نویسنده: هوری بربریان / ترجمه: حسن زنگنه


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36

انقلاب مشروطیت ایران در سال های 1905 – 1911جنبشی برای برقراری نظام پارلمانی، ایجاد دولت مشروطه، انجام اصلاحات و تمرکز قدرت در دست دولت بود. این حرکت پیامدِ رویدادهای گوناگونی بود که در خلال قرن نوزدهم در ایران رخ داد: شکست های نظامی از روسیه، کاپیتولاسیون های تجاری، دادنِ امتیازهای بازرگانی به روسیه و بریتانیای کبیر، نفوذ اقتصادی اروپا، آشفتگی در روندِ کارِ تولیدکنندگان داخلی و به دنبال آن ناخشنودی اجتماعی. این انقلاب همچنین نتیجهٔ ازدیادِ گروه اندیشوران و روشنفکرانی بود که به دلیل تماس با مغرب زمین از حکومت مشروطه، سکولاریسم و ملی گرایی پشتیبانی می کردند و نیز نارضاییِ فزاینده ای که در میان تجار، علما و حتی درباریان به وجود آمده بود. افزون بر این، فروش زنان و دختران ایرانی از سوی روستاییان، برای پرداخت مالیات، یا ربوده شدن آنها به دست ترکمنان در شمال غرب ایران – درست پیش از انقلاب – از علل و کانون های عمده تر اعتراض ملی علیه دولت حاکم به شمار می آمد. نارضایی اجتماعی نخست به اعتراض علیه اعطای امتیاز تنباکو به یک انگلیسی انجامید (1891-1892). اعتراضی که از آن به مثابهٔ تمرین نهایی برای انقلاب مشروطیت یاد کرده اند زیرا این اعتراض موجب شد تا قشر متوسط سنتی جامعه با روشنفکران متجدد و علما متحد شوند. دو گروه نخست دست به تشکیل انجمن های سرّی زدند و با حکومت قاجار، که از نظر مالی ورشکسته و از نظر نظامی و مدیریتی هم نا کارآمد شده بود، به مخالفت برخاستند. این جنبش انقلابی به شدت تحت تأثیر جنگ روسیه و ژاپن به سال 1904 – 1905 و نیز انقلاب 1905 روسیه بود. جنگ روسیه و ژاپن نائره انقلاب روسیه را نیز مشتعل ساخته بود. در ضمن، هم این جنگ و هم انقلاب موجب شده بود تا روسیه نتواند تا سال 1909 – که جنبش انقلابی ایران روند عادی خود را به خوبی طی می کرد – در ایران دخالت نظامی کند. شکست های مصیبت بار ارتش روسیه تقویت کننده این بینش بود که امپراتوری روسیه ناکارآمد شده و به اصلاحات ریشه ای و بنیادی نیاز دارد. افزون بر این، شکست روسیه موجب شد تا باور نسبت به قدرت مشروطیت تقویت و پیروزیِ تنها قدرتِ مشروطه در آسیا بر تنها قدرت غیر مشروطه در اروپا آشکارا نشان داده شود. محقق و پژوهشگر انگلیسی، ادوارد براون، با تیزبینی گفته است:

((به گمانم در مشرق زمین دارد تحولاتی به وجود می آید. ظاهراً، پیروزی ژاپن تأثیر چشمگیر در سراسر مشرق زمین داشته است. حتی اینجا، در ایران هم، این پیروزی بی تأثیر نبوده است… . بر اساس پژوهش مختصری که پیرامون این موضوع انجام داده ام تقریباً چنین به نظرم می رسد که مشرق زمین دارد از خواب غفلت بیدار می شود… در ایران، به دلیل نزدیکی با روسیه این بیداری ظاهراً به شکل حرکتی در راستای صورت گرفتن اصلاحات دموکراتیک متجلی خواهد شد)).

انقلاب 1905 روسیه، که با ناآرامی ها و شورش های کارگران، دهقانان، دانشجویان، روشنفکران و اقلیت های قومی توانست نظام خودکامهٔ تزاری را به چالش گیرد، موفق شد مجلس قانون گذاری منتخب مردم (دوما) را تشکیل دهد و پایه های حکومت تزاری را سست کند. تأثیر این انقلاب در قفقاز، که تعداد قابل توجهی کارگر مهاجر ایرانی در آن می زیستند، بسیار زیاد بود. به خصوص، زمانی که کارگران روسی در جنگ روسیه – ژاپن خدمت می کردند. انقلاب روسیه به وسیلهٔ همین کارگران، که با اندیشه های انقلابی، نشریه های مربوط به انقلاب ها و اسلحه به کشورشان بازگشته بودند، به ایران صادر شد. از این گذشته، انقلاب روسیه از طریق ارتباط های تحصیلیِ دانشجویان ایرانی در دانشگاه های روسیه، روابط بازرگانی بین تجار ایرانی و روسی و نیز به وسیلهٔ تعداد زیادی از فعالان سیاسی قفقازی، که از شکنجه دولت روسیه فرار کرده بودند، در داخل ایران گسترش یافت.

انقلاب مشروطیت ایران در پایان سال 1905 آغاز شد، یعنی، زمانی که گروهی از روحانیان و تجار در مسجد شاه تهران بست نشستند. از جمله خواسته های این گروه تشکیل عدالتخانه ای انتخابی بود. گفتنی است وعده های توخالی مظفرالدین شاه (1896-1907) در خصوصِ برآوردنِ این خواسته ها به آتش احساسات فزایندهٔ انقلابی دامن زد. تشکیل انجمن ها یا شوراهای انقلابی به سرعت شروع شد. در ژوئیه 1906، هزاران نفر از معترضان این بار در سفارت انگلستانِ تهران بست نشستند و دولت ایران را وادار کردند نخستین مجلس ملی را تشکیل دهد. یادآوری می کنیم علت عمدهٔ اینکه معترضان از درخواست خود برای تشکیل عدالتخانه عدول کرده و خواستار تشکیل مجلس منتخب ملی شده بودند نفوذ روزافزون دانشجویان تحصیل کرده و متجدد، استادان دانشگاه و اصلاح طلبانِ سکولار در میان آنها بود. قانون اساسی ایران، که کمیته ای از [نمایندگان] مجلس آن را نوشته بودند، عمدتاً مبتنی بر قانون اساسی بلژیک بود که در آن آزادی مطبوعات و برپایی گردهمایی ها و در نتیجه شکوفایی روزنامه ها و انجمن ها به نحوی بی سابقه امکان پذیر شده بود. در زمان سلطنت محمد علی شاه، پسر مظفرالدین شاه (1907-1909)، بریتانیا و روسیه بدون رضایت دولت ایران قراردادِ انگلستان – روسیه (31اوت1907) را منعقد و ایران را به حوزه های نفوذ خود تقسیم کردند. ایجاد روابط حسنه بین روسیه و بریتانیا برای محمد علی شاه ضد مشروطیت کارساز بود زیرا طرفدارانی که دورش گرد آمده بودند به جنب و جوش افتادند. در ژوئن 1908، شاه دست به کودتایی موفقیت آمیز زد. مجلس را به توپ بست و آن را تعطیل و تعداد زیادی از رهبران جنبش مشروطه را دستگیر کرد. در ماه ژوئیه در ایالت آذربایجان در شمال غرب ایران، جنگ داخلی درگرفت و شهر تبریز – مرکز ایالت و ولی عهدنشین – به صورت کانون مقاومت درآمد.تبریز از ارتباطِ خود با روندهای روشنفکری و سیاسی قفقاز و نیز مشارکت انقلابیون چیره دست قفقازی در انقلاب 1905 روسیه بهره می برد. در ژوئیه 1909، انقلابیون شمال، با کمک طایفه بختیاری ساکن در جنوب، تهران را بازپس گرفتند و شاه را از قدرت خلع کردند که در نتیجهٔ آن نایب السلطنهٔ جدید و میانه روتری یعنی احمدشاه، فرزند دوازده سالهٔ محمدعلی شاه، بر اورنگ شاهی نشست. دومین دورهٔ مشروطیت ایران (1911-1909) با از هم پاشیده شدنِ روابط مشروطه خواهان همراه بود. در مجلس، بین لیبرال دموکرات ها و میانه روهای محافظه کارتر کشمکشی درگرفت که به قتلِ رهبرِ میانه روها، سید عبدالله بهبهانی، خروج رهبرِ دموکرات ها و نمایندهٔ تبریز، سید حسن تقی زاده، از ایران و خلعِ سلاحِ انقلابیون طرفدار اعتدالیون مانند ستارخان و باقرخان انجامید. فشارهای روسیه اوضاع را وخیم تر کرد زیرا در نوامبر 1911 سربازانِ روس، که شمال ایران را در اشغال داشتند، ضمن اولتیماتومی به دولت ایران، تهدید به اشغال تهران هم کرده بودند. از جمله خواسته های روسیه برکناری خزانه دارکل، مورگان شوستر امریکایی، بود، که سیاست هایش منطقه نفوذ روسیه را در شمال ایران به مخاطره می انداخت و مجلس هم از او حمایت می کرد. با وجودی که مجلس با قاطعیت با این اولتیماتوم مخالفت کرد مع الوصف نایب السلطنه و کابینهٔ احمد شاه شوستر را در دسامبر از کار بر کنار و مجلس را منحل کردند. بنابراین، انقلاب مشروطیت ایران عملاً به پایان رسیده بود. مجلس تا سال 1914 بازگشایی نشد؛ در زمان اشغال نظامی از سوی روسیه تعداد زیادی از انقلابیون و مشروطه خواهان در آذربایجان به قتل رسیدند یا تبعید شدند، انجمن ها منحل شد و دولت هم به دست کابینه ای محافظه کار تحت سلطهٔ بریتانیا و روسیه افتاد.

یکی از جالب توجه ترین جنبه های انقلاب مشروطیت ایران شرکتِ قفقازی ها در مبارزات مردم ایران بود. گرجی ها، روس ها و حتی به میزان زیادتری ارمنیان و مسلمانان قفقازی (که بعدها آذری خوانده شدند) در جنبش مشروطیت نقش بسیار مهمی به خصوص در جنگ های سرنوشت ساز شمالِ غربِ ایران علیه نیروهای وفادار به شاه ایفا کردند. ضمنا،ً ارمنیان در راستای مشروطه خواهی و تشکیل احزاب دموکراتیک ایران سهمِ روشنفکرانهٔ ارزنده تری هم به عهده داشتند.

تا این اواخر، مشارکت ارمنیان در انقلاب مشروطیت ایران در تاریخ نگاری این دوره عمدتاً نادیده گرفته شده است. به استثنای مورخ و اندیشور برجسته، احمد کسروی، و در حد کمتری مهدی ملک زاده مورخان ایرانی به نقشِ نظامی و ایدئولوژیک ارمنیان، که در خدمت دولت مشروطه دموکراسی بودند، چندان توجهی – اگر نگوییم هیچ توجه – نکرده اند. حتی، در مقایسه با اهمیت شرکت ارمنیان نحوهٔ برخوردِ کسروی هم محدود است. با اینکه می توان این قصور و غفلت را ناشی از سوء نیت ها دانست احتمال غالب این است که نقش ارمنیان به همان دلایلی دست کم یا نادیده گرفته شد که به نقشِ قفقازی ها، بابی های ازلی و زنان هم توجه نشد. دلایلی که هنوز به تحقیق و بررسی نیاز دارد و در حوصلهٔ این مقال نمی گنجد هر چند احتمالاً می توان خاطر نشان ساخت که ملی گراترین نویسنده ها مایل بودند به جای تفرقه و دو دستگی بر اتحاد ملی تأکید ورزند.

در این اواخر، منصورهٔ اتحادیه (نظام مافی)، اسماعیل رائین و به خصوص خسرو شاکری و ژانت آفاری[1] توجه زیادی به میزان مشارکت ارمنیان مبذول داشته اند. پژوهش ارمنیان در این باره نیز اندک است چرا که هم تجزیه و تحلیل کافی صورت نپذیرفته و هم تمجید و بزرگ نمایی بی اندازه به نقش ارمنیان لطمه زده است. نوشتهٔ آندره آموریان[2] از پژوهشگران ارمنی دربارهٔ نقش ارمنیان در انقلاب مشروطیت ایران از نظر طرح و ارزش متفاوت از کار سایر پژوهشگران است. اسنادی که او در این مورد گردآوری کرده و نیز تألیفات شاکری و ایرج افشار درخور توجه است.

تعجب آور نیست که رقابت های حزبی در میان ارمنی ها در نگارش و تدوین تاریخ هم تأثیر داشته است زیرا مؤلفان داشناک[3] و هنچاک[4] برای بزرگ نمایی سهم خود نقش دیگری را ناچیز جلوه داده یا آن را غلط تفسیر کرده اند. حتی، غیر ارمنیانی مثل تریا[5]، سوسیال دموکرات گرجی، از فعالان انقلاب 1905 روسیه، که در دفاع از تبریز هم دستیار ستارخان بود، وارد این رقابت شده اند.

تا کنون تحقیق جامعی دربارهٔ نقش ارمنیان در انقلاب مشروطیت ایران صورت نگرفته است اما دربارهٔ چهرهٔ سرشناس ارمنی در انقلاب یعنی یپرم خان (1862-1912) و نیز ملکم خان (1833-1908)، از طرفداران عمدهٔ مشروطه خواهی که در دورهٔ نخست انقلاب در اروپا به سر می برد، آثاری به رشته تحریر درآمده است. تأکید بر یک یا دو فرد خاص مشکل است زیرا پویایی نیروهای بزرگ تر را از بین می برد و از پیچیدگی های نقش ارمنیان، اهداف سیاسی و ایدئولوژیک برای شرکت در انقلاب، از کشمش های برونی و درونی و از درگیر بودن نه فقط افرادی چون یپرم خان بلکه از دخیل بودن حزب های سیاسی ارمنی، که جوامع ارمنی در ایران، قفقاز، ایالت های ارمنی عثمانی، اروپا و ایالات متحده را نمایندگی می کردند، تصویر دقیق و روشنی به دست نمی دهد.

سهم ارمنیان در این انقلاب بسیار چشمگیر است زیرا هم جنبه های منحصر به فرد و استثنایی ای از تاریخ ایرانی ها و ارمنیان و هم از انقلاب مشروطیت و نقش ارمنیان در آن را مورد توجه قرار می دهد. سه عامل این پدیدهٔ منحصر به فرد را تبیین می کند:

1- محیط انقلابی و روشنفکری قفقاز و تأثیر آن بر جامعهٔ چندین صد سالهٔ ایرانیان ارمنی؛2- خشونت فرقه ای بین ارمنیان و مسلمانان قفقاز و آرزوی چپ سیاسی برای خنثی کردن آن از طریق تشویق این دو قوم برای همکاری در جنبش ایرانیان؛ 3- انعطاف پذیری هویت ها که شرکت در جنبش انقلابی خارج از قلمرو امپراتوری های عثمانی و روسیه را امکان پذیر می ساخت.

