اشاره: گریگور نارکاتسی Grigor Narekatsi شاعر و عارف بلند آوازۀ ارمنی در سدۀ دهم میلادی (چهارم ه.ق) می زیست. برای اطلاع بیشترخوانندگان، در همین شماره، مقاله ای درشرح حال و اندیشه ها و اثر جاودانۀ او سوگنامۀ نارک چاپ شده است. زمانی که روانشناسان میخواهند شخصی را از نظر روانشناسی بالینی مورد بررسی قرار دهند در وهلۀ اول پرسشنامۀ مختصری را که شامل یک رشته سؤالات بسیار معمولی است در اختیار وی قرار می دهند. با چنین پرسشنامۀ معمولی و ساده، می خواهیم با شخصی که مقالۀ حاضر دربارۀ اوست آشنا شویم: نام: گریگور نام خانوادگی: نارکاتسی سن: پنجاه و دو سال (انتخاب این سن بدان سبب است که نارکاتسی شاهکار خود سوگنامۀ نارک یا به اختصار نارک را در پنجاه و دو سالگی خلق کرد. از او آثار دیگری نیز بر جای مانده است، اما در این مقاله، او را بر اساس نارک مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم). شغل: روحانی وضعیت تأهل: مجرد او سومین و آخرین فرزند خانواده بود (روانشناسان این نکته را که شخص فرزند اول یا آخر خانواده است حائز اهمیت می دانند). دیگر فرزندان این خانواده نیز پسر بودند، یعنی او خواهری نداشت (این موضوع نیز برای روانشناسان دارای اهمیت است). شغل پدر: روحانی، اسقف (اسقف ها تارکدنیا هستند و نمیتوانند دارای فرزند باشند، اما پدر گریگور در آغاز کشیش بود و کشیش تارک دنیا نیست. وی بعدها، پس از درگذشت همسرش، به مدارج روحانی ارتقا یافت و در اواخر عمر به درجۀ اسقفی رسید). گریگور در کودکی مادرش را از دست داد. به این ترتیب بخشی از دوران کودکی او بدون عشق و عاطفۀ مادری سپری شد.(متأسفانه تذکره نویسان تاریخ مرگ مادرش را ذکر نکرده اند. در هرصورت، این موضوع از نقطه نظر روانشناسی بالینی بسیار اهمیت دارد). تحصیلات: در سطح عالی؛ او بر تمامی علوم زمان خود مسلط بود. زبانهای بیگانه: او به هیچیک از زبانهای یونانی، لاتینی، آشوری، عربی وفارسی آشنایی نداشت و علوم مختلف را به زبان ارمنی فراگرفته بود (باید در نظر داشت که سخن از قرن دهم میلادی است و حدود پنج قرن از «عصر زرین» فرهنگ ارمنی[2]- قرن پنجم – میگذشت و تا آن زمان تقریباً تمامی کتاب های مهم و با ارزش، بخصوص در ارتباط با فلسفه و علوم الهی، به زبان ارمنی ترجمه شده بود. به این مجموعه، تألیفات مؤلفان ارمنی از قرن پنجم تا دهم را نیز باید افزود). این اطلاعات مربوط به مشخصات شخصی – فردی اوست؛ بالطبع روان شناسان به طور معمول، سؤالهای دیگری را نیز در مد نظر قرار می دهند. از جمله، رابطۀ شخص با پدر، مادر، برادران، خواهران، خویشاوندان، اقوام و به طور کلی ارتباط شخص با محیط اطراف خود. ولی متأسفانه در حال حاضر اطلاعاتی پیرامون نکات فوق در دست نیست. از مسائل شخصی که بگذریم، روانشناس باید عمیقاً به محیط اجتماعی شخص مورد نظر (شرایط تاریخی، نوع حکومت از نظر اقتصادی، سیاسی، فرهنگی) توجه داشته باشد. درآن سالها چه شرایطی بر ارمنستان و بر زادگاه نارکاتسی یعنی واسپوراکان [3]حکمفرما بود؟ در آن مقطع تاریخی، یعنی اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم میلادی، ارمنیان با مبارزات دلاورانه در برابر استیلای اعراب، توانستند استقلال خود را باز یابند و پایه گذارد دو پادشاهی با گراتونی [4]و آرزرونی [5]شدند. در آن دوران ارمنیان در شرایط خوب و مناسب اقتصادی، تجارتی و سیاسی میزیستند، دورانی که مصادف بود با عصر شکوفایی شهر تاریخی آنی[6]، شهری با هزار و یک کلیسا، با بازارهای پر رونق، با برج و باروهای سر به فلک کشیده و با کاخ های ثروتمندان و زمینداران. طبیعی است که در چنین شرایطی، فرهنگ ملی نیز باید پیشرفت و ترقی میکرد. ولی این مقطع تاریخی، همچنین، آکنده از جنبش های عظیم دهقانی بود که از آن جمله است مبارزات خونین و آشتیناپذیر تُندراکیان [7]علیه زمینداران روحانی و غیرروحانی. در این دوران قصرها، قلعه ها و دیرها مورد حملات فراوان قرار گرفتند که موجب قتل و کشتار و ویرانی بسیار شد. پس از سرکوب خونین جنبش ضد فئودالی تندراکیان طبعاً هواداران دور و نزدیک این جنبش مورد شدیدترین شکنجه ها و پیگردها قرار گرفتند. دادگاه های تفتیش عقاید در همه جا تشکیل شد و در آن ها نه تنها دهقانان، کارگران و صنعتگران موردبازجویی و محاکمه قرار می گرفتند بلکه در مواردی، افرادی از طبقه اشراف و حتی روحانیون نیز محاکمه میشدند. برچسب «تندراکی»، معادل فرقه گرا و مرتد و به منزلۀ حکم اعدام بود. میگویند آثار بزرگ، ثمرۀ دورانهای پر تلاطم است و تا شرایط خاص در زمان خاص و جوّ خاص حاصل نشود شاهکارها از مغز نوابغ زاده نمیشوند. بالزاک، لئوناردو داوینچی، شکسپیر و فردوسی مولود شرایط و جو خاص زمان خود هستند. گریگور نارکاتسی و شاهکارش نارک نیز برخاسته از شرایط و جو خاص زمانۀ خود است. دلایل نشان میدهند که همه مطالب فوق از نظر علمی، عینی، روانشناسی و تاریخی صحیح و قانونمند هستند. در اینجا این سؤال مطرح میشود که در آن شرایط چه نیروهای محرک و مشوقی گریگور نارکاتسی را به خلق اثر معروف خود یعنی نارک برانگیختند. برخی معتقدند که نارکاتسی چون به حمایت از تندراکیان متهم و فرقهگرا شناخته شده بود برای رهایی از مهلکه، عزلت گزید و به خلق مناجاتنامۀ نارک پرداخت تا ثابت کند که از صراط مستقیم مسیحیت منحرف نگردیده است. این موضوع به صورت ظاهر از نظر روانشناسی می تواند مورد قبول قرار گیرد. بدون شک انسان برای دفاع از خود به طور غریزی دست به هر کاری میزند. بخصوص زمانی که می شنود و می بیند که هزاران تندراکی و فرقهگرا بیرحمانه محکوم به مرگ می شوند. اما این مسئله به تنهایی عامل تعیین کننده برای خلق شاهکاری چون نارک نمی تواند باشد. در تاریخ بشر نمونه ای نیست که نشان دهد غریزۀ ترس میتواند، باعث ایجاد یک شاهکار هنری گردد. بر عکس، از دید روانشناسی غریزۀ ترس عامل بازدارنده، تضعیف کننده و مخرب هر نوع خلاقیت است. حال آنکه انسان در شرایط معمول و به طور طبیعی ذاتاً هنرمند و خلاق است. بر اساس قانونمندیهای روانشناسی کودک، حتی یک کودک سالم نمی توان یافت که در دوران اولیۀ کودکی در زمینه های مختلف هنری چون نقاشی، شعر، آواز، موسیقی و یا در دنیای شگفت انگیز بازیهای کودکانه اثری خلق نکرده باشد. در بایگانی آزمایشگاه روان شناسی تجربی دانشگاه اصفهان صدها نمونه از خلاقیت های کودکان در زمینۀ شعر و نقاشی و انواع بازیهای کودکان نگهداری می شود. از دید روانشناسی خلق شاهکاری بزرگ چون نارک، ایمانی پرتوان، بیریا و بیکران میطلبد تا آن حد که انسان را به حالت خلسه (extase) برساند، حالتی روانی که با ریاضت و جهد فراوان و سیر و سلوکی عمیق به وجود می آید و انسان را به خلق آنچنان آثار علمی و ادبی قادر می سازد که در بعضی مواقع ممکن است ارتباطی با تواناییهای فکری کلاسیک فرد نداشته باشد. این حالت را در روانشناسی نوین اشراق (شهود) ناگهانی intuition)] 8]) گویند. بنابراین در حالت بیم و پریشان حالی و عواطف منفی مشابه نمیتوان به کار ادبی و خلاقانه دست زد، زیرا عواطف منفی باعث از کار افتادن و نابودی قدرت خلاق انسان میشود. آیا تاکنون شنیده اید که شخصی در حالت ترس و وحشت شدید، یا در نهایت خشم و یا با ناراحتی فکری و آشفته خیالی شدید اثری بیافریند، آن هم یک اثر ارزنده؟ البته باید توجه داشت که مثلاً خشم و نفرت نسبت به دشمن میهن، با آنکه در شمار عواطف منفی است میتواند سرچشمۀ الهام و هیجان گردد و انسان را به سوی کارهای شجاعانه و خلاقیت ها و نوآوری هایی سوق دهد. این در صورتی امکانپذیر است که انسان از مرحلۀ ویرانگرانۀ خشم و نفرت به مرحلۀ مثبت و سازنده رسیده باشد. حال ببینیم چه عواملی میتوانستند انگیزۀ سرودن منظومه ای با چنان محتوا و سبکی بشوند؟ در وهلۀ نخست، خود جنبش تندراکیان میتوانست از نظر روانی انگیزۀ قانع کنندهای باشد؛ زیرا طبق نوشتههای مورخان ارمنی که عموماً مسیحیان مؤمن و متعصب بودند و به طور عمد یا غیر عمد از ذکر جنبۀ ضد فئودالی جنبش تندراکیان چشم پوشی کرده اند، تندارکیان گناهان بسیاری مرتکب شده و به مقدسات توهین رواداشته اند (مانند به آتش کشیدن صلیب ها و ریختن روغن مقدس کلیسا بر زمین و غیره). در عین حال میدانیم که براساس تعالیم مسیحیت میتوان با اقرار به گناهان و توبه، طلب آمرزش نمود. یک ضرب المثل معروف ارمنی نیز می گوید: قرض را با پرداختن و گناه را با گریستن سبکتر کن. از نظر روانشناسی این موضوع نیز قانونمند است. تجربۀ زندگی به همه آموخته که وقتی انسان نگرانیها و خطاهای خویش را با دوستی در میان میگذارد، به طور محسوس سبکتر و راحت تر می شود. گریگور نارکاتسی به سبب گناهان فراوان تندارکیان، از خداوند طلب بخشش می کند، تا سرزمین ارمنستان دستخوش بلیات نشود. در کتاب مقدس مثال های هولناکی از خشم خداوندی و نزول بلاهای آسمانی آمده است. بر اساس تورات، وقوع توفان نوح و انهدام شهرهای صدوم و عموره به سبب گناهان بیشمار مردم آن عصر بود. همچنین مصلوب شدن عیسی مسیح بدان سبب بود که انسان از گناهان ازلی و ابدی خود رهایی یابد. نارکاتسی نیز در چنین شرایطی قرار می گیرد. سرایندۀ سوگنامه از سوی همۀ گناهکاران از خداوند به استغاثه آمرزش میطلبد، خود را خطاکار معرفی می کند و در بارگاه پروردگار خویشتن را عمیقاً خوار و حقیر میشمارد. بر اساس اصول روانشناسی نوین ناچیزشماری خود، اگر به افراط نگراید عاملی شفابخش می تواند باشد. ولی در صورت افراط و در شرایط خاص ممکن است علائم آسیب شناسی روانی بروز دهد و گاهی حتی به مرحلۀ خود آزاری (مازوخیسم) برسد. تجربۀ بالینی درازمدت نشان میدهد که ناچیزشماری خود در اکثر مواقع شفابخش و یا دستکم آرامش بخش است و به طور کلی روش مثبتی است. پدیدۀ بسیار جالب و مهم آن است که سوگنامۀ نارک طی قرون متمادی از سوی ارمنیان، بخصوص طبقۀ زحمتکش به عنوان کتابی شفا دهنده، آرام کننده و دافع شر و نحوست مورد استفاده قرار می گرفته است. حتی انجیل، کتاب مقدس مسیحیان نیز بدین منظور خاص، تا آن حد مورد استفاده قرار نگرفته است. هم اکنون نیز روستاییان ارمنی ناحیۀ فریدن اصفهان، کتاب نارک را زیر بالین بیمار یا زائوی بد حال قرار میدهند. در گذشته نیز روستاییان ارمنی، قرن ها، کتاب نارک را زیر بالش کودک یا لب پنجره خانه میگذاشتند تا دیوها و ارواح خبیث به آن ها نزدیک نشوند. در ضمن باید گفت که شاید این جنبۀ کتاب نارک موجب شده است که نارک به عنوان یک شاهکار ادبی جهانی مدت های مدید از دید جهانیان پنهان بماند. انگیزه های خلق سوگنامۀ نارک ممکن است دارای جنبۀ انسانی و جهانی نیز باشد. از آن جمله است، وحشت از مرگ که سرچشمۀ بسیاری از نگرانیها، اضطراب ها و ناراحتی های انسان در همۀ دوران ها بوده است. این موضوع را نویسندگان، فیلسوفان و روانشناسان بسیاری، مانند فروید، سارتر و دیگران مورد بررسی قرار داده اند. وحشت جهانی از مرگ حتی در تعالیم دینی همۀ ادیان یکی از موضوعات محوری و دارای دلایل قانونمند روانشناسی است. وحشت از مرگ در طول هزارها سال، همیشه با انسان بوده و انسان برای رهایی از این کابوس همواره تلاش و مبارزه کرده است. یکی از مثالهای بارز این موضوع را میتوان در تمدن مصر باستان مشاهده کرد. فراعنه و ثروتمندان مصر وصیت میک ردند که بعد از مرگ، کالبدشان را مومیایی کنند تا کالبد سالم بماند و «روح سرگردان» سرانجام به کالبد مومیایی شده برگردد و به این ترتیب زندگی دوباره بیابند. ثابت شده است که اهرام عظیم مصر گورهایی برای حفاظت از کالبد مردگان ممتاز تا روز قیامت هستند. در ایران، بویژه در استان فارس، فراوان است قبرهای شاهزادگان و پادشاهان که در بلندیهای کوههای سر به فلک کشیده قرار گرفتهاند. به این ترتیب پادشاهان و فرمانروایان مبتلا به بیماری «خود بزرگ پنداری» (مگالومانیا) با اقدامات پرخرج و ساختن پیکرههای عظیم باکابوس مرگ به مبارزه برمیخاستند. حال ببینیم این امر نزد نارکاتسی چگونه بوده است؟ در قطعه زیر، نارکاتسی از خدا می طلبد که مرگ او زود هنگام نباشد، به سخن دیگر، در جوانی یا به مرگ غیر طبیعی نمیرد: ای خدای رحیم، واپسین روز عمر کوتاهم را چنان ناگهان و نابهنگام فرا مرسان تا گذرگاه ناتمام زندگی را بیتوشه وتهیدست ترک نگویم، به گاه تشنگی جامی از تلخی به من نزدیک مکن، درهای خیر را بر من مبند، ای درد آشنا، چنان مخواه که مرگ شبانه، همچون راهزنی از نهانگاه ناگهان راه بر من ببندد و تف سوزان در یک لحظه غفلت، ریشه هایم را از هم گسسته، بخشکاند بگذار رنج های گناه، در درونم ذوب گردند و سیلاب های تند، زندگی مرا در خویش نبلعند، آسایشم را به مرگ و خوابم را به انهدام و غنودنم را به تباهی مبدل مساز. بگذار تا پایان کار، نابهنگام بر من نتازد و نفس آخرینم که روی به سوی آسمان دارد مطرود و مردود به سوی زمین باز نگردد[9]. نارکاتسی برای اجتناب از کابوس مرگ به شیوه های دیگری نیز متوسل شده است، شیوههایی که عارفان بیشتر بدان روی میآورند. این شیوه ها عموماً در روانشناسی بالینی، تزکیۀ نفس (catharsis) یا تخلیه هیجانات (decharge affective) نامیده میشود. عارف میکوشد تا از گناهان مرتکب شده یا مرتکب نشدۀ خویش رها و تهی شود (تخلیه گردد) تا مدام بالاتر رود و به کمال الهی برسد و در نهایت در وجود خدا حل شود. (این مرحلۀ آخر در نارکاتسی مشاهده نمیشود، بر عکس او حتی از این تفکر دوری میجوید). نارکاتسی از طریق انتقاد از خود و سنگینتر کردن بار گناهان خویش، مایل نیست با وجود خداوند یکی گردد، بلکه میکوشد تا رحمت الهی شامل حالش شود و گناهانش بخشوده گردد، به این ترتیب تزکیه یابد و به پاکی و خلوص انسان در لحظۀ تولد برسد. بنابراین، نگاه نارکاتسی نسبت به زندگی اساساً خوشبینانه و انسانگرایانه است. اصرار او در برشمردن گناهان خود، با این روش روانکاوی مطابق است که در آن، بیمار عصبی (nevrotique) یا شخص روانی (هیستریک) صحنۀ وحشتناک و بحرانی و یا جزئیات ضربۀ روحی دوران کودکی خود را به یاد میآورد، عقدۀ تشکیل یافته در ناخودآگاه او می گسلد و به این ترتیب بیمار به حالت متعادل و طبیعی باز می گردد، یعنی معالجه می شود. ولی نارکاتسی که برمبنای برخی اطلاعات، حتی از جانب دادگاه کلیسا مورد تهمت و پیگرد بوده است نه تنها خود، که افراد آلودۀ عصر خود را نیز به باد انتقاد می گیرد. این شیوۀ تخلیۀ عاطفی و روحی نیز شفابخش و دستکم آرامش بخش است. نارکاتسی با خلق سوگنامۀ نارک راه رهایی و رستگاری انسان را به روش خویش در برابر خود و تمامی بشریت می گشاید. اعتکاف و محروم کردن خود از نعمت ها و لذایذ دنیوی، شیوه ای که نارکاتسی برگزیده است، در واقع یک نوع روش مبارزۀ انسان در وهلۀ اول با خویشتن و نفس خود وسپس با استثمارگران است، چرا که اینان نظام استثمار خود را به طور عمده بر پایۀ رزق و دیگر نیازهای زیستی انسان قرار می دهند. خود راحتی الامکان از قوت، مسکن و سایر مایحتاج مادی زندگی محروم کن! یا به سخن دیگر، نیازهای خود را به حداقل ممکن برسان، شیوه ای که گاندی در هندوستان در پیش گرفته بود. به این طریق (دستکم تا حدودی) استثمارگران را از امکان استثمار محروم میکنی. این شیوه یکی از اصول مهم مبارزۀ منفی گاندی و هوادارانش بود که بررسی آن خارج از موضوع این مقاله است. اگر در پروندۀ روان شناسی گریگور نارکاتسی مطابق اصول روانکاوی بیشتر تعمق کنیم، به کمبود محبت و عطوفت مادری پی خواهیم برد (در آغاز دیدیم که او در کودکی مادرش را از دست داده بود). این موضوع طبق مکانیزم انتقال و جبران (transfert et compensation) در قطعه ای که به مریم مقدس تقدیم کرده است آشکار می گردد: چشمان چون دریایش همچون دو خورشید رخشان گشوده بر دریای خندان صبحگاهی گونه هایش برگ گل های انار ………….. از دو برگ لبانش گل می بارد. ساز زبانش سرودی گرم و شیرین می نوازد. جعد گیسویش به رنگ ارغوانی زیبا و روح افزا مثال عشق می درخشد. ………… نور از گام هایش می چکد[10]… تا آنجا که ما دیده ایم و آگاهیم، در هیچیک از تصاویر قدیمی، گیسوان مریم مقدس به تصویر کشیده نشده است (در سالهای اخیر تصویرهایی بسیار مدرن از مادر مقدس روی کارت پستالها نقش شده است). تصویر «جعد گیسویش به رنگ ارغوانی زیبا و روح افزا» در واقع بدعت شعری نارکاتسی است که همچون تمامی شعر بسیار زیبا و گیرا ست. ولی جبنۀ هنری آن به این مقاله مربوط نمی شود. چنانکه میبینیم در این قطعه، نارکاتسی مریم مقدس را نه به صورت تصویری ذهنی، آسمانی و نا دیدنی که در تلألو انوار خیره کننده محو شده است – آنسان که دیگر روحانیون تجسم می کنند – بلکه به شکل یک زن واقعی، یک مادر می بیند. در طول قرنها ستایش مریم مقدس (بخصوص از جانب کلیسای کاتولیک) همواره مورد توجه خاص بوده است و روانشناسان اغلب به تجزیه و تحلیل آن پرداختهاند. بررسیها نشان میدهند که بیشتر دختران متدین اهل ایتالیا، فرانسه، اسپانیا و امریکای لاتین به نام مریم مقدس سوگند یاد میکنند و در مقابل تصویر یا تندیس او شمع میافروزند، به زانو می افتند و با او به راز و نیاز می پردازند. راز دل گفتن برای انسان یک نیاز مسلم روانی است. تقریباً هر کسی در زندگی خود نیاز به همدلی صمیمی دارد تا رازهای نهفته در اعماق وجودش را برای او بازگو کند، سخنانی که بخشی از آن را حاضر نیست با هر کسی درمیان گذارد. از این دیدگاه سوگنامۀ نارک را میتوان شاهکار راز و نیاز با خدا به شمار آورد. در پایان باید گفت که نارکاتسی خود نیز بر پایۀ تجارب زندگی و نبوغ درخشان خویش، به طور تجربی از اصول روانشناسی به بهترین وجه بهره گرفته و منظومهای که از نظر زیباشناسی بینقص و از نظر روانشناسی اقناع کننده است پدید آورده است. با دو مثال سخن خود را به پایان میبریم: مثال اول: میدانیم که یکی از پیچیدهترین حالات روانی انسان دو گانگی اوست. در این حال انسان در برابر شیئی یا مسئلهای دو حالت احساسی – ارادی نشان میدهد. در فلسفه و روانشناسی بحثهای زیادی در این مورد شده است. این حالت روانی را نارکاتسی با تصاویری دلنشین در قطعه زیر بیان کرده است: … او که حین آسایش خسته است و در شادی غمگین تبسم بر لب دارد و زخم نهان در دل به ظاهر شاد است و به چشم گریان ……………. دو جام در دو دست دارد این لبریز از خون و آن یک پرزشیر دو سپنددان بر دو دست، دراین یک بخور عطر می افشاند و از آن یک بوی تعفن چرب می پراکند، دو بشقاب، یکی پرز شیرینی و آن یک از تلخی ……………. دریچههای دو چشم گشوده بر دو چشم انداز، این یک به زاری و آن یک به خطا ……………. چهره ای با دو احساس غریب این یکی غمگین و آن یک غضبناک ……………. پیام های دو گانه بر لب[11]… مثال دوم: نارکاتسی در منظومۀ خود برای ایجاد فضایی کاملاً آکنده از عاطفه و احساس، از به کارگیری و تجمیع شیوههای متنوع بیان (مانند کنایات، استعارات، تشبیهات، مقایسات و صفات مختلف) در کلام امتناع نمی ورزد و آن را مانند ماهرترین متخصص روانشناسی (psychotechnicien) در حالت تحرک (دینامیک) قرار میدهد و هدفمند می کند یعنی به سمتی که در نظر دارد هدایت می کند. بدین ترتیب خواننده یا شنونده را هر چند بی تفاوت باشد به شور و هیجان وا میدارد. امروزه در روانشناسی درمانی (psychologie curative) این روش درنمایشنامههای روانی (psychodrame) به کار گرفته میشود، تا کودکانی که مشکلات خاصی دارند یا کودکان منزوی که از سوی همکلاسیهای خود طرد و تحقیر شدهاند فعال شوند و به آغوش زندگی و گروه های همسن خود بازگردند. ترجمه از ماهنامۀ ادبی و فرهنگی ناواسارد (به زبان ارمنی) سال سوم، شماره31. لس آنجلس، فوریه1985 پینوشتها: 1- استاد روان شناسی دانشگاه اصفهان 2- در سدۀ پنجم میلادی مسروپ ماشتوتس الفبای زبان ارمنی را ابداع کرد و خود به یاری هماندیشی چند به تأسیس مداری و ترجمۀ کتاب مقدس و آثار علمی و فلسفی از دیگر زبانها پرداخت. به زودی آثار ارزندهای در زمینۀ تاریخ و فرهنگ ارمنی پدید آمد و در طول یک سده، فرهنگ ارمنی چنان پرمایه شد که از آن پس ارمنیان سدۀ پنجم را عصر زرین یا سدۀ طلایی خواندند (پیمان). 3- واسپوراکان Vaspurakan نام سرزمینی است در شرق دریاچۀ وان که از استانهای «هایک بزرگ» ارمنستان بوده است و شهر وان در آن قرار دارد (پیمان). 4- دودمان پادشاهی باگراتونی Bagratuni (885-1045م)، با ضعف حکومت خلفای عباسی و به دنبال قیامهای مردمی در ارمنستان بر سر کار آمد. مؤسس آن آشوت اول باگراتونی بود. باگراتونیان از خاندانهای اشراف ارمنستان (ناخارارها) بودند (پیمان). 5- دودمان پادشاهی آرزرونی Artzruni (908-1021م) با جدا شدن استان واسپوراکان از قلمرو باگراتونیان به وجود آمد. آرزرونیان نیز از اشراف ارمنستان بودند و سالها در مبارزات و قیامهای مردمی علیه تازیان فعالانه تلاش کرده بودند (پیمان). 6- آنی، شهری که امروزه بقایای آن در آن سوی مرز ارمنستان، در خاک ترکیه در دست انهدام است، از سال 961م پایتخت حکومت باگراتونیان بود و شهر هزار و یک کلیسا خوانده میشد. این شهر در حملۀ سلجوقیان سقوط کرد و دیگر روی آبادانی ندید (پیمان). 7- جنبش عظیم دهقانی و ضد ستمگری تندراکیان در سدههای 9-11 میلادی علیه فشارهای اجتماعی ناشی از حکومت فئودالها در ارمنستان به وجود آمد (م). 8- پیرامون این موضوع به کتاب پروفسور آلبرت نالچاجیان، روان شناس برجستۀ جمهوری ارمنستان به نام «اشراق و شهود در مراحل خلق اثر علمی»، انتشارات «هایاستان»، ایروان، 1976 مراجعه شود. Albert Nalchajyan. Intuitsian gitakan steghtzagortzutyan protsesum, Hayastan hrat. Yerevan, 1976. 9- گریگور نارکاتسی، سوگنامۀ نارک، ترجمۀ آزاد ماتیان، گفتار هشتاد و دوم، تهران، ناشر آ. ماتیان، 1366، ص 226-227. 10- برگرفته از غزل «رستاخیز» گریگور نارکاتسی، ترجمۀ آزاد ماتیان. این غزل در ترجمۀ فارسی سوگنامۀ نارک نیامده است. 11- سوگنامۀ نارک، ص 135-137. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10سال سوم | پاییز و زمستان 1378 | 161 صفحه
|