فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۲۴
نگاهی گذرا به کتاب اران
نویسنده: عبدالحسین فرزاد
اثر: دکترعنایت الله رضا
انتشارات: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه چاپ اول ۱۳۸۰
در این روزگار، حوصلۀ پژوهش اصیل و رجوع به مآخذ مورد اعتماد همچون سیمرغ وکیمیاست. زیرا بیش تر کتاب ها تنها برای برنده شدن و مقبول سلطان افتادن ساخته می شود و مانند جوایز بانک ها وشرکت های تجاری، درحد یک اتومبیل یا سفر به سوریه است و بازار کتاب سازی وچاپ ضدّ کتاب ها در تیراژ های بالا، سنّت حسنه است که ممکن است به ماندگاری چهرۀ مونتاژ کننده اش نیز بیانجامد.
کتابی که اکنون در برابر چشم دارم و این روزها مرا سخت به خود مشغول کرده است، تاریخ اران است. نام کامل این اثر چنین است: اران، از دوران باستان تا آغاز عهد مغول، نوشتۀ دکترعنایت الله رضا، از انتشارات مرکز چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه.
کتاب اران، از معدود آثاری است که خواننده، هنگام خواندن با دیدن منابع فراوان و مآخذ مورد اعتماد و علمی، احساس آرامش می کند.
سرزمین اران، درآثار مؤلفان یونانی، آلبانیای قفقاز، در آثار ارامنه ، اَغوان و اَغوانک (الوان و الوانک)، در آثار ایرانیان ، اران، درنوشته های گرجیان، ران و رانی، آمده است. در اواخر جنگ جهانی اول ۱۹۱۸ به صورتی خودخوانده ، جمهوری آذربایجان ، سپس شوروی سوسیالیستی آذربایجان و بعداً جمهوری آذربایجان گردید. همچنین مؤلف محترم ثابت کرده است که نه اران و قفقاز و نه آذربایجان ایران هیچکدام از اقوام ترک نیستند و تنها زبان آنان بر اثر غلبۀ ترک ها ترکی شده است. درحقیقت تمامی کتاب را می توان در همین دوسه جمله خلاصه کرد. زیرا مؤلف محترم برای رسیدن به این چند جملۀ کوتاه ، بالغ ۱۴۵ اثر فارسی و عربی را دیده است. منابعی معتبر و قابل اعتماد همچون: المسالک و الممالک اثرابن خردادبه ، تجارب الامم ابن مسکویه، المنتظم ابن جوزی، الکامل فی التاریخ ابن اثیر، صوره` الارض ابن حوقل ، تاریخ العبرابن خلدون، فتوح البلدان بلاذری، الملل و النحل شهرستانی، معجم البلدان یاقوت حموی و ده ها اثر ارزندۀ دیگر.
افزون براین ها مؤلف نزدیک به سیصد منبع معتبر لاتین را برای نوشتن تاریخ اران، ازنظر گذرانده است. این آثار از زبان های مختلف مورد استفاده قرارگرفته است.
مؤلف هدف از این پژوهش را در پیش گفتاری عالمانه و پاکیزه چنین می گوید:‹‹چون این نامگذاری ها، آشفتگی ها و تشویش هایی در اذهان پدید آورده بود. نگارنده نخست در مقاله هایی به روشن کردن ماجرای نامگذاری های مذکور پرداخت که ابتدا درشمارۀ اول سال چهارم مجلۀ بررسی های تاریخی، و سپس به صورت جزوه ای جداگانه چاپ و منتشر شد. سال ۱۳۶۰ شمسی توفیق یافتم حقیقت ماجرا را ولوبه اختصار درکتابی زیر عنوان آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز) ارأه کنم..»
پس از انتشار کتاب گروهی از بزرگواران، نگارنده را تشویق فرمودند و خواستند تا مطالب مشروح تری را درکتابی دیگر عرضه کنم. سبب آن بوده است که کسانی در داخل و خارج کشور، همۀ تلاش خود را مصروف گمراه کردن هم میهنان آذربایجانی و اغفال مردم جهان کرده اند. در سال های اخیر این گونه فعالیت ها شدت بیشتری یافته است…›› [۱]
سپس دکتر رضا به تبلیغات نادرستی که درکشور های همسایۀ ما صورت می گیرد اشاره دارد و درحقیقت کتاب او نوعی مبارزه با دماگوژی و عوام فریبی قلمداد می شود که از نظر نگارندۀ این سطور کاملاً درست است.
