نویسنده: اسقف سبوه سرکیسیان/ ترجمه: آناهید هوسپیان
حضرت عیسی مسیح همزمان با آغاز نبوت خویش، حواریون را از آنچه که باید در آینده انجام دهند آگاه نمود و برای تحقق این آرمانها آنان را با سلاح ایمان و ژبات رائی مجهز نمود . او پیش از فرارسیدن لحظۀ موعود و عروجش به آسمان، اراده و خواست خویش را این چنین برای آنان بیان نمود: «بنابراین، بروید و همۀ ملل را به پیروی از من ترغیب کنید. آنان را به نام پدر، پسر و روح القدس تعمید دهید، به آنها بیاموزید هر آنچه را که من به شما آموختم و من همیشه با شما خواهم بود تا ابد.» وصیت عیسی مسیح دنبالۀ نبوت وی بود. رسالت او از طریق کلیسایی که خود آن را بنیان گذاشته بود تحقق می یافت. حضرت برای همین منظور حواریون را آماده ساخت و به آنها دستور داد که تا هنگام حاضر شدن روح القدس، در خانه ای در اورشلیم به سر ببرند. بعد از معراج عیسی مسیح، حواریون به صورت جمعی در آن خانه زندگی میکردند تا اینکه به قدرت روح القدس متحول شده و فعالیت حواری ـــ انجیلی خود را آغاز نمودند. سپس فلسطین را ترک گفته و به انجام فعالیت های دینی مشغول شدند. آنان سفر خود را از کشورهای همجوار فلسطین شروع کردند و تا دورافتاده ترین بخش های آسیای صغیر، کاپادوکیه، قیصریه، اروپا و هند قدم نهادند. آنها به هر جا که وارد میشدند به تبلیغ میپرداختند و با کرامات خویش جمعی را به پیروان خود میافزودند و کلیساهایی بنا میکردند. حیات سیاسی ارمنستان در قرون اول تا چهارم قرنهای اول تا سوم میلادی از نظر رویدادهای سیاسی و نظامی، دورۀ ویژه ای است. جنگهای بی پایان در گرفته بین پارت ها و روم ، سپس بین ساسانیان و روم که بر سر تصاحب ارمنستان پیش میراندند، نخست باعث تضعیف ارمنستان شده سپس این کشور را بین جناحهای باصطلاح طرفدار پارت ــــ ایرانی و طرفدار روم تقسیم نمود. این اوضاع همچنان ادامه یافت تا در سال 387 به تقسیم نهایی ارمنستان منجر شد. در سال 226 با ظهور حکومت ساسانیان در ایران، تمامی منطقه در برابر چالش های نوینی قرار گرفت و اردشیر ساسانی بعد از اینکه پیروزمندانه وارد شهر تیسفون شد، رویای احیای مجدد شکوه هخامنشیان را که کورش و داریوش مؤسسان آن بودند در سر پرورانید. این آرزوهای توسعهطلبانه آتش جنگهای درازمدت را شعله ور ساخت، جنگهایی که بر جوانب مختلف حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی ارمنستان شدیداً تأثیر گذاشت و بعدها به تقسیم ارمنستان بین روم ــــ جانشین بیزانس ــــ و ایران منتهی گردید. فعالیت دو تن از حواریون در ارمنستان از میان 12 حواری عیسی مسیح، قرعۀ مأموریت انجام تبلیغات دینی ـــ انجیلی در ارمنستان به نام تادئوس و بارتلمئوس افتاد. این دو حواری قدیس بعد از ترک فلسطین و طی مسافتی که با تبلیغات دین مسیح همراه بود، به سرزمین ارمنستان پا نهادند و در همین سرزمین بود که آنان با اهدای خون خود کلیسای ارمنستان را پایه گذاری نمودند. بالاخره این دو حواری بودند که ستون های پایدار و استوار کلیسای ارمنی را تشکیل دادند و روشنگران ملت ارمنی شدند. تادئوس قدیس تادئوس قدیس بعد از سفری طولانی، وارد شهر شاوارشان از منطقۀ آرتاز شد. این ناحیه ییلاق شاهان ارمنی محسوب میشد و در آن زمان پادشاه ساناترک در آنجا بهسر می برد. تادئوس قدیس در اینجا مشغول وعظ و موعظه شد و بیماران را شفا بخشید، در نتیجه بسیاری به وی روی آوردند، از آن جمله، ساندخت دختر پادشاه ارمنستان . ساناترک با اطلاع از این امر به شدت خشمگین شد و دستور داد تمامی کسانی را که به مسیح ایمان آورده بودند از دم تیغ جلاد بگذرانند و دخترش ساندخت را نیز به زندان افکند. در همین مدت 33 تن از زندانیان ایمان آورده تعمید گرفتند. پادشاه یکی از امرای خود را نزد دخترش فرستاد و سعی کرد تا از طریق او دخترش را از این مسیر برگرداند، ولی نتیجۀ این مأموریت غیر از آن شد؛ خود امیر همراه با 50 تن از یارانش به مسیحیت روی آوردند. پادشاه به فشارهای خود ادامه داد و 200 تن دیگر را نیز به شهادت رساند. به دستور وی تادئوس قدیس، ساندخت و مسیحیان دیگر را به حضور آوردند و پادشاه تلاش کرد تا دخترش را متقاعد نماید که تا به دین پدرانش برگردد اما موفق نشد و حتی بر تعداد پذیرفتگان مسیحیت اضافه گردید. سرانجام پادشاه به خشم آمد و حکم اعدام دخترش را صادر کرد، ولی هنگام اجرای حکم، ضربۀ مرگ آور برسر خود جلاد فرو آمد. به هرصورت ساندخت نهایتاً به شهادت رسید و به این ترتیب اولین زن شهید کلیسای عیسی مسیح گردید. به دنبال شهادت وی 2000 تن دیگر به مسیحیت ایمان آوردند. چند روز پس از شهادت ساندخت، تادئوس قدیس دستگیر شد و نخست جلوی حیوانات وحشی قرار گرفت، سپس او را به درون کوره ای افکندند ولی از هر دوی این مهلکه ها جان سالم به در برد و به دنبال این امر 433 نفر دیگر نیز به شمار مسیحیان اضافه گردیدند. در آخر نیز وقتی این قدیس را جهت اعدام به صحنه آوردند، جلاد اشتباهاً ضربه را بر برادر خود زمنتوس وارد کرد. تادئوس این فرد را با معجزهای دوباره زنده کرد و در نتیجۀ مشاهدۀ این صحنه 720 تن دیگر ایمان آوردند و تعمید گرفتند. در نهایت، قدیس به شهادت رسید. در این لحظه شعاع نوری از آسمان نازل شد و در آن حوالی صخره ای به کنار رفت و بدن این قدیس را در خود جای داد. با دیدن این صحنه های معجزه آسا، تعداد مؤمنین به 3400 تن افزایش یافت. بعدها بر سر مزار این قدیس، کلیسایی به نام وی بنا گردید که امروزه در حوالی شهر ماکو واقع است. این کلیسا در حال حاضر با بنا و تاریخچۀ خود به صورت یکی از زیارتگاههای معروف درآمده است . بارتلمئوس قدیس این قدیس تبلیغات دینی خود را از سمت سرزمین های ماد و پارت آغاز نمود و تا به منطقه ای که هم مرز هندوستان است رسید و از آن طریق به ارمنستان و به منطقۀ سیونیک وارد گردید. وی سپس به منطقۀ گوقتان وارد شد و در آنجا با استقبال گرم اهالی روبرو شد. در اینجا عدۀ زیادی به وی ایمان آوردند و او بعد از اینکه به گومس نامی درجۀ اسقفی عطا کرد، از آنجا رهسپار دشت آرارات گردید و همانجا و در ارتفاعات آرتاشات بود که با تادئوس قدیس برخورد نمود. این دو قدیس شب را همانجا به صبح رساندند و به یادبود این دیدار، تصویر صلیبی را بر روی یکی از صخره ها حک کردند. روز بعد، دو قدیس راهشان را از همدیگر جدا نمودند. تادئوس به سوی آرتاز رهسپار شد و بارتلمئوس به سمت مناطق هر و زارواند رفت و با علاقه و شور فراوان به فعالیت های حواری ـــ انجیلی خود ادامه داد. این قدیس از منطقۀ آنتسواتس به سمت آقباک رفت و در آنجا بود که این بار وگوهی خواهر پادشاه ساناتروک به مسیح ایمان آورده و تعمید گرفت. پادشاه فردی از نظامیان خود بنام ترنیتوس را مائمور کرد تا وگوهی را به بازگشت به دین اجدادی خود ترغیب کند ولی ترنتیوس خود به گروه مؤمنین پیوست. پادشاه به خشم آمد و قدیس، وگوهی و مؤمنین دیگر را به حضور خواند. بعد از اینکه همۀ تلاشهای وی جهت برگرداندن آنها با شکست روبرو شد، پادشاه دستور داد تا قدیس را سنگسار نمایند و وگوهی و ترنیتوس و دیگر مؤمنین را با ضربۀ شمشیر بکشند. با مشاهدۀ معجزاتی که در لحظات شهادت این افراد اتفاق افتاد بیش از 2000 تن دیگر ایمان آوردند. محل شهادت بارتلمئوس قدیس، در منطقۀ آقباک است. بر مزار این قدیس کلیسای معروف بارتلمئوس مقدس بنا شده است که در جوار شهر باش قلعه قرار دارد. جای تأسف است که در حال حاضر این کلیسای بزرگ در معرض خطر ویرانی کامل قرار دارد، درحالیکه کلیسای تادئوس مقدس همچنان پابرجا و استوار است و زیارتگاه هزاران تن از مؤمنین می باشد. طبق روایات موجود در باورهای ارمنی، تادئوس قدیس از روغن مقدسی که عیسی مسیح آن را بین حواریون تقسیم کرده بود با خود به ارمنستان آورد. بر پایۀ همین باور، انجام مراسم مخلوط کردن مرون یا روغن مقدسی که تازه آماده می شود با مرونی که از قبل موجود بوده، به صورت یک سنت درآمده و تداوم یافته است و تفسیر این سنت چنین است که مرون مورد استفادۀ ارامنه، با روغنی که از دست عیسی مسیح رسیده است مخلوط می شود. شهادت این دو قدیس یعنی تادئوس و بارتلمئوس، یکی در منطقۀ آرتاز و دیگری در آقباک، بین سالهای 50 ـــ68 م. اتفاق افتاده است . مسیحیت در ارمنستان، قرن دوم تا سوم میلادی خونی که حواریون و پیروان آنان چون ساندخت، وگوهی و چندصد شهید دیگر بر خاک ارمنستان ریختند به ثمر نشست و بذر وجود کلیسا شد. از دهۀ هفتاد قرن اول تا پایان قرن سوم میلادی، روند این شهادت ها همچنان ادامه می یافت. در حقیقت مسیحیت در ارمنستان علی رغم فشارهای وارده از طرف شاهان ارمنی و شرایط نامساعد حاکم در کشور به حضور خود ادامه می داد. به شهادت تاریخ، چند تن از پادشاهان ارمنی همچون آرتاشیس در110، خسرو در 230 و تیرداد در 287 میلادی، رسماً پیروان دین مسیح را مورد اذیت و آزار قرار داده و بسیاری را به شهادت رساندند. جانشینان تادئوس و بارتلمئوس روند گسترش دین مسیح که از طریق فعالیت های قدیسان تادئوس و بارتلمئوس وارد ارمنستان شده بود، در قرن دوم و سوم نیز بدون انقطاع ادامه یافت. شواهد بسیاری در دست است که گواه بر حقیقت این موضوع است، نخست اینکه این دو حواری دارای جانشینانی شدند که با روش زندگی و تلاشهایشان نور ایمان به مسیحیت را در دل مؤمنان به آن حضرت روشن نگهداشتند و در ثانی شواهد خارجی دیگری نیز وجود دارند که تدوام بدون وقفه مسیحیت را ثابت می کنند. بارتلمئوس هنگام ایراد موعظه های خود در منطقۀ گوقتان، به فردی بنام گومس عنوان اسقفی داد. استپانوس اوربلیان مورخ ارمنی کتاب تاریخ ایالت سیساگان، در این کتاب از گومس و از اسقف های بعد از وی نیز یاد می کند. به دنبال شهادت تادئوس، اسقف زکریا که هم ایمان و هم سنگر وی بود کار او را ادامه داد. این فرد که احتمالاً یهودی الاصل بوده است همراه این قدیس به ارمنستان آمده و در این کشور سکونت همیشگی گزیده بود. در یک نسخه دستی از نوشته ای به تاریخ 649 میلادی چنین آمده است : تادئوس، شاگرد خود زکریا را به اسقفی شهر منصوب کرده و خود جهت تبلیغات به مناطق دیگر کشور رفت. گفته می شود که این زکریا به دست یرواند پادشاه ارمنستان، 42 سال بعد از عروج عیسی مسیح، به شهادت رسیده است. به دنبال مرگ وی زیمنتوس به مدت چهار سال مؤمنان مسیحی را ارشاد نمود و سپس خود نیز از دنیا رفت. بعد از وی آذرنرسی اسقف مدت 15 سال سرپرست مسیحیان بود که بعدها به دست بربرها به شهادت رسید. سپس موشه یا موشق از ایران جانشین وی شد. او مدت 30 سال در خفا اهل دین را رهبری میکرد تا از دنیا رفت. اسقف شاهین مدت 25 سال امت خود را رهبری نمود. سپس اسقف شاوارش نامی از کشور اران مدت 20 سال امت آرتاز را سرپرستی نمود. به دنبال وی اسقف قیووندوس حدود 17 سال به رهبری پرداخت. این فرد در زمان حکومت آورلیوس قیصر روم و وقارش پادشاه ارمنستان در منطقۀ شاوارشان به شهادت رسید. از آن پس نتوانسته ایم دریابیم که چه افرادی به جانشینی رسیده اند. گفته میشود که در هنگام حیات گریگور پارتو قدیس، مسیحیت در خفا و در اماکنی دور از انظار استمرار می یافت . به این ترتیب مطالب این دست نوشته ثابت میکند که در قرن سوم میلادی، مسیحیت در ارمنستان به شکل مخفیانه وجود داشته است. یوسپوس قیصری در تاریخ خود از نوشته های آلکساندر دیونیسیوس یاد میکند که در رابطه با مسئلۀ استغفار از گناهان نوشته است: خطاب به آنهایی که در ارمنستان هستند و امروزه اسقف آنها مهروژان است. علت نوشتن نامه فوق این بوده است که به دنبال آزار و اذیت فراوان دکوس قیصر249 -251م. بعضی از مسیحیان دچار تضعیف روحیه شده و مجدداً به عبادت بت ها روی آورده بودند. بعد از آنکه گازقوس به حکومت رسید به این اذیت ها پایان داده شد و مسئله اجازه به مرتدین برای استغفار و توبه از گناهان به میان آمد. در رابطه با همین مسئله است که دیونیسیوس نامۀ مذکور را احتمالاً بین سالهای 255 ـــ 253 به اسقفهای صاحب نام آن زمان نوشته و نام اسقف مهروژان را نیز در میان نامهای دیگر ذکر کرده است . نامۀ دیونیسیوس نشان میدهد که در نیمه های قرن سوم میلادی، مسیحیت آنچنان توسعه ای در ارمنستان یافته بود و از آنچنان سازمان یافتگی و تشکلی برخوردار بود که اسقف ارمنستان حتی در کشورهای خارجی نیز شناخته شده بود. سال درگذشت اسقف مهروژان بر ما معلوم نیست. شواهد تاریخی نشان میدهند که در ربع پایانی قرن سوم، مسیحیان بار دیگر دچار ظلم و ستم فراوانی شدند و این بار، این تعدیات از طرف تیرداد پادشاه ارمنستان بود. در نتیجۀ همین اذیت و آزارها بود که هریپسیمه و راهبههای همراه او به شهادت رسیدند. واقعۀ شهادت این راهبه های قدیس ارتباط تنگاتنگی با واقعۀ تاریخی قبول مسیحیت به عنوان دین رسمی در ارمنستان دارد. شهادت راهبان هریپسیمه و گایانه آخرین حلقه از زنجیرۀ شهیدان در ارمنستان بود زیرا مدت کمی بعد از این شهادتها و به دنبال اتفاقات معجزه آسایی که در ارمنستان رخ داد، همان پادشاهی که زمانی مسیحیت را تحت فشار قرار میداد، به یک پادشاه مسیحی تبدیل شد و در سال 301 میلادی مسیحیت را به عنوان دین رسمی و حکومتی کشور اعلام کرد. بعد از اعلام رسمیت دین مسیح در ارمنستان، تمامی مردم ــــ البته بجز طبقۀ خادمین معبدهاــــ آن را بدون مخالفت و با رضایت قلبی بسیار پذیرفتند که این خود نشانۀ روشنگری و اعتقاد درونی ملت بود. مسیحیت به عنوان دین رسمی در ارمنستان گریگور لوساوریچ قرن سوم میلادی در ارمنستان، شاهد وقایعی است که از نظر اهمیت، نقش تعیین کننده ای در مسیر تاریخ ارمنستان و کشورهای همسایۀ آن دارد. در ربع اول قرن سوم، اردشیر ساسانی در ایران شورش کرد و به حکومت پارت ها که حدود 5 قرن بر ایران حکومت داشتند پایان داد. در سال 226 اردشیر حکومت ساسانیان را بنا نهاد و این تغییر در حکومت، تأثیر منفی بر اوضاع ارمنستان گذاشت زیرا اردشیر در اولین فرصت علیه ارمنستان اعلام جنگ داد تا به حکومت پارتها در این سرزمین نیز پایان دهد. ولی از آنجا که موفق نشد از راه جنگ به مقصد خود دست یابد دست به نیرنگ زد. وی یکی از امرای خود به نام آناک را که از خاندان پارت ها بود به ارمنستان فرستاد تا از راه توطئه، خسرو پادشاه ارمنستان را به هلاکت برساند. آناک خانوادۀ خود را برداشته به منطقه