از اراک تا ایـروان
برخی شخصیتها طی سالهای فعالیتشان به نوعی نماد اجتماعی تبدیل میشوند. این نماد به ذهن ما پیوند میخورد، به اعماق ضمیر ناخودآگاهمان نفوذ میکند و در وجودمان ماندگار میشود و وقتی میشنویم که جسمش دیگر با ما نیست نمادش را میبینیم که تا هستیم و به یادش پایبندیم با ما مانده است. یرواند ماناریان یکی از این نمادهاست. ماناریان، بازیگر تئاتر، نمایشنامهنویس، کارگردان و فعال اجتماعی درفوریه 2020م در96 سالگی، دارفانی را وداع گفت. |
یرواند ماناریان، در 19 مرداد 1303خ در سلطانآباد(1) (اراک کنونی) متولد شد. پدرش، کریستاپور مارتیروسیان، از افسران ارتش روسیه تزاری بود که در پی انقلاب بلشویکی در 1919م، به ایران پناه آورد. او متولد آگولیس(2)در استان گوقتان، در جنوب ارمنستان بود. مهاجرت مادر یرواند، یِوگینه گقامیان هم، که زاده گرجستان بود، از شهر آخالتسخا شروع و از طریق استان نخجوان ارمنستان به تهران ختم شد. جد مادری یرواند از نوازندگان گروه سنتی آشوق جیوانی(3)، هنرمند ملی، ارمنی بود. استعداد ذاتی بازیگری یکی از عواملی بود که زندگی این دو مهاجر را در تهران به یکدیگر پیوند داد. حاصل این ازدواج دو فرزند پسر به نامهای یرواند و آرمان بود. کریستاپور و یِوگینه در تهران به گروه پیشگام تئاتر ایران، مشهور به گروه واهرام پاپازیان(4)، پیوستند و بارها در نقشهای اول نمایشنامههای شکسپیر بر روی صحنه رفتند. جامعه ارمنی تهران این دو بازیگر را زوج مانار نامگذاری کرده بود. یرواند تحصیلات ابتدایی را در مدرسه هایکازیان(5) و تحصیلات متوسطه و عالی را در مدارس ارمنیان و کالج امریکاییهای تهران به پایان رساند. در 1325خ، مرزهای اتحاد جماهیر شوروی برای مدتی کوتاه به روی ارمنیان ساکن در دیاسپورا گشوده شد. در این زمان، یرواند، که 21 ساله بود، همراه با آرمان(6)، برادر کوچکتر و 9 تن از دوستان نزدیکش مانند آبیک آواکیان(7)، هوهانس بادالیان(8)، آلبرت هایراپتیان(9)، هاملت یگانیان(10)، هرایر موسسیان(11)و… به جمهوری سوسیالیستی ارمنستان مهاجرت کرد. یرواند همیشه افتخار میکرد که با جلب رضایت دوستان همراهش نخستین فرد از نخستین گروه مهاجران بود که روز دوشنبه، 13مه 1946م، در ساعت12 و 13دقیقه بعد از ظهر پا بر خاک ارمنستان گذاشته است. کریستاپور، پدر یرواند، که سالها سنگینی بار بازیگری بر روی صحنه تئاتر را بر دوش کشیده بود، هنگام بدرقه فرزندش به او گفته بود: « در ارمنستان دست به هر کاری که میخواهی بزن ولی تا میتوانی از تئاتر دور بمان و اگر سرنوشت تو را به صحنه بازیگری برد، بدان که خیلی مشکل خواهد بود که روزی پادشاه باشی و روز دیگر دلقک». یرواند در 1952م، تحصیلات خود را در دانشکده هنرهای ایروان در رشته کارگردانی تئاتر به پایان رساند و خیلی زود، نظر کارشناسان رشتههای بازیگری و مدیریت تئاتر را به خود جلب کرد. ماناریان در اندک زمانی در سمت مدیر ارشد گروههای مختلف تئاتر ارمنیان در گوریس(12)، ایروان، کیف و استپاناکرد(13) در آرتساخ (قراباغ) مشغول به کار شد. از 1957م، مدیریت تئاتر عروسکی دولتی ایروان به نام هوهانس تومانیان(14)را بر عهده گرفت و بلافاصله پس از بازنشستگی، در 1988م، تئاتر عروسکی کوچک خود را بنا نهاد و آن را بیاد پدرشآگولیس نامید. ماناریان میگوید:« همراه گروهی کوچک از دوستان هنردوست عروسکها را روی دوش میانداختیم و از مدرسهای به مدرسه دیگر میرفتیم. معنای خوشبختی را در آن روزها فهمیدم. خوشحالی من وقتی به اوج خود میرسید که عروسکهای ما بچهها را مخاطب قرار میدادند و بچهها در پاسخ دادن به عروسکها از هم پیشی میگرفتند». او در چهارده فیلم سینمایی از جمله فیلم معروف و بسیار محبوب عروسی از شمال(15)، بازیگر نقش اول و همکار هنری و فنی فیلم بود. همچنین، یازده فیلم و چهار نمایش را کارگردانی کرد و سیزده فیلمنامه نوشت. ماناریان در خانواده تئاتر متولد و بزرگ شده بود و علاقهای به سینما نداشت. دنیای فیلم و سینما حضور او را مدیون کوششهای برادرش، آرمان، است. در 8 اکتبر 2019م، نشان شهروندگرانمایه از سوی شهردار ایروان در منزل یرواند ماناریان به وی اعطا شد. او از معدود هنرمندانی بود که به صراحت از عملکرد دولت انتقاد میکرد. او در 2009م گفته بود که لقب هنرمند پیشکسوت را، که در 2003م از دولت وقت دریافت کرده، پس میدهـد. ماناریان در گفـت و گـو با رادیو آزادی علت این اقـدام خود را چـنین توضیح داده بود: «من این لقب با ارزش را به اعطاکنندگان آن، که در جناح مخالف و در برابر خواستهای مـردم قرار گرفتـهاند، بر میگـردانم. مـن بـه مسئولیـت شهـروندی خـود کـه بـر دوش هرکس و بـه خـصوص هر هنـرمندی گذاشته شده، پایـبند هستم. من مسئولیتی در قبال مردم، انتخـابکنندگان واقعـی حکـومت و بالاتـر از آن در قـبال نسلهای آینده دارم». ماناریان فعالیـت اجتماعـی و سیـاست را، بخـشی جـداییناپـذیـر از هنـر مـیشمرد. او بـیتفاوتـی را مهلکترین ضربه بر پیکر اجتماع و از نابخشودنیترین گناههان میدانست. همین باور او سبب شد که در سالهای پر تب و تاب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تأسیس سومین جمهوری ارمنستان در کنار دولتمردان انقلابی ارمنی بایستد و در 1990م، به نمایندگی مردم در نخستین مجلس ملی ارمنستان انتخاب شود. او معتقد بود که برای انتقال اندیشهای به مخاطبان، در هر قالب هنری، باید از خود آنان بود، راه و رسم زندگیشان را شناخت و با خواستهها و رفتار آنان در اجتماع آشنا شد. ماناریان هنر را در خدمت مردمی میدید که خواسته یا ناخواسته با سیاست محشورند. او معتقد بود که مخالفان عقیدتی، از زمره بهترین دوستان هستند زیرا شنیدن عقایدشان راهگشاست و گهگاهی هم باعث عدول از عقاید خودخواهانه و انحصاری میشود. او درمصاحبهای در2010م، در 85سالگی، این چنین از باورهای خود سخن گفته: « سنی از من گذشته و مثل همیشه عادت به نق زدن ندارم. میخواهم بگویم که رفتار دولت و رسانههایش اشتباه نیست، صرفاً ناشایست است.(16) مردم و حکومت، هر کدام، در دو قطب فعال ولی وابسته به یکدیگر قرار گرفتهاند: موافق و مخالف. اگر موافق وجود نداشته باشد، حکومتی نخواهد بود و اگر مخالف نباشد، پایگاه حکومت موافقها لرزان خواهد ماند. من همیشه در قطب مخالف بودهام. تئاتر باید نقش مخالف را بازی کند تا از صحنه برای نشان دادن کاستیهای دولت و رفتارهای نادرست دولتمردان استفاده کند. ایران تا بیست سالگی وطن من بود. اوضاع اجتماعی جامعه ارمنیان ایران در آن روزها به شدت سیاسی شده بود. بنیانگذاران و اعضای نخستین دولت نخستین جمهوری مستقل ارمنستان، (1918ـ 1921م)، تحت فشار موج انقلاب بلشویکی روسیه و در نهایت اشغال ارمنستان