به یاد کودکان ارمنی که قربانی قتل عام شدند بر لب آنان هنوز آوازهای ناتمام، در دل آنان هزاران آرزوی پاک بود، بی نصیب از اسب چوبی مانده و چرخ و فلک، بی گنه قربانی بیداد دژخیمان شدند. **** مانده محروم از نوازش ها و بازی ها، ضربه های تازیانه، زخم های نیزه بر تن، پابرهنه، ناتوان، رهسپار خیمه گاه مرگ بودند، رهسپار وادی سوزان ((دیرالّززور)) . **** سر به سر از ((وان)) و ((موش)) تا فرات و تا بیابان های داغ و سوخته، زاری بی خانمانان بود و اشک، کاروان های یتیمان بود و مرگ… با صدای قهقۀ مستانه آدمکشان، کرکسان شوم، بی پروا بر فراز دشت ها و دره های خون روز و شب همواره در پرواز بودند … **** گر نبود اردوی مرگ و قتل گاه ((دیرِ زور)) ، گر به خون رنگین نمی شد موج غلتان فرات، این زمان شاید هنوز آن کودکان می زیستند، دورشان فرزندها و نوه ها گردیده ده چندان. **** ای عزیزان، ناشکفته غنچه های زودمرگ! کودکان میهن من، با دلی اندوهناک بر مزار بی نشانتان تازه گل های محبت می فشانند، تازه گل هایی، بر آنها شبنم رخشان اشک. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47
|