فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۳۰

نقش اندیشمندان ارمنی در آشنایی ایرانیان با اندیشه مدرن (بخش دوم)

نویسنده: محمدحسین خسروپناه

مُبلغان سوسیال دموکراسی

در سال های آغازین سدهٔ بیستم میلادی، چندین محفل و گروه سوسیال دموکرات در شهرهای تبریز، تهران و رشت تشکیل شد. در بین آنها، گروه سوسیال دموکرات ارامنهٔ تبریز اهمیت و نقش بسزایی در نشر اندیشهٔ سوسیال دموکراسی در ایران داشت. فعالیت این گروه به عنوان محفلی مطالعاتی، از سال۱۹۰۵ م آغاز شد. اعضای این محفل تلاش می کردند از طریق مطالعهٔ منظم و با برنامهٔ آثار مارکس، انگلس، و رهبران سوسیال دموکراسی، بر دانش و آگاهی خود بیفزایند و آمادگی لازم برای فعالیت عملی به دست آورند.[۱] از اعضای اولیهٔ این گروه، تنها یوسف قراخانیان شناخته شده است. احتمالاً آنها از اعضای حزب هنچاک یا در ارتباط با آن بوده اند؛ زیرا قراخانیان در نامهٔ۱۵ سپتامبر۱۹۰۵ م به پلخانف، از او می خواهد که یک جلد از کتابش را برای محفل تبریز بفرستند و تأکید می کند: ‹‹بهای این کتاب را بدون تأخیر از طریق پست یا کمیتهٔ محلی هنچاک برای شما خواهیم فرستاد.››[۲]

از سال۱۹۰۵ م تا سه سال بعد، که آرشاویر چلنگریان با کارل کائوتسکی تماس گرفت، اطلاعی از این محفل و عملکرد آن در دست نیست. به نظر می رسد در این مدت اعضای محفل به مطالعات خود ادامه دادند و شمارآنان افزایش یافت؛ گو این که احتمال دارد محفل مطالعاتی یوسف قراخانیان، با گروهی که چلنگریان در سال۱۹۰۸ م موجودیش را به اطلاع کارل کائوتسکی رساند، متفاوت باشد. گواه این امر توضیح چلنگریان به کائوتسکی است که می نویسد: ‹‹گروه سوسیال دموکرات های تبریز به تازگی با شرکت جمعی از روشنفکران این شهر تشکیل شده است».[۳]

در هر حال، گروه سوسیال دموکرات تبریز در برخورد با انقلاب مشروطه، نسبت به خصلت و مضمون آن تردید داشت و از این رو، اعضای آن مشارکتی در رویدادها و تحولات دورهٔ اول مجلس شورای ملی نداشتند.

با کودتای محمدعلی شاه و مقاومت مشروطه خواهان تبریز، احزاب انقلابی روسیه تصمیم به شرکت همه جانبه در مبارزهٔ مشروطه خواهان ایران گرفتند و گروه های رزمندهٔ داوطلب را به تبریز و بعداً به گیلان اعزام کردند. در بین رزمندگان قفقازی گروهی از ارامنه حضور داشتند که برخی از آنان مانند واسو خاچاطوریان (از اعضای جناح منشویک حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه) به گروه سوسیال دموکرات تبریز پیوستند. به دنبال این عضوگیری و تأثیر حضور اعضای جدید، گروه سوسیال دموکرات تبریز کاملاً تحول یافت؛ تشکیلات گروه منظم شد و هیئت اجراییه ای برای آن برگزیدند. علاوه بر این، گروه از فعالیت صرفاً مطالعاتی خارج شد و به فعالیت های اجتماعی پرداخت.[۴] به لحاظ سیاسی نیز دیدگاه های گروه تحول یافت و اعضای آن در ارزیابی انقلاب مشروطه به دو جناح تقسیم شدند. عده ای معتقد بودند که انقلاب مشروطه دارای مضمون مترقی نیست؛ زیرا این انقلاب با سرمایهٔ خارجی یعنی ‹‹تنها عاملی که می تواند در کشور توسعهٔ اقتصادی ایجاد کند››، مخالف است و مانع پیشرفت مدنیت جدید غرب می شود. عدهٔ دیگری از اعضا معتقد بودند که انقلاب مشروطه به وسیلهٔ تودهٔ مردم استثمار شده برپا شده است و مضمون و خصلت آن ضد فئودالی است و از این رو مترقی است؛ زیرا ‹‹مالکان بزرگ ارضی از طریق احتکار کردن مردم را در فقر نگه داشته و از توسعهٔ تجارت جلوگیری می کنند››. البته این عده نیز می گفتند که انقلاب مشروطه ‹‹ در مرحلهٔ اولیهٔ خود حاوی گرایش های قهقرایی است که از عناصر ارتجاعی ناشی می شود››؛ با این حال تأکید می کردند ‹‹این قبیل تمایلات با مضامین تخیلی خود پابه پای تحول جنبش محو خواهد شد››. آنان به طرفداران نظر اول می گفتند که علی رغم مبارزهٔ مشروطه خواهان علیه سرمایهٔ خارجی، واردات کالاهای تولید کشورهای اروپایی در دو سال ۱۹۰۶ و۱۹۰۷ م نه تنها کاهش نیافته، بلکه افزایش قابل ملاحظه ای داشته است. طرفداران نظر دوم به گروه پیشنهاد می کردند از ترویج سوسیال دموکراسی خودداری کنند و صرفاً به فعالیت دموکراتیک بپردازند. علاوه بر این توضیح می دادند که انقلاب مشروطه انقلابی دموکراتیک است و از آنجا که سوسیال دموکرات ها موظف اند در نهضت های دموکراتیک شرکت کنند، ما نیز باید در مبارزهٔ مردم تبریز مشارکت کنیم.[۵]

اختلاف نظر اعضای گروه موجب شد تا پیش نویس برنامه ای را که قبل از کودتای محمدعلی شاه تنظیم و تدوین کرده بودند، مسکوت گذارند و برای تجدید نظر در آن و تدوین استراتژی و تاکتیک و همچنین سازماندهی تشکیلاتی گروه، کنفرانس گروه را با شرکت همهٔ اعضا برگزار کنند. ناگفته نماند که اعضای گروه مباحث مطرح بین خود را به اطلاع کائوتسکی و پلخانف رسانده و از آنان راهنمایی خواسته بودند.[۶] علی رغم توضیحات و راهنمایی های کائوتسکی، اختلافات خاتمه نیافت؛ در حقیقت، پاسخ کاتوتسکی به نامهٔ گروه به معنای تأیید نظر دوم بود.[۷]

