نویسنده: آریاسب دادبه


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47

نزدیک به یک قرن از جنایتی هولناک می گذرد که هیچ گاه وجدان بشری آن را فراموش نخواهد کرد. نقل قول هایی متفاوت دربارۀ آمار قربانیان این جنایت وجود دارد که حدود تقریبی 1/5 میلیون نفر را همۀ جوامع تأیید می کنند اما چنانچه با توجه به اسناد تاریخی این قتل عام ها را، که در حقیقت از 1860م آغاز شده است و تا 1922م در 21 منطقۀ جغرافیایی به طور پیوسته ادامه داشته است، بررسی کنیم آمار قربانیان به رقم 2,284,027 نفر و با احتساب مسیحیان آشوری، یونانی و دیگر مسیحیان به رقم 2,477,027 نفر می رسد. در واقع انقلاب 1908م ترکان جوان، که خود را مترقی و مدافع دموکراسی می دانستند، از 1909م کشتار دهشناک تری را با خشمی تازه از منطقۀ کیلیکیا (سیلیسیه) آغاز کرد. آمار بسیار تکان دهنده است و با اینکه جنایتکاران می کوشند اصول پنهان کاری را به عالی ترین شکل رعایت کنند اما گزارش هایی مستند و بسیار دقیق از کمیتۀ امریکایی و مورخ شهیر، آرنولد توین بی و شهادت بسیاری از کسان دیگر[1] این حقایق را تأیید می کند که شمه ای از آن در کتاب انهدام یک ملت، در دانشگاه آکسفورد، منتشر شده است.تعدادی از شاهدان عینی مشاهدات خود را این گونه شرح داده اند:

(( ما زنانی را دیدیم که کودکان شیرخوارشان را در آغوش داشتند و آن قدر عاجز می شدند که خود و کودکان در حال مرگشان را از ترس شکنجه و تشنجات مرگ به دره های هولناک و رودهای خروشان پرتاب می کردند. ما زنانی را دیدیم که از بیم سرنوشتی هولناک تر از مرگ به زهر کشنده ای که در جیب هایشان پنهان کرده بودند پناه می بردند)).

آرنولد توین بی در هفتمین فصل کتاب خود مشاهدات عینی اش را این گونه توصیف می کند:

((کاروان هایی را می بینم که به آخرین روزهای تبعید خود نزدیک می شوند اما در میان آنها حتی یک زن، یک دختر یا پسری که آب و رنگی داشته باشد وجود ندارد. همه را در راه ربوده اند برای راهزنان متجاوز[2] زن و مرد را تفاوتی نیست)).

در میان قربانیان، فهرست شگفت انگیزی از معلمان، استادان دانشگاه، شخصیت های علمی، هنری و فرهنگی، اسقف ها و رهبران و روحانیان دینی دیده می شود از جمله کومیتاس،[3] روحانی و موسیقی دان بزرگ، که با مشاهدۀ برخی از این جنایات بیست سال آخر عمرش را در آسایشگاه روانی سپری کرد.

مورخان و تحلیل گران سیاسی معتقدند که بی شک قتل عام ارمنیان و بی مجازات ماندن عاملان آن و سکوت مراجع قضایی جهان درس دیگری بود که آلمان ها از تجربۀ عثمانی آموختند. اگر دار و دستۀ انور پاشا قبلاً به سرنوشتی که رهبران نازی بعدها در دادگاه نورنبرگ به آن گرفتار آمدند دچار می شدند، به احتمال قوی دژخیمانی چون آیشمن، هیملر و دیگر یاران هیتلر در کشتار یهودیان چنان جسارتی از خود نشان نمی دادند.

هیتلر در اوبرسالزبرگ، هنگام اعلام کشتار لهستانی ها، در نطقی برای افسران عالی رتبۀ خود گفت که چنگیزخان مغول میلیون ها نفر از ملل روی زمین را با قلبی آرام و روحی آسوده کشت تا هدف های بزرگش عملی شود. پس ما، نژاد برتر، باید آتیۀ فرزندان خود را تأمین کنیم؛ یعنی، باید سرزمین های اطرافمان را از نژادهای فروتر پاک سازی کنیم. وی در پایان سخنرانی اش گفت که مگر در دنیای امروز از قتل عام ارمنیان ذکری می شود؟

اما تاریخ درس دیگری می آموزاند: اینکه حتی دادگاه ها نیز نمی توانند به قطع و یقین بازدارندۀ این جنایات باشند چنان که همچنان شاهد تکرار نسل کشی ها در کامبوج، رواندا و سایر نقاط جهان هستیم.

تاریخ درس های بزرگی به ما می دهد. تاریخ چون سرچشمۀ آگاهی انسان است.تاریخ تنها شرح احوال، سال شمار یا روایت تقویمی نیست. تاریخ سیر پیش رفت آگاهی است. فروغ آگاهی آنگاه سر بر می زند که مردم از ادامۀ وضع طبیعی و سرشت ناخودآگاه حیات تنانی بیرون شوند و روانشان به مرتبۀ پدیداری رسد؛ یعنی، بتوانند در تقابل با طبیعت و نه در ادامۀ کنش و کشش های ناخودآگاه جسمانی و حیوانی قرار گیرند؛ یعنی، پرسشگر شوند و این آگاهی چیزی به نام وجدان را، به معنای وسیع کلمه، در انسان نهادینه می کند.

اما پس از سال ها، که همۀ وجدان های بیدار این جنایت هولناک را محکوم کرده است، می خواهم پرسشی مطرح کنم، پرسشی که بسیار تلخ است، هم برای ما هم برای آنان که انکار می کنند. پرسش این است: آیا صاحبان قدرت در عثمانی و مدافعان و مجریان بعدی در حکومت آن روز ترکیه برای تثبیت حکومت ناروای خود توان گزینش راهی دیگر و انتخابی شرافتمندانه تر داشتند؟ آیا طراحان و عاملان جنایت به مرتبه ای از عقلانیت تاریخی و درک حقوق انسانی نائل آمده بودند که گزینش دیگری کنند؟ بی شک پاسخ منفی است.

اصولاً درک مفهوم قدرت بسیار دشوار است. آگاهی ژرفی می خواهد تا انسان میان مفهوم قدرت و زور تفاوت قائل شود. قدرت مفهومی است که در مناسبات اجتماع تاریخی به وجود می آید و جامعۀ مدنی هنگامی آشکار می شود که ابتدا مفهوم فرد و حقوق فردی؛ یعنی، درک مفهوم آزادی پدید آید. اینجاست که خرد تاریخ پدید می آید و عقل در تاریخ وارد می شود و می تواند وجه سود و زیان را تشخیص دهد تا وضع طبیعی انسان را از وضع جمعی حیوانات متفاوت کند. از این روست که هابز، فیلسوف بزرگ، می گفت:

(( در وضع طبیعی و در مرتبۀ حیوانی، همۀ نیروها مساوی هستند و همه می توانند دیگران را از میان بردارند؛ یعنی، وضعیت تهاجم و تعارض. به همین دلیل است که در این شرایط مرگ هایی فجیع پیش می آید و این چنین بود که بحث مناسبات قدرت در تاریخ اندیشه پدید آمد و علم قدرت تأسیس شد)).[4]

قدرت زور نیست. قدرت مفهومی است شامل منافع افراد و منافع جمع. قدرت مفهومی است صادر شده از فلسفۀ حق و اینجاست که می تواند تعادلی مبتنی بر مفهوم آزادی میان همۀ نیروها و یک یک افراد جامعه برقرار کند؛ یعنی، مفهومی است مبتنی بر اجتماع انسانی که به مرتبۀ آگاهی تاریخی رسیده باشد. باید توجه کنیم که چه تفاوت های بنیادینی میان اجتماع مبتنی بر قومیت و خلق با ملت وجود دارد. در تمامی جوامع بشری هنوز مفهوم ملت به معنای دقیق آن تکوین نشده. باید توجه داشت که مفهوم ملت با امت متفاوت است. ملت حاصل آگاهی ملی است و بستگی عمیقی به چگونگی تداوم تاریخی آن دارد، تداومی که بر مبنای سیر و پیش رفت آگاهی است و نتیجۀ این آگاهی چیزی جز آزادی اندیشی و در نهایت، تکوین مفهوم آزادی نیست که بی شک با طبایع تمدن ها و چند و چون تشکل ها مناسبت دارد.

تکوین مفهوم ملت در جهان ایرانی سابقه ای دیرینه دارد که به نظر برخی از مورخان به آغاز تاریخ بازمی گردد. هگل، حکیم بزرگ آلمانی، در درس گفتارهایش در کتاب عقل در تاریخ می گوید:

(( با امپراتوری ایران نخستین گام را به پهنۀ تاریخ پیوسته می گذاریم. ایرانیان نخستین قوم تاریخی هستند. از ایران است که نخستین بار فروغی که از خود می درخشد و پیرامونش را روشن می کند سر بر می زند. در جهان ایرانی یگانگی ناب و والایی را می یابیم که هستی های خاصی را که جزء ذات آن اند به حال خود آزاد می گذارند، همچون روشنایی که تنها نشان می دهد که اجسام به خودی خود چه هستند. این یگانگی تنها از آن رو بر افراد فرمان می راند که ایشان را برانگیزد تا خود نیرومند شوند و راه تکامل در پیش گیرند و فردیت خود را استوار کنند. این روشنایی هیچ گونه فرقی میان هستی ها نمی گذارد، بر پارسا و گناهکار و بلند و پست یکسان می تابد و بر همه به یک اندازه برکت و بهروزی ارزانی می کند)).[5]

 از همین رو بوده که مفهوم ملت و آگاهی ملی در ایران پیش از تکوین مفهوم دولت آشکار گشت و این خود از پرسش های فلسفۀ تاریخ است که چگونه این امر به تحقق پیوست زیرا در تمامی جوامع ملت در ذیل تکوین دولت به وجود آمده است.