آرتاز وارد شد و مدتی را در آنجا گذراند و سپس به ارمنستان رفت. در هنگام اقامت در آرتاز، همسر وی فرزندش سورن را که بعدها به گریگور تغییر نام داد در بطن خود میپرورانید. بعد از رسیدن به ارمنستان، آناک به خسرو پادشاه اطلاع داد که چون به خاندان پارت ها تعلق دارد، از دست اذیت و فشارهای اردشیر به آنجا گریخته است. پادشاه ارمنستان از آناک و خانوادۀ وی به گرمی پذیرایی کرد و آناک مدت دو سال را در ارمنستان گذراند تا بالاخره روزی به هنگام شکار، فرصت لازم را یافته و پادشاه را از پای درآورد و همراه خانواده به سوی ایران گریخت. پادشاه در بستر مرگ به سربازان خود دستور داد تا آناک و افراد خانواده اش را دستگیر نمایند و همه را از دم تیغ بگذرانند. مأموران خسرو، آناک را در راه فرار بر سرپل آرتاشات پیدا کردند و او را با تمام اعضای خانواده اش به قتل رساندند. از افراد خانواده وی تنها پسر یک سالۀ او به نام سورن، به کمک دایه اش صوفیا نجات یافت و به قیصریه برده شد و در آنجا با تعالیم مسیحیت رشد یافت و نام گریگور را بر خود گذاشت. اردشیر با شنیدن خبر کشته شدن خسرو پادشاه، به ارمنستان تاخت و تمامی افراد خاندان پادشاهی را از میان برداشت به طوری که تنها دو کودک بنام های تیرداد و خسرو دخت به همت دو تن از امرای درباری، از مرگ حتمی نجات پیدا کردند. تیرداد را به روم بردند و وی بعدها در آنجا به نظامیگری روی آورد. تیرداد در دوران نوجوانی و هنگام گذراندن دورۀ آموزش، چنان عملیات شجاعانه ای از خود نشان داد که شهرتش همه جا پیچید؛ ولیعهد ارمنستان که در ارتش روم خدمت میکرد افتخارات بسیاری را کسب کرد. رومی ها مترصد فرصت مناسبی بودند تا تیرداد را در رأس سپاه مخصوصی به ارمنستان برگردانند تا او تاج و تخت پدر را تصاحب کند. از این رو در سال 274 میلادی آورلیانوس، قیصر روم به ارمنستان آمد و تیرداد را بر تخت پدر نشاند. ولیکن دو سال بعد، بهرام دوم پادشاه ایران یک بار دیگر ارمنستان را تصرف نمود و تیرداد مجبور به ترک این کشور گردید. در سال 283 دیوقنیانوس قیصر روم شد و در 287 تیرداد بار دیگر بر تخت پادشاهی پدر تکیه کرد. زمانیکه تیرداد در مسیر بازگشت به ارمنستان، از قیصریه عبور میکرد، در راه گریگور فرزند آناک که به کمک دایه اش به قیصریه برده شده بود به آنان ملحق گردید. گریگور در طول سالیان اقامت در قیصریه آموزش و تربیت مسیحی یافته بود. شاه ارمنستان به هنگام ورود فاتحانه به ارمنستان، قبل از رفتن به سوی پایتخت به منطقۀ یریز رفت که معبد آناهیتا در آنجا واقع بود و تاج گلی به مجسمۀ آناهیتا تقدیم کرد. او به گریگور نیز حکم کرد که همین کار را انجام دهد. گریگور این درخواست را رد کرد. در اینجا درام غم انگیزی بین تیرداد و گریگور آغاز می شود. تیرداد دستور داد گریگور را تحت شکنجه قرار دهند. اما وقتی به تیرداد اطلاع داده شد که گریگور فرزند آناک است، خشم تیرداد افزون شد و دستور داد تا شکنجه ها را شدیدتر کنند و بهعنوان یک محکوم به مرگ او را به درون غار زیرزمینی در آرتاشات بیفکنند. گریگور مدت 13 سال در این غار زیرزمینی باقی ماند و به شکلی معجزه آسا به حیات خود ادامه داد. طبق روایات، زن مؤمنهای هرروز قطعه نانی برای این قدیس می آورده. همزمان با محبوس شدن گریگور در غار، تیرداد با فرمان جداگانه ای دستور اذیت و آزار تمامی مسیحیان را صادر کرد. از اینجا دور تازه ای از فشارها شروع میشود. طی این دوره راهبان هریپسیمه و گایانه به شهادت میرسند و عواقب شهادت جانسوز آنها مسیر زندگی پادشاه را عمیقاً تحت تأثیر قرار می دهد. راهبان هریپسیمه گروهی راهبه بودند که طبق روایات بازمانده، از ستم های بی پایان دیوقتیانوس قیصر(305ــــ284م .) گریخته و به راهنمایی گایانه به سمت کشورهای شرقی آمده بودند. آنها نخست به فلسطین رفته اراضی مقدس را زیارت کرده بودند و سپس به ارمنستان آمده و در کلیسایی که طبق روایات به دست بتلمئوس قدیس بنا شده بود ساکن شده بودند. آنها بعد از مدتی با گریز از دست آزار و اذیت های حکومتی به باغ های انگور مجاور شهر واقارشاباد رفته و فعالیت های تبلیغاتی خود را آغاز کردند. در آن ایام تیرداد پادشاه ارمنی به کمک روم به ارمنستان مراجعت نموده و بر تخت پدری جلوس کرده بود. در دوره ای که تیرداد، گریگور فرزند آناک را به درون غار زیرزمینی افکنده و آزار و اذیت مسیحیان را آغاز کرده بود، راهبه ها و محل اختفای آنان برملا شد. تیرداد که مجذوب زیبایی هریپسیمه شده بود خواستار تصاحب وی گردید ولی هریپسیمه این درخواست وی را رد کرد. پادشاه از گایانه خواست تا هریپسیمه را به قبول این پیشنهاد تشویق کند ولی گایانه عکس آن عمل نمود و هریپسیمه را تشویق کرد که بر ایمان خود استوار بماند. تیرداد، هریپسیمه را به کاخ خود آورد و سعی نمود به هر قیمتی او را به ازدواج با خود ترغیب نماید ولی هریپسیمه که نیروی روح القدس به وی قدرت بخشیده بود، موفق شد از کاخ فرار کرده و به باغ های انگور برگردد. لیکن جلادان شاه به دنبال او رفتند و بعد از شکنجه های فراوان او را به قتل رساندند. دوستان دیگر هریپسیمه نیز با او به شهادت رسیدند. غم از دست دادن هریپسیمه تیرداد را سخت مغموم و دلشکسته کرد بطوریکه به روایت مورخان، دچار جنون شد و راهی صحرا و بیابان گردید و به هیبت گراز درآمد. پزشکان از معالجۀ تیرداد عاجز ماندند، تا اینکه به خواهر وی خسرودخت در حالت خواب و رویا گفته شد که تنها گریگور که در درون غار زیرزمینی است قادر است او را معالجه کند. این سخنان با تمسخر و ناباوری اطرافیان روبرو شد ولی هنگامیکه این رویا مکرراً برای وی اتفاق افتاد یکی از امرای درباری به غار مزبور سرزد و با تعجب مشاهده کرد که گریگور در آنجا همچنان به زندگی خود ادامه میدهد. او را از درون چاه خارج نموده به واقارشاباد بردند. گریگور به کمک دعاهای خود تیرداد را شفا داد. از آن پس گریگور همراه تیرداد دست به تبلیغ مسیحیت زد. تیرداد با صدور فرمانی در تاریخ 301 مسیحیت را دین رسمی ارمنستان اعلام کرد و به این ترتیب ارمنستان اولین کشوری گردید که مسیحیت را به عنوان دین حکومتی پذیرا شده است . مراسم تحلیف گریگور و استحکام پایه های مسیحیت تبلیغات مذهبی که توسط گریگور پیش برده میشد نتیجۀ خوبی به بار آورد. مردم تقریباً بدون هیچ مخالفتی دین جدید را می پذیرفتند. اکنون آنها نیازمند داشتن طبقه ای از روحانیون بودند تا امور مربوط به مراسم کلیسایی و مذهبی را به عهده بگیرند. تیرداد با امرای نظامی و درباری خود جلسه ای تشکیل داد و طی آن گریگور را به مقام کاتولیکوسی منصوب کرد و همراه با هیأت بلندپایهای جهت انجام مراسم تحلیف راهی قیصریه نمود. گریگور در راه بازگشت به ارمنستان، هم به امور تبلیغات دینی میپرداخت و هم کلیساهای جدید بنا میکرد. تیرداد پادشاه همراه با ملکه آشخن، خواهرش خسرودخت و نیروهای نظامی خود تا میانۀ راه به استقبال گریگور آمد. گریگور، شاه را در آب یکی از نهرهای منشعب از رودخانه فرات تعمید داد و سپس به اتفاق به سفر خود به سوی واقارشاباد ادامه دادند. بعد از رسیدن به شهر واقارشاباد گریگور و تیرداد دست به کار ساختن کلیسای مادر شدند. تیرداد و همراهان وی صخره های بزرگ را از کوه آرارات جدا نموده و آنها را تا محل بنا روی شانه های خود حمل میکردند. کلیسایی که به این صورت ساخته شد، همان کلیسای اصلی شهر مقدس اجمیاتسین است. گریگور قدیس پایه های رهبریت کلیسایی را مشخص نمود و مدارسی را ایجاد کرد و به فرزندان خادمان معابد تعلیم و آموزش مسیحی داد و زندگی عبادی را برنامه ریزی نمود. به موازات استحکام دین مسیح در حیات مردم ارمنستان، تیرداد پادشاه و گریگور قدیس مجبور شدند از مسیحیت به کمک سلاح در مقابل حکومت روم دفاع کنند. مورخ مذهبی یوسپیوس قیصری در تاریخ کلیسایی خود یادآور میگردد که ماکسیمیانوس دایا311 ــــ 305 در سرزمین های تحت فرماندهی خود دست به مبارزه علیه مسیحیت زده و سپس علیه ارمنستان اعلام جنگ نمود. ارتش ارمنستان شجاعت ذاتی خود را با ایمان مسیحیت همراه کرده با نیروهای قیصر روبرو شد و در سال 311 او را وادار به قبول شکست نمود. به این ترتیب، ارمنستان نه تنها اولین کشوری است که مسیحیت را به عنوان دین رسمی پذیرفته است، بلکه در عین حال اولین کشوری است که به نام مسیحیت و در دفاع از آن جنگیده است. گریگور قدیس از طریق فعالیت ها، تبلیغات و ابتکار عمل خود در زمینۀ ایجاد تشکل، کشور ارمنستان را متحول نمود و قلب و روح مردم ارمنستان را به نور ایمان الهی روشن کرد و به همین خاطر نیز عنوان روشنگر را از ملت خویش دریافت نمود. گریگور قدیس در زمینۀ فعالیت های روشنگرانۀ خود جایگاه عمده ای را به آموزش مسیحیت به فرزندان خادمان معابد می داد، به این صورت که نخست کشیشان زیادی را در نقاط مختلف کشور به کار گمارد، سپس شاه را متقاعد نمود تا برای آموزش و تربیت کودکان، مدارس متعددی ایجاد نماید. او در سالیان پایانی عمر خود بارها از زندگی دنیایی کناره گیری نمود و به عبادت و اعتکاف روزگار گذرانید. او دو فرزند خود آریستاکس و ورتانس را به ارمنستان برگرداند و به آنها درجۀ اسقفی اعطاء نمود و کار ادامۀ تبلیغات انجیلی و سازمان دهی مذهبی را به آنها سپرد. گریگور قدیس بعد از گذراندن دوران پایانی عمر خود در عبادتگاه های خارج از شهرها، در اواخر325 م. یا اوایل326 م. جهان را بدرود گفت. کلیسای ارمنی در قرن چهارم در سال298 م. در شهرمزبین معاهدۀ صلح 40 ساله ای بین حکومت روم و ایران ساسانی منعقد شد که برابر آن استقلال ارمنستان به رسمیت شناخته شد و ارتش ایران از ارمنستان خارج شد و ایران متعهد گردید که در امور ارمنستان مداخله نکند. به برکت وجود این دورۀ چهل سالۀ صلح و آرامش، تیرداد پادشاه و گریگور قدیس پایه های مسیحیت را در کشور ارمنستان مستحکم نمودند. بعد از مرگ تیرداد، فرزندش خسرو سوم (338ــــ330) به جانشینی پدر رسید. جانشینان گریگور قدیس آریستاکس کاتولیکوس (333ــــ325 م .) چنانکه دیدیم، گریگور قدیس دو فرزند خود را از دربار قیصریه به ارمنستان بازگردانید و به هر دو درجۀ اسقفی اعطاء نمود و بخصوص آریستاکس فرزند دوم خود را به معاونت خویش برگزید. آریستاکس در سال264 م . به دنیا آمده بود و همۀ دوران کودکی و نوجوانی خود را به کسب علوم مذهبی و مطالعه در این زمینه گذرانیده بود. از جزئیات فعالیت این کاتولیکوس اطلاعات چندانی در دست نیست ولی آنچه مسلم است، تعصب این کاتولیکوس در توسعۀ ایمان به مسیحیت و حفظ تمامی شئونات آن در تمامی زمینه های زندگی است. وی امرایی را که از انجام دستورات مسیح در امور مختلف زندگی خود سرپیچی می نمودند، شدیداً سرزنش می نمود و در نهایت نیز جان خود را بر سر این کار گذاشت. او در سال333 م. دنیا را بدرود گفت. ورتانس کاتولیکوس (333-341م .) فرزند ارشد گریگور قدیس هنگام اقامت در قیصریه ازدواج کرد و دارای دو فرزند توأمان به نامهای گریگوریس و هوسیک شد که بعد از بازگشت به ارمنستان و بعد از وفات برادرش در سال333 م. مقام کاتولیکوسی به وی محول گردید. ورتانس کاتولیکوس همراه و همسو با خسرو سوم، پادشاهی که دارای تجربیات غنی در رهبری سیاسی بود، ادامۀ فعالیت داده و در راه استحکام و تقویت پایه های مسیحیت تلاش نمود. وی نیز همانند برادرش نسبت به همۀ کسانی که از دستورات اخلاقی و اصول مشخص زندگی به روش مسیحیت سرپیچی یا در آن اهمال می نمودند، رفتار سختگیرانه ای نشان می داد. از کارهای قابل ذکر ورتانس در طول فعالیت کاتولیکوسی خود، برقراری روز یادبود شهدای راه دین و راه وطن است . ورتانس در سال 341 در سن کهولت وفات یافت. گریگوریس فرزند ورتانس در دورۀ کاتولیکوسی پدر، در یکی از مأموریتهای دینی، که به یکی از مناطق ارمنستان رفته بود به شهادت رسید. هوسیک اسقف (347ـــ341م .) فرزند دیگر ورتانس است. وی فردی عالم در مسائل دینی و کتب مقدس بود و با تعصب خاصی در راه گسترش اصول و ایمان مسیحیت در کشور تلاش می نمود و در این راه نیز به شهادت رسید (347م .). نرسس پارتو کاتولیکوس (373ــــ353) نرسس نوۀ هوسیک است. وی تحصیلات دینی خود را در قیصریه گذرانیده و در سنین جوانی، با ساندخت ازشاهزادگان خاندان مامیکون ازدواج نمود. آن دو به تفاق به تحصیلات خود ادامه دادند. اولین فرزند آنها ساهاک در قیصریه به دنیا آمد ولی ساندخت در سنین جوانی فوت کرد. نرسس بعد از به پایان رسانیدن تحصیلات به ارمنستان مراجعت کرد و زمانی که کاتولیکوس ارمنستان فوت کرد، بنا به صلاحدید آرشاک پادشاه ارمنستان و شورای امرا و نظامیان ارمنستان و برغم بیرغبتی خویش به عنوان کاتولیکوس جدید منصوب شد. به شهادت مورخان، در زمان کاتولیکوسی نرسس، مملکت در امن و امان بود زیرا وی دارای خصوصیات اخلاقی و شخصیتی همانند جدش گریگور بود. در آغاز دورۀ کاتولیکوسی خود، مجمع کلیسایی تشکیل داد و تصمیمات مهمی در زمینۀ بکارگیری و تحقق دستورات اخلاقی دینی، در زمینۀ زندگی روزمره اتخاذ نمود. علاوه بر تأسیس نوانخانه ها، دارالایتامها، مسافرخانه ها، کاروانسراها، بیمارستانها، مراکز نگهداری افلیجان، تیمارستانها و تأمین مراکز درآمد جهت حفظ و نگهداری این مراکز، مدارسی هم برای آموزش زبانهای یونانی و آشوری ایجاد کرد که دانشآموختگان این مدارس مترجمان آتی متون مراسم کلیسایی به زبان ارمنی شدند، گشایش کلیساها و دیرها نیز از اقدامات او بود. وی دستورات زیر را نیز مقرر نمود: ــــ منع سوگواری بر مزار مردگان که پیروی از سنت بت پرستان بود ــــ تشویق زن و شوهرها به حفظ وفاداری نسبت به همدیگر ــــ منع ازدواجهای فامیلی ــــ توصیه به مردم جهت دوری از می گساری، ریا و تزویر و اعمال شیطانی دیگر ــــ مهربانی نسبت به افراد زیردست نرسس در سال373 م. جهان را بدرود گفته است . قرن چهارم با دورۀ کاتولیکوسی ساهاک فرزند نرسس به پایان میرسد. ساهاک در سال 387 م. به مقام کاتولیکوسی رسید. وی یکی از معتبرترین و بزرگترین کاتولیکوس های تاریخ کلیسای ارمنی است. مسروپ قدیس الفبای ارمنی را در اثر مساعدتهای او ابداع نمود و آنان با کمک یکدیگر کتاب مقدس را به ارمنی ترجمه نمودند. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 18 و 19سال پنجم و ششم | زمستان و بهار 1381 و 1380 | 144 صفحه
|