قفقاز و ایران

پیش از انقلاب مشروطیت، قرن ها بود که ارمنیان در ایران می زیستند باوجود این بیشتر کسانی که نقشی عمده در این انقلاب ایفا کردند از قفقاز آمده بودند. در آغاز قرن نوزدهم، ارمنیان ساکن در قفقاز از ارمنیان ساکن در امپراتوری عثمانی یا ایران تحصیل کرده تر، متمدن تر و نسبت به گرایش های فرهنگی اروپا آگاه تر بودند. آنها در مسکو، سن پترزبورگ، لایپزیگ و برلین تحصیل می کردند و از طریق تماس با روشنفکران روس با فرهنگ اروپا آشنا می شدند و همچون همکاران روسی خود در معرض تأثیر نوعی روشنفکری قرار می گرفتند. افزون بر این، ارمنیان بخش مهمی از طبقهٔ کارگر قفقازی را در تفلیس، باکو و باتوم تشکیل می دادند. در آغاز قرن نوزدهم، 25 الی 29 درصد طبقهٔ کارگر در باکو؛ یعنی، بزرگ ترین گروه قومی، متشکل از ارمنیان بود. در آغاز قرن بیستم، کارگران ارمنی تحت تأثیر روشنفکران انقلابی جدیدی قرار گرفتند که اصول سوسیالیسم و ملی گرایی را پذیرفته بودند.

در اوایل قرن بیستم، از سه اقلیت ارمنی ایران، امپراتوری عثمانی و ارمنیانی که در سایر نقاط امپراتوری روسیه ساکن بودند اقلیت ارمنیِ قفقاز به انقلابی ترین آنها تبدیل شده بود. وقوع سه رخداد مهم بین سال های 1903 و 1906 موجب شد تا ارمنیانِ قفقاز بسیج شوند. نخستین رخداد، مصادرهٔ اموال کلیسای ارمنی در سال 1903 از سوی تزار نیکلای دوم[6] بنا به توصیهٔ حکمران قفقاز، شاهزاده گریگوری گلیتسین[7](1896-1904)، بود. رخداد دوم شرکت ارمنیان در شورش های دهقانی و اعتصاب های کارگری و دانشجویی در انقلاب 1905 روسیه بود. سومین هم کشمکش های بین مسلمانان و ارمنیان قفقاز از سال 1905 تا 1907 بود.

دولت روسیه در سال 1908 تمامی فعالیت های انقلابی را سرکوب کرد. سرکوبِ شدیدِ انقلابیون قفقاز و فعالان انقلابی از سوی رییس شورای وزرای روسیه، پ.آ.استولیپین[8]دستگیری ها و اعدام هایی نیز در پی داشت. تعداد زیادی از انقلابیون مجبور شدند به فعالیت های خود خاتمه یا آنها را کاهش دهند. سایرین دستگیر، اعدام یا تبعید شدند یا ناگزیر به ایران فرار کردند. بنابراین، ارمنیان انقلابی در زمرهٔ کسانی بودند که برای آزادی بیان و شرکت در انقلاب مشروطیت به ایران پناهنده شده بودند.

اینکه ارمنیان قفقاز توانستند در ایران نقشی ایفا کنند تنها به این دلیل بود که اقلیت ارمنیان از قبل در ایران و به خصوص در قلب انقلاب، ایالت آذربایجان، حضور داشتند و در آنجا فعالیت سیاسی می کردند. با وجود اینکه تاریخ حضور اقلیت ارمنی در ایران به اوایل قرن چهارم پیش از میلاد بر می گردد در اواخر قرن نوزدهم ارمنیان ایران شصت و سه هزار الی هفتاد هزار نفر بودند، که عمدتاً در اصفهان و آذربایجان سکونت داشتند. در آغاز قرن، شهر تبریز به صورت مرکز عمدهٔ فعالیت های فرهنگی و سیاسی ارمنیان درآمده بود که بیشتر به خاطر نزدیکی استراتژیک این شهر به قفقاز و راهِ عبور و مرور دو طرفهٔ معلمان، فعالان و مبارزان سیاسی بود هر چند روشنفکران، فعالان سیاسی و کارگران باکویی هم در گسترش فعالیت های روشنفکرانه و سیاسیِ مسلمانان در آذربایجان ایران نفوذ بسزایی داشتند.

احزاب سیاسی ارمنیان فعالیت های خود را در دههٔ 1890در ایران آغاز کردند. احزاب هنچاکیان و داشناکسوتیون (و نیز حزب ارمناکان[9] که در انقلاب مشروطیت ایران شرکت نکرد) به منظور تأسیس چندین شعبه و نیز اشاعه و تبلیغ ایدئولوژی حزبی اعضایی را از قفقاز به ایران گسیل داشتند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، هم حزب هنچاکیست و هم حزب داشناکیست گروه های نظامی کوچکی را سازمان دادند تا پس از آموزش در مراکزی مانند تبریز، سلماس و خوی به خاک عثمانی وارد شوند و سلاح کافی به دست آورند تا در صورت تهاجم کردها و ترک ها از ارمنیان دفاع کنند.

بنابراین، محیط انقلابی و روشنفکری قفقاز در آغاز قرن، اساس مستحکم تربیتی و فرهنگی اقلیت ارمنی در ایران و فعالیت انقلابی احزاب سیاسی ارمنی در ایالت آذربایجان، با چنان موقعیت استراتژیک، نقش قدرتمندانهٔ ارمنیان قفقاز در انقلاب مشروطیت ایران را به طور اجمال تبیین می کند.

خشونت فرقه ای در قفقاز

همکاری ارمنیان با مسلمانان ایران و قفقاز در فرایند انقلاب مشروطیت ایران ظرفِ کمتر از دو سال بعد از درگیری های سخت و بی رحمانهٔ بین ارمنیان و مسلمانان در قفقاز – که گه گاه از آن با عنوان جنگ های ارمنی – تاتار یا درگیری های ارمنی – آذری یاد می شود صورت گرفت. این پیشینه به طرح این سؤال مورد توجه می انجامد که احزاب سیاسی ارمنی، که در این درگیری شرکت کردند، چگونه توانستند در آرمانی مشترک با مسلمانان قفقاز، که پیش از این علیه آنها وارد جنگی خونین شده بودند، هم پیمان شوند. چگونه و چرا آن گذشتهٔ نه چندان دور را کنار گذاشتند تا به خاطر آیندهٔ ایران همکاری کنند. رویارویی های سختِ بی رحمانه که از فوریه 1905 تا بهار 1906 بین ارمنیان و مسلمانانِ قفقاز رخ داد به قول یکی از شاهدان عینی به کشته شدن دو هزار نفر و زخمی شدنِ چهارده هزار و هفتصد و شصت نفر و غارت دویست و هشتاد و شش روستا انجامید. حزب داشناکسوتیون و به میزان بسیار کم تری حزب هنچاکیان در مسلح کردن کارگران ارمنی و دهقانان و نیز شرکت فعالانه در جنگ نقشی پیشتازانه به عهده داشتند.

در پایان این درگیری ها، حزب هنچاکیان، تحت تأثیر خشونت های قومی و مذهبیِ ساکنان قفقاز، بار دیگر بر تعهد و وفاداری خود نسبت به اصول سوسیال دموکراتیک دمبارزه های طبقاتی بین المللی تأکید کرد. در همین موقع، حزب داشناکسوتیون، هم در واکنش به انتقاد سوسیال دموکرات ها و نیز تنش های ایدئولوژیک درون حزبی، خط مشی و اقداماتش را مورد بازنگری قرار داد. در ژوئن 1905، حزب داشناکسوتیون با اعلام ((پروژه قفقاز)) خود را با عنوان حزب توده های کارگر معرفی کرد و مبارزه طبقاتی را به مثابهٔ اولویت و لازمهٔ انقلاب سوسیالیستی به رسمیت شناخت. این موضع گیری در برنامهٔ سال 1907 حزب داشناکسوتیون، که مورد قبول کنگرهٔ عمومی چهارم (وین، فوریه – مه1907) قرار گرفت، گسترده تر شد. حزب در تلاش برای پذیرش قاطعانه تر آرمان های سوسیالیستی و نیز به منزلهٔ پیامدی منطقی خواستار تشریک مساعی با نیروهای مترقی به مثابهٔ بخش عمده مبارزه خود گردید. هم زمان، هدفِ ملی گرایانهٔ خود، یعنی، آزادی ارمنیان را هم حفظ کرد. افزون بر این، در برنامهٔ حزب درگیری های ارمنی – آذری و نیز لزوم ایجاد وحدت و یکپارچگی با ((عناصر ترک)) با تأکید خاص ذکر شده بود.

بنابراین، با پایان یافتن درگیری های قومی، هم حزب داشناکسوتیون و هم حزب هنچاکیان سیاست ها و اقداماتشان را تا حدودی به خاطر خشونت وحشتناک میان مردمانی که از جنبهٔ قومی و دینی با هم اختلاف داشتند و هم تا حدی به خاطر پیام انترناسیونالیست ها و نیز نقش فعالانهٔ آنها در اعتصاب ها و شورش های انقلاب روسیه در همان سال مورد بازاندیشی قرار دادند. این بازنگری برای انقلابیون ارمنی امکان شرکت فعالانه در انقلاب مشروطیت ایران را به وجود آورد.

به علاوه، سرکوب سال 1908 از سوی استولیپین فعالیت در قفقاز را به مفهوم عملی غیر ممکن می ساخت. از این روی، آن دسته از قفقازی ها و به خصوص ارمنیان که تا حدودی فعالان و مبارزان ((حرفه ای)) شده بودند به ناچار فعالیت انقلابی خود را در جای دیگری – یعنی ایران – از سر گرفتند. از این گذشته، کودتای ترکان جوان و از سرگیری انقلاب مشروطیت عثمانی 1876 در ژوئن 1908 فعالیت انقلابی در خارج از قلمرو عثمانی را امکان پذیر ساخت به طوری که هر دو حزب در استراتژی خود در قبالِ حکومتِ جدید عثمانی تجدیدنظر کردند و مبارزهٔ مسلحانه را در دستور کار خود قرار ندادند.

انقلابیون ارمنی با اعتقاد راسخ به فائق آمدن بر قساوت و سنگدلی ای که در کشمکش بی رحمانه با مسلمانان در سرتا سر قفقاز بر هر دو طرف وارد آمد و به یاری درسی که از آن آموختند خود را نسبت به انقلاب مشروطیت ایران متعهد دانستند. دربارهٔ تشریک مساعی ارمنیان، ایرانی ها و سایرین اعلام کردند: ((عشق به آزادی از عناصر پیرو دو دینِ متفاوت، که قرن ها بیزاریِ کورکورانه از یکدیگر را آموخته بودند، چند برادر می سازد)). تریا، سوسیال دموکرات روسی، دربارهٔ انقلاب مشروطیت ایران در، 1911 اظهار نظر کرد و نوشته: ((انقلاب ایران معجزه ای بود؛ ملت هایی که قرن ها در حال ستیز بودند به نام آزادی علیه دشمن مشترک متحد شدند. ایرانی ها، ارمنیان، گرجی ها و کلیمی ها دور یک پرچمِ طغیان گرد آمدند)).

هویت های مبهم

این بیانات موضوع خاص هویت در خاور نزدیک و قفقاز در آغاز قرن را روشن می کند. چگونه می توان شرکت ارمنیان در انقلابی خارج از جوامع ارمنی در امپراتوری های عثمانی و روسیه را توصیف کرد؟ از این گذشته، چگونه یک نفر ارمنیِ مسیحی می توانست با مسلمانان ایرانی و قفقازیِ هم جوارش آن قدر احساس نزدیکی کند که برای آرمان مشترک یعنی مشروطیت و دموکراسی به آنها ملحق شود؟

درست همان گونه که جامعه شناسانی چون ناتان گلِیزِ[10] و دانیل موینیهان[11] دربارهٔ واژهٔ ((قومیت)) اظهار داشته اند: ((انسان احساس می کند این اصطلاح هنوز در شرف تکوین است)) و بنابراین، قومیت یا هویت قومی هم ((در حال تکوین است))، انعطاف پذیر و حتی مبهم، با شرایط و فرایندهای اجتماعی شکل می گیرد و ایستا نیست. در اوایل قرن بیستم، هویت قومی در خاور نزدیک تثبیت نشده بود و بیشتر انعطاف پذیر یا به تعبیر آ. ال. اپستین[12]، دانشمند انسان شناس ((قابل انتقال)) بود.

شاید بتوان گفت ارمنیان نوعی ((خودآگاهی دوگانه)) را تجربه می کردند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، حوادثی مشابه در جامعهٔ ایرانیان ارمنی رخ داد که می تواند فرایند پیچیده و شرایط آگاهی دوگانه یا هویت چندگانه را تا حدی توضیح دهد. به سبب تحولاتی که در انقلاب مشروطیت ایران رخ داد و نیز به دلیل اوضاع و احوال ویژهٔ ایرانیان ارمنی، به خصوص حضور چند صدساله شان در ایران، آنها دارای دو هویت موازی بودند؛ ارمنیِ مسیحیِ جزیی انگارانه تر و هویت ایرانی ِ کلی انگارانه. این وضعیت حتی برای بخش کوچک تری از ارمنیانِ ایرانیِ روشنفکر، که خیلی هم با سیاست در آمیخته بودند، پیچیده تر شده بود زیرا می کوشیدند تا در راستای پشتیبانی از انترناسیونالیسم و سوسیالیسم تا فراسوی مرزهای ملی گرایی نیز گام بردارند. آنها همچنین بین چند هویتی و علائق مردد مانده بودند و شاید هم آرزو داشتند در فراسوی بینش های تنگ نظرانه ترِ هویت و برداشت حرکت کنند تا از تناقض ها و چندگانگی بین خود رها شوند.