هنگامی که از فرهنگ جهان ایرانی صحبت می کنم عمیقاً اعتقاد دارم که یکی از مهم ترین ارکان این فرهنگ ارمنستان تاریخی است و هیچ تفاوت و تفارقی میان تاریخ ایران و ارمنستان در نظرگاه های تاریخی و در منطقۀ آزاداندیشی روح فرهنگی آنها قائل نمی شوم و فاصله ای را که میان دو سوی ارس پدید آمد را نتیجۀ لغزش در اندیشۀ سیاسی ساسانیان و درگیری های جهان آن روز با رومیان می دانم اما مفهوم آگاهی ملی در منطقه ای از دانایی تاریخ تکوین می یابد که این لغزش ها نمی تواند نصوص نهادینۀ آن را از میان بردارد.

ارمنستان در نهایت به استقلال سیاسی رسید اما شواهد تاریخی نشان داده است که هیچ گاه تفاوت و تفارقی در منافع ملی با ایران نداشته است و همیشه در بزنگاه های تاریخی یاور ایرانیان بوده است: در زمان داریوش اول، در حملۀ اسکندر، در زمان داریوش سوم در جنگ گوگمل، در دوران اشکانیان در جنگ هایی که علیه تجاوز رومیان صورت گرفت، در نبرد با هون ها و هیاطله در زمان یزدگرد دوم، در نبرد با عثمانی و در انقلاب مشروطه با دلاوری های سردار مشروطه، یپرم خان.

یپرم خان طی جنگ با روس های تزاری اسیر و به سیبری تبعید شد اما پس از چندی از زندان گریخت و با قایقی از راه دریای ژاپن خود را به ایران رساند؛ یعنی، به دیاری که سرنوشت تاریخی دو ملت ایرانی و ارمنی در آن تکوین شده است.

آگاهی ملی مفهومی است فراتر از اشتراکات قومی چون نژاد، زبان و سلایق عدیدۀ دیگر. آگاهی ملی گوهر خرد تاریخ است. به خاطر تجلی این گوهر است که در بزنگاه های خطر ملتی از سراشیبی سقوط نجات می یابد.

به سرایش هم زمان دو حماسۀ بزرگ ایران و ارمنستان، شاهنامۀ فردوسی و ساسونتسی داویت توجه کنید. دو حماسۀ شکوهمندی که نه تنها موجب تداوم آگاهی ملی و رشد فزایندۀ این دو ملت بزرگ تاریخ شدند حتی توانستند به خاطر آزاداندیشی های نهفته در گوهر خود مخاطب روان بشریت شوند.

سرزمینی که در آن مفهوم ملت تاریخی پدید نیامده باشد کاستی هایی فراوان دارد و به قول ماکیاول پیوسته ترین رفتار چنین جوامعی تداوم حکومت ها و دولت های غاصب است.[6] مردان سیاسی چنین حکومت هایی نمی توانند از مشروعیت سیاسی و تاریخی برخوردار باشند. آنها مشروعیت خود را در سرچشمه های قومی و نژادی می جویند و اصولاً، نمی توانند مؤسس اندیشه های حقوقی باشند زیرا در نظام حقوقی نژاد و قومیت هیچ مدخلی ندارد.

ارمنیان به علت سوابق و رشد تاریخی شان در هر نقطه ای از جهان، که به دلیلی در آن اقامت کرده اند، در زمرۀ دولتمردان بزرگ آن کشور قرار گرفته و توانسته اند با منطق حقوقی هر اجتماعی که به بلوغ تاریخی رسیده باشد همگام شوند و در عین حال، در کمال صراحت، با هر نظامی که دافع حقوق انسانی بوده به مبارزه برخاسته اند.

حکومت عثمانی قدرت خود را از ابتدای غصب سرزمین آناتولی و ارمنستان بر ساختاری نظامی استوار کرد و پس از مدتی کوتاه حوزۀ نفوذ خود را نه با نفوذ فرهنگی بلکه با نفوذ نظامی گسترش داد؛ یعنی، با ارتشی که اجزای تشکیل دهندۀ آن هم بر هیچ نظام حقوقی و اخلاقی ای استوار نبود. سپاهیان ینی چری یا سپاه نوین، ارتشی بود متشکل از سربازان اجیر؛ یعنی، فرزندان مقتولان و اسرای سرزمین هایی که به آنجا تجاوز نظامی شده بود و این رفتار تا پایان قرن هجدهم میلادی تداوم داشت.

پس از مرگ اورخان و سلطان مراد، که همۀ نواحی ارمنستان و بیزانس را به جز قسطنطنیه (استانبول) متصرف شدند، نخستین اقدام جانشین بعدی آنها، بایزید، صدور فرمان قتل برادرش، یعقوب، بود، عملی که بعدها جزو قوانین لاینفک حکومت آل عثمان در آمد. سلاطین عثمانی به غلط مدعی شدند که اقدام به قتل برادران پیروی از قوانین الهی مسطور در قرآن است و به این ترتیب، قانونی به نام قانون برادرکشی تکوین شد.

مبنای قانون برادرکشی اصلی بود قدیمی و کاملاً آشنا با این مضمون که اگر یک یا چند تن بمیرند بهتر از آن است که تمام سرزمین دچار آشوب و بی نظمی شود. متکلمان و مفسران سازشکار و کج اندیش نیز با تأویل و مصادرۀ به مطلوب آیات قرآن توانستند با استناد به بخشی از آیات 191 و217 از سورۀ بقره: الِفتنَۀُ اَشَدُّ مِن اَلقَتل(فتنه از کشتار برتر است) و الِفتنَۀُ اَکبَر مِن القَتل (فتنه از کشتن بزرگ تر است) که البته شأن نزولی کاملاً متفاوتی دارند، سندی منصوص برای این قانون پیدا کنند.

پس از جلوس هر سلطان جدید، برادران او را با زه ابریشمین کمان خفه می کردند. این طرز اعدام به اشخاص عالی مقامی اختصاص داشت که ریختن خونشان گناه بود!

محمد ثانی، که به همین نحو برادر چند ماهه اش را کشت، در قرن شانزدهم میلادی این عبارت را در قوانین اساسی گنجاند:

(( هریک از پسران من، که سلطنت به وی تفویض شود، حق خواهد داشت برادرانش را معدوم کند تا نظم و نسق جهان پایدار بماند)).[7]

پس از سلطنت سلیمان، که مورخان ترک دوران سلطنت وی را دوران افتخارآمیز لقب داده اند، سلطان مراد سوم نوزده تن از برادران خود را به قتل رساند.

پاک سازی در نظام مبتنی بر زور عثمانی، تنها به این رفتار بسنده نکرد چنانچه در نهایت نه تنها به کشتار اقوام غیر ترک بلکه به پاک سازی یا بهتر است بگوییم تخریب آثار تاریخی و هرگونه حافظۀ تاریخی دیگری چون پاک سازی زبانی، آئینی و غیره انجامید، رفتاری که تا به امروز نیز در ممالک ترک نشین ادامه دارد و ما شاهد تخریب بیش از 1500 کلیسا در شرق ترکیه، صدها چلیپاسنگ در نخجوان و بسیاری از آثار دیگر بوده ایم که همگی آنها زاییدۀ ناآگاهی ملی و تاریخی است.

شرط اول تکوین آگاهی ملی قبول غیر و تکثر فرهنگی است. ریشۀ جنگ های طولانی تاریخی در منطقۀ بین النهرین تا شرق مدیترانه، در حقیقت، به عدم تکوین این مفاهیم باز می گردد تا جایی که نفاق و ستیزی ابدی در این منطقه ایجاد کرده است.

برخی از مورخان ترک و حتی برخی از سیاستمداران امروز می گویند که این مسائل مربوط به پیش از دوران ترکیۀ جدید است و حتی از پذیرش نسل کشی ارمنیان نیز به همین دلیل واهی سر باز می زنند در حالی که در نظام حقوقی تمامی تعهدات تاریخی و بین المللی بر عهدۀ شخص حقوقی است نه شخص حقیقی و این دعاوی نوعی تجاهل کردن است. به قول اسپینوزا، فیلسوف هلندی قرن هفدهم میلادی، (( جهل دلیل نیست)).

امروزه، در واکنش به پافشاری جامعۀ جهانی برای پاسخ گویی، دولت ترکیه و پان ترک ها مدعی شده اند که کشتار فقط در مواردی استثنایی و به مقیاسی نسبتاً کم صورت گرفته است و هنوز هم گاهی در برخی جوامع چنین ادعایی شنیده می شود اما این دروغ به همان میزان که آشکارا منکر آن می شوند شرم آور است. آری به راستی که جهل دلیل هیچ چیز نیست. جاهل جبار است و جبار جز نابکاران کسی را دوست نمی دارد زیرا تشنۀ تملق و مدیحه گویی است اما هیچ آزادمردی نیست که در برابر او حاضر به زبونی و تملق باشد. مرد نیکو خصایل آئین دوستی را می داند اما تملق نمی گوید.

تدابیر جبار عبارت اند از:

  1. انحطاط اخلاقی مردم.
  2. بی اعتماد کردن مردم نسبت به یکدیگر.
  3. ناتوان کردن و فقیر ساختن مردم.
  4. سرکوب کردن هرگونه گردن فرازی و آزادگی.
  5. اشاعۀ اعتیاد از راه های گوناگون حتی از راه بردگی دائمی یا پستی و زبونی روح.

سلطان عبدالحمید دوم، که به جای مراد پنجم(به علت نقصان عقل) به سلطنت رسیده بود، اعلام حکومت پارلمانی کرد (دسامبر1876م) اما خیلی زود چهرۀ حقیقی اش را نشان داد، مدحت پاشا را برکنار و پارلمان را منحل کرد و قانون اساسی را نیز به زباله دانی انداخت.[8] در تمام مدتی که انقلاب صنعتی شیوۀ تفکر و زندگی مردم اروپا را دگرگون می ساخت ترک های آناتولی تحت فرمانروایی حاکم عثمانی درجا می زدند و سلطان عثمانی تحت عنوان پرزرق و برق پان اسلامیسم و توسل به عنوان خلیفۀ المسلمین به جای تکوین یک نظام حقوقی و بشردوستانه و همراهی با آحاد مردم در صدد استیلا بر همۀ همسایگان بود.

لبۀ تیز تبلیغات این دوران ارمنیان مقیم ترکیۀ عثمانی را بزرگ ترین دشمن خود می دانست و حسادت و کینه توزی عجیبی به جامعۀ متخصص ارمنیان و ثروت و فعالیت فراوان و زندگی مرفه و آسودۀ آنان می ورزید! زیرا با اینکه ارمنیان پیش از این دو بار قتل عام شده بودند (1860م و 1876م) باز هم زندگی مرفهی داشتند.

پس از این دوران زمان شکل گیری جماعت ژون ترک یا ترکان جوان و تشکیل حزب اتحاد و ترقی، به رهبری فاضل مصطفی پاشا، فرا رسید. مورخان ترک این دوران را سرآغاز آگاهی جدید و مقدمات تکوین ترکیۀ نوین می دانند. در این حزب، کسانی چون ناظم بیگ، احمد رضا بیگ و دیگران حقوق مطرح شده برای اقوام غیر ترک را باطل شمردند و سیاست خشن میهن پرستی افراطی را در پیش گرفتند. جمال پاشا، از رهبران برجستۀ حزب، معتقد بود که قوم ترک اساس کلی امپراتوری را تشکیل می دهد و اقلیت ها نمی توانند زبان و دین خود را حفظ کنند.[9]

سیاست ترک های جوان در از بین بردن کلیۀ اقلیت های غیر ترک بسیار وحشیانه و خشن بود. دکتر ناظم بیگ می گفت که ما باید ملیت های غیر ترک را به زور ترک سازیم!

سؤال اینجاست که منظور او از این ترک چه بود؟ آیا آنچه مورد نظر وی بود هیچ نشانه ای جز زبان، که امتداد یک امر طبیعی است، دارد؟ آنان معتقد بودند که ترویج زبان ترکی بهترین روش برای تسلط و تصفیۀ غیر ترک ها به شمار می رود و شعار آنها یک دین، یک زبان و یک نژاد بود؛ یعنی، بستن تمامی راه های آگاهی تاریخی!

اینجاست که ارزش پدیداری روح تاریخی در تکوین مفهوم آزادی آشکار می شود. مسلک میهن پرستی افراطی پان ترک ها را با اندیشه های سیاسی مبتنی بر آزادی مقایسه کنید. کورش کبیر در بیانیۀ حقوقی خود در بابل بر آزادی دین، نژاد، اندیشه و حقوق آحاد مردم تأکید کرد و یهودیان را آزاد ساخت تا با آئین خود زندگی کنند. در کتیبۀ بیستون، که از مهم ترین اسناد حقوقی و تاریخی جهان است، تصویری از داریوش بزرگ و اسپهبدانش را می بینیم که یکی از آنان سرداری است از ارمنستان. در این سنگ نوشته آمده:

(( چنین گوید داریوش شاه: به خواست پروردگار من چنین ام. من دوست نیکی ام.پسند من نیست که ناتوانی از توانایی زور شنود. پسند من نیست که زیردستی از زبردستی آزار و رنج بیند. آنچه حق است آن پسند من است. من دروغگویان را دوست نی ام، من کینه جو نی ام، آنچه مرا خشمگین کند سخت از آن بیزارم و بر تندی خود چیره ام. هرکه بکوشد در برابر کوشش خود پاداش یابد. نباید هیچ کس به کسی بدی کند. نباید بدی ها بی کیفر بماند. اگر در پیش خرد من پیدا نباشد تا چه کسی را دوست شمارم و چه کسی را دشمن بدارم آنگاه به کارهای نیک او می اندیشم)).[10]

مصطفی کمال، بانی ترکیۀ جدید، خیلی ساده به خلافت عثمانی پایان داد اما مشکل اصلی قانون اساسی 1906م بود و قانون راهی نیست که بتوان به سادگی و در زمانی کوتاه از آن گذشت و بدون آگاهی تاریخی مواد سنجیدۀ آن را تدوین کرد.

صاحبان قدرت، در جوامعی مانند ترکیه، معمولاً پرچم عدالت در دست می گیرند و ندای رجحان عدالت به قانون سر می دهند اما تاریخ نشان داده که عدالت خواهی امری ناممکن است و برافراشتن پرچم عدالت سد راه آزادی است چون ادعای عدالت این است که باید تمامی مخالفانش را حذف کند.[11] فهم این تفاوت ها آن قدر مهم است که حتی در کشورهایی که به آگاهی تاریخی رسیده اند نیز با جا به جایی و کج فهمی مفاهیم لغزش هایی دهشناک به وجود می آید مانند حزب ناسیونال ـ سوسیال در آلمان و حزب فاشیست در ایتالیا. همۀ این نظام های فکری، خلاق ماشین های آدمکشی اند که می کوشند اعمال خود را در پشت پرده ای از ریا و تزویر و به نام عدالت بپوشانند و در این میان هیچ تفاوتی نیست میان مغول، تاتار، اس اس، حکومت عثمانی و….

تاریخ معاصر ترکیه نیز هنوز در تداوم این نا اگاهی است. در دومین دهۀ قرن بیستم، انجمن های ملی گرای گوناگونی در ترکیه پدید آمد که از آن میان انجمن ترک اجاقی بیشترین تأثیر را داشته است. این انجمن را جمعی از دانشجویان در 1912م در استانبول تشکیل دادند و در همان آغاز کار از شخصیت هایی چون احمد آقایف، احمد فرید بیگ، محمد امین یورداغلو و غیره دعوت به عمل آوردند تا در این انجمن شرکت کنند و رهبری آن را به عهده گیرند.[12] در عرض چند سال شعبه های این حزب در تمام شهرهای مهم ترک نشین به وجود آمد و نشریۀ تورک یوردو به سردبیری آقچورا به منزلۀ ارگان اصلی حزب تعیین شد. فعالیت اجاقی ها در آغاز، ظاهراً، در راستای اعتلای زبان، ادبیات و فرهنگ ترکی و تقویت آگاهی ملی در میان ترک ها بود اما آنها به تدریج به تبلیغ اندیشه های قوم پرستانه پرداختند. بسیاری از وزرا و دولتمردان نیز آنان را تشویق و با افتخار اعلام کردند که ما هم اجاقی هستیم[13]. اندکی پس از تأسیس، گردانندگان این حزب در همراهی با تمایلات توسعه طلبانۀ طبقات حاکم اندیشۀ اتحاد تمامی ترک ها را، از بالکان تا کوه های آلتایی، مطرح ساختند. استادان مدارس عالی در همایش های گوناگون از ادوار عظمت تاریخ اقوام ترک و از نوابغ و قهرمانان ترک سخن راندند و هم زمان نهضت ادبی ـ فرهنگی نوینی با همین محتوا آغاز شد. در همین زمان، ضیاء گوک آلپ شعر پر آوازۀ خود، (( توران)) ، را در نشریۀ قلم های جوان منتشر کرد:[14]

(( در رگ های من انعکاس نداهایی از اعماق تاریخ می آید فتحـات قـوم اصیــل و برگزیـده ام را می خـوانـم))

شاعر پس از ستایش چنگیز، آتیلا، تیمور لنگ و اغوزخان می گوید که این شعر از سوی اغوزخان بر او الهام شده است:

(( وطن برای ترک ها نه ترکیه است نه ترکستان وطن کشوری است پهنـاور و جاودان، تـوران))

البته لازم به یادآوری است که کاربرد واژۀ توران به معنایی که امروزه ترک ها مطرح می کنند و مصادرۀ جغرافیایی توران زمین نیز از جعلیات تاریخی مورخان ترک است زیرا توران زمین هیچ گاه سرزمینی ترک نشین نبوده. تورانیان بنابر اسناد باستانی و آنچه در تاریخ های متأخرتر ذکر شده و در شاهنامۀ فردوسی نیز آمده است تیره ای از ایرانیان بودند که در سرزمین های شرق جهان ایرانی مستقر شدند. این روایت تاریخی در داستان فریدون و تقسیم سرزمین ها میان سه فرزندش، ایرج، سلم و تور، در شاهنامه آمده است که بنابر این داستان سرزمین توران به تور، دومین فرزند فریدون، رسید. جالب اینجاست که در مستندترین تاریخ هایی که به قلم خود ترکان، پیش از دوران جدید، نوشته شده و مهم ترین آن تاریخ اغوز در مجموعۀ رشیدالدین فضل الله است، هیچ اشاره ای به توران نشده با وجود آنکه این فصل از تاریخ رشیدالدین فضل الله به قلم یکی از بزرگان ترک زمان بوده است.[15]

چندی نگذشت که در ترکیه جریانی عقیدتی با اهداف زیر پدید آمد:

  1. پاک سازی زندگی ترک ها از عناصر غیر ترک در داخل عثمانی
  2. ملی کردن زبان، ادبیات و مذهب ترکی
  3. احیای فرهنگ و سنت های اقوام ترک زبان
  4. بزرگداشت تاریخ پیش از عثمانی
  5. اثبات پیوندهای نژادی اقوام ترک زبان میان تمام اقوام خارج از ترکیه

در نهایت، این اندیشه ها، در سیاست های داخلی و خارجی آن دولت در قالب پان ترکیسم متجلی شد چنان که روشنفکرانی چون محمد امین، معروف به شکسپیر ترکیه، نیز از عظمت ترک و توران می سرود:[16]

(( ای توران مقدس، کشور پهناوری که در سه قاره گسترده است)).

یا در شعری از ضیاء گوک آلپ، که تحریف تاریخ را تا یاوه گویی می رساند، می خوانیم:

(( ای دشمن ترک ها، به اوراق کتاب ها نگاهی کن، فارابی ها و الغ بیگ ها از چه قومی برخاستند؟ ابن سینای بزرگ فرزند چه قومی است؟ فراموش مکن، فراموش مکن که آتیلاهای قهرمان از چه قومی برخاستند)) !!!

دیگر افسانه های مربوط به خود عثمان نیز داشت به فراموشی سپرده می شد. ترک ها می گفتند که چرا ما را عثمانی می نامند؟ عثمان خود یکی از ترکان آلتایی بود که با اردوی ترک خود این کشور را فتح کرد. برای ما افتخارآمیزتر است که به اسم قومی نامیده شویم که عثمان خود به آن تعلق داشت. به این ترتیب، از آن پس، در همه جا ترک مقدم بر عثمانی شد.

کوشش عمده ای به کار می رفت که صفات خون ریز و غارتگر و غیره، که در طول تاریخ به ترک و مغول داده شده بود، از اذهان پاک شود و فردوسی، حماسه سرای بزرگ ایران، به خاطر سروده هایش دربارۀ جنگ های ایران و توران به باد حملات زهر آگین گرفته شد. این چنین بود که پان ترکیسم، مالامال از کینه و نفرت نسبت به غیر ترک ها، پا به عرصه گذاشت. در حقیقت، پان ترک ها و روشنفکران غرب گرای ترکیه پرستش وطن موهوم تورانی را جایگزین مذهب سنتی خود ساختند چرا که آنها جهان بینی اسلامی را مانعی برای مسلک پان ترکیسم می دانستند. آنها می خواستند با این جا به جایی جعلی راحت تر به تقلید از غرب بپردازند به خیال اینکه با غرب زدگی می توانند مظاهر تمدن اروپایی را وارد جامعۀ سنتی ترک ها کنند، کاری که به این سادگی ها شدنی نیست.

اکنون نیز همین روند ادامه دارد چنان که در ادامۀ همین سیاست وطن موهوم تورانی تلویزیون دولتی ترکیه هنگام اعلام وضعیت هوای ترکیه وضع آب و هوای همۀ کشورهای تخیلی تورانی را هم اعلام می کند!!

امروزه، داوری های ارزشمندی از برخی متفکران ترکیه می شنویم، روشنفکران و اندیشمندانی که وجدانی بیدار دارند و بر قلۀ آگاهی تاریخی ایستاده اند، کسانی چون اورهان پاموک، که صریحاً به موضوع نسل کشی ارمنیان پرداخته است اما اعتراف عده ای قلیل کافی نیست. اعتراف و قبول جمعی است که راه رشد آگاهی را هموار می سازد. قبول نسل کشی و پذیرش مسؤلیت آن یعنی تکوین وجدان تاریخی و سرآغازی بر آگاهی ملی.در اینجاست که روح ملتی در آستانۀ دیدار کلمۀ مقدس آزادی قرار می گیرد.

منابع:

آرنت، هانا. انقلاب، ترجمۀ عزت الله فولادوند. تهران: خوارزمی، 1361.

استپانیان، هراچ. (( مقدمه ای بر پان ترکیسم)). آراکس.

اندونیان، آرام. خاطرات نعیم بیگ،ترجمۀ ا. ساهاکیان. تهران: [بی نا]، [بی تا].

پامر، رابرت روزول. تاریخ جهان نو، ترجمۀ ابوالقاسم طاهری. تهران: امیرکبیر، 1373، ج2.

رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ( تاریخ اغوز). تهران: البرز، 1373.

زاروند. ترکیه و پان تورانیسم. پاریس: بی نا، 1930.

لوئیس، رنارد. استانبول و امپراتوری عثمانی، ترجمۀ ماه ملک بهار.تهران: علمی و فرهنگی، 1365.

ماکیاول، نیکولو. شهریار. ترجمۀ داریوش آشوری. تهران: مرکز، 1375.

مقدم، محمد. متن نوشته های فارسی باستان. تهران: ایران کوده، 1338.

هگل، عقل در تاریخ، ترجمۀ حمید عنایت. تهران: شفیعی، 1379.

پی نوشت ها:

  1. از جمله شاهدان عینی این جنایات شخصی به نام نعیم بیگ بوده که همۀ مشاهداتش مکتوب شده است. ر.ک: آرام اندونیان. خاطرات نعیم بیگ، ترجمۀ ا. ساهاکیان(تهران: بی نا، بی تا).
  2. در کمال تأسف باید اذعان کنیم که شمار قابل توجهی از این راهزنان کردهای منطقۀ تحت نفوذ عثمانی بوده اند که با بی خبری و نداشتن اندیشۀ سیاسی و با گسست از آگاهی تاریخی دست به چنین جنایاتی زدند.
  3. این موسیقی دان شهیر، که مورد توجه بسیاری از آهنگ سازان زمان خود از جمله کلود دبوسی، آهنگ ساز بزرگ فرانسوی، بوده است، سال های آخر عمرش را در آسایشگاهی در پاریس سپری کرد و اکنون تندیس بسیار زیبا و فاخری از او در شهر پاریس، در کنار رود سن، برپاست.
  4. هانا آرنت. انقلاب، ترجمۀ عزت الله فولادوند(تهران: خوارزمی، 1361).
  5. هگل، عقل در تاریخ، ترجمۀ حمید عنایت (تهران: شفیعی،1379).

هگل در این درس گفتارها شرح می دهد که چرا بعضی از ملل وارد به حیث تاریخی نشده اند و به صراحت می گوید که اصولاً امپراتوری ترکان غیر تاریخی است چون اساس آن بر ظلم بنا شده است.

  1. نیکولو. ماکیاول، شهریار. ترجمۀ داریوش آشوری (تهران: مرکز،1375).
  2. برنارد لوئیس می نویسد: (( سلطان مراد علاوه بر نوزده برادرش پانزده کنیز حامله را هم کشت. این شاهزادگان و کنیزان راه فرار و چاره ای نداشتند چون همگی تنها در حیاط چهارم کاخ سلطنتی به سر می بردند و حق خروج نداشتند. آنها هیچ گاه مردم و سرزمینشان را نمی دیدند)) (برنارد لوئیس، استانبول و امپراتوری عثمانی، ترجمۀ ماه ملک بهار[تهران: علمی و فرهنگی،1365]).
  3. رابرت روزول پامر، تاریخ جهان نو، ترجمۀ ابوالقاسم طاهری (تهران: امیرکبیر، 1373)، ج2.
  4. زاروند. ترکیه و پان تورانیسم (پاریس: بی نا، 1930).
  5. محمد مقدم، متن نوشته های فارسی باستان(تهران: ایران کوده، 1338).
  6. هانا آرنت، همان.
  7. هراچ استپانیان. ((مقدمه ای بر پان ترکیسم)). آراکس.
  8. همان.
  9. همان.
  10. رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ (تهران: البرز، 1373).

16. استپانیان. همان.

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47
سال سیزدهم | بهار 1388 | 164 صفحه
در این شماره می خوانید:

گل های اندوه

نویسنده: سورن مورادیان / ترجمه: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 به یاد كودكان ارمنی كه قربانی قتل عام شدند بر لب آنان هنوز آوازهای ناتمام، در دل آنان...

آرام هایکاز

نویسنده: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 آرام هایكاز، با نام اصلی آرام چِكِمیان، در مارس 1900 در شابین كاراحصار،[1] از توابع دولت عثمانی، به دنیا آمد و...

گزارش مراسم نود و چهارمین سالگرد نژادکشی ارمنیان

نویسنده: آنوشیک ملکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 (( استانداری حلب، قبلاً به اطلاع شما رسیده که دولت تصمیم گرفته است نسل ارمنیان ساکن ترکیه را براندازد. کسانی که با...

آنان که پس از 1915 به زندگی در ترکیه ادامه دادند

نویسنده: روبینا پیرومیان / ترجمه: آرمینه آراکلیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 پس از وقایع 1915، طی سالیانی طولانی، دولت ترکیه در محیطی آکنده از ترس و در فضای مبهم...

معرفی کتاب نسل کشی ارمنیان

نویسنده: دکتر عبدالحسین فرزاد فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47   کتاب، نسل كشی ارمنیان نویسنده: نیكلای هوهانیسیان ترجمۀ گارون ساركیسیان ناشر: نشر سیامك سال نشر: 1387...

یادداشتی از استانبول؛حدود یک میلیون قربانی نسل کشی،پنهان در لفافه فراموشی

نویسنده: سابرینا تاورنیز / ترجمه: آرمینه آراکلیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 بر اساس سندی واقعی متعلق به دفتر شخص وزیر كشور امپراتوری عثمانی، كه مدت مدیدی پنهان نگه...

حراج جان ها یا یادبود حقیقت

نویسنده: گریگور قضاریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 کتاب ارمنستان، سرزمین تسخیر شده[2] از نخستین زندگی نامه های مستند شاهدان عینی نژادکشی ارمنیان است که در 1918 در...

من عذر می خواهم

ترجمه و تنظیم: نارک هارطونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 در 15 دسامبر 2008، گروهی از استادان دانشگاه‏ ها، روزنامه ‏نگاران و روشنفکران ترکیه با ایجاد پایگاهی...

پیشینه دوستی اقوام ایرانی و ارمنی در گذر تاریخ

نویسنده: دکتر کامران احمدی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 سابقۀ دوستی دو قوم ایرانی و ارمنی به چند هزار سال پیش؛ یعنی، به زمان حیات اقوام هند و اروپایی باز می گردد. از...

آنی،اسطوره ای خاموش

نویسنده: آرپی مانوکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 در دورانی که پادشاهان سلجوقی در حال نبرد با اعراب بودند و سرزمین های تحت سلطۀ خود را یکی پس از دیگری از دست می...

گزارش بازدید از مسجد جامع شوشی

نویسنده: حامد کاظم زاده فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 قره باغ یا آرتساخ،[2] با مرکزیت استپاناکرت (خانکندی)، منطقه ‌ای کوهستانی است که از زمان شوروی به صورت جمهوری ای...

نخستین سکه ضرب شده با حروف ارمنی

نویسنده: شاهن هوسپیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 قدیمی ترین سکۀ به دست آمده از ارمنیان با حروف یونانی، در قرن دوم پیش از میلاد و در دورۀ حکومت خاندان آرداشسیان[1]...

چرا آرارات

نویسنده: رافی آراکلیانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 چرا ارمنيان نام آرارات را بر پیشانی باشگاه و محل كسب و كار خویش درج می کنند؟ چرا ارمنيان نام آرارات را براي...

قلعه پرستوها؛حافظ آثار نقاش قتل عام ارمنیان

نویسنده: ژیلبرت مشکنبریانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 زیزِرناکابِرد[1] از 1920م ارمنیان ساکن در تمامی نقاط جهان روز 24 آوریل را روز یادبود و بزرگداشت شهدای ارمنیان...

بازماندگان ارمنی در آناتولی

نویسنده: دکتر کارن خانلری فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 47 جمهوری ترکیه کشوری چند ملیتی است که در حال حاضر حدود پنجاه گروه ملی، قومی و مذهبی در آن وجود دارند.[1] حکومت های...