در 25 مارس1921م به دست ارتش سرخ، از کشور اخراج شده و برخی از آنان به ایران پناه برده بودند. این دولتمردان فرهیخته شخصیتهای وطنپرستی بودند که استقلال کشورشان را به تازگی از دست داده بودند و در تب تند آزادی و بازپسگیری استقلال میسوختند. در پی این تغییر و تحول سیاسی، در زمانی کوتاه، موج آزادیخواهی جامعه ارمنی ایران را فرا گرفت و انجمنها و گروههای استقلالطلب متشکل از ارمنیان ایران فضای جامعه ارمنی ایران را نیز به شدت سیاسی کردند. من هم مانند دیگر نوجوانان دیاسپورای ارمنی خود را سرباز کشوری میدانستم که تصویرش از اوان زندگی چون سرابی زیبا در مخیلهشان نقش بسته است. پدر و مادر من تنها چند سالی بود که از ارمنستان دور مانده بودند و من و برادرم را در فضایی تربیت میکردند که هر لحظهاش با یاد گذشته پر افتخار پادشاهان ارمنستان و با امید به تکرار آن در آیندهای نزدیک پرشده بود. تربیت صحیح بچهها بزرگترین دغدغه بزرگترهای جامعه ارمنی ایران بود. خانواده ما هم از این قاعده مستثنا نبود. به من یاد داده بودند که ارزشهای ملی در الویت قرار دارد. اشتباه نمیکردند. هنوز هم معتقدم که هرکس باید همیشه نیمنگاهی به ریشههایش داشته باشد. از آن یازده نفر تنها من ماندهام. همه رفتهاند. آنان همگی در ارمنستان به درجات عالی رسیدند: نویسنده معتبر، موسیقیدان مردمی، دکتر بیولوژی، دکتر تاریخ، کارگردان موفق سینما و … . جوان بودیم و مشکلات فضای جدید نمود خاصی برایمان نداشت. شوروی سوسیالیستـی پر از ویژگـیهای مثبـت و منفـی بود. بزرگتریـن عیبـش دروغ و دروغگویی بود، همان چیزی که پس از سالها سبب فروپاشیاش شد و مهمترین ویژگی مثبت آن توجه فوقالعاده حکومت به ارائه تعلیمات با کیفیت به همه بود. سالها، به دلیل انتقاد صریح از عملکرد دولتمردان در انزوا به سر میبردم. اعتراضی ندارم. من وارث دیدگاه سیاسی مادرم هستم. مردان باید بپذیرند که بسیاری از راههای صحیح زندگی را مدیون زنان هستند. من آرمان اجتماعی را از مادرم فرا گرفتهام و فرزندان من هم آن را در دامان مادرشان فرا خواهند گرفت. سالهاست که کودکان مخاطب من هستند. مسئولیت بزرگی بر گردنم بوده. روحی پاک و ذهنی زلال مخاطب نمایش عروسکی من است. این مخاطب زیادهطلب هر آنچه را که میبیند مـیپذیرد. هـر آنچـه را کـه دوست دارد از عـروسک انتـظار دارد حتـی با عروسکها بدخلقی و به آنها پرخـاش میکند و به هیجان میآیـد. او رهبر آینده اجتماع است، هر جزئی از نمایش در ذهنـش مجسم میشود و تـو را در مقـابل آینـده مسئول میسازد. هدف من تنها خنداندن نبوده. من در قالب خندهها راهنماییهایی برای زندگی میگنجاندم». ماناریان، از هر فرصتی برای یادکرد دوست همراه و همفکر خود، آبیک آواکیان، یکی از همان یازده نفر، استفاده میکرد. آواکیان پس از مهاجرت و طی مدارج تحصیلی در رشته ادبیات در انجمن نویسندگان مسکو، به نویسندگی پرداخته بود. ماناریان جایگاهی منحصر به فرد برای او قائل بود. درباره او میگوید: « از آبیک آواکیان باید بیشتر گفت. او شش سال از من بزرگتر بود و 37 سال زودتر از من در 63 سالگی از دنیا رفت. ما، یازده جوان، نخستین کسانی بودیم که پس از پایان جنگ جهانی دوم پا بر روی خاک ارمنستان گذاشتیم. ما را در خان اول در اردوگاهی جای دادند. من و آبیک هماتاقی بودیم. آبیک یک ارمنی ایرانی به تمام معنا بود. فروتنی یک ایرانی اصیل را داشت و واقعیات ایرانیان را در حد کمال میشناخت. او در لباس خلبان نیروی هوایی، آسمان ایران را درنوردیده و در قم و قزوین و ساحل خلیج فارس با ایران و ایرانی مأنوس شده بود. آبیک حدود سی سال نخست عمرش را در ایران و سی سال دوم را در ارمنستان گذراند. او ایران را زادگاه و ارمنستان را وطن خود میدانست. هرکس که او را بشناسد به عمق پیوند بزرگ بین ایرانیان و ارمنیان پی خواهد برد. او فارسی را زبان مادری میدانست. دوستدار منوچهر دامغانی بود و همیشه از فروغ فرخزاد و نادر نادرپور یاد میکرد. تأثیر صادق هدایت را در نوشتههای آبیک، به خصوص، در مجموعه تب جنوب او میتوان دید. او به تمام معنا انسانی فروتن بود ولی آن قدر مستعد، وارسته، انساندوست و شریف بود که هرچه میخواست در سایه بماند موفق نمیشد. همه او را میشناختند و همه دوستش داشتند. دوستان نزدیکش او را درویش میشمردند. نشان طلا، شمارگان بالای کتاب، کف زدنها، مقام و … برایش بیمعنا بود. اتفاق تلخی در سالهای آخر زندگی، او را دگرگون ساخت. همسر پزشک او، که سلامتش دچار نوعی اختلال شده بود، پس از مشاجرهای سخت با آبیک، صدها صفحه از آخرین نوشتههای منتشر نشده او را به آتش کشید. نابود شدن این دستنوشتهها، که به گفتهآبیک قرار بود زندگینامهاش باشد، او را به تنهایی عمیقتری فرو برد. چهرهآبیک آواکیان در ادبیات ارمنی چنان برجسته و زیباست که در چهارچوب زیباترین قابها هم جای نمیگیرد». آرمن سرکیسیان، رئیس جمهور ارمنستان، در 5 نوامبر 2019م، برای خدمات بیشمار ماناریان به عرصه تئاتر و سینمای کشور، دستور اعطای لقب هنرمند ملی ـ مردمی را به وی امضا کرد. نیکول پاشینیان، نخست وزیر ارمنستان، هنگام پیشنهاد برای اعطای این مقام به ماناریان، گفته بود که تأخیر چند ساله در اعطای مقام ملی به این هنرمند ارزشمند به دلیل انتقاد او از عملکرد دولتِ پیش از انقلاب(17) بوده است. یرواند، پس از مهاجرت به ارمنستان، هنر ذاتی پدر و مادر خود را پی گرفت و ارزشهای هنری خود را در مقام ریشسفید خانواده هنرمند ماناریان در ارمنستان تثبیت کرد. ماناریان از روزهای نوجوانیاش در تهران به ندرت یاد میکرد. فرزندان او میگویند از زمانی که پدرشان از روی سهو متن زندگینامه در حال نگارش خود را در رایانه پاک کرد، تصمیم گرفت که دیگر گذشتهها را به یاد نیاورد. در20 فوریه 2020م، رئیس جمهور ارمنستان این پیام تسلیت را برای بازماندگان و مردم ارمنستان فرستاد: « با اندوهی بزرگ از مرگ نمایشنامهنویس، بازیگر، کارگردان و هنرپیشه ملی ـ مردمی، یرواند ماناریان، مطلع شدم. زندگی پربار هنری او به پایان رسید. او حتی در نهمین دهه زندگی خود به رسالت یک هنرمند در برنامهریزی و ارائه کارهای هنری وفادار ماند. او به واقع یک هنرپیشه مردمی بود. او در دل همه، از کوچک و بزرگ جای گرفته بود. شخصیتهای نمایشهای او و افکار بلنـدپروازانـهاش در یاد همـگان خـواهد مانـد. آنچه را در دیدارمـان به من گفـت درسهایـی است از حقایق زندگی و سیاست که همیشه راهنمای زندگی من خواهد بود. فقدان آن هنرمند بزرگ را به بازماندگان و دوستداران فراوان هنرش تسلیت میگویم». پینوشتها:
|
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 90-89سال بیست و سوم |پاییز و زمستان 1399 | 214 صفحه
|