نویسنده: آریاسب دادبه
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43
با درود به روان هزاران انسان شریفی که 93 سال پیش در چنین روزی قربانی تفکــری پلید شدند. پافشاری ارمنیــان جهان در یادآوری این واقعۀ شوم ناقوس بیداری وجدان بشری است. موضوعی که می خواهم به آن بپردازم رویدادهای آذربایجان و قفقاز و نابخردی های پان ترکیسم است. باید یادآوری کنم اگر پژوهش های محققان ارمنی و پژوهشگران ایــرانی چــون احمد کسروی، یحیی ذکا، دکتر ماهیار نوابی، استاد عنایت الله رضا، دکتر منوچهر مرتضوی و دیگر ایران شناسان عالی قدر در اختیار ما نبود، شاید بسیاری از حقایق به فراموشی سپرده شده بود. هرچه به تاریخ این خطه بیشتر می پردازیم و هرچه به زمان های پیشین باز می گردیم تضاد حقایق تاریخی با باورهای امروزین مردم این نواحی حیرت انگیزتر می شود. از روزی که در زمان هرمز چهارم، شاهنشاه ساسانی، شورای اسپهبدان و مجلس مهستان بهرام چوبینه را از خاندان مهران اشکانی، بزرگ اسپهبد آثورپاتکان و ارمنستان، برگزیدند تا یورش سیصد هزار نفری ترکان متجاوز به مرزهای شرقی جهان ایرانی را پس برانند؛ یعنی، سال589 میلادی تا به امروز،که ندای پان ترکیسم از حلقوم دشمنان ارمنستان و آذربایجان،سرزمین آتش جاودان، به گوش می رسد، حدود1500سال می گذرد. بهرام دوازده هزار تن از سوارکاران کماندار را برگزید که سن هیچ یک از آنها کمتر از چهل سال نبود. در اسناد به جای مانده از تاریخ ساسانیان انگیزۀ بهرام برای گزینش این تعداد اندک از مردان میانه سال ادارۀ نبردی میان خردمندی در برابر یورش انبوه بی خردان عنوان شده. سرانجام در نبردی سخت در منطقۀ هرات خطر بزرگی از سر ایرانیان و حتی کشورهای غرب ایران گذشت. در طول تاریخ همیشه شاهد آن بوده ایم که آذربایجان و ارمنستان اهرم نیرومند گذر ایران از بحران های تاریخی بوده اند از بهرام و بابک خرم دین گرفته تا شاه اسماعیل و ستارخان، از همراهی سواره نظام ارمن در جنگ های گوگمل در زمان داریوش سوم تا مبارزات تیرداد بزرگ بر ضد رومیان و دلاوری یپرم خان در نهضت مشروطه هیچ گاه نشانی از نفاق، کینه و بی خردی در این عرصۀ پهناور دیده نشده است. این بذر شوم نفاق به دست نابخردان بی خبر از سرگذشت بزرگی پدرانمان و با فراموشی ای تاریخی در سرزمین مهر و دوستی ها پراکنده شد. سال ها گذشت و سرانجام دروازه های شرقی جهان ایرانی به نیرنگ خلافت به روی ترکان گشوده شد و سرانجام غلامان ترک بر مسند خراسان نشستند و در همان هنگامۀ آشوب بود که خردنامۀ فردوسی سروده شد. فردوسی از فرّۀ ایزدی و خردمندی ایرانیان می گفت اما هیچ گاه کلامی ناسزا دربارۀ تورانیان و ترکان بر زبان نراند و در این جاودانه اثر چه آموزه هایی که از شرافت انسانی و طبع بلند به یادگار ننهاد. همچون ستایش هایی که از شکوه افراسیاب یا دیگر انیرانیان آورده و حتی تبار مادری کیخسرو را، که مقدس ترین کس در شاهنامه و آیین ایرانیان است، به تورانیان رساند. این آموزۀ فرهنگ فرّهی است که از دگرستیزی، قوم پرستی و در خود فرورفتگی سخت می پرهیزد و آدمیان را به مهر و خردمندی توصیه می کند. افسوس که یک سده بعد از آن بیانیۀ ائتلاف نامقدس خلافت و ترکان در احیاءعلوم الدین امام محمد غزالی تجلی یافت و باب خرد وفلسفه و اندیشیدن را