فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۵ و ۶

واراند

واراند شاعر ارمنی‌تبار ایرانی که به زبان ارمنی شعر می‌سراید در اسفند ماه ۱۳۳۲ در تهران زاده شده است. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدارس ارامنۀ تهران به پایان رسانیده و سپس به فراگیری نقاشی و ادامۀ تحصیل در دانشکدۀ زبان‌های خارجه پرداخته است.

 

واراند

او سرودن شعر را از نوجوانی آغاز کرده و نخستین مجموعۀ اشعارش را به نام «در راه آفتاب» در هجده سالگی انتشار داده است.

تاکنون دوازده مجموعه از اشعار واراند انتشار یافته است.

«نجواهای فراسو» نخستین مجموعه فارسی اشعار واراند است که از شش دفتر او گلچین و به فارسی برگردانده شده است. برگردان اشعار ارمنی از س. کورکچیان است. این مجموعه را انتشارات نکته‌پردازان در سال ۱۳۶۸ منتشر کرده است.

واراند از چهره‌های مشهور ادبیات معاصر ارمنی است و آثار او در مجموعه‌ها و نشریات ادبی ارمنستان و دیگر نقاط جهان به چاپ رسیده است.

در سال‌های ۱۳۷۳-۱۳۷۴ به مناسبت بیست و پنجمین سال فعالیت ادبی واراند مراسمی در چند شهر ایران و در ایروان برگزار شد و واراند به دریافت نشان فرهنگی «مسروپ ماشتوتس» نائل گردید. این نشان از سوی جاثلیق ارامنۀ حوزۀ سیلیسی به وی اعطا شد.

واراند از سال ۱۳۷۳ ریاست انجمن نویسندگان ارمنی ایران را به عهده دارد. وی عضو شورای نویسندگان روزنامۀ «آلیک» و دبیر زبان و ادبیات ارمنی در مدارس ارامنۀ تهران است.

واراند به بازگردانی آثاری از شعرای کلاسیک فارسی‌زبان به شعر ارمنی همت گماشته است. او همچنین آثاری از فروغ فرخزاد، احمد شاملو، منوچهر آتشی، فریدون مشیری، کیومرث منشی‌زاده و برخی دیگر از شاعران معاصر را به شعر ارمنی برگردانده است.

واراند اشعاری نیز با بهره‌گیری از میراث کهن ادب فارسی و با درونمایه‌های ایرانی سروده است. از آن جمله می‌توان به منظومه «درویش» او اشاره کرد که در آن به زندگی شیخ فریدالدین عظار شاعر و عارف مشهور پرداخته است.

در سال جاری جایزۀ بنیاد ادبی گئورگ ملیتینه‌تسی[۱] به مجموعۀ «سراب» واراند که گلچینی از سروده‌های دهۀ اخیر اوست تعلق گرفته است. این بنیاد که سرپرستی آن را پیشوای دینی ارمنیان، جاثلیق آرام کشیشیان به عهده دارد هر ساله به یک اثر برگزیده از آثار منتشر نشدۀ نویسندگان و شاعران معاصر جایزه اهداء و آن را منتشر می‌کند.

توجه علاقه‌مندان را به چند قطعه از آثار واراند از مجموعۀ «نجواهای فراسو» جلب می‌کنیم.

دریا

دریا، آرام و

حقیقتاً عظیم بود

و هر لحظه می‌بوسید

کناره‌های گدازان را

یکی پرسید:

می‌خواهی

مثل دریا بزرگ باشی؟

به آبیگونۀ بیکران نگریستم و گفتم:

می‌خواهم

چون رودی به پیش بروم

حتی

تا آینده‌ئی که پیدا نیست

و بگذار این دریای بیکران

کناره‌های خویش را

قرن‌ها ببوسد

بی هیچ حرکنی.

پنجره‌ات را بگشای

بگشای پنجره‌ات را

برابر جهان

و بگذار باد خزان

در آغوشت

جاودانه جای بگیرد

تا بتوانی رویای محتضر برگی را

که از درخت می‌افتد

در خویشتن احساس کنی.

و بگذار در آئینۀ چشمت

بازتابی بیابد

درخششی از مه دور

دورترین مه آسمان

پنجره‌ات را بگشای

برابر بهاران

تا در تو انباشته شود

لطافت برۀ شیر رنگی که در چمن

ایستاده است

تا کوهسار فرتوت و سپید

سر نوجوانش را

پس از آب شدن برف

نشانت دهد

ارابه‌ئی از کوره راه باران ملایم بگذرد

و تو حتی فراموش کنی

شنیدن خبر شوم و تلخ ویرانی ساختمانی را در شهر

از رادیو

پنجره‌ات را بگشای

برابر آسمان

تا ابری از ابری دیگر جدا شود

و تو اندوهش را

در محور بزرگ آسمان بنگری

پنجره‌ات را بگشای

برابر تابستان

بنگر به میوۀ روشنی که می‌رسد

و فکر نکن

که مادرِ میوه درختی‌ست

که در اجاق تو هیزم می‌شود

و یا بر دیوارت

-دیوار همین اتاق-

اکنون، الوار است

به میوه‌ها بنگر

شاید به یاد نیاوری

که آن درخت لطیف، داری شده

هر بامداد اسیری را می‌آویزد

محکومی، آدمکشی سیاه.

پنجره‌ات را بگشای

برابر نسیم‌ها

اما چون زمستان آمد

بر صندلی بنشین و این کتاب را بخوان

و به یاد بیاور، به یاد بیاور

که روزی، روزی

باید، برف از بام بسته‌ات گذشته

بر گیسوانت بنشیند

مانند مهر عریان سال‌هایی که سپری شده‌اند

من اما

آفرینندۀ این کتاب بهارگون

نخواهم بود

و باید کنجکاو شوی که بدانی

اگر اکنون تو

دیگری بودی

دیگری، با همین قالب

در این کتاب

چه‌ها باید می‌آمد

برابر چشمت

چشمانت را ببند

دیگر

لب بگشای

پیام اول

بر آن نباشید

که شاخه‌های پربار این درخت شکوهمند را ببرید

چراکه عمیقاً فرو رفته‌اند

در پاکترین لحظه‌های هستی

سرآغاز این چشمه را گل آلود نکنید

آئینه‌اش را نشکنید

و بگذارید در آرامش بخوابد

این آتش را خاموش نکنید

چراکه می‌تواند شمع‌ها بیفروزد و

هنگام شعله‌ور شدن

بیماری‌ها و گندیدگی‌ها را با خویش ببرد

اگر اندکی تأمل کنید

میوه خواهد داد این درخت و

سایه‌ئی برای آرمیدن

و تصویر پاک خویش را

-که به چشمان ناآرامتان، آرامش خواهد بخشید

نمایان خواهد کرد.

تشنگی ژرفتان را

-شاید از آن بی‌خبرید-

این چشمه

فرو خواهد نشاند

اگر لحظه‌ئی در آن درنگ کنید

چهرۀ واقعی‌تان را نمایان خواهد ساخت

اما نتوانید اگر

بر خشمتان چیره شوید

و اگر توان اینتان نیست

که درخت را نشکنید و

آینه را پریشان نکنید

آتش را بگذارید

که روشن باشد.

پی‌نوشت:

1- Georg Melitinetsi

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۵ و ۶
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید