فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۴۳

هویت ترکیه نوین و نژادکشی ارمنیان

نویسنده: استپان اچ.آسطوریان / ترجمه: روبیک آقاجانیان

مسلک‌های ملی‌گرایانۀ ترکی،که با آغاز قرن بیستم در امپراتوری عثمانی به ظهور رسید، دو روند مشترک و به هم پیوسته را ایجاد کرد: نخست طرد غیرمسلمانان از میان ملت ترک با به کارگیری درجاتی مختلف از خشونت همراه با تبعیض‌های قانونی و نامتعارف، دوم ساخت و پایه‌ریزی هویت ترکیۀ نوین. ریشۀ چنین موضع گیری ای نسبت به اقلیت های ساکن ترکیه را باید درتعصبات گسترده و پیشین ترک ها نسبت به این گروه‌ها جست وجو کرد. اصطلاحات، تعبیرات و مثل‌های عثمانی به بهترین وجهی نمایانگر وسعت و تلخی این تعصبات اند. با بررسی رویدادهای تاریخ ترکیه می توان درک بهتری از تغییر این تعصبات و تبدیل آنها به نگره های ملی گرایانۀ نژادپرستانه داشت و از رفتار، ارزش ها و نگرش جهانی ترک های عثمانی به هنگام مواجهۀ امپراتوری با امپریالیسم اروپایی، از دست دادن بخش هایی از حاکمیت سرزمینی، ورشکستگی اقتصادی و تحولات عمدۀ اجتماعی ـ اقتصادی بیشتر آگاهی یافت. چنین درکی به شناخت و شرح دلایل کشتار جمعی و نسل‌کشی گستردۀ ارمنیان به منزلۀ شاخصۀ پایان حکومت عثمانی (۱۸۷۰-۱۹۲۳م) می‌انجامد و اینکه چرا از نظر شمار بسیاری از جمعیت کرد و ترک،که غالباً به طور گروهی در اعمال خشونت مشارکت می‌کردند، این کشتارها پذیرفتنی بوده. تنها با رسیدن به این درک و شناخت است که می توان به کالبد شکافی و علت یابی این جنایات همت گمارد.

برخی ملاحظات نظری

معنای اقوال و ضرب‌المثل‌هایی را که در بین ترک ها دربارۀ غیرمسلمانان و ارمنیان رواج داشته نمی‌توان به طور مجزا و فارغ از بافتی که در آن شکل گرفته اند درک کرد. این مثل‌ها مجموعه‌ای از کلمات هستند که در ساختار اجتماعی و متأثر از نگرش جهانی سیاسی ـ اجتماعی و یا از منظر معناشناسی در نظام‌های معنا جای گرفته و تثبیت شده‌اند. بنابراین اشاره به ارمنیان و غیرمسلمانان در این اصطلاحات زبان‌شناسانه همچنین بیانگر درک یک شهروند ترکیه و انتظارات هنجار بنیاد وی دربارۀ اقلیت ها و یا ارمنیان و چگونگی رفتارشان است. مطالعات نشان می‌دهند که انواع سخن (گفتمان‌ها) به باز تولید جایگاه‌های تابع در جامعه و بومی‌سازی آنها می‌انجامد. بنابراین، بومی‌سازی جایگاه‌های تابع موجب‌شکل‌گیری جامعه‌پذیری اتباع می شود و هویت‌های اجتماعی در دسترس‌شان را مشخص می‌سازد، در این مورد برای بیگانگان به طور عام و ارمنیان به طور خاص. بنابراین، بومی سازی سلاحی است برای مشروعیت بخشیدن به کشمکشی که به قدرت می انجامد.

به یقین، قدرت اجتماعی آن گونه که دانشمندان سیاسی و جامعه‌شناسان تحلیل می‌کنند عبارت است از رابطۀ بین مردم نه رابطۀ بین متون و معناها اما همواره یک رابطۀ واسط و متأثر بین آنها وجود دارد و قدرت اجتماعی بدون نظام‌های دِلالتی و معنایی،که آن را تشکیل می‌دهند، نمی‌تواند وجود داشته باشد. بنابراین، چنانچه گفتمان را به معنای عمومی معادل نشانه‌شناسی(پروسۀ ساخت و گردش نشانه‌ها) بدانیم محتملاً می‌توان گفت که قدرت پیامد و نتیجۀ گفتمان است. واژگان،اصطلاحات، اقوال و ضرب‌المثل‌های عثمانی دربارۀ اقلیت ها و ارمنیان دقیقاً شکل ‌دهندۀ چنین پیامدی از قدرت اند.

از منظر کنش‌گرایی متقابل نمادین(سمبلیک)، که مبنای این مقاله است، با مطالعۀ فرایندی که گروه‌های نژادی از آن طریق ایماژهای ذهن خود و دیگران را شکل می‌بخشند بهتر می‌توان به درک تعصب نژادی و یا قومی – مذهبی نایل شد. این فرایند،که جمعی است، گروه‌های نژادی و یا قومی – مذهبی دیگر را تعریف و در نهایت شخصیت خود را برملا می کند. هربرت بلامر دربارۀ این موضوع می‌گوید: ((مفهوم جایگاه اجتماعی منبعث از این فرایند جمعی شخصیت‌پردازی عامل شکل‌گیری بنیان تعصب نژادی است)).[۱]

همواره چهار احساس مُعَرّف تعصب نژادی در گروه غالب هستند. نخست، احساس ارجحیت و برتری که تمایل به تحقیر کیفیت‌های منتسب به گروه فرودست دارد. خصلت‌های تحقیر‌آمیزی چون طمع، فریبکاری، حماقت و… معمولاً از جملۀ این موارد به شمار می‌آیند. دوم، احساس متمایز بودن آن گونه که گروه بیرونی و فرودست اساساً بیگانه تلقی شود و بنابراین حذف آن مشروعیت یابد. به اعتقاد بلامر این دو احساس به خودی خود شکل دهندۀ تعصب نیستند. سوم، احساس مالکیت و دارا بودن حق انحصار و حقوق برتر. این اظهار انحصارگری می‌تواند در خصوص برخی مشاغل،حرفه ها یا جایگاه‌های قدرت در دولت، قوۀ مقننه و ارتش باشد و تا مالکیت انواع دارایی‌ها شامل انتخاب زمین های مرغوب یا در قالب الگوهای متنوع تسری یابد. اگرچه این حس انحصارطلبی در به وجود آوردن تعصب نژادی بسیار قوی است پیدایش آن قابل شرح نیست. در واقع، این حس انحصارطلبی در جوامعی که تعصب هم ندارند نظیر جوامع فئودال یا جوامع طبقاتی وجود دارد. بلامر معتقد است که: ((در جایی که ادعاها در قالب ساختاری که مورد قبول و احترام همه باشد شکل گیرد دیگر به نظر نمی‌رسد تعصب گروهی وجود داشته باشد)). چهارم، احساس تشویش، بدگمانی یا ترس از گروه‌های فرودست خارج از حاکمیت که مبادا قصد تهدید جایگاه برتر گروه حاکم را در حال یا آینده داشته باشند. درحقیقت، این مهم ترین احساس است چرا که ریشۀ تعصب نژادی دقیقاً از این حس مبهم یا آشکار نزد گروه حاکم ناشی می شود که گروه فرودست ((جایگاه خود را تغییر داده است)). بنابراین، منشاء تعصب نژادی در احساس چالش نسبت به جایگاه گروه نهفته است و هنگامی نژادپرستی ظهور می‌کند و گسترش می‌یابد که رضامندی نژادی به چالش کشیده شده یا جایگاه گروه حاکم مورد تهدید واقع شده باشد. تعصبات ضد ارمنی در امپراتوری عثمانی دقیقاً در چنین بافتی و از دورۀ اصلاحات موسوم به تنظیمات (۱۸۳۹-۱۸۷۶م) به این سو ظاهر شد.