در این سوی جهان مسدود کرد. اما سال هایی چند نگذشت که خردمندی دگر از سرزمین آذربایگان؛یعنی، شهاب الدین سهروردی، شیخ اشراق، حماسۀ پهلوانی ایرانیان را در حماسۀ عارفانه اش متجلی ساخت و روزنه ای دیگر به خردمندی گشود. چنانچه می دانیم دوران شکفتگی فرهنگ جهان ایرانی در ادامۀ دورۀ باستانی آن در سده های سوم و چهام هجری یا دهم میلادی رخ داد و چهره های بزرگی چون ابوریحان بیرونی و ابن سینا و صدها دانشمند دیگر در این عصر زرین پدیدار شدند اما دیری نپایید که با هجوم ترکان حکومت های ایرانی برای همیشه برچیده شدند. فرهیختگان ایرانی به ناچار با خدمات دیوانی بخشی از فرهنگ خود را به سلاطین ترک انتقال دادند. دیوان سالاران بزرگی چون نظام الملک که سیاست نامه را به نگارش درآورد رنج های بسیار متحمل شدند تا ترکان سلجوقی را با اندیشۀ ایرانشهری آشنا کنند و راه و رسم بزرگی و نیک اندیشی را به آنها بیاموزانند. از آن پس تنها هنر و ادبیات عرصۀ رویدادهای فکری و فرهنگی ایرانیان بود. در همین دوران بود که در آن سوی رود ارس، نظامی، شاعری از سرزمین گنجه و شروان، حماسۀ عاشقانه ای به زبان فاخر پارسی سرود تا مهر و دوستی ها جاودانه شود؛ همان شاعری که فرزندان امروزینش در سرزمین آلبانیای قفقاز،که به غلط آذربایجان نامیده می شود، با او بیگانه اند و حتی نمی دانند نظامی به چه زبانی سخن می گفته. دیری نپایید که هجوم هولناک و خانمان برانداز ایلغار مغول با همراهی قبایل ترکان شرقی، هون ها و هیاطله، تاتاران و غُزها، که همگی امروزه از افتخارات اندیشۀ پان ترکیسم اند، دهشناک ترین کشتار و غارت ممکن را به بار آوردند و این بار نصرالدین طوسی دانشمند بلندآوازۀ ایرانی بود که مصائب بیشماری را تحمل کرد تا این طوایف را به راه و رسم بزرگی و شرف انسانی هدایت کند. رشیدالدین فضل الله نیز دیوان سالاری دیگر بود که متحمل مصائب بیشماری شد و جان خود و خانواده اش را بر سر آن نهاد تا ربع رشیدی را بنا نهد زیرا چندی بود راه و رسم وزیرکشی، که در سرشت آیین بزرگی و اندیشۀ ایرانشهری نبود، با حکومت ترکان آغاز شده بود. پس از دو قرن هزاران شهید در چالدران به خاک افتادند تا شرافت انسانی در زیر سم ستوران ترکان عثمانی لگدمال نشود و عجب که در بحبوحۀ این گردنکشی ها و مردم ستیزی ها، که سلطان سلیم به توپخانۀ خود فرمان می داد، به بانگ بلند شاهنامۀ حکیم طوس را می خواند و به شاه اسماعیل صفوی فخر می فروخت که من از تو شهنامه شناس تر هستم. در میانۀ همین بیدادگری ها بود که هزاران تن از ارمنیان ساکن آن سوی ارس، در یورش دوبارۀ ترکان، شاه عباس صفوی را یاری رساندند و دیار و کاشانۀ خود را رها کردند تا پسمانده ای برای لاشه خواران باقی نماند. قاجاریان ترک تبار نیز، که از ایلات ترکمان ساکن طبرستان بودند، چون به شهریاری ایران رسیدند دیری نپایید که در فراگرد خردآموزی از کهن خاندان دیوان سالار فراهانی راه و رسم ملک داری آموختند چرا که خود قرن ها بود در این سرزمین زیسته بودند و می دانستند این خطه جایگاه آزادگان و آزاداندیشی است و نیک دریافته بودند که این اقلیم پذیرای اندیشۀ قوم پرست نیست. از این رو فتحعلی شاه هنرمندان و صنعت گرانی از ارمنیان را به پایتخت جدید دعوت و به احترام کلیسای تادئوس مقدس را در جوار حرم شاه عبدالعظیم برپا کرد. مدار فرهنگ ایرانی هیچ گاه بر قومیت و خصلت های قبیله زیستی و خویش پرستی نگشته است. ایرانیان همیشه پذیرای دیگری بوده اند و این به ویژگی های اقلیمی و چند و چون قرار گرفتن زیستگاه آنها در میان ملت های گوناگون باز می گردد. این خصایص سبب پدید آمدن فرهنگی شدکه می توانست بیگانه را به راحتی هم نشین خود سازد تا آنجا که اقوام گوناگون آماجگاه مشترکی داشته باشند. عدم تندخویی و دعوت به آزاداندیشی به علت کثرت زبان ها و آیین ها و در نتیجۀ احترام به منش های متفاوت قومی و ملی پدید آمد و تبلور آن در برگزاری جشن هایی بود که در واقع جشن هایی برای همۀ بشریت بودند؛ جشن های مشترکی که هنوز هم در میان ارمنیان و دیگر ایرانیان و نیز دیگر ملت های جدا افتاده وجود دارند. جای تأمل است که چرا دولت ترکیه از برگزاری جشن نوروز بیمناک است و چرا مردم جمهوری آذربایجان که ترکیه آنها را جزو جهان ترک می داند نوروز را برگزار می کنند. باید به یاد داشته باشیم که جشن ها به خویشکاری مشترک ملت هایی باز می گردد که سرچشمه های مشترک دارند. همۀ ملت هایی که روزگاری از قفقاز تا خلیج پارس و از فرات تا سند در کمال مهر و دوستی در کنار یکدیگر زندگانی می کردند، با وجود کثرت فرهنگی و خویش کاری های مشترک، خود را ایرانی می نامیدند. ایران از واژۀ أنیریه وَ اِجنَهَ اوستایی و به معنی جایگاه آزادگان است. تفاوت معنای ایرانی و انیرانی با یونانی و باربار و عرب و عجم، روشنگر تفاوت های اندیشۀ حقوقی در میان این ملت هاست چنانچه باربار در میان یونانیان به غیر متکلم به زبان یونانی گفته می شد و عجم نیز در زبان عرب به معنای لال؛ یعنی، کسی که عربی نمی گوید آمده است. اندیشۀ پان ترکیسم نیز از زمان تشکیل فرقۀ مساوات و اتحاد و ترقی، تأکیدی بیش از حد بر ترک زبانی و ستیز با همزیستی با غیر ترک زبانان داشته است اما انیرانی به معنای کسی است که پذیرای آزادگی نیست. در جهان ایرانی ده ها زبان و گویش گوناگون و صدها لهجۀ متفاوت همیشه در روندی طبیعی به حیات خود ادامه داده اند. چنانکه به مدت هزار سال است که ترک زبانان را ایرانی و هم وطن خود دانسته ایم. پرسش این جاست که چرا سرشت اندیشۀ سیاسی در منطقۀ قفقاز دگرگون شد و تراوشات آن نیز اخیراً به آذربایجان رخنه کرده و چهرۀ کریه تعصب قومی، عدم تسامح و نژادپرستی را، که خلاف منش ملی ماست، دامن زده؟ پان ترکیسم منازعه ای است به دور از خرد که تفرقه را دامن می زند و سرانجامش پایمال شدن حقوق انسانی است. جعل نام های جغرافیایی و جعل تبار مردم یک سرزمین از ویژگی های نظام های ظالم و تمامیت خواه به شمار می آید؛ یعنی، همان روشی که کاخ نشینان کرملین و باکونشینان فرقۀ دموکرات و پان ترک های جدیدالتأسیس و حزب مساوات پیشه ساختند و آتش کینه و نفاق و تفرقه را دامن زدند. سرانجام این اندیشه ها به گفتۀ مورخان دهشناک ترین قتل عام های تاریخ در قرن بیستم بود که با قتل عام ارمنیان آغاز شد و به قتل عام یهودیان، مردم بی پناه رواندا و نمونه های دیگر انجامید. پس از جنگ های ایران و روس مردم قفقاز آرزو داشتند به ایران بپیوندند و در خانوادۀ قدیم خویش زندگی را از سر گیرند. به همین قصد در نهضت مشروطیت شور و شعفی زایدالوصف ابراز داشتند. متفکران، شاعران و نویسندگان قفقازی گرایش فراوان نسبت به مشروطیت از خود نشان دادند و حتی گروهی از رزمندگان پای در میدان نبرد گذاردند اما متأسفانه با شکست نهضت مشروطه آرزوی آنان برآورده نشد. از این رو در امپراتوری عثمانی و در میان گروه هایی در ترکیه به جست وجوی حامیانی برای خویش برآمدند. گرایش به سوی ترکان از این زمان آغاز شد. روشنفکران قفقاز در آغاز دو دسته شدند: گروهی به ایران و گروهی به ترکان تمایل نشان دادند اما رفته رفته با ضعف دولت قاجار و نا مرادی های پی در پی ایران و تقسیم کشور به مناطق نفوذ بیگانگان دوستداران ایران دچار یأس و نومیدی شدند. ترکان نیز از این حادثه بهره گرفتند(مانند سرگذشت مرحوم رسول زاده). در آغاز سدۀ بیستم میلادی، در سرزمین عثمانی، اندیشۀ پان ترکیسم قوت گرفت. نخست گروهی از ترکان کوشیدند پان اسلامیسم را به خدمت پان ترکیسم درآورند و حاکمیت ترکان را بر سراسر کشورهای خاورمیانه و نزدیک مستقر سازند. در تصویب نامۀ کمیتۀ مرکزی حزب اتحاد و ترقی مورخ 1911م بر دو نکته قویاً تأکید شده: 1- رواج زبان ترکی برای تثبیت حاکمیت ترکان 2- استحالۀ دیگر ملت ها در ملت ترک پس از مدتی ترکان جوان و بازماندگان کمالیسم، (که پیرو مصطفی کمال معروف به آتاتورک، پدر ترکان، بودند) راه اتحاد ترکان سراسر جهان را در پیش گرفتند و در این رهگذر ضمن تلاش های سیاسی به جعلیات علمی و پژوهشی در مسیر یکی شمردن تاریخ و گذشتۀ اقوام مورد نظر و ملل ترک زبان پرداختند. از جمله تحریف های آنان در این زمینه عبارت بود از: 1- عنوان این مطلب که ترک زبانان ساکن سرزمین های آسیا و اروپا گویا از جای دیگری به این نواحی کوچ نکرده اند بلکه خود از ساکنان اصلی این سرزمین ها بوده اند! 2- وانمود کردن اقوام باستانی سرزمین های مذکور به منزلۀ اجداد و نیاکان ترکان به منظور اثبات ادعای نادرست اول 3- انکارماهیت قومی و زبان اقوام کهن شرق به ویژه آسیای مقدم به منظور هماهنگی با ادعاهای پیشین بدین طریق یاوه گویی را به جایی رساندند که در دومین کنگرۀ تاریخ ترکیه، که از سوی جامعۀ مورخان آن کشور برگزار شد، اکثر سخنرانان اعلام کردند که ترکان از نخستین مشعل داران فرهنگ جهانی بوده اند! و حتی اقوام بسیار کهن آسیای مقدم از جمله ایلامیان، سومریان، هوریان، کاسیان، میتانیان، هیتیان، اورارتیان و سرانجام مادها را از اقوام ترک دانستند!!! بی مبنایی این ادعاها و بی خردی و یاوه گویی های این مدعیان به اندازه ای است که پاسخ دادن به آنها و هرگونه توضیح پیرامون نوشته های پان ترکیست ها کاری زاید به نظر می رسد و هر خواننده ای با مختصر اطلاعات تاریخی خود به سهولت قادر به دریافت حقایق خواهد بود. گذاردن نام جمهوری آذربایجان بر سرزمین آلبانیای قفقاز نیز، که تا 1918م اران و شیروان نام داشت، سبب انحرافات و تشویش هایی در بررسی تاریخ این بخش از قفقاز شد. برخی از دولت مردان نیز به سبب داشتن انگیزه های سیاسی مؤلفانی را به خدمت گرفتند تا برای مردم آلبانیای قفقاز و ماد آثورپاتکان منشائی واحدجعل و ارائه کنند. در 1917م، کنگرۀ مشترک حزب اسلامی و دموکرات مساوات با حزب فدرالیست های ترک برگزار شد و پس از اتحاد، نام خود را حزب دموکراتیک فدرالیست های مساوات ترک گذاشتند. در کنگرۀ حزب، رسول زاده، گوجینسکی و آقایف به عضویت کمیتۀ مرکزی انتخاب شدند اما سرانجام میانشان اختلاف افتاد و مساواتی ها در تاریخ 27 مه 1918م در شهر تفلیس دولت خود را تشکیل دادند و به نام جمهوری آذربایجان اعلام استقلال کردند و در ماه ژوئن همان سال مقر خود را به شهر گنجه انتقال دادند. در 15 سپتامبر 1918م، سپاهیان ترک به فرماندهی نوری پاشا شهر باکو را تصرف کردند. در دایره المعارف کوچک شوروی در1954م آمده است که مساواتی ها از ترک ها پیروی می کردند و دولتی پان ترک بودند. جالب است بدانیم مورخان و جغرافی نگاران یونانی و بیزانسی این سرزمین را آلبانیا نامیده اند و در نوشته های مورخان و جغرافی نگاران ارمنی چون موسی خورنی نیز نام آن به صورت های آغوان، اغوانک و آلوان آمده است. یاقوت حموی در کتاب معجم البلدان پیرامون اران نوشته: ((اران نامی است ایرانی دارای سرزمینی فراخ و شهرهای بسیار که یکی از آنها گنجه است. میان آذربایجان و اران رودی است که آن را ارس گویند آنچه در شمال شرق این رود نهاده اند اران و آنچه در سوی جنوب قرار یافته از آذربایجان است)). در دایرهالمعارف روسی که چاپ و انتشار آن از1890م آغاز شد و در شهرهای سن پترزبورگ و لایپزیک آلمان به چاپ رسید زیر عنوان آلبانیا چنین آمده: ((آلبانیا نام باستانی سرزمینی است در شرق و جنوب قفقاز. ساکنان این سرزمین همان مردم شیروان کنونی و جنوب داغستان هستند)). در جلد نخست همان دایرهالمعارف زیر نام آذربایجان نیز چنین آمده: ((آذربایجان یا آذربایگان سرزمین آذر یا آتش به زبان پهلوی آثورپاتکان و به زبان ارمنی آدربادکان استان شمال غربی ایران است که از غرب به کردستان و ارمنستان غربی از شمال به ارمنستان شرقی و رود ارس و از شرق به استان گیلان در کرانۀ دریای خزر می رسد که در سدۀ هفدهم میلادی صدمات فراوانی از سوی ترکان عثمانی بر آذربایجان وارد آمد)). در این دایرهالمعارف، که امپراتوری روسیه آن را منتشر ساخته، هیچ نامی از آذربایجان ایران و آذربایجان روسیه برده نشده و تنها از یک آذربایجان سخن رفته که همان آذربایجان ایران است. مردم اران و آذربایجان ایرانی و بر اساس مدارک کهن آریایی و از تیرۀ مادها هستند. در کتیبۀ بیستون نیز حدود سی بار نام ماد ذکر شده و در اکثر موارد همراه با نام پارسی آمده. در همین کتیبه نکته ای است دال بر این مطلب که آذربایجان بخشی از سرزمین ماد و در کنار پایین ارمنستان بوده. در این کتیبه داریوش بزرگ می گوید: ((یک نفرسردار ارمنی به نام دادارشش را به ارمنستان فرستادم تا سپاه شورشیان را در هم شکند. پس آنگاه دادارشش رهسپار شد و در ارمنستان در انتظار من بود تا آن که وارد ماد شدم)). این مردم هیچ گاه ترک زبان نبوده اند چنان که از اکثر نام های رودها، کوه ها و آبادی های آذربایجان که متعلق به زبان های بومی آذربایجان پیش از گسترش زبان ترکی است، بر می آید مانند گرما رود، سردرود، لاهرود، ابهررود، ایجرود،گرمرود، تنگه آب، دوآب، آب گرم، میان دوآب، ارسباران، پل دشت، شاه آباد، دره دیز، سیاه چشمه، شبستر، دینار، تازه کند، بهارستان، گیلان ده، کاروان دیزج، گردآباد، مهاباد، بستان آباد، باباسرخه، خورخوره، شروان ده و صدها نام دیگر. اصطلاح ترکی آذری نیز از نظر علم زبان شناسی بی مبناست. زبان آذری از زبان های ایرانی محسوب می شود و هیچ خویشاوندی ای با زبان ترکی