جلسهٔ کنفرانس در اوایل اکتبر۱۹۰۸ م تشکیل شد و چند روز ادامه داشت. اعضای گروه پس از بحث های طولانی به این نتیجه رسیدند که در مبارزهٔ مشروطه خواهان شرکت کنند. به رغم این، اعضای گروه در مورد کار پایهٔ نظری سازماندهی گروه، شیوهٔ فعالیت و نحوهٔ مشارکت در رخدادها و تحولات سیاسی و اجتماعی کشور، نتوانستند به نظر واحدی دست یابند. دربارهٔ این مباحث، اکثریت اعضا به رهبری آرشاویر چلنگریان و واسو خاچاطوریان، معتقد بودند که ایران به مرحلهٔ سرمایه داری و تولید صنعتی گام نهاده و طبقه پرولتاریا پدید آمده است. بنابراین، زیربنای تبلیغ سوسیالیستی در کشور وجود دارد. در حال حاضر، مبارزهٔ انقلابی در ایران تحت رهبری بورژوازی است. بر این اساس، خاچاطوریان و چلنگریان پیشنهاد می کردند که گروه به عنوان یک گروه سوسیال دموکرات، سازماندهی شود و فعالیت آن در جهت متحد کردن طبقهٔ کارگر و روشنفکران و سازماندهی آنها و دادن آگاهی طبقاتی به پرولتاریای ایران متمرکز شود. در مورد انقلاب مشروطه و وظایف گروه، آنان مطرح می کردند که این انقلاب، جنبشی انقلابی است و آنان به عنوان سوسیال دموکرات موظف اند که در مبارزه به نفع مشروطه خواهان شرکت کنند. وظیفهٔ آنان در این مبارزه آن است که تودهٔ مردم را آگاه کنند و اجازه ندهند بورژوازی آنان را در جهت منافع خود بسیج و هدایت کند. اگر بورژوازی بتواند این کار را انجام دهد و همهٔ مبارزان حول شعارهای بورژوازی متحد شوند، انقلاب از حرکت و تداوم باز می ماند. در ضمن وظیفهٔ سوسیال دموکرات ها در هر نهضت انقلابی، علاوه بر مشارکت فعال، این است که برای پیشرفت اجتماعی واقتصادی توده های انقلابی و توده های فاقد مالکیت مبارزه کنند.[۸]

اقلیت اعضا، سه نفر به نام های ورام پیلوسیان، تیگران ترهاکوپیان و سدراک، معتقد بودند که ایران به تازگی در مسیر سرمایه داری قرار گرفته ولی هنوز به مرحلهٔ سرمایه داری صنعتی وارد نشده است و پرولتاریا و بورژوازی مدرن هنوز در حالت جنینی هستند. حتی اگر فرض کنیم که پرولتاریا نیز به وجود آمده است، باز هم شرایط و زمینهٔ لازم برای فعالیت سوسیال دموکراتیک در جامعهٔ ایران فراهم نیست؛ اگر گروه به فعالیت سوسیال دموکراتیک بپردازد، یگانه حاصل آن راندن نیروهای دموکرات به آغوش ارتجاع است که این امر برای انکشاف اقتصادی و همچنین تحقق دموکراسی در جامعهٔ ایران خطرناک است. از این رو، آنان خواستار سازماندهی گروه بر بنیان فعالیت دموکراتیک بودند و تأکید می کردند که گروه باید تا زمانی که شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران آمادگی لازم را پیدا نکرده است، جنبهٔ سوسیالیستی را به کنار بگذارد؛ گو این که آنان با آموزش و ترویج مبانی و اصول نظری سوسیالیسم موافقت داشتند و بر آن تأکید می کردند.[۹]

در جریان رأی گیری نسبت به این دو نظر ۲۸ نفر به نظر اول و سه نفر به نظر دوم رأی دادند.[۱۰] در نتیجه، مقرر شد که گروه بر بنیان سوسیال دموکراسی سازماندهی شود و فعالیت کند؛ همچنین گروه تصمیم گرفت که ضمن شرکت در مبارزهٔ مشروطه خواهی، تلاش کند تا تودهٔ مردم را زیر لوای شعارها و هدف های سوسیالیستی متحد و متشکل کند. در سازماندهی جدید، اعضای گروه در سه حوزهٔ ده نفری قرار گرفتند و در جهت تبلیغ و ترویج دیدگاه های سیاسی و اجتماعی گروه فعالیت می کردند. بعداً نیز گروه سوسیال دموکرات های تبریز موفق شدند دستهٔ مسلح خود را برای مبارزه با استبدادطلبان تشکیل دهد.

گروه سوسیال دموکرات تبریز، که پیرو مصوبات کنفرانس از فعالیت صرفاً مطالعاتی خارج شده بود، با کارگران سه کارخانهٔ چرمسازی تبریز ارتباط یافت و آنان را متشکل و سازماندهی کرد. اعضای گروه در جریان اعتصاب سه روزهٔ ۱۵۰ کارگر این کارخانه ها ( ۲۸ـ ۳۰اکتبر۱۹۰۸ م)، توانستند رهبری و هدایت اعتصاب را به دست گیرند. آنان از تجربه های جنبش کارگری اروپا در این اعتصاب استفاده کردند؛ کمیته ای از کارگران برای مذاکره با کارفرما تشکیل شد و تقاضاهای دهگانهٔ کارگران را ارائه کردند. تقاضاهای اصلی کارگران عبارت بود از: افزایش یک شاهی دستمزد برای هر قطعه، استخدام و اخراج کارگران و شاگردان باید از رضایت و توافق کارگران باشد، بهداشتی شدن محیط کار، پرداخت هزینهٔ معالجهٔ کارگران از سوی کارفرما، پرداخت نصف دستمزد در هنگام بیماری، کاهش ساعات کار، پرداخت دستمزد در هنگام اعتصاب، عدم اخراج کارگران اعتصابی و…. اعتصاب با پذیرفته شدن افزایش دستمزد، عدم اخراج کارگران اعتصابی و اخراج نکردن کارگران به پایان رسید.[۱۱]

اگر چه گروه سوسیال دموکرات ارامنهٔ تبریز به تدریج توانست از یک محفل صرفاً مطالعاتی به یک گروه فعال در عرصهٔ اجتماعی مبدل شود، ولی اختلاف نظر قبلی گروه دربارهٔ خط مشی و هدف های کوتاه مدت، به بحران داخلی و انشعاب در گروه انجامید. جناح اکثریت گروه، با پیروی از خط مشی مصوب کنفرانس، تلاش کرد ضمن برطرف کردن عوارض انشعاب، فعالیتش را گسترش دهد و تقویت کند. به نوشتهٔ چلنگریان، در ماه آوریل یا مارس۱۹۱۰م، آنان روزنامه ای به زبان ارمنی در تبریز منتشر کردند که چلنگریان در نامه اش به کائوتسکی، نام آن را ذکر نکرده است.[۱۲] با توجه به روزنامه های ارمنی زبان که در سال۱۹۱۰ م در تبریز منتشر شده اند، احتمال می دهیم یکی از سه روزنامهٔ بایکار (به معنای پیکار)، تاوریزی هایداراروتیوننِر(به معنای اعلامیه های تبریز) یا زنگ، همان روزنامهٔ گروه تبریز باشد.

