پس از 24 سال اقامت در امریکا به ایران آمده بودم که خواهرم، توفان، به من گفت که یکی از دوستان مشترک او و برادرم، همایون ارشادی، پیشنهاد بازی در فیلم جدید واروژ کریم مسیحی را به او کرده است. توفان علی رغم تعریف فراوان از کارگردان مورد نظر به دلایلی پیشنهاد او را قبول نکرد و به من گفت که به جای او این نقش را بازی کنم. حکایت اولین تجربۀ سینمایی من این چنین آغاز شد و ناگفته نماند که تا آخر فیلم برداری واروژ کریم مسیحی با پافشاری و جدیت هرچه تمام تر مرا به جای آتش توفان صدا می کرد! از این تعصب اسمی که بگذریم انصافاً آقای کریم مسیحی در تمام طول فیلم برداری به من قوت قلب و اعتماد به نفس کافی داد که بتوانم تجربۀ اولم را در سینمای ایران با خاطراتی بسیار خوش آیند و به یاد ماندنی سپری کنم. اما نمی توانم از این تجربۀ خاص بگویم بدون اینکه یادی از بهرام رادان کنم و اینکه تا چه اندازه ظاهر شدن در مقابل هنرپیشه ای به شهرت و استعداد او برای تازه کاری مثل من دشوار و در عین حال هیجان انگیز بود. درست قبل از اولین باری که قرار شد جلوی دوربین ظاهر شوم با تشویش بسیاری که حتماً از صدایم مشخص بود از او پرسیدم: ((اگر قرار باشد یک توصیه در یک جمله به من غیر حرفه ای بکنی چه می گویی؟)). بدون لحظه ای تردید گفت: ((برو و جلوی دوربین زندگی کن!)). فکرمی کنم آدم خوش شانسی بودم که اولین کارم را با واروژ، بهرام و البته، ترانه علیدوستی، محمد مطیع و علیرضا شجاع نوری عزیز تجربه کردم. تک تک آنها با محبت، همدلی و تشویق درتمام طول کار مرا دلگرم کردند. بازی در تردید تجربه ای به یاد ماندنی بود که نگاه مرا به سینما، پشت صحنه و بچه هایی که بدون دیده شدن زحمت و مرارتی بسیار می کشند که امثال من چند دقیقه جلوی دوربین بروند کاملاً تغییر داد. از همه گفتم به غیر از هملت شکسپیر که الهام بخش داستان بود و شوخی سرنوشت که مرا در نقش زنی قرار داد که از بچگی از او بیزار بودم! اما با این تجربه او را بخشیدم و دانستم که مادر بهرام رادان بودن هم کار آسانی نیست!! از شوخی که بگذریم تجربۀ عجیبی بود و نهایتاً باعث شد که تردید را کنار بگذارم و میان بودن و نبودن، بودن را انتخاب کنم. پی نوشت: 1.بازیگر فیلم تردید. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 49
|