چنین وضعیتی، سعی کرد تا با کمک علمای نجف ستارخان و باقرخان را از صحنه دور کند ولی موفق نشد گرچه علمای مذکور، طی تلگرافی که از نجف مخابره کردند، از این دو مجاهد دعوت به عمل آوردند که به جای ورود به تهران از راه قزوین رهسپار نجف شوند[18] ولی ستارخان این دعوت را نپذیرفت. اوضاع همچنان متشنج بود و روزبه روز بر دامنهٔ تشنج افزوده می شد. در این شرایط، دولت با موافقت شخص ستارخان تصمیم گرفت در طول سه روز خلع سلاح عمومی را به مرحلهٔ اجرا درآورد ( 26ژوئن1910). طبیعی است که انجام این کار به یپرم، رییس شهربانی تهران و مسئول حفظ امنیت پایتخت، سپرده شود: ((…گرچه با این عمل، آنها (یعنی دولت) مشارکت خود را با واپس گرایان توطئه گر برملا می ساختند ولی به هر حال یپرم در کار جلوگیری از آنها با پاره ای معذورات اخلاقی روبه رو بود. او از یک طرف به عنوان مسئول تأمین امنیت کشور مؤظف بود با تمهیداتی از بروز اغتشاشات جلوگیری کرده و نظم و امنیت شهر را برقرار سازد. و از طرف دیگر نیز به عنوان یک انقلابی و هم رزم سابق گردنکشان امروز، که دوش به دوش آنها علیه حکومت مطلقه مبارزه نموده و علیه شاه سابق جنگیده بود، برای وی بسیار مشکل بود که دست به اقدامات شدیدی علیه آنها بزند. از این رو سعی داشت قضیه را از راه مسالمت آمیز و دور از خشونت حل کند ولی سرکردگان یاغی که لبریز از حس انتقام جویی بودند از هرگونه سازش و آشتی خودداری می نمودند. آنها با اتکا به نیروی خود و شاید هم پشتیبانی حامیانشان نه تنها ضرب الاجل تسلیم سلاح و ترک پارک را ندیده گرفتند بلکه خود آغازگر منازعات شدند. آنها بر روی نیروهای انتظامی مستقر در اطراف پارک، که دورادور مراقب اوضاع بودند، آتش گشودند و ماهیت اصلی خود را علنی ساختند. در مقابل چنین رفتار تحریک آمیزی، یپرم چه می توانست بکند جز این که با اقدامی نظامی حرکت سرکش آنها را که اکنون دیگر به یک شورش علنی تبدیل شده بود سرکوب نماید)).[19] چنانکه می بینیم در اینجا نیز یپرم برابر دستور دولت عمل کرده و رفتار او به دور از منافع فردی و جناحی و تنها راه در تأمین و حراست از مبانی مشروطه بوده است. همین استدلال را می توان در توضیح وقایع آخرین روزهای زندگی یپرم، در مورد برخورد وی با ارتجاع – بستن مجلس و غیره – بیان داشت. علی رغم آنکه بعضی سعی در یافتن نقاط تاریکی در فعالیت یپرم دارند عظمت کار یپرم انکار ناپذیر است. مهدی ملک زاده توصیف بسیار خوبی از یپرم دارد: ((مردی که بزرگ ترین چهرهٔ جنگ های قزوین، کرج، بادامک، تصرف تهران، جنگ علیه شاهسون های آذربایجان و جنگ علیه ارشدالدوله و سالارالدوله بود و اگر حمل به گزافه گویی نباشد شجاع ترین شجاعان و قهرمان رزمندگان مشروطیت بود که در دوره ای تاریخی زندگی کرد و در جنگی که با مقایسه با جنگ های قبلی اهمیت چندانی نداشت با یک گلوله از این جهان رفت هنگامی که پیروزی را در آغوش گرفته بود))[20]. با وجود شواهد فراوان و اظهار نظرهای متعدد دربارهٔ وطن پرستی صادقانهٔ یپرم و پایبندی شدید او به اصول و مرام مشروطیت هرگونه تلاشی برای سایه انداختن بر خدمات او و لکه دار کردن نام و شهرت انقلابی اش قبل از هر چیز اقدامی در جهت خیانت به حقایق تاریخی، تحریف تاریخ و تاریخ سازی خواهد بود. منابع: آموریان، آندره. داشناکسوتیون، یپرم، مشروطیت ایران. تهران:[بی نا]،1979، ج2. المار، ه. یپرم. تهران:[بی نا]،1964. ترکمان، محمد. شیخ فضل الله نوری. تهران:[بی نا]،1363، ج2. خلعتبری، محمد ولی خان. سپهسالا ر تنکابنی. تهران:[بی نا]،1362. کسروی، احمد. تاریخ 18 سالهٔ آذربایجان. تهران:[بی نا]،1371. مستشارالدوله صادق. یادداشت های تاریخی و اسناد سیاسی. به کوشش ایرج افشار. تهران:[بی نا]،1361، مجموع اول. ملک زاده، مهدی. تاریخ مشروطیت ایران. تهران:[بی نا]،1363، ج6و7. واراندیان، میکائیل. تاریخ داشناکسوتیون. قاهره:[بی نا]،1950. پی نوشت ها: 1- میکائیل واراندیان، تاریخ داشناکسوتیون (قاهره: بی نا،1950)، ج2، ص97. 2- همان، ص97 -99. 3- محمد ولی خان خلعتبری، سپهسالار تنکابنی (تهران: بی نا،1362)، ص96 -108. 4- مستشارالدوله صادق، یادداشت های تاریخی و اسناد سیاسی، به کوشش ایرج افشار (تهران: بی نا،1361)، مجموع اول، ص79. 5- واراندیان، همان، ص 60 -61. 6- آندره آموریان، داشناکسوتیون، یپرم، مشروطیت ایران (تهران: بی نا،1979)، ج2، ص 44و45. 7- ه. المار، یپرم (تهران: بی نا،1964)، ص130. 8- همان، ص132. 9- همان، ص133. 10- همان، ص133و134. 11- آموریان، همان، ص14. 12- همان، ص44 و45. 13- محمد ترکمان، شیخ فضل الله نوری(تهران: بی نا،1363)، ج2، ص292 و293. 14- مهدی ملک زاده، تاریخ مشروطیت ایران (تهران: بی نا،1363)، ج6، ص1270. 15- مستشارالدوله صادق، همان، ص79. 16- همان، ص80. 17- همان، ص77 – 78و189 -190. 18- احمد کسروی، تاریخ18 سالهٔ آذربایجان (تهران: بی نا،1371)، ص129 و130. 19- المار، همان، ص371. 20- ملک زاده، همان، ج7، ص1521. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36
|