یوسف کارش که با گرفتن عکس بولداگ مانند چرچیل[3]، در روزهای سیاه جنگ دوم جهانی، لقب نامدار ترین عکاس چهره ها را به خود اختصاص داد، چهاردهم جولای 2002 در سن 93 سالگی در بوستون در گذشت. در 30 دسامبر 1941 چرچیل بازو در بازوی نخست وزیر کانادا، مکنزی کینگ[4]، به طرف سالن سخنرانی می رفت که کارش، دوربینش را آماده می سازد. سیاستمدار بزرگ در حالی که سیگارش را روشن می کرد زیر لب غرولند کرد: «دو دقیقه برای یک عکس، منظورم دقیقاً دو دقیقه است.» کارش نمی خواست مانند دیگران عکسی با سیگار از وی بگیرند. او زیر لب سیگاری را نزدیک برد ولی چرچیل سیگار کشیدن را ادامه داد. عکاس بی تأمل زیر لب گفت: «ببخشید قربان» و به سرعت سیگار را از بین لب های نخست وزیر خارج کرد. وی بعد ها خاطر نشان می کند: «پشت دوربینم بازگشتم، او به قدری متخاصم به نظر می آمد که می توانست مرا ببلعد.» در همان لحظه کارش سیمای خشمناک چرچیل را بر روی فیلم ثبت می کند. عکس بر روی جلد مجله لایف[5] چاپ و در تمام جهان پخش و معروف گردید. بعد ها این کار در رأس پرتره های کارش قرار گرفت و حداقل 6 بار بر روی تمبر های کشور های مشترک المنافع چاپ شد. چرچیل خود احساس کرده بود که این عکس عالی خواهد شد. وی با تغییر حالت ناگهانی و اشاره به عکاس برای عکسی دیگر، گفت: «شما حتی می توانید شیر غرانی را برای عکاسی آرام کنید.» وقتی این عکس، دهۀ بعد دوباره چاپ شد مرد قوی هیکلی را نشان می داد که به خاطر بر هم زدن آرامشش، عبوسانه لبخند می زد. از لحظه ای که برای اولین بار عکس چرچیل در مطبوعات ظاهر شد، کارش دریافت که خانواده های سلطنتی، سیاستمداران، دانشمندان، بازیگران، نویسندگان و موسیقیدانان مشتاقانه به او و انبوه وسایل کارش خوش آمد می گویند. آنان در حالی که با دقت مواظب ژست ایده آل خود بودند، در برابر این مرد کوچک اندام و متفاوت که به سخنرانی هایشان گوش می دهد و کتاب هایشان را می خواند و بعد با انگلیسی لهجه دار خود تند تند با آنان سخن می گوید، تسلیم می شوند. لرد بیوربروک[6] به او گفت: «کارش، شما چهرۀ مرا جاودانه کردید.» بوچالد، ظنز نویس، زیر عکس خود نوشت: «من برای کارش می نشینم (مدل قرار می گیرم) و این برای آیندگان است (می ماند)». پرتره های کارش بر چهره متمرکز است، با نوری مشخص که با سایه های تاریک متعادل شده، آن را می پوشاند. با استفاده از حضور پر معنای دست ها در مواقع خاص، عکاس نشان می دهد که مایل است سوژۀ مورد علاقه اش در یاد ها بماند. برای بعضی از منتقدین طراحی خاص کارش در تمامی عکس ها حتی عکس های دسته جمعی نمایان است. ترجیح عکس های سیاه و سفید به رنگی تنها احساس تعمدی مرموز بودن را در کار او بیشتر می کند. با این حال هنگامی که کارش آماده می شود با بها دادن به موضوعی از آن عکس بگیرد، موفق به یافتن پرسپکتیو های جالبی نیز می شود. مانند مونت باتن[7] که در برابر یک آئینۀ براق ایستاده یا کلمنت اتلی[8] که در حال لبخن زدن است، خروشچف[9] که پوستین به تن دارد و آنیتا اکبرگ[10] از زاویه ای که عکاسی شده چاق به نظر می آید. یوسف کارش در 23 دسامبر 1908 در ماردین[11]، ارمنستان غربی (واقع در ترکیه کنونی) به دنیا آمد. در خانوادۀ تاجری عامی و در عصر قتل عام هموطنانش به وسیلۀ ترک ها، بزرگ شد و شاهد کشته شدن دو عمویش در زندان گشت. خانوادۀ کارش با یک کاروان کردی طی سفری یک ماهه به سوریه گریختند. در شانزده سالگی، بدون این که کلمه ای انگلیسی بداند و به زبان فرانسه نیز اندکی آشنایی داشت، نزد دایی اش که هرگز او را ندیده بود، به شربروک کبک[12] فرستاده شد. مدتی به امید تحصیل طب درس خواند، ولی مسیر زندگی اش با یک دوربین قدیمی که دایی اش به او داد تغییر کرد. به زودی عکس یکی از منظره هایش در یک مسابقه شرکت داده و برندۀ جایزۀ اول 50 دلاری شد. کارش به دایی اش در عکاسخانه پیوست، سپس سه سال در بوستون، ماساچوست[13] نزد جان گارو[14] عکاس ارمنی به کار آموزی پرداخت. گارو او را با ولاسکوئز[15] و رامبراند[16] آشنا کرد و روش استفاده از نور طبیعی را به او یاد داد. کارش پس از پایان این دوره به کانادا بازگشت و در پایتخت تحت نام «کارش از اُتاوا» شروع به کار کرد. یکی از اولین اقدامات جسورانه او پیوستن به گروه آماتور درام بود جایی که با همسر اولش سولانژ گوتیه[17] ملاقات کرد و با امکانات نورپردازی مصنوعی آشنا شد. همچنین با ویسکنت دونکنون فرزند فرماندار، ژنرال اِرل[18] از بسبروگ[19] دیدار کرد و از وی سفارش عکس گرفت. کارش هنگام عکاسی به قدری عصبی بود که عکس بیش از حد نور دید و مجبور شد دوباره عکس بگیرد. کارش به زودی حمایت مکنزی را به دست آورد و برای گرفتن عکس از روزولت[20] که به قلعه نظامی کبک آمده بود دعوت شد. کارش به موقع در مصاحبۀ مطبوعاتی آنان آماده نشد ولی پس از آنکه دیگران رفتند، مکنزی و روزولت در حالی که بازو در بازوی پسرش داشت همراه با فرماندار جدید لرد تویدزمایر[21] به راهرو آمدند و مطیعانه برای گرفتن عکس ایستادند. کارش تظاهر به گرفتن عکس نمود و از گروه تشکر کرد و هنگامی که آنان راحت ایستادند و لرد تویدزمایر شروع به تعریف داستانی خنده دار کرد، کارش زیرکانه از این صحنه عکس گرفت. این اولین عکس کارش بود که توجه اذهان عمومی را بر انگیخت. در سال های 1943، موفقیت پرترۀ چرچیل به کارش امکان داد که برای گرفتن عکس از شخصیت های بزرگ بریتانیای در حال جنگ، مانند ژنرال مونتگومری[22] (اولین کسی که ادعا کرد «کارشیده شدم»)، ژنرال آیزنهاور[23]، جرج ششم[24]، نوئل کوارد[25] و ویلیام تمپل[26] اسقف اعظم کانتربری[27]، از آتلانتیک بگذرد. این عکس ها مورد استقبال عموم مردم قرار گرفتند. با بازگشت صلح، کارش دریافت که نه تنها در خانۀ بزرگان و سیاستمداران تاریخ به رویش باز است بلکه آنها خود به سوئیتش در طبقه ششم هتل شاتولوئیه[28] اتاوا به ملاقاتش می آیند، گر چه عدم توجه او نسبت به بعضی از آنها کاملاً مشهود بود. نخست وزیران انگلیس و کانادا، رئیس جمهوران آمریکا، تمام پاپ ها (به استثنای ژان پل اول[29]) و بسیاری از ستارگان هالیوود به سوی دوربین کارش می شتافتند. او رابرت فراست[30] شاعر را لم داده در یک مبل نشان داد، از پابلو کاسالز[31] در حال نواختن موسیقی از باخ[32] از پشت سر عکس گرفت، جیمی کارتر[33] را در حالتی نگران نشان داد و رونالد ریگان[34] را هنگام لبخند زدن غافلگیر کرد. یکی از موضوعات مورد علاقه اش از دیرباز عکاسی از ملکه انگلیس بود که پس از ده ها سال همانند معدود عکاسان دیگر عکسی از چهرۀ آرام او در حالی که لبخند می زد گرفت. وقتی یکی از هفت پرتره ملکه، عکاسی کارش، بر روی اسکناس یک دلاری کانادا چاپ شد، تصویر منظره ای از کنده های درختان بر روی رودخانۀ اتاوا که کار برادر کارش یعنی ملک[35] بود، بر پشت اسکناس به چشم می خورد. جلسات دیگری با چرچیل برگزار شد، ولی کارش فرصت عکاسی از وی را با جام شراب از دست داد، وی با گفتن «دنیا می داند که من پرهیزکارم» جام را بر میز گذاشت. آخرین پرتره چرچیل دست قبل از مرگش، وی را ناتوان و سیگار به دست ولی هنوز هم با چشمانی آمر نشان می دهد. کارش، شاید به دلیل ادب و فروتنی اش اعتراف کرد که یکی از بزرگترین اشتباهاتش مکنزی بود، که در عکس وی را به جای سر کردۀ توطئه چین های بی اساس یک مجری بی مایه نشان می دهد. اگرچه شهرت کارش به خاطر پرتره هایش است ولی با اسقف امریکایی فولتون[36] برای عکاسی چندین کتاب از منظره های روم و سرزمین مقدس همکاری کرد همچنین تعدادی عکس های صنعتی برای کارخانه های بزرگ اتومبیل سازی، عکس های رنگی از گل های قطبی برای مجله تایم و یک پوستر برای انجمن معلولین جسمی امریکا[37] تهیه کرده است. کارش، سالیان زیادی در خانه ای واقع در حومۀ اتاوا به نام بال های کوچک (چون در مسیر پرواز و مهاجرت پرندگان قرار داشت) به عنوان مردی مشتاق و زنده دل زیست. وی در خانه اش کار های هنری زیادی از هنرمندان سر شناس داشت ولی فقط یک عکس از همسر دوم و زیبایش که در سال 1961 پس از مرگ همسر اولش با او ازدواج کرده بود، وجود داشت. وی که عادت داشت کارش را ناچیز و کم ارزش بشمارد می گفت: « بهترین کارم می تواند عکسی باشد که فردا خواهم گرفت.» پینوشتها: 1-Yousuf Karsh 2- برگرفته از اینترنت 3- Churchill 4- Mackenzie King 5- Life magazine 6- Lord Beaverbrook 7- Mountbatten 8- Clement Attlee 9- Khrushchev 10- Anita Ekberg 11-Mardin 12- Sherbrooke, Quebec 13- Boston, Massachusetts 14- John Garo 15- Velasquez 16- Rembrandt 17- Solange Gautheir 18- Earl 19- Bessborough 20- Roosevelt 21- Lord Tweedsmuir 22- General Montgomery 23- General Eisenhower 24- George VI 25- Noel Coward 26- William Temple 27- Canterbury 28- Chateau Laurire 29- John Paul I 30- Robert Frost 31- Pablo Casals 32- Bach 33- Jimmy Carter 34- Ronald Reagan 35- Malak 36-Fulton 37- Muscular Dystrophy Association of America |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 20
|