متأسفانه در سال های اخیر برخی از دانشجویان آذربایجانی را می بینم که تلاش می کنند به دیگران القا کنند که ایرانی نیستند و مثلاً از نسل گرجی ها و یا اهالی باکو هستند. ریشه یابی این مسأله که من آن را نوعی آسیب اجتماعی می دانم، از بهم ریختگی سامان اجتماعی ایران، ناشی می شود، زیرا برخی مراکز قدرت سیاسی در ایران به فرهنگ و تمدن اصیل ایران، بی اعتنا هستند و در پاره ای موارد آن را انکارمی کنند.
بنابراین بر ما اهل قلم این کهن بوم و بر، فرض است تا با هرگونه عوام فریبی و قلب تاریخ مبارزه کنیم و با ارائۀ اسناد و مدارک معتبر، از حقانیت ملت ایران و حقایق تاریخی خود دفاع کنیم. زیرا کسانی که به قلب تاریخ ملت ها اقدام می کنند دشمن بشریت هستند. تاریخ ملت ها بخشی از تاریخ کلّ بشریت است که همانند بازی پازل اگر بخش هایی از آن از صورت راستینش مسخ شود تصویر کلی و درست انسان امروز خدشه دار می گردد.
پیش از هر چیز کوشش می کنم تا خلاصه ای ازاین کتاب ارجمند را، به دست دهم اگرچه می دانم این اثر زیبای علمی قابل خلاصه کردن نیست و باید پژوهش گر متعهد تمامی آن را از صمیم دل بخواند و لذت ببرد. من خواندن تاریخ اران را به دانشجویان عزیز سفارش می کنم، زیرا شیوۀ عالمانه و خردگرایانۀ تاریخ اران می تواند الگویی عالی برای پژوهش های دانشجویی باشد. دکتر رضا هرجا متوجه شده است ، احساس، می خواهد قلم را به نفع خودش بگرداند، مسیر آن را با مدد سندی معتبر و علمی، به سوی درستش گردانده است و با شکیبایی و به دور بودن از تعصبات ملی و سیاسی، تعصبات و کج نگری های دیگران را درباب این منطقۀ حساس، پاسخ داده است.
***
کتاب اران، دو بخش و ۲۱ فصل دارد. کتاب با بخشی پایانی با عنوان پایان سخن، تمام می شود. آنچه دربخش پایانی کتاب مطرح می شود مسألۀ ترک و فارس، است که سال هاست امپریالیسم انگلیس و هم پیمانانش برای تفرقه میان اقوام ایرانی، عنوان کرده اند. دراین بخش گفتار مؤلف ارجمند بسیار متین و علمی است.
در بخش نخست مؤلف، آلبانیای قفقاز یا اران را در مآخذ یونانی و لاتینی، ارمنی، گرجی، سریانی و اسلامی، می جوید و با حوصلۀ علمی که از خصایص پژوهشگر متعهد است، این منابع را می کاود:
»..آلبان ها، نخستین بار در سدۀ چهارم پیش ازمیلاد درصحنۀ تاریخ ظاهر شدند، ولی مؤلفان سده های ششم و پنجم پیش ازمیلاد به وجود اقوامی درشمال رود ارس اشاره کرده اند که درخور توجه است. هکانۀ میلتی، که ازاسلاف هرودت بود وسدۀ ششم پیش از میلاد در آسیای صغیر می زیست، از وجود اقوامی با نام «میک» درحوالی رود ارس یاد کرده است..»[۲]
در منابع یونانی از مؤلفانی چون هرودوت، پولیبیوس، استرابون، پلوتارخ، بطلمیوس، و غیره نام می برد که آنها را به دقت مورد بررسی قرارداده است.
می دانیم که خط و کتابت ارمنی بـه وسیلۀ کشیشی ارمنی به نام مسروب ماشتوتس (Mesrop Mashtots) حدود سال های ۴۰۵ / ۴۰۶ میلادی ابداع شد. در حقیقت آثار قابل اعتماد ارامنه بعد ازاین تاریخ تألیف شده است. که از نمونه های خوب و ارزنده، تاریخ موسی خورنی، مورّخ بزرگ ارمنی است که شهرت جهانی دارد. مؤلف تاریخ اران تقریباً همه آثار ارمنی را در این باره دیده است.
مؤلف درآثار مورّخان و جغرافی دانان اسلامی، مطالب بیشتری در باب آلبانیای قفقاز و مردمان و حدود و ثغور آنان یافته است.
ابن خلدون در کتاب خود مقدمه، اران را از اقلیم پنجم و سرزمینی میان ارمنستان و آذربایجان دانسته است. [۳]
ابن خردادبه، رییس پست(صاحب البرید والخبر)روزگار الواژق خلیفهٔ عباسی بود. او درکتاب خود المسالک و الممالک، درضمن شرح راه های آن منطقه، سیسجان و اران و تفلیس و برذعه و بیلقان و قبله و شروان را بخشی از ارمینیه اول و درون مملکت خزر نوشته است. [۴]
سپس مؤلف ازفصل دوم تا دوازدهم به بیان نام اران و محدودۀ جغرافیایی آن، اقوام ساکن آلبانیای قفقاز، زبان آنان و باور های دینی آن سرزمین می پردازد. همچنین درهمین فصول آذربایجان را نیز به همین شیوه از نام آن گرفته تا باور های دینی مردمش، توضیح می دهد. این فصلها، بسیار مفید و روشنگر است.
در باب نام آذربایجان، دکتر رضا بر این باور است که تا پیش ازجنگ جهانی اول دربارۀ نام آذربایجان هیچ اختلاف نظری وجود نداشت. اما پس از آن راستای مقاصد توسعه طلبانه برخی کشور های منطقه و به کمک گروهی مدعیان علم، و نه عالم راستین، گره افکنی هایی در این نام پدید آمد. هدف نویسنده بیشتر کتاب سازی های ترک های ترکیه است. [۵]
مثلاً «دمیرچی زاده» نویسندۀ ترک بی آنکه به مسألۀ زمان و تاریخ توجه داشته باشد می نویسد: «هرودوت نام اتروپاتن(آذربایجان) را می شناخت». درحالی که این مورّخ برجسته ازدیدگاه زمانی نمی توانست از نام مذکور آگاه باشد. دکتر رضا پس از پژوهش های بسیار و برشمردن خطا های ترک های ترکیه و نویسندگان جمهوری آذربایجان، دربارۀ نام آذربایجان این گونه توضیح می دهد:
«..نام آتورپاتکان که اکنون آن را آذربایجان می نامیم، نخستین بار در اواخرسدۀ چهارم و اوایل سدۀ سوم پیش از میلاد به صورت مکتوب پدیدآمد.به خلاف نظر بعضی مؤلفان، هرگز صورت نخستین این نام «آذربایگان» یا «آذربایجان» نبوده است. پس از اسلام نام «اتورپاتکان» به صورت های آذربایگان، آذربایجان آذربادگان ـ آذرباذکان، ظاهر شد. فردوسی نام مذکور را به صورت آذرآبادگان، آورده است:
به یک ماه در آذرآبادگان ببودند شاهان و آزادگان
ظاهراً در اشعار فارسی پس از فردوسی گمان می رود، ضرورت شعری سبب بروز نام آذرآبادگان شده است.» [۶]
سپس مؤلف صورت یونانی این نام را «اتروپاتنه» ذکر می کند و معتقد است که دریکی ازکتیبه های شاپورساسانی که به سه زبان پارتی، پارسی میانه و یونانی آمده است این نام به صورت «آدروبادنه» آمده است.
سرانجام سخن دکتررضا دربارۀ نام آذربایجان چنین خلاصه می شود که :«تفاوت های موجود در تلفظ و نگارش این نام به گویش های متعدد ایرانی مربوط است. آتش یا آذر در زبان های ایرانی به گونه های اَتر(atar)، آتور(atur)، اترو(athro) و غیره آمده است. با توجه به این که برخی مورّخان پژوهنده آتروپات را نام یکی از ساتراپ های ایران می دانند، که در سدۀ چهارم پیش از میلاد حاکم بر سرزمین مورد بحث که به «مادِخرد» یا ماد کوچک معروف بوده، حکومت می کرده و اتروپاتن منسوب به این شخص است. بنابراین نام اتروپات که در روزگار اسکندر مقدونی می زیسته و بنیانگذار دولت مادِخرد بوده است، سرزمینش بعدها به صورت «اتروپاتنه» و «اتورپاتکان» شناخته شده است. نام اتورپاتکان از نام های اصیل موجود درفقه اللغۀ ایرانی است. [۷]
در بخش دیگر دکتر رضا پس از آوردن نظریات مختلف مورّخان باستان، اسلامی و غیره نتیجه می گیرد که سرزمین اران و شروان ازآذربایگان جدا بوده و درگذشته تا سال ۱۹۱۸ میلادی و پس از انقلاب روسیه، هرگز نام آذربایجان بر اران اطلاق نشده است. [۸] مؤلف با همین دقت و وسواس علمی با ذکر شواهد و مدارک معتبر محدودۀ جغرافیایی آذربایجان را معین می کند. ازجمله منابعی که رود ارس را مرز میان اران و آذربایجان ذکر می کند فرهنگ لغت برهان قاطع است که در زیرعنوان ارس چنین می نویسد:«ارس ـ به فتح اول و ژانی و سکون سین بی نقطه ـ نام رودخانۀ مشهوری است که از کنار تفلیس و مابین آذربایجان واران می گذرد».[۹]
سرزمین ماد در روزگار باستان از شمال به رود ارس و رشته کوه های البرز، از مشرق به دشت کویر و از جنوب و مغرب به رشته کوه های زاگرس محدود بود.ولی ماد غربی یا اتروپاتن (اتورپاتکان) که ازشمال به رود ارس منتهی می شد تا حدود کوه الوند در جنوب امتداد داشت.
نویسنده سرانجام نتیجه می گیرد که تمامی سرزمین ماد، شامل ماد بزرگ وماد خرد، درکشور ایران واقع است.تقریباً همۀ مورّخان برجسته مانند یاقوت حموی و امثال او نوشته اند که:«میان آذربایجان واران رودی است که آن را ارس گویند. آنچه در شمال و مغرب این رود نهاده است، از اران وآنچه در سوی جنوب قرارگرفته است از آذربایجان است».[۱۰]
فصل ششم، با توضیحی کوتاه، اقوام ساکن آلبانیای قفقاز(اران)را بیان می کند. یکی از این اقوام کهن «کاس ها» یا کاسپیان، است. کهن ترین نوشته ای که درآن از قوم کاس یاد شده، مربوط به اواخر هزارۀ سوم پیش ازمیلاد است. قوم مشهور دیگر آلبان ها هستند که در رویداد های سدۀ چهارم پیش از میلاد در سپاه داریوش سوم، آخرین شاه هخامنشی آمده است. اقوام دیگر، میک ها، گِل ها، اوتی ها، گَرگَرها، لاهیج ها، تات ها و تالش ها هستند.[۱۱] مؤلف به همین شیوه اقوام ساکن آذربایجان را با توضیحی کافی می آورد. چنانکه از آثار مورّخان برمی آید ظاهراً اقوام ایرانی زبان پیش ازسدۀ دهم پیش از میلاد به مقیاسی وسیع در اراضی اطراف دریاچۀ ارومیه و مسیر علیای رود زاب کوچک مستقرشدند. [۱۲] از جملۀ آنان چون، پارس ها، ساگارتیان، ماتیانیان، مادها، سکاییان هستند.
پایان سخن دراین بخش ها این است که هم اقوام ساکن اران با اقوام ساکن آذربایجان فرق داشتند و هم زبان مردمان این مناطق با یکدیگر متفاوت بوده است. در ادوار تاریخی گذشته، مرز قومی و نژادی استواری بود که قوم ایرانی ماد را ازقوم آلبانیا جدا می کرد. تفاوت های قومی و نژادی میان آذربایجان و آلبانیای قفقاز حتی در دورۀ اسلامی نیز ازمیان نرفت. زبان مردم آذربایجان (آذری) اززبان مردم اران(ارانی) جدا بود. [۱۳]
مثلاً همام تبریزی شاعر قرن هفتم و هشتم آذربایجان اشعاری به زبان پهلوی آذری دارد:
وهار و ول و دیم یار خوش بی اوی یاران مه ول بی مه وهارا
به مهرت هم بشی خوش گیانم ازدست لوانت لا وجمن دیل وگیان بست
(بهار و گل با روی یار خوش است . بی یاران نه گل باشد نه بهاران)
(به مهرتو جانم نیز از دست برفت . فریب لبان تو از من دل وجان برد).
دراینجا واژۀ (دیم) هنوز درگویش گیلکی و بلوچی به معنای صورت و چهره به کار می رود. واژۀ جان، درکردی هنوز گیان تلفظ می شود. [۱۴]
گویش پهلوی آذری ظاهراً تا دورۀ صفویان برقرار بود اما ازآن به بعد اندک اندک از میان رفت و تنها در روستا های دور افتاده کم و بیش باقی ماند.
اقوام آلبانیایی عناصر طبیعت مثل ماه و خورشید را می پرستیدند. در عهد باستان بت پرستی و نیز آتش پرستی در میان برخی اقوام آلبانیایی رواج داشت. به جهت تنوع در اقوام آلبانایی، ادیان و معنویات متفاوتی داشتند. حتی اسنادی به دست آمده است که نشان می دهد همزمان با حکومت هخامنشیان در ایران، آلبان ها برای خدایان خود انسان قربانی می کردند. [۱۵]
چنانکه دکتر رضا، پژوهش کرده است، ازسدۀ چهارم میلادی، یعنی پس از تقسیم ارمنستان میان ایران و بیزانس(روم شرقی)، مسیحیت و سپس از اواسط سدۀ پنجم میلادی، آیین زرتشت توسط نمایندگان دولت ساسانی به آلبانیای قفقاز راه یافت. [۱۶]در زمان خلافت عثمان حمله به قفقاز از سوی سپاهیان عرب، آغازشد. پس از فتح آن سامان، اسلام تنها در میان شهر های اران و بازرگانان و پیشه وران به سرعت گسترش یافت در حالیکه مردمان کوه نشین همچنان در حفظ دین پدران خود می کوشیدند.
بر مبنای سندی ازکتاب تاریخ طبری، مؤلف نتیجه می گیرد که درپایان دولت ساسانی و اوایل عهد اسلامی، اران، بخشی از ارمنستان بوده وشهربَراز(شهروراز) به عنوان مرزبان دولت ساسانی، بر ارمنستان، اران و ابواب که در بند اران بخشی ازآن محسوب می شده نظارت و فرمانروایی داشته است. [۱۷]
واژۀ مغ، از معدود واژه هایی است که از دیرباز درمیان مردم ماد به کار می رفته و بعدها جنبۀ دینی یافته است. اوایل هزارۀ نخست پیش از میلاد در ماد غربی، به ویژه ماد خُرد، تعالیم متعلق به آیین مزدیسنا رایج بود. پلوتارخ مورّخ نامی، آیین مزدیسنا را «تعالیم مغان» نامیده است. یکی ازمورّخین رومی می گوید: ‹‹مغان آتشی را که ازآسمان فرود آمده بود و هرگز خاموش نمی شود، درآتشدان ها نگاه می دارند››.[۱۸]
با آنکه دربارۀ مکان ظهور حضرت زرتشت، اختلاف نظر وجود دارد اما یک چیز مسلم است و آن اینکه آذربایجان به عنوان یکی از مراکز عمدۀ آیین زرتشت شهرت داشته است. [۱۹]
با ظهور اسلام و گسترش آن، مردم آذربایجان در نخستین سده های اسلامی مسلمان شدند در حالی که پذیرش دین اسلام از سوی مردم اران و شروان تا سدۀ سیزدهم میلادی (هفتم هجری) به درازا کشید. [۲۰]
بخش دوم کتاب اران که درحقیقت، عمدۀ کتاب است، تاریخ آلبانیای قفقاز(اران) از سدۀ چهارم پیش ازمیلاد تا آغاز حملۀ مغول را شامل می شود.
این بخش از سدۀ چهارم پیش از میلاد تا عهد ساسانیان و آنگاه آلبانیای قفقاز را درعهد ساسانی به طور گسترده بیان می کند.آنچه در این قسمت قابل توجه است این است که ایرانیان به جهت نیاز به دفاع از امپراتوری خود، از ادوار کهن، به آلبانیای قفقاز(اران) نفوذ کردند. به احتمال قوی ابتدا در دورۀ هخامنشیان برای بستن گذرگاه های قفقاز و جلوگیری از نفوذ مهاجمان، کار هایی در آن سرزمین صورت گرفته است. [۲۱]
پس ازشکست هخامنشیان و بعد از مقدونی ها اشکانیان کم و بیش براران حکومت داشتند. و در دورۀ ساسانیان تقریباً بیشتر بخش های آلبانیای قفقاز تابع ساسانیان شده بودند. دینوری در کتاب اخبارالطوال می گوید:«انوشیروان شاهنشاهی ایران را به چهار اقلیم بزرگ تقسیم کرد وحکومت هر اقلیمی را به یکی از معتمدان خود سپرد. یکی از این اقلیم ها شامل خراسان و سیستان وکرمان، دیگری شامل اصفهان و قم و بلاد جبل (ماد) و آذربایجان و ارمنستان، سومی شامل فارس و اهواز تا بحرین و اقلیم چهارم عبارت از سرزمین عراق تا مرز های روم بود».[۲۲]
پیشرفت مسیحیت در قفقاز موجب نگرانی شاهان ایران بود به طوری که کوشیدند تا آیین زرتشتی را به هرطریق که ممکن است در قفقاز رواج دهند.
مؤلف کتاب اران، معتقد است که شاهان ساسانی برای مقابله با امپراتوری روم شرقی، به مقابله با مسیحیت برخاسته بودند و می خواستند دین زرتشتی را به جای آن در آلبانیای قفقاز رواج دهند. [۲۳]
سپس مؤلف محترم به شرح تاریخ اران در دوره اسلامی می پردازد و بیان این که ساکنان مسیحی اران و ارمنستان و گرجستان در برابر اعراب دست به شورش می زدند. بابک خرمدین اهل شهر «بذ» بود که مؤلف معتقد است این شهر درجنوب رود ارس قرار داشته است.
مؤلف بخش تاریخ اسلامی اران را با تکیه بر منابع اسلامی و غیره به طورکامل شرح می دهد و فرمانروایان این خطه را دردوره های بعد ازاسلام، مانند سالاریان، روادیان، شدّادیان و شروانشاهان می آورد.
فصل نوزدهم تاریخ اران، یکی از فصل های پرمخاطره است که مؤلف محترم با شجاعت کامل بدون ترس از اتهام های مختلف ازسوی پژوهشگرانِ متعصب و سیاست زده، نگاشته است.
یادم می آید در روز هایی که جنگ عراق و ایران در جریان بود، یکی از بستگانم که از جبهه آمده بود، یکی از کتاب های درسی مدارس عراق را با خودش آورده بود و می پنداشت که من چون عربی می دانم به دردم می خورد. در این کتاب نقشه عراق با آنچه ما می شناسیم فرق داشت و استان خوزستان عربستان نامیده شده بود و شهر های این استان همه معرب شده بودند.
همین امر درمورد سرزمین البانیای قفقار و آذربایجان اتفاق افتاده است. دکتررضا مؤلف محترم تاریخ اران، دربخش درآمدن ترکان به قفقاز، مطالبی را به عنوان مقدمه آورده است که ضرور دانسته است. اومی گوید: «نگارندهٔ سطور، پیش از اظهارنظر پیرامون ورود ترکان به قفقاز، اشاره به نکته ای بسیار مهم را ضرور می شمارد و آن آمیخته شدن تاریخ اقوام ترک با خواست های سیاسی است. کمتر قومی همانند ترکان تا بدین پایه دستاویز مسایل سیاسی شده اند. از دوران جنگ اول جهانی و پس ازآن، موضوع ترکان دستاویزی برای توسعه طلبی های سیاسی شد. گروهی ازمؤلفان که درخدمت خواست های سیاسی قرار داشته اند، به تاریخ سازی پرداخته اند و در این رهگذر از جعل و تحریف واقعیات تاریخی باز نایستاده اند. گروهی ازتاریخ سازان، نخستین جایگاه ترکان را به اراضی اروپا و غرب آسیا کشانیدند و با بهره گیری از شباهت های اسمی که در جهان بسیار می توان یافت، به ذکر مطالبی پرداختند که در تاریخ به اثبات نرسیده است. اینان اقوامی چون سکاها، سرمت ها، اوراتورها، ایلامیان و اقوام غرب آسیا و شرق اروپا را که هیچ رابطه ای با ترکان نداشتند، ترک نامیدند و در این رهگذر به پندار هایی دست زدندکه درجهان دانش پذیرفته نیست.» [۲۴]
درکتاب اران..، آمده است که قفقاز و اران به گونه ای مداوم در معرض هجوم وکوچ ترکان قرارداشتند. اقوام ترک ازسدۀ پنجم تا هفتم میلادی و سپس در سده های یازدهم و دوازدهم (پنجم وششم هجری) در دسته های انبوه به سرزمین قفقاز روی آوردند.
با ورود و غلبۀ اقوام ترک، زبان ترکی در اران وشروان و ناحیۀ دربند و داغستان رواج و گسترش یافت و بعدها بر زبان های بومی فایق شد. همچنین آمدن سلجوقیان به ایران و قفقاز باعث شد تا همه چیز دردست ترکان بیفتد.
نکته این است که به صرف از دست دادن زبان بومی در برابر زبان قوم مهاجمی نیرومند، قوم مغلوب قومیت خود را از دست نمی دهد. چنانکه اگرچه زبان های ایرانی خوارزمی، سغدی، باختری و پارتی جای خود را به زبان ترکی داده اند، اما اینان تا روزگار معاصر اصالت فرهنگی، تاریخی و قومی و نژادی خود را حفظ کرده اند. [۲۵]
مؤلف در بخش های پایانی بحث هایی پیرامون، پان ترکیسم، پان تورانیسم. و مسألۀ ترک و فارس، می آورد که نمایانگر اندوه ودرد ایشان است و دراین اثر ارجمند کوشیده است به ابهامی که دراذهان، دربارۀ ترک نامیدن اقوام ترکی زبان قفقاز و ایران پدید آمده است پایان دهد. دکتر رضا در پایان این پژوهش طاقت شکن و دراز دامن، که از تعهد علمی و فرهنگی ایشان خبر می دهد توصیۀ چند نکته را ضرورمی داند:
۱ـ «آذری» ، نام زبان مردم آذربایجان بوده و در مورد معرفی قوم به کار نمی رفته است.
۲ـ نام قوم مذکور، چه درمأخذ باستان و چه در نوشته های اسلامی، «آذربایجانی» بوده است.
۳ـ هیچ یک از زبان های آذری و ارانی از ریشۀ زبان های ترکی نبوده اند، بلکه چنان که به اژبات رسیده، زبان آذری ازخانوادۀ زبان های ایرانی بوده است.
۴ـ هرگاه بتوان از واژۀ «آذری» به صورت اختصاری، برای معرفی قوم استفاده کرد، این واژه را تنها درمورد مردم آذربایجان ایران می توان به کاربرد. [۲۶]
***
گذری هرچند کوتاه و احیاناً ناقص اما دل انگیز برکتاب اران، از دوران باستان تا آغاز عهد مغول، اثر دکترعنایت الله رضا، داشتیم. آنچه از این سفر معنوی به دست آمد این است که آنچه مؤلف کتاب اران… در پیش گفتارش ادعا کرده در خلال نگارش کتاب، بدان عمل کرده است. او درصفحه۱۱ مقدمۀ خود چنین می گوید:«هر پژوهش علمی باید علمی و شامل اصول و روش های تحقیق نظری و تجربی، عامل ایجاد رابطه میان تئوری و عمل و بیانگر جریان تکامل براساس علّیّت، رابطه و تأثیر متقابل و همگانی پدیده های اجتماعی باشد و معیاری برای حرکت درست در مسیرتکامل جامعۀ موردنظر فراهم آورد».
کتاب اران، اثری صددرصد علمی، پژوهشی است. دراین اثر خواننده مسیر اندیشۀ درست و منطقی نویسنده ای متفکر را برای اثبات فرضیه اش می یابد.
پی نوشت ها:
۱ـ متن کتاب اران: صفحه۹
۲ـ همان، ص۲۵
۳ـ همان، ۵۱
۴ـ همان، ۵۵
۵ـ همان، ۷۵
۶ـ همان، ۷۹
۷ـ همان، ۸۷
۸ـ همان، ۱۱۰
۹ـ همان، ۱۳۲
۱۰ـ همان، ۱۳۰
۱۱ـ همان، ۱۴۲
۱۲ـ همان، ۱۶۵
۱۳ـ همان، ۱۷۸
۱۴ـ همان، ۲۳۴ و۲۳۵
۱۵ـ همان، ۲۳۸
۱۶ـ همان، ۲۴۴
۱۷ـ همان، ۲۵۴
۱۸ـ همان، ۲۶۰
۱۹ـ همان، ۲۶۲
۲۰ـ همان، ۲۶۸
۲۱ـ همان، ۲۸۷
۲۲ـ همان، ۳۶۵
۲۳ـ همان، ۳۴۹
۲۴ـ همان، ۴۹۳
۲۵ـ همان، ۵۴۵
۲۶ـ همان، ۶۱۹