در سرزمین و شرایط ((چند قومیتی)) چون ایران و انقلاب مشروطیت هویت قومی در میانِ سایر اشکالِ بی شمار هویت اجتماعی تنها یک شکل آن به شمار می آید. اپستین می گوید: ((بنابراین هر فرد، تا چه حد، مفهومی از هویت قومی کسب می کند این فرایند برای او همواره متضمن چند عنصر گزینشی است)). ارمنیان قفقاز و ایران، که در انقلاب مشروطیت ایران شرکت کردند، می توانستند هویت های چندگانه و علائق متنوعی داشته باشند. آنها نه لزوماً و نه منحصراً به منزلهٔ افراد ارمنی بلکه به منزلهٔ فعالان سیاسی و انقلابی به عبارتی به منزلهٔ عاملان دگرگونی در آن شرکت کردند  زیرا تصورشان از انقلاب مبارزه ای برای مردم سالاری و آزادی در همه جا بود. جابه جا شدنِ تعصب ها و وفاداری های قومی یا به عبارتی بهتر در اینجا، اتحاد قومیت ها به قفقازی ها و ارمنیان ایرانی امکان داد تا اهداف سیاسی و ایدئولوژیک خود را دنبال کنند. همان گونه که پاتریشیا هیگینز[13] به درستی می گوید: ((تصمیم های افراد منوط به درکِ منافع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی یا حتی روان شناختی است)). لذا، منافع ارمنیانی که در انقلاب مشروطیت شرکت کردند مبتنی بود بر قبولِ آگاهانه یا غیرآگاهانهٔ هویتی کمتر انعطاف پذیر و بیشتر چند بعدی تا بتوانند وفاداری به مبارزهٔ مشروطه خواهانه و همدستی با مسلمانان ایران و قفقاز را برای خود و دیگران تبیین یا توجیه کنند. این قضیه درست همان زمان اتفاق افتاد که مشروطه خواهان ایرانی داشتند برای مفهوم ایرانی بودن تعبیری نو ارائه می دادند؛ برای مثال، نشریهٔ ایران نو در سر مقاله خود نوشت: ((ایرانی ها ملتی واحدند. ملتی که با گویش های مختلف سخن می گوید و خدا را به طرق گوناگون می ستاید)). این گفته به روشنی در مفهوم قدیمی ترِ ملت به منزلهٔ جامعهٔ دینی تحولی پدید می آورد.

در انقلاب مشروطیت، افتراق قومی یا دینی به مراتب کم تر از آن بود که در درگیری های جابرانهٔ بین ارمنی ها و مسلمانان قفقاز وجود داشت و حتی، از تمایزی هم که سال ها بعد به وجود آمد کم تر بود. این گفته به این مفهوم نیست که در انقلاب مشروطیت افتراق قومی به کلی ناپدید شد بلکه همپوشانیِ علایق و منافع قومی جدایی واضح بین ارمنیان و ایرانی ها، بین مسیحیان و مسلمانان و جز آن را کمرنگ کرده بود. این فرایند به رغم هویت مستمری که ارمنیان در اصل در قبال دین و کلیسای ملی شان داشتند، اتفاق افتاد. ضمناً، این هویت دینی در امپراتوری های عثمانی و روسیه نهادینه و در ایران هم به رسمیت شناخته شده بود. ظهور آگاهی ملی تازه در اواخر قرن نوزدهم، که بر قومیت در قبال دیانت تأکید می کرد، هویت را به منزله یک جامعهٔ دینی به چالش می گرفت گو اینکه واژهٔ ((ارمنی)) به کاهش اهمیت یک کلیسا اشاره داشت و حتی، مردمانی با زبان های بومی مختلف را هم شامل می شد. کریگ کالهون[14]اشاره می کند:

((هر هویت گروهی هم در خطرِ انشعاب به بخش های جزیی تر قرار می گیرد و هم الحاق به نوعی هویت عمده تر را می طلبد. تنش بین هویت فرضاً منفرد، یگانه و کامل و هویت های چندگانه، میان بر، متفرق هم در سطح گروهی و هم در سطح منفرد امری حتمی و گریزناپذیر است. هویت همان گونه که تداوم داشته همیشه یک پروژه است نه دستاوردی ثابت… هویت ها می توانند و تا حدی هم متحول می گردند. در میان هویت های گوناگون و افراد عضو گروه همواره تنش و ناسازگاری موجود است)).

رغبت قفقازی ها و ارمنیان ایرانی را برای مبارزهٔ فعالانه در راستای دگرگونی سیاسی و اجتماعی در ایران می توان با چنین اصطلاح هایی توضیح داد. این انعطاف پذیری و چندگانگی هویت قومی – ایرانیِ ارمنی، ارمنیِ ایرانی، ارمنیِ روسی، روسیِ ارمنی، قفقازیِ ارمنی، ارمنیِ قفقازی – یا چندگانگی هویت انفرادی- ارمنیِ ناسیونالیست، ارمنیِ ناسیونالیست / سوسیالیست، ارمنیِ انترناسیونالیست/ سوسیالیست، ارمنیِ انقلابی یا فقط انقلابی و جز آن – قسمت عمده انگیزهٔ تعهد به آرمان ((ایرانی)) و بخش عمدهٔ این سؤال است که چرا ارمنیان تنها یک یا دو سال بعد از درگیری بی رحمانه در قفقاز برای آرمانی مشترک دوش به دوش مسلمانان قفقازی در ایران جنگیدند.

جامعهٔ ارمنی ایران

بررسی جامعهٔ ارمنی ایران در اواخر قرن نوزدهم دوره ای از تحول را برای بخش چشمگیری از جمعیت، به ویژه در حوزه های تعلیم و تربیت و فعالیت سیاسی، نشان می دهد. سطح فزایندهٔ آموزش و آگاهی سیاسی این جامعهٔ چندصد ساله، که تحت تأثیر رویدادهای قفقاز و ارتباط با آن قرار گرفته بود، اساس شرکت ارمنیان در انقلاب مشروطیت ایران را فراهم آورد.

تاریخ حضور ارمنیان در ایران به دورهٔ هخامنشیان (330- 559 ق.م) بر می گردد اما اطلاعات چندانی دربارهٔ یک جامعهٔ کهن ارمنی دردست نیست. تا اوایل قرن هفدهم، که شاه عباس اول صفوی (996-1038 ق) ده ها هزار از ارمنیان را به زور از مناطق ارمنی نشین عثمانی و روسیه، مانند ایروان، قارص و نخجوان، به ایالت های ایران، مخصوصاً به پایتخت یعنی اصفهان، کوچ داد کسی نمی تواند با شناخت گسترده یا مدارک قاطع دربارهٔ جامعهٔ ارمنیِ ایران سخن به زبان آورد. وقایع نگاران ارمنی که دربارهٔ دورهٔ پیش از این کوچ اجباری، به خصوص از قرن دوازدهم تا پانزدهم میلادی، آثاری پدید آورده اند عمدتاً بر کوچ های اجباری قبلیِ ارمنیان، در خلال پیشروی های سلجوقیان و مغولان به ایران (از قرن یازدهم تا سیزدهم)، تأکید کرده و به ندرت به جوامع ساکن پرداخته اند. سفرنامه های جهانگردان اروپایی این دوره نیز دربرگیرندهٔ اطلاعات با ارزشی است که به جوامع ارمنی ساکن در ایالت آذربایجان، واقع در شمال غربی ایران، اشاره دارد. گفتنی است آثار زیادی دربارهٔ ارمنیان ایران از قرون شانزدهم تا نوزدهم میلادی، به خصوص در مورد جامعهٔ جلفای جدید در اصفهان، به رشتهٔ تحریر درآمده است. منابع و مآخذ اصلی و دست دوم دربارهٔ جامعهٔ ارمنی، در ایرانِ قرن نوزدهم، شامل مطالب متنوعی، از جمله اوضاع اجتماعی و اقتصادی ارمنیان ایران در ایالت های مختلف، تعداد جمعیت آنها، توسعهٔ آموزش و پرورش سکولار برای پسران و دختران، مطبوعات، تئاتر، سازمان های خیریهٔ زنان و تأسیس و فعالیت شعبه های احزاب سیاسی ارمنی در خاک ایران، است. در این فصل، همهٔ این مطالب مورد بحث قرار می گیرد تا اساسی که مشارکت ارمنیان در انقلاب مشروطیت ایران بر آن استوار است، تبیین گردد. به رغم اینکه ارمنیان قفقاز در میان شرکت کنندگان در انقلاب مشروطیت نقشی پیشرو ایفا کردند تنها در پرتو وجود جامعهٔ ارمنی با مدرسه های پسرانه و دخترانه، کلیساها، قرائت خانه ها، کتابخانه ها، مطبوعات و سازمان های اجتماعی و سیاسی آنها در ایران بود که چنان فعالیت سیاسی امکان پذیر شد. افزون بر این، ارمنیان قفقاز از طریق تماس های شخصی در مقام معلم و فعال سیاسی، توسعهٔ جامعهٔ ارمنی را در قرن نوزدهم به شدت تحت تأثیر قرار دادند. بنابراین در اواخر قرن نوزدهم، بخش تحصیل کرده و با سیاست در آمیختهٔ ارمنیان ایران شکل گرفت. به خصوص در آذربایجان، که به علت نزدیکی اش با قفقاز فعالیت سیاسی و همکاری با مشروطه خواهان و انقلابیون ایران را تسهیل و پشتیبانی می کرد.

قرن نوزدهم، به خصوص واپسین ربع آن و اوایل قرن بیستم، دوره ای است که در آن آموزش سکولار برای تعداد بی شماری از پسران افزایش یافت و برای دختران هم آغاز شد. نفوذ انقلابی و روشنفکری قفقازی ها از طریق سرازیر شدن سیل معلمان و فعالان سیاسی ارمنیان قفقاز به ایران، که اغلب هم یکی بودند، رو به فزونی نهاد و سیاست زدگی قشر معینی از ارمنیان هم گسترش یافت. نفوذ قفقازی ها و نیز وقوع رویدادهای سیاسی در جوامع ارمنیِ عثمانی، به ویژه آزار و کشتار همگانی ارمنیان از سوی سلطان عبدالحمید دوم در نیمه دههٔ 1890 که به فرار تعداد زیادی پناهنده به سلماس و ارومیه انجامید، علت این سیاست زدگی بود.

در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، ارمنیان در اصفهان و آذربایجان متمرکز و تحت نفوذ دینی جاثلیق نشین اجمیادزین به نمایندگی دو سر اسقف، یکی رییس جوامع ارمنیان در شمال و دیگری رییس جوامع ارمنیان در مناطق مرکزی و جنوب کشور، بودند. منابع موجود حاکی از آن است که بعد از انعقاد قرارداد ترکمن چای، که به جنگ بین روسیه و ایران (1826-1828) پایان داد، تعداد ارمنیان کاهش یافت. به موجب این قرارداد خان نشین های ایروان و نخجوان به روسیه واگذار شد و مهاجرت ارمنیان را هم از شمال ایران امکان پذیر ساخت. لذا، براساس مائخذ موجود تعداد 35 هزار الی 45 هزار نفر از ارمنیان، اکثراً از شهرهای آذربایجان و اصفهان، ایران را ترک کردند در حالی که دهقانان در ایران باقی ماندند و در نتیجه جمعیت ارمنیان به بیش از هفتاد هزار نفر رسید. اگر این ارقام درست باشد تعداد ارمنیان در ایران قبل از سال 1828 به بیش از صدهزار نفر رسیده بود.

جلفای نو اولین مدرسه ها را از 1833 به بعد تأسیس کرد. کلاس های درس عموماً در سال های نخست، تا زمانی که ساختمانی از سوی یکی از ژروتمندان حامی کلیسا اهدا شود، در حیاط کلیساها تشکیل می شد. این امر در مورد بیشتر مدارس ارمنی در سرتاسر ایران صادق بود. اهداکنندگان ساختمان اغلب ارمنیان قفقاز بودند.

تبریز با تأسیس یک مدرسهٔ پسرانه در 1852 این اقدام جلفای نو را پی گرفت. نام این مدرسه در ابتدا ((نرسسیان))[15] بود اما بعد در 1875 به ((آرامیان))[16] تغییر نام داد. مدرسهٔ آرامیان در سال های نخست دارای شصت دانش آموز بود که در دههٔ 1890 این تعداد ده برابر شد و به ششصد دانش آموز با هفت کلاس و 24 معلم، که بعضی از آنها زن بودند، افزایش یافت. برنامهٔ آموزشی مدرسه، که سال به سال بنا به اوضاع مالی مدرسه و در دسترس بودن معلم تغییر می کرد، عبارت بود از تدریس زبان ارمنی، زبان فارسی، زبان فرانسه، زبان روسی، تاریخ ارمنستان، علوم دینی، جغرافیا، ریاضیات و سایر موضوع ها. فعالیت های آموزشی این مدرسه مورد تحسین شاهان قاجار – ناصرالدین شاه (1264-1314ق)، که برای چند سال سالی 250 تومان به آن اهدا کرد و مظفرالدین شاه (1314-1424ق) – قرار گرفت. این مدرسه همچنین توجه مقام های عالی رتبهٔ ایرانی و اروپایی را هم جلب کرد که از آن میان می توان به میرزاجواد خان، رییس مدرسهٔ همایونی تبریز، و یکی از مجتهدان تبریز اشاره کرد. اکثر معلمان قفقازی و به خصوص اهل تفلیس بودند اما در میان آنها معلمان اهل ایالت های ارمنی عثمانی هم دیده می شدند. در میان این معلمان، نویسندگانی چون رافی، دانشمندانی چون هراچیا آچاریان[17] زبان شناس، مربی و نظریه پرداز حزب داشناکیست نیکُل آغبالیان[18] (او بعدها وزیر آموزش و پرورش جمهوری ارمنستان شد)، که به نام مستعار ن.هانگویتس[19] هم شناخته می شد و فعالان انقلابی و رهبرانی چون داشناکیست روستوم[20](استپان زوریان) و هنچاکیست رافائل مووسیسیان[21]بودند. سایر معلمان مانند یرواند فرانگیان و هایراپت پانیریان[22] چهره هایی بودند که مطالبی دربارهٔ جامعهٔ ارمنی ایران، که خود جزیی از آن به شمار می رفتند، به رشتهٔ تحریر درآوردند و با این اقدام گنجینه ای از اطلاعات را دربارهٔ این جامعه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم از خود به جای گذاشتند. با آغاز دههٔ1870، ده ها مدرسه نه تنها در مناطق شهری آذربایجان و اصفهان که در تهران (1870)، که جمعیت ارمنی اندکی در آن زندگی می کردند، و مناطق روستایی سلماس، قره داغ، ارومیه، همدان و سایر نقاط هم به فعالیت پرداختند.

فعالیت های سیاسی پیش از انقلاب

احزاب سیاسی ارمنی در اواخر قرن نوزدهم شروع به فعالیت کردند. ((سرزمین ایران کعبهٔ آمال انقلابیون بود)). بیشتر این انقلابیون ارمنیان قفقاز بودند. بسیاری از منابع، که بعضی از مؤلفان آنها انقلابی یا فعال سیاسی بوده اند، خود به اهمیت و تعداد ارمنیانی که در اواخر قرن نوزدهم از تفلیس، باکو و سایر شهرستان ها و شهرهای قفقاز به ایران آمده بودند دلالت دارند. از نیمهٔ دوم قرن نوزدهم توده مردم این ارمنیان را شناخته بودند و آنها نیز از خود با عنوان ((فداییان)) یاد کرده اند. این فداییان قفقازی از شمال غرب ایران عبور می کردند، در مراکزی چون تبریز، سلماس و خوی آموزش می دیدند و موضوع اعزام به ایالت های ارمنی نشین عثمانی را طرح ریزی می کردند. سه حزب عمدهٔ سیاسی ارمنی یعنی حزب آرمناکان به دنبال آن حزب هنچاکیان و حزب داشناکسوتیون برای اجرای عملیات خود در ایالت های ارمنی نشین عثمانی از ایران به منزلهٔ پایگاه استفاده می کردند. فداییان در عثمانی به طور محرمانه گروه های کوچک نظامی سازماندهی کردند، شعبه های حزب را بنیان نهادند و ایدئولوژی حزب را انتشار دادند و هدفشان از انجام این کارها کم و بیش آزاد ساختن ارمنیان عثمانی بود. آنها همچنین سلاح برای ارسال به مرز عثمانی را از مناطقی در امپراتوری روسیه حمل می کردند. توضیح اینکه سلاح، نوشته های انقلابی و افراد فدایی از ایران به باکو فرستاده می شدند به خصوص در خلال انقلاب 1905 روسیه ونیز در حین درگیری های بین قفقاز و مسلمانان که در فوریه 1905 آغاز شد و به سایر مناطق قفقاز کشیده شد و تا بهار 1906 ادامه یافت. گرچه امپراتوری روسیه به احتمال در برانگیختن خشونت بین این دو قوم دست داشت تا توجه آنها را از انقلاب روسیه منحرف کند با وجود این رقابت های اقتصادی و قومی – دینی موجب شد تا هزاران تلفات انسانی و خسارت سنگین مالی به وجود آید.

زمانی که حزب داشناکسوتیون وارد روند انقلاب مشروطیت ایران شد محبوبیت و قدرت زیادی به دست آورده بود و همین دو عامل حضور و فعالیت حزب را گسترش داد. وقوعِ رخدادهایی به خصوص فعالیت های حزب به دنبال مصادرهٔ اموال کلیسای ارمنی از سوی روسیه در ژوئن 1903 اقتدار این حزب را افزایش داد. لازم به ذکر است تزار نیکلای دوم، که تحت تأثیر استدلال های والی قفقاز، شاهزاده گریگوری گولیتسین (1896-1904)، قرار گرفته بود، کلیهٔ اموال کلیسای ارمنی را ((که از ضروریات انجام مراسم دینی نبود)) به وزارتخانه های روسیه انتقال داد و اختیار مدارس ارمنی را هم به دست گرفت. بنابراین، داشناکسوتیون همراهِ سایر سازمان های سوسیالیست ارمنی، از جمله حزب هنچاکیان، که شهرت داشت با کلیسا مخالف اند، تظاهراتِ عظیمی سامان دادند و با شدت به بوروکرات های روسیه اعتراض کردند. لذا، بعد از اینکه در اوت 1905 دولت روسیه دستور قبلی را لغو کرد نفوذ و اقتدار داشناکسوتیون نیز رو به فزونی نهاد.

نقشی که این حزب در درگیری های بین ارمنیان قفقاز و مسلمانان (1905-1906) ایفا کرد تأثیری مشابه بر شهرت و آبروی داشناکسوتیون داشت. ضمناً، حزب هنچاکیان هم تا حد بسیار کمی در مسلح کردن کارگران و دهقانان و شرکت در جنگ نقشی برجسته ایفا کرد.

در حالی که از سال 1903 تا 1907 هنچاکیست ها با بحث و جدل های داخلی و چند دستگی روبرو بودند داشناکیست ها به صورت حزبی برتر درآمدند و توانستند مدعی شوند که از شصت نمایندهٔ شرکت کننده در کنگره ارمنیان، که در 1906 در اجمیاتسین تشکیل شد، 55 نفر آن داشناکیست هستند. ضمناً در1907، که به بین الملل دوم (فدراسیون اروپایی سازمان های سوسیالیست) پیوست، داشناکسوتیون گزارشی برای دبیرخانه سوسیالیست بین الملل تهیه کرد و در آن اعتراف کرد که دارای نیروی شبه نظامی 165 هزار نفری است و تعداد بیست هزار کارگر و 67 هزار دهقان را هم سازمان داده است.

از 1908 تا 1912 مرکز کلیه فعالیت های انقلابی، داشناکیست و غیره از قفقاز به ترکیهٔ عثمانی و ایران تغییر یافت. سرکوب شدید انقلابیون و فعالان سیاسی قفقاز، که از سوی پ.آ.استولیپین[23]، رییس شورای وزرای روسیه، صورت گرفت به دستگیری و اعدام افراد زیادی انجامید. تعداد زیادی از انقلابیون، به خصوص ارمنیان، که تبعید شده یا از قفقاز فرار کرده بودند، سرانجام از ایران سر درآوردند و توانستند فعالیت سیاسی و مبارزاتشان را با آزادی نسبی ادامه دهند و موجب افزایش و تقویتِ احزاب سیاسی ارمنیِ موجود شوند. بعضی از داشناکیست ها مانند کِری آرشاک گاوافیان[24](1863-1916)، که در این هنگام وارد ایران شدند، در امرِ رهبری داوطلبان ارمنی در مبارزات مشروطیت ایران افرادی مؤثر و کارساز بودند. گروه سوسیال دموکرات مسلمانِ ایران هم مانند احزاب سیاسی ارمنی سخت مشغول قاچاق اسلحه از باکو به انزلی شده بود. کمیتهٔ تفلیسِ حزبِ سوسیال دموکرات کارگران روسیه 135 نفر گرجی را به سرپرستی هنچاکیست سِدراک بانوریان (میرزویان)[25] به ایران گسیل داشت. گرجی ها هم مانند ارمنیان، برای تولید مواد منفجره، آزمایشگاه هایی تأسیس کردند. انقلابیون قفقازی و کارگران ایرانی که از باکو بر می گشتند اخبار دلاوری های نظامی حزب داشناکیست و نیز روابط آن را با بین الملل دوم پخش می کردند و این امر موجب شد تا شهرت و حیثیت داشناکسوتیون در سرتاسر آذربایجان گسترش یابد.

نتیجه گیری

بدیهی است عواملی در ایران وجود داشت که به منزله اساس و بنیانی برای شرکت ارمنیان در انقلاب مشروطیت ایران به کار می رفت. جامعهٔ ارمنی ایران دست کم از تاریخی چند صد ساله برخوردار بود. قرن هفدهم میلادی، آغازِ تبدیل شهرهای جلفای نو و تبریز به مراکز فرهنگی و روشنفکری برای جامعه ارمنیِ ایران بود اما مهم تر اینکه نیمهٔ قرن نوزدهم میلادی آغازی بود برای جوامع ارمنی ایران در سرتاسر آذربایجان و اصفهان که دورهٔ انتقالی مهمی را در مورد تعلیم و تربیت و سیاست زدگی تجربه کند. تأسیس مدارس سکولار برای پسران و دختران، تا حدودی در واکنش به فعالیت مبلغان مسیحی، این امکان را به وجود آورد تا تعداد بیشتری از ارمنیان به تحصیل دانش بپردازند. این دانش آموزان به گونه ای چشمگیر تحت تأثیر معلمان خود، که بخش عمدهٔ آنان از قفقاز آمده بودند، قرار می گرفتند. این معلمان ارمنی قفقازی نه تنها درس های لازم در مدرسه را آموزش می دادند بلکه در مقام روشنفکر و فعال سیاسی مفهوم آگاهی سیاسی را هم به دانش آموزان خود منتقل می کردند. با کمک سازمان های جدید التأسیس زنان در اواخر قرن نوزدهم تعداد بیشتری از دانش آموزان وابسته به قشر پایین تر اقتصادی – اجتماعیِ جامعه، به خصوص دختران، وارد این مدرسه شدند، بنابراین در آغاز قرن بیستم، بخشی از جامعهٔ ارمنی ایران در معرضِ تأثیر افکار روشنفکری و سیاسی قفقازی ها قرار گرفته بودند. به وجود آمدن این تأثیرگذاری ها زاییدهٔ سرازیر شدنِ قفقازی های عضو احزاب سیاسی ارمنی، به خصوص احزاب داشناکسوتیون و هنچاکیان، بود که در دههٔ 1890 عملیات خود را در ایران آغاز کردند.

محبوبیت این احزاب، به خصوص داشناکسوتیون به علت فعالیت های اعضای قفقازی آن در اوایل قرن بیستم، به بخش هایی از جامعهٔ ارمنی ایران هم سرایت کرد. شیوه های فعالیتِ انقلابی احزاب سیاسی ارمنی در ایران، به یک مفهوم، بستر لازم برای شرکت آنها در انقلاب مشروطیت ایران را فراهم آورد. بنابراین، ترکیبی از عوامل، عمدتاً حضور جامعهٔ ارمنی ایران، که دورهٔ انتقال سیاسی و روشنفکری را تجربه می کرد، و سرازیر شدن روشنفکران و فعالان سیاسی قفقازی به ایران و نیز انقلابیون، اساس اقدامات آینده را پی ریزی کرد. هر چند این عوامل به نوبهٔ خود برای توجیه یا تبیین تعهدی که احزاب ارمنی در قبال انقلاب مشروطیت ایران به عهده گرفته بود کافی نبود اما علائق سیاسی، ایدئولوژیک و حتی عملی در اتخاذ تصمیم برای شرکت در انقلاب مشروطیت ایران بسیار دخیل بود و تداوم دگرگونی جامعهٔ ارمنی ایران هم بستر مورد نیاز در این راستا را تأمین می کرد.

انگیزه های ایدئولوژیک، سیاسی و عمل گرایانه

پیش از انقلاب مشروطیت، احزاب سیاسیِ ارمنیِ هنچاکیان و داشناکسوتیون از سرزمین ایران به منزلهٔ پایگاهی برای عملیات خود در ایالت های ارمنی نشین عثمانی بهره می جستند و خود را در امور سیاسی ایران درگیر نمی کردند. دلایلی چند وجود داشت که چرا این دو حزب، به خصوص داشناکسوتیون، در 1907 به انقلاب مشروطیت ایران پیوستند و مشارکت و حمایت خود را از این نهضت در مراحل مختلف آن ادامه دادند. لازم به یادآوری است این دلایل برای برانگیختن یک یا هر دو حزب برای اتخاذ چنین تصمیمی مؤثر و کارساز بود. بنابراین، انگیزه های مشارکت تا حدی به هم وابسته بود و هر یک از این دلایل خود ابعادی را در بر می گرفت که سایر دلایل، یکی یا بیشترِ آنها، در آن سهیم بود.

از جمله مهم ترین دلایل شرکت ارمنیان در انقلاب مشروطیت ایران به شرح زیر بود:

– تجاوز عثمانی به ایران و حرکت سربازان عثمانی به درون شمال غرب ایران که از اواخر 1905 آغاز شده بود و به طور ناخوشایندی بر ارمنیان و ایرانیان ساکن در مرز عثمانی و ایران و نیز بر روند نهضت مشروطیت تأثیر گذاشته و در نتیجه داشناکیست ها و هنچاکیست ها را نگران و دلواپس ساخته بود؛

– کودتای کمیتهٔ اتحاد و ترقی و اصلاحِ قانون اساسیِ 1876 در سال 1908 موجب شد تا هنچاکیست ها و به خصوص داشناکیست ها از فعالیت حزبی علیه دولت عثمانی دست بکشند و توجه شان را تا حدودی از عملیات در ایالت های ارمنی نشین عثمانی به ایران معطوف کنند؛

– برداشت هر دو حزبِ ارمنی از انقلاب به منزلهٔ مبارزه ای بود علیه سلطه گری و بهره کشی روسیه، که می کوشید جنبش مشروطیت را از کار اندازد، و اذیت و آزار به ارمنیان روسیه هم به این تلقی دامن می زد؛

– سیاست روسیه در قفقاز هر دو حزب را وادار ساخت تا شگردها و سیاستشان را مورد بازنگری قرار دهند و با همبستگی با نیروهای مخالف روسیه دامنهٔ فعالیتشان را تا قفقاز وسعت بخشند؛

– ارزیابی دوبارهٔ سیاست، که با نقش داشناکیست ها و هنچاکیست ها در خشونت های فرقه ای بین ارمنیان قفقاز و مسلمان ها، از 1905 تا 1906 را تحت تأثیر بیشتری قرار داد، هر دو حزب را وادار ساخت تا اصول آشکار ملی گرایانه شان را زیر سؤال برند و راه را برای تلاش های بسیار ارزنده تر، در راستای همبستگی و آرمان های انترناسیونالیستی سوسیالیسم، هموار سازند؛

– تلقی و توصیف از انقلاب مشروطیت ایران به منزلهٔ بستری برای مبارزه سوسیالیستی و لزوم همکاری با نیروهای مترقی، به عبارتی با سوسیالیست های قفقازی و ایرانی، تنها یکی دو سال بعد از خشونت هولناک بین ارمنیان قفقاز و مسلمانان؛

– توقیف نشریهٔ دروشاک[26](پرچم) ارگانِ داشناکیست، در ژوئیهٔ 1906 از سوی دولت ایرانِ قبل از نهضت مشروطیت موجب شد تا داشناکسوتیون نسبت به مواضع خود در قبال دولت ایران مردد شود و از عملیات حزب در ایران در برابر نفوذ اقدامات این دولت محافظت کند؛

– بحث و جدل پیرامون قوانین مشروطیت و دگرگونی های انقلابی تبریز واقعیت سیاسی و نا امنی تازهٔ زندگی در ایران را نشان داد و موجب شد تا احزاب دربارهٔ بی طرفی تجدید نظر کنند. این جریان برههٔ زمانی بین دسامبر 1906 و دسامبر 1907 را در ایران به دوره ای برجسته تبدیل کرد؛

– سرکوب و سخت گیری استولیپین، که در 1908 آغاز شده بود، بسیاری از فعالان سیاسی را مجبور ساخت تا از روسیه و قفقاز به ایران فرار کنند و در آنجا به آرمان جدیدی – انقلاب مشروطیت ایران – ایمان آورند.

تجاوز عثمانی

مواضع و سیاست احزاب داشناکسوتیون و هنچاکیان در قبال امپراتوری عثمانی و نیز تجاوز امپراتوری عثمانی به قلمرو ایران دست به دست هم داد تا برای این احزاب نخستین عامل محرک برای اقدام سازنده در انقلاب مشروطیت ایران به وجود آید.

برای احزاب داشناکسوتیون و هنچاکیان دشمنی بزرگ تر از نظام سلطان عبدالحمید وجود نداشت. یک سال بعد از شروع انقلاب مشروطیت ایران، داشناکسوتیون در مقاله ای، که مخالفت آن را با دولت عثمانی به بهترین شیوه خلاصه می کند، هشدار داد که امپراتوری عثمانی نه تنها اشتیاق به تصرف سرزمین دارد ((که گویی بر خلاف اصول بین الملل می خواهد نشان دهد ترکیه در واقع می تواند قلمرواش را گسترش دهد)) بلکه آرزویِ شکست تأسیس یک دولت آزادی خواه در ایران را هم در سر می پروراند. در این مقاله، آمده بود: ((امید ما بر این است که مردم ایران با عرقِ ملی درخور ستایش و پشتکار فداکارانه از میان این راهِ همواره طوفانی در تاریخ عبور خواهد کرد و خواهد توانست پُرقدرت شود و سربازانِ نامنظمِ سلطانِ خونخوار، دزدان اجیر شده، را از سرزمین خود بیرون اندازد و شیوهٔ حفاظت از وطن علیه دست اندازی ها و دسیسه چینی های اجنبی را بیاموزد)).

در اواخر1905، با ورود سربازان عثمانی به وِزنه[27](واقع در جنوب غرب دریاچهٔ ارومیه) و لاهیجان (جنوبِ شرق رشت، نزدیک دریاچهٔ مازندران) تجاوز عثمانی به ایران آغاز شد و این درست زمانی بود که اعتراض ها علیه دولت و بست نشستن ها در تهران به وقوع می پیوست. نظر به اینکه مذاکره های بین دولت های شاه و سلطان به شکست انجامیده بود سربازان عثمانی در ژوئن 1906 از موصل به طرف مرز ایران حرکت کردند. بنا به گفتهٔ وِ.آ.بایبوردیان[28]، محقق: ((از تمام نشانه ها این طور برمی آمد که گویی نیروهای مسلح عثمانی در نظر دارند به سوی ارومیه، که از نظر استراتژیک و اقتصادی بسیار با اهمیت است، حرکت کنند)). یک سال بعد در ژوئیه1907، سربازان عثمانی از وان وارد غربِ ارومیه شدند و روستاها و انجمن هایی را که ایستادگی می کردند ویران ساختند. در پاییز، شهرهای شمالِ غربی دشتِ بیل و اُشنو را اشغال کردند. در تابستان هم با کمک قبیله ای از کردها مناطق تارگاوار، دشت و مارگاوار واقع در ارومیه را مستحکم ساختند. این اشغال نظامی عثمانی موجب شد تا هزاران نفر، به خصوص ارمنیان و آشوری ها، به طرف شمال و شرق فرار کنند.

هجوم عثمانی به منطقهٔ پرجمعیت ارمنی نشین، که مرکز فعالیت داشناکیست و نقطه حرکت آنها به ایالت های ارمنی نشین عثمانی هم بود، حزب داشناکسوتیون را نگران کرد. از این گذشته، داشناکیست ها معتقد بودند که ایران فاقد پول، قدرت یا نفوذ سیاسی ای است که بتواند نیروهای عبدالحمید را متوقف کند. بنابراین، در جلسه ای که کمیتهٔ مرکزی آذربایجان در تبریز تشکیل داد اعضای اصلی موضوع جنگیدن در کنار ایرانی ها علیه نیروهای عثمانی را در مرز بررسی کردند. در این جلسه، ((همهٔ هم قطاران موافقت کردند که به مثابهٔ فرزندان یک کشور)) با خطر[تهاجم]((به منافع سرزمین اجدادی مواجه هستیم و موظفیم به پا خاسته و علیه نیروهای ترک وارد نبرد شویم)). داشناکیست ها حتی به منظور اعزام جنگنده به مرز ایران و عثمانی با آشوری ها هم به توافقی دست یافتند. هنچاکیست ها نیز به خطرِ رزمایش های سربازان عثمانی به سوی ایران پی بردند و به ممنوعیت انتقال افراد و کالا در مرز اشاره کردند. آنها علیه اینکه افراد صرفاً ناظر این گونه حرکت ها در مرز باشند هشدار دادند زیرا حوادثی که رخ می داد بر ارمنیان و آرمان های آنها تأثیر می گذاشت.

از نظر احزاب و جوامع ارمنی حرکت سربازان عثمانی به درون منطقه شمالی ایران نمایانگر هجوم در دو جبهه بود – جبههٔ ایدئولوژیک و جبههٔ فیزیکی. در جبهه فیزیکی آنها عملاً با خطر نسبت به جان، مال و فعالیت هایشان مواجه بودند در حالی که در جبههٔ ایدئولوژیک آرمان ها و ایده آل های آنها، که از آزادی و اصول مشروطیت حمایت می کرد، تهدید می شد.

روسیهٔ تزاری در خارج از مرزهای خود

عامل مهمی که باعث مشارکت داشناکیست ها و هنچاکیست ها در انقلاب مشروطیت ایران شد نقشی بود که روسیهٔ تزاری ایفا کرد هم در خارج از مرزهای خود در روابطش با ایران و ژاپن و هم در درون مرزهایش در سیاستی که در قبال اتباع ارمنی اش به کار بست. همان گونه که در مورد امپراتوری عثمانی اشاره کردیم، رفتار امپراتوری روسیه با اتباع خود تلقی و استنباط داشناکیست ها و هنچاکیست ها را از روسیه در ارتباط با انقلاب مشروطیت ایران و لزوم مشارکت در آن به شدت تحت تأثیر قرار داد.

برداشت داشناکیست ها و هنچاکیست ها از انقلاب مشروطیت ایران مبارزه علیه سلطهٔ اجنبی به خصوص سلطه گری روسیه در ایران بود. گرچه انگلیسی ها هم به خاطر بهره کشی شان از ایران و نیز به خاطر قرارداد 1907 انگلستان و روسیه، که ایران را به مناطق نفوذ تقسیم می کرد، مورد اعتراض قرار می گرفتند با وجود این روسیه در عرصهٔ خصومت با حکومت قانون و آزادی نقش اصلی را به عهده داشت. نشریهٔ دروشاک این دو دولت را دزد قلمداد و با تأسف زیاد تأکید می کرد که این توافق تنها مانع از پیشرفت اصول مشروطیت در ایران خواهد بود.

در خلال جنگ روسیه و ژاپن (1904-1905)، و به خصوص بعد از شکست روسیه، به این کشور به منزلهٔ یک امپراتوری غربیِ غیر مشروطهٔ رو به زوال می نگریستند که مغلوبِ تنها قدرت مشروطه در آسیا شده بود. گروه های مختلف در آسیا از مشروطیت به منزلهٔ ((راز قدرت)) یاد می کردند. داشناکسوتیون پیروزی های نظامی ژاپنی ها را به ((سازمان سیاسی آزاد))، که ((متمدن تر)) بود، نسبت می داد. در سر مقاله ای در نشریهٔ دروشاک، آمده بود در حالی که برای پیروزی های اخیر ژاپن در جنگ با روسیه می توان به دلایل زیادی دست یافت اما تنها یک دلیل سایرین را تحت الشعاع قرار می داد و آن ((رژیم خودکامهٔ روسیه)) است.

با مشاهدهٔ نخستین آثار شکست روسیه هنچاکیست ها امپراتوری روسیه را با ((درخت کهنِ تنومندی که درونش پوسیده و تهی است و در برابر طوفانی از جا کنده می شود یا با ضربهٔ کوبندهٔ تبر فرو می پاشد)) مقایسه کرده بودند. ضمناً، این تلقی به روشنی وجود داشت که روسیه تجاوزگر بوده و ژاپن را وادار به جنگ کرده است. در مقاله ای در نشریهٔ هنچاک، روسیه ((خرسِ تنومند شرقی)) خوانده شده بود که از عهدهٔ ژاپنِ کوچک تر برنیامده بود. آنگاه این جنگ را با نبرد داود نبی با جالوت[29]  مقایسه کرده بود.

داشناکسوتیون مانند حزب هنچاکیان از تأثیری که پیروزی ژاپن بر سایر کشورهای آسیا داشت اظهار امیدواری زیادی کرده بود: ((آسیا تجدید حیات یافته است آسیا به ملل آسیا تعلق دارد… منشاء جنبش های جدید در آسیا را باید در پیروزی های ژاپن جست وجو کرد)). کمیتهٔ حزب سوسیال دموکراتِ تبریز در ایران هم در بیانیه ای همین مفهوم را بیان کرده بود: ((اکنون به برکتِ اتحاد ما هر کاری انجام شدنی است، درست مانند ژاپن. ژاپن در نتیجهٔ هوشیاری و عزم آهنین خود دشمنی مانند روسیه را شکست داده است)). داشناکیست ها و هنچاکیست ها، مانند سوسیالیست های روسیه، امیدوار بودند که شکست روسیه به خودکامگی دولت تزاری پایان خواهد داد و نه تنها برای مردم امپراتوری که برای تمام ملل متمدن و بشریت رهایی خواهد آورد. آنها بر این باور بودند که شکست روسیه تاحدودی یک دولتِ مبتنی بر قانون اساسی ولو ناقص را در روسیه به وجود آورده است. تأثیرپذیری مستقیم گروه های داشناکیست از جنگ روسیه و ژاپن و در نهایت از پیروزی ژاپنی ها از نام گروهی از فداییان ارمنی در ایران – ژاپن – مشهود بود.

بنا به اظهار داشناکسوتیون انقلاب مشروطیت ایران نه تنها جنبشی برای برقراری حکومت قانون بلکه نهضتی بود در راستای عدم وابستگی به روسیه و دفع ظلم و بهره کشی آن کشور و نیز علیه ((شاه))، که به یک ((آلتِ دست نابینا یا بینا برای روسیه))، شهرت داشت. تلقی مردم از شاه این بود که او بدترین خائنان است و می خواهد به خاطر ماندن بر سر قدرت و متوقف ساختن روند مشروطیت خواهی مردم و کشورش را قربانی کند. دروشاک در این باره نوشت: ((هیچ کس نمی تواند برای ایران دشمنی بزرگ تر از محمد علی شاه پیدا کند که به جای مظفرالدین شاه، اعطاء کننده مشروطیت در1907، به اورنگ شاهی تکیه زده است)). ضمناً، روزنامه های طرفدار مشروطیت مانند روح القُدُس و مساوات نیز همین احساس را دربارهٔ شاه جدید ابراز کردند؛ برای مثال، روزنامهٔ روح القُدُس شاه را دشمن مشروطیت قلمداد کرد که با قدرت های اجنبی همدست شده است. درحالی که روزنامهٔ مساوات نیز شاه را به قصور در ایجاد امنیت در مرزها و توطئه برای سرنگونی مجلس متهم کرد. افزون بر این، داشناکسوتیون بر این باور بود که دولت روسیه درصدد است تا حرکت مشروطه خواهی را در ایران متوقف کند. با اشاره به کودتای شاه و استفاده از بریگاد قزاق و بمباران مجلس در ژوئن 1908 دروشاک روسیه را سرزنش کرد و نوشت: ((دوباره حکومت تزاری… با درنده خویی خود پسندانهٔ همیشگی در رویداد خونین و اندوهبار ایران دخالت و مشعل آزادی خواهی را خاموش کرد)). سر مقالهٔ این نشریه، به خصوص سرهنگ ولادیمیر لیاخوف، فرماندهٔ بریگاد قزاق، و تزار نیکلای دوم را آماج حمله های خود قرار داده بود زیرا به گفتهٔ این نشریه، مانند سلطان عبدالحمید بدنام شده بودند. به علاوه، دروشاک دربارهٔ مقاصد روسیه، که می خواست شمال ایران را ضمیمهٔ خود کند، به ایران هشدار داد. بعد از اینکه انقلابیون تبریز علیه کودتای شاه ایستادگی کردند و سربازان روسی در آوریل 1909 وارد تبریز شدند و آنها را خلع سلاح کردند، این هشدارها و حمله ها هم علیه روسیه شدیدتر شد. دیدگاه داشناکسوتیون نسبت به روسیه منحصر به حزب و ارمنیان نبود؛ برای مثال، لنین نیز همین نقطه نظر را دربارهٔ مقاصد روسیه علیه ایران ابراز کرد: ((واقعیت این است که روسیه با اطلاع قدرت ها با هر وسیله ای که در اختیار دارد از دسیسه چینی گرفته تا اعزام نیرو با انقلاب ایران مبارزه می کند. اینکه سیاست روسیه این است که آذربایجان را اشغال کند موضوعی غیر قابل تردید است)).

احزاب ارمنی مقاصد روسیه و عثمانی در قبال ایران را زیر سؤال بردند و هر دو را به کوشش برای متوقف ساختن جنبش مشروطیت و تصاحب سرزمین ایران متهم کردند. این دو نظام در این مورد به هم شباهت داشتند و به خاطر پیگیری سیاست های تجاوزگرانه شان در قبال ایران به یک اندازه مورد سرزنش و ملامت قرار گرفتند. عملکردهای این دو نظام به وضوح عوامل انگیزش در تصمیم گیری داشناکیست ها و هنچاکیست ها برای دخالت در انقلاب مشروطیت ایران به شمار می آید.

شرکت در انقلاب مشروطیت و تشریک مساعی با مشروطه خواهان ایرانی و از همه مهم تر با انقلابیون مسلمانِ قفقازی در ایران تنها در 1907 برای احزاب داشناکسوتیون و هنچاکیان امکان پذیر شد و علت آن بازنگری در خط مشی و شگردها و تأکید بر سوسیالیسم و همبستگی در مقابل شکنجهٔ روسیه، خشونت قومی در قفقاز، هجوم عثمانی به ایران و کودتای ترکان جوان بود. به علاوه در اوضاع سیاسی تازه، احزاب دریافتند که عملیاتشان در ایران با تهدید مواجه است و نا امنی تازه ای که برای جان و مال جوامع ارمنی ایران وجود داشت و نیز افزایش نفوذ سوسیالیست ها در انقلاب آنها را واداشت تا در مورد ماهیت و گسترهٔ شرکت در انقلاب، به طور جدی تعمق و تبادل نظر کنند.

شرکت ارمنیان در انقلاب مشروطیت ایران از اوایل 1907 آغاز شد اما با شروع مبارزهٔ مردم تبریز (1908-1909) این مشارکت شدت وحدت بیشتری به خود گرفت.

ادامهٔ گفت وگوها در آذربایجان

درست هنگامی که داشناکیست ها و مشروطه خواهان ایرانی سرگرم مذاکره بودند داشناکیست های گیلان، سلماس، تبریز و ارومیه هم در سومین کنگرهٔ منطقه ای آذربایجان، که از 19 دسامبر 1907 تا 13 ژانویه 1908 برپا شده بود، تشکیل جلسه دادند تا پیرامون عمل گرایی در انقلاب مشروطیت ایران، علاوه بر موضوع های دیگر، به بحث و تبادل نظر بپردازند. نمایندگان دربارهٔ ماهیت انقلاب و نیز دربارهٔ آنچه که دلالت بر شرکت داشناکیست ها در انقلاب داشت به تفصیل مذاکره کردند. در این گفت وگوها استپان استپانیان (1866-1915) و یپرم خان داویتیان[30](1868-1912) دوچهرهٔ بارز و برجسته بودند.

یپرم داویتیان، که به عنوان پدر (هایریک) و خانه به دوش (تاپارکان) نیز شناخته می شد، در 1868 در روستای ((بارسوم)) از توابع ایالت گنجه[31] در امپراتوری شوروی دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ای روستایی به پایان رساند و آنگاه، در کارخانهٔ تولید جوهر لیمو در تفلیس به کار پرداخت. به علت شرکت در مأموریت نافرجام کوکونیان)[32]، که به منظور عبور از مرز عثمانی از طریق روسیه طراحی شده بود، دستگیر و به پنج سال سکونت اجباری در جزیرهٔ ساخالین در سیبری محکوم شد. یپرم به اتفاق هم قطارش، هوسپ مووسیسیان[33]، از آنجا فرار کرد و به کمک برادر هوسپ به نام هنچاکیست رافائل مووسیسیان توانستند خود را تاجر جا بزند و وارد ایران شوند. یپرم در 1896 وارد تبریز شد و در آنجا در فعالیت های داشناکیست ها و از جمله در مأموریت خاناسور در ژوئیه 1897 شرکت جست. او بعد از مدتی اقامت در سلماس و قره داغ در رشت سکونت اختیار کرد و در آنجا تا مدتی در یک کارخانهٔ آجرسازی شریک بود.

گفتنی است استپان استپانیان، ارمنی قفقازیِ متولدِ ایروان، در مأموریت نافرجام کوکونیان در1890، که برای اعزام به ایالت ارمنی نشین عثمانی طراحی شده بود، هم قطارِ یپرم بود. او هم مانند یپرم به جزیرهٔ ساخالین در سیبری تبعید شد و توانست از طریق ژاپن به ایران فرار کند. در 1896 ساکن تبریز و مشغول کار عکاسی شد و پس از عضویت در کمیتهٔ مرکزی آذربایجان به یک هوادار پر و پا قرص شرکت در انقلاب مشروطیت ایران تبدیل گردید.

حمایت داشناکیست های آذربایجان از عمل گرایی

چند ماهی بعد از کودتای بریگاد قزاق در تهران و بمباران مجلس در خلال مقاومت تبریز (ژوئیه1908 – آوریل1909) تصمیم به پیگیری مشارکت جدی نخستین بار از سوی کمیتهٔ مرکزی آذربایجان اتخاذ شد و بعدها کنگرهٔ منطقه ای چهارم هم در 1909 آن را تصویب کرد. تا نیمهٔ سال1908، داشناکیست های آذربایجان از چنین فعالیتی دوری می جستند. برای تصویب شرکتِ فعالانه در انقلاب مشروطیت ایران دو پیشنهاد، یکی له و دیگری علیه آن، مورد بررسی قرار گرفت. پیشنهادی که مخالف ِ عمل گرایی بود نمی پذیرفت که این جنبش بر مبنایی واقعی استوار است زیرا مقاومت در فراسوی آذربایجان گسترش نیافته و دستاوردهای انقلابیون تبریز ناچیز بود. حامیان این پیشنهاد بیم آن داشتند که اگر انقلابیون ایرانی شکست بخورند داشناکسوتیون بدون پشتیبان می شوند و ((افراطیون)) ارمنیان ایران را نشانه خواهند گرفت. آنها استدلال می کردند که دستیابی به حقوقی گنگ و مبهم به قیمت انهدام و نابودی تمام خواهد شد زیرا مخالفان مشروطیت مبارزهٔ مشروطه خواهی را جنگ کفار علیه اسلام می دانستند. اما مهم تر از همه آنها بر این باور بودند که گردن نهادن به التزامی محکم در ایران به مفهوم ترک یا دست کم نادیده گرفتن ارمنیان عثمانی است صرفاً به این دلیل که مشروطیت دوباره در عثمانی برقرار شده بود. ضمناً، مبارزه در سه جبههٔ عثمانی، روسیه و ایران توانِ داشناکیست ها را کاهش می داد.

به هر حال، پیشنهادی که از نقش فعال داشناکیست ها حمایت می کرد مورد تصویب اکثریت واقع شد. توجه حامیان این پیشنهاد معطوف به خصیصهٔ انقلابی حزب و نیز تأثیر انقلاب مشروطیت ایران بر ارمنیان ایران و کلاً خاور نزدیک بود. آنها با این دیدگاه که مشارکتِ فعالانه آرمان ارمنیان عثمانی را به خطر خواهد انداخت به شدت مخالف بودند. از این گذشته، آنها باور داشتند که مشارکتِ داشناکیست ها جنبش را به ((مسیر دلخواه)) سوق خواهد داد، مایهٔ الهام مردم ((مأیوس)) ایران خواهد شد و به آنها و رهبرانشان کمک خواهد کرد تا با سرشت و مطالبات مشروطیت بهتر و بیشتر آشنا شوند. ضمناً، چنین نتیجه گرفتند که مبارزهٔ مشترکشان با ایرانیان علیه استبداد این فرصت را برای ارمنیان ایجاد خواهد کرد تا همچون ((فرزندان همین سرزمین مادری))، خواستار مساوات واقعی شوند.

یک سال بعد کنگرهٔ همگانی پنجم، که در دسامبر 1909 در وارنای بلغارستان تشکیل شد، این تصمیم آذربایجان را تصویب کرد و سرانجام به کلیه گروه های داشناکیست در ایران دستور دادند تا در انقلاب مشروطیت ایران فعالانه شرکت و از کلیه فعالیت هایی که تا آن زمان صورت گرفته بود به طور رسمی حمایت کنند. گفتنی است تنها چند ماه بعد از اینکه نیروهای انقلابی، از جمله ارمنیان اصفهان و رشت، تهران را باز پس گرفتند محمدعلی شاه خلع و شیخ فضل الله نوری اعدام شد، این تصمیم اتخاذ گردید و حدوداً در همین موقع شاه سابق هم ایران را به مقصد ادسا در روسیه ترک گفت. به بیان دیگر اوضاع امیدوار کننده می نمود.

کنگره برای اتخاذ این تصمیم، پنج عامل را مورد توجه قرار داد:

1- اینکه گرایش های سوسیالیستی در انقلاب مشروطیت ایران وجود دارد؛2- اینکه تجدید حیات ایران برای کشورهای همسایه اش هم مفید خواهد بود؛3- اینکه در چارچوب نهضت مشروطیت بر اصلاح و بهبود منافع فرهنگی، ملی و اقتصادی جامعهٔ ارمنی ایران تأکید شده است؛4- اینکه شرکت داشناکسوتیون در این نهضت موجب برقراری مجدد روابط قومی بین ارمنیان و مسلمانان خواهد شد؛ و5- اینکه انقلاب ایران موجب خواهد شد تا ارمنیان و مسلمانان قفقاز و امپراتوری عثمانی با هم متحد شوند. کنگره آنگاه به این نتیجه رسید که مشارکت فعال در انقلاب مشروطیت ایران مناسب ترین اقدامی است که گروه های داشناکیست در ایران باید صورت دهند، زیرا این امر موجب خواهد شد تا با عناصر طرفدار مردم سالاری ایران روابطی نزدیک ایجاد شود، برای تأسیس احزاب کارگری در میان ایرانیان مطابق با جهان بینی حزب همکاری و از طریق قوانین مرکزی تشکیل نهادهای ملی و فرهنگی تضمین شود.

در هر حال بعد از بحث و جدل های مفصل و طاقت فرسا، که بین داشناکیست های داخل و خارج ایران درگرفت و نیز بعد از گذشت دو سال از نخستین تصمیم، که در 1907 اتخاذ شده بود، سرانجام گروه های داشناکیست مشارکت فعالانهٔ خود را در انقلاب مشروطیت ایران آغاز کردند. یادآوری می کنیم بعضی از گروه ها، مانند شاخهٔ آذربایجان، پیش از این با مشروطه خواهان ایران مذاکره کرده بودند که به آغاز مشارکت در انقلاب انجامیده بود.

مشارکت داشناکیست

مشارکت عملی بین ارمنیان و ایرانی ها تا میانهٔ1908، که محمدعلی شاه و بریگاد قزاق دست به کودتا زدند (ژوئن1908) و تبریز مرکز مقاومت شد (ژوئیه1908)، تحقق نیافت هر چند اقداماتی صورت می گرفت که به صورتی نمادین نشان از همبستگی بین این دو قوم و حمایت تودهٔ مردم ارمنی از انقلاب مشروطیت ایران در مراحل آغازین آن داشت؛ برای مثال، در ژوئیه1906، کمیته تهران تعداد پنج صندوقِ شکر برای مصرف با چای برای کسانی که در محوطهٔ کنسولگری انگلستان تحصن گزیده بودند فرستاد. در اوت1906، بعد از اینکه فرمان ملوکانه برای تأسیس مجلس و تنظیم پیش نویس قانون اساسی صادر شد، کمیتهٔ تهران نیز از روحانیان طرفدار مشروطیت (مجتهدان) استقبال شایانی کرد. آنها چادرهای بسیار بزرگ برپا کردند و در حالی که روحانیان ارمنی همراه با یکصد نفر از ارمنیان از روحانیان استقبال می کردند مشغول پذیرایی با شیرینی، میوه، لیموناد و چای هم بودند. حال آنکه مشروطه خواهان ایرانی از خوردن شیرینی لذت می بردند اما اسلحه برایشان لذت بخش تر بود.

در ژوئیه 1908 بعد از کودتای محمد علی شاه در تهران، مقاومت تبریز برای برانگیختن و دامن زدن به واکنشی ملموس از سوی گروه های داشناکیست در آذربایجان عاملی مهم و چشمگیر بود. حتی پیش از آن در اواسط ژوئیه1907، انجمن سلماس داشناکسوتیون را فراخوانده بود تا مقداری گندم به مبارزان هدیه کند. ریاست داشناکیست های شاخهٔ سلماس به عهدهٔ سامسون (استپان تادئوسیان)[34] (1870-1945)، برادرزادهٔ کریستاپور میکائیلیان، کمک مؤسس حزب، بود. سامسون به سبب تجربه اش در مقام اسلحه ساز، مسئول زرادخانهٔ داشناکیست ها در تفلیس و بعدها در آذربایجان شد. سامسون، قفقاز را ترک کرد و در1897، در ایران جای گزید و توانست روابط حسنه ای بین ارمنیان و ایرانیان، از قومیت ها و دیانت های مختلف، به وجود آورد و زمینهٔ همبستگی را در انقلاب مشروطیت ایران فراهم کند.

به رغم هشدارهای فرماندهٔ نظامی ماکو (سردار) مبنی بر شرکت نکردن در مبارزهٔ مشروطه خواهی با این وصف کمیتهٔ داشناکیست های سلماس به رهبری سامسون در اکتبر 1908 تصمیم گرفت تا به مبارزان ایرانی یاری رساند و در ضمن تدارک و تأمین مبارزان داشناکیست و دهقانانِ ارمنی را هم برای مبارزه آغاز کرد. یادآوری می کنیم، پیروزی موقتِ مقاومت تبریز، که در اوایل اکتبر موفق شد نیروهای طرفدار شاه را از قرارگاه های فرماندهی ستارخان و باقرخان در امیرخیز[35] و خیابان[36] وادار به عقب نشینی کند و تهدید روسیه در همان سال برای اعزام نیرو به ایران به منظور حفاظت از اتباع خویش، احتمالاً از عوامل بسیار مؤثر در اتخاذ این تصمیم بوده است. داشناکیست ها موافقت کردند تا برای حفظِ دیلمان، واقع در حوالی دریاچهٔ ارومیه، یاری رسانند و در این راستا با کمک مجاهدان تبریز، وابسته به تشکیلات سوسیال دموکرات ها، موفق شدند این شهر و دیگر شهرها و روستاهای منطقه را به تصرف خود درآورند. بعد از تصرف دیلمان، دو نفر داشناکیست برای عضویت در انجمن سلماس انتخاب شدند و کمیتهٔ مختلط ایرانی و ارمنی با مشارکت این دو داشناکیست تأسیس شد. در همین موقع، کمیته های مختلط مشابه، که اعضای آن برای تنظیم طرح حفاظت از شهر با هم همکاری می کردند، در خوی و ارومیه نیز تأسیس شد.

ستارخان

بعد از شروع جنگ داخلی در آذربایجان در 30 ژوئیه1908، کمیتهٔ مرکزی آذربایجان بلافاصله تصمیم گرفت تا دربارهٔ تلاش مشترک با ستارخان، یکی از رهبران مقاومت تبریز و ازچهره های محبوب در تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، وارد مذاکره شود. کمیتهٔ مرکزی به نمایندگان خود اختیار داده بود تا ضمن مشاوره و تأمین اسلحه و مهمات بسیار هوشیار و مراقب هم باشند تا مبادا ((فرصتی برای بدگمانی و تحریک)) فراهم آید.

در نخستین جلسه ای که بین ستارخان و داشناکیست ها تشکیل شد، ستارخان در پاسخ به پرسش داشناکیست ها توضیح داد که هدف این جنبش کلاً برقراری مشروطیت و مبارزه علیه دولت و ((حامیان رسمی و غیر رسمی)) آن است. او در ادامه افزود با وجودی که در حال حاضر مجاهدان از نیرو و اسلحهٔ کافی برخوردارند اما از نظم و انضباط بی بهره اند و می توان با پشتیبانی و مشاوره این نقطه ضعف را اصلاح کرد. بنابراین داشناکیست ها فهرستی برای ستارخان فراهم کردند که شامل هفده پیشنهاد برنامه ریزی شده برای ایجاد نظم و القای انضباط در میان سربازان بود. دامنهٔ این پیشنهادها از تقسیم سربازها به گروه های کوچک تر تا مقررات دربارهٔ رفتار با تودهٔ مردم را در بر می گرفت. به علاوه، داشناکیست ها پیشنهاد کردند که همقطاران و تودهٔ مردم از طریق صدور اعلامیه های مکرر در روند خواسته ها و اقدام های خود قرار بگیرند. در بین مردم از طریق تظاهرات روحیهٔ نافرمانی ایجاد شود و خواسته های آنها به طور رسمی به اطلاع نمایندگان اروپایی و مطبوعات داخل کشور رسانده شود تا به این شیوه بتوان توضیحات گمراه کننده و نادرست را تکذیب کرد. داشناکیست ها همچنین نسبت به هرگونه غفلت در مناطق روستایی هشدار دادند زیرا نیروهای مرتجع در آنجا از بیشترین نفوذ برخوردار بودند.

از طرفی کمیتهٔ مرکزی در 21 اوت 1908 تصمیم گرفت تا دست کم پنجاه نفر رزمنده، که شامل ده نفر نارنجک انداز و توپچی در تبریز می شد، در اختیار ستارخان قرار دهد و انتظار می رفت که حدوداً صد نفر فدایی هم از سلماس و ارومیه در اختیار ستارخان قرار گیرد. در 22اوت1908، شرایط قرارداد بین داشناکیست ها و مجاهدان تنظیم شد و هر دو طرف، از جمله ستارخان و چهار رهبر مجاهد دیگر، برخلاف قرارداد بین روستوم و تقی زاده، آن را امضائ کردند. تشکیل گروهی با هفت عضو برای اشاعهٔ نهضت مشروطه خواهی در تمام مناطق ایران و برقراری دوبارهٔ قانون اساسی و ایجاد نظم و نیز تشکیل کمیته ای با سه عضو برای هماهنگ کردن تمام فعالیت های نظامی در نظر گرفته شده بود. داشناکیست ها مجاز بودند در کمیتهٔ اول دو الی سه نفر نماینده و در کمیته دوم یک نماینده داشته باشند. داشناکیست ها می بایست سی نفر سرباز با اسلحه و مهمات و نیز هزینه های مسافرت به تبریز را تأمین می کردند اما هزینه های بعدی به عهدهٔ کمیته بود. شرایط زندگی این سربازان هم می بایست مانند شرایط زندگی مجاهدان ایرانی باشد. به علاوه، داشناکیست ها می بایست در مطبوعات و نیز در سایر رسانه های ذکر نشده تبلیغات گسترده ای را سامان می دادند. آخرین نکتهٔ قرارداد کمیتهٔ تازه تأسیس تبریز را موظف می ساخت تا با دفتر شرقی داشناکسوتیون ارتباط منظم برقرار کند.

ستارخان به اهمیتِ حضورِ مبارزان داشناکیستِ قفقازی در کنار خود واقف بود زیرا آنها کوله باری از تجربه و آگاهی همراه داشتند کما اینکه بیشترین انقلابیون قفقازی هم کبه نیروهای مشروطه طلب ملحق شدند از همین ویژگی برخوردار بودند. کِری[37] و روستوم هر دو با ستارخان همکاری نزدیک داشتند و در مبارزهٔ نظامی تبریز علیه صمد خان (شجاع الدوله)، حکمران مراغه، واقع در جنوب شرق دریاچهٔ ارومیه، عملاً شرکت کردند. گفتنی است داشناکسوتیون از کِری (وفات1916) درخواست کرده بود تا تعدادی رزمندهٔ ارمنی، حدوداً 25 نفر، با خود از قفقاز به ایران بیاورد و فرماندهی آنها را هم خود به عهده گیرد. کِری، اهل ارزروم، فداییِ داشناکیستِ بسیار فعالی بود که مانند روستوم در خشونت های قومی قفقاز، که از 1905 آغاز شد، شرکت داشت. روستوم، مانند بسیاری از همقطارانش، نه تنها یک رهبر روشنفکر و یک معلم که یک فرماندهٔ نظامی هم بود که مأموریت های فداییان را در قفقاز و ایران سازماندهی می کرد. او به خصوص در ساخت بمب مهارت داشت و مواد منفجره ای را که مبارزان تبریز به کار می بردند، در آزمایشگاه کوچکِ داشناکیست ها، واقع در یکی از محله های ارمنی نشین تبریز، تهیه می کرد. داشناکیست های قفقاز همراه نیروهای تحت امر ستارخان و باقرخان، بین پاییز 1908 و ورود سربازان روسی در آوریل1908، در چندین جنگ در الوار، صوفیان، مرند و موجومبار[38]، که ساکنانش ارمنی بودند، شرکت کردند. پس از آن، روستوم رهسپار وان شد و کِری هم به سلماس فرار کرد اما بعدها به تبریز برگشت تا برای تصرف تهران در ژوئیه 1909 به یپرم خان ملحق شود. به گفتهٔ منگول بیات[39]، محله های ارمنی نشین در تبریز به صورت مراکز عمدهٔ مقاومت درآمده بود.

روابط بین داشناکیست ها و ستارخان بین دوستی و دلخوری در نوسان بود. داشناکسوتیون آشکارا از ستارخان با عنوان قهرمان مقاومت تبریز تمجید می کردند. با این وجود، افراد داشناکیست در مکاتبات خصوصی خود دربارهٔ فرماندهٔ مقاومت تبریز نظر متفاوت داشتند. هوسپ هووانیسیان در خاطرات خود که بعد از مرگش انتشار یافت ستارخان را به منزلهٔ فردی ((درست کار، صادق، شجاع و مقاوم)) تحسین می کند و اعلام می دارد که ستارخان و یپرم خان رهبرانی بودند که ایران را نجات دادند.

ارامنه و یپرم خان: مبارزۀ برونی

سربازان ارمنی، به خصوص داشناکیست ها، به فرماندهی یپرم خان و کِری نیرویی مفید و گه گاه حیاتی بودند و در بسیاری از عملیات نظامی از جمله مقاومت تبریز (آوریل1909 – ژوئیه1908)، اشغال رشت، قزوین و تهران (فوریه تا ژوئیه1909)؛ جنگ های مربوط به شکست محمدعلی شاه و برادرش سالارالدوله (ژوئیه – اوت 1911 و نیمهٔ1912)؛ و در سایر جنگ ها علیه قوای ضد مشروطهٔ رحیم خان و شاهسون ها نقش بسیار مهمی ایفا کردند. علاوه بر یپرم خان و کِری فداییان داشناکیست مانند خِچو[40](وفات1915) و نیکول دومان (نیکوقایُس ترهووانسیان، قرابابا[41]) (1867-1914) که فداییان را در قفقاز آموزش می دادند و در خلال کشمکش های قومی فرمانده عملیات بودند (1905-1906) گروه های فدایی ارمنی را هم در قفقاز رهبری می کردند. دومان، که اهل قره باغ، داشناکیستی فدایی و نیز معلم، بود در اوایل دههٔ 1890 در تبریز و سلماس کاملاً شناخته شده بود. او همراه یپرم خان در مأموریت 1897 خاناسور شرکت کرده بود. آنها برای تلافی کشتار فداییان به دست یکی از قبیله های کُرد ایران را به مقصد آنجا ترک کرده بودند. دومان در 1911 وارد ایران شد. به نقل از هوواک استپانیان[42]، که اطلاعاتش را از دوستِ نیکول دومان، داشناکیست کاراپت پیونیان[43]به دست آورده بود، دومان مخالفِ شرکت داشناکسوتیون در انقلاب مشروطیت ایران بود و اعتقاد داشت کمک به انقلابیون ایرانی حزب را، با آشکار ساختن فعالیت هایش برای دولت های ایران و عثمانی، به خطر خواهد انداخت و اگر نیروهای طرفدار نظام شاه پیروز شوند از ارمنیان انتقام خواهند گرفت. افزون بر این، او معتقد بود شرکت ارمنیان در انقلاب مشروطیت ایران به منافع ملی، فرهنگی و اقتصادی خلق ارمنی آسیب رسانده است. با وجود این، او به رغم دیدگاه های شخصی خود به تصمیم حزب گردن نهاد و در جنگ علیه محمد شاه (اوت – ژوئیه1911) شرکت جست.

بعد از انتصاب یپرم در مقام رییس نظمیهٔ تهران، تعدادِ سربازان ارمنیِ شرکت کننده در عملیات نظامی به نام مشروطه خواهی افزایش یافت زیرا ارمنیان عمدتاً به هنگِ تحت امر یپرم خان ملحق شدند تا به حکومت مشروطهٔ نو پا و چهرهٔ نظامی ِ ارمنیِ موفق اش خدمت کنند. گفتنی است تعداد زیادی از سربازان ارمنی، احتمالاً دویست نفر به فرماندهی یپرم خان به نیرویی مرکب از چند صد تن بختیاری، مجاهدان و قزاق ها پیوستند تا از شورش رحیم، که از پاییز 1909 علیه دولت مشروطه در اردبیل آغاز شده بود، جلوگیری کنند. این شورش به رهبری قربان علی و جهانگیرخان افشار به زنجان نیز سرایت کرده بود. در حالی که نیروهای شورشی زنجان تا حدودی به آسانی به دست نیروهای دولتی شکست خوردند اما رحیم خان دشمنی سرسخت تر بود. به نقل از گریشاخان و یپرم خان نیرویِ دویست نفری ای متشکل از پنجاه تن بختیاری، پنجاه تن قزاق و صد تن ارمنی، در دسامبر 1909 در قره داغ، واقع در شمال آذربایجان، به مصاف قوای رحیم خان، که فرزندانش و صمدخان هم عضو آن بودند، رفتند. در ماه محرم، بین این دو نیرو آتش بس برقرار شد اما در اواسط ژانویه 1910 جنگِ آنها از سر گرفته شد. بنابراین، منطقهٔ قره داغ در جاهایی چون مهروان و اهر، واقع در شمال شرق آذربایجان، صحنهٔ جنگ بین این دو نیرو بود که داشناکیست هایی چون خچو، که در جنگ زخمی شد، و گریشا هم در آن شرکت داشتند. به نقل از گریشا خان، رحیم خان در تلاش برای جلب ایرانیان و شکست یپرم خان توجه مجتهدان بلندمرتبهٔ اهر و حکمران ایالتی قره داغ را به ((کافر)) بودن یپرم خان جلب و حاکم را متهم کرد که علیه مسلمانان به مسیحیان کمک می کند. هنگامی که حاکم به یپرم خان اطلاع داد رحیم خان می کوشد تا مسلمانان را علیه یپرم خان تحریک کند یپرم خان به حاکم گفت به رحیم خان تفهیم کند: ((یپرم قبل از آن که مسیحی یا ارمنی باشد، ایرانی است و برای ترقی و پیشرفت سرزمین اجدادی اش می جنگد و از کلیه حقوق شهروندی ایران برخوردار است)). در ژانویه1910، رحیم خان شکست خورد اما توانست از مرز بگذرد و به روسیه فرار کند. لذا، نیروهای تحت امر یپرم خان پیروزمندانه به تهران بازگشتند و به نحوی شایسته مورد استقبال قاطبهٔ اهالی و جامعهٔ ارمنی قرار گرفتند.

دیری از مراجعت یپرم خان به تهران نگذشته بود که برای شرکت در عملیات به تبریز فرا خوانده شد. گفتنی است نیروهای روس از زمان ورودشان به تبریز در آوریل 1909 آنجا را ترک نکردند و مدعی بودند که علت ادامهٔ حضورشان وجود انقلابیون ستارخان و باقرخان در تبریز است. هر چند که یپرم خان توانست این دو چهرهٔ مشروطه خواه را قانع به ترک تبریز و عزیمت به تهران کند با این وصف این امر موجب عقب نشینی سربازان روسی نشد. در تبریز کِری و تعداد نامعلومی از داشناکیست ها و بختیاری ها به یپرم خان ملحق شدند و در پایان مارس 1910 برای مقابله با نیروهای شاهسون پیشروی شان را به طرف اردبیل آغاز کردند. این جنگ تا مه1910، که تعداد زیادی از فرماندهان شاهسون تسلیم شدند، به درازا کشید. لذا، نیروهای یپرم خان اردبیل را ترک و با عبور از شهرهای آستارا، انزلی، رشت و قزوین به تهران مراجعت کردند. در بین راه، ایرانی ها و ارمنیان، به خصوص زنان، که به افتخار این قهرمانان پیروز شعر می خواندند، گل می ریختند و سخنرانی می کردند، به طرزی بسیار با شکوه از آنها استقبال کردند.

بیش از یک سال بعد، دولت مشروطه مورد تهدید جدی واقع شد و به قابلیت های نظامی افراد یپرم و نیروهای بختیاری نیاز پیدا کرد. لازم به یادآوری است اخبار رسیده به تهران در ژوئیه 1911 حکایت از این داشت که شاه سابق، محمد علی شاه، از روسیه برگشته و همراه با هوادارانش مشغول تدارک حمله به تهران است. بنابراین، فرماندهی نیروهایی که علیه شاه سابق سازمان داده شده بودند به سردار بهادر، فرزند سردار اسعد، و یپرم خان، که تعداد دویست سرباز ارمنی در اختیار داشت، سپرده شد. در عین حال که قوای دولتی هواداران محمد علی شاه را شکست داده بودند سالارالدوله، برادر شاه سابق، به جنوبِ غرب ایران حمله و همدان را اشغال کرد. افزون بر چند صد تن بختیاری و صد تن ژاندارم 150 سرباز ارمنی به فرماندهی یپرم خان و کِری با نیروهای سالارالدوله جنگیدند و در سپتامبر 1911 آنها را در باغ شاه شکست دادند. آنها کوشیدند سالارالدوله را در همدان به اسارت درآورند اما موفق نشدند زیرا به لرستان فرار کرده بود. او چند ماه بعد برگشت و اقتدار دولت را بار دیگر مورد تهدید قرار داد.

در این نبردها و نبردهای دیگر، سربازهای ارمنی، به رغم تعداد اندکشان، بسیار کار آمد بودند. بر اساس توافقی کتبی خیاطی به نام خیاط هووانس موراتیان[44] می بایست تعداد دویست دست لباس برای دویست ارمنیِ تحت امر یپرم خان تهیه می کرد، بنابراین می توان اطمینان داشت سربازانِ ارمنی، که در 1911 با نیروهای محمد علی شاه جنگیدند، دست کم دویست تن بودند. علاوه بر این منبع، منابع متنوع دیگری از مکاتبات گرفته تا خاطرات وجود دارند که پنجاه الی صد نفر به این دویست تن اضافه می کنند و بر اساس فهرست مقتولان سال 1907 تا 1908 باید دست کم 35 نفر دیگر به این تعداد اضافه کرد. ضمناً، اسماعیل رائین اسامی 52 نفر از سربازهای ارمنی را که از سال 1908 تا 1912 کشته شده اند ارائه می دهد. مورگان شوستر، مشاور مالی امریکا، نیز حدوداً سیصد سرباز ارمنی، جمعیِ نیرویی که علیه روس ها سازمان داده شده بود را بازشماری می کند. بنابراین دست کم، جمعاً 235 و شاید هم بیش از سیصد سرباز ارمنی، اکثراً ایرانی و قفقازی، در انقلاب مشروطیت ایران شرکت داشته اند. به رغم اینکه با انقلابیون ایرانی توافق شده بود تا بخشی از هزینه های سربازان ارمنی را تأمین کنند به احتمال زیاد این وجوه از طریق منابع داشناکیست ها، از جمله جمع آوری اعانه، تأمین می شد. بنا به گفتهٔ مورخ داشناکیست، میکائیل واراندیان[45]، دفتر غربی در ژنو به دفعات مبلغ سی هزار فرانک سوئیس به ایران فرستاد و در فوریه 1909 این دفتر از انجمن های منطقه ای به طور ویژه درخواست کرد تا برای رزمندگان تبریز اعانه جمع آوری کنند. در نتیجه از مصر، بلغارستان و ایالات متحده پول به ایران فرستاده شد. ارمنیان ایران و خارج از ایران بین 1908 و 1909 به جمع آوری اعانه پرداختند که در نتیجهٔ آن مبلغ پانصد دلار از ایالات متحده، شش هزار فرانک از استانبول، ده هزار روبل از باکو و هزار تومان از ایران جمع آوری شد.

نتیجه گیری

بین سال های 1907 و1911، ارمنیان ایران و قفقاز به رغم تعصب ها و محدودیت های خودِ ایرانیان و دیگران در قول و در عمل به انقلاب مشروطیت ایران یاری رساندند. علی رغم اختلاف های مسلکی، شخصی، قومی یا مذهبی این حکایت بی تردید صحنه ای ایجاد کرد برای تبادل آرا و سیاست ها، همکاری ها و تلاش صمیمانه برای به دست آوردنِ همهٔ آنچه لازمه مشروطه خواهی و نیز ایجاد پیوندهای پایدار بود. با همهٔ اینها در اوایل 1911 یأس و سرخوردگی آغاز شد. در حالی که هنچاکیست ها تا حدودی بعد از استقرار دوبارهٔ مشروطیت در 1909 از امور سیاسی کناره گرفتند داشناکیست ها تلاش خود را به منظور اثر گذاری بر جنبش ادامه دادند اما در1910 و به خصوص در 1911 شروع کردند به تردید جدی دربارهٔ سمت و سوی جنبش و موفقیت های آن را زیر سؤال بردند و از دولت ایران انتقاد کردند حتی، یپرم خان هم باید تا حدودی احساس سرخوردگی کرده باشد. اقدامات یپرم خان به طور حتم بیانگر فعالیت های آن کسی نبود که در اوایل1909، دربارهٔ جنبش مشروطیت ایران عبارت تحسین آمیز زیر را برای همسرش نوشته بود: ((تو نوشته ای که با شرکتِ من ایران آزاد نخواهد شد و مردمان بومی باید فعالیت کنند. بله عزیزم، من هم با تو موافقم اما دیگر این ایرانی نیست که تو آن را دیده ای. ایران خیلی عوض شده است. همه در این انقلاب شرکت می کنند و اوضاع به طور معجزه آسایی رو به پیش می رود. ظرفِ دو ماه، همه چیز سامان خواهد یافت و ایران آزادترین کشور خواهد شد [تأکید شده])). علاوه بر این، احتمالاً مشکلات و تنش های بین داشناکیست ها و سایر احزاب هم خسارت ها و تلفات زیادی به بار آورده بود و حزب به مرور به این واقعیت گردن نهاد که نوش داروی مشروطه خواهی، که همهٔ آنها جست وجو می کردند، به ناکامی منجر شده بود.

انقلاب مشروطیت ایران برای متحد ساختن اقوام با سلایق اجتماعی و اقتصادی مختلف، قومیت های مختلف، باورهای دینی و مکتبی مختلف و حتی کشورهای مختلف، در مبارزه برای مجلس و قانون اساسی، انقلابی بی نظیر بود. این جنبش از این هم فراتر رفت و برای گروه های متفاوت مفهوم متفاوت ایجاد کرد. برای ارمنیان انقلاب ایران پیامدی گسترده داشت که بر بصیرت فردی، پیشرفت مکتبی آنها و نیز بر سرنوشت قوم ارمنی تأثیر گذاشت. آنها به این علت در جنبش مشروطیت ایران شرکت کردند که تصور می کردند رویدادهای آشکار ایران به طور تنگاتنگ با حال و آینده قوم ارمنی در ایران، قفقاز و امپراتوری عثمانی گره خورده است. موقعیت و فعالیت احزابِ سیاسیِ ارمنی پیش از انقلاب ایران و نیز تلاش آنها در راستای نزدیک تر شدن به آرمان های سوسیالیسم مشارکت فعال آنها را در انقلاب جایز شمرد و همکاری شان را با مشروطه خواهان ایرانی و قفقازی، شدنی ساخت.

داشناکیست ها، همچون هنچاکیست ها و سایر سوسیال دموکرات ها، در روند جنبش مشروطیت کمک شایان توجهی کردند. با وجود این در مراحل بعدی جنبش، به علت عوامل درونی و برونی خدمات آنها در هر عرصه ای – روشنفکری، نظامی یا دیگر خدمات – برایشان سرخوردگی و درماندگی به بار آورد اما دیری نپایید که امید و الهام بر تعصب های قومی و کشمکش ها غالب شد و آنها را به مبارزه برای آرمانی مشترک ترغیب کرد. در پایان همین دوره نوعی احساس شکست و سرخوردگی همراه با احساس پیشرفت نداشتن و حتی، سیر قهقرایی ریشه دوانید و خیلی ها را وا داشت تا خردمندی و عاقلانه بودن این ایثارگری ها را زیر سئوال ببرند. هنچاکیست ها قبل از 1910 از انقلاب مشروطیت ایران کناره گرفتند و در 1912 داشناکسوتیون دچار یأس شد و این زمانی بود که حزب تمرکز فعالیت خود بر رویدادهای ایالت های ارمنی نشین عثمانی و روسیه، که در پایان دهه دوم قرن ارمنیان را کلاً جذب و حضورشان را تقریباً در منطقه تهدید می کرد، شروع کرده بود. این به آن معنی نبود که ارمنیان دیگر در امور سیاسی ایران سهمی نداشتند و پایان شرکت ارمنیان در جنبش مترقیانه ایرانیان هم محسوب نمی شد. شرکت ارمنیان، اگرنه به آن اندازه که در انقلاب مشروطیت ایران صورت گرفت ولی با توجه به تناسب آن با جمعیت ارمنی ایران بسیار بالا بود.

اغلب این طور انگاشته می شود که اکثریت ارمنیان ایران تحت تأثیر جنگ جهانی اول و افزایش پایگاه جامعه شان با ورود آوارگان به ایران و تشکیل یک جمهوری مستقل از 1918 تا 1920 و نیز وجود یک جمهوری در اتحاد جماهیر شوروی هویت خود را بیشتر بر اساس ملی گرایی ارمنی تعیین می کردند تا ملی گرایی ایرانی. با همه اینها در اواسط قرن بیستم اکثریت ارمنیان ایران رابطه مستقیمی با ارمنستان نداشتند. این امکان نیز هست که ارمنیان در حالی که موطن دلخواهشان ارمنستان بود و نیز به رغم اینکه ارمنیان ایران خواستار ارمنستانی بدون سلطهٔ شوروی بودند اولویت نخستشان نه آزادی موطن دلخواه بلکه حفظ و سعادت جامعه شان بوده است. گفتنی است ایران موطن واقعی آنها بود و هویت روزمره شان به طوری تنگاتنگ با واقعیت ایران گره خورده بود. با وجودی که عموماً این تصور وجود دارد که دیاسپورا[46]تا مراجعت به موطن اصلی، فرایندی گذرا و موقتی است اما اکثر قریب به اتفاق ارمنیان ایران، دربارهٔ این کشور و اقامت در آن از احساس سرزمینی همیشگی برخوردار بودند. احتمالاً، برای بخش کوچک تری از ارمنیان ایران، که بیشتر با سیاست آمیخته شده بودند، این طور نبود؛ یعنی، کسانی که در احزاب سیاسی ارمنی شرکت داشتند و هدف عمده شان، به میزانی متفاوت، آزادی سرزمین اجدادی شان یعنی ارمنستان بود. از نظر این احزاب اوضاع و واقعیتی متفاوت وجود داشت و آنها بیشتر به هویت ارمنی شان تعلق داشتند. با وجود این، از نظر خیلی ها، از جمله احزاب سیاسی، آنچه بسیار با اهمیت بود حفظ و تأمین منافع جامعه ارمنی ایران بود و نه قربانی کردن آن برای تأمین منافع در جایی دیگر. لذا، هویت همراه با رویایی ارمنی آمیخته با واقعیتی ایرانی نشان از آن دارد که هویت مرکب که ارمنیان ایران آن را تجربه کرده و استحکام بخشیده بودند تا قرن بیستم ادامه و گسترش یافت هر چند احتمالاً این هویت انعطاف پذیر نبود و محدودیت هایی آن را مقیّد می ساخت. افزون بر این، سیاست متمرکز سازی، همگن سازی و ملی گرایی ایران تأثیری دوگانه بر ارمنیان ایران داشت زیرا هر دو شاه خاندان پهلوی کوشیدند تا با حذف بعضی از حقوق و امتیازها این جامعه را در جایگاه اجتماعی کلانِ ایران ادغام کنند. زبان پهلوی و نظام آموزش و پرورش یا حتی ادغام پسران پیشاهنگ ارمنی در تشکیلات جدیدالتأسیس گسترده تر ایران تأثیری دوگانه برجای گذاشت. در حالی که احتمالا ً ارمنیان ایران با ایرانی شدنِ اجباری شان مخالف بودند با وجود این ادغام اجباری احساسات یا واقعیت حاشیه نشینی یا ناچیز شمردنشان را کاهش داد و موجب اشتمال آنها در جامعه گسترده تر ایرانی شد. به علاوه، برای ملی گراهای ایرانی که می کوشیدند بین هویت کهن پیش از اسلام با هویت یکدستِ امروزینشان رابطه مستقیمی به وجود آورند ((ارمنیان توانستند برای گذشته آریایی آنها پیوند فرهنگی بی وقفه ای تأمین کنند)). با همه اینها انقلاب مشروطیت ایران نخستین و آخرین رویدادی بود که احزاب ارمنی با چنین شور و حرارت منابع و اعضای خود را به آن اختصاص دادند و برای آرمانی ایثار کردند که آرمان یا موطن ارمنی واقعی شان را در بر نمی گرفت.

پی نوشت ها:

1-  Janet Afary

2-  Andre Amourian

3-  Dashnak

4-  Hnchak

5-  Tria Vlass Mgzeladze

6- Tsar NicholasII

7-  Grigorii Golitsin

8-  P. A..Stolipin

9-  Armenakan

10-  Nathan Glazer

11-  Daniel Moynihan

12-  A. L. Epstein

13-  Patricia Higgins

14-  Craig Calhoun

15-  Nersisian

16-  Aramian

17-  Hrachia Acharian

18-  Nikol Aghbalian

19-  N. Hanguyts

20-  Rostom

21-  Rafael Movsisian

22-  Hayrapet Panirian

23-  P. A. Stolipin

24-  Keri Arshak Gavafian

25-  Sedrak Banvorian (Mirzoian)

26-  Droshak

27-  Vezneh

28-  V. A. Bayburdian

29-  David and Goliath

30-  Yeprem Khan Davitian

31-  Gandzak Elisavetpol

32-  Kukunian

33-  Hovsep Movsisian

34-  (Stepan Tadeosian) Samson

35-  Amirkhiz

36-  Khiaban

37-  Keri

38-  Mujumbar

39-  Mangol Bayat

40-  Khecho

41-  Nikol Duman (Nikoghayos Ter Hovhannisian Gharababa)

42-  Hovak Stepanian

43-  Karapet Pionian

44-  Hovhannes Muratian

45-  Mikayel Varandian

46- ارمنیان ساکن در خارج از ارمنستان.

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36
سال دهم | تابستان 1385 | 148 صفحه
در این شماره می خوانید:

حزب داشناک و جریان انقلاب مشروطه

نویسنده: محمدحسین خسروپناه فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 مانوکیان، آرپی. حزب داشناک و جریان نهضت مشروطه. تهران: دامرنگ،1383، 240 صفحه، 2400 تومان. انقلاب مشروطهٔ ایران...

اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ارمنیان ایران (آذربایجان) از صفویه تا انقراض قاجاریه

نویسنده: علی مرادی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 مقدمه  ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص از گذشته های دور اقوام متعددی را با ادیان، زبان و نژادهای مختلف در خود جای...

یپرم خان ارمنی، مبارزی در راه استقرار مشروطیت ایران

نویسنده: وارطان داودیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 چشم مست تو مگر یپرم بمب انداز است یا ز ترکان صحیح النسب قفقاز است؟[1] شاید، تصور اینکه جوانی ارمنی از اهالی دیار...

ارمنیان در سیر انقلاب مشروطیت ایران

نویسنده: گارون سرکسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 روابط دیرین ارمنیان و ایرانیان از آغاز سدهٔ هفدهم میلادی وارد مرحله ای نوین شد. در پی مهاجرت اجباری ارمنیان از...

ناگفته های تاریخی

نویسنده: کارن خانلری فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 دربارۀ روستوم روستوم (استپان زوریان) از بنیان گذاران فدراسیون انقلابی ارمنی (داشناکسوتیون) است که در انقلاب مشروطه...

یپرم، انقلابی صادق

نویسنده: خاژاک در گریگوریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 نقش یپرم، در انقلاب مشروطه ایران و داوری در باب عملکرد او، تاکنون موضوع مجموعهٔ متنوعی از تألیفات، مقالات و...

اسنادی درباره یپرم خان

نویسنده: رضا آذری شهرضایی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 36 در یکصدمین سال مشروطیت، سخنرانی ها و نوشتارهای زیادی دربارهٔ وقایع و اشخاص درگیر این واقعهٔ مهم ارائه شد اما...