به مناسبت انتشار کتاب «دعا برای آرمن» اثر ابراهیم یونسی مهرورزی و دوست داشتن ویژگی جانداران است. موجود زنده، زنده بودن خود را با عشق به نمایش می گذارد و از وجود خود و قلمرو خود خارج شده، خود را می آراید، خانه و آشیانه اش را تزیین میکند و تلاش میکند تا دوست بدارد و دوستش بدارند. عشق، همۀ آلودگیها و کدورتها را از وجود میراند. گاهی، عشق به خانه و کاشانه و همسر و فرزند و دوست، آنقدر قوی است که موجود زنده برای دفاع از آن، از جان شیرین خود هم می گذرد. اما در این روزگار، افسوس! عشق رنگ دیگری به خود گرفته و آن صفا و سادگی دوران گذشته را ندارد. شما در سی سال گذشته چند داستان عاشقانۀ خوب خوانده اید که بر شما اثر گذاشته باشند؟ آیا کتاب سرگذشت دایانا عروس دربار انگلیس را که چند بار تجدید چاپ شده و چند مترجم آن را به فارسی برگردانده اند دیده اید؟ به راستی چنین کتابی را می توان داستان عشقی خواند؟ از داستانهای عشقی که بر من اثر گذاشته و در ذهنم مانده است، میتوانم تعدادی را نام ببرم و از حسن تصادف همۀ آنها ریشۀ کردی داشته و در مناطق مختلف کردستان شکل گرفتهاند و در اغلب آنها، قهرمانان داستان از ستم ترکان عثمانی رنج برده و از آغایان شکنجه دیده اند. از نوشته های شادروان استاد محمد قاضی، داستان زارا، عشقی پاک و بی آلایش را به تصویر میکشد که در آن از خودگذشتگی عاشق و معشوق فراموش ناشدنی است. داستان زیبای «لاس و خزال» هم یکی از زیباترین داستان های کردی است که خلاصۀ آن در کتاب «خاطرات یک مترجم»، در صفحه 32، به قلم سحر آفرین استاد قاضی آورده شده است. اما فکر نکنید که تنها شرقیها از این گونه داستان ها خوششان می آید، بلکه اُسکار مان (Oskar Mann)، دانشمند آلمانی که ادبیات شفاهی و مردمی کردها را جمع آوری کرده است، پس از شنیدن قسمت هایی از «لاس و خزال» چنان به وجد می آید که بیاختیار از جا میپرد و شروع به پایکوبی و دست افشانی میکند و سوگند میخورد که زیباتر و نغز تر از این حماسۀ عشقی را در آثار هیچیک از بزرگان ادب اروپا، از دانته گرفته تا شکسپیر و گوته و غیره ندیده است. بتازگی از مترجم و نویسندۀ ارجمند، آقای ابراهیم یونسی نیز چند کار خوب و به یادماندنی خوانده ام. آقای یونسی با ترجمۀ کارهای ارزنده ای از ادبیات خارجی، بیشتر به عنوان مترجمی زبردست شناخته شده است و طبیعی است که اگر کسی در کار ترجمه، وسواس داشته باشد و بخواهد امین بماند، نمی تواند هرطور که می خواهد قلم را به جولان در آورد. اما اگر داستان هایی را که خود آقای یونسی نوشته است دیده باشید، توجه شما به قدرت قلمی که نشان داده، حتماً جلب شده است. در کتاب «دلداده ها» داستانی میخوانیم «از دیاری که در آن زندگی نقشه نیست، چیزی است تصادفی، بازیی است خشن، دفتر مشقی است خط خطی، دفتر مشق یک دختربچۀ دبستانی…» «اما هر اندازه که کوه با شهر فرق دارد، قصههایشان هم به همان اندازه با هم فرق دارند… » «جهنم وقتی است که عشقی در کار نباشد، توانایی و استعدادی به مهرورزی در کار نباشد… » اما در کتاب «دعا برای آرمن»، آقای یونسی جادوگری قلم را به خوبی نشان داده است. قصۀ عشق و وفاداری دو دوست کُرد و ارمنی به یکدیگر، دو آدمی که زمین و زمان بر آنند که آن ها از هم دور باشند، اما آن ها بی اعتنا به مقررات اجتماعی و دینی و با احترام گذاشتن به عقاید خصوصی طرف دیگر، به وظیفه برادری خویش و پاسداری از شرف و حیثیت دوست خود پرداخته و تا پای جان می ایستند. بلی، آن گاه که پای آدم بودن در میان است، بسیاری از چیزها در حاشیه قرار میگیرد و به آن توجهی نمی شود. در آغاز همۀ آدم ها یکی بودند و جدایی آن ها از یکدیگر ذاتی نیست و عارضی است و این جدایی ها باید کنار گذاشته شود. آقای یونسی در کار نمایش «آدم بودن» و «دوست داشتن» و آفریدن صحنههای جذّاب وتأثیر گذار، بسیار موفق بوده است و تا شما داستان های نوشتۀ ایشان را نخوانید، طعم عشق و مهرورزی شرقی را نخواهید دانست. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 9 و 10سال سوم | پاییز و زمستان 1378 | 161 صفحه
|