در طول تاریخ، تضاد و تفاوت قدرت در بین گروه‌های مرتبط با هم عامل اصلی روابط ‌آنها بوده چه درمیان گروه‌های نژادی (به معنای بیولوژیکی و فنوتیپیکال) و چه در میان گروه‌های قومی- مذهبی. بنابراین، در این مقاله از واژۀ ((نژاد)) در بافت محتوایی ((روابط نژادی)) استفاده می‌کنیم؛ به عبارت دیگر، منظور وضعیت‌هایی است که گروه‌ها در این وضعیت ها با هویت‌های متمایز و خصلت‌های قابل تشخیص با یکدیگر در رابطه‌ای چالشی زندگی می‌کنند و معیار انتسابی و اِسنادی مشخص کنندۀ اعضای هر گروه است. طبق نظر جان رکس ((وضعیت‌های رابطۀ نژادی درست و حقیقی)) زمانی پدید می‌آیند که ((تخصیص انتسابی نقش‌ها و حقوق مورد مراجعه بر اساس یک نگرۀ قطعی و معین (جبرگرایانه) مشروعیت یابد)). این نظریه می‌تواند علمی، مذهبی، فرهنگی، تاریخی، مکتبی یا جامعه‌شناسانه باشد، می‌تواند بسیار نظام‌مند یا صرفاً در سطح روزمره و خِرَد عامه باشد، می‌تواند بر مبنای الگوهای واقعیت بنیاد،کوچک شده یا نظریه‌پردازی شود و رسانه ها آن را ارائه دهند.

بافت جامعۀ عثمانی

دورۀاصلاحات و تمرکزگرایی،که با عنوان تنظیمات یا نظم نو شناخته می‌شود، پایان دورۀ پدرمآبانۀ موجود در روابط بین گروهی بودکه از آن طریق هم گروه‌ حاکم و هم گروه‌ فرودست، جایگاه کم اهمیت و تحقیرآمیز جامعۀ فرودست را درک کردند و این مسئله منجر به ظهور نژادپرستی شد. در حقیقت، دو فرمان امپراتوری در این دوره بسیار مهم بودند: نخست فرمان والای اتاق گل،[۲] که رسماً در۱۸۳۹م اعلام شد و دیگری فرمان همایونی[۳] در۱۸۵۶م که به ویژه دارای اهمیت خاص بود. این دو فرمان روابط بین گروه‌های حاکم و تحت حاکمیت را با پیش کشیدن مفهوم عثمانیزم و به عبارتی برابری بین ترک ها و اقلیت ها دچار تغییر کرد و آنها را در دو جبهه مقابل هم قرار داد و سبب قطب بندی جامعه شد. اصل برابری، روابط تثبیت شدۀ قدرت را تضعیف کرد و به طور بالقوه راه را برای تفوق عنصر حاکم، عثمانی‌ها به طور عام و در پایان قرن نوزدهم ترک‌ها به طور خاص، گشود. مورخ و قاضی برجستۀ عثمانی، احمد جودیت پاشا (۱۸۲۲-۱۸۹۵م) به خوبی انزجار عمیق عثمانیان را نسبت به اعلام فرمان همایونیدر زمان خود منعکس کرده و می گوید: ((بسیاری از ترک ها چنین شکوه می‌کنند که امروز ما حقوق مقدس ملی‌مان را از دست داده ایم، حقوقی که حاصل خون اجدادمان بود. جامعۀ ترک؛ ملتی که همواره جامعۀ مذهبی حاکم (ملیت حاکم) بوده است، از این حق مقدس خود محروم شده. این روز برای مردم ترک روز عزاداری و شیون است)).

طی دورۀ تنظیمات بسیاری از ارمنی‌ها به مقامات عالی در دولت عثمانی نظیر تصدی امور خارجه و امور مالی و اقتصادی دست یافتند،گرچه هیچ یک از قدرت تصمیم‌گیری برخوردار نبودند و بیشتر مقام خود را به سبب مهارت‌های فنی، مالی یا زبانی و همچنین روابط منشی گری به دست آورده بودند. به طور کل، آنها امکان تصدی مقام‌های تصمیم‌ساز در وزارت‌خانه‌های جنگ، امورخارجه یا وزارت اعظم (نخست‌وزیری) را نداشتند. به علاوه حتی ثروتمندترین ارمنیان نظیر طبقه اُمرا (بانکداران و فن سالار‌‌ها و صنعتگران فعال در دولت عثمانی) نیز فاقد قدرت واقعی در مدیریت اقتصادی و مالی عثمانی بودند. آنها در فضای سیاسی عثمانی نیز از قدرت کمتری برخوردار بودند. هاکوپ لئون بارسومیان، نویسندۀ رساله ای دربارۀ امیران، معتقد است: ((امیران پشتیبانی ای‌ قوی از نظریۀ تفوق و برتری سیاسی نسبت به برتری اقتصادی داشتند و از حمایت دولت‌های پیشامدرن برخوردار بودند؛ نظریه ای که با دولت‌های در حال گذار از دورۀ پیشامدرن به دورۀ صنعتی گسترش یافت)).

گاهی در شکل‌دهی به رفتار مردم درک واقعیت بسیار مهم تر از خود واقعیت است. از نظر عثمانی‌ها این مسئله که طی دورۀ تنظیمات قدرت تصمیم‌ساز و اساسی به اقلیت ها محول نشده بود چندان اهمیت نداشت. به تدریج، عثمانی‌ها احساس می‌کردند فرمان‌ها و قوانین تنظیمات موجب تضعیف جایگاه برتر آنها به منزلۀ اعضای جامعۀ مذهبی حاکم می‌شود و پیامد آن وارونگی جایگاه‌ها خواهد بود. ضیاء پاشا، یکی از نویسندگان گروه عثمان جوان در دورۀ تنظیمات، در اثر خود به نام شرح ظفرنامه[۴] (نقد حماسۀ پیروزی) خیلی زود به این احساس خیزش و آشوب نزد عثمانی‌های ترک دامن ‌زد. وی در شعر طعنه‌آمیزخود شکست‌های سابلایم پورته (باب عالی یا ادارات دولت مرکزی شامل نخست‌وزیری) را در زمینۀ بحران پیش آمده بین دولت عثمانی و یونان بر سر تصاحب جزیرۀ کِرت (۱۸۶۸م) به باد انتقاد گرفت و با حالتی کنایه‌آمیز دربارۀ علی پاشا، وزیر اعظم و سیاست‌هایش چنین سرود:

((و اگر مشیت خداوندی با او همراهی کند

کولی ها به زودی بر تخت وزارت خواهند نشست

او فقط برای یهودیان استثناء قائل شده

زیرا هم اکنون نیز از میان ارمنیان و یونانیان

نظامی و بالا (بالاترین مقام بعد از تخت وزارت) انتخاب کرده

و بدین سان حقوق و برابری را به حد کمال رسانده است)).

اعتقاد به استحقاق حقوق انحصاری برای ترک‌ها و این که گروه‌های فرودست و تابع قبلی نباید دارای جایگاهی باشند نه تنها کم رنگ‌تر نشد و بهبود نیافت بلکه با تلخی و تندی بیشتری بیان شد. نژادپرستی ترکی، که جنبۀ قانونی به جایگاه فروتر اقلیت ها به طور عام و ارمنیان به طور خاص بخشیده، ریشه در چنین باورهایی دارد.

سلطان عبد الحمید دوم (۱۸۷۶-۱۹۰۹م) بیش از همه نگران این مسئله بود که ارمنیان در جامعه پا را فراتر از جایگاه خود گذاشته و نسبت به امپراتوری خائن و ناسپاس اند و تهدیدکنندۀ تمامیت ارضی و انسجام سرزمین‌شان هستند. شاخصۀ اصلی دوران حکومت وی تلاش برای بازگشت به جامعۀ سنتی ترک بود؛ جامعه‌ای که پایه‌های آن تحت تأثیر تنظیمات، نفوذ اقتصادی اروپا در امپراتوری و شکست‌های متعدد عثمانی‌ها و از دست رفتن سرزمین‌هایشان از دهۀ۱۷۷۰م به این سو لرزان شده بود. در حقیقت، عبد الحمید دوم با مشاهدۀ مخالفت‌های گستردۀ عثمانی‌های ترک با نظریۀ عثمانیزم و به منظور کسب حمایت عثمانی‌های مسلمان به طور عام بر اهمیت وافر وحدت مسلمانان و تفوق حاکمیتی آنها در درون امپراتوری و پان اسلامیسم در خارج از آن تأکید ورزید. همچنین به منظور تقویت نگرش ضدغربی پیوند با گذشته را رسماً اشاعه داد و ترویج کرد.

بحث‌هایی که منجر به اعلام رسمی قانون اساسی عثمانی در۲۳دسامبر۱۸۷۶م، به منزلۀ نقطۀ اوج دورۀ تنظیمات شد، بیانگر نگرش افکار عمومی ترک‌های عثمانی است. این بحث‌ها و مناقشات مؤکد بر موضوعاتی چون ضد مشروطه‌گری و نابرابری طبیعی بین مسلمانان و غیرمسلمانان است. آنها تأکید داشتند که محدودیت‌های مشروطه‌ای نباید تهدید کنندۀ حقوق حاکمیتی باشد. بسیاری نیز خواستار تقدس بخشیدن به اختیارات عملی خلافت سلطان بودند. مقدمۀ سردبیری مقالۀ عربی ((بر ارکان سیاستمداری))، ارائه شده به عبدالحمید، بیانگر نگرش علمای ضدمشروطه و شخص سلطان نسبت به دولت اسلامی سنت‌گراست:

(([در حکومت اسلامی] هرکس از مقام و رتبۀ خود آگاه بود و از حد و حدود آن تجاوز نمی کرد. از مقامات ارشد اطاعت می کرد و تلاشی برای دستیابی به قدرت و احراز پست دولتی نمی کرد. بدین سان امور جهان و مردمان آن به سلسله مراتبی می رسید که با ربانیت و حکمت اداره می شد… فردی هم که در رأس امور قرار داشت از فضایل و تقوا برخوردار بود و تا زمانی که با عدالت حکومت می کرد از الطاف الهی بهره می برد و رحمت خداوند نیز شامل حال وی می شد)).

با علم به این موضوع، جای شگفتی نبودکه سلطان عبدالحمید در۳۱ ژانویۀ ۱۸۷۸م مجلس تازه تأسیس عثمانی را منحل و در۵ فوریۀ ۱۸۷۸م میدات پاشا، نخست‌وزیر الهام بخش و بانی مشروطه، را برکنار کند و در واقع مشروطه را به حالت تعلیق درآورد. وی در تمام این اعمال از پشتوانه و حمایت توده‌های مردم با تمام عقاید و خرافاتشان و احساس افتخار و باور به شأن برترشان و پشتیبانی علما، وزرا و روشنفکران و همچنین مردان مذهبی، شریف‌ها، سیدها، نایب‌ها و امیرهای اصیل یا ساختگی، که نمایندۀ سنت‌گرایی بودند، نیز برخوردار بود.

میدات پاشا، همچون فؤاد پاشا، وزیر اسبق امورخارجه و نخست‌وزیر دورۀ تنظیمات، متهم به خدمت به منافع کفار و کافر بودن شد اما معنای کافر در ذهن ترک عثمانی چه بود؟

ذهنیت جمعی نسبت به غیرمسلمانان و ارمنیان

در حالی که نوشته‌ها و آثار محققان و دولت مردان عثمانی، همان گونه که قبلاً ذکر شد، بیانگر نوع واکنش آنها نسبت به آزادی اقلیت هاست منتخب اصطلاحات، اقوال و ضرب‌المثل‌های ترک ها نیز ذهنیت توده‌های مردم عثمانی را درخصوص فرودستان باز می تاباند.

پیمان‌شکنی و خیانت شاخصۀ روابط کافر[۵] با دیگران است. ((انتظار وفاداری از کافر، همچون انتظار شفابخشی از سَم است))[۶] ضرب‌المثلی است که می‌گوید انتظار وفاداری یک غیرمعتقد همچون بهبودی بیمار از طریق زهر است! و در ضرب المثلی دیگر پیمان شکنی با ناسپاسی و نمک‌نشناسی برابر نهاده می‌شود: ((مهربانی به کافر هیچ نفعی ندارد))[۷] چرا که هرچه برای او انجام دهی او نمک‌نشناس است. در زبان عربی، نمک‌نشناسی از لحاظ معنایی مرتبط با واژۀ کفر به معنای کافر، غیرمعتقد و ناسپاس است. دو واژۀ ترکی عثمانی بر اساس اشتقاق عربی از ریشۀ کلمه معنای غیرمعتقد را به کلمۀ نمک‌نشناسی و ناسپاسی پیوند می‌زند. شمس‌الدین سامی، مؤلف فرهنگ ترکی عثمانی قرن نوزدهم واژۀ اول؛ یعنی،کافر را به معنای کسی که محبت دیگران را نسبت به خود فراموش می‌کند و محبت را درک و تحسین نمی‌کند تعریف کرده. وی همچنین کفران نعمت را معادل واژۀ ناسپاسی[۸] در نظرگرفته است. واژۀ دوم؛ یعنی،کفران همچنین به معنای نمک‌نشناسی[۹]در نظر گرفته شده و ترکیب کفران نعمت اشاره به ناسپاسی نسبت به صاحب کرم دارد. ناسپاسی کفار از نگاه ترک‌ها تا بدان جا می‌رسد که می‌گویند: ((کافر بر حال‌زار و نکبت ما می‌گرید)).[۱۰] استعارۀ موجود در بیان زیرساختاری این ضرب‌المثل حاکی از گزندگی و قدرت کنایه های آن است. این بیان استعاری به دلیل مجاز زیرساختاری غنی شده و معنای ضدتعبیری کلمۀ گریستن[۱۱] مفهوم متضاد شادی کردن به خود می‌گیرد که بیانگر کنایۀ موجود در مثل است.

