نویسنده: سیدحسین طباطبایی


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38

((پلی به پهنای تاریخ)) سیدحسین طباطبایی حاوی خاطرات مبسوط همراهی وی با گروه شرکت کننده در دومین همایش پل فرهنگی ـ ادبی ایران ـ ارمنستان است. از آنجا که همواره فصلنامهٔ پیمان را ستون استوار چنین پل هایی می دانیم، این نوشتار را آنچنان که نویسنده به رشتهٔ تحریر درآورده به خوانندگان عرضه می داریم تا هم معرف سیدحسین طباطبایی و ذوق فراوان ادبی اش باشیم و هم در خدمت هر حرکتی که بیانگر مشترکات دو قوم پارس و ارمن است.

امید است دانشگاه اصفهان، مرکز گسترش زبان فارسی، رایزنی فرهنگی کشورمان در ارمنستان و دیگر بانیان همایش هیئت تحریریهٔ فصلنامهٔ پیمان را نیز، که خدمتگزار تنها نشریهٔ فارسی زبان ارامنهٔ ایران است، سهیم قدم های مثبت خود کنند.

سیدحسین طباطبایی متولد 1347 در یزد، دانش آموختهٔ مهندسی نرم افزار کامپیوتر در مقطع کارشناسی و فلسفهٔ علم در مقطع کارشناسی ارشد است. وی از پاییز 1382 تا بهار 1385 کارشناس رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در ارمنستان بود. این دوران فرصتی فرخنده برای او فراهم آورد تا به آموختن زبان ارمنی همت گمارد و از این طریق به آرزوی دیرینه اش، خواندن آثار ادیبان بزرگ ارمنی به زبان اصلی، جامهٔ تحقق بپوشاند.

طباطبایی در حال حاضر علاوه بر اینکه کارشناس میز ارمنستان در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است با مؤسسهٔ فرهنگی مطالعات روسیه، آسیای مرکزی و قفقاز (ایراس) نیز در سمت پژوهشگر و محقق امور قفقاز جنوبی و ارمنستان همکاری می کند. با سپاس فراوان از وی نوشتار حاضر را تقدیم خوانندگان عزیز می کنیم.

پیمان

غروب دوشنبه 29 آبان ماه 1385 است. بیش از دو سال از برگزاری اولین همایش پل فرهنگی ـ ادبی ایران ـ ارمنستان در ایروان می گذرد و پس از کش و قوس های فراوان و با همت و همکاری دانشگاه اصفهان، مرکز گسترش زبان فارسی و رایزنی فرهنگی کشورمان در ارمنستان، امشب، هیئت ارمنی برای شرکت در دومین همایش وارد تهران می شوند.

در اولین همایش، که مرکز آئوکس ارمنستان و کانون نویسندگان این کشور ترتیب داده بود، فرصتی خجسته فراهم آمد تا چند روزی در خدمت اساتید و میهمانان عزیز ایرانی مان، دکتر ناصر تکمیل همایون، دکتر علی بلوکباشی، علی موسوی گرمارودی، دکتر آندرانیک سیمونیان، دکتر لنا ملکومیان، دکتر مهدی سنایی و کیومرث امیری، باشیم.

هیئت ارمنی دومین نشست را تقریباً به تمامی می شناختم. دو سال و هفت ماه، دم زدن در هوای فرهنگ، هنر و ادب ارمنی این فرصت نیکو را برایم فراهم ساخته بود که با بسیاری از شخصیت ها و چهره های ادبی ـ فرهنگی این کشور آشنا شوم. می دانستم سرپرستی هیئت را لئون آنانیان، رییس کانون نویسندگان ارمنستان، به عهده دارد. مردی که به معنای واقعی کلمه مدیری فرهنگی یافتمش، با تمامی ویژگی ها و ظرایفی که دو واژهٔ فرهنگ و مدیریت می تواند افاده کند. هیچ گاه تصور نمی کردم که می توان در عین جدیت، انضباط و مدیریت تا این اندازه خوش سفر، بذله گو و نکته سنج و طناز بود یا حداقل در مورد لئون این گونه نمی اندیشیدم. یک هفته همراهی با آنانیان و تعامل مستقیم و بی واسطه با او ـ که به مدد دانستن نسبی زبان ارمنی برایم حاصل شده بود ـ جنبه های تازه و بدیعی از شخصیت این مدیر محبوب فرهنگی ارمنستان را برایم آشکار ساخت.

آنا اگیپیان، سرپرست فعلی مؤسسهٔ آئوکس، با ویژگی های خاص خود که بیشتر به مادر بزرگ های مهربان و در عین حال بهانه گیر می مانست عضو دیگر هیئت بود.

هوانس گریگوریان، شاعر خوش قریحه و نکته بین ارمنی، را که بی تردید از جمله چهره های شاخص شعر ارمنی و میراث دار بزرگان نسل طلایی دهه های میانی قرن بیستم این کشور است، نیز به خوبی می شناختم. او در مدت سردبیری مجلهٔ مهر تحولی اساسی در سطح کیفی این مجله پدید آورده و مهر را به نشریه ای محبوب نویسندگان و اهل قلم ارمنی مبدل ساخته بود.

ورژ پارسادانیان، که ترکیب موزون و زیبای نجابت شرقی و نظم و ادب غربی است، با متانت و وقار همیشگی اش و جدیتی که ساده ترین و معمولی ترین مراسم و برنامه ها را همچون مهم ترین رویدادها و گردهمایی ها مدیریت می کرد، با مقاله ای در این همایش شرکت می جست.

آروشات آواکیان، شاعر و نقاش معروف ارمنی، را که به تمامی انعکاس هنر بود و فرهنگ و هیچ نکتهٔ ریزی از سفر را از نظر پنهان نمی داشت یکی دوبار بیشتر در ارمنستان ندیده بودم. حضور پرثمر وی در این هیئت فرصت آشنایی با شخصیتی مطرح در پهنهٔ ادب و هنر ارمنی را برایم فراهم می ساخت.

آشخِن ماکاریان، مترجم هوشمند و توانای رایزنی فرهنگی، که سلاست و زیبایی فارسی گویی اش رشک برانگیز است و کمتر کسی به غیر ایرانی بودنش گمان می برد، بار اصلی انتقال یافته ها و گفته های دو طرف ایرانی و ارمنی را به دوش خواهد کشید و اکنون که همایش پایان یافته است در می یابم چه شایسته و نیکو این مهم را به انجام رسانده است.

در اسامی هیئت ارمنی، نام پروفسور لاورنتی هوانسیان هم به چشم می خورد، در مقام رییس انستیتو زبان شناسی آکادمی علوم ارمنستان. او را ندیده بودم و چه افسوس خوردم که در ارمنستان فرصت مصاحبت و آشنایی بیشتر با این تندیس دانش و فرهنگ را نیافته بودم. مردی به غایت عمیق، اندیشمند و غرق در سکوتی پرمعنا. گاهی در برنامه ها و حتی مسیر رفت و آمد به او خیره می شدم. جویای آبی را می مانست که پس از سال ها و دهه ها به دریایی بیکران رسیده است؛ نه یارای شناوری دارد و نه سر روی گردانی و غفلت. سکوت سرد هفتاد سال حکومت کمونیستی، مرزی غیر قابل نفوذ بین امثال او و ایران ـ که موضوع اصلی پژوهش ها و مطالعاتش بود و در پهنهٔ واژه شناسی و استخراج ریشه های واژه ها و کلمات غولی بی مانند را می مانست ـ کشیده بود و او اکنون در ایران بود. لحظه لحظهٔ ماندنش را می بلعید و از کوچک ترین موضوعی به غفلت و آرامی نمی گذشت. فراموش نمی کنم سخن آخرین او را در فرودگاه که با افسوسی توأم با شوق و عشق می گفت: ((قابل توصیف نیست آنچه دیده ام. خیلی حرف ها برای گفتن دارم و همه را خواهم نوشت. هم او بود که بیشترین شوق را برای دیدار از منزل و مرقد امام داشت و عمیق ترین و با احترام ترین حالات را در بازدید از این دو محل به خود گرفته بود.

باید برای عزیمت به فرودگاه بین المللی امام خمینی آماده شوم. بر اساس هماهنگی های صورت گرفته، راننده من و دکتر پیوند، معاون مرکز گسترش زبان فارسی، را به فرودگاه خواهد برد.

پرواز نیم ساعتی تأخیر دارد. مأمور تشریفات سازمان هم آمده است. انتظار دیدار دوستان ادیب و هنرمند ارمنی، که گرچه دیری نیست از آنها جدا شده ام اما اکنون که بنای دیدار دوباره شان را دارم لحظه ها هم به کندی می گذرند، ناخواسته به جمعمان نیز تسری می یابد و از غرائب روزگار اینکه گروه مهمانانمان آخرین افرادی هستند که پدیدار می شوند.

آشخِن ماکاریان و لئون آنانیان اولین کسانی اند که متوجه حضور ما می شوند و پس از آنان، هوانس گریگوریان، آنا اگیپیان، آروشات آواکیان، ورژ پارسادانیان و مردی متین و موقر، که بعد می فهمم لاورنتی هوانسیان است.

تشریفات گمرکی و اخذ بار و توشه به سرعت انجام می پذیرد و دوستان و مهمانانمان را گرم و صمیمی پذیرا می شویم. معرفی و معارفه رسمی انجام می پذیرد و دقایقی بعد، سوار بر خودرو ونی که با آن در آن چند روز خاطره ها خواهیم داشت عازم تهرانیم.

فضای رسمی و دیپلماتیک لحظاتی بیش دوام نمی آورد و از آن پس صمیمیت، بذله گویی، نقل خاطرات و نکته سنجی های اعضای گروه، به ویژه سرپرست دوست داشتنی آن لئون آنانیان و شاعر ریزبین و طناز، هوانس گریگوریان، فضای جمع را تا رسیدن به هتل محل اقامت سرشار از شادی و فرح می سازد. شادی و صمیمیتی که پیوند عزیز را با اینکه تازه با گروه آشنا شده است به جمع پیوند می زد. از هر دری سخنی به میان می آید و با دستمایه ای از طنز و مطایبه آراسته می شود. هرچند خستگی سفر در چهره ها هویدا است، ولی شوق هم صحبتی و دیدار دوباره به چهره ها جانی تازه داده است.

ساعاتی از نیمه شب گذشته است که سرانجام هیئت ارمنی شرکت کننده در دومین همایش پل ادبی ـ فرهنگی ایران ـ ارمنستان در هتل لاله، واقع در قلب تهران بزرگ، مستقر می شوند. با آنها خداحافظی می کنم به این امید که صبحگاه سه شنبه دیدارها تازه و برنامه ها به ترتیب پیش بینی شده پی گرفته شوند.

سه شنبه، 30 آبان1385، تهران و اصفهان

بر اساس برنامهٔ تنظیمی عصر امروز قرار است با پرواز تهران ـ اصفهان عازم پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال 2006 شویم. قبل از آن، برنامهٔ دیدار از سفارت ارمنستان پیش بینی شده است. حدود ساعت30 : 9صبح، به هتل لاله می رسم. دوستان ارمنی کمابیش صبحانه خورده اند و در لابی، در گروه های متفرق مشغول گفت وگویند. منتظر می مانیم تا دوست و همراه خوبمان، کورش مقتدری، که انصافاً با تدبیر ویژه و علاقه ای خاص مدیریت اجرایی کار را به عهده داشت و به خوبی نیز از پس این مهم برآمد، برسد تا آهنگ سفارت ارمنستان کنیم.

از هفتهٔ قبل، با سفارت ارمنستان تماس گرفته و در غیاب سفیر با آقای بادالیان، که زمانی سمت ریاست میز ایران را در وزارت خارجه ارمنستان به عهده داشت، در خصوص دیدار هیئت ارمنی وحضور سفیر یا نماینده ای از سفارت در مراسم افتتاحیه صحبت کرده بودم و وی قول مساعد در هردو مورد را داده بود.

ساعت یازده صبح، همراه با گروه در سفارت ارمنستان هستیم. به سالن ملاقات راهنمایی می شویم؛ تالاری آراسته مزین به نقاشی هایی از میناس، نقاش نامآور و محبوب معاصر ارمنی، که آشخِن به خوبی تشخیصشان می دهد و گمان من را در مورد پدیدآورنده آنها اصلاح می کند. پس از دقایقی، آقای الکساند ساروخانیان، مشاور سفیر ارمنستان در تهران، جمعمان را به حضور می پذیرد. به گفتهٔ ایشان سفیر قصد آمدن به تهران را داشته که وضعیت آب و هوا و نامساعد بودن جاده ها ورود وی را به تأخیر انداخته است. بنابرین، ملاقاتی با سفیر در میان نیست. جمع قدری صمیمانه و راحت تر به گفت وگو با مشاور سفیر می پردازد.

هیئت ارمنی از فعالیت های سفارت ارمنستان، تعداد اعضاء و کارکنان سفارتخانه، وضعیت زندگی و… می پرسند و به فراخور پاسخ لازم را دریافت می کنند.

طرح سؤالی از سوی کـوروش ولوله ای در جمع می اندازد و بـاب بحث و مناقشه را می گشاید. او از ساروخانیان می پرسد آیا سفارت ارمنستان در زمینهٔ آموزش زبان ارمنی در ایران فعالیتی می کند؟ پاسخ آقای مشاور، که در ابتدا قصد دارد بـا ترفندی دیپلماتیک صراحت گفته اش را کم رنگ سازد، اعضای هیئـت را راضی نمی کند. ضـرورت فعـال تـر شـدن سـفارت در عرصه های فرهنگی و اهتـمام بیشتر بـه تـعـامـل بـا مراکز و شخصیت های فرهنگی ایران و اذعان آقای مشاور به عدم توجه کافی در این عرصه تا کنون و نیز نبود اعتبار مالی لازم نتیجه ای است که پس از دقایقی بحث و گفت و گو به دست می آید. اعضای هیئت هر از گاه فعالیـت های گستردهٔ فرهنگی سفارت و رایزنی کشورمان در ارمنستان را یادآور می شوند و چونان طرفداران کشتی گیری که دوست دارند ورزشکار مورد علاقهٔ خود را تهییج و تشویق کنند سفارت ارمنستان را به فعالیت بیشتر در این عرصه می خوانند.

لئون آنانیان و الکساندر ساروخانیان در سفارت ارمنستان در تهران

در پایان ملاقات، معلوممان می شود که به احتمال زیاد نه سفیر و نه نماینده ای از سفارت در مراسم گشایش همایش حضور نخواهند داشت. امری که البته نه خوشایند ماست و نه دوستان ارمنی مان را راضی می کند و مگر نه اینکه هر شهروندی در هر گوشه ای از دنیا، در هر مقام و موقعیتی که باشد، امید و تکیه گاهش سفارت است و سفیر کشورش در آن ولایت، که نمایندهٔ تام الاختیار دولت محسوب می شود؟

پس از بازدید از سفارت، برنامهٔ ناهار میهمانان است و لختی استراحت و پس از آن، حرکت به سمت فرودگاه مهرآباد برای عزیمت به اصفهان. قرار است هیئت ارمنی را تا اصفهان من همراهی کنم و کوروش عزیز سه تن از میهمانان ارمنی هم وطن همایش را با پرواز شبانگاهی همین امروز همدم و همراه باشد. این سه نفر دکتر آندرانیک سیمونیان، خاچیک خاچر و آندرانیک هویان اند که بعداً بیشتر درباره شان خواهم گفت.

خیابان های تهران را به سمت مهرآباد پشت سر می گذاریم و دوستان ارمنی مان با معضل رو به رشد و خفقان آور راه بندان این کلان شهر به طور ملموس آشنا می شوند. مقدمات سفر و بازبینی و تست بلیط ها انجام می شود و در مدت مانده به پرواز، فرصتی برای گفت و گو و اختلاط فراهم می گردد. همچنان فضا در عین رسمیت، صمیمانه و مشحون از نکته گویی و ملاحت است. دوستان سیگاری گوشه ای از سالن را که ویژهٔ این جماعت ساخته اند گرفته اند و داد دل می ستانند.

هواپیمای فوکر ایران ایر به مقصد اصفهان رأس زمان مقرر پرواز می کند. در هواپیما، کنار آنانیان نشسته ام و در طی سفر کمتر از چهل دقیقه ای خود، شاید یکی از شادترین دوران چند سالهٔ اخیرم را تجربه می کنم. هراز گاهی نکته ای به طنز در مورد یکی از اعضای گروه می گوید و چنان سنجیده، به جا و با فطانت است که شنوندگان خود را از خنده روده بر می سازد. جالب تر از همه تغییر حالت ناگهانی او و یادآوری این مهم است که ((من سرپرست هیئت اعزامی هستم، باید جدی باشم)) که این عبارت را هم در نهایت ملاحت ادا می کند.

با خود می اندیشیدم در جدی ترین مناصب و موقعیت ها هم می توان به فراخور موقعیت آسوده و صمیمی تر تعامل داشت. چه حکیمانه گفته اند بزرگانمان که در سفر باید مرد را شناخت و این سفر، که به قصد تجدید بنای پل ماندگار روابط ادبی ـ فرهنگی دو ملت دوست و همسایه صورت می پذیرد، فرخنده ترین فرصت را برای من فراهم ساخته است تا به بهترین نحو کسانی را که به اقتضای شغل و حرفه ام با آنان سر و کار داشته و خواهم داشت بشناسم.

پرواز کوتاه است و راحت. در ورود به فرودگاه اصفهان، حداقل انتظارمان استقبال مدیران برگزاری همایش از هیئت ارمنی است، که به نوبهٔ خود هیئتی بلندپایه به شمار می آمدند، ولی برخلاف انتظارمان دو دانشجوی ارمنستانی مقطع دکترای تاریخ دانشگاه اصفهان، استقبال کنندگان میهمانان ارمنی مان هستند. امری که به مذاق آنانیان و اگیپیان خوش نمی آید و حق هم دارند. حداقل، اگر دانشجوها ایرانی بودند می توانستیم به نوعی آنان را گونه ای دیگر! معرفی کنیم و اصول تشریفات را خیلی بر هم نزنیم.

این دو دانشجو، که بسیار مهربان و صمیمی در طی حضور هیئت در اصفهان از جان و دل مایه گذاشتند، ظاهراً در برگزاری مقدمات همایش و ترجمهٔ خلاصه مقالات نیز همتی والا مصروف داشته بودند.

آنا اگیپیان آشکارا ناراحتی خود را از سطح استقبال طرف ایرانی ابراز می دارد و به ملاقات ها و برنامه های رسمی ای که در زمان حضور هیئت ایرانی در اولین همایش پل دوستی ترتیب داده شده بود اشاره می کند و من چه دارم که بگویم جز اینکه نگاه دانشگاه اصفهان به این همایش بیشتر علمی ـ دانشگاهی است تا رسمی و تشریفاتی و فی الواقع نیز چنین بود. هرچند هنوز بر این باورم که حداقل دوست و برادر عزیزم، دکتر ملک محمدی، مدیر گروه ادبیات ارمنی دانشگاه اصفهان، که مدیریت اجرایی همایش را نیز به عهده داشت، علی رغم کثرت اشتغالات می توانست در فرودگاه حضور یابد و با نمایش جلوه هایی از مهمان دوستی ایرانیان اصیل مهمانان ارمنی را به لطف و محبت بنوازد. این بی توجهی به قواعد مرسوم در اصول تشریفات رسمی در مواردی دیگر نیز تکرار شد که از جمله کاستی های اندک دوستان اصفهانی مان در برگزاری این همایش محسوب می شود و البته، در برابر سطح بالای کیفیت علمی برگزاری آن، که حتی طرف ارمنی را شگفت زده ساخته بود به چشم نیامد و در خاطر میهمانان ارمنی مان ننشست.

گروه میهمانان، بر اساس برنامه ریزی قبلی، مقرر بود در یکی از هتل های شهر اسکان یابند اما ظاهراً به دلایلی تصمیم تغییر کرده بود و راننده جمع مهمانان را مستقیماً به مهمان سرا منتقل ساخت.

وضعیت نه چندان مناسب مهمان سرا از یک سو و سطح هیئت و جایگاه اعضای آن از سوی دیگر تغییر محل اسکان گروه را اجتناب ناپذیر ساخت و گرچه این امر با قدری بحث و مذاکره با دوستان میزبان اصفهانی میسر شد ولی نهایتاً با مساعدت آقای مهمان دوست و دکتر دهقان نژاد خبر رسید اتومبیل برای انتقال جمع به هتل آسمان اصفهان آماده است. اسباب و وسایلی که هنوز پهن نشده بود جمع شد و لحظاتی بعد، همگی در مسیر هتل آسمان خیابان های شلوغ اصفهان را در ساعت های آغازین شامگاهی پشت سر می گذاشتیم.

هتل آسمان اصفهان، که بیش از یک سال از تأسیس آن نمی گذشت، در بهترین موقعیت شهر و در جوار سی و سه پل، این نماد جاودانهٔ نصف جهان، قرار داشت؛ هتلی در نهایت آراستگی و تجهیز که با بهترین هتل های کشور پهلو می زند. بی اغراق چیزی از هتل لالهٔ تهران کم نداشت و نو بودن و تازگی فضا و طراحی داخلی آن، همراه با خدمات ویژهٔ کادر کوشا، خوش برخورد و صمیمی اش، مزیت هایی چشمگیر نیز در مقایسه با آن محسوب می شد.

تشریفات ثبت و استقرار دوستان در اتاق هایشان به سرعت صورت گرفت و گامی مهم در میزبانی از هیئت، که نزدیک بود با قدری ناهماهنگی به خاطره ای ناخوشایند مبدل شود، به خیر و خوبی برداشته شد.

با ورژ پارسادانیان هم اتاقم. از ایروان مبادی آداب بودن، آراستگی ظاهری و شرم و نجابت معصومانهٔ شرقی همراه با عشق عمیق به ایران، که موطن اصلی او بود، توجهم را جلب کرده بود. همراهی چند روزه با او در ایام همایش خصوصیات نیکوی اخلاقی اش را بیش از پیش بر من هویدا ساخت. بر این فرصت پیش آمده مسرور و مبتهج ام که به گفتهٔ خود وی در آن دوسال و چند ماه حضور در ارمنستان هیچ گاه اینسان نزدیک و صمیمی با هم نزیسته بودیم.

شام را در رستوران گردان طبقهٔ فوقانی هتل صرف کردیم و در حال استراحت بودیم که کوروش زنگ زد. چیزی شبیه به مشکل ما را در اسکان میهمانان ارمنی ایرانی تجربه کرده بود و در حالی که کار داشت به جاهای باریک می کشیده و یکی دو نفر قصد بازگشت به تهران را داشتند تصمیم گرفته می شود که آنان را نیز در هتل آسمان اسکان دهند و اکنون، در لابی، در حال انجام مقدمات استقرار در اتاق هایشان بودند.

آماده می شوم و با کسب اجازه از پارسادانیان عزیز، به لابی می آیم. مقتدری هرچند خسته به نظر می رسد ولی همچون تمام این چند روزی که با هم بودیم پرانرژی و امیدوار، با اختصار، ماجرا را شرح می دهد. با دوستان سلام و احوال پرسی کرده و پیوستنشان را به جمعمان خوشامد می گویم.

آندرانیک هویان را اولین بار است که می بینم. قبلاً، تلفنی با او صحبت کرده و از محبت و حسن نظر ویژه اش، به خصوص در مورد لهجهٔ ارمنی ام بهره مند شده بودم. پیش تر قدری درباره اش از آندرانیک سیمونیان شنیده و چند اثر وی را، که دفتر پژوهش های فرهنگی به چاپ رسانده است، خوانده بودم. وسعت اطلاعات، صراحت لهجه و خصلت و مشی ویژه ای که آن را می توان در بچه تهرانی های اصیل یافت از ویژگی های مهم این پژوهشگر دوست داشتنی و گاهی تندخوی ارمنی است. او از معدود ارامنه ای بوده که در خدمات اداری به درجات و رتبه های بالایی نائل شده و چند سالی را هم در کسوت مدیر کل فرهنگ و هنر چند استان کشورمان خدمت کرده است. زود رنج است و حساس و نسبت به بسیاری از هم کیشان ایرانی خود نه تنها نظر چندان مثبتی ندارد که گاه به سختی موضع می گیرد. استقلال شخصیت و اعتماد به نفس ویژهٔ آندرانیک هویان او را از بسیاری از ارمنیان ایرانی متمایز می کند و چه اصراری دارد بر به کارنبردن واژهٔ ارامنه. هر بار که ناخودآگاه و به عادت مألوف لفظ ارامنه را به کار می برم با تذکری پدرانه و محبت آمیز یادآوری می کند که ارامنه نه، ارمنیان. ارامنه جمع مکسر است پسرم و مربوط به واژه های عربی است.

آندرانیک سیمونیان را از مدت ها پیش می شناختم. او تنها ارمنی حاضر در همایش دوم است که در همایش اول نیز حضوری مؤثر داشت. پژوهشگری علاقه مند و پرکار است با هاله ای از گفته ها و شنیده ها پیرامون شخصیتش. به تنهایی، بار گروه زبان وادبیات ارمنی دانشگاه آزاد واحد مرکز تهران را به دوش می کشد و با تعامل ویژه ای که با شاگردانش دارد، چهره ای محبوب و دوست داشتنی در دانشکدهٔ زبان های خارجی این دانشگاه است. در عرصهٔ ادبیات تطبیقی ارمنی و ایرانی، مطالعات و تحقیقات گسترده ای دارد و بر خلاف بسیاری از هم کیشان ارمنی خود، حداقل در نظر اول به خصوصیات منفی ارامنهٔ ایرانی اشاره نمی کند. نظرش نسبت به خیلی ها که در مورد خودش چندان نیک نمی اندیشیدند منفی نبود و بر نقاط مثبت آنان انگشت می نهاد.

خاچیک خاچر را با آثار داستانی اعم از ترجمه و تألیفش می شناختم و یک بار هم در ایروان دیده بودمش. درس آموختهٔ مهندسی برق است با اندامی تنومند و چهره ای که ژنرال مایور ولفگانگ مجموعه داستان اشک ششم را به ذهنم متبادر می ساخت. هر چند، خود او اصرار دارد آندرانیک هویان را به این ژنرال تشبیه کند. ترکیب چهره واندام خاچر با برخی ویژگی های رفتاری آندرانیک هویان می تواند شبیه ترین شخصیت به این ژنرال باشد. او سهمی در خور در معرفی ادبیات معاصر ایران در ارمنستان داشته و در زمینهٔ داستان کوتاه، هم به زبان ارمنی و هم به زبان فارسی، آثاری پدید آورده است و مجموعه اشک ششم وی آن میزان ارزش ادبی یافته که به مقدمه ای تأییدآمیز از امیر حسن چهلتن مزین شود. دقیق و وقت شناس است وعلی رغم تمایل و تلاشی که برای صمیمی شدن با جمع نشان می دهد همواره فاصله ای محسوس بین او و جمع به چشم می خورد. فاصله ای که در روزهای آخر پردامنه تر می شود و بگو مگو و تنشی را نیز با آنا اگیپیان به بار می آورد.

قرار بود در جمع میهمانان ایرانی مان دکتر بهرام امیراحمدیان، پژوهشگر پرتلاش حوزه های فرهنگی و تاریخی آسیای مرکزی و قفقاز، نیز حضور داشته باشد که بیماری این دوست عزیز و فرزانه و تحذیر جدی پزشکان معالجش از سفر با هواپیما، جمعمان را از موهبت حضورش محروم ساخت.

تشریفات استقرار مهمانان انجام می پذیرد و دوستان در طبقهٔ بالای ما مستقر می شوند.

شب از نیمه گذشته است. فردا ساعت30 : 10صبح افتتاح رسمی همایش است. دوستان خسته اند و استراحت در پایان روزی پر تلاش و به امید فردایی ثمربخش و موفق تمام خستگی را از تن گروه خواهد زدود.

چهارشنبه، 1 آذر، اصفهان

به جز کوروش مقتدری که برای هماهنگی های لازم، مسؤلانه و از روی وظیفه شناسی زودتر از همه به محل برگزاری همایش رفته است، صبحانه را تمامی اعضای هیئت همراه با هم صرف می کنیم.

سخنان آندرانیک هویان دربارهٔ موضوع مقاله اش، که پیرامون اعیاد مشترک ارمنیان و ایرانیان است، به وضوح باقی صحبت های حین صرف صبحانه را تحت الشعاع قرار داده است. دو جوان ارمنی دانشجو همراه با رانندهٔ مهربانی که زحمت حمل و نقل گروه را در اصفهان به عهده داشت برای بردنمان به دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه اصفهان آمده اند. مینی بوس رأس موعد مقرر راه می افتد و با پشت سر گذاردن خیابان های پر ازدحام اصفهان، به محوطهٔ دانشگاه اصفهان که بی شباهت به شهری در دل شهر اصفهان نیست وارد می شود. وسعت زیاد دانشگاه اصفهان و امکانات و تجهیزات آن توجه دوستان ارمنی مان را به خود جلب می کند و به راستی، فضایی چنین وسیع با تسهیلات و امکاناتی این چنینی مایهٔ فخر و مباهات نیز هست.

به جلوی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه اصفهان رسیده ایم. قدری هیئت ارمنی را به تأنی در پیاده شدن دعوت می نمایم تا استقبال کنندگان از راه برسند و حداقل، در این مرحله، قدری مراسم تشریفات مورد علاقهٔ میهمانان اجرا شود. دکتر وفایی، رییس مرکز گسترش زبان فارسی و دکتر دهقان نژاد، مدیر دفتر همکاری های بین المللی دانشگاه اصفهان، از راه می رسند. مراسم معرفی و خوشامدگویی رسمی انجام شد و همگی به سوی تالار صائب دانشکدهٔ ادبیات به راه می افتیم. دکتر ملک محمدی، مدیر گروه زبان ارمنی دانشکدهٔ زبان های خارجی، در آستانهٔ تالار خوشامدگوی هیئت مدعو ارمنی است. او را که به تازگی و پس از اخذ دکترای زبان و ادبیات ارمنی از دانشگاه دولتی ایروان، عهده دار مدیریت گروه مزبور شده است از ایروان می شناختم. در زمان تحصیل و سکونتش در آن شهر، هر پنجشنبه شب مراسم دعای کمیل مسجد کبود ایروان میعادگاه دیدار ما بود که در این فرصت از دانش و کمالاتش در زبان و ادبیات ارمنی به قدر وسع ناچیز خود بهره می بردم. چهره اش تفاوت محسوسی کرده بود و محاسن نسبتاً بلندش باعث شد در نظر اول به سختی بشناسمش. علاوه بر ظاهر، انگار نحوهٔ تعاملش نیز تغییراتی کرده و جدیت، پیگیری و درپاره ای موارد، زود رنجی و قضاوت سریع مشخصه رفتارش شده بود. طبیعی است که مسئولیت مقتضیاتی نیز دارد و درگیری شدید و وسواس زیاد در برگزاری کیفی همایش، که ویژگی بارز آن بود، ناخواسته بر رفتار و تعامل او تأثیر گذارده بود؛ امری که خود فروتنانه در پایان همایش به آن اشاره کرد.

دکتر آزاد ماتیان، فرزانه کم ادعا و ادیب بزرگ ارمنی ـ ایرانی نیز با حجب و وقار خاص خود تک تک اعضای گروه را به سلام و خوشامدی صمیمی نواخت. شاهکار او، ترجمهٔ شیوای فغان نامهٔ گریگور نارگاتسی، عارف نام آور قرون میانهٔ ارمنی، نمایانگر توان و احاطهٔ این دانشمند اهل دل و شیفتهٔ بی ریای ادبیات عرفانی ایرانی و ارمنی بر ظرائف و دقائق ادب و فرهنگ دو کشور است. ماتیان، که ترجمهٔ رباعیات خیامش در ایروان زیر چاپ است، اکنون پس از سی و چند سال تدریس، در گروه زبان ارمنی دانشگاه اصفهان، خلعت بازنشستگی در بر کرده اما علاقه و شوق وی به گروهی که سالیانی دراز از عمر خود را با آن سر کرده حضور مؤثرش در این همایش را سبب شده است.

قرار است سرود ملی ارمنستان را از خلیفه گری بیاورند تا همایش رسماً آغاز شود. پس از لختی انتظار، با قرائت آیاتی از کلام الله مجید با صوت دلنشین و روحانی یکی از اعضای هیئت علمی دانشکده برنامه ها رسماً آغاز شد که با اجرای صمیمی و دلنشین یکی از دانشجویان زبان ارمنی دانشگاه همراه می شود. سپس، سرود ملی دو کشور ایران و ارمنستان پخش می گردد و مجری دکتر طغیانی، رییس دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه اصفهان، را به ایراد سخن فرا می خواند. خیر مقدم به میهمانان و ذکر روابط تنگاتنگ تاریخی، علمی و فرهنگی ایران و ارمنستان؛ جایگاه زبان و ادب فارسی و آموزش آنها در ارمنستان همراه با خاطراتی از سفر چند سال پیش وی به این کشور؛ توجه به زبان و فرهنگ ارمنی در ایران و تشکر از تمامی برگزار کنندگان این همایش رئوس مطالب و سخنان وی بود.

دومین همایش پل ادبی – فرهنگی ایران و ارمنستان

دکتر وفایی، رییس مرکز گسترش زبان و ادبیات فارسی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، دومین سخنران مراسم افتتاحیه است. وی که تا چندی پیش در کسوت رایزن فرهنگی کشورمان در ازبکستان خدمت می کرد در آغاز به میهمانان شرکت کننده از ازبکستان خوشامد می گوید! و سپس، با اصلاح این سهو پیش آمده از مدیریت دانشگاه اصفهان قدردانی می نماید؛ سابقهٔ روابط فرهنگی ـ ادبی ایران و ارمنستان را مورد اشاره قرار می دهد؛ اشتراکات بسیار زبان ها، باورها و اندیشه های دو ملت را برمی شمرد و گسترش روزبه روز مناسبات و روابط دو کشور ایران و ارمنستان را خاطر نشان می سازد. دکتر وفایی، در ادامهٔ سخنان خود، با ذکر جایگاه ویژهٔ زبان فارسی، در منطقهٔ آسیای مرکزی و قفقاز و به ویژه ارمنستان، آمادگی مرکز متبوع خود را در زمینهٔ انجام مطالعات تطبیقی ادبیات فارسی و ارمنی و پژوهش و نشر کتاب در این عرصه اعلام می نماید.

لئون آنانیان، رییس کانون نویسندگان ارمنسـتان و سرپـرست هیئـت ارمـنی، سخنران بعـدی مـراسم افتـتاحیه است؛ سخنرانی ای که زحمت برگردان آن بر دوش آشخن ماکاریان است و به خوبی نیز از عهدهٔ آن برمی آید. آنانیان، که چون غالب شخصیت های فرهنگی ـ ادبی ارمنی سخنوری تواناست (این تسلط بر سخن را حتی به شکل فی البداهه در بسیاری از ارمنیان دیده بودم) همایش را جشن ویژهٔ ادبی ـ فرهنگی می خواند و با اشاره به روابط گستردهٔ ایران ـ ارمنستان در پانزده سال اخیر اذعان می دارد که وظیفهٔ خود می داند به نمایندگی از روشنفکران ارمنی در چند عرصه از ملت و دولت ایران تشکر کند. تشکر بابت مساعدت و یاری در شرایط سخت این پانزده سال، که به گفتهٔ وی ملت ارمنی هیچ گاه آن را فراموش نخواهد کرد، تشکر از ملت بزرگ ایران برای مبارزه با تهاجم فرهنگی جهان غرب و امواج ویرانگر جهانی سازی به نمایندگی از تمام ملت های دارای تمدن و پیشینه و سرانجام، تشکر از ملت و دولت ایران بابت احترام و توجه ویژه ای که به حفظ و بازسازی آثار تاریخی ـ فرهنگی ارامنهٔ ایران مبذول داشته اند.

آنانیان با یادآوری انتخاب اصفهان به منزلهٔ پایتخت فرهنگی جهان اسلام به خواهرخواندگی آن با ایروان اشاره کرده و حسن انتخاب این شهر را برای میزبانی دومین همایش پل دوستی ارج می نهد و به جایگاه ادبیات فارسی در ارمنستان اشاراتی جالب دارد. به گفتهٔ وی در عرصهٔ ترجمهٔ ادبیات خارجی در ارمنستان ایران جایگاه اول را دارد و در پانزده سال پس از استقلال، سی ترجمه از ادبیات فارسی در این کشور چاپ و منتشر شده است. او از ادوارد حق وردیان مترجم نام آشنای ارمنی ـ ایرانی نیز یاد می کند که به تنهایی بار ترجمهٔ آثار بسیاری از نویسندگان و شعرای ایرانی را به ارمنی بر دوش کشیده و جایش در این جمع و همایش به واقع خالی است. آنانیان چون همیشه، که هرگاه از روابط فرهنگی دو ملت ارمنی و ایرانی سخن می گوید یادی هم از احمد نوری زاده می کند، این بار نیز با احترام و ستایش از او نام می برد و وی را سفیر ادبی ارمنستان در ایران می خواند.

از چپ به راست: آروشات آواکیان،آنا اگیپیان،لئون آنانیان،ورژ پارسادانیان،لاورنتی هوانسیان،آندرانیک سیمونیان و وفایی

پایان بخش سخنان او ذکر دو نقطهٔ عطف همکاری های فرهنگی ـ ادبی ایران و ارمنستـان (بـه زعم وی) است؛ ترجمهٔ فغان نامهٔ گریگور نارِکاتسی به زبان فارسی و به قلم توانای آزاد ماتیان و برگردان قرآن کریم به زبان ارمنی با ترجمهٔ ادوارد حق وردیان و با همـت رایزنی فرهنگی کشورمان در ارمنـستان. دکتر دهقان نژاد، مدیر دفتر همکاری های بین المللی دانشگاه اصفهان، که در برگزاری شایستهٔ این همایش اهتمام ویژه ای به عمل آورد و به اعتباری بار اصلی میزبانی همایش را بر شانه داشت، دیگر سخنران افتتاحیه است. وی با خوش آمدگویی به میهمانان و تشکر از تمامی دست اندرکاران به سوابق و تاریخ همکاری دو ملت اشاره کرده و با تأکید بر دوران صفویه و قاجاریه، جایگاه ملکم خان، یپرم خان و نقش احزاب ارمنی را در به ثمر رسیدن نهضت مشروطیت به اجمال و اختصار یادآور می شود. دکتر دهقان نژاد، با اشاره به تفاهم نامه های بسیاری که بین دانشگاه اصفهان و دانشگاه های ارمنستان امضا شده است، سخنش را با آرزوی بهبود و گسترش این روابط به پایان می برد.

سخنرانی و ارائهٔ مقالهٔ دکتر ملک محمدی آخرین برنامهٔ افتتاحیه است. وی مقالهٔ خود با عنوان ((جایگاه مسیح در قرآن و کتاب مقدس ارمنیان)) را به ارمنی فصیح و روان قرائت می کند که توجه دوستان ارمنی مان را جلب می کند و زاویهٔ نگاه و بررسی او را جدید و شایان توجه می خوانند. این توجه و استقبال به حدی است که برخی نسخه ای از مقالهٔ وی را برای مطالعهٔ دقیق تر طلب می کنند و آنانیان نیز نمونه ای از آن را برای چاپ در ارگان کانون نویسندگان ارمنستان، گراکان تِرت، درخواست می کند و به دریافت آن نیز موفق می شود.

دکتر ملک محمدی، پیش از قرائت مقالهٔ خود، تقارن برگزاری این همایش را با چهل وپنـجمین سالگرد تأسیس گروه زبان و ادبیات ارمنی دانشگاه اصفهان به فال نیک گرفته و جایگاه و نقش گفت وگوی ادیان را در گفت وگوی تمدن ها مهم و قابل توجه می خواند.

با پایان سخنرانی های افتتاحیه، بخش اول همایش به انجام می رسد و میهمانان پس از صرف ناهار برای استراحتی مختصر به هتل می روند.

اولین نشست رسمی همایش30 : 2عصر برگزار می گردد که هیئت رییسهٔ آن دکتر ملک محمدی، دکتر هرایر شاهنظریان، لئون آنانیان و دکتر وفایی تعیین شده اند و پروفسور لاورنتی هوانسیان نخستین سخنران آن است. موضوع صحبت وی ((وجه اشتقاق واژه های فارسی موجود در زبان ارمنی باستان)) است که به شکلی کوتاه و عالمانه نمونه هایی از ریشه های مشترک بسیاری از واژه ها و کلمات ارمنی و پارسی را باز می گوید. پروفسور هوانسیان در این مقاله با پرهیز از اطالهٔ کلام نکاتی اساسی و مهم را با نگاه تخصصی زبان شناختی طرح می کند. بعداً که از وی علت کوتاهی سخنش را جویا شدم، دریافتم که مجلس و مقام را مناسب بحث تفصیلی در این خصوص ندانسته و طرح وتفصیل بیشتر را خارج از حوصلهٔ جمع می خواند.

دکتر سید اصغر محمودآبادی، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، سخنران بعدی است که مقاله اش به نقد و بررسی حضور ارتش ساسانی در ارمنستان در نبرد آوارایر و پیامدهای آن اختصاص دارد. به موضوعی مهم و محل مناقشه پرداخته است و همان گونه که انتظار می رود پس از پایان ارائهٔ مطلب خود از سوی برخی حاضران با سؤالات و مجادلاتی نیز مواجه می گردد که در این میان جدیت و توجه آندرانیک سیمونیان و تذکر وی به برخی سهوها که بر قلم سخنران محترم رفته است جلب توجه می کند. پذیرش فروتنانهٔ برخی از این ایرادها مؤیدی بر حسن نظر و نگاه منصفانه و علمی دکتر محمود آبادی است.

در ادامهٔ برنامه، خانم آنا اگیپیان به نمایندگی از مؤسسه آئوکس ارمنستان به معرفی این مؤسسه، سابقهٔ 62 سالهٔ آن و فعالیت های گسترده ای که در حوزهٔ همکاری های فرهنگی و هنری با کشورهای خارجی داشته می پردازد. سخنرانی وی، که بیشتر به گزارشی رسمی ـ اداری شبیه بود، آئوکس را به طور نسبی به مخاطبانش می شناساند.

دکتر فریدون الله یاری، عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان، یکی از محققانه ترین و وزین ترین سخنرانی های همایش را با تسلطی مثال زدنی ارائه می نماید. موضوع سخن وی ((ارمنستان در سیاست شاهنشاهی ساسانی، در سدهٔ سوم میلادی)) است که در آن، با تیزبینی پژوهشگرانه ای، مناسبات ایران و ارمنستان در دوران ساسانیان واکاوی و تحلیل شده است. مقایسهٔ عالمانهٔ رویکرد ملوک الطوایفی و همراه با تساهل وتسامح دینی اشکانیان با سیاست تمرکزگرایانه و متأثر از تعصبات مذهبی ساسانیان و تأثیر این دو رویکرد در سیاست خارجی امپراتوری پهناور ایران با تأکید بر سیاست خارجی ساسانیان در قبال ارمنستان شاکلهٔ اصلی سخنرانی شیوا و شنیدنی دکتر الله یاری را تشکیل می داد.

جلسهٔ اول همایش با این سخنرانی پایان پذیرفت و دومین جلسه، پس از استراحتی کوتاه، با هیئت رییسه ای متشکل از پروفسور لاورنتی هوانسیان، دکتر فریدون الله یاری، دکتر ملک محمدی و دکتر دهقان نژاد شکل می گیرد.

زاون قوکاسیان، چهرهٔ نام آشنا و دوست داشتنی اهالی فیلم و سینمای ایران، اولین سخنران این نشست بود که موضوع ((ارامنه در سینمای ایران)) را روان و مسلط تحلیل و بررسی کرده و با مروری کوتاه و گویا از تاریخ ورود صنعت سینما به ایران نقش مهم جامعهٔ ارمنی ایران را در توسعه و گسترش هنر هفتم، در سرزمین هنر و فرهنگ، برمی شمارد. فشردگی برنامه ها و تعداد پرشمار سخنرانی ها زمان کوتاهی را برای هر سخنرانی اختصاص می دهد و زاون نیز چون بسیاری دیگر از سخنرانان مجبور می شود گزارش روان و شیوای خود را از نقش ارامنه در تولد و تطور سینمای ایران ناتمام به پایان برد.

آندرانیک هُویان، پژوهشگر پرکار عرصه های مختلف فرهنگ و هنر ارمنی ـ ایرانی سخنران بعدی همایش و ((اعیاد مشترک ایرانیان و ارمنیان)) عنوان سخنرانی اوست که در آن جشن های آبریزگان (تیرگان) ایرانی و وارتاوار ارمنی، نوسرد ایرانی و ناواسارد ارمنی، برغندان ایرانی و باری گِندان ارمنی و جشن سدهٔ ایرانی و تیاراندآراج ارمنی را اعیاد مشترک دو ملت با فرهنگ و کهنسال منطقه خواند. هُویان با کاوش در منابع و آثار محققان برخی از این اعیاد را دارای ریشهٔ ایرانی و برخی دیگر را ارمنی می داند که دو ملت در طی تعاملات تاریخی طولانی خود با هم آنها را از یکدیگر اقتباس کرده اند.

دکتر علی اکبر کَجباف، در سخنرانی خود، با عنوان ((جایگاه و نقش ارامنه در عصر صفوی))، با مهم دانستن مقاصد اقتصادی و صنعتی شاه عباس در مهاجرت دادن ارامنه به ایران و اسکان آنان در جلفا فعالیت های گستردهٔ جامعهٔ ارمنی در دوران صفویه به ویژه در عصر شاه عباس را به تفصیل تشریح می نماید. در خصوص تعداد ارامنه در دوران صفوی بین او و آندرانیک هُویان، که حق اعتراض و گاه وتو را در هر سخنرانی ای برای خود محفوظ می داند، بحثی درمی گیرد که با تدبیر هیئت رییسه ختم به خیر! می شود.

ورژ پارسادانیان

ورژ پارسادانیان، رییس دانشکدهٔ شرق شناسی دانشگاه آچاریان ایروان، سخنران بعدی این نشست است که با موضوع ((نگاهی به برخی پیوندهای زبان های ارمنی و فارسی)) کلمات و نام های مشترک و رایج زبان های ارمنی و فارسی باستان را گردآوری، طبقه بندی و معرفی کرده بود. نکاتی بدیع و جالب توجه از همانندی های دو زبان ارمنی و فارسی در سخنانش است که توجه ویژهٔ مخاطبان را به خود جلب می کند.

عنـوان سخنرانی بعدی ((یـزنیـک کوقبی و زروانگرایی ایرانیان)) است که دکتر جعفرزاده آن را ارائه می کند. بررسی کتاب رد و تکذیب فرق دینی، اثر یزنیک کوقبی (کوقباتسی)، فیلسوف و متکلم معروف ارمنی قرن پنجم میلادی، به منزلهٔ منبعی مهم و قابل اعتناء در بررسی اعتقادات دینی ایرانیان آن روزگار مضمون اصلی این سخنرانی است. مقاله ای محققانه و عمیق که هرچند ضیق وقت فرصت ارائه کامل آن را نمی دهد، ولی می تواند به منزلهٔ مرجعی مناسب برای علاقه مندان بررسی و تحلیل موضوع فوق الذکر تلقی شود.

حسن ختام نشست دوم روز اول همایش سخنرانی زیبا و ادیبانهٔ دکتر آزاد ماتیان با عنوان ((حافظ و ترجمهٔ غزلیات او به زبان ارمنی)) است. ماتیان، که در نگاه من همیشه به تجسم عینی ادب و فرهنگ عاشقانه و عارفانهٔ ارمنی و ایرانی می ماند، به فارسی روان و سلیس و نیز ارمنی فاخر حافظ را همچون نگین انگشتری ادبیات عرفانی ایران معرفی می کند و با اذعان فروتنانه به ترجمه ناپذیری ظرائف و دقائق غزلیات جاودانهٔ وی خبر از ترجمهٔ یکصد غزل برگزیدهٔ این صراف بی بدیل بازار معانی با برگردان خودش به زبان ارمنی می دهد و در ادامه چند نمونه از این غزلیات را قرائت می کند. ابتدا دو بیت از غزل را به فارسی می خواند و در پی آن برگردان ارمنی غزل را با شور و حالی ویژه قرائت می کند. فضایی خاص بر مجلس حاکم گشته است. شنیدن زیباترین غزلیات ادب فارسی به زبان ارمنی و ترنم قطرات پاک و بی پیرایهٔ عشق آسمانی و عرفان ناب ایرانی حلاوتی عارفانه به جمعمان می دهد. چهرهٔ دوستان ارمنی مان تماشایی است و بارش لطافت حریرگون هر غزل حافظ جمع را در خلسه و اشتیاقی خاص فرو برده است که تشویق ممتد و پراحساس حضار پس از هر غزل خوانی ماتیان گواهی بر این حس جاری و ساری در جمع است. ماتیان با خوانش زیبای ترجمهٔ چند غزل از حافظ چنان دل می رباید که دکتر وفایی، بلافاصله پس از پایان سخنانش، قول چاپ و انتشار این ترجمه را در هیئتی آراسته و به صورت دوزبانه از سوی مرکز گسترش زبان و ادب فارسی می دهد؛ قولی که شوری در جمع می آفریند و حضار را به تشویقی شورانگیز وا می دارد.

اولین روز همایش پل ادبی با برگزاری دو نشست سنگین و پر محتوا پایان یافته است. با کیفیتی فراتر از انتظار هیئت ارمنی، که گمان می برد در اجلاسی تشریفاتی و رسمی شرکت می جوید. طرح مباحث مهم و بعضاً، مناقشه برانگیز تعجب میهمانان را دو چندان ساخته است و شجاعت گروه زبان و ادبیات ارمنی دانشگاه اصفهان را در طرح این موضوعات، که بعضاً بی دلیلی موجه به تابویی در مباحث و مراودات علمی دو طرف تبدیل شده بودند، ارج می نهند.

علی رغم تخصصی بودن و سنگینی مباحث، جمع کثیری در تالار صائب دانشکدهٔ ادبیات گرد هم آمده اند و موضوعات و سخنرانی ها را با دقتی خاص پیگیری می کنند. طرح پرسش های مختلف و بحث های پس از پایان جلسه، گواهی بر این توجه و دقت است.

صرف شام و استقرار در هتل برای لختی آسودن و سپس، دیدار از منطقه جلفای اصفهان برنامه های بعدی امروز است.

محلهٔ جلفا که جای جای آن یاد و خاطره ای از ارامنه در خود دارد شبانگاه پذیرای دوستان ماست. کلیسای وانک بسته است و البته، بازدید از آن در برنامه ای جداگانه پیش بینی شده است.

دیدار جمع به بازدید از محلهٔ جلفا و مراکز خرید آن، که تعاملاتی با ارامنهٔ اصفهان را نیز در پی دارد، محدود می شود. بهترین جلوهٔ هم زیستی دوستانه ارمنیان و ایرانیان را می توان در این محله از اصفهان یافت. ترکیبی همگون و هم ساز از دو قوم با ریشه های مشترک آریایی و تاریخی دراز از مناسبات و تعاملات فرهنگی، هنری و تاریخی و چنان بهنجار که بی کاوش و پرس وجو نمی توانی ارمنیان را از ایرانیان بازشناسی.

ساعاتی از شب گذشته است که قدم زنان همراه با جمع جلفا را به مقصد هتل آسمان ترک می کنیم.

دومین روز همایش، صبح فردا آغاز خواهد شد و روزی پر بار و خاطره انگیز را به امید فردایی دیگر و بهره بردن از خوان گستردهٔ ادب و فرهنگ ایران و ارمنستان، در تالار صائب دانشکده ادبیات، پشت سر می گذاریم.

پنجشنبه، 2 آذر، اصفهان

نشست سوم، بر اساس برنامهٔ تنظیمی، رأس ساعت 8:30 آغاز می شود. هیئت رییسه، که به سبب عدم حضور برخی اساتید تفاوت بسیاری با ترکیب پیش بینی شده دارد، دکتر آندرانیک سیمونیان را برای ارائهٔ مقاله اش فرا خواند. عنوان سخنرانی سیمونیان ((ایران در شعر ارمنی قرن بیستم)) است. سیمونیان مقدمات سخنانش را به تجلیل از لئون آنانیان، رییس کانون نویسندگان ارمنستان و خدماتی که وی در دوران ریاست کانون نویسندگان ارمنی داشته اختصاص می دهد و به نوعی جمع را غافلگیر می کند. آنانیان، که به تازگی ششمین دههٔ عمر را پشت سر گذاشته و به این مناسبت مجالس جشن پرشکوهی را در ارمنستان شاهد بوده، انتظار گرامی داشت شصت سالگی اش را در خلال سخنرانی سیمونیان ندارد و آشکارا از تجلیل و احترام وی به وجد می آید. جمع حاضر در جلسه نیز با کف زدن های پیاپی هم شصت سالگی آنانیان را تبریک می گویند و هم خشنودی خود را از نکته سنجی و توجه شایستهٔ سیمونیان اعلام می کنند.

سیمونیان در ادامه با تقسیم بندی سه گانهٔ دوران های تأثیرپذیری ادبیات ارمنی از ادب فارسی نمونه هایی جالب از اشعار شاعران قرن بیستم ارمنی فراهم آورد است و گرچه ضیق وقت فرصت ارائهٔ تمام آنها را به وی نمی دهد، با این حال ذکر پاره ای از این شواهد و نمونه ها عمق ارتباطات فرهنگی و هنری دو ملت را به خوبی نشان می دهد.

دکتر محمدعلی چلونگر، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، سخنران بعدی نشست سوم است که ((وضعیت ارامنه در دوران فترت سقوط صفویه تا ظهور قاجار)) را به بحث و بررسی می گذارد. وی این دوران را بدترین دوران حیات جامعهٔ ارمنی اصفهان خواند و به بررسی روند تأثیر تغییرات حکومتی از دوران زوال صفویه تا برآمدن زندیه و افشاریه بر وضعیت ارامنهٔ جلفا می پردازد.

قولی از وی پیرامون جمعیت ارامنهٔ جلفا، در زمان سقوط صفویه، بحث و مناقشهٔ جدی آندرانیک هُویان را در پی داشت که به ارقام ارائه شده معترض است و با صراحت و شیوهٔ خاص خود اعتراض خویش را به این آمار و ارقام نشان می دهد. استناد دو طرف به منابع مورد نظر خود تنها راه برون رفت از بحثی است که می رود تا دامن گسترد و نظم جلسه را دستخوش التهاب سازد.

((روزشمار روابط ایران و ارمنستان)) عنوان سخنرانی هوانس گریگوریان، شاعر نامدار معاصر ارمنی و سردبیر مجلهٔ مهر، است. گریگوریان با اشاره به مناسبات رو به گسترش ایران و ارمنستان در سالیان اخیر سهم مراودات فرهنگی را در این عرصه مهم و قابل توجه می خواند و رایزنی فرهنگی، باشگاه فرهنگی ایران ـ ارمنستان و مجلهٔ مهر را از جمله محمل های این مراودات رو به توسعه بر می شمارد.

آروشات آواکیان، شاعر و نقاش و رییس بنیاد توسعهٔ فرهنگ ارمنی، سخنران بعدی نشست است که تحت عنوان ((مرزهای دوستی را باید از طریق فرهنگ گسترش داد)) به ایراد سخن می پردازد. مضمون اصلی بحث آروشات در سخنرانی اش تأکید بر نقش فرهنگ، آداب و رسوم، ادبیات و توانایی های معنوی ملت ها در توسعه و بالندگی شان است و با عطف نظر به این مهم تعمیق دوستی را از طریق توسعهٔ همکاری های فرهنگی و هنری میسر می داند. ضرباهنگ سخن آروشات آهنگین و شاعرانه است و حتی به دل آنانی که از دانستن زبان ارمنی بی بهره اند نیز می نشیند.

((نگاهی بر اثر برجستهٔ ادبیات عرفانی قرون میانه ارمنی، سوگنامه و تأثیر آن از ادبیات عرفانی و اسلامی)) عنوان مقاله ای است که دانشجویان دورهٔ کارشناسی زبان و ادبیات ارمنی با نظارت وسرپرستی دکتر ملک محمدی گرد آورده اند وخانم فلاح نژاد زحمت قرائت آن را می کشد. مقاله ایست بلند که حتی علی رغم حذف بخشی از آن و قرائت سریعش زمان قابل ملاحظه ای را به خود اختصاص می دهد.

دکترمحمدحسین رامشت

حضور ناگهانی ریاست دانشگاه اصفهان تریبون را لاجرم در اختیار دکترمحمدحسین رامشت قرار می دهد که با سخنانی عمیق، عالمانه و در عین حال، جذاب توجه حضار را به خود جلب می کند. دکتر رامشت با عذرخواهی از حاضر نشدن در مراسم افتتاحیه، به علت تقارن با برنامه ای دیگر، سابقهٔ اندیشهٔ توسعه بر مبنای دانایی را به چهارصد سال پیش و دوران اوج موقعیت فرهنگی ـ تمدنی اصفهان باز می گرداند و شیخ بهایی را مبدع این نظریهٔ توسعه می خواند. دکتر رامشت اصفهان را نه یک شهر که یک مکتب فراگیر معرفی می کند که اثربخشی آن حتی در سمرقند، بخارا، تاج محل و بسیاری دیگر از مراکز مدنیت ایرانی عصر صفویه به بعد آشکار است و با تفطن ویژهٔ خود می افزاید که اصفهان بدون جلفا معنا ندارد و عالمانه چنین نتیجه گیری می کند که اقوامی که در ساخت یک تمدن مشارکت می کنند بی گمان دارای زیرساخت های مشترکی هستند.

سخنرانی شیوا و محققانهٔ دکتر رامشت در دل جماعت می نشیند و نقل خاطره ای بهجت زا از دوران کودکی و از جامعه ارمنی جلفا لطف و حلاوت سخن او را دوچندان می سازد. حلاوتی که آنانیان، در سخنان اختتامیهٔ خود، با نکته سنجی و ظرافت خاصش پاسخی شیرین به آن می دهد. دکتر رامشت می گوید سالیان پیش و در اوج دوران حکومت استالین، جماعتی از همسایگان ارمنی مان راهی ارمنستان بودند. مراسم خداحافظی و تودیع برگزار شد و جمع ارمنی قول دادند پس از رسیدن به ارمنستان وضعیت را با عکسی که می فرستند به این گونه تشریح کنند: اگر جماعت ایستاده عکس گرفته اند بدین معنی است که اوضاع مساعد و شرایط رضایت بخش است و اگر عکس گروه به صورت نشسته بود به این معنی است که وضعیت مناسب نیست. مدتی گذشت تا سرانجام عکسی از مسافران رسید. عکس جماعت را نه در حالت نشسته، که در حالت خوابیده نشان می داد!!!

با سخنرانی شیوای دکتر رامشت نشست سوم نیز پایان یافت و استراحتی کوتاه جمع را بـرای نشست پایانی و مراسم اختتامیه آماده می ساخت.

دکتر دهقان نژاد، مدیر پرتلاش و کوشای دفتر همکاری های بین المللی دانشگاه اصفهان، که اجرای جذاب و دلنشین او در جلسات جنبه ای دیگر از شخصیتش را در این دو روز به نمایش گذاشت به تنهایی بار مدیریت جلسه پایانی را به دوش می کشد.

تنها سخنران نشست پایانی خاچیک خاچِر است که موضوع سخنش به ((نگاهی گذرا به زبان محاوره ای ارامنهٔ ایران)) اختصاص دارد. موضوعی که از دیدگاه جامعه شناسی زبان واجد اهمیتی در خور است و هر چند خاچِر آن گونه که باید مجال طرح آن را نیافت ولی تحقیق و پژوهش شایسته پیرامون آن می تواند ابعاد تأثیرپذیری جوامع دیاسپورا را در اموری حتی به اصالت و استحکام زبان و گویش نمایانگر باشد.

با این سخنرانی بخش علمی همایش عملاً پایان می پذیرد و سخنرانی ها و مراسم اختتامیه به ترتیب اجرا می شوند. لئون آنانیان در مقام سخنران اختتامیه دوباره پشت تریبون می آید و عمیقاً، از برگزاری نشست، سطح بالای کیفی آن و میهمان نوازی دانشگاه اصفهان تشکر می کند. او با فروتنی اذعان می دارد که همایش در سطحی فراتر از تصورشان برگزار شده و بر این نکته تأکید می ورزد که تجربیات این همایش را در برگزاری سومین دورهٔ آن در ارمنستان به کار خواهد بست.

آنانیان در پاسخی زیرکانه به خاطرهٔ دکتر رامشت می گوید حتماً در بازگشت به ایروان عکسی را از گروه خواهد فرستاد و این بار اعضای گروه نه ایستاده که فراتر و بین زمین و آسمان خواهند بود (او تعبیر دار حلقه را که یکی از اسباب ژیمناستیک است به کار برد).

آنا اِگیپیان هم به نمایندگی آئوکس کوتاه سخن می گوید و تلاش تمام مدیران و مجریان را ارج می نهد.

دکتر دهقانی نژاد نیز، در سخنان پایانی خود، با کلماتی آمیخته با طنز و ملاحت این همایش را فتح بابی جدید در گسترش مناسبات فرهنگی ـ ادبی دو ملت ایران و ارمنستان می خواند و پدید آمدن این فرصت را موهبتی برای خود و دانشگاه اصفهان می داند.

خاکرند، مشاور معاونت پژوهشی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، هم در سخنانی کوتاه برگزاری برنامه هایی از این دست را گامی در راستای تحکیم پل های دوستی دو ملت ایران و ارمنستان می خواند.

نوبت به اهدای هدایا می رسد. کورش مقتدری به نمایندگی از مرکز گسترش زبان فارسی اسامی میهمانان ارمنی مان را می خواند و لئون میناسیان، پیرمردی که چشم و چراغ ارامنهٔ اصفهان و ایران است و عمری را در خدمت فرهنگ و هنر این قوم گذرانده؛ دکتر دهقان نژاد، خاکرند مشاور معاونت پژوهشی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و دکتر ملک محمدی، امر اهدای هدایا را برعهده دارند. یادگارهایی از اصفهان، پایتخت فرهنگی جهان اسلام، که بی گمان سال ها خاطرهٔ این ایام و سفر تاریخی گروه را زنده نگاه خواهد داشت.

نـاهـار را مـیـهـمـان شهرداری اصـفهانیم که به افـتـخـار هیـئـت ارمـنـی ضیافتی تدارک دیده اند. مـحـل ضـیافت نیـز بـاغ شهرداری اصفهان است که قدری از دانشگاه فاصله دارد. ازدحام وسایل نقلیه و راه بندان شهر اصفهان در ساعات میانی روز مزید بر علت می شود و رسیدنمان را به مقصد طولانی و زمان بر می سازد.

شهردار اصفهان به سبب کثرت اشتغالات در این ضیافت حضور ندارد و معاون جوان و خوش سیمای او پذیرای هیئت ارمنی است. با غذایی ایرانی و اصفهانی از جمع پذیرایی می شود و صرف چای در فضای باز باغ شهرداری، که بی گمان تابستان ها صفایی خاص دارد، لطف و لذتی دو چندان می بخشد.

به هتل باز می گردیم تا پس از لختی استراحت عازم کلیسای وانک و خلیفه گری ارامنه اصفهان شویم. شب هم دوستان خلیفه گری برنامه ای، ویژهٔ مهمانان ارمنی، در باشگاه آرارات اصفهان تدارک دیده اند.

اتومبیل رأس ساعت مقرر برای انتقال هیئت به کلیسای وانک و خلیفه گری آماده است. آندرانیک هُویان، که به همراه آندرانیک سیمونیان امروز عصر عازم تهران است از همراهی عذر می خواهد و پیشاپیش وداع و خداحافظی پرشوری دارد. آشنایی با او، که گنجینه ای پر بار از دانش و آگاهی به ویژه در عرصه های مختلف ایران شناسی است را، موهبتی بزرگ برای خود می دانم و با آرزوی دیدار دوباره اش در تهران از او خداحافظی می کنم.

دقایقی بعد، در محلهٔ جلفای اصفهانیم و به سوی کلیسای زیبا و پرشکوه وانک ره می سپاریم؛ کلیسایی که خود به تنهایی نماد جاودانهٔ تعامل و گفت وگوی فرهنگ ها و تمدن هاست. ترکیب ظریف و چیره دستانهٔ عناصر معماری ایرانی و ارمنی در جای جای این کلیسا متجلی است. آندرانیک سیمونیان توضیحاتی روشنگرانه در خصوص ویژگی های تلفیقی معماری این کلیسا می دهد. با خود می اندیشم چگونه هرگاه ملتی اراده کند تا پاسدار حریم فرهنگ و تمدنش باشد هوشمندانه فرصت ها را به فراست در می یابد و طبع و مزاج زمانه را می سنجد و در عین حال در آفرینش آثار تاریخی ـ فرهنگی انعکاس تمامی داشته های هویتی خود است و ارامنهٔ جلفا چهارصد سال پیش در بنای این کلیسا متفطن به تمامی این دقائق و ظرائف بوده اند.

حضور در خلیفه گری ارامنهٔ اصفهان و دیدار با رهبر مذهبی برنامه بعدی گروه است. خلیفه روحانی ای است جوان و خوش روی که لهجهٔ ارمنی غربی اش به دل می نشیند. از ارامنهٔ لبنان است که چند سالی است در کسوت رهبری مذهبی جامعه ارمنی اصفهان به خدمت مشغول است. او را یک بار در ارمنستان هنگامی که به دیدار رایزن فرهنگی کشورمان آمده بود دیده بودم. آرام، شمرده و به اختصار فعالیت های خلیفه گری را معرفی می نماید.

آنانیان نیز به نوبهٔ خود به معرفی گروه می پردازد و از همایش پر بار پل ادبی ـ فرهنگی به نیکویی یاد می کند. پرسش و پاسخ هایی در می گیرد که وضعیت کلی جامعهٔ ارمنی ایران و اصفهان لب کلام همگی است و اسقف توجه و رسیدگی دولت ایران را به جامعه ارمنی عالی توصیف کرده و رضایت کامل خود را از تعامل سازنده بین جامعه ارمنی ایران و دولت اعلام می دارد. توجه و اعتنای ویژه به نگهداری، ترمیم و بازسازی اماکن مذهبی و تاریخی ارامنه در ایران از سوی دولت از نکاتی است که هم مورد تأکید اسقف است و هم سخت مورد توجه گروه میهمان ارمنی.

بازدید از موزهٔ موسوم به ماتناداران، که در خلیفه گری واقع است، برنامهٔ بعدی است. دست نوشته ها و اسناد وآثار تاریخی پرشماری در این مکان گردهم آمده اند و مطمئناً پژوهشگران علاقه مند به حوزه های مختلف ارمنی شناسی را به کار می آیند.

مجلسی ویژهٔ مهمانان ارمنی و از سوی خلیفه گری در باشگاه آرارات اصفهان آراسته شده که بزرگداشت یکصد و پانزدهمین سال تأسیس حزب داشناکسوتیون هم بخشی از برنامه های آن است.

مهمانان ارمنی مان را به میزبان ارمنی ایرانی شان می سپاریم و همراه با کورش، برای صرف شام عازم مهمان سرای دانشگاه اصفهان می شویم و پس از آن، برای استراحت و تا فردایی دیگر و پربارتر به هتل باز می گردیم.

بعداً دانستیم مراسم دوستان خلیفه گری تا دیرگاه ادامه یافته و قبل از پایان آن، عارضه ای کوچک دامنگیر سلامتی آنا اگیپیان گردیده که بحمدالله به خیر و سلامتی سپری شده است. همین مسئله آنا و آشخِن را پیش از پایان مراسم به ترک محل و عزیمت به هتل واداشته است.

جمعه، 3 آذر، اصفهان

امروز، آخرین روز حضورمان در اصفهان است. آندرانیک هُویان و آندرانیک سیمونیان دیشب از جمعمان جدا شده اند و بازدید از آثار تاریخی اصفهان برنامهٔ اصلی مان تا شامگاه و زمان پرواز به سوی تهران است.

حدود ساعت ده صبح آقای مهماندوست، که در آخرین روز اوج مهمان دوستی اصفهانی ها را به نمایش می گذارد، همراه با راننده آمده اند تا جمع را به میهمانی فرهنگ، تمدن، هنر و ظرافت اصفهان ببرند. تمام اینها را نه در یک روز که در یک هفته هم نمی توان به تمامی به نظاره نشست و راهی نیست جز گزینشی از سر اجبار و ناچاری.

مسجد امام که به تنهایی دنیایی از هنر، معرفت و ذوق ایرانی ـ اسلامی را در خود دارد اولین مقصد ماست. مهماندوست با تأنی و متانت خاص خود از تاریخ مسجد، دوران های مختلف احداث و تکمیل آن و ویژگی های منحصر به فرد معماری و هنری اش می گوید و بیش از همه این لاورنتی هوانسیان است که مبهوت و ذوق زده سراپا گوش است و به تمامی چشم. حس غریبی دارد و سرمستی اش را از بودن در این مکان یارای پنهان کردن نیست. به من می گوید شرق شرق است با تمامی عمق و بی کرانگی اش و می توان به خوبی احساس کرد که در این لحظه خود را چه شادمان و بختیار می بیند و خوشبخت از اینکه شرق شناسی حرفه و موضوع پژوهش و مطالعه اش است. حسی که متأسفانه خلاف آن را در پاره ای شرق شناسان و ایران شناسان ارمنستان دیده بودم.

بازدیدمان از مسجد امام لختی به طول می انجامد و با این حال، حتی بخشی از آنچه را که می بایست ندیده ایم و ظرائف و دقایق بسیاری از رموز هنر و صنعت نهفته در بنای این اثر بزرگ تاریخی را از زبان مهماندوست عزیز نشنیده ایم. هوا سرد است، فرصت کوتاه و چاره ای نیست جز ترک مسجد و عزیمت به قصد بازدید از اثری دیگر از بناهای تاریخی اصفهان همیشه بکر و تازه.

در خروج از مسجد، لحظاتی میهمان چای خوران یکی از تجار بنام فرش اصفهانـیم که با رویی گشاده و مهری فراوان، سردی هوا را با حلاوت و گرمی چای گوارای ایرانی فرو می نشاند.

مقصد بعدی پل خواجو است. پلی که تصویر آن به زیبایی و در نهایت سلیقه در پوستر همایش، پیوند دهندهٔ تاریخ، فرهنگ و باورهای دو ملت شده و ترکیبی موزون و گویا را فراهم آورده است. احساس امنیت و سبکی آدمی بر روی پل خواجو شاید مشترک ترین حس تمامی بازدیدکنندگان این بنای پرشکوه اصفهان باشد. آهنگ خوش گذر فوران گونهٔ آب، استحکام و ظرافت تواماً پل و بهره گیری هوشمندانه و ظریف از عناصر اصیل معماری ایرانی و اسلامی در بنای آن پل خواجو را بی تردید به یکی از زیباترین بناهای تاریخی اصفهان مبدل ساخته است. با آنانیان لختی بر پله های مشرف به رود می نشینیم. او نیز سخت تحت تأثیر زیبایی و حس غریب جاری در این مکان است؛ تلفیقی زیبا از هنر و ذوق آدمی و لطافت و عظمت طبیعت. لب جوی و کنار رود و گذر آب دستمایهٔ ذوق و هنر بسیاری از شاعرانمان بوده و اگر لختی در کنار زاینده رود و بر پله هایی که پل خواجو را به این رودخانه متصل می سازد بنشینید، به تمامی آن هنرمندان و شاعران راستین حق می دهید که از این دستمایه مضامین بلند و پرشکوهی خلق کنند و بر تارک ادب این مرز و بوم بنگارند. گذر زمان چندان مجال بر لب رود نشستن نمی دهد. بر می خیزیم و بخش های مهم پل را به اجمال از نظر می گذرانیم. آوای خوش جوانی که مسلط به دستگاه های موسیقی ایرانی به نظر می رسد و خلوتی بر فراز پل یافته و اشعاری مناجات گونه می خواند توجهمان را جلب می کند. لختی به گوشه های اصیل و ناب آواز ایرانی گوش فرا می دهیم، جانی تازه کرده و پل خواجو را به مقصد مهمان سرای دانشگاه اصفهان برای صرف ناهار ترک می کنیم.

در بازگشت از مهمان سرا، ساعتی استراحت در هتل و در ادامه، بازدید از چند مکان دیگر تاریخی اصفهان پیش بینی شده است.

کاخ رویایی چهلستون با شکوه خیره کننده اش میزبان روشنفکران و اهل ادب ارمنی است. بنایی زیبا، مستحکم و یادآور دوران اوج شکوفایی هنری و معماری اصفهان، که بازدید کنندگانش را ناخودآگاه به گذشته تاریخی این شهر و تطورات و تحولات عصر صفوی می برد. نقوش دیوارهای کاخ توجه هنرمندان ارمنی را، که فهم بصری بالایی دارند و از مهد نقاشی و بوم و رنگ آمده اند، به خود جلب می کند. ساعات پایانی بازدید است و فرصت چندانی برای درنگ در چهلستون نیست.

مقصد بعدی میدان امام اصفهان است، که به باور من عصارهٔ تمام ذوق و هنر ایرانی دوران صفویه را در خود جمع دارد. نزدیکی های غروب و غلبه تدریجی تاریکی حالتی خاص به این شاهکار بنای شهری ایرانی می بخشد و روشن شدن چراغ های میدان و مراکز و مغازه های اطرافش زیبایی و شکوهی افزون به میدان نقش جهان می دهد؛ میدانی که هر بار و در هر سفر، برایم بکر و تازه می نماید و شکوهی به عظمت فرهنگ و تمدن کهنسال ایرانی دارد. سردی هوا لذت نوشیدن چای داغ ایرانی را در این فضا دوچندان می سازد و از این روی است که جمع پیشنهاد مهماندوست عزیز را برای صرف چای در قهوه خانه ای سنتی، به گرمی و اشتیاق می پذیرد.

جز آنا و آشخن، که تفرج در بازار و خرید را ترجیح می دهند، همگی در پی راهنما و میزبان مهربانمان، مهماندوست، بر فراز گوشهٔ جنوبی میدان، که قهوه خانه ای سنتی جلوه ای ویژه به آن بخشیده است، بر می آییم. بیرون قهوه خانه و پشت بامی که مشرف به میدان و رو به مسجد امام است، چشم اندازی زیبا و شاعرانه از میدان نقش جهان به دست می دهد. مسجد شیخ لطف الله با گنبد نیلگون و رویایی خود، که شاهکاری بی همتاست، در گوشه ای می درخشد و این سو عالی قاپو، با فر و شکوه ماندگارش، دوران اوج پادشاهی صفوی را در خاطر زنده می کند. به یاد نکته نغزی می افتم که زمانی دکتر امیر احمدیان در ارمنستان به من گفته بود که ذوق و ظرافت معماری ایرانی، در ساخت میدان نقش جهان، به حدی است که در طراحی بناها، بسیاری جزییات و اندیشه ها با ظرافتی عمیق، معانی ای بلند را افاده می کند. در این میدان اگر رو به مسجد شیخ لطف الله بایستید، پشتتان لاجرم به عالی قاپوست و برعکس و چه کنایه ای از این زیباتر و گویاتر در تصویر تقابل عالم ملک و حکومت زور زمانه با مذهب و خداوند و نیز این سو، رو به مدخل بازار کردن برابرست با پشت به مسجد امام بودن و مگر نه این است که سودای مال و زراندوزی جز به رویگردانی از حق و حقیقت نمی انجامد.

گروه با تأنی گرمای چای گوارا و معطر قهوه خانهٔ سنتی را در حالی که نظاره گر مجموعه ای کم نظیر از معماری اصیل ایرانی و اسلامی است، به جان می چشد و لحظاتی را در خلسهٔ حضور در محضر ناب و پاک هنر معنوی می گذراند. نوای جان بخش اذان مغرب نیز بر لطافت معنوی لحظات افزوده است. نمی دانم در ذهن تک تک دوستان ارمنی مان چه می گذرد ولی عمیقاً بر این باورم در لحظاتی این گونه بی آلایش و روحانی است که آدمی بر هر آیین و مرامی که باشد ناخودآگاه، عمیق ترین احساسات و خواست های درونی اش را در جنب و جوش و غلیان می یابد و آنچه جان کلام تمامی ادیان و مذاهب است از عمق روح و جانش سر بر میآورد.

فرصت کوتاه است و دوستان برای دیداری از بازار و خرید سوغاتی چند از فراز قهوه خانه به زیر می آیند و گشتی گذرا، در بازار اصلی شهر، هم جلوه هایی از هنر بی بدیل هنرمندان پاک نهاد و نجیب اصفهانی را به نمایش می گذارد و هم فرصتی را برای خرید جمعی از دوستانمان فراهم می سازد. صنایع دستی اصفهان، که در ظرافت و لطافت شهره آفاق است، بیشترین جلب توجه را در بین مهمانان داشت و از هر کدام، به تناسب و فراخور ذوق و توان دوستان، نمونه ای توشه راه فرهیختگان ارمنی می شود.

فرصت چندانی تا پرواز نداریم و از دیدنی های اصفهان خیلی ها را ندیده ایم. شام را به پیشنهاد و دعوت مهماندوست در یکی از رستوران های موسوم به فَست فود (Fast Food) و در محلهٔ جلفای اصفهان می خوریم و با وداعی گرم و خاطراتی شیرین مهماندوست را، که خود از اهالی جلفاست، به خدا سپرده، عازم فرودگاه می شویم.

در حالی اصفهان، این نگین درخشان شهرهای ایران، را به سوی تهران ترک می کنیم که بی گمان تک تک اعضای گروهمان دل در گرو نصف جهان نهاده و خاطراتی خوش و فراموش نشدنی را از ایام حضورشان در این شهر، در سینه دارند.

هواپیما به موقع و بی مشکل پرواز می کند. در بازگشت نیز مطایبه و مزاح به ویژه از سوی آنانیان بر صمیمیت فضا می افزاید و راه را کوتاه تر از آنچه هست، می نمایاند.

در فرودگاه مهرآباد، مختاریان، مأمور تشریفات همراه با پسرش، که جوانی است مؤدب و باشخصیت و در دوران حضور گروه در تهران زحمت بی شائبه اش در ایاب و ذهاب میهمانان شایان تقدیر و سپاس فراوان است منتظرمان اند.

دقایقی بعد، هتل لالهٔ تهران میزبان جمع ارمنی است. دوستان به سرعت مستقر می شوند و جمع با کوله باری از خاطرات شیرین سفر چهار روزه به اصفهان خود را برای فردایی دیگر و حضور در برنامه های بعدی آماده می کنند.

شنبه، 4 آذر، تهران

دیدار از جماران و منزل و حسینیهٔ بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران برنامهٔ صبح امروز است.30 : 9دقیقه صبح به راه می افتیم و خیابان ولیعصر، در اوج راه بندان صبحگاهی اش، طپش نبض شهر تهران را با تمام معضلات و سختی های حاصل از راه بندانش، به عینه در معرض حس و لمس میهمانان ارمنی مان قرار میدهد. کثرت تردد موتورسیکلت در تهران از جمله مواردی است که سخت مورد توجه دوستان قرار می گیرد. حق هم دارند. من در مدت بیش از دو سال اقامت در ایروان تنها یک موتورسیکلت دیدم که آن هم از نوع اسپرت و ویژهٔ ورزش موتورسواری بود. گریگوریان با طنازی ویژهٔ خود می گوید در بازگشت به ایروان حتماً شعری پیرامون سفرمان خواهم سرود و البته، موتورسیکلت های تهران را از یاد نخواهم برد.

بیش از یک ساعت از حرکت گذشته است که در کوچه های تنگ جماران، که زمانی قلب ایران در آن می تپید، به دنبال منزل امام و حسینیهٔ جماران می گردیم. صفا و صمیمیت روستایی جماران هنوز حفظ شده است. همراه با جمع فرهیختگان ارمنی و با کمک یکی از برادرانی که ظاهراً توضیح و راهنمایی مهمانان را به عهده دارد وارد منزل امام می شویم. سادگی، بی پیرایگی و در عین حال عظمت و سترگی مردی که قریب ده سال در این مکان زیست و از خانه ای به این کوچکی و محقری جهانی را مسحور ساخت بر جان ها می نشیند. کمتر کسی را یارای باور این مهم است که خمینی بزرگ، در اوج اقتدار و رهبری، اطاق کاری چنین ساده و بی پیرایه داشته و مهم ترین ملاقات هایش را با مسئولان مهم داخلی و خارجی در این فضای ساده و فارغ از هر تشریفاتی صورت می داده است. راهنمایمان که می فهمد مهمانانمان از ارمنستان اند از ملاقات امام با شواردنادزه، وزیر خارجهٔ وقت اتحاد جماهیر شوروی، می گوید. دقیقاً جای نشستن شواردنادزه را نشان می دهد و با ذکر بهت و تعجب وی پس از دیدارش با رهبر کبیر انقلاب اسلامی بی گمان شگفتی را در جمع مهمانان ارمنی مان هم تسری می دهد. ابهت معنوی این مکان جمع را گرفته است و از رفتار، سکوت و تأمل آنان این حالت به خوبی هویداست. مطمئنم این بازدید شگفتی آنان را از ایران و ایرانیان دوچندان ساخته است.

بازگشت به هتل نیز با پشت سر گذاردن موج خودروهای روان، در خیابان های شلوغ تهران، مدتی به طول می انجامد. گریگوریان پیشگویی جالبی دارد و این بار نه به طنز که با جدیت می گوید با این روند ازدحام خودرو، در طی چند سال آینده، تردد در تهران مطمئناً تنها با بالگرد امکان پذیر خواهد بود.

هوانسیان علاقه مند است یکی از کاخ های شاه را ببیند و اطمینان دارم با این کارش می خواهد مقایسه ای کند بین دو نسل از حاکمان این مرز و بوم که متأسفانه ضیق وقت و برنامه های پرشمار این فرصت را به او و دیگر دوستان ارمنی نمی دهد.

دقایقی از نیم روز گذشته است که به هتل می رسیم. دوستان را به کمی استراحت و صرف ناهار و آمادگی برای حرکت به سوی میعادگاه بعدی مان فرا می خوانیم.

دیدار با نویسندگان نسل انقلاب و بازدید از انجمن قلم برنامه بعدی گروه است. کورش به ما پیوسته است و با هماهنگی های وی پرسان پرسان رهسپار محل انجمن قلم در یوسف آباد تهرانیم. ساختمان و هیئت ظاهر آن به مقر نویسندگان نمی ماند. منزلی است در نبش یکی از کوچه های یوسف آباد با در و دیواری رنگ و رو رفته که روی باز و بشاش رضا امیرخانی و دوستان محجوب و مهربانش، که به پیشواز همکاران ارمنی شان می آیند، جبران تمامی این نداشته هاست. معرفی و معارفه به سرعت انجام می پذیرد و جمع در تالار کوچکی که به سادگی و در عین حال، زیبا و وزین تزیین شده است دور میز گردی گردهم می آیند.

هیئت ارمنی را با سمت و سابقه و پیشینهٔ کاری، علمی و فرهنگی شان معرفی می کنم و امیرخانی، با حجبی ویژه، هم انجمن قلم را به اجمال می شناساند و هم دوستان نویسندهٔ حاضر در جلسه را. مریم صباغ زادهٔ ایرانی و راضیه تجار از جمله نویسندگانی اند که برای ارامنه آشنا هستند و به مدد ترجمه نمونه ای از آثار آنان در کتاب آبی اما نه به رنگ غروب خوانندگان ارمنی کمابیش آنها را می شناسند. جالب اینکه مترجم این کتاب نیز در جمع میهمانان ارمنی است: ورژ پارسادانیان که چند سالی است در ترجمهٔ متون ادبی ایرانی به ارمنی طبع آزمایی می کند و به گواهی منتقدان و اهل فن روند رو به رشدی نیز در این عرصه داشته است.

شاید یکی از ماندنی ترین لحظات برای هر نویسنده و مترجمی دیدار مشترک و آشنایی از نزدیک آنها با یکدیگر باشد. این شعف و شادی در چهرهٔ پارسادانیان، صباغ زاده ایرانی و تجار آشکارا به چشم می خورد.

نوبت به سخن آنانیان که می رسد به تفصیل کانون نویسندگان ارمنستان، امکانات، تسهیلات و شمار اعضای آن را به اطلاع طرف ایرانی خود می رساند. با فرصت شناسی ویژهٔ خود از ساختمان چند طبقه در قلب شهر ایروان، استراحتگاه های مدرن و مجهز در زاغکادزور، درمانگاه ویژهٔ نویسندگان و حمایت های همه جانبه از این گروه از آفرینشگران فرهنگ و ادب در ارمنستان داد سخن می دهد. در سخنش، مقایسه ای ظریف و هوشمندانه با وضعیت و تشکیلات انجمن قلم ایران نهفته است. وقتی یکی از نویسندگان ایرانی می پرسد این امکانات محصول ارمنستان امروز است یا از دوران شوروی به ارث رسیده است با زیرکی پاسخ می دهد هرچند یادگار آن دوران است ولی ما آنها را با چنگ و دندان حفظ کرده و می کنیم. در فرازی از سخنش، آنانیان از اهتمام و توجه به ادبیات کلاسیک و معاصر ایرانی در ارمنستان می گوید و پیام های عمیق نهفته در آثار شعر و نثر فارسی را عاملی مهم در رویکرد و توجه قشر کتابخوان و ادیب ارمنی به آنها می داند. از نبود احمد نوری زاده در جمع گله مند است. امیرخانی نوری زاده را دورادور می شناسد و اطلاعاتی کلی دربارهٔ او دارد. حتی شمارهٔ تماسی هم از این نویسندهٔ کوشای ایرانی، که یک تنه بار معرفی بخش مهمی از ادبیات ارمنی را ـ صرف نظر از هر نقد منصفانه ای که به کیفیت کارش وارد است ـ به دوش کشیده است، در انجمن قلم ایران وجود ندارد.کورش به هر زحمتی است شمارهٔ تماسی از او می یابد و او را به حضور در جلسه دعوت می کند. چیزی نمی گذرد که نوری زاده از راه می رسد و با گرمی و شوری فوق العاده از سوی آنانیان، استقبال می شود. آنانیان که به گمان من بیش از هر کسی به پاره ای اشکالات و انتقادات وارد بر نوری زاده آگاه است، این میزان از درایت و دوراندیشی برخاسته از عرق ملی را دارد که تنها غیر ارمنی ای را در جهان که به زبان ارمنی شعر می گوید و بی اغراق چند هزار صفحه درباره فرهنگ و هنر ارمنی نگاشته قدر بداند و بر صدر بنشاند و به راستی آیا آن دسته از ایرانیان ارمنی که نوری زاده را نه تنها ارج نمی نهند که به تیغ نقد نامنصفانه نیز میرانندش به این مهم تفطن دارند که باری را که آنان باید به جد و از روی شوق و شعف به دوش کشند این پیرمرد اهلی انزلی عاشقانه و با تمامی ناملایماتش برداشته است؟ به خاچیک خاچر، که از جدی ترین منتقدان نوری زاده است، این مهم را یادآور شدم و اگر سهوی یا اشتباهی در ترجمه ای از نوری زاده به چشم می خورد نه فقط به او که به کم کاری برخی از هم وطنان ارمنی مان، در غفلت از معرفی ادب و فرهنگ غنی سرزمین مادری شان، نیز نسبت دادم. خاچر فروتنانه می پذیرد و البته، نظرش پیرامون نوری زاده تغییری نمی کند! ارادت! این دو نویسنده هم به یکدیگر دو طرفه است چرا که به محض ورود خاچر به جلسه احمد نوری زاده بی هیچ تأملی کلام خود را قطع و با عصبانیت جلسه را ترک می کند. صحنه ای قابل تأمل و البته تأسف برانگیز، از تعامل نویسنده ای از دیاسپورای ارمنی با همتای بومی و ایرانی علاقه مند و فعال در معرفی و نشر فرهنگ و ادب ارمنی !!

نمونه ای از این گونه تعاملات نامهربانانه را در بین خود ارامنهٔ ایرانی نیز شاهد بودیم. در اصفهان و در آخرین جلسهٔ همایش، هنگام اهدای هدایا، آندرانیک هُویان با تمامی اعضای حاضر بر روی سن دست داد اما دست لئون میناسیان، پیرمردی که عمری را در ترویج ارزش های فرهنگی و هنری ارمنیان ایران صرف کرده، در هوا نگاه داشت !! بعدها، معلوم شد عامل این نامهربانی، سوءتفاهمی بیش در یکی از فرصت های استراحت بین جلسات نبوده که البته دلگیری هُویان تنها به این موضوع هم منحصر نمی شد و سابقه ای دیرین تر بین این دو، که هرکدام جایگاهی خاص در عرصه های مختلف فرهنگ و هنر هم وطنان ارمنی مان دارند، وجود داشت. هیچ گاه تصور نمی کردم در جامعهٔ دیاسپورای ارمنی، که یکی از مستحکم ترین و منسجم ترین جوامع برون کشوری در جهان شناخته می شود، تا این حد از اختلاف سلیقه و گاه طرد و راندن نامهربانانه رایج باشد.

سخن به وضع نشر و کتاب در ایران و ارمنستان رسیده است و ارائهٔ آمار و ارقام شمارگان و تعداد چاپ کتاب در ایران شگفتی میهمانان ارمنی مان را بر می انگیزد. حس نوستالژی دوران شوروی سابق و تیراژهای چند صد هزاری کتاب در آن زمان ناخواسته به سراغشان می آید. مقتضیات دوران پس از فروپاشی، مصائب جنگ و مشکلات اقتصادی را مهم ترین عامل توجه نا کافی به کتاب و کتابخوانی در ارمنستان می خوانند و البته، با ذکر روند رو به بهبود چند سال اخیر، که به قول ظریف گریگوریان مهم ترین نشانهٔ آن افزایش تعداد کتابفروشی ها در ایروان است، به آینده امیدوارند.

از روابط ناشر و نویسنده در ایران سخن به میان می آید و این موضوع نیز برای روشنفکران سرزمینی که کمترین رابطه سازمان مندی بین نویسنده و ناشر در آن وجود ندارد، جالب توجه است.

نشست دوستانه و صمیمی هیئت ارمنی با جمعی از نویسندگان انقلاب، با رد و بدل کردن هدایا ـ که در این جمع ها جز کتاب چیزی نیست ـ و عکس های یادگاری پایان می پذیرد. پارسادانیان نیز عکسی نمادین و به یادگار با دو نویسنده ای که آثارشان را به ارمنی برگردانده است، می گیرد.

حضور در جمع اتحادیهٔ نویسندگان ارمنی ایران و دیدار از باشگاه فرهنگی آرارات برنامهٔ بعدی گروه ماست. جلسه با انجمن قلم به طول انجامیده و قدری از زمان موعودمان با نویسندگان ارمنی گذشته است. خوشبختانه، فاصلهٔ چندان زیادی نیست و خیلی طول نمی کشد که به محل باشگاه آرارات در خیابان سئول می رسیم.

تورگوم هاکوپیان و خانم ساروخانیان به استقبال جمع می آیند. ساروخانیان قدری از تأخیر دلگیر است و می خواسته است تا هیئت ارمنی قبل از غروب آفتاب بازدیدی از بخش های مختلف باشگاه داشته باشند. برای اغتنام از فرصت اندکی که تا تاریکی مانده است، پیش از هر برنامه و تشریفاتی، مهمانان با همراهی ساروخانیان و هاکوپیان بخش های مختلف مجتمع عظیم و باشکوه آرارات را به اجمال از نظر می گذرانند. برخورداری جامعهٔ ارمنی ایران از این میزان از امکانات و تسهیلات برای آنان عجیب و شگفت آور است، امری که آنانیان به کرات از آن با قدرشناسی و تجلیل یاد می کند.

تا جمع نویسندگان ارمنی گردهم آیند، در اتاق مدیریت باشگاه آرارات جمع می شویم. خانم ساروخانیان، که صراحت و جدیت یک مدیر موفق را توأمان داراست، باشگاه آرارات را به دوستان ارمنی مان معرفی می کند و از تاریخچهٔ تأسیس، حوزه های فعالیت، تسهیلات و کمک های دولت و برنامه های مختلفی که در این باشگاه اجرا می شود با تأنی و حوصله سخن می گوید. به تدریج، افراد دیگری نیز به جمعمان می پیوندند. چهرهٔ بارز آنان واراند، شاعر خوش قریحه و محبوب ارامنهٔ ایرانی، است که اشعار عاشقانه اش لطافت ویژه ای دارد. از هر دری سخنی به میان می آید و مجلسی که خانم ساروخانیان سعی در حفظ جدیت آن دارد، به صمیمیت و بی آلایشی می گراید و بیشترین نقش را هم در ایجاد این حس واراند داراست که با شوخی ها و نقل خاطرات شیرین خود شادی بخش محفل است.

دقایقی بعد در سالن اجتماعات باشگاه آرارات، مجلسی آراسته گردیده است. هیئت ارمنی همراه با تورگوم هاکوپیان در جایگاه قرار می گیرند و جمعی از اهالی ادب و فرهنگ ارمنی گسترهٔ روابط فرهنگی ایران ـ ارمنستان و نتایج دومین همایش پل ادبی را از زبان میهمانان می شنوند.

هاکوپیان به اختصار هدف از جلسه را بیان می کند و عنان سخن را به آنانیان، سرپرست هیئت ارمنی، می سپارد. آنانیان دوستان و همراهان خود را این بار با چاشنی ای از طنز معرفی می کند، همایش را موفق و از نظر کیفی در سطح بالا ارزیابی کرده و مناسبات و روابط فرهنگی ایران و ارمنستان را مثال زدنی می خواند.

در ادامه، آنانیان از تک تک اعضای هیئت می خواهد تا برداشت و نظر خود را پیرامون برنامه بیان کنند. هوانسیان، که کم گوی و گزیده گوی است، این بار کمی تفصیلی تر از دفعات قبل ارزیابی بسیار مثبتی از همایش دارد. پارسادانیان نیز همایش را در سطحی بسیار بالا و با کیفیت ارزیابی می کند. هوانس گریگوریان از مجلهٔ مهر و اقبال روزافزون ارامنه در اقصی نقاط به آن می گوید و نوبت به آشخن ماکاریان که می رسد فعالیت های رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در ارمنستان را تشریح کرده و روان و با اعتماد به نفس، از چاپ و انتشارات، همکاری با مؤسسات و مراکز فرهنگی ارمنی، برگزاری مراسم مختلف و حمایت از آموزش زبان فارسی در ارمنستان به منزلهٔ مهم ترین فعالیت های این مرکز سخن می گوید.

ادامهٔ جلسه به سخنان آندرانیک سیمونیان و خاچیک خاچر در مقام ارامنهٔ ایرانی حاضر در همایش اختصاص دارد و پس از آن پرسش و پاسخ است. خبرنگار روزنامهٔ آلیک، با اغتنام از حضور زبان شناسی برجسته چون هوانسیان، نظر وی را پیرامون شیوه های نوشتاری خط ارمنی و اسلوب مسروپیان می پرسد و هوانسیان با حوصله و تأنی خاص خود پاسخی مشروح و البته، تخصصی به سؤال وی می دهد. هاکوپیان نامنتظرانه مرا برای ارائهٔ گزارشی اجمالی و ارزیابی از همایش، آن هم به زبان ارمنی، فرا می خواند. غافلگیری ای دیگر از نوع ارمنی! و من چونان درس آموزی دبستانی، که به امتحانی بزرگ خوانده می شود، احساس می کنم تمام دانسته های ناچیزم از ارمنی پایان یافته. شکسته بسته جملاتی می گویم و ترجیح می دهم به پارسی ادامه دهم. دوستان نیز می پذیرند و در ادامه، با ذکر تاریخچهٔ برگزاری همایش اول پل ادبی و تأثیر قابل توجه آن در گسترش مراودات و همکاری های فرهنگی ایران ـ ارمنستان جمع بندی خلاصه ای را از همایش دوم و دستاوردهای آن به اطلاع حضار می رسانم.

باشگاه آرارات ضیافت شامی تدارک دیده است و میهمانان ارمنی خود را در ساعات پایانی شب با پذیرایی ای گرم، می نوازد.

یکشنبه، 5 آذر، تهران

دیدار با نویسندگان ارمنی در باشگاه آرارات

تا ظهر امروز دو برنامه برای گروه میهمانان پیش بینی شده است. اولین برنامه بازدید از بنیاد ایران شناسی و موعد ما ده صبح است. خیابان های پرازدحام تهران، در ساعت های اولیهٔ صبح، دیگر برای دوستان ارمنی مان عادی شده و حتی شاید خلاف آن برایشان شگفتی آور باشد. در زمان مقرر به بنیاد ایران شناسی می رسیم که به همت عالی دکتر حسن حبیبی به مأمنی نیکو برای پژوهشگران عرصه های مختلف ایران شناسی مبدل شده و ساختمان عظیم آن، که با سلیقهٔ تمام بهره مند از عناصر معماری اصیل ایرانی است، توجه هر علاقه مند به فرهنگ و هنر ایران را به خود جلب می کند.

استقبال کنندگان میهمانان را به تالار همایش بنیاد راهنمایی می کنند و منتظر می مانیم تا دکتر شهرستانی، معاون پژوهشی بنیاد ایران شناسی، برسد. به سبب کسالتی که بر دکتر حبیبی عارض شده است فرصت ملاقات با وی فراهم نشد و دکتر شهرستانی به نیابت از ایشان جمع نویسندگان و روشنفکران ارمنی را پذیراست. نجوای آنانیان به گوشم می رسد که با ملاحت خاص خود به گریگوریان می گوید مثل اینکه همهٔ رییس ها از ما گریزان اند و معاونان خود را به دیدار ما گسیل می دارند. اشاره ای ظریف به فراهم نیامدن امکان ملاقاتش با رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به منزلهٔ میزبان اصلی هیئت بلندپایهٔ ارمنی که پیش از این هم به اشکال گوناگون ابراز شده بود.

پس از معرفی هیئت ارمنی، دکتر شهرستانی به تفصیل بنیاد و حوزه های گستردهٔ فعالیت های آن را معرفی می کند. آنانیان در مقام سرپرست هیئت ارمنی کوتاه سخن می گوید و با تشکر از میزبان، که فرصت این ملاقات و دیدار را فراهم آورده است، عنان سخن را به پارسادانیان می سپارد که رسمی ترین فرد هیئت ارمنی در حوزهٔ ایران شناسی است.

پارسادانیان با بیان شیرین خود، که همواره با حجبی نجیبانه نیز همراه است، از دامنهٔ مطالعات ایران شناسی و زبان فارسی در ارمنستان می گوید و مراکز، دانشگاه ها و مدارس فعال در این عرصه را بر می شمارد. دکتر شهرستانی سؤالاتی دارد که به فراخور پارسادانیان و ماکاریان پاسخگوی آن اند. پس از گفت و شنودی چند، هیئت ارمنی به بازدید از مراکز مختلف بنیاد دعوت می شوند. هرچند ساختمان هنوز نیمه تمام است ولی تجهیزاتی شایسته و از همه مهم تر و چشمگیرتر آرامش محقق پرورانه ای دارد. در مرکز آرشیو و اطلاع رسانی بنیاد هستیم و در فهرست ایران شناسان ارمنی بانک اطلاعاتی آن تنها سه نام ثبت شده و یکی از آنها نیز ایرانی است! موضوعی که ضرورت ارتباط بیشتر مراکز متولی این امر و اطلاع رسانی شایسته از وضعیت ایران شناسی در کشورهای مختلف را بیش از پیش یادآور می شود.

کتابخانهٔ غنی و مجهز بنیاد، که در زمینهٔ ایران شناسی از تخصصی ترین و مجهزترین کتابخانه هاست، توجه دوستان ارمنی را به خود جلب می کند.

در پایان، مجموعه ای سنگین! از انتشارات بنیاد ایران شناسی به اعضای هیئت اهدا می گردد و با دوستان به مقصد روزنامهٔ آلیک رهسپار می شویم. روزنامه ای که در مقام یکی از قدیمی ترین مطبوعات کشور جایگاه ویژه ای در بین ارامنهٔ ایرانی دارد. نطفهٔ این برنامه را دیشب واراند در باشگاه آرارات بست و قول و قرار دیدار در همان محفل گذاشته شد و جالب اینکه جای خودش در تحریریهٔ روزنامه خالی است و خوب هم به چشم می آید. روی گشاده، مهربانی بی شائبه و جذابیت او در تعامل اجتماعی و گرم کردن محفل ها از ویژگی های این شاعر دوست داشتنی هم وطنمان است.

آلیک در یکی از خیابان های مرکزی تهران ساختمانی بزرگ و مجهز دارد و کارکنان آن با گرمی و محبتی بسیار جمع مهمان را با آغوش باز می پذیرند.

دِرِنیک، سردبیر فعال و پرکار روزنامه، از سابقهٔ آلیک، تعداد مخاطبان و شمارگان آن می گوید. امری که برای من تعجب برانگیز است و با در نظر گرفتن جمعیت ارامنهٔ ایران، رقمی قابل توجه به نظرمی رسد. پذیرایی گرم آلیکی ها، با شیرینی و قهوه، خستگی از تن گروه می زداید. عکاس صمیمی و مهربان روزنامه، که در نظر اول کمی عبوس به نظرم رسید ولی قدری مصاحبت با او دیدگاهم را به سرعت تصحیح کرد با عکس هایی یادگاری خاطرهٔ حضور جمعی از نخبگان ارمنی را در روزنامهٔ آلیک در یادها و خاطره ها می سپارد و مطمئناً، شماری از آنها زینت بخش صفحاتی از روزنامه خواهد شد.

با خاطراتی خوش آلیک را ترک می کنیم و به طرف هتل روان می شویم تا با استراحتی کوتاه و صرف ناهار برنامه ها را پی گیریم.

عصر مهمان آندرانیک سیمونیان و گروه زبان و ادبیات ارمنی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرکز هستیم. رسیدنمان به دانشکدهٔ زبان های خارجی در زعفرانیه قدری به طول می انجامد. سیمونیان مجلسی صمیمی و دوستانه آراسته و معاون پژوهشی دانشگاه آزاد واحد مرکز و رییس دانشکده زبان های خارجی را نیز دعوت کرده است. دانشجویان زبان ارمنی نیز در تالار جمع اند و مطمئن هستم سیمونیان بنا به عادت مألوف خود باز قصد غافلگیری دارد.

گروه مهمان ارمنی معرفی می شوند. معاون دانشگاه و رییس دانشکده سخنانی جالب و شنیدنی دارند که خود سیمونیان سخنان آنها را با سبک و سیاق خاص خود ترجمه می کند. بی اختیار به یاد اولین همایش پل ادبی در تالار گرد کانون نویسندگان ارمنستان می افتم. زمانی که موسوی گرمارودی شعر ((حماسهٔ درخت)) خود را در جمع خواند و آشخن ترجمهٔ آن را به آندرانیک سیمونیان سپرد. ترجمهٔ روان، زیبا و با ضرباهنگ خاص سیمونیان در آن جلسه هنوز در خاطرم مانده است و بی شک گرمارودی بخشی از اقبال ارامنه را به خود مدیون این ترجمه و معرفی است.

گسترهٔ دانشگاه آزاد، شمار دانشجویان و دوره های آموزشی آن، که معاون پژوهشی دانشگاه به تفصیل دربارهٔ آنها توضیح داد، شگفتی دوستان ارمنی مان را بر می انگیزد.

آنانیان به نمایندگی از هیئت ارمنی سخنانی ایراد می کند و با ارزیابی مثبت از دومین همایش پل فرهنگی ـ ادبیِ ایران ـ ارمنستان یافته های خود را در سفرش به ایران قابل توجه و فراموش ناشدنی می خواند.

نوبت به اجرای برنامهٔ دانشجویان می رسد. اتفاق غیرمنتظره ای که انتظارش را داشتم روی می دهد؛ دانشجویی منتخباتی از سروده های هوانس گریگوریان و آروشات آواکیان را می خواند و آیدا، گویندهٔ متین و محجوب رادیو ارمنی، به زیبایی، فارسی آن را دکلمه می کند. مطمئنم زحمت ترجمهٔ زیبای این اشعار را سیمونیان کشیده است که قبلاً هم با ترجمهٔ ماندگار خود از ((آرش کمانگیر)) سیاوش کسرایی، توان ادبی خود را در ترجمهٔ فارسی به ارمنی نشان داده بود. افسوس که در این عرصه به گمان من کمتر از توان و وسع خود گام می زند.

شعر ((هایاستان)) هوانس گریگوریان از آثار محبوب این شاعر ارمنی برای من است که آغاز برنامه نیز با خوانش این شعر و ترجمهٔ آن است. خوب می دانم گریگوریان چه احساسی دارد. شاهد توجه و خواندن اشعار خود بودن، آن هم در گوشه ای دیگر از دنیا، حسی ویژه است که هر آفرینشگر ادبی ای، در موقعیتی چنین، واجد آن است.

گریگوریان خوش قریحه، که در غالب کلمات و رفتار خود طنز و مطایبه را همراه دارد، قطعه شعری دارد که به قربانیان زلزله گیومری تقدیم کرده است. قطعه ای است در نهایت تأثیرگذاری و حزن و قرائت آن تأثیری عمیق برآنانی که ظرائف زبان شعری ارمنی را درک می کنند دارد. لاورنتی هوانسیان در پایان جلسه به گریگوریان دست مریزادی دوستانه می گوید و با ذکر اینکه اولین بار است این شعر را می شنود می افزاید: ((هوانس جان، اشک مرا درآوردی، آفرین)). این ابراز احساسات آن هم از سوی دانشمندی زبان شناس، که چشمان خیسش گواهی بر قلب مهربان و احساسات لطیف اوست، سخت متأثرم می سازد و بیش از پیش به قدرت قلم و زبان، آن هم در قالب شعر، باور می آورم.

گزیده ای از اشعار آروشات نیز به زیبایی قرائت می شوند و این بار کمی دقت، تنها مجال خواندن ترجمهٔ فارسی آنها را می دهد. امری که کمی برآروشات گران می آید و دوستانه آن را ابراز نیز می دارد. دو دانشجوی شعرخوان و دکلمه خوان از ارامنهٔ ایرانی اند و البته، زبان ارمنی زبان مادری آنان است. نوبت به دانشجویان ایرانی مسلمان که می رسد، نحوهٔ ادای کلمات ضرورت توجه بیشتر به آموزش زبان ارمنی و حمایت از گروه زبان ارمنی دانشگاه به بهترین شکلی رخ می نمایاند. سیمونیان خود بیش از همه به این مهم واقف است و با حسن استفاده از موقعیت، تلنگری به پارسادانیان نیز می زند و برگزاری دوره های دانش افزایی زبان ارمنی را از سوی دانشگاه های ارمنستان ضرورتی اجتناب ناپذیر می خواند و البته، دانشگاه آچاریان، به سبب قرارداد همکاری متقابلش با دانشگاه آزاد اسلامی، اولی ترین دانشگاه در تحقق این مهم و طرف اصلی سخن اوست.

گروه زبان و ادبیات ارمنی دانشگاه آزاد هدایایی برای جمع تدارک دیده و نهایت سلیقه را نیز در انتخاب آن به کار برده است. به ویژه هدیهٔ آنانیان که قطعاً هم اکنون زینت بخش اتاق کار او در کانون نویسندگان ارمنستان است. پذیرایی صمیمانهٔ گروه پایان بخش دیدار هیئت ارمنی از دانشکدهٔ زبان های خارجی است. دیداری که آشکارا بر دانسته های مهمانانمان از وضعیت آموزش عالی در ایران افزوده است.

مدت حضور هیئت ارمنی در کشورمان رو به اتمام است و فرصت گشت و گذاری شایسته در بازار و خرید فراهم نشده است. بازار تجریش نزدیک است و بهترین گزینه با توجه به نزدیکی مسیر. بازاری که نمونه ای کوچک از بازارهای سنتی ایران است البته، با زوائد و عارضه هایی که گله به گله روییده اند و گشت و خرید در آن هم فال است و هم تماشا. عطاری ای در گوشهٔ بازار تجریش بیشترین توجه همراهان ارمنی مان را بر می انگیزد و هرکدام به فراخور علاقه خود توشه ای از آن بر می گیرند.

دوستانمان شام را مهمان ارامنهٔ ایران در باشگاه آرارات پایین اند. خیابان های پرازدحام پایتخت را در ساعت های آغازین شبانگاهی به سمت هتل لاله پشت سر می گذاریم تا پس از استراحتی کوتاه با جمع میهمانان وداع کرده و آنان را به ضیافت هم کیشان ایرانی شان گسیل داریم.

دوشنبه، 6 آذر، تهران

امروز آخرین روز حضور مهمانان دوست داشتنی و فرزانه ارمنی مان است. جلسهٔ مصاحبهٔ مطبوعاتی در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، تنها برنامه پیش بینی شده است.

ده صبح از هتل رهسپار ساختمان مرکزی سازمان در بزرگراه رسالت و در جوار مصلی تهران می شویم. همایش مشترک خبری با حضور میهمانان ارمنی و دکتر وفایی، رییس مرکز گسترش زبان و ادبیات فارسی سازمان، برگزار می گردد. مقتدری به خبرنگاران خوشامد گفته و دکتر وفایی را به جمع بندی و ارائهٔ گزارش فرا می خواند. رییس مرکز گسترش زبان فارسی، همایش را در سطحی بالا ارزیابی و اظهار امیدواری می کند این برنامه، که هم زمان با روزهای آغازین خدمت وی در این سمت است، فتح بابی فرخنده برای برنامه های پربارتر و گسترده تر باشد.

وی در بخشی دیگر از سخنانش به روابط گستردهٔ فرهنگی ـ ادبی ایران و ارمنستان در عرصه های مختلف اشاره و با ذکر اقبال و توجه رو به گسترش جامعهٔ فرهنگی و ادبی ارمنی به ادبیات ایران قول خود را در تالار صائب دانشگاه اصفهان مبنی بر چاپ ترجمهٔ ارمنی گزیدهٔ غزلیات حافظ تکرار می کند.

پس از وی، آنانیان در سخنانی که مورد توجه ویژهٔ خبرنگاران قرار می گیرد با ارزیابی عالی از دومین همایش پل ادبی برنامه ریزی، هماهنگی و اجرای این برنامه را مورد تحسین قرار می دهد.

آنانیان پیشرفت های ایران در عرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و به ویژه فرهنگی را می ستاید و توجه دولت جمهوری اسلامی ایران به جامعه ارمنی ایران را کم نظیر می خواند.

او که چون دیپلماتی کارکشته و مسلط همایش مطبوعاتی را اداره می کند، چنان سنجیده و به جا سخن می گوید و در پاسخ به سؤالی نه چندان مرتبط رشتهٔ سخن را حفظ می کند که در پایان جلسه با تحسین ویژهٔ وفایی مواجه می گردد که او را نه تنها ادیب و نویسنده که سیاستمداری قابل می خواند. آنانیان، مصاحبه ای اختصاصی نیز با شبکهٔ خبر سیمای جمهوری اسلامی ایران که در آن، به تفصیل از روابط و مناسبات گستردهٔ ایران و ارمنستان به ویژه در عرصه های فرهنگی سخن می گوید.

مصاحبه پایان می یابد و دو طرف هدایایی به رسم یادبود به یکدیگر می دهند. دکتر وفایی از اینکه احتمالاً کثرت اشتغالات مانع حضور و خداحافظی اش در فرودگاه می شود عذرخواهی کرده و با وداعی گرم، میهمانان را به ما می سپارد.

بازگشت به هتل، صرف ناهار و مهیا شدن برای عزیمت به فرودگاه برنامه های بعدی است.

در راه بازگشت به هتل، ورود خیل مهمانان ارمنی مان به مغازهٔ آجیل فروشی ای در میانه های خیابان ولیعصر هم ته ماندهٔ ریال و تومان دوستان را به باد می دهد و هم صاحب مغازه را از فروش کلان کالاهای خود ـ که انصافاً با کیفیت بالا و قیمتی مناسب بود ـ مشعوف و شادمان می سازد.

صرف ناهار، استراحتی کوتاه و جمع کردن بار و توشهٔ سفر قدری به طول می انجامد. در راه فرودگاه امام خمینی، دیدار از مرقد امام نیز پیش بینی شده است امری که لاورنتی هوانسیان بسیار مشتاق آن است و به کرات، آن را به من یادآوری کرده است.

هنگام ورود به مرقد هم مرا به کناری می کشد و محجوبانه و از روی ادب تمام از من می خواهد به دوستان حرمت مکان را یادآور شوم و فضا، که همواره در طی مسیر آکنده از طنز و شوخ طبعی جمع بود، جدی تر و رسمی تر شود که البته نیازی به تذکر من نبود و خود هیئت، به ویژه سرپرست فهیم آن، مقتضیات موقعیت ها را خوب می شناخت.

هیئت ارمنی با احترام تمام دیداری تاریخی از مرقد بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران دارد که وسعت و عظمت بنا و اشتیاق و توجه مردم به این مکان توجهشان را سخت بر می انگیزد.

این حسن ختام پایان بخش برنامه های گروه نویسندگان و محققان ارمنی حاضر در دومین همایش پل ادبی ایران ارمنستان است.

دقایقی بعد در فرودگاه امام خمینی، جمعی را بدرقه می کنیم که در یک هفته حضور پربارخود در ایران پل های دوستی و مراودهٔ دو ملت بزرگ ایران و ارمنستان را وسعت و استحکامی دوباره بخشیدند. آنانیان با نکته سنجی و درایت ویژهٔ خود، هوانسیان با عمق اندیشه و سکوت پرمعنی همیشگی اش، گریگوریان با طنزی معنی دار در حرکات و کلمات و آواکیان با تجمیع بسیاری خصائل که به آینهٔ تمام نمای فرهنگ و ادب ارمنی مبدلش ساخته همه وهمه با خاطره ای خوش و به یادماندنی در حال ترک ایران بزرگ به قصد ارمنستان عزیز بودند که روس ها به نیکویی موزه ای در زیر آسمانش می نامند.

با تک تک دوستان به گرمی خداحافظی می کنم. آنانیان که دنیایی خاطره از خود برایم به جا گذاشت می گوید بیش از این بمانم اشکم سرازیر می شود، بگذار بروم. اگیپیان با مهری مادرانه از تمامی مراسم و برنامه ها قدردانی ای عمیق می کند و دیگر دوستان نیز هر کدام به نوعی.

اکنون که به آنچه در این یک هفته روی داد می اندیشم، عمیقاً و با تمام وجود درمی یابم که پل دوستی این دو کشور در تمامی ابعاد پلی است به پهنای تاریخ و آن سان بلند که ((از باد و باران نیابد گزند…))

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38
سال دهم | زمستان 1385 | 152 صفحه
در این شماره می خوانید:

آوتیک ایساهاکیان

نویسنده: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 آوتیک ایساهاکیان، شاعر، نویسنده، فعال سیاسی و اجتماعی و عضو فرهنگستان علوم ارمنستان شوروی، در الکساندراپُل...

هنر آوانس در ترجمه و تدوین سفرنامه برادران شرلی

نویسنده: احمد شعبانی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 مقدمه هر چند سفرنامهٔ برادران شرلی، که در زمان شاه عباس کبیر به ایران آمد، این توفیق و نیک بختی را یافت که در عهد...

آناهیتا (ناهید) در اساطیر ایران

نویسنده: دکتر فریده معتکف فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 در ایران باستان، احترام به عناصر اربعه ـ خاک، هوا، آتش و آب ـ از اصول اعتقادی ایرانیان بود و حتی، ایزدانی را خاص...

ارمنیان و تئاتر رشت

نویسنده: ایساک یونانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 استان گیلان از دیرباز به لحاظ مزایای ویژه اش به هند ایران و از دیگر لحاظ به مظهر کمال و جمال و طراوت و زیبایی...

نگاهی به تئاتر ارمنیان ایران

نویسنده: ژیلبرت مشکنبریانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 تاریخ برگزاری اولین نمایش ها در ارمنستان به دوران پیش از میلاد مسیح باز می گردد. پلوتارکوس، تاریخ نویس یونانی،...

آرمانگرایی در انزوا

نویسنده: غلامحسین دولت آبادی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 نزدیک به چهل سال است که از مرگ شاهین سرکیسیان می گذرد اما هنوز هم دربارهٔ او بحث و گفت وگو می شود و از...

گروه تئاتر آرمن

نویسنده: گابریل تیکیدچیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 آنچه می خوانید گزارش گونه ای است از آغاز تا پایان کار یک گروه کوچک تئاتری ارمنی و مروری است بر احوال اعضای گروه...

پیرامون کتاب شاهین سرکیسیان، بنیانگذار تئاتر نوین ایران

نویسنده: مینا رحمتی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 کتاب شاهین سرکیسیان، بنیانگذار تئاتر نوین ایران دارای چهار بخش است. بخش نخست به سیری کوتاه در تاریخچهٔ تئاتر نوین...

سرکیسیان و واگنر

نویسنده: لیدا بربریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 هر چند شاهین سرکیسیان را به حق به منزلهٔ بنیانگذار تئاتر نوین ایران می شناسند اما او در عین حال مترجم، مقاله نویس و...

پدر تئاتر نوین ایران

نویسنده: زاوان قوکاسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 نوشته ای برای جمشید لایق انتشار کتاب شاهین سرکیسیان، بنیانگذار تئاتر نوین ایران، به کوشش جمشید لایق، شایستهٔ...

سفر شاهین سرکیسیان، بنیانگذار تئاتر نوین ایران

نویسنده: علی اکبر علیراد فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 فقط یک اتفاق باعث شد تا ویراستار کتاب شاهین سرکیسیان، بنیانگذار تئاتر نوین ایران شوم. در نگاه اول، آنچه در کتاب...

بزرگ مرد تئاتر ایران

نویسنده: جمشید لایق فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 امروز کمتر انسانی پیدا می شود که زندگی خصوصی و کارش آمیختهٔ هم باشند چنان که رسیدگی به یکی مستلزم فراغت از دیگری...

شاهین سرکیسیان

نویسنده: آربی آوانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 از روزی که تئاتر ایران شاهین سرکیسیان را از دست داد نزدیک به چهل سال می گذرد... زمان عملکرد دو گانه دارد، هم مخرب و...

سرکیسیان و هنر او

نویسنده: میشا هایراپطیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 شاهین سرکیسیان از بنیانگذاران تئاتر ملی ایران است. او با فکری پویا و بینش و برداشتی علمی و همخوان با معیارهای...

مراسم معرفی کتاب شاهین سرکیسیان، بنیانگذار تئاتر نوین ایران و قدردانی از نویسندگان آن

نویسنده: آرتویت زهرابیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 چه بسیارند انسان های وارسته ای که تمام زندگی خود را بدون هیچ چشم داشتی وقف هنر کرده اند و تاریخ آنها را به دست...