ندارد. اقوام مختلط ترک زبان ساکن آسیای مرکزی، که شاید لهجۀ واحدی هم نداشتند، هنگامی که به سرزمین های مختلف مهاجرت کردند زبانشان با زبان های محلی درآمیخت همانند زبان های قرقیزی، ازبکی، ترکمنی، ارانی و رومی آسیای صغیر که همگی نموداری روشن از امتزاج زبان ترکی با زبان های محلی اند. سفرنامۀ اولیای چلبی، جهانگرد ترک، سندگران قدری است دربارۀ زبان مردم ساکن آذربایجان،تبریز، مراغه و نخجوان؛ یعنی، شهر هایی که چلبی از آنها عبور کرده است. او به صراحت بیان می کند که کسی در این شهرها ترکی سخن نمی گفته. یاقوت حموی در معجم البلدان دربارۀ زبان مردم آذربایجان و تبریز می گوید: ((آنان را گویشی است که بدان آذری گفته می شود و جز خودشان کسی آن را نمی فهمد)). ابن ندیم در الفهرست از قول ابن مقفع انواع زبان پارسی را بر می شمارد که یکی از آنها آذری است. ابن حوقل در المسالک و الممالک، که در نیمۀ اول قرن چهارم هجری آن را به نگارش درآورد، زبان ساکنان آذربایجان را فارسی معرفی کرده است. مسعودی در التنبه الاشراف نگاشته شده در نیمۀ اول قرن چهارم هجری، فهلوی و دری و آذری قدیم را گویش های زبان فارسی معرفی کرده است. مقدسی در احسن التقاسیم فی معرفۀ الأقالیم زبان مردم آذربایجان را فارسی دانسته. حمدالله مستوفی نیز، که در نیمۀ اول قرن هشتم هجری به آذربایجان مسافرت کرده، در نزهۀ القلوب زبان و لهجۀ تبریزی و مردم مراغه را پهلوی مغیر و زبان زنجان را پهلوی راست آورده است. ما مدارک مستقیم و آثار ارزشمندی بازمانده از زبان های کهن آذری در اختیار داریم. از مهم ترین آنها چهارده فصل پایان رسالۀ مولانا روحی اُنارجانی به لهجۀ تبریزی است؛ سند گران بهایی که به همت شادروان استاد ماهیار نوابی به دست ما رسیده است. این سند گران قدر بیانگر زبان محاورۀ مردم تبریز و اصطلاحات و عبارات آنان در قرن دهم و یازدهم هجری است. یازده دو بیتی از شیخ صفی الدین اردبیلی و مهان کشفی به لهجۀ نمین، یک غزل و سیزده دو بیتی از شمس الدین محمد شیرین مغربی تبریزی، دو بیتی هایی از ماما عصمت تبریزی و عبدالملک قفالی مواردی هستند که من باب نمونه ذکر می کنم. هنوز باقی ماندۀ زبان های کهن این خطه؛ یعنی، زبان های آذری، خلخالی، تاتی، هرزنی، مراغی و ساپانی در کوه پایه های قره باغ، اطراف باکو و بعضی نقاط آذربایجان وجود دارد. اندیشۀ نظام حقوقی و فلسفۀحق در سرشت و آیین ایرانیان همیشه بر مبنای نظام منتزع از طبیعت بوده است؛ یعنی، همان نظام اندیشیدنی ای که از راه تفکر مزدیسنا بر تفکر یونانی تأثیر گذاشت و ما آن را در نظام اِتیک می شناسیم. اندیشۀ حقوقی در ایران با نظام مورال، که در آن اخلاقیات مبتنی بر بار مکتبی است، منافات دارد زیرا این دسته از اخلاقیات براساس منافع خاص شکل می گیرد. با توجه به اینکه سعدی در دوران یورش مغولان به سر می برد در نظام اخلاقی وی در بوستان و گلستان نیز ما با مایه های اتیک سروکار داریم تا مورال. خاندان مهرداد اوپاتور و شاهان پونت با همراهی و اتحاد با شاهان ارمنستان مدافع فرهنگ یونانی بودند و از همین رو توانستند نظام حقوقی افلاطونی را در زیر فشار اندیشه های حقوقی رومن حفظ کنند. ایرانیان نباید در منازعات قوم ستیزی که اصولاً در سرشت آنها نیست و خلاف منش های فرهنگی ماست شرکت کنند. قوم پرستی، قبیله زیستی و در خود فرورفتگی، تعصب دینی، عدم تسامح و نژادپرستی همه چهرۀ کریه تفکرات مکتبی است. چیزی مشترک در تمامی تفکرات فرقه گرا رخ می دهد. واقعاً چه تفاوتی وجود دارد میان جنایت های طالبانی ها و القاعده با اعمال جنایتکارانی امثال ناظم حکمت، طلعت پاشا و دیگر پان ترکیست ها ؟ یکی مجسمه های بودای بامیان را به همراه شش هزار مجسمۀ کوچک دیگر از بودا ویران می کند یکی دیگر بیش از چهارصد کلیسا و هزار وهشتصد بنای تاریخی ارمنستان را که در ترکیه به جامانده ویران می کند و دیگری تنها کتیبۀ ساسانی شاپور دوم با نشانۀ اسپهبد آذربایجان را در مشکین شهر ویران می سازد تا ردپای جعل نشانۀ پان ترک ها را محو کند. عده ای دیگر نیز هزاران چلیپا سنگ گران قدر را در نخجوان نیست و نابود می کنند. با حذف انسان ها، نابودی فرهنگ ها و خاموشی وجدان بشری چه پیامی و چه میراثی برای آیندگان به جای خواهد ماند؟ ای بســا هندو و ترک هــم زبان ای بســا دو ترک چون بیگانگان پس زبان یک دلی خود دیگر است هم دلی از هم زبانی خوش تـر است اردیبهشت 1387/24 آوریل 2008 منابع: ادیب طوسی، محمد امین. ((نمونه ای چند از لغات آذری))، نشریۀ دانشکده ادبیات تبریز، س8.ش4؛ س9. ش4-2. ارژنگی، هوشنگ. ((تعبیرات و اصطلاحات وامثال مشترک فارسی و آذربایجانی)). نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز. س9. ش1و2؛ س10. ش1. بهزادی، رقیه. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران. تهران: طهوری،1383. ذکاء، یحی.((گویش گرنیکان)). رضا، عنایت الله. آذربایجان و اران. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار،1360. ـــــــــــ. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان. تهران: علمی و فرهنگی،1365. رضازادۀملک، رحیم. گویش آذری(متن و ترجمه و واژه شناسی رسالۀروحی انارجانی). تهران:انجمن فرهنگ ایران باستان، 1352. طباطبایی، سید جواد. دیباچه ای بر نظریۀ انحطاط ایران. تهران: نگاه معاصر، 1384. ــــــــــــ. تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران. تهران:کویر، 1385. قنادیان، رفیعه. ((تعبیرات و اصطلاحات وامثال مشترک فارسی و آذربایجانی)). نشریۀ دانشکده ادبیات تبریز، 1342. کسروی، احمد. آذری یا زبان باستان آذربایجان. تهران: مؤسسۀ مطبوعاتی شرق، 1304. گروسه، رنه. امپراتوری صحرا نوردان. [بی جا]: [بی نا]، 1365. ((گزیدۀ مقالات تحقیقی بارتولد)). مترجم کشاورز، 1358. محمدی ملایری، محمد. تاریخ وفرهنگ ایران. تهران: طوس، 1358. مرتضوی، منوچهر. چهرۀ آذرابادگان در آینۀ تاریخ. تبریز: دانشگاه آذرابادگان تبریز،1353. ــــــــــــ. زبان دیرین آذربایجان. مشکور، محمد جواد. ((نظری به تاریخ آذربایجان و آثار وجمعیت شناسی آن)). مقدم، محمد. زبان دیرین آذربایجان. [بی جا]: ایران کوده، [بی تا]. ناطق، ناصح. زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1358. نوابی، ماهیار. زبان کنونی آذربایجان. [بی جا]: [بی نا]، [بی تا]. ــــــــــــ. شرح رسالات روحی انارجانی و گویش های آذری. تبریز: دنشگاه تبریز، [بی تا]. هنینگ، و.ب. ((زبان باستانی آذربایجان)). ترجمۀ بهمن سرکاراتی. نامۀ فرهنگستان،1374. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43
|