تا زمان انتشار این روزنامه، اعضای گروه سوسیال دموکرات تبریز، به ویژه چلنگریان، آثار و نوشته های خود دربارهٔ انقلاب مشروطه و شرایط سیاسی و اجتماعی ایران را در روزنامه ها و مجله هایی مانند مشاک و نئوزیت منتشر می کردند.[۱۳]پس از انتشار روزنامهٔ گروه، فعالیت مطبوعاتی نویسندگان گروه سوسیال دموکرات ارامنه تبریز به روزنامهٔ

خود ایشان محدود شد که این امر موجب گلایهٔ کائوتسکی از چلنگریان گردید.[۱۴]

جناح اکثریت گروه ارتباط خود را با رهبران سوسیال دموکرات اروپا به ویژه کائوتسکی حفظ کرد و مسائل و مشکلات خود را با آنان در میان می نهاد. در تداوم این ارتباط، اعضای گروه سوسیال دموکرات ارامنهٔ تبریز در سال۱۹۱۰ م تصمیم گرفتند که به عضویت بین الملل سوسیالیست (انترناسیونال دوم) درآیند. آرشاویر چلنگریان طی نامهٔ ۲۷ ژوئن۱۹۱۰م به کائوتسکی اطلاع داد که گروه تبریز نمایندهٔ برگزیدهٔ خود را به کنگرهٔ هشتم بین الملل سوسیالیست ( ۲۸اوت تا ۳ سپتامبر۱۹۱۰م) که در کپنهاگ برگزار می شود، اعزام می کند. احتمالاً این نماینده به کنگره اعزام نشده است.[۱۵] خسرو شاکری و رواسانی تأکید می کنند که در مباحث کنگره و فهرست اسامی شرکت کنندگان در کنگرهٔ هشتم نامی از نمایندهٔ گروه سوسیال دموکرات تبریز برده نشده است. [۱۶]

از سرانجام جناح اکثریت گروه تبریز اطلاعی در دست نیست. بر اساس گزارش رئیس پلیس برلین در سال۱۹۱۲ م، که مبتنی بر تعقیب و مراقبت از رهبران حزب سوسیال دموکرات آلمان و بررسی مکاتبات آنها است، گروه سوسیال دموکرات ارامنهٔ تبریز در پی ورود سپاهیان روسیهٔ تزاری به تبریز و سرکوب و کشتار فعالان و مبارزان مشروطه خواه از جمله ارامنه، موجودیت خود را به عنوان یک گروه از دست داد.[۱۷] به نظر می رسد که اعضای این گروه پس از ورود نیروهای روس، به همراه دیگر رزمندگان و فعالان ارمنی تبریز شهر را ترک کرده باشند.[۱۸] احتمالاً برخی از آنان به دیگر مناطق ارمنی نشین از جمله رشت و انزلی رفتند؛ چنان که چهرهٔ شاخص و نظریه پرداز گروه سوسیال دموکرات ارامنهٔ تبریز، آرشاویر چلنگریان، به انزلی رفت و چند سال بعد به حزب عدالت ایران (باکو،۱۹۱۷م) پیوست و به عنوان مسئول شعبهٔ انزلیدرکنگرهٔ مؤسس حزب کمونیست ایران (۱۹۲۰م) شرکت کرد.[۱۹] احتمال دارد که برخی از اعضای گروه تبریز به فرقهٔ دموکرات عامیون پیوسته باشند.

اما منشعبان گروه سوسیال دموکرات ارامنهٔ تبریز؛ اطلاع و آگاهی چندانی از جریان انشعاب و شمار انشعاب کنندگان در دست نیست. از اعضای انشعابی تنها سه نفر شناخته شده اند: ورام پیلوسیان، سدراک و تیگران ترهاکوپیان (ملقب به درویش). تا آنجا که یافته ایم، تیگران به دیدار پلخانف در جنوا رفت و سپس در رشتهٔ اقتصاد ادامهٔ تحصیل داد.[۲۰] او در سال۱۹۰۹ م نظریات جناح اقلیت گروه سوسیال دموکرات ارامنهٔ تبریز دربارهٔ انقلاب مشروطه و وظایف سوسیال دموکرات ها را طی مقاله ای با عنوان ‹‹انقلاب ایران›› در مجلهٔ نئوزیت منتشر کرد.[۲۱] پیلوسیان و سدراک در تبریز ماندند و با فعالان مشروطه خواه مانند تقی زاده، حیدرخان عمواوغلی، محمدرضا مساوات، و… برای اعادهٔ نظام پارلمانی همکاری کردند. بر بنیان این همکاری، طرح و اندیشهٔ فرقهٔ دموکرات عامیون ایران شکل گرفت. بر اساس نامه های پیلوسیان به تقی زاده، مشخص است که منشعبان گروه سوسیال دموکرات ارامنهٔ تبریز در تشکیل، سازماندهی، و جهت گیری سیاسی و نظری فرقهٔ دموکرات نقش و تأثیر اساسی داشته اند. ورام پیلوسیان در نامهٔ ۱۹ اوت۱۹۰۹ م به تقی زاده نوشت که اکنون دوران تشکیل احزاب سیاسی در ایران فرا رسیده است. مردم ایران از انقلاب و تغییرات ناگهانی خسته شده اند و به آرامش نیاز دارند. از نظر پیلوسیان، تحقق اصلاحات اساسی در ایران، به شیوهٔ مسالمت آمیز، از طریق به دست آوردن اکثریت در مجلس شورای ملی امکان پذیر است؛ از این رو، تأکید می کرد که تقی زاده و یارانش در تهران باید تلاش کنند تا هرچه سریع تر کمیتهٔ فرقه را تشکیل دهند و چهره های شاخص سیاسی و اجتماعی را به سوی حزب جلب کنند.[۲۲] در نامهٔ ۱۹ سپتامبر۱۹۰۹ م، پیلوسیان بار دیگر بر ضرورت آغاز فعالیت فرقهٔ دموکرات در تهران به تقی زاده هشدار داد. او نوشت که اگر مجلس شورای ملی نتواند رضایت مردم را به دست آورد و خواست های آنان را برآورده کند، مجلس و در حقیقت نظام پارلمانی در ایران شکست خواهد خورد و هرج و مرج بر کشور حاکم می شود که سرانجامیجز به مخاطره افکندن استقلال کشور نخواهد داشت.[۲۳] از نظر پیلوسیان، حفظ نظام پارلمانی و استقلال کشور با فعالیت فرقهٔ دموکرات و به دست آوردن اکثریت در مجلس شورای ملی پیوند تنگاتنگ داشت. جالب است که بدانیم در این مقطع که پیلوسیان در مورد تعلل تقی زاده و یارانش برای تشکیل فرقهٔ دموکرات در تهران و تکمیل اعضای کمیتهٔ مرکزی فرقه اظهار نارضایتی می کرد، کمیته ایالتی فرقهٔ دموکرات در تبریز فعالیت خود را آغاز کرده بود. پیلوسیان در نامهٔ ۱۹ اوت۱۹۰۹ م خود به تقی زاده، گزارش داده بود که کمیتهٔ ایالتی تبریز فرقه، حوزه هایی در بین تجار جوان و پیشه وران ایجاد کرده است که این امر، نشانه ای جدی از نقش و تأثیر سوسیال دموکرات های ارمنی تبریز در تشکیل فرقهٔ دموکرات است.[۲۴] ناگفته نماند که اساسنامهٔ فرقه دموکرات را پیلوسیان نوشت و در اختیار کمیتهٔ مرکزی حزب قرار داد.[۲۵]

در پی بازگشت تیگران ترهاکوپیان (درویش) به تبریز (اوایل سپتامبر۱۹۰۹ م)، فعالیت سوسیال دموکرات های ارمنی تبریز افزایش یافت. پیلوسیان خبر بازگشت او را به تقی زاده اطلاع داد و نوشت که اگر حضور تیگران برای سازماندهی و پیشبرد فعالیت حزبی در تهران ضرورت دارد، او به تهران برود.[۲۶]

نقش و تأثیر پیلوسیان و بعداً تیگرانِ درویش در سازماندهی و فعالیت فرقهٔ دموکرات هنگامی مشخص می شود که دریابیم در آن زمان محمدامین رسول زاده و حیدرخان عمواوغلی از دست اندرکاران اصلی تشکیل و سازماندهی فرقهٔ دموکرات بودند، با این حال، در مورد چگونگی سازماندهی و فعالیت فرقه، آنان با پیلوسیان مشاوره و همفکری می کردند. پیلوسیان، همان طورکه در کنفرانس گروه سوسیال دموکرات ارامنهٔ تبریز بر لزوم فعالیت دموکراتیک تأکید می کرد، در این زمان نیز به کمیتهٔ مرکزی فرقهٔ دموکرات توصیه می کرد از هر اقدامی که مانعی بر سر راه فعالیت فرقه ایجاد کند یا تودهٔ مردم را از فرقه دور سازد، بپرهیزد. مثلاً دربارهٔ نام فرقهٔ دموکرات، با توجه به روان شناسی مردم ایران در آن زمان، به تقی زاده توضیح می داد که ایرانیان با کلمات و اصطلاحات بیگانه و نامائنوس مخالف اند و از این رو بهتر است که معادل فارسی یا عربی برای اصطلاح دموکرات بیابیم. خود او اصطلاح ‹‹ملتیّون›› را پینشهاد می کرد،[۲۷] و سرانجام اصطلاح عامیون به نام فرقه افزوده شد.

تیگران درویش نیز، هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ نظری، نقش و تأثیر جدی و اساسی بر فرقهٔ دموکرات داشت. او علاوه بر مسئولیت های اجرایی در کمیتهٔ ایالتی آذربایجان فرقهٔ دموکرات، در طراحی و تدوین سیاست داخلی و خارجی فرقهٔ دموکرات نقش اساسی داشت. مثلاً طرح و برنامهٔ جبههٔ متحد نیروهای سیاسی کشور را با عنوان ‹‹کمیتهٔ نجات ملی›› که وظیفه و هدف آن حل مشکلات کشور بود، ارائه کرد. [۲۸] به لحاظ نظری نیز تیگران درویش مقاله هایی دربارهٔ مباحثی مانند ترور، مالیهٔ ایران و… ازدیدگاه سوسیال دموکراتیک در روزنامهٔ ایران نو (ارگان فرقهٔ دموکرات) نوشت[۲۹] که تا سال ها پس از انتشار آن بی نظیر بود.

در اواخر سال۱۹۱۰ م یا اوایل سال۱۹۱۱ م، تیگران ترهاکوپیان (درویش) به تهران رفت و در این شهر ساکن شد. احتمالاً کمیتهٔ مرکزی فرقهٔ دموکرات که در پی تبعید تقی زاده، رسول زاده و حیدرخان عمواوغلی از ایران، تضعیف شده بود، او را به تهران فراخواند. تیگران علاوه بر این که مشاور کمیتهٔ مرکزی فرقهٔ دموکرات شد، همکاری خود را با روزنامهٔ ایران نو گسترش داد. همچنین با فعالیت های همه جانبه، موفق شد نفوذ فرقهٔ دموکرات را در بین کارگران و ارامنهٔ تهران افزایش دهد و این فرقه را در عرصهٔ سازماندهی کارگران فعال کند. او اتحادیهٔ تلفنچی های تهران را با پنجاه عضو، و همچنین اتحادیهٔ کارگران تلگرافخانه و اتحادیهٔ خیاطان تهران را تشکیل داد.[۳۰]

تیگران ترهاکوپیان (درویش) و ورام پیلوسیان تا جنگ جهانی اول و مهاجرت فعالان سیاسی و سپس انحلال فرقهٔ دموکرات عامیون ایران در سال۱۹۱۴ م، در این حزب فعالیت کردند و در تبلیغ و ترویج اندیشهٔ سوسیال دموکراسی در ایران تلاش کردند.

اتابگیان: مُبلغ آنارشیسم

در سال های آغازین سلطنت مظفرالدین شاه، محفل آنارشیست های ارمنی در شهر رشت تشکیل شد. دکتر الکساندر اتابگیان (۱۸۶۸ـ۱۹۴۰م) سازمانده این محفل بود. اتابگیان در شوشی به دنیا آمد و در شهرهای جنوا و لیون ایتالیا تحصیل کرد و در ‹‹آموزشکدهٔ نظامی بهداشت›› لیون طبابت آموخت. او از سال۱۸۹۰م در شهر جنوا به جنبش آنارشیسم پیوست و در سال۱۸۹۴ م مجلهٔ هاماینک را در لیون منتشر کرد که پنج شماره از آن منتشر شد.[۳۱] هاماینک اولین مجلهٔ آنارشیستی ارمنی است و اتابگیان آن را به مناطق مختلف ارمنی نشین و از جمله ایران (مشخصاً رشت و انزلی) می فرستاد. علاوه بر این، اتابگیان آثار کروتپکین را به ارمنی و روسی ترجمه و در جنوا منتشر کرد.[۳۲] احتمالاً این آثار به ایران فرستاده شده اند.

اتابگیان پس از خاتمهٔ تحصیلاتش به ایران آمد و در سال های۱۸۹۶ تا۱۹۱۷ م در محلهٔ سبزه میدان رشت ساکن شد. او درمانگاهی دایر کرد که آوازهٔ آن به تهران نیز رسید.[۳۳] در آن زمان، ارامنهٔ رشت ۳۸۱ نفر بودند و اتابگیان با تشکیل محفلی از روشنفکران ارمنی این شهر به تبلیغ و ترویج نظریات خود پرداخت. از فعالیت های این محفل آنارشیستی اطلاعی در دست نیست؛ تنها می دانیم که با رهبران آنارشیست مانند پیتر کروتپکین، ماکس نتالو، پ.استخانف و… در ارتباط بود و نامه نگاری می کرد. به نظر می رسد که فعالیت های اتابگیان و محفل او عمدتاً به مبارزه در ترکیه و روسیه معطوف بوده است و در قبال دولت ایران فعالیتی نداشتند؛ گو این که گفته می شود اتابگیان ‹‹با مردم ضداستبداد رشت سر و سری داشته است››.[۳۴] از کم وکیف این روابط اطلاعی نداریم. تنها موردی که از فعالیت های اتابگیان و یارانش در دست است، گزارش کوتاه میتینگ سیار آنان در شهر رشت است. این میتینگ بعدازظهر روز ۴ آبان۱۲۸۸ ش/ ۲۶اکتبر۱۹۰۹ م در اعتراض به تیرباران ‹‹فرر›› رهبر آنارشیست های اسپانیا توسط دولت آن کشور، برگزار شد. به گزارش خبرنگار روزنامهٔ ایران نو ‹‹جمعیت کثیری از اهالی به هیئت اجتماع با موزیک و بیرق در کوچه ها گردیده و به یادگار آن پیشوای فرقهٔ اجتماعیون، نغمهٔ مارسیز می زدند و می خواندند››. [۳۵] البته از حضور ‹‹جمعیت کثیر›› نباید چنین تلقی شود که همهٔ آنان از یاران اتابگیان و طرفداران آنارشیسم بوده اند. در دورهٔ استبداد صغیر گروه های متعددی از فعالان و مبارزان سیاسی از قفقاز و روسیه به رشت آمده بودند تا مشروطه خواهان را در استقرار مجدد نظام پارلمانی (مشروطیت) یاری کنند. خاطرهٔ حضور و فدارکاری های آنان هنوز در اذهان اهالی رشت بود. همچنین در جریان مبارزه علیه محمدعلی شاه و متحدانش، همدلی هایی با مبارزان سیاسی و اجتماعی دیگر کشورها پدید آمده بود. انگیزهٔ شرکت در آن میتینگ سیار در نتیجهٔ چنین عواملی بوده است.

اگرچه از فعالیت های اتابگیان اطلاعی در دست نیست، اما احتمال دارد که حضور عده ای از اعضای حزب سوسیالیست های انقلابی روسیهٔ SR در مبارزات مشروطه خواهان در دورهٔ استبداد صغیر، به فعالیت ها و پیوندهای اتابگیان مربوط باشد. همچنین احتمال دارد ‹‹جمعیت اتفاق و ترقی›› که بر اساس الگو و نظریات حزب سوسیالیست های انقلابی روسیه تشکیل شده بود، از نتایج فعالیت های اتابگیان و یارانش باشد.

آِوتیس میکاییلیان (سلطان زاده): نظریه پرداز و مُبلغ کمونیسم

آوِتیس میکاییلیان مشهور به سلطان زاده در سال ۱۸۸۳ یا۱۸۸۹ م در مراغه به دنیا آمد. پدرش، سلطان، مالک یا خرده مالک بود. آوتیس را در دوازده سالگی، برای ادامهٔ تحصیل به روسیه فرستادند؛ ابتدا در کالج اجمیادزین و سپس در انستیتوی بازرگانی مسکو درس خواند و فارغ التحصیل شد. او در سال۱۹۰۷ م با سوسیال دموکرات های قفقاز مرتبط شد و در سال۱۹۱۳ م به حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه (بلشویک) پیوست. در انقلاب های فوریه و اکتبر۱۹۱۷ م روسیه فعالانه مشارکت داشت و با به قدرت رسیدن حزب بلشویک، در تنظیم قوانین برای مصادرهٔ اموال و دارایی های سرمایه داران روسیه نقش بسزایی داشت و عملیات اجرایی آن را رهبری کرد.

در دوم ژانویهٔ۱۹۱۹ م، سلطان زاده در ‹‹نخستین کنگرهٔ اتباع و اسیران جنگی ترکیه›› حضور یافت و در تشکیل کلاس های تبلیغی و انتشار روزنامهٔ اسرای ترک فعالانه مشارکت داشت. هدف این کلاس ها، آموزش اسرا و اتباع دولت ترکیه و اعزام آنان به ترکیه برای تبلیغات بلشویکی و سازماندهی حزبی بود. در ژانویهٔ۱۹۲۰ م، کمیتهٔ مرکزی حزب عدالت ایران، سلطان زاده را به همراه علیخانف و فتح الله علی زاده به تاشکند فرستاد تا کمیتهٔ تشکیلات عدالت در ترکستان را تشکیل دهند. آنان چنین کردند و به تبلیغ و بسیج ایرانیان مهاجر در آن منطقه پرداختند. در نتیجهٔ این فعالیت ها ‹‹ارتش سرخ ایران›› در ترکستان تشکیل شد و با مخالفان دولت بلشویکی به مبارزه پرداخت. در ۲۰ مارس۱۹۲۰م، سلطان زاده و یارانش کنفرانس ناحیه ای حزب عدالت ایران را در تاشکند برگزار کردند. در این کنفرانس، سلطان زاده گزارشی با عنوان ‹‹دولت شاه و دورنمای انقلاب اجتماعی در ایران›› ارائه کرد. این کنفرانس، زمینه های برگزاری نخستین کنگرهٔ حزب کمونیست ایران را فراهم کرد. این کنگره در۱۹۲۰ م در بندرانزلی تشکیل شد و سلطان زاده در برپایی آن نقش و تأثیر بسزایی داشت. او به عنوان صدر کمیتهٔ مرکزی انتخاب شد و برنامه و خط مشی سیاسی حزب کمونیست ایران بر اساس نظریات سلطان زاده تدوین و تصویب گردید. پس از این کنگره، سلطان زاده به همراه نیک بین و عوض زاده، به عنوان نمایندگان حزب کمونیست ایران در دومین کنگرهٔ کمنیترن (ژوئیه ـــ اوت۱۹۲۰ م) شرکت کرد. سلطان زاده در کمیسیون ارضی و کمیسیون مسائل ملی و مستعمراتی عضویت یافت و در جلسهٔ ۲۸ ژوئیهٔ کنگره دربارهٔ ‹‹مسئلهٔ انقلاب در خاور زمین›› سخنرانی کرد. در ضمن به عنوان نمایندهٔ احزاب کمونیست خاور نزدیک به عضویت کمیتهٔ اجرایی بین الملل کمونیست (کابک) برگزیده شد و تا کنگرهٔ سوم کمنیترن ( ۲۲ژوئن۱۹۲۱م) در این مقام باقی ماند. سلطان زاده در کنگره های سوم، چهارم و ششم کمنیترن و همچنین کنگره های اول تا پنجم پروفینترن(بین الملل سندیکا های کارگری سرخ) شرکت کرد. سلطان زاده که از نظریه پردازان کمنیترن بود، در کنگرهٔ ششم کمنیترن ( ۱۵ژوئیه تا۱ سپتامبر۱۹۲۸ م)، در بحث مربوط به وضعیت سرمایه داری جهانی، به شدت تئوری های بوخارین (نظریه پرداز کمنیترن و حزب کمونیست شوروی در مسائل اقتصادی) را مورد انتقاد قرار داد و غیرمستقیم، نظریهٔ لنین دربارهٔ سرمایهٔ مالی را نقد کرد و همچنین به نقد تزهای کوئوسنین در رابطه با برنامهٔ کمنیترن برای مستعمرات پرداخت.

سلطان زاده در تمام دوران فعالیت حزب کمونیست ایران عضو کمیتهٔ مرکزی و نظریه پرداز این حزب بود. علاوه بر کنگرهٔ اول، در کنگرهٔ دوم حزب کمونیست ایران (۱۹۲۷م) برنامه و خط مشی حزب بر اساس نظریات سلطان زاده تنظیم گردید. او علاوه بر فعالیت نظری، سازماندهی و هدایت تشکیلات برون مرزی و مطبوعات این حزب در اروپا ( ۱۹۲۷تا۱۹۳۱ م) را بر عهده داشت وآثار خود را در روزنامهٔ پیکار و ستارهٔ سرخ و همچنین در نشریات و مطبوعات کمنیترن با اسامی سلطان زاده، مراغه و… منتشر می کرد.

سلطان زاده علاوه بر فعالیت در حزب کمونیست ایران، کمنیترن و پروفینترن، در دستگاه اداری دولت شوروی نیز اشتغال داشت، چنان که در سال های ۱۹۲۳ تا۱۹۲۷ م در بخش ایجاد انستیتوی بانکداری شوروی و سردبیری مجلهٔ بانکداری شوروی مشغول کار بود. در سال۱۹۳۱ م که فعالیت حزب کمونیست ایران در اتریش و آلمان محدود شد و تحت تعقیب پلیس آلمان قرار گرفت، سلطان زاده به شوروی بازگشت و ریاست هیئت مدیرهٔ بانک صنعتی شوروی را عهده دار شد.

سلطان زاده علیرغم اعتقاد عمیق به کمونیسم و دولت شوروی و حضور فعال و تأثیرگذار در کمنیترن، از استقلال رأی برخوردار بود؛ چنان که با ارزیابی دولت شوروی از رضاشاه به عنوان نیروی مترقی، مخالفت می کرد و تا سال۱۹۳۱ م در مطبوعات شوروی بیشترین انتقادها و جدال قلمی در این باره را با مسئولان حزبی و دولتی شوروی (به ویژه کسانی که در بخش مربوط به ایران کار می کردند و سیاست حمایت از رضاشاه را دنبال می کردند) داشت.

سرکوب و تصفیه های دوران استالین نسبت به دگراندیشان و منتقدان سیاست ها و مواضع دولت و حزب کمونیست شوروی در سال۱۹۳۸ م شامل ایرانیان مقیم شوروی شد. بسیاری از ایرانیان و از جمله همهٔ رهبران و کادرهای حزب کمونیست ایران در این سال دستگیر و راهی زندان ها و اردوگاه های کار اجباری شدند. سلطان زاده در ۲۰ ژانویهٔ ۱۹۳۸ بازداشت و در ۱۶ ژوئیهٔ همان سال تیرباران شد. [۳۶]

تحلیل سیاسی جامعهٔ ایران و برنامهٔ نوسازی آن

بنیان نظری سلطان زاده، بر مارکسیسم ـ لنینیسم استوار بود و بر اساس این مکتب به تحلیل و بررسی جامعهٔ ایران و ارائهٔ برنامه ای برای نوسازی و دگرگون سازی آن می پرداخت. به نظر سلطان زاده، در انقلاب مشروطه، هدف ‹‹آزادیخواهان ایرانی››، ‹‹استقرار رژیم بورژوا دموکراتیک در ایران›› بود و برای تحقق آن، به حمایت ‹‹انگلیس به مثابهٔ کشور کلاسیک آزادی های مشروطه در مقابل [دولت] تزاری›› امید بسته بودند. اما ‹‹اتحاد دو کشور امپریالیستی [منظور قرارداد۱۹۰۷ م است] هرگونه امید واهی در این زمینه را از بین برد››.[۳۷] علاوه بر این، روسیه تزاری و انگلستان موجب شدند که ایران نتواند بر مشکلات خود غلبه کند و با اتخاذ راه حل های مستقل و ملی به توسعه و نوسازی جامعه دست بزند. سلطان زاده با نقد و بررسی شرایط سیاسی و تحلیل دولت ایران پس از انقلاب مشروطه به این نتیجه می رسد که اشراف و زمینداران با حمایت دولت های امپریالیستی روس و انگلیس، نظام برآمده از انقلاب و خصوصاً محور آن، یعنی مجلس شورای ملی را از محتوا تهی کردند. در نتیجه، ‹‹ همانند دیگر کشورها، باند هیئت حاکمه توانست مجلس [شورای ملی] را در خدمت منافع خود درآورد››.[۳۸]نه تنها ‹‹قشر آریستوکرات با کمک محافل درباری به سرعت کرسی های هیئت رئیسه مجلس را در دست خود قبضه کرد و متحدان و نمایندگان خود را به مجلس آورد، که بخش اعظم نمایندگان مجلس نه ازطرف مردم، بلکه با مداخلهٔ والی ها و توطئه مقامات متنفذ محلی انتخاب شدند››.[۳۹] چنین وضعیتی موجب شد که بر خلاف اهداف انقلاب مشروطه، شرایط به گونه ای پیش رود که ‹‹مالکان و شاهزادگان تهران نشین حکومت واقعی را به دست›› آورند. سلطان زاده تأکید می کرد که اشرافیت ایران ‹‹فاقد اصولیت و پرنسیب›› و ‹‹بوقلمون صفت›› است؛ زیرا چهرهٔ سیاسی خود را به این امید که باز هم بیشتر بر ژروت خود بیفزاید، به تمام معنی هر ساعت عوض می کند. در ضمن هر یک از این اشراف به جناحی از هیئت حاکمه که گرایش همدلانه به دول خارجی دارند، وابسته و در خدمت منافع آنان اند.[۴۰]

به نظر سلطان زاده، کودتای۱۲۹۹ ش و به دنبال آن به سلطنت رسیدن رضاشاه، در مجموعه طرح های انگلستان برای تسلط همه جانبه بر ایران است. دولت انگلستان پس از انقلاب اکتبر۱۹۱۷ م روسیه تلاش کرد از طریق قرارداد۱۹۱۹ م ‹‹ایران را کاملاً در اختیار بگیرد››[۴۱] اما ‹‹بورژواژی ایران نمی توانست به چنین افتخاری تن دردهد و اصولاً قاطبهٔ مردم نیز به استثنای مشتی اعیان و اشراف، مخالفت خود را با این قرارداد ابراز داشتند. به همین علت هیچ دولتی جرئت نکرد زیر این سند ننگین را که سند تملک کامل امپریالیست های انگلیس بر ایران بود، صحه گذارد›› و کودتای۱۲۹۹ ش و به سلطنت رسیدن رضا خان تلاش برای عملی ساختن غیرمستقیم این قرارداد بود.[۴۲] این وضع موجب شد انقلاب مشروطه در عمل ناکام بماند و به اهداف خود، یعنی انقلاب بورژوا دموکراتیک، دست نیابد. از این رو، باید انقلاب دیگری انقلاب مشروطه را تکمیل کند. این انقلاب می تواند در ‹‹شکل نهضت آزادی بخش ملی›› که هدفش رهانیدن خلق از اسارت خارجی و تثبیت استقلال کامل سیاسی و اقتصادی ایران است، پدید آید و پیروزمندانه تکامل یابد. پس از پیروزی انقلاب، باید بلا فاصله ‹‹حکومت موقت›› تشکیل و ‹‹جمهوری مستقل و لاینفک›› اعلام شود و ‹‹مجلس مؤسسان›› فراخوانده شود و آزادی های ‹‹بیان، قلم، مطبوعات، اتفاقات و تشکیلات اعلام گردد››.[۴۳] در این مرحله ‹‹اصول دموکراتیزم بورژوایی›› به اجرا در می آید. حکومت برآمده از انقلاب باید به ‹‹از خود ملت و تابع رأی و میل ملت باشد››.[۴۴] سلطان زاده، نظام شورایی را واجد این ویژگی می داند و خواستار برقراری چنین نظام سیاسی ای در ایران است. در این مرحله، حکومت، که در برگیرندهٔ طبقات و اقشار گستردهٔ اجتماعی است، باید از دست زدن به اقدامات کمونیستی بپرهیزد و هدف اصلی و راهبر آن باید ‹‹اصول دموکراتیزم بورژوایی›› باشد. مهم ترین وظیفهٔ اجتماعی و سیاسی این حکومت قطع نفوذ امپریالیسم در ایران، اجرای اصلاحات بورژوایی از جمله حل مسئلهٔ ارضی و دهقانی در ایران، برقراری آزادی های بورژوایی و فراهم کردن زمینه ها و شرایط لازم برای وقوع انقلاب سوسیالیستی در ایران است.

تحلیل اقتصادی جامعهٔ ایران و برنامهٔ نوسازی آن

سلطان زاده در تحلیل و ارزیابی ساختار اقتصادی جامعهٔ ایران، آن را به دو بخش کشاورزی، و صنعت و تجارت تقسیم می کند. او ویژگی عمدهٔ کشاورزی ایران را در استقرار مناسبات فئودالی می داند و معتقد است که ساختاری مانند اروپای قرون وسطا دارد؛ با ‹‹همان فئودال ها، همان مالیات ها، همان بیگاری ها و همان استبداد. فقط با این تفاوت که در ایران مانند ممالک اسلامی، رعیت به زمین وابسته نیست››.[۴۵] ‹‹اکثریت قاطع اهالی [ایران]به کشاورزی اشتغال دارند و بودجهٔ آن، به انضمام تمام مخارج دربار و روحانیون و فئودال ها، از راه اخذ مالیات و عوارض از رعیت تأمین می گردد و تجارت خارجی و داخلی آن بیش از هر چیز به محصولات کشاورزی متکی است››.[۴۶] ‹‹زیرا کشور ایران›› تقریباً فاقد صنایع ماشینی ـــ کارخانه ای است و مناسبات کشاورزی آن، وضع اروپای قرون وسطا، یعنی دورانی را به خاطر می آورد که سرمایه داری هنوز نتوانسته بود در مقیاس بزرگ در ده نفوذ کند؛ ولی با تمام این اوصاف از لحاظ تخریب اقتصاد طبیعی خودبسنده بر آن تأثیر می گذاشت.[۴۷]

سلطان زاده در تحلیل نظام زمینداری در ایران به تحلیل پنج نوع مالکیت ارضی (خالصه، عمومی، وقفی، خرده مالکی و اربابی) و ویژگی های هر یک (به لحاظ کشت و زرع، تقسیم درآمدها، نحوهٔ ادارهٔ املاک و…) می پردازد. او توضیح می دهد که از اواخر سلطنت قاجار، بسیاری از اراضی خرده مالکی ‹‹به مرور زمان، به علت سوئ استفاده های مکرر از طریق غصب و تصرف بخشی از اراضی مزروعی ده به ملک اربابی، یا در نتیجه واگذاری تیول، به تصرف مالکان درآمده اند››.[۴۸]

علاوه بر مسئلهٔ زمین، سلطان زاده به معضل کمبود آب و مالکیت می پردازد و توضیح می دهد: ‹‹…هرکس که توزیع آب را در دست دارد، در واقع، ارباب بلامنازع آن منطقه است و منابع آن تقریباً همیشه در تملک مالک است و دائماً از آن سوءاستفاده می کنند. نرخ آب نیز همانند نرخ مالیات جنسی، تماماً وابسته به ارادهٔ مالک است؛ ولی نه فقط مالکان، بلکه غالباً مقامات محلی حکومت نیز از آب سوئ استفاده می کنند.››[۴۹] وضعیت تملک منابع آبی کشور به گونه ای است که دهقانان و خرده مالکان، علاوه بر تحمل ستم و استثمار خشن فئودالی و مالیات ها و عوارض کمرشکن، باید برای پرداخت بهای آب کشاورزی از ‹‹رباخواران محلی با ربح فوق العاده زیاد (بین ۱۲۰ تا ۱۲۰۰ درصد) وام بگیرند یا محصول آیندهٔ خود را با بهای فوق العاده ارزان پیش فروش کنند تا بدین وسیله بتوانند آب موردنیاز را به موقع از مباشران دولت خریداری نمایند؛ در نتیجهٔ این شرایط ‹‹سطح اراضی زیر کشت تقلیل می یابد و قیمت گندم سال به سال گرانتر می شود.[۵۰]

در برابر چنین استثماری، دهقانان ایرانی به دلیل ‹‹سطح نازل فرهنگی›› اقدامی نمی کنند و ‹‹یگانه راه خویش و رهایی از چنین شرایط دهشتناکی را در مهاجرت به مناطق قفقاز، ترکستان و دیگر نواحی روسیه می یابند››.[۵۱] البته، سلطان زاده موقعیت دشوار دهقانان ایرانی را تنها به استثمار فئودالی منحصر نمی داند، بلکه معتقد است که دهقان ‹‹در معرض استثمار سرمایه داران خارجی نیز قرار دارد. اگر انکشاف سرمایه داری در کشورهای اروپایی موجب پیدایش صنایع ملی شد و به دهقانان امکان داد که نیروی کار خود را در تولید به کار گیرند، در ایران بالعکس، این انکشاف نه فقط مانع بزرگی در راه رشد صنایع داخلی گردید، بلکه جریان فقر عمومی پیشه وران را سریع تر کرد و آنان را به عنوان نیروی کار ارزان به خارج از کشور راند.››[۵۲]

صنعت و تجارت

سلطان زاده معتقد است: ‹‹در کشوری که سرمایهٔ آن به علت فقدان امنیت جانی و مالی فرار می کند و اعتبار تجاری از آن رخت بربسته و پول را تنها با ضمانت فوق العاده مطمئن با ربح بیش از چهل درصد می توان به دست آورد؛ در کشوری که میلیون ها رعیت زیر ستم فئودالیسم زجر می کشند و تمامی سیاست داخلی و خارجی آن توسط عمال امپریالیسم غرب در پیوند با اشراف وطن فروش محلی اداره می شود؛ در چنین کشوری مشکل بتوان دربارهٔ انکشاف جدی صنعت سخن گفت. از سوی دیگر فقدان صنایع ملی بسیار بزرگی در راه انکشاف، توسعهٔ کشاورزی و تطور طبقاتی به شمار می رود.››[۵۳]

سلطان زاده علت ضعف انکشاف صنایع جدید در ایران را، علاوه بر واردات بی رویهٔ کالاهای خارجی، در وضع فوق العاده بد راه های ارتباطی کشور می داند که ‹‹غالباً میان مراکز تجاری کشور، حتی راه های ارابه رو هم وجود ندارد››. این امر مانعی عمده و اساسی بر سر راه توسعهٔ تجارت داخلی و خارجی ایران است. او، مسئلهٔ راه های کشور را به منافع ‹‹مالکان و شاهزادگان تهران نشین که حکومت واقعی در دست آنهاست›› و همچنین به ‹‹سیاست راهزنانهٔ انگلیس و روسیهٔ تزاری›› مرتبط می داند.[۵۴] در نتیجه، تسلط فئودالیسم، نبود شبکهٔ ارتباطی راه ها و ضعف صنایع کشور، موجب شده است نه تنها بازار واحد داخلی پدید نیاید و کشاورزی در وابستگی شدید به زمینداران، رباخواران و بورژوازی وابسته قرار گیرد، بلکه طبقات اجتماعی نیز نتوانند چنان که باید و شاید، نظیر آنچه در غرب رخ داد، تحول یابند. این وضع موجب شده است تا آرایش طبقات اجتماعی در ایران با آهنگ خیلی بطئی و کند، هماهنگ با انکشاف صنعت و تجارت پیش رود.[۵۵]

سلطان زاده برای دگرگون سازی و نوسازی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعهٔ ایران، دو راه در برابر ایران می دید و معتقد بود که جامعهٔ ایران چاره ای جز انتخاب یکی از این دو راه را ندارد: یکی ‹‹انکشاف بخشیدن به اقتصادیات خصوصی سرمایه داری›› و راه دوم ‹‹به وسیلهٔ سازماندهی با برنامهٔ کل زندگی اقتصادی کشور››. انتخاب ‹‹راه نخست، برای ایران نتایج وخیم بیش از حد معمول در بر خواهد داشت؛ زیرا که به علت عدم سرمایهٔ انباشته در داخل، ایران نمی تواند صنایع معمول را با منابع خویش برپا کند. ایران هنوز دوران انباشت آغازین سرمایه را پشت سر نگذاشته است. به علاوه، فقدان اوضاع و احوال عمومی انکشاف سرمایه داری، به این وضع می گراید که سرمایهٔ انباشته در دست بورژوازی بازرگان و رباخوار به سوی کشاورزی و نه صنعت، سرازیر خواهد شد که با توسل به کهن ترین شیوه های استعمار به انگل جدیدی بر روی بدن دهقانان بدل خواهد گشت››. سلطان زاده توضیح می داد: ‹‹درست است که انباشت آغازین سرمایه را می توان با ورود سرمایهٔ خارجی جبران کرد، ولی این امر برای ایران به معنی حراج کشور نزد سرمایه داران خارجی و در درجهٔ اول، سرمایه داران انگلیسی خواهد بود….›› بنابراین، ‹‹انکشاف سرمایه داری در ایران تحت نظام کنونی تنها می تواند راه تبدیل ایران به زائدهٔ استعماری در چارچوب نظام امپراتوری بریتانیا را اختیار کند.››[۵۶]

به این ترتیب، سلطان زاده راه سرمایه داری برای جامعهٔ ایران را رد می کند. او راه دوم، یعنی ‹‹سازماندهی با برنامهٔ کل زندگی اقتصادی کشور›› را برای جامعهٔ ایران پیشنهاد می نماید. در طرح سلطان زاده برای دگرگون سازی و نوسازی اقتصادی جامعهٔ ایران، عاجل ترین وظیفهٔ دولت جمهوری، حل مسئلهٔ ارضی و دهقانی است. دولت موظف است املاک مالکان بزرگ را مصادره کند و در بین روستاییان بی زمین و ایلات و عشایر کوچ رو تقسیم کند. دیگر مباحث برنامهٔ نوسازی اقتصادی سلطان زاده، چنین است: احداث راه های شوسه و راه آهن در کشور، در جهت فراهم کردن مقدمات ایجاد بازار ایران مشمول؛ انکشاف صنایع ملی به یاری دولت از طریق شرکت های تعاونی صنعتی کارگران و پیشه وران در شهرها؛ تأسیس بانک ملی که شعبه های آن در همهٔ شهرهای ایران دایر باشد؛ تطبیق اصول مالیاتی با عایدات و درآمدها؛ لغو همهٔ امتیازهایی که به بیگانگان واگذار شده است؛ مالکیت دولت بر منابع معدنی کشور و استخراج آن با سرمایه و امکانات دولت و….[۵۷]

پی نوشت ها :

پی نوشت ها:

نامهٔ ۱۵ سپتامبر ۱۹۰۵ژوزف کاراخانیان به گئورکی پلخانف، در: خسرو شاکری، آرشاویر چلنگریان و…، نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران، به کوشش محمدحسین خسروپناه، تهران، شیرازه،۱۳۸۲، صص۷۷ ـ۷۹.
دهمان، همان جا.
نامهٔ ۱۶ جولای۱۹۰۸ م آرشاویر چلنگریان به کارل کائوتسکی، در همان، ص۸۰.
بنگرید به نامهٔ ۱۹ نوامبر۱۹۰۸ م واسو خاچاطوریان به پلخانف، در همان، صص۸۹ -۹۷.
بنگرید به صورتجلسهٔ گروه سوسیال دموکرات تبریز، در همان، صص۹۸ ـــ۱۰۲.
برای این مکاتبات بنگرید به همان، صص۷۷ ـــ۱۱۵.
برای نامهٔ کائوتسکی بنگرید به همان، صص ۸۴ ـ۸۷.
بنگرید به صورت جلسهٔ کنفرانس گروه سوسیال دموکرات ارامنهٔ تبریز، در همان، صص۹۸ ـ۱۰۲.
همان، همان جا.
همان، همان جا.
بنگرید به نامهٔ ۱۹ نوامبر۱۹۰۸ م خاچاطوریان به پلخانف، در همان، صص۹۱ ـ۹۳.
نامهٔ ژوئن۱۹۱۰ م چلنگریان به کائوتسکی، در همان، ص۱۱۴.
برای مقاله های چلنگریان که در نئوزیت منتشر شده است، بنگرید به همان، صص۱۱۷ ـ۲۰۲.
نامهٔ ژوئن ۱۹۱۰ م چلنگریان به کائوتسکی، در همان،۱۱۴.
همان، همان جا.
خسرو شاکری، ارامنهٔ ایرانی و پیدایش سوسیالیسم در ایران، در همان، شاپور رواسانی، نهضت میرزا کوچک خان جنگلی، تهران، چاپخش،۱۳۶۳، ص۱۱۱.
به نقل از شاپور رواسانی، ص۱۱۱.
برای پی بردن به شرایط مبارزان ارمنی تبریز پس از ورود ارتش روسیه به تبریز، بنگرید به احمد کسروی، تاریخ هیجده سالهٔ آذربایجان، تهران، امیرکبیر،۱۳۵۷، صص۳۱۵ ـ۳۱۶.
بنگرید به گزارش نخستین کنگرهٔ حزب کمونیست ایران، در اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، ج۱، تهران، علم،۱۳۵۷، صص ۷۱ ـ۷۲.
بنگرید به نامهٔ ۲۸ رمضان ۱۳۲۸ سیدحسن تقی زاده به مختارالملک صبا، در اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقی زاده، به کوشش ایرج افشار، تهران، جاویدان،۱۳۵۹، ص۲۲۴.
برای این مقاله، بنگرید به نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران، صص۱۵۳ ـ۱۶۶.
اوراق تازه یاب مشروطیت و…، صص۲۳۸ ـ۲۴۲.
همان، همان جا.
همان، ص۲۴۱.
همان، همان جا.
همان، همان جا.
همان صص۲۶۵ ــ ۲۷۵.
برای این مقاله و انعکاس آن، بنگرید به نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران، صص ۲۲۴ــ۳۰۰ .
برای این مقاله ها بنگرید به همان
بنگرید به اوراق تاره یاب مشروطیت و…، صص ۳۱۱ ـ۳۲۰.
Atie Vander Horst, Elly Koen (editors), Guide to the International Archives and at the I.I.S.H, Amsterdam,
International Institue of Social History Armsterdam,1989, p.11.

همان.
علی فروحی، فرامرز طالبی، ارمنیان گیلکان، رشت، نشر گیلان،] بی تا[، ص۲۶۱.
همان، همان جا.
روزنامهٔ ایران نو، ۱۳ شوال۱۳۲۷.
برای زندگینامهٔ مشروح سلطان زاده، بنگرید به اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، ج ۴ و ج۲۰، به کوشش خسرو شاکری، انتشارات علم و انتشارات پادزهر؛ بابک امیرخسروی، محسن حیدریان، مهاجرت سوسیالیستی، تهران، پیام امروز،۱۳۸۱، ص۴۰ ـ۴۸.
اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، ج ۴ (آثار سلطان زاده)، به کوشش خسرو شاکری، تهران، علم،۱۳۵۸، ص۶۷.
همان، ص۶۹.
همان، ص۷۰.
همان، صص ۶۹ ـ۷۰.
همان، صص ۶۸ ـ۷۰.
همان، ص۱۱۷.
۴۳.اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و…، ج۱، ص۶۱.

همان، همان جا.ُ
اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و…، ج۴، ص۷۳.
همان، ص۷۲.
همان، همان جا.
همان، صص۷۴ ـ۷۸.
همان، ص۸۰.
همان، همان جا.
همان، ص۸۲.
همان، صص ۸۲ ـ۸۳.
همان، ص۸۳.
همان، ص۸۷.
همان، ص۱۳۰.
همان، ص۱۳۱.
۵۷. اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و…، ج۱، صص۵۶ ـ۵۷.

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۳۰
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید