نویسنده: کلار آبولیان


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58

پروفسور هراچیا آجاریان

در اواخر قرن هجدهم میلادی، در شهر ارمنی نشینی نزدیک قسطنطنیه، واقع در سواحل اروپایی دریای مرمره، به نام رُدُست، که به زبان ترکی تِکیرداغ[2] نامیده می شد، خانواده ای به نام هیوبریوکوغلی[3] زندگی می کرد. آخرین وارث این خانواده پدربزرگ هراچیا آجاریان،[4] کفاش هاروتیون،[5] بود که با کل اعضای خانواده اش به قسطنطنیه مهاجرت کرده و در محلۀ ساماتیا،[6] نزدیک کلیسای ارمنیان، مستقر شده بود.

کفاش هاروتیون سه فرزند پسر به نام های خاچاطور،[7] هاکوپ[8] و یغیا[9] و دو فرزند دختر به نام های اِفتیک[10] و شاهاندخت[11] داشت. هاکوپ، پدر آجاریان، در 1850م دیده به جهان گشود. وی مانند پدرش به کار کفاشی مشغول شد و با اِندزا،[12] دختر هریپسیمه[13] و گریگور کمهاجیان،[14] که به شغل چیت فروشی مشغول بود، ازدواج کرد. او دو خواهر و یک برادر داشت که همگی بی سواد بودند. اِندزا همسری مهربان، مادری دلسوز و زنی خانه دار و مهمان نواز بود. او از کشیشی به نام پدر هاکوپ، که از خویشاوندانش بود، کتابی به ارث برد که بعدها راهنمای آجاریان در زمینۀ فعالیت هایش شد. این کتاب یک کتاب درسی در زمینۀ تاریخ ارمنستان بود که در ونیز به چاپ رسیده بود.

هراچیا، فرزند سوم هاکوپ و اِندزا، در 8 مارس 1876م، در محلۀ ساماتیای قسطنطنیه چشم به جهان گشود. نام هراچیا را پدرخوانده اش به سبب شهرت زیاد هراچیا مرگریان،[15] از تجار آن زمان، برای کودک برگزید.  

هراچیـا در کـودکی یکی از چشم های خود را از دست داد. مادر او در شرح ماجرای کوری فرزندش می گوید زمانی که او را در یک سالگی برای گردش به باغی برده بود  خیره شدن طولانی مدت کودک به خورشید سبب از بین رفتن نور چشم چپ او شد و بعدها برای اینکه زشت به نظر نرسد، پزشک چشم چپ او را رنگ کرد و اینچنین شد که هراچیا تمام عمر را با یک چشم سپری کرد. با این حال، معتقد بود که زندگی بدون یک دست یا یک پا امری دشوار است اما زندگی کردن با یک چشم مشکل نیست. فرهنگ ریشهیابی کلمات، در چهار جلد، فرهنگ اسامی اشخاص، در پنج جلد، دستور زبان کامل، در ده جلد و غیره همگی حاصل فعالیت او با یک چشم بوده اند.

در دوران کودکی هراچیا، مرسوم بود برای اینکه مادران وقت بیشتری برای رسیدگی به کارهای خانه داشته باشند نگهداری فرزندان کوچک تر را به دایه واگذارند. بنابراین، هراچیا و خواهر بزرگ ترش، هِرسیلیا،[16] نیز به زنی به نام هاجی پراپ،[17] که در همسایگی  آنها زندگی می کرد، سپرده شدند. این زن بی سواد بود اما دختری داشت به نام آردِم[18] که خواندن و نوشتن بلد بود. آردِم کوشید تا الفبای ارمنی را به هِرسیلیا بیاموزد اما دخترک آن قدر کندذهن بود که حتی حرف الف را هم نیاموخت. در عوض هراچیا، که چهار سال از خواهرش کوچک تر بود، به لطف آردِم و بدون کتاب، الفبای ارمنی را فراگرفت. هراچیا و خواهرش در کنار این مادر و دختر روزها را سپری می کردند تا اینکه یک روز آردِم برای تنبیه گوش هراچیا را می کشد و با این کار باعث خونریزی گوش او می شود. به دنبال این اتفاق والدین هراچیا او را نزد دایه ای جدید می برند.

کفاش هاکوپ آشنایی داشت که در محلۀ ساماتیا مدرسه ای خصوصی به نام آرامیان[19] تأسیس کرده بود. او به علت روابط فامیلی هراچیای هفت ساله را در این مدرسه ثبت نام کرد. هراچیا طی دو سال در این مدرسه هم زمان به یادگیری زبان های ارمنی، فرانسه و ترکی پرداخت.

پس از آن هاکوپ پسرش را به مدت چهار سال (1885 ـ 1889م) به مدرسۀ ساماتیا فرستاد. در طول این چهار سال آجاریان با دبیران گوناگونی آشنا شد. مدرسۀ ساماتیا، هم از نظر دارا بودن ساختمانی خوب و مجهز به وسایل مورد نیاز و هم از نظر برخورداری از کادر آموزشی مجرب، در قسطنطنیه مشهور بود. معلمانی که هراچیا در کتابش از آنها یاد کرده به قرار زیرند:

ـ باغدیک جیحرجیان[20]: نخستین استاد زبان ارمنی آجاریان، کسی که هراچیا به خاطر تحصیلات زبان ارمنی اش خود را مدیون وی می دانست.

باغدیک جیحرجیان،نخستین استاد زبان ارمنی آجاریان

آجاریان در پایان جلد هفتم فرهنگ ریشهیابی کلمات عکس تمامی استادان زبان ارمنی خود را، که در طول تحصیل با آنها آشنا شده، آورده و نخستین عکس را هم به مرحوم جیحرجیان اختصاص داده است. او برای چاپ عکس جیحرجیان در کتابش نامه ای به وی، که در بلغارستان به سر می برد، نوشت و از او تقاضای ارسال عکس کرد. استاد عکس را همراه با نامه ای دلخراش برای شاگردش فرستاد و او را از وضع مالی اسفناک خود مطلع ساخت. آجاریان، در پی دریافت نامه، از طریق انجمنی خیریه مبلغی برای استاد فرستاد اما جیحرجیان دیگر دار فانی را وداع گفته بود و آجاریان هرگز پاسخی از وی دریافت نکرد. استاد در بخشی از نامۀ دلخراش خود برای شاگردش نوشته بود: «نمی دانم آیا توانستم در چشم هایت جرقۀ آن آتشی را که تو را به این درجه رسانده بخوانم یا نه؟».

ـ ملکون گیورجیان[21]: معلم زبان باستانی ارمنی، گرابار و تاریخ باستان نویسی ارمنی.

ـ میهران آبیگیان[22]: معلم زبان ترکی.

ـ هاکوپ وسگان[23]: معلم زبان فرانسه.

ـ هاکوپ تیولیان[24]: معلم ریاضی، معروف به مسیو پاسکال.

ـ گریگور مارکاریان[25]: معلم تاریخ و جغرافیا.

ـ داوید خاچگونتس [26]: مورخ و تاریخ نویس معاصر.

ـ ینوک تِییان[27]: معلم فیزیک، شیمی و آناتومی.

ـ سیمون هاکوپیان[28]: معلم نقاشی.

ـ میهران دیوکمِجیان[29]: معلم خوش نویسی.

ـ کشیش واهان هاکوپیان[30]: معلم تعلیمات دینی.

آجاریان در چنین محیط مساعدی، که در آن هرنوع آزادی فرهنگی و ملی وجود داشت، به تحصیل ادامه داد تا اینکه در 1888م دولت ترکیه با سانسورهای فرهنگی و ادبی دندان های تیز خود را به نمایش گذاشت. تدریس تاریخ ارمنستان ممنوع شد و مأموران دولت با بازرسی کتاب های درسی مهر مجوز استفاده بر آنها می زدند.

در این دوران، شخصی به نام چولاکیان[31] روش زیرکانه ای برای چاپ کتاب تاریخ ارمنستان به کار برد. او کتابی منتشر ساخت که بخش های نخست آن مربوط به مطالب ساده ای مانند افسانۀ هایک[32] و بِل،[33] پادشاه آبکار[34] و غیره بود و در ادامۀ آن مطالبی جامع دربارۀ تاریخ خلیفه گری قسطنطنیه آمده بود. به این ترتیب، کتاب وی مجوز فروش و تدریس گرفت اما دبیران در کلاس های تاریخ به جای تاریخ خلیفه گری، تاریخ ارمنستان  را تدریس و به جای کلمات ممنوع از واژه های جایگزین استفاده می کردند؛ برای مثال، به جای ارمنستان عبارت کشور پرستوها را به کار می بردند.

آجاریان بارها از خود پرسیده بود که علت گرایشش به تاریخ چه بوده؟ آیا تخصص افراد امری است ذاتی یا به شرایط موجود بستگی دارد؟

خود او بعدها پاسخ این پرسش را یافت و برآن شد که شرایط موجود اثری بزرگ بر این امر دارد. او با داشتن مادری بی سواد و خواهری که تا لحظۀ مرگ هم حرف الف را نیاموخت و پدری که تنها اندک سوادی داشت، اما فردی بسیار کوشا و با پشتکاری قوی بود، ذاتی بودن این امر را رد  کرد.

آجاریان با ذکر خاطره ای از پدر طرز فکر او را به تصویر می کشد: « روزی پدرم به مدرسه آمد و از مدیر پرسید که وضع درسی پسرم چطور است؟ مدیر پاسخ داد که پسرتان پشتکار زیادی دارد و پدرم گفت که کاش به جای پشتکار داشتن اهل کار بود!».

کفاش هاکوپ تنها یک کتاب داشت که شامل شعرهای ترکی به زبان ارمنی بود و در اوقات فراغت آنها را با صدای بلند می خواند. او به علت سواد کمی که داشت نمی توانست در ذهنش چیزی را مطالعه کند. بنابراین، مطالب را با صدای بلند می خواند طوری که مطالعۀ ساده تبدیل به آواز خواندن می شد. در ضمن، به تاریخ ارمنستان هم علاقه ای خاص داشت و از هراچیا می خواست تا کتابی را که همسرش از پدر هاکوپ به ارث برده بود برای وی بخواند. هنگامی که پدر سرگرم کفاشی می شد هراچیا رو به روی او می نشست و به خواندن کتاب مشغول می شد و هرگاه به پایان می رسید، به خواست پدر، آن را از ابتدا می خواند. به قول خودش صدها بار این کتاب را خوانده بود چنان که مطالبش را ازبر شده بود. به این ترتیب، عشق به دانستن تاریخ ارمنستان در هراچیا شکل گرفت و بعدها تبدیل به علاقه به دانستن تاریخ تمام جهان شد. او هرکتابی را که مطلبی دربارۀ تاریخ در آن بود یا کلمۀ تاریخ در آن به کارفته بود، مانند تاریخ پرندگان، مطالعه می کرد.

عشق به فراگیری تاریخ ملت های مختلف آتش میل به دانستن زبان های گوناگون را در آجاریان شعله ور ساخت چنان که وی از تاریخ به زبان شناسی روی آورد اما او، که پسرکی دوازده ساله بود، برای شناخت زبان های گوناگون هیچ کتاب یا راهنمایی نداشت. از هر مورخی که کتابی به دستش می رسید ترجمه می کرد  و آن را برابر با تاریخ میلادی مرتب می ساخت، از جملۀ این کتاب ها کتاب تاریخ موسی خورنی[35]بود. او تمام این فعالیت ها را در مدرسۀ محلۀ ساماتیا انجام می داد.

هراچیا کتابخانۀ خاصی نداشت و تنها تعداد انگشت شماری کتاب در اختیار او بود. در آن زمان در قسطنطنیه کتاب های بسیاری، مانند آثار رافی،[36] ممنوع بود. با این حال، هراچیا و دوستانش توانسته بودند رمان جلالالدین، اثر رافی، را با قیمتی نسبتاً گران به دست آورند تا نوبتی آن را بخوانند. هنگامی که نوبت به هراچیا رسید مطالعۀ کتاب را یک روزه تمام کرد و چنان تحت تأثیر آن قرار گرفت که شروع به نوشتن رمانی انقلابی به سبک جلالالدین کرد. در همین سنین نمایشنامه ای هم به نام تیگران[37] دوم نوشت که تأثیر گرفته از آثار نویسندۀ نامی ارمنی، پطروس دوریان،[38] بود.

مادر هراچیا می گوید که او در زمان کودکی بازی کردن را دوست نداشت و تمام اسباب بازی هایش را خراب می کرد و وقتی از او می پرسیدند که چرا اسباب بازیت خراب شد تنها در جواب می گفت که درستش می کنم. پدر هراچیا با دیدن این وضع تصمیم می گیرد که اسباب بازی محکم تری برای فرزندش تهیه کند اما هراچیای کوچک هنگامی که متوجه می شود نمی تواند اسباب بازی جدید را خراب کند تصمیم می گیرد تا آن را از طبقۀ دوم خانه به پایین بیندازد ولی با ناکامی در این کار دست آخر آن را آتش می زند. پس از مهار آتش، والدین پسرک دیگر هرگز برای او اسباب بازی ای نخریدند.

در 1889م، پس از چهار سال تحصیل، آجاریان از مدرسۀ محلی ساماتیا فارغ التحصیل شد. او پس از  فراغت از تحصیل دو راه در پیش رو داشت: یا باید ادامۀ تحصیل می داد یا به شغل و حرفه ای مشغول می شد.

هاکوپ کفاش تصمیم گرفت پسرش را در مدرسۀ کِندروناگان[39] ثبت نام کند. در این مدرسه، ادبیات، تاریخ و شاخه های گوناگونی از دانش را تدریس می کردند. روزی مدیر مدرسه به کلیۀ دانش آموزان می گوید که هرکس باید نام خانوادگی ای داشته باشد. در آن زمان، در قسطنطنیه ارمنیان نام خانوادگی نداشتند و به جای آن از نسبت، یا به زبان ترکی از لقب، استفاده می کردند. بیشتر دانش آموزان، بر حسب عادت، از نام پدربزرگشان به منزلۀ نام خانوادگی استفاده کردند. هراچیا هم از پدر خودش پرسیده بود که نام پدرش چه بوده یا چه نسبتی به او می دادند و هاکوپ نیز به او گفته بود که پدرش به « گرجین آکوب»[40] معروف بوده. هراچیا که از این نام خوشش آمده بود نام خانوادگی گرجینیان[41] را برگزید اما مسئولان مدرسه با این استدلال که چنین نامی وجود ندارد آن را به گرجیگیان[42] تغییر داده بودند. به این ترتیب، آجاریان در دوران تحصیلش در این مدرسه با نام هراچیا گرجیگیان ثبت نام شد اما چون دوستانش این نام را مسخره می کردند هراچیا با بهره گرفتن از زبان باستانی ارمنی، گرابار، کلمۀ گرجیک را به آجاریان تبدیل کرد.

آجاریان از سال های تحصیل در مدرسه های ساماتیا و کندروناگان آثاری به یادگار گذاشته است. در 1887م، در قسطنطنیه، شعری سرود که حاصل عشقی کودکانه به دختری به نام اُژنی[43] بود. همین احساسات کودکانه، که ناشی از عشق هراچیا به دختر معلم ریاضی اش بود، سبب شد تا دست به خلق دومین رمان خود زند. او اثر بعدی خود، ورجالویس[44] (غروب خورشید)، را زمانی که در باغی غروب خورشید را می نگریسته و به دختر مورد علاقه اش فکر می کرده نوشته است. هراچیا با خواندن ورجالویس در کلاس انشا آن چنان معلم انشای خود را متأثر کرده بود که معلم با یادآوری عشق دوران جوانی اش آن را برای شاگردانش تعریف کرده بود و هراچیا هم داستان عاشقانۀ معلم را به رشتۀ تحریر درآورده بود.

با اینکه هراچیا با رؤیای دبیر شدن درس می خواند اما روزی متوجه شد که این کار هیچ آیندۀ روشنی ندارد و تصمیم گرفت که پزشک شود اما رؤیایش به حقیقت نپیوست زیرا دستور صادر شده بود که ارمنیان را در رشتۀ پزشکی ثبت نام نکنند.

آجاریان در مدرسه کندروناگان (نفر دوم ایستاده از سمت چپ)

در 1893م، آجاریان از مدرسۀ کندروناگان فارغ التحصیل شد (1889 ـ 1893م). او از معلمان این دوره فکاهی نویس ارمنی، هاکوپ بارونیان،[45] را، که حسابداری تدریس می کرد، به یاد می آورد و دربارۀ او می گوید: «بارونیان آن قدر جدی بود که حتی در برابر مطالب خنده دار هم هیچ لبخندی نمی زد و خارج از درس دربارۀ هیچ چیزی گفت و گو نمی کرد. یک روز وقتی بارونیان از مدرسه به خانه برگشت بیمار شد و پس از شش ماه بستری شدن چشم از جهان فروبست».

افکار و اندیشه های آجاریان در سال چهارم تحصیل در مدرسۀ کندروناگان شکل گرفت. در این دوران جنبش های ارمنیان در برابر ترک ها تازه شروع شده بود. او در این مدرسه دروس زبان فرانسه، ترکی، ارمنی گرابار و آشخارهابار[46] را گذراند. البته دستور زبان آشخارهابار به آنها تدریس نمی شد اما به آشخارهابار انشا می نوشتند. شاگردان مدرسه همچنین به زبان فارسی علاقه مند بودند و می کوشیدند تا واژه های فارسی به کار رفته در زبان ترکی را بشناسند و بیاموزند. آجاریان هم با خواندن شعری به زبان فارسی در کلاس، که آن را از حلوا فروش محله شان آموخته بود، بهترین شاگرد زبان فارسی شناخته شد. او همچنین دروس وکالت و اقتصاد را نزد شخصی کاتولیک به نام هُوهانس شاه نظر،[47] فراگرفت.

آجاریان نخستین بار با خواندن مقدمۀ جلد نخست کتاب تاریخ ملل قدیم، نوشتۀ ماتِوُس ماموریان[48] مطالبی پیرامون زبان شناسی فراگرفت. در این کتاب، به اندازۀ نصف صفحه، مطالبی دربارۀ زبان هند و اروپایی نوشته و جدولی مبنی بر مقایسۀ کلمات در زبان های گوناگون رسم شده بود. از این پس، توجه آجاریان دوستدار تاریخ به سمت زبان شناسی متمایل شد.

هنگامی که آجاریان یازده سال داشت ماهنامه ای به نام هاندِس،[49] منتشر می شد که افزون بر مطالب ادبی مطالبی در مورد زبان شناسی نیز در آن به چاپ می رسید. این نشریه را دوست پدر هراچیا، که کارگری ساده  بود، برای او می خرید و به هراچیا می داد تا مطالعه کند. هراچیا، که در این سال ها نوشتۀ پدر سِرُوبه درویشیان[50] را دربارۀ خط میخی فارسی و داستان پیدا کردن کلید آن را به دست دانشمندی آلمانی در نتیجۀ اندیشۀ والای بشری خوانده بود، زمانی که وارد مدرسۀ کندروناگان شد علاقه اش به زبان شناسی فزونی یافت.

چندی بعد با خواندن کتاب زبان هند و اروپایی سِروُبه درویشیان، که در آن به طور خلاصه به زبان شناسی هند و اروپایی، منشأ و تاریخ آن، تمدن و پیشرفت اقوام هند و اروپایی، ریشۀ اولیۀ زبان هند و اروپایی و کلمات و دستور زبان ارمنی و دیگر زبان های نشئت گرفته از آن پرداخته شده بود، عقاید کلی دربارۀ زبان شناسی هند و اروپایی در آجاریان شکل گرفت و به این ترتیب، کتاب درویشیان به نخستین استاد زبان شناسی وی تبدیل شد.

پس از این کتاب، هراچیا به مطالعۀ دو کتاب دیگر پرداخت که آنها را از معلم خود، یغیا دِمیرجیباشیان،[51] دریافت کرده بود: نخست کتابی چهار جلدی از فرانتس بوپ،[52]  از پایه گذاران علم زبان شناسی، به نام دستور زبان بوپ، که میشل برلی[53] آن را به فرانسه ترجمه کرده بود و دیگری ترجمۀ فرانسوی کتابی به زبان سانسکریت به همراه لغت نامه و توضیحات دستوری آن . از کتاب های دیگری که هراچیا در این سال ها به مطالعۀ آنها پرداخت ترجمۀ فرانسوی بهاگودگیتا [54]، از کتاب هـای مقدس هنـدی، بود.  او بعدها به پیشنهاد آوِدیک ایساهاکیان،[55] نویسندۀ نامی ارمنی، این کتاب را به ارمنی ترجمه کرد.

هراچیا در آغاز کار دست به انتشار مجله ای به نام آسبارِز[56] زد و در آن به چاپ شعر و همچنین مقالاتی دربارۀ ریشه یابی کلمات پرداخت. مدتی بعد فرهنگنامۀ هایگازیان [57] را مورد مطالعه قرار داد و با بیرون گذاشتن کلمات مرکب، پسونددار و پیشونددار کلیۀ ریشه ها را معنی و آنها را در دو ستون یادداشت کرد. او در آخرین سال تحصیل به طور خلاصه دربارۀ ریشه و پیدایش این کلمات مطالبی نوشت که نخستین پایه های کتاب فرهنگ ریشهیابی کلمات او را بنیاد نهاد. همچنین اقدام به نوشتن کتابی با عنوان فرهنگ گویشهای اقوام کرد. او از سال دوم دبیرستان گویش های مختلف ولایت های گوناگون قسطنطنیه را، که از مادرش می شنید، گرد می آورد.

هراچیا در آخرین سال دبیرستان از دوستانش خواست تا روزانه پنج کلمۀ محلی به او بگویند. از کتاب های چاپ شده نیز این کلمات محلی را جمع آوری کرد و بعدها، با استفاده از این اطلاعات، فرهنگ لغات باارزشی را به چاپ رساند. پس از آن، اقدام به نوشتن فرهنگ ریشهیابی کلمات ترکی کرد. او با بیرون گذاشتن کلمات وام گرفته شده از زبان های فارسی، عربی، یونانی و ایتالیایی از فرهنگ لغات آبیگیان[58] فهرست ریشه های کلمات ترکی را نوشت. او سعی داشت تا با مقایسۀ دستور زبان های گوناگون از متعلق بودن یا نبودن آنها به یک خانواده آگاهی یابد.

به دنبال مشکلاتی که بین هراچیا و معلم فیزیک، در آخرین سال تحصیل، پیش آمد هراچیا تصمیم گرفت پیش از آنکه او را از مدرسه اخراج کنند خود مدرسه را ترک گوید. او با دیدن اعلامیه ای مبنی بر استخدام معلم در مدرسۀ ارمنیان واقع در آداپازاری[59] تصمیم گرفت به این شهر برود.

او، که هرگز از قسطنطنیه خارج نشده بود، به سختی  و با مشکلات فراوان به آداپازاری رسید. در آنجا ملاقات با دوستی قدیمی، که وی نیز تحصیلات خود را نیمه کاره رها کرده بود، هراچیا را از تصمیم خود منصرف ساخت. او از هراچیا خواست تا اشتباه وی را تکرار نکند و تحصیلات خود را به پایان رساند. پس از این دیدار، هراچیا، با وجود نارضایتی، به مدرسه بازگشت و تحصیلات خود را به پایان رساند.

در 26 اکتبر 1893م، دوازده محصل دیپلم خود را از دبیرستان کندروناگان دریافت کردند که یکی از آنها آجاریان بود. البته، او تنها کسی بود که دو دیپلم دریافت کرد و دیپلم دوم به خاطر معلوماتش در زمینۀ زبان ارمنی به وی داده شد.

آجاریان پس از فراغت از تحصیل نتوانست شغلی مناسب بیابد. پدرش، هاکوپ، هم دائم شکایت می کرد که این همه سال تو را به مدرسه فرستادم هیچ به درد نخوردی. اگر به دکان نجاری می فرستادمت دست کم هفته ای چند سکه به خانه می آوردی. سرانجام هراچیا، در 1893م، در مدرسۀ محلۀ قالاتای[60] قسطنطنیه، در سمت معلمی، مشغول به کار شد، شغلی که آن را بیش از شصت سال در مناطق گوناگون دنبال کرد.

پس از یک سال آجاریان به مدرسۀ آرامیان،[61] در روستای گاد،[62] منتقل شد و تا 1894م، در این مدرسه  ماند. او در تعطیلات تابستان همان سال با گابریل نورادونگیان،[63] از آشنایان مدیر مدرسه، آشنا شد و نوشته هایش را در زمینۀ فرهنگ ریشه یابی کلمات، فهرستی را که از ریشۀ کلمات زبان ترکی تهیه کرده بود، همچنین رمانی را که از زندگی خودش نوشته بود به همراه چند تحقیق دیگر به او نشان داد. نورادونگیان پس از مطالعه و بررسی نوشته های آجاریان ابتدا کتابی از یک نویسندۀ انگلیسی را دربارۀ ریشۀ کلمات ترکی، که مشتمل بر کلیۀ ریشه های کلمات ترکی به اضافۀ پیشوندها و پسوندها به همراه مقایسۀ کلمات هم نوع بود، به وی داد و پس از چند روز به او پیشنهاد کرد تا معلمی زبان ارمنی را در مدرسۀ ساناساریان،[64] شهر کارین،[65] با حقوق نسبتاً بالا بپذیرد. هراچیا نیز با خوشحالی پیشنهاد وی را قبول کرد و تصمیم گرفت به منظور پس انداز پول کافی، برای ادامۀ تحصیل در پاریس، به مدت یک سال در این مدرسه تدریس کند.

او در همین ایام برآن شد تا فرهنگ کلمات و دستور زبان لاز،[66] از زبان های اقوام قفقاز، را بنویسد اما لازها افرادی خشک و خشن بودند. با این حال، هراچیا توانست با پیرمردی لاز، که در بازار انگور می فروخت، آشنا شود. او کلمات را از پیرمرد می پرسید و یادداشت می کرد. حتی کوشید تا از راه صحبت کردن با پیرمرد دستور زبان لازی را هم به نگارش درآورد، کاری بس دشوار آن هم به کمک پیرمردی بی سواد. در یکی از این روزها پیرمرد به هراچیا گفت که او شک مأموران را برانگیخته و تحت تعقیب آنهاست زیرا هر روز با پیرمردی لاز به گفت و گو می نشیند و مظنون به انتشار افکار سیاسی است. از آن پس هراچیا دیگر استاد زبان لازی اش را ندید.

آجاریان در زمان تدریس در کارین

در 1894م، آجاریان از راه خشکی از قسطنطنیه به کارین رفت و یک سال در این شهر ماند. او شرح این سفر ده روزه را تا کارین در کتاب تکهای نان برای اهل زیتون با عنوان« از استانبول تا کارین» به رشتۀ تحریر درآورده است.

آجاریان، که به غیر از زبان ارمنی به زبان های یونانی، لاتین، آلمانی، انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی، ترکی و فارسی هم آشنایی کامل داشت، می کوشید تا با خواندن فرهنگ لغات دیگر زبان ها کلمات آنها را با یکدیگر مقایسه کند. او فرهنگ ریشهیابی کلمات را گسترش داد و تعداد کلمات موجود در آن را به سیصد واژه رساند.

در مدرسۀ ساناساریان چهل کتاب خطی وجود داشت که قدیمی ترین آنها انجیلی دست نویس متعلق به 885م بود. هراچیا، که در تمام طول عمرش کتاب دست نویس ندیده بود، دیوانه وار به مطالعۀ این کتاب ها پرداخت، فهرستی از آنها تهیه کرد و به مجلۀ هاندِس فرستاد.

آجاریان در این زمان هجده سال داشت و به گفتۀ خودش پسری بود با ظاهری زشت و ضعیف با یک چشم کور و از نظر اخلاقی بی دغدغه، آرام و رفیق دوست. به همین دلیل نمی توانست با شاگردان کلاس های بالاتر، که حتی برخی از آنها از نظر سنی از او بزرگ تر بودند، خیلی جدی رفتار کند. درنتیجه، جو کلاس او نسبتاً دوستانه بود. به همین دلیل، مدیر مدرسه مجبور شد معلمی میان سال را برای تدریس کلاس های بالاتر استخدام کند و کلاس های پایین تر را به هراچیا داد تا هم زمان هم زبان ارمنی را تدریس کند و هم تاریخ ارمنستان را که آموزش آن از طرف دولت ممنوع اعلام شده بود.

آجاریان در کارین هم، مانند همۀ مناطقی که در آنها به تدریس پرداخته بود، کلمات مربوط به گویش های محلی را جمع آوری و پس از تصحیح آنها را به فرهنگ کلمات اضافه کرد.

هنگام بازگشت به قسطنطنیه، با توجه به اینکه مأموران دولتی ترکیه از هر نوع نوشته ای ایراد می گرفتند و مترصد بهانه جویی بودند، آجاریان نسخه ای از فرهنگ ریشهیابی کلمات را، که به دست شاگردانش دست نویسی شده بود، با پست به قسطنطنیه فرستاد و یک نسخه را نیز همراه خود برد.

مِیه،استاد آجاریان در پاریس

در اکتبر 1895م، آجاریان به همراه اثاثیه ای مختصر، شامل یک دست رختخواب، یک کیف و چند کتاب، برای ادامۀ تحصیل راهی پاریس شد. در لنگرگاه، هاکوپ کفاش، که برای بدرقۀ پسرش آمده بود، برای اینکه همین اثاثیۀ اندک از بازرسی مأموران در امان بماند رشوه ای به آنها پرداخت و پسرش را راهی سفر کرد.

جوان تشنۀ تحصیل به پاریس رفت تا در رشتۀ زبان شناسی ادامۀ تحصیل دهد. او در دانشگاه سوربُن[67] با استادی به نام مِیه،[68] که هرگز نامش را هم نشنیده بود، آشنا شد، کسی که بعدها در خاطراتش او را دوست و راهنمای زندگی اش معرفی می کند.

دورۀ تحصیل در سوربُن می بایست سه سال به طول می انجامید. هراچیا، که پیش از رهسپار شدن به پاریس مقداری پول پس انداز کرده بود، هنگام عزیمت مایحتاج یک سالش را از این پول برداشت و مابقی را به یکی از دوستانش به نام پطروس پاریان[69] سپرد تا بنابر قولی که به یکدیگر داده بودند با آن پول کار کند و بقیه را در فرصتی مناسب برای هراچیا بفرستد. به این ترتیب، نخستین سال اقامت در پاریس به راحتی سپری شد و هراچیا با پولی که داشت می توانست روزی دو وعده غذا بخورد. با اتمام سال اول پول هراچیا هم به پایان رسید. پطروس در یک حادثۀ اسفناک، در یکی از بانک های قسطنطنیه، قربانی شد و هراچیا دیگر هیچ پولی دریافت نداشت. از این زمان سخت ترین روزهای زندگی آجاریان شروع شد. به پیشنهاد دوستانش به تعدادی از ثروتمندان ارمنی پاریس مراجعه کرد ولی هیچ کمکی از آنها دریافت نکرد. او، که روزانه قادر بود تنها تکه ای نان کوچک با مقدار کمی هویج تهیه کند، در طی روز همیشه گرسنه بود اما همچنان سر کلاس های درس حاضر می شد و مطالعاتش به همان منوال ادامه داشت تا اینکه فکری به ذهنش رسید.

دانشجوی جوان تصمیم گرفت نوعی میوه را، که در قسطنطنیه به صورت خشکبار استفاده می شد ولی در پاریس آن را به صورت خام به مرغ ها می دادند، به صورت بو داده در خیابان ها بفروشد. ابتکاری که خودش آن را ابداع کرده بود. از دوستانش سه فرانک قرض گرفت و لوازم مورد نیاز را تهیه کرد. میوه ها را آماده کرد، آنها را در پاکت های کوچک ریخت، در سبدی چید و راهی خیابان سَن میشل،[70] از خیابان های اصلی پاریس، شد. در ابتدا خواست داد بزند و تنقلاتی را که آماده کرده بود بفروشد ولی صدا در گلویش خفه شده بود. یکی از دوستانش، که همراه او آمده بود، تشویقش کرد و گفت: «خجالت نکش، نترس، داد بزن. روزی می آید که با افتخار این روزها را به یاد خواهی آورد». او در روز اول هفت فرانک کاسب شد. قرضش را پرداخت و احساس کرد خوشبخت ترین آدم روی زمین است. روز بعد وقایع را برای مِیه تعریف کرد. استادش به او گفت: « شما باعث شگفتی و تعجب من هستید» و هراچیا این حرف را به منزلۀ تشویق تلقی کرد. درآمد هفت فرانکی آن شب اولین و آخرین فروش موفق هراچیا بود. روز دوم پنج فرانک فروش داشت و کم کم مقدار پولی که به دست می آورد کم شد تا اینکه به روزی بیست سنت رسید.

آجاریان از هشت صبح تا ده شب را در دانشگاه می گذراند، جایی که گرم بود و حداقل سرما اذیتش نمی کرد. همچنین می توانست از کتابخانۀ عظیم دانشگاه استفاده کند. ساعت ده شب که دانشگاه تعطیل می شد به اتاق حقیرش واقع در طبقۀ هشتم یک ساختمان می رفت، اتاقی که فرشش کاشی های سرد و فارغ از هر گونه وسایل راحتی بود. سبدش را برمی داشت و در سرما رهسپار خیابان های پاریس می شد و تا چهار صبح، یعنی شش ساعت متوالی، به مشتریانی که بیرون کافه نشسته بودند محصولش را تعارف می کرد. روزهای بارانی برای او اسفناک بود چون مشتریان کافه ها از محوطۀ بیرون کافه استفاده نمی کردند و داخل کافه هم دست فروشی ممنوع بود.

ماه ها به همین منوال گذشت. هراچیا کم کم لاغر شد و سوءتغذیه سردردهای همه روزه و ضعیف شدن نور تنها چشمش را به همراه آورد، وضعیتی که حتی مطالعه را برایش دشوار کرده بود.

از آنجا که طبق قوانین دانشجویان می توانستند مجانی به پزشک مراجعه کنند هراچیا نزد یک چشم پزشک رفت. پزشک با معاینۀ چشم او به وی گفت که باید دست از مطالعه و تحصیل بردارد، به کشورش بازگردد و با چوپانی خودش را سرگرم کند زیرا طی ده سال آینده کور خواهد شد. هراچیا به پیشنهاد یکی از دوستانش نزد پزشکی مسن تر و باتجربه تر رفت. چشم پزشک پس از معاینه به او گفت: «شما حتماً دانشجوی فقیری هستید. در اثر سوءتغذیه دچار ضعف نور چشم شده اید. این بیماری بی ضرر است و اگر خوب تغذیه کنید مشکل چشمتان حل خواهد شد. دوایی برایتان تجویز نمی کنم فقط باید خوب غذا بخورید تا سلامتی تان بازگردد». به واقع هم هنگامی که وضع مالی هراچیا بهتر شد کم کم در اثر تغذیۀ مناسب سلامتی خود را بازیافت.

باران های متمادی وضع هراچیا را بدتر کرد تا اینکه یکی از هم کلاسی هایش، از اهالی لوکزامبورگ،[71] از وضعیت او مطلع شد. هراچیا برای دوستش توضیح داد که او نمی تواند مانند دانشجویان لوکزامبورگی بورسیه ای از دولت دریافت کند چرا که او یک ارمنی است و ارمنی ها دولتی ندارند که کمکشان کند. پس، خودش باید مایحتاج زندگی اش را تأمین کند.

روز بعد هم کلاسی  هراچیا دو شاگرد را برای یادگیری زبان ترکی به او معرفی کرد، آن هم با ساعتی پنج فرانک. در همین حین یک فرانسوی هم برای یادگیری زبان ارمنی نزد او آمد. سپس یکی از دانشجویان ارمنی، که قصد بازگشت از پاریس را داشت، اتاقش را با اثاثیۀ آن، به قیمت بیست فرانک، به هراچیا فروخت. به این ترتیب، هراچیا صاحب تخت خواب، میز، صندلی، آیینه، بخاری و ظروف غذا شد. خودش هم برای تزیین اتاقش دو مجسمۀ ونوس به قیمت یک فرانک خریداری کرد. پس از تحویل گرفتن اتاق هم در سمت منشی و با حقوق ماهی صد فرانک نزد یک شاهزاده مشغول به کار شد.

در 1897م، آجاریان 21 ساله به کمک استادش، مِیه، به عضویت انجمن زبان شناسان پاریس درآمد و این به لطف نوشتن کتاب دستور زبان لازی بود، که مِیه آن را به منزلۀ پژوهشی نوین در علم زبان شناسی به اعضای انجمن معرفی کرده بود و همچنین مقالۀ «قالب کلمات در ارمنی»، که در 1897م، در مجلۀ اِم اِل اِس پاریس منتشر شد و ترجمۀ ارمنی آن نیز، در همان سال، در مجلۀ بازماوِب،[72] به چاپ رسید.

هراچیا در 1899م، در پاریس، مقاله ای منتشر ساخت به نام «تحقیق های بررسی شدۀ زبان ارمنی قدیم در گویش های مدرن امروزی»[73]  که برای پژوهش دربارۀ موضوع آن به غیر از خودش پنج نماینده از ولایت های گوناگون انتخاب کرد و با روش تجربی[74] حروف انفجاری زبان ارمنی را مورد بررسی قرار داد و با مقایسۀ آنها با زبان های فرانسه و آلمانی به نتایج بزرگی دست یافت. این مقاله در نسخۀ دوم مجلۀ بین المللی گوش، حلق، بینی و آواشناسی تجربی[75] به چاپ رسید و مِیه دربارۀ آن گفت این اثر، که به بررسی مجموعۀ گویش های گوناگون می پردازد و نخستین بار است که به روش تجربی ارائه شده، به نتایج با ارزشی ختم خواهد شد.

آجاریان جوان در پاریس نه تنها نزدیک به چهار سال به تحصیل پرداخت بلکه در این مدت بر شمار زبان های زنده و مرده ای که می دانست افزود و با تلاشی وصف ناشدنی آثاری از خود برجای گذاشت که سبب رونق و شکوفایی بیشتر زبان ارمنی شد. بی شک شگفتی برانگیز است که چگونه جوانی چنان تهیدست و با چنان وضعیت اسفناکی، که مجبور بوده ساعت های متمادی را در دانشگاه و پس از آن برای دست فروشی صرف کند موفق شده چنین آثار گران بهایی از خود برجای گذارد. شاید او راز فعالیت بیشتر از 24 ساعت را پیدا کرده بود!.

آجاریان در 1897م، در مجلۀ بازماوِب، مقاله ای با نام «هایگاگانک»[76] به چاپ رساند که نخستین شماره از مجموعه مقاله هایی بود که آخرین آنها را 55 سال بعد، در 1952م، به نام «هایگاگانک ـ ت»،[77] منتشر ساخت. او در این مقاله به بررسی و تصحیح کلمات و نیز توضیح معنی جدید کلمۀ «نباست»[78] (کمک) پرداخت. وی در همین سال دو مقالۀ دیگر نیز نوشت. نخست مقاله ای با نام «اسامی ماه های ارمنی» که در آن به صورت کامل به بررسی ماه های ارمنی و مقایسۀ آن با دیگر ماه های ملل گوناگون پرداخت و دیگری مقاله ای با نام «مقایسۀ تاریخ دیرین زیتون» بود که آن را در 1897م، در بازماوِب، منتشر ساخت و در آن این تاریخ را با اطلاعاتی که هرودِس[79] دربارۀ شاه هرامپسینیدوس[80] مصری داده مقایسه کرد.

هراچیا، که در پاریس آشنایان ارمنی زیادی داشت، توانست دربارۀ گویش ارمنیان اطلاعات فراوانی به دست آورد. او ماحصل پژوهش های خود را در این زمینه در مقاله ای تحقیقی با نام «بررسی گویش آسلانبِگ»[81] به نگارش درآورد که در 1898م، در شمارۀ 146نشریۀ بازماوب، به چاپ رسید. در نگارش این مقاله نویسندۀ نامی ارمنی، آلکساندر نالباندیان،[82] که خود اهل اسلانبگ بود، به وی کمک کرد. این مقالۀ پژوهشی اثری برجسته در زمینۀ گویش های ارمنیان است و پس از  آن بود که آجاریان موفق شد تا کتاب علم گویشهای زبان ارمنی را در 1911م، در نخجوان نو، به چاپ رساند و بر مبنای این پژوهش پایۀ دانش گویش های ارمنی را در زبان شناسی ارمنی بنیاد  نهد.

در 5 سپتامبر 1897م، آجاریان در یازدهمین همایش بین المللی شرق شناسان در پاریس، در بخش زبان های کشورهای آریایی، شرکت کرد. البته، بهای گزافی بابت آن پرداخت زیرا برای تهیۀ بلیت ورودی تنها دارایی اش را، که رختخوابی کهنه و پاره بود، به قیمت بیست فرانک به سمساری یهودی فروخت.

او در این همایش، که تا 12سپتامبر ادامه یافت، دربارۀ نقش حنجره و تنفس دهانی هنگام ادای کلمات توضیحاتی ارائه داد. همچنین در نشست 10 سپتامبر دربارۀ اصل کلمۀ «نباست» (کمک) سخنرانی کرد که پیش تر نیز همین مطلب را، در مجلۀ بازماوِب، به چاپ رسانده بود. نظرات آجاریان در این موضوع، که مورد قبول زبان شناس و ارمنی شناس معروف، هیوبشمان،[83] واقع شده بود، سبب شد تا دربارۀ آجاریان کنجکاو شود. او دریافت که وی دانشجوی فقیری است که برای فراگیری دانش زبان شناسی به پاریس آمده و از دانشجویان مِیه است. پس او را برای شنیدن سخنرانی هایش به استراسبورگ دعوت کرد. آجاریان از این دعوت خوشحال شد. مِیه هم او را تشویق کرد که نباید چنین فرصتی را از دست دهد. به این ترتیب، آجاریان در آوریل 1898م، برای کسب دانش از هیوبشمان، راهی استراسبورگ شد.

هیوبشمان،استاد آجاریان در استراسبورگ

در استراسبورگ، هیوبشمان به هراچیا پیشنهاد داد تا برای شنیدن سخنانش به منزل او رود زیرا شرکت در جلسات دانشگاه مستلزم پرداخت هزینه بود. آجاریان در مدت شش ماه اقامت در استراسبورگ، در زمینۀ دستورزبان مقایسه ای زبان ارمنی، بهرۀ فراوانی از هیوبشمان برد و اطلاعات فراوانی در این زمینه کسب کرد به گونه ای که  در استراسبورگ هم به مانند پاریس مقاله هایی ارزشمند دربارۀ زبان شناسی نوشت که در بازماوِب و بیوراک[84] به چاپ رسیدند.

در پایان دورۀ آموزش دستور زبان مقایسه ای زبان ارمنی نزد هیوبشمان آجاریان با آرمان ها و اهداف فراوان راهی قفقاز شد تا به دیر اجمیادزین[85] رود. در دیر اجمیادزین، مقر جاثلیق ارمنیان، خریمیان هایریک،[86] جاثلیق وقت، که با آثار آجاریان آشنا بود و مقاله های او را در بازماوِب و بیوراک خوانده بود، از دیدن وی خوشحال شد و او را برای تدریس زبان ترکی در دیر با ماهی 25 روبل استخدام کرد.

کتابخانۀ دیر اجمیادزین دارای صدها کتاب قدیمی و دست نویس بود که آجاریان از مطالعۀ آنها بهرۀ فراوان برد و با بررسی آنها فهرستی از مقاله های مربوط به زبان شناسی ارمنی را، که در این کتاب ها یافت می شد، تهیه کرد.

«فرهنگ گویش آگولیس» نیز از آثار مربوط به دوران اقامت آجاریان در دیر اجمیادزین است که ماحصل آشنایی او با شخصی از اهالی منطقه ای به نام آگولیس[87] بود. آجاریان این مطلب را نیز به منزلۀ جزئی از کتاب فرهنگ ریشهیابی کلمات بر آن افزود.

در آن دوران دیر اجمیادزین مقر اصلی ملی، سیاسی، دینی و آموزشی ارمنیان به حساب می آمد و شخصیت های بزرگی در آن حضور داشتند. از جملۀ این افراد زبان شناس نامی ارمنی، مانوک آبقیان،[88] بود که او نیز مانند آجاریان در دیر تدریس می کرد. او دربارۀ هراچیا گفته بود: « افرادی مانند آجاریان صد سال یک بار هم به دنیا نمی آیند. وی فردی است بسیار فعال بدون هیچ چشمداشتی. تا آنجا که می توانید از او سود جویید. او حاضر است هرگونه فعالیتی را در زمینۀ پیشرفت و افزایش دانش انجام دهد».

یکی دیگر از افراد بسیار نزدیک و مورد احترام هراچیا در دیر اجمیادزین استاد موسیقی و پدر روحانی، کومیتاس،[89] بود، شخصی با محبت و عالم که بسیار مورد علاقۀ آجاریان بود. کومیتاس، که عادت به ضبط کردن هر آواز جدیدی که می شنید داشت، به کمک هراچیا آوازهای متداول ارمنیان قسطنطنیه را ضبط کرد که از میان آنها می توان به آواز گهواره، که هراچیا آن را از مادرش فراگرفته بود، اشاره کرد.

ماناندیان[90] مورخ و ادیب نیز از دوستان نزدیک آجاریان در دیر اجمیادزین بود. نخستین بار وقتی هراچیا باماناندیان آشنا شد به او گفت که سرگرم پژوهش در زمینۀ تاریخ فرهنگ قدیم ارمنی است و برای این کار کتاب های ادبیات قدیم ارمنی را موشکافانه مورد بررسی قرار داده. ماناندیان نیز اظهار کرد که او هم در حال انجام چنین پژوهشی است و تاکنون بررسی منابع یونانی را به پایان برده و در حال حاضر مشغول مطالعۀ منابع ارمنی است.

با شنیدن این سخنان آجاریان در برابر تسلط ماناندیان بر دانش یونانی سر تعظیم فرودآورد و هنگامی که به اتاقش بازگشت تمامی تحقیقاتش را در این زمینه سوزاند. او سال ها بعد از این کار بسیار پشیمان شد زیرا نه تنها ماناندیان بلکه هیچ کس دیگری، هرگز، چنین اثری را تا پایان عمر آجاریان به چاپ نرساند.

برای آجاریان ماندن در دیر اجمیادزین مستلزم داشتن گذرنامۀ روسی بود زیرا افرادی که مقیم روسیه نبودند اجازۀ تصدی شغل دبیری را نداشتند. از سوی دیگر، چنانچه او با داشتن گذرنامۀ ترکی گذرنامۀ روسی تهیه می کرد خطرناک بود زیرا داشتن دو گذرنامه جرمی بزرگ محسوب می شد. به این ترتیب، آجاریان مجبور شد تا گذرنامۀ ترکی اش را از بین ببرد.

پروفسور ماری

هراچیا در 1899م با استاد دانشگاه سن پترزبورگ، پروفسور ماری،[91] آشنا شد، شخصی که شاگرد ادیب ارمنی، کِروبه بادگانیان[92] و دوست و هم کلاسی ، دیگر ادیب ارمنی، استِپان مالخاسیان،[93] بود. پروفسور ماری، که تسلط کاملی بر زبان های گرجی و روسی داشت، کوشید تا آجاریان را متقاعد سازد تا همراه وی به سن پترزبورگ رود زیرا معتقد بود که هراچیا در ارمنستان آینده ای نخواهد داشت و به منزلۀ معلم زندگی حقیری پیش روی او خواهد بود در حالی که در سن پترزبورگ می تواند پیشرفت کند و زندگی سعادتمندی داشته باشد اما آجاریان در پاسخ گفت که ترجیح می دهد در کشور خود معلمی فقیر باشد و به ملتش خدمت کند تا اینکه به سن پترزبورگ رود.

آجاریان در نامه هایی که برای خانواده اش می نوشت بارها از آنها خواسته بود تا به دیر اجمیادزین نقل مکان کنند تا اینکه ابتدا پدر و خواهر کوچکش، آرمِنوهی،[94] نزد او آمدند و مدتی بعد نیز مادر و خواهرش، هِرسیلیا، به آنها پیوستند. علت تأخیر مادر آن بود که برای گرفتن اجازۀ خروج دچار مشکل و در نهایت هم مجبور شده بود از پاشاهای ترک خواهش و التماس کند تا به او و دخترش اجازۀ خروج دهند.

هراچیا پیش تر مطلع شده بود که خواهرش، آرشالویس، دارفانی را وداع گفته اما با ورود پدر دریافت که برادر کوچکش نیز در چهارده سالگی درگذشته، واقعه ای ناگوار که هراچیا تا آن زمان از آن بی خبر بود و او را سخت غمگین ساخت. اثر «کلام کودکانه» را هراچیا به یاد برادر ازدست رفته اش نگاشت که  در 1901م در مجلۀ باناسِر[95] به چاپ رسید.

در اجمیادزین هاکوپ کفاش به منزلۀ انباردار دیر استخدام شد، خانۀ مناسبی در روستای نزدیک دیر اجاره کرد و خانواده اش را، که حالا دوباره دور هم جمع شده بودند، به آنجا برد.

یکی از آرزوهای آجاریان زندگی در مناطق گوناگون قفقاز و پژوهش و نگارش  دربارۀ گویش های مردم آن مناطق بود. با آنکه تا آن زمان توانسته بود به کمک افراد گوناگون گویش های مردم قراباغ را گرد آورد اما بررسی این گویش ها از نزدیک و در خود محل لذت دیگری برای هراچیا داشت. به همین دلیل هنگامی که با خبر شد مدرسۀ ارمنیان شوشی قراباغ به دبیر نیاز دارد به همراه خانواده راهی شوشی شد. همۀ خانواده از آمدن به شوشی خوشحال بودند به جز هاکوپ. هراچیا از پدر خواسته بود حالا که حقوق نسبتاً خوبی دریافت می کند و توانایی ادارۀ خانواده را دارد او دیگر کار نکند اما هاکوپ، که بی کار شده بود، از خانه نشینی رضایتی نداشت. در این شهر، هر دو خواهر هراچیا ازدواج کردند.

هراچیا در شوشی با همکاری یکی از دوستانش به نام آوِدیس دِر هاروطونیان[96] مجموعه اشعار ادیب ارمنی، پطروس دوریان،[97] را گرد آوری و منتشر کرد. مقدمۀ کتاب را دِر هاروطونیان نوشت و زندگی نامۀ دوریان، را به اضافۀ فهرست لغات سخت همراه با توضیح معانی آنها در پایان هر شعر را آجاریان تنظیم کرد. طبق قرار صد نسخه از کتاب به دِر هاروطونیان تعلق می گرفت و صد نسخه به آجاریان. آودیس نسخه های خود را دریافت کرد و آنها را در نخجوان نو فروخت اما پیش از آنکه هراچیا نسخه های خود را دریافت کند انتشارات آتش گرفت و همه چیز از بین رفت. به این ترتیب، هراچیا مجبور شد برای اهدای یک نسخه از این کتاب به کتابخانۀ مخیتاریان[98] در ونیز آن را خریداری کند. بعدها همۀ این کتاب ها ناپدید شدند به جز همان یک نسخه ای که آجاریان آن را به ونیز فرستاده بود.

هراچیا در شوشی دست به فعالیت هایی نیز در زمینۀ  نمایش زد. نخستین بار در اجمیادزین نقش یک ابله را به صورت صامت اجرا کرد و بار دوم در شوشی روی صحنه رفت. بعدها در نمایشنامۀ «فقرای والامقام»، نوشتۀ بارونیان، چهارده باردر نقش مانوک آقا بازی کرد. او سال ها بعد مقالاتی با نام مستعار «مانوک آقا» در مجلۀ فکاهی پشۀ قرمز به چاپ رساند.

در 10 مارس 1904م، هراچیا با دختری از اهالی شوشی، به نام آروسیاک،[99] دختر داداش بالاسان،[100] ازدواج کرد. این ازدواج حاصل عشقی بود که در همان نگاه اول شکل گرفت. پس از ازدواج هراچیا، پدر و مادرش به قصد بازگشت به قسطنطنیه راهی باتوم شدند.

در مدت اقامت آجاریان در شوشی اتفاق خوشایند دیگری نیز برای او روی داد و استادش مِیه به شوشی آمد. هراچیا در این سال ها ارتباطش را با استادانش، مِیه و هیوبشمان، همچنان حفظ کرده بود و همواره سؤالات ادبی خود را با آنها درمیان می گذاشت. متأسفانه، هیوبشمان خیلی زود دار فانی را وداع گفت اما مِیه با آمدنش به شوشی هراچیا را خوشحال کرد. دوستان هراچیا نیز به افتخار ورود مِیه جشنی برپا کردند. مِیه، که برای بررسی دست نویس های دیر اجمیادزین قصد سفر به آنجا را داشت، شوشی را ترک گفت و این آخرین باری بود که آجاریان استادش را ملاقات می کرد.

دو سال از اقامت آجاریان در شوشی می گذشت که مدرسۀ ارمنیان شوشی منحل شد. آجاریان درخواستی به مدرسۀ آرامیان تبریز نوشت و پیشنهاد همکاری داد و چندی بعد با موافقت مسئولان مدرسه راهی تبریز شد. در تبریز مدیر مدرسۀ  آرامیان، آبِتاناگُو آلکسانیان،[101] با آغوش باز آنها را پذیرفت و آجاریان و همسرش به مدت دو سال بدون هیچ گونه مشکلی و با آرامش در این شهر زندگی کردند. آجاریان معتقد بود که ایران کشوری پربرکت است که همه چیز در آن ارزان است. زندگی ارمنیان به منزلۀ اقلیت در ایران از هر لحاظ آزاد است در حالی که هم زمان ارمنیان روسیه و دیگر نقاط آسیا مورد ستم قرار می گیرند. در آن زمان، ارمنیان تبریز در دو محلۀ قالا[102] و لیلاوا[103] زندگی می کردند و جمعیتشان افزون بر پنج هزار تن بود.

آجاریان در تبریز دروس ارمنی، فرانسه و ادبیات نوین ارمنی را تدریس می کرد. البته، این نخستین بار بود که ادبیات نوین ارمنی تدریس می شد و پیش از آن در هیچ جا، به منزلۀ واحدی درسی، تدریس نشده بود. او بعدها سخنرانی ها و گفته هایش را در باب ادبیات نوین ارمنی در کتابی با نام تاریخ ادبیات نوین ارمنی به نگارش درآورد.

آجاریان در تبریز نتوانست دست به فعالیت چشم گیری در زمینۀ فرهنگ ریشه یابی اش زند اما با بهره بردن از کتاب های دست نویس توانست با دقت بسیار از روی کتاب اشعار آراکل باغیشِتسوُ،[104] متعلق به سدۀ پانزدهم میلادی، رونویسی کند. این کتاب متعلق به خانوادۀ آستافیان[105] بود که به ترابوزان مهاجرت کردند و در آنجا به دست ترک های عثمانی قتل عام شدند. کتاب مذکور ناپدید شد و آجاریان رونوشته های این کتاب را به کتابخانۀ دیر مخیتاریان در ونیز فرستاد. او همچنین در تبریز مقاله ای نیز دربارۀ تاریخ مهاجران ارمنی نوشت که بعدها برندۀ جایزه ای از طرف مدرسۀ لازاریان[106] شد.

پیش از ترک تبریز، آجاریان از مطالب مهم کتابی دست نویس متعلق به 1295 ـ 1298م، که به دستور شاه ارمنی، سمبات دوم[107] به ثبت رسیده بود، نیز رونویسی کرد و بعدها آن را در مجلۀ هاندِس به چاپ رساند.

هراچیا و همسرش از سمت رود ارس به ایروان رفتند و از آنجا هم برای دیدن پدر و مادر هراچیا راهی باتوم شدند. هاکوپ و اِندِزا، که زمانی برای رفتن به قسطنطنیه به باتوم آمده بودند، در همین شهر ماندگار شدند. هراچیا و آروسیاک هم، که از آب و هوا و آرامش مردم باتوم خوششان آمده بود، تصمیم گرفتند تا در همین شهر بمانند.

هاکوپ در باتوم به کار کفاشی مشغول بود اما از آنجایی که هراچیا نتوانست در این شهر شغلی مناسب بیابد با پیگیری اعلامیه ای مبنی بر جذب دبیر در مدرسۀ مختلط بایازید نو[108] روانۀ این مدرسه شد. همسرش،آروسیاک، هم به منزلۀ معلم گلدوزی در این مدرسه شروع به کار کرد.

در بایازید نو آجاریان دست به سه کار مهم زد. نخست آنکه فهرست 54کتاب دست نویس را گردآوری کرد و آنها را ابتدا به صورت بخش های گوناگون در مجلۀ هاندِس منتشر ساخت و سپس مجموعۀ آنها را، در 1924م، در ونیز به چاپ رساند. دوم اینکه با پژوهش در مورد گویش های کردهای محلی کتاب فرهنگ کردی به فرانسه و فرانسه به کردی را تنظیم و در 1911م، در پاریس، منتشر کرد (امروزه این کردها بر اثر قتل عام از میان رفته اند اما فرهنگ لغاتی که هراچیا دربارۀ واژگان این زبان و معانی آنها نگاشت همچنان ارزش خود را حفظ کرده است) و سوم اینکه سوار بر اسب کلیۀ مناطق و روستاهای بایازید نو را تا باسارگچار[109] پیمود و کلیۀ گویش های مناطق یاد شده را یکی یکی یادداشت و منتشر کرد. او برآن بود تا این روش را در کل ارمنستان نیز به اجرا درآورد اما شرایط اجازۀ این کار را به وی نداد. [110]مدتی بعد آجاریان نامه ای از یکی از دوستانش، در نخجوان نو[111] دریافت کرد مبنی بر استخدام دبیر در مدرسۀ تِماگان.[112] به این ترتیب، آجاریان راهی این شهر شد و شروع به تدریس زبان فرانسه، تاریخ ارمنستان و جغرافیای ارمنستان کرد.

در مدرسۀ تِماگان، از آجاریان خواستند تا پایان نامۀ خود را ارائه دهد اما آجاریان در پاریس موفق به دریافت پایان نامه نشده بود. علت آن بود که آجاریان تنظیم فهرستی از کلمات و افعال صرف شدۀ وندیداد[113] را موضوع پایان نامۀ خود قرار داده بود اما هم زمان با پژوهش های او  فرهنگ لغات بارتولوما[114] به چاپ رسید که بسیار کامل تر و گسترده تر از تحقیق وی بود. به این ترتیب، آجاریان، که کتاب بارتولمه را بسیار باارزش تر از کار خود می دید، از ارائۀ این موضوع منصرف شد. پس از آن هم که پاریس را ترک کرد و در شهرهای گوناگونی که به تدریس پرداخت کسی از او پایان نامه نخواست اما با خواست مسئولان مدرسۀ تماگان مجبور شد تا کار نیمه تمام خود را به اتمام رساند.

او رساله ای نوشت با نام «طبقه بندی گویش های محلی ارمنی»[115]  که بعدها به منزلۀ بخشی ازکتاب عظیم کتابخانۀ مدرسۀ آموزش عالی[116] جلد صد و هفتاد و سوم آن را تشکیل داد. در 1908م مِیه پایان نامۀ آجاریان را برای او فرستاد. آجاریان هم آن را به ارمنی ترجمه و به مسابقات ادبی غوکاسیان[117] در تفلیس ارسال کرد اما داور مسابقه، کشیش یزنیک گانجِتسیان[118] که از هم کلاسی های هراچیا در زمان شاگردی نزد هیوبشمان در استراسبورگ بود و هرگز روی خوشی به آجاریان نشان نداده بود، به اثر او رأی منفی داد. با این حال زمانی که رساله به چاپ رسید مورد تشویق پروفسور مِیه و گارستح،[119] ارمنی شناس آلمانی، قرار گرفت و  گارستح دربارۀ آن گفت: « این رساله می باید به عنوان پایه و اساس دانش لغت شناسی ارمنی شناخته شود». پس از چاپ ترجمۀ ارمنی «طبقه بندی گویش های محلی ارمنی» مدرسۀ عالی دیر اجمیادزین شروع به تدریس دانش لغت شناسی، به صورت واحدی درسی، در مقاطع بالا، کرد. پس از تأسیس دانشگاه ارمنستان نیز این علم به صورت واحد درسی مستقلی تدریس و بعدها وارد برنامۀ فرهنگستان علوم ارمنستان شد که تا به امروز هم ادامه دارد.

در 1908م، پدر و مادر آجاریان از باتوم به قسطنطنیه نقل مکان کردند و هراچیا، که گذرنامۀ ترکی اش را از بین برده بود، برای دیدن آنها به شیوه ای دیگری متوسل شد؛ به منزلۀ روزنامه نگار یک نشریه، برای بررسی مسائل ارمنیان، به همراه همسرش، به کنسولگری عثمانی رفت و با کسب اجازۀ رسمی راهی قسطنطنیه شد. سر راه قسطنطنیه نیز در ترابوزان[120] توقف کرد و گویش مردم هامشن[121] را، که از گویش مردم ترابوزان متفاوت است، بررسی و یادداشت کرد.

در قسطنطنیه شخصی به نام هوهانِس ساگز پاشا،[122] که زبان سومری را مورد بررسی قرار داده و با مقایسۀ آن با زبان ارمنی 250 کلمۀ مشترک بین آنها یافته و در ضمن آثار آجاریان را نیز مطالعه کرده بود، از هراچیا خواست تا به دیدارش رود اما آجاریان دعوت او را رد کرد و گفت: « اگر او می خواهد مرا ببیند، در باز است. می تواند پیش من بیاید». این کار باعث تعجب اطرافیان شد زیرا سابقه نداشت که یک پاشا از یک دبیر دعوت کند و دعوتش رد شود. به هر روی، آجاریان با بزرگان، نجیب زادگان، امیران و پاشاها کاری نداشت و همواره از بالا به آنها می نگریست اما نسبت به مردم عامی فروتن بود و با آنها ارتباطی صمیمی و برادرانه داشت.

هراچیا در قسطنطنیه با افرادی از اهالی زیتون، تیگراناگرد[123] و رُدُستوی[124] آشنا شد و فهرست گویش های مردم این مناطق را، به کمک آنها، تهیه کرد.

در بازگشت از قسطنطنیه هراچیا و آروسیاک پدر و مادر هراچیا را متقاعد کردند و آنها را همراه خود به نخجوان نو آوردند. هاکوپ کفاش، در 1910م، در سن شصت سالگی، در نخجوان نو، چشم از جهان فرو بست و در حیاط کلیسای کاراپت مقدس[125] به خاک سپرده شد.

پس از مرگ شوهر، اِندزا تصمیم گرفت به قسطنطنیه بازگردد. او ترجیح می داد در کوچه های کم عرض قسطنطنیه زندگی کند، جایی که همسایه ها با ایستادن در ایوان ها می توانستند با یکدیگر صحبت کنند نه در نخجوان نو که خیابان ها بزرگ بودند و همسایه ها یکدیگر را نمی شناختند. هاکوپ کفاش هم پیش از مرگ به اِندزا توصیه کرده بود که اگر زندگی مورد علاقه اش را می خواهد بهتر است به قسطنطنیه بازگردند. به این ترتیب، مادر آجاریان آنها را ترک کرد و به قسطنطنیه بازگشت.

دو سال پس از مرگ هاکوپ، هراچیا به دیدار مادر رفت و به او قول داد که هر دو سال یک بار به دیدارش بیاید اما این آخرین دیدار آنها بود. با شروع جنگ جهانی اول اِندزا، که از تنهایی مجبور شده بود نزد دو خواهر دیگرش ـ که آنها هم در قسطنطنیه زندگی می کردندـ برود، سرانجام در 1921م، در سن 72 سالگی، چشم از جهان فرو می بندد.

آجاریان و همسرش یازده سال در نخجوان نو زندگی کردند اما به دنبال وقوع جنگ جهانی اول نخجوان نو مرکز عبور جوخه های داوطلب ارمنی شده بود و آلمانی ها هم از طریق رُدُستوی به سمت نخجوان نو می آمدند، بنابراین، آجاریان از ترس آنکه مبادا کسی او را به آلما نی ها لو دهد که زمانی گذرنامۀ ترکی داشته و اهل قسطنطنیه است شهر را ترک کرد زیرا در آن صورت یا آلمانی ها او را تیرباران می کردند یا باید به جوخۀ آنها می پیوست. آجاریان تمام وسایل و کتاب هایش را در مدرسه گذاشت و تنها کتاب فرهنگ ریشهیابی کلمات را با خود برداشت و به آرماویر[126] رفت تا با قطار راهی قفقاز شود اما ناگهان متوجه شد ساکش را در ایستگاه جا گذاشته. هراچیا، که برای برداشتن ساکش برگشته بود، با خبر شد قطار در بین راه به دست دشمن افتاده و ارمنیانی که سوار قطار بوده اند به دست ترک های عثمانی قتل عام شده اند. به این ترتیب، هراچیا از قتل عام جان سالم به در برد و با تحمل سختی های بسیار خود را به باکو رساند.

آجاریان به همراه گروهی از مدرسان تهران (نفر دوم ایستاده از سمت راست)

در 1918م آجاریان و همسرش از باکو به انزلی فرار کردند و البته متقبل شدند تا ششصد کودک بی سرپرست ارمنی را نیز، که از قتل عام ارمنیان در شماخی[127] جان سالم به در برده بودند، به انزلی منتقل کنند.

سرانجام آجاریان در 1918م با گذشتن از رشت، قزوین و انزلی به تهران رسید و در مدرسۀ تِماگان به منزلۀ دبیر زبان فرانسه، ارمنی و حسابداری مشغول به کار شد. او تا 1919م در تهران اقامت کرد.

در این اثنا در ایروان حکومت جدید پایه گذاری شد و آجاریان تصمیم گرفت تا به ارمنستان بازگردد اما پیش از عزیمت به پیشنهاد و کمک شخصی به نام هوسپ خان بابایان[128]  و برادرش به جلفای نو اصفهان رفت و در مدت یک ماه، گویش ارمنیان این منطقه را جمع آوری کرد و در 1940م در ایروان به چاپ رساند.

او پس از بازگشت از جلفای نو همراه همسرش و مدیر مدرسۀ ارمنیان به تبریز رفت. از آخرین مراجعتش به این شهر  پانزده سال گذشته بود. در تبریز دیدن شاگردان قدیمی اش،که حالا مردان و زنان کاملی شده بودند، تأثیری عمیق بر آجاریان گذاشت و او، که می پنداشت هنوز راه زیادی در پیش دارد، دریافت که عمری از وی سپری شده. او در خاطراتش از این دیدار نوشت: « افرادی را که زندگی می کنند باید دید تا متوجه شوی زندگی کرده ای».

هراچیا آجاریان در زمان تدریس در دانشگاه دولتی ایروان

هراچیـا در 1920م به مراغـه رفت و در عـرض شش روزی که در این شهر بود یادداشت هایی در مورد ویرانه های کلیساها، سنگ نوشته های قبرها و گویش مردم این شهر تنظیم کرد و بار دیگر به تبریز بازگشت. او بعدها خاطراتی را که از زندگی در ایران به نگارش درآورده بود به کتابخانۀ مخیتاریان در ونیز فرستاد.

در 1923م، آجاریان به دعوت ارمنستان شوروی، راهی ایروان، آخرین منزلگاهش، شد و شروع به تدریس در دانشگاه دولتی ایروان کرد، دانشگاهی که به مدت سی سال محل شکوفایی فعالیت های علمی او بود. او در تمام این سال ها با همۀ توان به تربیت و شکوفایی استعدادهای دانشجویانش پرداخت.

دولت ارمنستان خانه ای در طبقۀ دوم ساختمانی، واقع در تقاطع خیابان های آبوویان[129] و آقایان،[130] به وی اختصاص داد. مدتی بعد نیزبه خانۀ دیگری در تقاطع خیابان های دِریان[131] و موسکویان[132] نقل مکان کردند. پس از درگذشت آروسیاک، در 1925م، آجاریان چندی را در هتل سوان[133] گذراند تا اینکه به ساختمانی، در قسمت جنوبی خیابان ماشتوتس،[134] نقل مکان کرد و تا پایان عمر در همین خانه ماند. مجسمۀ نیم تنۀ او هنوز در بخش ورودی این ساختمان پابرجاست.

گارنیک استِپانیـان،[135] از دانشجویـان آجاریان، که هشت سال پس از مرگ آروسیاک با وی آشنا شده بود دربارۀ عشق و علاقۀ آجاریان به همسرش می نویسد: « نخستین بار چهرۀ همسر استادم را در تابلوی رنگ روغن، بر دیوار بالای میز تحریرش، دیدم. او، که لباس همسرش را روی دیوار نسب کرده بود، هر روز پس از برگشتن به خانه دربارۀ اتفاقات دانشگاه و برنامه های آینده اش با لباس صحبت می کرد. وسایل شخصی همسرش هم همچنان در اتاق سر جایشان قرار داشت».

جدایی از همسر کم کم آجاریان را به انزوا و سکوت واداشت تا جایی که پزشک معالجش به او توصیه کرد تا به سفر رود.

پس از گذشت تقریباً ده سال از مرگ آروسیاک، آجاریان، که در شصت سالگی کاملاً تنها شده بود و همچنان در وضعیت روحی نابسامانی به سر می برد، دوستان صمیمی اش به این فکر افتادند که برای سامان دادن به وضعیت وی زوج مناسبی برای او بیابند. آجاریان در ابتدا مخالفت کرد زیرا چنین می پنداشت که هیچ کس پس از مرگ آروسیاک نمی تواند جای او را پر کند اما سرانجام در 1935م با زنی به نام سوفی آشنا شد.

سوفی از دوستان یکی از دانشجویانش بود. او از هراچیا خیلی جوان تر بود، پیش از آن ازدواج کرده و از همسرش جدا شده بود و اکنون در دانشکدۀ دندان پزشکی تحصیل می کرد. آجاریان، که به دنبال فرصت مناسبی برای ابراز احساساتش به سوفی می گشت در شرایطی مناسب شعری را که برای سوفی نوشته بود به او تقدیم کرد. سوفی در خاطراتش می نویسد: «سپس آجاریان با چشمانی غمناک به من نگریست و تقاضا کرد که پیشش بمانم. بعد در برابر تابلوی تصویر همسر مرحومش زانو زد و گفت که مرا ببخش آروسیاک که پیمانمان را شکستم. من دیگر تحمل تنهایی را ندارم». سوفی با دیدن این منظره تحت تأثیر قرار گرفت و تا پایان عمر آجاریان در کنار وی  ماند.

طی هجده سال زندگی مشترک سوفی با هراچیا سوفی نقش بسزایی چه در زندگی شخصی و چه در زندگی علمی همسرش داشت و همپای او دردها و سختی های زندگی را تحمل کرد. پس از گذشت دو سال از زندگی پرآرامش این زوج، در 1937م، به دستور دولت اتحاد جماهیر شوروی بسیاری از روشنفکران و دانشمندان به جرم ملی گرایی، جاسوسی و اتهامات بی اساسی از این قبیل دشمن مردم شناخته و زندانی، تبعید و حتی محکوم به اعدام شدند. آجاریان هم از این اتهام ها بی نصیب نماند و در 29 سپتامبر 1937م دستگیر شد. ماشین تحریر و نوشته هایش را نیز در اتاقش ضبط و در آن را پلمپ کردند. استپانیان از زبان سوفی نقل می کند که خوشبختانه وی موفق می شود به کمک مستخدمشان، پاولینا،[136] به سختی و از راه پنجرۀ کوچکی که از آشپزخانه به اتاق راه داشته بخشی از دست نوشته های هراچیا را بیرون آورد و آنها را در باغچۀ خانۀ دایی اش پنهان کند. درخت مذکور را به مدت دو سال آبیاری نمی کنند تا مبادا آثار آجاریان آسیب ببینند. باقی ماندۀ مدارک را هم کلارا،[137] همسر مردی که اتاق آجاریان به او واگذار شده بود، از دید مأموران پنهان می کند زیرا او ارزش کار های آجاریان را به خوبی می دانست.

آجاریان پس از نزدیک به دو سال از زندان آزاد شد اما هرگز از وقایع زندان، حتی نزد صمیمی ترین دوستانش، سخنی به میان نیاورد. پس از بازگشت، هراچیا، که می دانست بدون دست نوشته هایش زندگی اش به باد فنا رفته، جویای آنها شد و وقتی سوفی با کمال افتخار مدارک را صحیح و سالم به وی بازگرداند بی نهایت خوشحال شد.

روزهای سخت هراچیا و سوفی هنوز تمام نشده بود. پس از آزادی آجاریان مأموران دولت، به فرمان حکومت وقت، خانۀ وی را از او گرفتند و همسرش را از ایروان تبعید کردند. به این ترتیب، سوفی دخترشان، کناریک،[138] را به مادربزرگش در ایروان سپرد و راهی تبعیدگاه خود، آشتاراک،[139] شد.

بعدها، به مناسبت بزرگداشت 120 سالگی پروفسور هراچیا آجاریان، مقاله ای در ارمنستان به چاپ رسید که براساس مدارک به جا مانده در دولت و شهادت هم سلولی های آجاریان علت دستگیری وی و انواع شکنجه هایی را که به او داده بودند مشخص شد، موضوعی که آجاریان سال ها دربارۀ آن سکوت اختیار کرده بود.

آجاریان، که به جرم جاسوسی برای انگلیسی ها، عضویت در گروهی فاشیستی و اتهام هایی از این دست دستگیر شده بود، سه بار مورد بازجویی قرار گرفت که به شهادت هم سلولی هایش پیرمرد را تا سرحد مرگ کتک زده بودند. بار سوم از وی خواسته بودند تا برخلاف میلش ورقه ای را امضا کند مبنی بر قبول کلیۀ اتهام های وارد شده تا از شکنجه ها راحت شود و به او قول داده بودند چنانچه اتهام ها را بپذیرد پس از پنج روز آزاد خواهد شد. شاهدان عینی داستان های وحشتناکی دربارۀ شکنجه های فیزیکی و فشارهای روحی ای که بازپرس ها بر پیرمرد وارد می آوردند تعریف می کنند.

پس از گذشت بیش از یک سال و نیم، در 7 مارس 1939م، در نشستی، در پشت درهای بسته، اتهام های وارد شده به آجاریان مورد بررسی قرار گرفت. این اتهام ها در  دادگاه چنین اعلام شد: ملی گرایی، دوستداری انگلستان، جاسوسی، عضویت در گروه سیاسی داشناکسوتیون، طرف داری از اندیشۀ جدایی ارمنستان از اتحاد جماهیر شوروی و هم زمان اتصال قراباغ به ارمنستان، خواستاری بیرون گذاردن عقاید مارکسیسمی از کتاب های زبان شناسی و اتهام های بی اساس دیگری از این دست.

آجاریان در پاسخ به سؤال قاضی که چرا زبان انگلیسی را بیشتر از زبان روسی می پسندد می گوید: « انگلیسی زبان آسانی است. اگر کسی سیصد کلمه انگلیسی بداند، می تواند صحبت کند در حالی که دستور زبان روسی بسیار دشوار است، حتی برای خود روس ها».

و در خصوص اتهام ملی گرایی می گوید: « من ملت ارمنی را بدون داشتن نفرت از ملت های دیگر دوست دارم. ما ملت کوچکی هستیم. اگر ارمنیان ملت پرست نبودند، قرن ها پیش نسلشان از بین رفته بود».

آجاریان اتهام عضویت در حزب داشناکسوتیون را نیز بی پایه و اساس می خواند و می گوید هرگز عضو هیچ حزبی نبوده و عمرش را وقف ادبیات و زبان شناسی کرده است.

به شهادت هم سلولی های آجاریان در این دادگاه شکنجه گرها با شکستن دندان های پیرمرد و توسل به زور سرانجام از او امضا می گیرند که اتهام های وارد شده را پذیرفته. به این ترتیب، آجاریان به شش سال زندان از زمان دستگیری محکوم می شود.

با پیگیری آشنایان و وابستگان هراچیا دادگاهی دیگر در 29 سپتامبر 1939م برگزار شد اما رأی دادگاه تغییری نکرد. با این حال، دوستداران وی از پای ننشستند و با مداخلۀ افراد با نفوذی از آشنایان و خویشاوندان، آجاریان بار دیگر در 7، 10 و11 دسامبر 1939م بازپرسی شد. این بار در دفاع از آجاریان فعالیت های ارزشمند علمی او مورد اشاره قرار گرفت و خود وی به منزلۀ  ادیبی بزرگوار، که همواره طرف دار علم و دانش بوده، معرفی و تقدیرنامه های پروفسور مِیه و پروفسور ماری در پاسداشت مقام علمی آجاریان در حضور مقامات دادگاه قرائت شد. خوشبختانه، قاضی قبلی به اتهام خیانت دستگیر شده بود و این بار قاضی عادل و باانصافی به نام اُلِنی[140] ریاست دادگاه را بر عهده داشت. علاوه بر این، معاون وزیر امور داخلی، سورِن طوماسیان[141]  هم، که آجاریان را به خوبی می شناخت و ارزش زیادی برای تلاش های علمی وی قائل بود، برای آزادی آجاریان همکاری کرد.

طوماسیان ملاقاتش را با آجاریان این گونه توصیف می کند: « وقتی او را به اتاقم خواندم آجاریان با قدی کوتاه، لاغر، کمری شکسته، لباس های ژولیده، موهای به هم ریخته، عینکی کثیف، که از پشت آن چشم کور کوچکش به چشم می خورد، وارد شد. پس از بازپرسی ای تشریفاتی، خودرویی به دنبال سوفی، به آشتاراک، فرستادم تا او را به ایروان بیاورند و به آجاریان دل شکسته گفتم که زندان محل افراد بی گناه نیست، به خانه تان برگردید. من شما را باور دارم».

به این ترتیب، آجاریان پس از دو سال و سه ماه از زندان آزاد شد. گارنیک استپانیان می گوید: «پس از این همه مدت دوری از دانشگاه هنگامی که آجاریان وارد دانشگاه شد با چشمانی پر از اشک دیوارهای آن را بوسید. مانند همیشه با در دست داشتن موضوع سخنرانی، عصا به دست، وارد کلاس شد. همه خوشحال بودند و به نوعی ابراز احساسات می کردند. دربارۀ زندان و اتهاماتش هیچ صحبتی نکرد. انگار اصلاً اتفاقی نیفتاده و دارد درس دیروز را دنبال می کند».

اما مسئولان حکومتی باز هم دست از سر آجاریان برنداشتند تا دست کم آخرین سال های زندگی اش را در آرامش بگذراند و در 1949م او را از حضور در کلاس های دانشگاه محروم کردند. این بار اتهام او رد نظریه های «تداخل زبان ها»، نوشتۀ قاپانتسیان[142]  و «دانش نوین»، نوشتۀ نیکوغایوس ماری،[143]  بود.

البته، آنها نه تنها او را از تدریس محروم کردند بلکه دستور از بین بردن جلد دوم تاریخ زبان ارمنی را، که در انتشارات در حال چاپ بود، نیز صادر کردند. علت ممنوعیت چاپ کتاب آن بود که نویسنده سدۀ پنجم میلادی را قرن شکوفایی ادبیات ارمنی معرفی کرده بود در حالی که از نظر حکومت باید دوران حکومت اتحاد جماهیر شوروی را عصر شکوفایی می خواند.

آجاریان در حال مطالعه

آجاریان از شدت عصبانیت و با افسوس از سال هایی که صرف نوشتن این کتاب کرده بود در پی تصمیمی عجولانه، اقدام به سوزاندن دست نوشته ها و یادداشت های مربوط به کتاب می کند اما اهالی خانه به کمک پروفسور آبکار هُوهانسیان،[144]  که در همسایگی شان به سر می برد، به سختی او را از این کار باز می دارند. پروفسور هُوهانسیان آجاریان را به آرامش دعوت می کند و به وی قول می دهد که روزی با تغییر قوانین کلیۀ آثار باارزش او دوباره به چاپ خواهند رسید.

کناریک، دختر آجاریان، از آن روزها چنین یاد می کند: « روزی زنگ در خانه مان را زدند. پدرم با وحشت تصور کرد برای تبعید کل اعضای خانواده مأمور فرستاده اند ولی آنچه انتظار آن نمی رفت اتفاق افتاد. وقتی مادرم در را باز کرد چند نفر، که معلوم نبود چه کسانی هستند، از لای در کتاب تاریخ زبان ارمنی را با صحافی ساده و حقیر انتشارات به او دادند و سریع دور شدند. پدرم از شدت شوق اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: ,شناختمش از حروف چین های چاپخانه بود،».

آجاریان فردی با ایمان بود. او اغلب اوقات برای موفقیت همۀ انسان های شرافتمند از قبیل قاضی ای که رأی آزادی اش را صادر کرده بود، افرادی که در آن شب مخفیانه کتابش را به در خانه اش آورده بودند و شادی روح آروسیاک دعا می کرد.

کناریک می گوید: «پدرم در طی روز چهار بار دعا می خواند: صبح، ظهر، سر شام و پیش از خواب و برای اینکه یادش بماند چند بار دعا خوانده بعد از هر دعا یکی از گوشه های یک دستمال چهار گوش را گره می زد».

روزهای سخت و غمناک هراچیا همچنان ادامه داشت. نه به جایی رفت و آمد می کرد و نه خواب و خوراک داشت. تنها دلخوشی اش علاقه ای بود که نسبت به دانشگاه داشت و به عشق آن هر روز صبح بیدار می شد و از خانه بیرون می آمد. وقتی به در ورودی دانشگاه می رسید آن را مانند مکانی مقدس سه بار می بوسید و با دلی شکسته خود را راضی می کرد که وارد کلاس های درس نشود، ناراحت و اندوهگین به منزلش برمی گشت و به نوشتن آثارش می پرداخت.

در 20 ژوئن 1950م، در مجلۀ پراودا [145]  مقاله ای از یوسف استالین[146]  با نام «مارکسیسم و سؤالات زبان شناسی» به چاپ رسید که در آن نویسنده نظریۀ «دانش نوین»، نوشتۀ نیکوغایوس ماری، را رد کرده بود. از آن پس، زبان شناسی شوروی خط مشی کاملاً جدید در پیش گرفت و قدم به مرحلۀ نوینی گذاشت و این به معنای پایان شکنجه های آجاریان بود. او با خوشحالی فراوان مقاله را در دست گرفت، نزد زبان شناسانی که با نظرات وی مخالف بودند رفت و به آنها گفت: «من درست می گفتم. این هم اثباتش. من روی حرف خودم باقی ماندم».

به این ترتیب، شهرت آجاریان دوباره سرزبان ها  افتاد و باردیگر به کلاس های دانشگاه، جایی که به آن تعلق داشت، بازگشت.

دهۀ 50 میلادی برای آجاریان، که بارها و بارها مورد ستم قرار گرفته و روزهای پرمشقتی را پشت سر نهاده بود، سال های آرامش و صلح بود. در آن زمان او 74 سال داشت. با این همه باز هم سر ساعت برای تدریس در کلاس حاضر می شد، کاری که تا پایان عمرش  به آن ادامه داد.

گارنیک استپانیان، در 1945م، گفت و گویی را با آجاریان برای مجله های داخلی و خارجی ترتیب داد. آجاریان، که گویی زمان مرگ خود را پیش بینی کرده بود، در یکی از این گفت و گوها در پاسخ این سؤال که چه هنگام مجموعۀ آثارتان به پایان می رسد گفته بود: «تا هفت هشت سال آینده خواهم توانست حساب هایم را با کلیۀ دست نوشته ها و یادداشت هایم پاک کنم. همین طور با زندگی ام».

در 16 آوریل 1953م، آجاریان طبق معمول هر هفته پس از تدریس زبان فارسی به خانه بازگشت. رو به سوفی کرد و گفت: « سوفی من خیلی خوشبختم. تو و کناریک هر دو در سلامت کامل به سر می برید. امروز هم توانستم به دانشگاه روم و همه چیز خوب پیش رفت. کار اصلی من به پایان رسیده. 77 سال از عمرم گذشته. از همه چیز لذت برده ام و حسرت روزهایی را که آرزو داشتم ببینم ندارم. همه چیز برای من به پایان رسیده».

آن روز آجاریان برای همسر و دخترش دو بلیط اُپرا تهیه کرده بود. وقتی سوفی و کناریک از تماشای اُپرا به خانه بازگشتند پنداشتند او به خواب رفته اما ناگهان متوجه دستمالی در دست راستش شدند که تنها سه گوشۀ آن گره خورده بود.

مراسم خاک سپاری آجاریان با شکوه بسیار و با حضور مسئولان دولتی، اعضای فرهنگستان و دوستان و آشنایان وی در گورستان توخ ماخ گیول[147]  ایروان، چنان که شایستۀ او بود، برگزار شد. در 12 مه 1957م، نیز از مجسمۀ این دانشمند و زبان شناس معروف پرده برداری شد.

اگر مسروپ ماشتوتس[148]  با ابداع الفبای ارمنی پایه و اساس زبان و ادبیات ارمنی را بنیاد نهاد و پدر روحانی کومیتاس آواز و موسیقی کهن ارمنی را از قلب سده ها بیرون کشید و آنها را در سطحی جهانی مطرح ساخت، پروفسور هراچیا آجاریان هم نخستین کسی بود که با پژوهش علمی گویش های غنی زبان ارمنی، دستور زبان و لغات زبان ارمنی را بررسی و طبقه بندی و با مدارک محکم و اثبات شده و بدون حذف نکته ای در زبان شناسی به جهان علم عرضه کرد. با وجود این، آنچنان فروتن بود که می گفت: « وقتی در بین افراد بی سواد و نادان هستم شهرت دانایان را می یابم و زمانی که خود را با عالمان و دانایان مقایسه می کنم جوجه مرغی بیش نیستم. تنها خصلت من پشت کار من است که از والدین  کوشا و فعالم به ارث برده ام».

تنها شمار معدودی از انسان ها موفق به بالا رفتن از پلکان دانش و رسیدن به اوج آن شده  و شهرتی جهانی یافته اند و نام خود را همراه با نام ملتشان جاودانه ساخته اند. آجاریان یکی از این افراد بود.

پرفسور هراچیا آجاریان کلیۀ آثار و زندگی نامۀ منحصر به فرد خود را برای ملتش به ارث گذاشت، یادگاری که عمر خود را به پای آن نهاد.

فهرست آثار پروفسور آجاریان مشتمل بر حدود 250 اثر است که در بیش از 32 هزار صفحه به چاپ رسیده. البته، این فهرست تنها دربرگیرندۀ آثار منتشر شده و سوای دست نوشته هایی است که شمار آنها بالغ بر چند صد اثر است.

در ادامه، عنوان های شماری از آثار پروفسور آجاریان ارائه شده است:

ـ «بررسی و مقایسۀ تاریخ دیرین زیتون»، بازماوِب، 1897م

ـ «تحقیق و بررسی در مورد ولایت های ارمنی نشین»، ونیز، 1898م

ـ «روانشناسی زبان»، بیوراک، 1898م

ـ «تلفظ حروف اُ، و، اِ و ی در زبان ارمنی»، بازماوِب، 1898م

ـ «کلامی دربارۀ باداراک[149] »، آرارات، 1898م

ـ «داستانی از کولی ها با مقایسۀ داستانی نظیر آن در ارمنی»، باناسِر، 1899م

ـ «مکالمات رمزی در ارمنی»، باناسِر، 1899م

ـ «رشد توانایی محاسبه در افراد و زبان ها»، آرارات، 1899م

ـ «وجه تسمیۀ کلمات پِتاک (لانۀ زنبور)، آرویگ (خورشید)، یراژیشت (نوازنده) و ناژیشت (ندیمه)»، باناسِر، 1899م

ـ تحقیق و بررسی در مورد انواع گویش های محلی ارمنیان، اجمیادزین، 1901م

ـ پیدایش ارمنیان در دوران پیش از تاریخ، تفلیس، 1901م

ـ کلمات وام گرفته شده از زبان ترکی در زبان ارمنی، مسکو؛ واقارشاباد،[150] 1902م

ـ شاهدان جدید ارمنیان، اجمیادزین، 1903م

ـ «مجموعه ادبیات عامیانۀ ارمنیان استانبول» (با همکاری آرمنوهی آجاریان)، آزگاگراکان هاندِس، 1902م

ـ «اجزای زبان ها»، آرارات، 1902م

ـ نقد خط های میخی ثبت شدۀ فارسی و آشوری یا برگرفته از آنها که به تاریخ سرزمین نائیری[151] اورارتو[152] ربط دارد، ترجمۀ هوسِپ سندلجیان،[153] ونیز، 1901م

ـ « ارائۀ پیشنهادی به ادیبانمان»، آرارات، 1904م

ـ تاریخ چین و هندوستان، تبریز، 1905م

ـ فهرست کتاب های دست نویس موجود در تبریز، 1905م؛ ونیز 1910م

ـ تاریخ ادبیات نوین ارمنی، دیر اجمیادزین، 1906م

ـ «منابع تاریخ کشف الفبای مسروپ ماشتوتس مقدس و تحقیق دربارۀ آن»، باناسِر، 1907م

ـ تاریخ کشیش یغیا (سدۀ شانزدهم میلادی)، اجمیادزین، 1908م

ـ از استانبول تا کارین، نخجوان نو، 1909م

ـ بهاگودگیتا (آواز خوش یا آواز خوشبختی)، ترجمه از هندی به فرانسه، اجمیادزین، 1911م

ـ شخصیت های ادبی ارمنستان غربی، 1911 ـ 1912م

ـ گذشته و حال زبان شناسی ارمنی، 1911م

ـ نام های خاص، 1911م

ـ «روش های استفهام و عنصری از زبان چینی در ارمنی»، سالنامۀ تِودیک،[154] 1912م

ـ مورخان ترک، 1912م

ـ فرهنگ کلمات مورد استفاده در ولایت های ارمنی نشین، تفلیس،[155] 1913م

ـ کلمات جدید ارمنی در کتاب های قدیمی، ونیز، 1913 ـ 1926م

ـ اتحاد یعنی قدرت، ارمنستان شوروی، 1942م

ـ منتظرتان هستم، ارمنستان شوروی، 1945م

ـ هشدار شدید به آتش افروزان جنگ نوین، ارمنستان شوروی، 1950م

ـ خوشامدگویی (به مناسبت بیستمین سالگرد حکومت شوروی در ارمنستان)، اجمیادزین، 1950م

ـ آرامش بر جنگ پیروز خواهد شد، ارمنستان شوروی، 1951م

ـ مقایسۀ دستور زبان کامل زبان ارمنی با 652 زبان، 1952 ـ 1965م، 5 جلد

ـ مسروپ ماشتوتس، اجمیادزین، 1954م

ـ اسامی ارمنی، اجمیادزین، 1953م

ـ کلمات وام گرفته شده از زبان ارمنی در زبان فارسی، اجمیادزین، 1953م

ـ دستور زبان کامل من، ارمنستان شوروی، 1952م

ـ بررسی و تحقیق گویش ارمنیان شهر وان،[156] ایروان، 1952م

ـ داستان تحلیل خط میخی فارسی، ایروان، 1951م

ـ کلمات وام گرفته شده از اروپا در زبان ارمنی، 1947م

ـ سه موضوع دربارۀ الفبای ماشتوتس، اجمیادزین، 1946م

ـ تاریخ دقیق کشف الفبای ارمنی، اجمیادزین، 1944م

ـ فرهنگ نام های اشخاص ارمنی، ایروان،1942 ـ 1962م، 5 جلد

ـ بررسی و تحقیق  در مورد گویش ارمنیان جلفای نو، ایروان، 1940م

ـ تاریخ ادبیات نوین ارمنی، بیروت، 1939م

ـ پیدایش جزء «یان» در نام های خانوادگی ارمنیان استانبول، استانبول، 1937م

ـ گلچین فارسی، 1937م

ـ فهرست کتاب های دست نویس به زبان ارمنی در تهران، 1935م

ـ گلچین گرابار، 1931م

ـ اسناد مربوط به روابط ایران و ارمنستان، 1927م

ـ فرهنگ ریشه یابی کلمات ارمنی، ایروان، 1926 ـ 1935م،7 جلد.

منابع:

Ajarian Hrachia, Gyankis Hoosherix. Tehran: T.H.T Kristoneagan Dasdiaragootian Bajanmoonk, 2007

Badigian Khachik. Hrachia Ajarian, Marde yev Gidnagane. Yerevan: Zangak-97, 2005

پی نوشت ها:

1ـ  کارشناس زبان و ادبیات ارمنی از دانشگاه آزاد اسلامی.

Tekirdagh 2ـ

Hyuberyukoghly 3ـ

Hrachia Ajarian 4ـ

Harootyun 5ـ

Samatya 6ـ

Khachatoor 7ـ

Hacop 8ـ

Yeghya 9ـ

Eftick 10ـ

Shahandokht 11ـ

Endza 12ـ

Hripsimeh 13ـ

Grigor Kemhajian 14ـ

mergerian 15ـ

Hersilya 16ـ

Haji Prap 17ـ

Ardem 18ـ

Aramian 19ـ

Baghdik Jiherjian 20ـ

Melkon Gyoorjian 21ـ

Mihran Abigian 22ـ

Hacop Vosgan 23ـ

Hacop Tuoolian 24ـ

David Khachgonts 25ـ

Grigor Markarian 26ـ

Yenok Tiyan 27ـ

Mihran Dyokmejian 28ـ

Simon Hacopian 29ـ

Vahan Hacopian 30ـ

Cholakian 31ـ

Hayk 32ـ

Bell 33ـ

Abkar 34ـ

Movses Khorenatci 35ـ

Raffi 36ـ

Tigran 37ـ

Petros Doorian 38ـ

Kentronagan 39ـ

Gorjin Agop 40ـ

Gorjinian 41ـ

Gorjigian 42ـ

Ojeni 43ـ

Verjalyoos 44ـ

Hacop Baronian 45ـ

46ـ در قرن نوزدهم میلادی، در ارمنستان، اهالی هر منطقه با گویش محلی خود صحبت می کردند و زبان ادبی آن زمان ارمنی گرابار بود که قدمتی بیش از زبان ارمنی میانه داشت اما این زبان دیگر برای اهالی ارمنستان قابل درک نبود. بنابراین در 1841م، نویسندۀ نامی ارمنستان، خاچاطور آبوویان، با نوشتن رمان وِرک هایاستانی(زخم ارمنستان)، به گویش مخصوص منطقۀ آرارات، توانست زبان ادبی گرابار را به آشخارهابار تبدیل کند.

Hovhanes Shahnazar 47ـ

Matevos Mamoorian 48ـ

Handes 49ـ

Serovbe Darvishian 50ـ

Yeghia Demirjibashian 51ـ

Franz Bopp 52ـ

Mishel berly 53ـ

Bhagavad Gita 54ـ

Avedik Isahakian 55ـ

Asbarez 56ـ

Haygazian 57ـ

Abigian 58ـ

Adapazary 59ـ

Ghalatay 60ـ

Aramian 61ـ

Gad 62ـ

Gabriel Noradoongian 63ـ

Sanasarian 64ـ

Karin 65ـ

Laz 66ـ

Sorbon67ـ

Meye 68ـ

Petros Parian 69ـ

Saint Mishel 70ـ

Luxamburg 71ـ

Bazmaveb 72ـ

les explotives de i,ancien armenien etudies dans les dialectes modernes 73ـ

Experimental 74ـ

Revue Internationale De Riniligie, Otologie, Lazngologie et Phonetique Experimental 75ـ

Haygagank 76ـ

Haygagank-T77ـ

Nbast 78ـ

Herovdes 79ـ

Hrampsinidos 80ـ

Aslanbeg 81ـ

Alexander  Nalbandian82ـ

Hiubshman 83ـ

Burak 84ـ

Ejmiadzin 85ـ

Khrimian Hayrik 86ـ

Agoolis 87ـ

Manook Abeghian 88ـ

Komitas 89ـ

Manandian 90ـ

Mary 91ـ

Kerovbe Badganian 92ـ

Stepan Malkhasian 93ـ

Armenoohi 94ـ

Banaser 95ـ

Avedis Der Harootoonian 96ـ

Petros doorian 97ـ

Mkhitarian 98ـ

Aroosiak 99ـ

Dadash Balasan 100ـ

Abetanagov Alexanian 101ـ

Ghala 102ـ

Lilava 103ـ

Arakel Baghishetsevo 104ـ

Astafian 105ـ

Lazarian 106ـ

Sembat 107ـ

Nor Bayazed 108ـ

Basargechar 109ـ

110ـ پس از آجاریان، آرارات ریبیان و شاگردانش این کار را ادامه دادند.

Nor Nakhijevan 111ـ

Temagan 112ـ

Vandidad 113ـ

از بخش های پنج گانۀ اوستا.

Bartholoma 114ـ

زبان شناس آلمانی و متخصص زبان های هند و اروپایی.

Classification Des Dialectes Armenies 115ـ

Bibliotheque De L,ecile Das Hautes-Etude 116ـ

Ghookasian 117ـ

Yeznik Ganjetsian 118ـ

Garsteh 119ـ

Trapizon 120ـ

Hamshen.121ـ

Hovhanes Sagez Pasha 122ـ

Tigranagerd123ـ

Rodostoy 124ـ

Surp Karapet 125ـ

Armavir.126ـ

Shamakhi 127ـ

Hovsep Khan Babaian 128ـ

Abovian 129ـ

Aghaian 130ـ

Derian 131ـ

Moskovian 132ـ

Sevan 133ـ

Mashtots 134ـ

Garnik Stepanian 135ـ

Paolina 136ـ

Klara 137ـ

Knarik 138ـ

Ashtarak 139ـ

Oleny 140ـ

Sooren Tomasian 141ـ

Ghapantsian142ـ

Nikoghayos Mary 143ـ

Abcar Hovhanesian 144ـ

Pravda 145ـ

Yoosof Stalin 146ـ

Tokhmakhgiol 147ـ

Mesrop Mashtots 148ـ

Badarak 149ـ

از تشریفات مفصل کلیسا.

Vagharshabad 150ـ

Nairy 151ـ

Oorartoo 152ـ

Hovsep Sandaljian 153ـ

Teodik 154ـ

Teflis 155ـ

van 156ـ

شهری در ارمنستان غربی.

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58
سال پانزدهم | زمستان 1390 | 264 صفحه
در این شماره می خوانید:

تاریخ ارمنستان به روایت سکه های رومی

نویسنده: شاهن هوسپیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 فلات ارمنستان، به علت قرار گرفتن در منطقۀ جنوب قفقاز و شرق آسیای صغیر، از دیرباز اهمیتی ویژه برای ایران و روم داشته...

نگاهی به ژرفای طبیعت

نویسنده: ایساک یونانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 کشور عزیز ما، ایران، کشوری وسیع با سیما و منظری متنوع، سرشار از زیبایی های طبیعی و آکنده از تضادهاست. كوه های...

آخرین امپراتور

نویسنده: آرمن میناسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 در آغاز دورۀ پهلوی، شمار مهندسان و متخصصان ایرانی در رشته های معماری وساختمان اندک بود اما از میانۀ این دوره با...

باشگاه فرهنگی ورزشی آرارات دستاورد تلاش پیگیرنسل ها

نویسنده: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 پیشگفتار وقتی سخن از باشگاه آرارات به میان می آید خیلی ها شاید تیم فوتبال آرارات را به خاطر می آورند و بر گذشتۀ...

باشگاه فرهنگی ورزشی آرارات در آستانه هفتاد سالگی

نویسنده: وارطان داودیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 تاریخچۀ تأسیس و شكل گیری پدیده ها و نهادهای مردمی مورد نیاز جوامع بشری زاییدۀ تفكر تكامل گرایانۀ مردم و جبر تاریخی...

بیش از شصت سال با رادیو ارمنی

نویسنده: علیرضا حسنیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 رادیو ارمنی عضوی از خانوادۀ برنامه های برون مرزی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است. در حال حاضر، در بخش برون مرزى...

تعاملات تاریخی و فرهنگی ایران و ارمنستان از عصر کهن تا کنون

نویسنده: مهران شیراوند فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 مقدمه روابط ایران و ارمنستان از نظر تاریخی یکی از قدیمی ترین و طولانی ترین روابط میان ملت هاست. سابقۀ روابط این دو...

پشت سر هست فضایی زنده…

نویسنده: کارین دِر ماردیروسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 شما چه گردشگری باشید در پی موضوعی جالب برای عکستان، چه محققی نکته سنج تشنۀ تحقیق بکرتان! چه از خیل جوانان...

روزنامه ایران کبیر

نویسنده: محمد حسین خسروپناه فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58  یکی از دستاوردهای انقلاب مشروطۀ ایران (1285ش/1906م)، آزادی مطبوعات بود. تا آن زمان، جرایدی که در ایران منتشر...

توقیف روزنامه ایران کبیر

نویسنده: فریدون نوزاد فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 روزنامۀ ایران کبیر، چاپ گیلان /1307 ـ 1309خورشیدی شرح مبسوطی از این روزنامۀ فارسی زبان، که در ایران و به دست گریگور...

برآمد ز البرز تابنده هور ازو دشت و هامون شده پر ز نور

نویسنده: آنوشیک ملکی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 سال 2012م از سوی جاثلیق کل ارمنیان حوزۀ سیلیسیه، اسقف اعظم آرام اول، سال کتاب ارمنی نام گذاری شده است. همچنین امسال...

دریچه زمان و نگاهی به مطبوعات ارمنیان تبریز در نیمه نخست قرن بیستم

نویسنده: آرپی مانوکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 شهر کهن تبریز در طی قرن ها محل رفت و آمد و اسکان ارمنیان بوده است و از دیرباز جزو مهم ترین سکونتگاه های آنان محسوب...

پیمان پانزده ساله شد

نویسنده: کارینه داویدیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 اگر صفحات تاریخ مطبوعات ایران را ورق زنیم و به پانزده سال پیش نگاهی بیفکنیم، در میان مطبوعات ایران به فصلنامه ای...

پیام های همراهان و دوستان پیمان

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 آنچه مراسم بزرگداشت پانزده سال فعالیت فصلنامه را برای دست اندركاران پیمان، به جشنی فراموش ناشدنی تبدیل كرد، حضور خوانندگان قدرشناس آن در...

پیمان،پلی بر فراز اشتراکات دو فرهنگ

نویسنده: آرپی مانوکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 بهار 1375 خورشیدی سرآغاز حیات فصلنامۀ پیمان بود، سرآغازی که اهداف و آرمان های فراوانی را در جهت تعالی فرهنگ و...

نهالی که تناور شد

نویسنده: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 58 روزی دوست گرامی ام، مهندس آلبرت عجمیان، صاحب امتیاز و مدیر مسئول روزنامۀ ارمنی زبان آلیك، كه در پروژه های...