بنابراین، با توجه به این خصلت‌های کفار، دوستی کردن با آنها منع می‌شود: ((ایجاد دوستی با کافران غیرممکن است)).[۱۲] گرچه بین کلمه‌ی غیرممکن بودن[۱۳] یا نباید و اشتباه بودن[۱۴] تفاوت وجود دارد واژۀ ترکی اُولماز[۱۵] با مفهوم ایهامی خود به مثل مفهومی دوگانه بخشیده و بنابراین آن را بهتر کرده است. یک مثل مشابه دیگر در این زمینه می‌گوید: ((دباغی پوست خوک و دوستی کفار به هیچ کار نمی‌آید)).[۱۶] در این مثل هم ایجازِ مُقفّای ضرب‌المثل و هم برابرنهادن خوک با کافران قابل ملاحظه است. از آنجا که قرآن کریم مصرف گوشت خوک را حرام کرده مفهوم پلیدی خوک با کلمۀ دوموز[۱۷] در فرهنگ ترکی آمیخته شده. در عصر عثمانی دوموز به مفهوم کثیفی، چرک و بی‌رحمی است و در جملات بسیار اهانت‌آمیز کاربرد داشته.

پیوند هم زمان این خصلت‌ها با صفات برجستۀ کافران امری اتفاقی و تصادفی نیست. روایت دیگر ضرب‌المثل قبلی تا حد زیادی معنای آن را روشن می‌کند: ((تولید پوست از خوک و دوستی با دشمنان قدیم غیرممکن است)).[۱۸] در این روایت تنها به جای کفار از ترکیب دشمنان قدیمی استفاده شده است. در مجموع، روابط دوستانه با کفار منع شده و همزیستی با آنان تنها می‌تواند بر اساس تفوق و تسلط، دشمنی و نفی عثمانیزم ارزیابی شود.

ضرب‌المثلی دیگر می‌گوید: ((کسی که با کفار کار کند باید زخم شمشیرش را هم تحمل کند)).[۱۹] این ضرب‌المثل حاکی از نوعی دلشوره و نگرانی یا بازتابندۀ ملی گرایی اقتصادی ترکی دورۀ ۱۹۰۸-۱۹۱۴م و پس از آن است که ترک‌ها محصولات خارجی را تحریم و داد و ستد و سرمایه‌گذاری با غیرمسلمانان را ممنوع کردند. این ضرب‌المثل به وضوح بیانگر نظریه و سیاست‌های اقتصاد ملی ترکیه است که با هدف رهاسازی اقتصاد عثمانی از چنگال بورژوازی اقلیت ها و جایگزینی آن با طبقۀ متوسط ترک در آستانه و در طول جنگ جهانی اول ایجاد شد. نکتۀ مهم این ضرب‌‌المثل این است که قدرت اقتصادی اقلیت ها باید مطرود شود.

از سوی دیگر توده‌های ترک و عناصر محافظه‌کار نسبت به پذیرش و انطباق با ابداعات و اختراعات اروپایی‌ها بسیار بی‌میل بودند و به خصوص، فناوری از دید آنها به منزلۀ ((ساختۀ کفار)) شناخته و عموماً به آنها ((ساختۀ اغیار)) یا ((ابداعات وارده از غرب)) اطلاق می‌شد. در برخی مناطق، به ویژه سیلیسیه، ناحیۀ روستانشین ترکمن و ترک، به برخی از این ابداعات، نظیر تراکتور، ((شیطان‌زاد)) می‌گفتند.

بدون شک، تمامی ضرب‌المثل‌هایی که دربارۀ کفار و بیگانگان رواج داشت در مورد ارمنیان نیز به کار برده می‌شد. با این حال، برخی مثل‌ها صرفاً در مورد ارمنیان بود. این مثل‌ها ذهنیت ترک‌ها را نسبت به ارمنیان مشخص می‌کند مثل هایی مانند: ((دسیسه‌گری مثل ارمنی)).[۲۰] این ذهنیت در ضرب‌المثلی دیگر چنین آمده: ((ارمنی‌ها اهل تقلب و دوز و کلک‌اند همان طور که یونانی‌ها اهل هرزگی!)).[۲۱] ضمن انتساب این خصلت‌های منفی ارمنیان فاقد خصلت‌های مفید نیز انگاشته می‌شدند: ((ارمنیان اهل عرفان نیستند و یهودیان اهل زوربازو)).[۲۲]

در برخی مناطق امپراتوری هم اصطلاح ((بیماری ارمنی))[۲۳] احتمالاً برای اشاره به طمع و آزمندی به منزلۀ صفت برجستۀ شخصیت ارمنیان به کار می‌رفت.

انزجار و نارضایتی در قبال ظهور نخبگان ارمنی تبار یا ارمنی آیین عثمانی و موقعیت منصبی ایشان به بهترین وجهی در دو ضرب‌المثل زیر مشهود است. یکی ((دولتمردان ارمنی))[۲۴] که در واقع اشاره‌ای تحقیرآمیز دارد به نوکیسه‌گان ارمنی دورۀ تنظیمات و غرور و نخوت خودنمایانۀ منتسب به ایشان و دیگری، ((پولدارهای نوکیسه، ارمنی‌هایی که تغییر دین داده‌اند)).[۲۵] برای زدودن ابهام در مورد درک صحیح معنای مثل شیناسی، روشنفکر بزرگ عثمانی در قرن نوزدهم، معادل فرانسوی آن را چنین برگردانده است: ((هیچ چیز متکبرانه‌تر و نخوت‌گرایانه‌تر از این نیست که یک گدا ثروتمند شود!)).

مطالعه و بررسی این ضرب‌المثل ها حاکی از وجود سلسله مراتبی در مخاطب ترک نژادپرست و متعصب است و از لحاظ ایشان منفورترین جوامع غیر ترک دارای رده‌بندی بوده‌اند. تا پایان قرن نوزدهم، ارمنیان به دلیل نوزایی (رنسانس) و آزادی نیمۀ دوم قرن منفورتر از یونانی‌ها و یهودی‌ها بودند. ((مسئلۀ ارمنی)) از ۱۸۷۸م به این سو جنبۀ جهانی پیدا کرد و ترک‌ها نسبت به موفقیت‌های تجاری برخی ارمنیان شهرنشین رشک می‌ورزیدند. بنابراین، با وجود این واقعیت که۷۰ درصد ارمنیان عثمانی را روستاییان فقیر تشکیل می‌دادندکلیشه‌هایی توهین‌آمیز و تحقیرآمیز با رنگ و بوی اقتصادی دربارۀ آنها رواج داشت. ((یک یونانی سر دو یهودی کلاه می‌گذارد و یک ارمنی سر دو یونانی!)). این ضرب‌المثل را جهانگردی آلمانی، که کاملاً با مفهوم آن موافق بوده، نقل کرده است.

آلمانی دیگری نیز که دانشجوی اقتصاد عثمانی است به تفصیل دربارۀ ماهیت و شدت این تعصب سخن گفته: ((چگونه است که ارمنیان این قدر منفور هستند؟ علت اصلی این امر در استعداد تجاری نژاد ارمنی است. ارمنیان تاجر به دنیا می‌آیند. مهارت‌ها و تبحر آنها در تمام تجارت‌ها ارجح و بسیار بالاست)).

ارنست ژاخ، محقق ترک‌شناس آلمانی، در ۱۹۰۹م، پس از بازدید از سیلیسیه، اظهار داشت: ((ولع آزمندانۀ ارمنیان در شهرهای ساحلی و تجاری خاورمیانه زبانزد است)). نقل‌هایی چون ((دو یونانی برابر با یک ارمنی هستند و یک ارمنی برابر با دو شیطان)) به نظر ارمنیان را به بهترین شکل توصیف می کند. او تا آنجا پیش می‌رود که می‌گوید یکی از دلایل کشتار دوران حمیدیه، شامل کشتار ۱۹۰۹م سیلیسیه، دقیقاً تلاش برای تضعیف سیاسی و اقتصادی ارمنیان بود.

تعصب در برابر ارمنیان دلایل بسیاری علاوه بر انگیزۀ اقتصادی داشته اما عامل اقتصادی در شهرهای تجاری و ساحلی نقش بسیار مهمی ایفا می کرده. از آنجا که ارمنیان در این نواحی از فرهنگ و فناوری غربی استقبال کردند و به طور قابل ملاحظه‌ای در مناسبات اقتصادی موفق بودند به منزلۀ نماد نوگرایی غربی و استعمارگران غربی شناخته شدند و در نتیجه وجهۀ شیطانی به آنها نسبت داده شد.

مسلک‌های انحصارطلب و هویت ترکی

کلیشه‌ها و قالب‌های بدنام کننده و تحقیرآمیز نه تنها سلطه را مشروعیت می‌بخشند و تنفر را توجیه می‌کنند بلکه در بسیاری از موارد خصومت قومی و نژادی را نیز برمی انگیزند.بدین سان طرف مقابل را انسانیت‌زدایی و از صفات انسانی تهی می‌کنند و زمینه را برای کشتار جمعی آنان فراهم می‌سازند. این کلیشه‌ها به همراه فانتزی قدرت، نجات و یا رستگاری به صورت مسلک راهنما متبلور می شوند و اغلب پیامدهای مرگباری را به همراه دارند. معمولاً، این کلیشه‌ها گروه تحت سلطه و مورد تنفر را از بقیۀ ملت جدا می سازند و به گروه حاکم احساس خودبزرگ‌بینی، عظمت و برتری نژادی یا ملی و همچنین نگرشی فریبنده از تفوق جهانی می‌بخشند. ترکیسم و پان‌ترکیسم نمونۀ بارزی از این رفتارها هستند که نژادکشی ارمنیان را درپی آوردند.

ترکیسم و پان‌ترکیسم

با ظهور پدیدۀ ترکیسم، به مثابۀ هستۀ عقیدتی ملی‌گرایی ترکی، نژادپرستی قومی–مذهبی به نسخۀ زیستی‌تر آن؛ یعنی، تمرکز بر مفهوم نژاد[۲۶] تغییر یافت. یوسف اکچورا یا اکچور اوغلو (۱۸۷۵-۱۹۳۵م)، مویزکوهن، با نام مستعار الیاس مونیس تکین آلپ یا تکینالپ (۱۸۸۳-۱۹۶۱م) و ضیاءکوکالپ (۱۸۷۶-۱۹۲۴م) سه تن از متفکران برجستۀ بنیان گذار ترکیسم و پان‌ترکیسم بودند.

اکچورا با استناد به اولین مقالۀ مشهورش به نام ((سه گونه سیاست)) (مارس ۱۹۰۴م)، در پی ایجاد ((ملیت سیاسی ترکی))[۲۷] بر اساس نژاد بود. وی طی مقالات متعددی که در نشریۀ ادواری تورک یوردو[۲۸] (سرزمین ترک) با شروع نوامبر ۱۹۱۱م منتشر ساخت این دیدگاه را به تفصیل بیان کرد. در ۱۹۱۴م، او ملیت سیاسی ترکی را ملیتی متعلق به یک نژاد، یک زبان و یک سُنت به نام ترکیسم دانست. با آغاز جنگ جهانی اول، اکچورا در ایجاد کمیتۀ پان‌ترکی ترکسو – تاتار مشارکت کرد (۱۹۱۵م) و وارد برخی فعالیت‌های پان‌ترکی ‌شد.

تکینالپ دو طرح را برای تحقق توران، سرزمین مورد ادعای تمام مردم ترک و نماد وحدت آیندۀ آنها، تحت یک دولت قدرتمند، پیشنهاد کرد. نخستین طرح او ایجاد توران کوچک بود؛ طرحی که نسبتاً به آسانی قابل تحقق بود و از استانبول تا دریاچۀ بایکال و از کازان تا مغولستان وسعت داشت و حداقل خواسته های پان ترکیستی را برآورده می ساخت. این طرح زمینه را برای نقشۀ بزرگ،که تأسیستوران بزرگ بود، مهیا می کرد؛ سرزمینی که مرزهای آن از ژاپن تا کوه‌های اسکاندیناوی و از اقیانوس منجمد شمالی تا فلات تبت امتداد داشت. منطق این‌گونه طرح‌‌های الحاق‌طلب چشم‌انداز وی نسبت به آینده بود که بر آن اساس می گفت: ((نسل ما، نسل ملیت و نژاد است. آنگاه که حتی عصر ملیت نیز به پایان رسد عصر نژاد فرا می‌رسد)). روش تحققتوران بزرگ به زعم تکینالپ اجرایچنگیزیسم نو از سوی ترک‌های عثمانی بود که اشاره به روش‌های مورد استفاده در فتوحات چنگیزخان مغول داشت.

((توران به رستگاری خواهد رسید!

چطور و چگونه؟

چطور و چگونه؟ بسیار سهل است: با فولاد و آتش. با فولاد شمشیرهایمان و آتش افکارمان)).

تکینالپ در تمام عمر خود در جهت ترک‌گرایی اقلیت‌های غیرترک ساکن در امپراتوری عثمانی و پس از آن ترکیۀ کمالیست تلاش ورزید.

با این حال، برجسته‌ترین متفکر ترک در این زمینه محمت ضیاء با تخلص ضیا ء گوک آلپ بود. او از ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۸م در مقام عضو کمیتۀ سرّی مرکزیِ حزب اتحاد و ترقی(سی یوپی)[۲۹] فعالیت داشت. این حزب تقریباً در تمام طول دوران حکومت عثمانی حاکم بود. ضیا ء گوک آلپ، در مقام نظریه پرداز اصلی این سازمان، از جمله رهبرانی بود که ارزش‌ها و چشم‌انداز آتی عثمانی را پایه‌ریزی کردند و امپراتوری را به سمت ورود به جنگ جهانی اول سوق دادند. او بر این باور بود که مبنای اخلاقیات کلی و خدمتی غیرقابل پرسش به ملت است و ملت نیز به زعم وی تنها منحصر به افراد ترک زبان می‌شد. به هر روی، سرزمین ترک‌ها باید وسعتی بیش از امپراتوری عثمانی می‌یافت. او در یکی از اشعارش دربارۀ توران سروده است:

((سرزمین پدری برای ترک ها نه ترکیه است نه ترکستان. سرزمین پدری کشوری بزرگ و جاودانه است: توران)).

با آغاز جنگ جهانی اول، وی به صراحت اهداف امپراتوری عثمانی را در شعر زیر بیان کرد:

((سرزمین دشمن فرو خواهد ریخت، ترکیه گسترش خواهد یافت تا توران را تشکیل دهد)).

با وجود این آثار و نوشته‌ها طاها پارلا، نویسندۀ تنها رسالۀ موجود دربارۀ افکار ضیاء گوک‌‌آلپ مدعی است: ((بسیاری از افراد در برخی از اشعار منتشر شده از وی به خصوص اشعاری که بین سال‌های۱۹۱۰ – ۱۹۱۵م سروده شده اند فقط به معنای تحت‌الفظی افسانه‌ها، اسطوره‌ها، استعاره‌ها و شعارهای ترکی و تورانی وی توجه کرده‌اند)). پارلا معتقد است نباید اسطورۀ فرهنگی را با تورانیسم و نژادپرستی یا سیاست وحدت ملل و اقوام را با ملی گرایی ترکی اشتباه گرفت. این رویکرد اخیر حتی در مقالات و یادداشت‌های سیاسی و یا نظریه‌پردازی‌های پُربار گوک‌آلپ هم دیده نمی‌شود.

البته، نوشته‌ها و نظریه‌هایی که پارلا بر آنها تأکید می‌ورزد و به منزلۀ اسناد مربوط به گوک‌‌آلپ به آنها استناد می‌کند آن دسته از آثار وی هستند که پس از شکست عثمانی‌ها در جنگ جهانی اول نوشته شده‌اند؛ جنگی که طرح‌های تورانی ‌سی یو پی را نابود و توران بزرگ را تبدیل به سرزمینی خیالی و دست نیافتنی کرد. سوای این مسئله، آثار فوق در دورۀ استیلا و حکومت مصطفی کمال نوشته شده بودند. کمال تعلق چندانی به اندیشه های الحاق‌گرا و انضمام‌طلب و اتحاد با بلشویک‌ها نداشت و بنابراین، اندیشه های تورانی گوک آلپ تلاش وی را برای استقلال ترکیه به مخاطره می‌انداخت اما گوک‌‌آلپ پیش از جنگ و در طول آن چه اندیشه و نگرش هایی در سر داشت؟

گوک‌آلپ در رؤیای ((زندگی نو))[۳۰] برای نژاد ترک به سر می‌برد. به اعتقاد او در تقابل با افول مشهود اروپایی‌ها، ترک‌ها قدرت گرفته بودند و ((بنای تمدن جدید)) مبتنی بر ((ارزش‌های اصیل)) با شاخصۀ توفیقات اقتصادی را پایه‌ریزی می کردند. او باور داشت:

((این زندگی نوین نشان خواهد داد که شالودۀ تمدن های اروپا پوسیده و بر مبنای فساد بنا شده است. این تمدن ها محکوم به فنا و نیستی اند. تمدن واقعی تمدن ترکی است که با شروع ,زندگی نوین، آغاز خواهد شد. نژاد ترک برخلاف نژادهای دیگر با باده نوشی و عیاشی به تباهی کشیده نشده. خون ترکی در تلألؤ نبردگاه های پر جلال استوار و سرزنده شده است)).

گوک‌آلپ، که به برتری ترک‌ها معتقد بود، بی‌هیچ تأملی ادعا داشت که ((ترک‌ها همان فوق بشری هستند که نیچه، فیلسوف آلمانی، در ذهن داشت. ترک‌ها انسان جدید هر عصری هستند)). گوک‌آلپ در طول جنگ نیز بر این باور بود. او برای نخستین بار این دیدگاه‌ها را در جولای ۱۹۱۱م منتشر کرد و شش سال بعد آنها را در مجموعه جزوات ترکیسم چیست؟ نیز گنجاند.

یکی از روزنامه‌نگاران مشهور ترک،که در زمان جنگ استادیار جامعه‌شناسی دانشگاه قسطنطنیه بود؛ دانشگاهی که بعدها ضیاء گوک‌آلپ در همان جا به تدریس در همین رشته مشغول شد، دربارۀ وی می‌گوید: ((پان‌ترکیسم برای او (گوک‌‌آلپ)جنونی عاشقانه بود. او از جنگ جهانی به گرمی استقبال کرد چرا که از طریق آن رؤیاهای پان‌ترکی او تحقق می‌یافت)). رهبران اتحادگرا ((مردان رؤیایی عمل بودند که می‌توانستند فرضیه‌های او را تحقق بخشند)). با درک جایگاه فکری و عضویت وی در کمیتۀ مرکزی حزب حاکم رهبران نظامی به او فرصت دیکتاتوری فکری را دادند. در واقع، گوک‌آلپ طی جنگ جهانی اول، عقاید الحاق‌گرایانۀ تورانی خود را پنهان نکرد. او در لوح یادبود انتشار اثر تکینالپ، ترکیسم و پان‌ترکیسم،[۳۱] در ۱۹۱۵م در وایمار می‌نویسد:

((توران میهن تخیلی نیست. اقوام ترک آسیا، که در جوار یکدیگر زندگی می کنند، زیر پرچم ترکیه گرد خواهند آمد و تشکیل امپراتوری بزرگی خواهند داد. توران میهن ترکیۀ کبیر است. توران سرزمینی واقعی و نویدبخش آگاهی ملت ترک است. کسانی که آن را مدینۀ فاضله و باطل می انگارند خود در جهانی موهوم و دست نیافتنی زندگی می کنند… و تقدیر به ما این چنین حکم می کند)).

در اواخر آوریل ۱۹۱۸م، کوگ‌آلپ به ترک‌های روسیه پیشنهاد کرد خود را از بند آنان آزاد کنند و دولت‌هایی مستقل تشکیل دهند و در مرحلۀ بعد، نمایندگان این دولت‌ها در کنگرۀ بعدی به انتخاب ((رهبر اعظم)) تحت عنوان ((صاحبقران)) همت گمارند؛ عنوانی که قرن‌ها پیش علما[۳۲] به تیمور لنگ اعطا کرده بوند. صاحبقران یا ((منجی)) عهده دار رهبری و فرماندهی عالی نظامی توران و فدراسیون جوامع ترک می شد و مقرهای فرماندهی اصلی را به انتخاب خود در قفقاز، ترکستان یا قزاقستان ایجاد می کرد. صاحبقران،که از بسیاری جهات شبیه به رهبر آرمانی فاشیسم است، باید قهرمانی اصیل و کاریزماتیک می بود. او تمام قدرت‌های نظامی و غیرنظامی (مدنی) را در اختیار می گرفت و توران نیز تنها یک زبان رسمی مشترک می داشت و آن ترکی عثمانی بودکه تمام ملل ترک را زیر چتر خود متحد می ساخت. ظاهراً صاحبقران ذهن گوک‌آلپ، حداقل در۱۹۱۸م،کسی جز انورپاشا، وزیر جنگ و رهبر شاخۀ نظامی کمیتۀ اتحاد و ترقی، نمی توانست باشد. وی در واقع یکی از پیش آهنگان تهیۀ مقدمات نسل‌کشی ارمنیان به شمار می آید! گوک‌آلپ در یکی از اشعار خود به نام ((انورپاشا)) ااین طور به توصیف عظمت او ‌پرداخته:

((تاریخ به ما این چنین می آموزد: ,همۀ فاتحان بزرگ همچون ملت خود الهام گرفته از پروردگارند،.

امروزه ملت همچون شما شادند. ای شادی آور اخبار خوب

اما چیزی که برای شما آشکار است برای آنها نهان است.

از بهشت شنیده می شود صدای پر رمز و راز خداوند

این جشن پر سرور که ,ترک ها سرانجام در راه آزادی اند،)).

نظریه‌هایی نظیر ترکیسم و پان‌ترکیسم پیامدهایی به همراه داشتند که متفکرانی نظیر ضیاءگوک‌آلپ، که در عالی‌ترین سطوح سیاسی درگیر این نظریه‌ها بودند، به واقع مسئول آنها هستند. انور بهنان ساپولیو، زندگی نامه‌نویس و شاگرد و مریدگوک‌آلپ می گوید او در مقام عضو کمیتۀ مرکزی حزب حاکم ((تحقیق بسیار جامعی دربارۀ اقلیت‌ها و به خصوص، ارمنیان آناتولی کرده بود و در نتیجۀ این تحقیقات اخراج ارمنیان[۳۳] به وقوع پیوست)). بنابراین،گوک‌آلپ مستقیماً در خصوص نسل‌کشی ارمنیان گناهکاراست زیرا نگاه به تاریخ ترکیه نشان می دهد اخراج ارمنیان، کلید رمز نسل‌‌کشی آنان است.

نظریه ها و سیاست های اقتصادی

در یک کلمه می‌توان گفت که ذهنیت و مسئلۀ اصلی گوک‌آلپ در اقتصاد ایجاد یک دولت قدرتمند ترک بر اساس بورژوازی ترکی بود. در حقیقت، از آنجا که ترک‌ها فاقد ((طبقات اقتصادی))[۳۴] بودند آن دسته از ترک‌هایی که در فعالیت‌های مهم تجاری، مالی یا صنعتی اشتغال داشتند از توانایی تأسیس دولتی قوی برخوردار نبودند. به هرحال،گوک‌آلپ یک رؤیای بزرگ داشت. به زعم او دیری نمی پایید که ترک‌ها در تمام حرفه ها و مشاغلی که به آن اشتغال داشتند از کافران ((متجددتر)) می شدند. بی دینان ((مقلدان سفت و سخت))اروپا بودند، درحالی که ترک‌ها ((خالق روح و روان تمدنی نوین)) مبتنی بر ((ارزش‌های اصیل)) به شمار می رفتند. ترک‌ها صرفاً پذیرای هنر و فرهنگ نمی شدند بلکه مستقیماً کارخانه‌ها را راه‌اندازی می کردند و دریاها را با بهترین کشتی‌های تجاری خود به سیطره درمی آوردند. او در شعر ملی‌گرایانۀ مشهور خود، ((سرزمین پدری))، سرزمینی آرمانی و از بند رها شده را به تصویر می‌کشد. ((سرزمین پدری)) گوک‌آلپ جایی است که در آن تمام کشتی‌های جنگی، کارخانجات، کشتی‌های بخار و قطارها متعلق به ترک‌هاست. او با وجود باور به اینکه ترک‌ها در آینده‌ای نزدیک مهار اقتصاد امپراتوری را در دست خواهند گرفت از سوی دیگر تأکید می‌ورزد که آنها عملاً مدافع و سد دفاعی جهان اسلام[۳۵] و ((عثمانی‌گری))[۳۶] در برابر ((جهان وطنی)) خواهند بود که اشاره به غیرترک‌ها و اروپایی‌های داخل و خارج از حوزۀ حاکمیتی امپراتوری دارد. ((ملیت ترک[۳۷] نقطۀ اصیل حمایت از جهان اسلام و عثمانی‌گری در برابر جهان وطنی است)).

حاصل اقتصاد ملی[۳۸] مهار اقتصاد از سوی دولت ترک و ایجاد بورژوازی ترکی در طی جنگ جهانی اول بود. در مورد ارمنیان ساز و کار اصلی ایجاد این تحول چپاول اموال ارمنیان در مناطق شهری و روستایی به دست مراجع تحت حمایت دولت بود که متعاقب آن نسل‌کشی ارمنیان روی داد. یکی از محققان ترک محتاطانه دربارۀ این موضوع می‌گوید: ((طی سال‌های جنگ عوامل سیاسی در اقتصاد ایفای نقش کردند و برخی از بخش‌های تجاری به تصرف سرشناسان ترک در آمد و سرشناسان ترک خلأ حاصل از اخراج ارمنیان را پر کردند)). از سوی دیگر در مناطق روستایی نیز زمین‌داران بزرگ و طبقۀ نوظهور روستاییان متوسط بخش عمده‌ای از زمین‌های رها شدۀ روستاییان ارمنی را تصاحب کردند. مهاجران ترک بالکان و قفقاز نیز در باقی زمین‌ها سکنی گزیدند.

منافع و کاربردهای نژادپرستی

نژادپرستی ترکی اهداف بسیاری را دنبال می‌کرد. کلیشه‌سازی به دلیل تضعیف ارزش گروه‌های خارج حاکمیت؛ یعنی، کفار، که شامل ارمنیان نیز می شد، اعتماد به نفس ترک‌ها را افزایش داد. حتی نژادپرستی ترک نسبت به کفار اقدام به فرافکنی کرد. برخی ضرب‌المثل‌های تحقیرآمیز که در دهۀ۱۸۵۰م اشاره به ترک‌ها داشت؛ مثلاً، ((ترک‌ها عقلشان دیر راه می‌افتد)) یا ((وقتی به ترک لقب بیگ دادند اول پدرش را کشت)) با آغاز جنگ جهانی اول مخاطبشان تغییر کرد و به بیگانگان غیر ترک منتسب شدند. از آن پس دیگر کلمۀترک صفتی تحقیرآمیز به شمار نیامد و ترک بودن تبدیل به هویتی مثبت برگرفته از ملل ترک زبان و عثمانیان شد.

ظهور هویت غرورآمیز ترکی دستاوردی مهم برای ترک‌گرایان به شمار می‌آمد چرا که پس از جنگ جهانی اول راه را برای تشکیل دولتی برای ملت ترک گشود.

در طی سال های ۱۹۰۸ و ۱۹۱۴م، خودشناسی و هویت ترکی برای اکثر ترک های عثمانی باعث طرد بیگانگان و ارمنیان از جامعه شد. در طول این دورۀ هفت ساله، کنار گزاردن کافران و ارمنیان از تحت قیمومت ترک ها به خصوص، در دورۀ تنظیمات (۱۹۰۸م)، تغییراتی مهم در قانون اساسی عثمانیان به وجود آورد. در امپراتوری عثمانی، همانند ایالات متحده و آفریقای جنوبی نوعی از نژادپرستی زیستی، که گروه حاکم را مورد تهدید قرار می داد و موقعیت آنها را به خطر می انداخت، ظاهر شد.

البته، چند تفاوت مهم بین این نوع از نژادپرستی زیستی با نژادپرستی حاکم در امریکا و آفریقای جنوبی وجود داشت. نخست آنکه، نژادپرستی زیستی در امپراتوری عثمانی هم زمان با بازتعریف واژگان نژادی و نخستین هویت‌یابی گروه حاکم بود نه گروه تحت سلطه و دوم آنکه، نژادپرستی زیستی در شرایط تکثّر قومی و بنا به اعترافات متعدد در شرایطی که امپراتوری به سرعت در حال فروپاشی بود، به وقوع پیوست. این موضوع به استثمار شدید گروه فرودست و تحت سلطه نینجامید بلکه موجب قلع و قمع و اخراج آنها از بقایا و آثار امپراتوری شد و دست آخر اینکه ملی گرایی و نژادپرستی زیستی با مسلک الحاق‌طلب پان‌ترکیسم پیوند برقرار کرد. از این جنبه اسکان ارمنیان در آناتولی شرقی عملاً مانعی برای پیوند آناتولی ترک با ملل ترک ساکن در امپراتوری روسیه، از آذربایجان فعلی گرفته تا آسیای مرکزی، محسوب می‌شد. حذف این مانع یکی از اهداف اصلی نسل‌کشی ارمنیان به حساب می آمد.

در مجموع، هدف عمدۀ نژادپرستی مقابله با تغییر و تحول در نظام سنتی و ظهور جامعه‌ای مبتنی بر معیارهای عقلانی و جهانی بود زیرا چنین جامعه‌ای منجر به پیدایش روابط نژادی رقابتی و متعاقب آن رشد و پیش رفت‌ مقاومت‌ناپذیر ارمنیان و کافران در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی می شد. ترک‌ها احساس می کردند از آنچه به زعم خود طبیعتاً متعلق به خودشان است محروم شده‌اند و این حق طبیعی چیزی نبود جز برتری قدرت آنها در امپراتوری.

اغلب ترک‌ها و ترک‌گرایان علت برتری اقتصادی ارمنیان را شخصیت موذی و حیله‌گرآنها و تقلید تصنعی شان از فرهنگ غرب یا بهره‌مندی آنها از حمایت قانونی انگلیسی ها برمی‌شمردند. ترک‌ها به بررسی دلایل تنزل اقتصادی ترکیه در دولت عثمانی، ساختار طبقاتی، تجربه های اقتصادی و صنوف آن و عقب‌ماندگی دولت تا قرن نوزدهم در حوزۀ آموزش نمی‌پرداختند. در حقیقت، عقدۀ حقارت و حسادت اقتصادی ترک ها به طور مستقیم عامل تاراج گسترده همراه با مصادرۀ اجباری و حراج ساختگی اموال ارمنیان درحین قتل عام‌های مختلف از جمله قتل عام های ۱۸۹۵-۱۸۹۶م و کشتار۱۹۰۹م بود. بنابراین، تاراج هم انگیزه و هم پاداش نسل‌کشی‌ها بود. مبنای نظری این حس حقارت و حسد اقتصادی در برنامه های اقتصاد ملی و تجربه ها و اعمالی که از آن ناشی می شد نهفته بود که شامل حمایت دولت از مصادرۀ اجباری اموال و املاک ارمنیان طی جنگ جهانی اول می شد.

نظریه‌های نژادپرستانه (ترکیسم و اقتصاد ملی) حد اعلای دشمنی‌هایی است که پیش تر در اصطلاحات، اقوال و مثل‌های کلیشه‌ای بیان کردیم. از طریق این نظریه ها درک عقلانی ترک ها از دشمن و نگره ها و روش های ارتباط دهندۀ ذهنیت آنان با کلیشه های تحقیرآمیز در خصوص غیر ترک ها، که قبلاً به طور مبهم در ذهن و باورشان وجود داشت، طرح ریزی وقاعده مند شد. از سوی دیگر، ترکیسم، پان ترکیسم و تا حدی اقتصاد ملی روش هایی برای ایجاد ارزش ملی و ارتقاء آرمان گرایی به شمار می رفتند.

مهم ترین پیامد نژادپرستی ترک های عثمانی نسل‌کشی ارمنیان بود که به حذف ارمنیان از امپراتوری انجامید. نسل‌کشی حرکتی غیرعقلانی نبود چرا که قبل از هر چیز امکان شکل‌گیری ملت ترک همگن و تحقق اهداف پان‌ترکیسم را فراهم می ساخت. همچنین از دیدگاه اقتصادی،که نقشی مهم در نظریۀ نظم جهانی داشت، نژادکشی ارمنیان کاری عقلانی به نظر می رسید زیرا فرصت مصادرۀ اجباری و فروش نمایشی اموال ارمنیان را فراهم کرد. مطمئناً، این مصادره‌ها چیزی بیشتراز یک شکست مفتضحانه نبود.

محققی در خصوص این مسئله گفته است: ((شرکت‌های ارمنیان به سرمایه‌داران جدیدترک واگذار شد و تلاش آنها در بسیاری از موارد به ثمر ننشست زیرا ترک ها فاقد ارتباطات خارجی، مهارت‌های بازار و توان مدیریتی بودند)). کنسول ایالات متحده در حلب به اختصار به این مطلب اشاره کرد وگفت: ((با کشتن یک تاجر نمی‌توان تاجر شد)). با وجود این، مصادره‌های حاصل از نسل‌کشی منجر به پیدایش طبقۀ خرده بورژوای ترک از بین صنعتگران ترک، تاجران خرده‌پا و زمین‌داران محلی وابسته به حزب حاکم شد. طلعت پاشا و انورپاشا دو تن از قدرتمندترین رهبران سی یو پی نیز اهمیتی به پیامدهای منفی اقتصادی نسل‌کشی ارمنیان نمی دادند. این واقعیت بیانگر آن است که ملاحظات سیاسی، حداقل در میان تصمیم گیران اصلی، ارجح تر از ملاحظات اقتصادی بود.

پی نوشت ها :

پی نوشت ها:

۱- فهرست منابع مقاله در دفتر مجله موجود است.

2-Hatt-i Sherif-i Gulhane

3- Hatt-i Humayun

4- ZafernameSherhi

5- Ghiaour

6- Gavurdan vefa zehirden sefa

7- yaramaz Gavura iyilik

8- Ungratefulness

9-Ingratitude

10- Kafir aglar bizim ahval-i perishanimiza

11-Weep over

12- Gavurdan dostolmaz

13- Impossible

14-Wrong

15- Olmaz

16- Domuzdan post, gavurdan dost olmaz

17- Domuz

18- Domuz derisinden post olmaz, eski dushmandan dost olmaz

19- Gavurun ekmegini yiyen gavurun kilicini cheker

ermeni gibi gammaz20-

ermeniye muzevvirlik, ruma pezevenkilik21-

ermenide irfan, yahudide pehlivanlik olmaz22-

ermeni hastaligi23-

ermeni kibari24-

ermeniden donme sonradan gorme25-

26- cins/irk

turk miliyet-i siyasiyesi27-

28- turk yurdu

29- CUP

30- Yeni Hayat

31- Turkismus und Panturkismus

32- Ulema

33- tehcir

34- Iktisadi Siniflari

35-Islamiyet

36- Osmanlilik

37-Turkuluk

38- Mili Iktisat

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۴۳
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید