نخستین نسل کشی دوران معاصر حقایقی درباره قتل عام و کوچ اجباری جمعیت ارمنی امپراتوری عثمانی 1922-1915 گزیده زیر برگرفته از کتاب جنگ اول جهانی، فصل هشت -درگیری های شرقی- صفحات136- 135نوشته دیوید شرمر و مقدمه آن از آ.ج.پ. تیلور است. لندن1973. در جهان غرب، تاریخ معاصر در برابر ترس و وحشت از نسل کشی آسیب ناپذیر شده است. در فاصله تنها یک نسل، بشر شاهد کوره های آدم سوزی آشویتس و فجایع به بار آمده در بیافرا و بنگلادش بوده است. با این همه حیات بشر سرشار از رویارویی با یک رشته معضلات معمول و شادمانی های ساده است و در مقام مقایسه هم تکرار و هم عظمت محض چنین فجایعی باعث شده تا بسیاری نسبت به آن بی اعتنا بمانند. گویی شعور ما ازدرک اهمیت فوق العاده این فجایع عاجز است. جنگ اول جهانی داغ کریه این نسل کشی دوران معاصر را بر جبین دارد که قربانیان نگون بخت آن ارمنی ها ـــ یکی از چند اقلیت امپراتوری چند زبانه عثمانی ـــ بودند. در سال 1898 دست کم هشتاد هزار ارمنی قتل عام شدند. این پیش درآمد نادیده گرفته شده ای بود از آنچه می بایست اتفاق بیفتد. با شروع جنگ بزرگ، ترک های جوان شووینیست فرصت را برای انهدام ملت ارمنی مغتنم شمردند. آن ها به بهانه ضرورت دوران جنگ، به کنترل داخلی افزودند و بنابراین تا آن هنگام که رغبت دیگران برای مداخله برانگیخته نشده، می بایست کار از کار گذشته و با خیالی آسوده چهره ای دیگر به کشت و کشتار بخشید. ترک ها نقشه های خود را محتاطانه اجرا کردند. نخستین گروه قربانیان می بایست صد هزار مشمول وظیفه ارمنی در نیروهای مسلح عثمانی باشند. سپس سران جامعه ارمنی در سراسر امپراتوری باید دستگیر و سرکوب می شدند و بالاخره باقی مانده ارمنی ها را به زور از خانه هایشان بیرون می کشاندند و به کوچ اجباری وا می داشتند تا در صحرا از تشنگی و آفتاب زدگی و گرسنگی جان بسپارند. اجرای این “راه حل نهایی” به طلعت بیک، وزیر داخله، سپرده شد که خود از سلاله اقلیت سرکوب شده و فعالیت شان مورد سوءظن بود. از طرف دیگر درگیری ترک ها و روس ها در قفقاز دست آویز دیگری برای سرکوب فراهم کرد، چون ترک ها حالا مدعی بودند که ستون پنجم ارمنی های طرفدار روسیه در شکست ترکیه دست داشته است. بنابراین در اوایل سال 1915 نخستین بخش از عملیات انهدام، که شامل مشمولان وظیفه ارمنی بود، در فضایی ملتهب از تحجری سبعانه با موفقیت و مخفیانه به انجام رسید. سپس در ماه آوریل یک هزار تن از سران ارمنی درقسطنطنیه تبعید و به قتل رسیدند. این سرشت بشر است که به آنچه تحمل ناپذیر است تن در ندهد و ارمنی ها هم از این قاعده مستثنی نبودند. ولی آنها قادر به تصور دامنه این رذالت و دنائت پیش بینی شده نبودند، هم از این رو در برابر اقدامات قدرت مقتدر و بی رحم، کاری از دستشان بر نمی آمد. در ماه مه سران جامعه ارمنی به قتل رسیدند و فقط گروه کثیری از زنان و کودکان باقی ماندند که طعمه قابل هضمی برای دژخیمان خود به حساب می آمدند. طلعت از اینکه مبادا دولتمردان به ترحم و دلسوزی دچار شوند فرمان داد که “حکومت… بر آن است تا تمام ارمنی هایی را که در ترکیه به سر می بردند، به کلی نابود کند… به حیات آنها باید خاتمه داده شود. این عملیات نابودی هرقدر که بخواهد جنایت بار باشد، باشد و ملاحظات سن و جنس نیز نباید ملاک قرار گیرد چنانچه از وجدان نیز نباید هراسید.” در طول تابستان و پاییز 1915 کوچ اجباری خیل عظیمی از ارمنی ها با شدت و حدت ادامه یافت. در طول راه برای سرعت عمل در سفر باید از شر خیلی ها خلاص می شدند، هرچند همیشه اتفاقی رخ می داد که کوچ را متوقف کند مثل تجاوز و بدمستی ها، به انحراف کشاندن دخترها و همین طور پسرها. سرانجام ارمنی ها باید درصحرا کشته می شدند یا به حال خود رها گردند تا بمیرند، مگر آنها که به درد حرمسرا می خوردند. همچنین سایر قتل عام های ننگین، مقاومت قهرمانانه نیز به منصه ظهور می رسید، اما به طور پراکنده و نامنظم و ناچیز و در فضایی سرشار از نومیدی مطلق در برابر ارعاب های احتمالی. در تابستان 1915 یک چهارم از جمعیت یک میلیونی ارمنی موفق شدند به روسیه بگریزند. این تعداد از موارد استثنایی بود. از دو میلیون ارمنی ساکن امپراطوری عثمانی در1914، حدود یک و نیم میلیون آنها تا سال 1916 از صحنه گیتی محو شدند. حکومت ابتدا در پاسخ به آلمان و سایر معترضان به حمام خونی که راه انداخته بود، اکیداً آن را تکذیب کرد، اما بعد از آن با این زمزمه که مسائل هر ملتی به خودش مربوط است، به اعتراض ها وقعی ننهاد. آنگاه مستبدان بر بی اعتنایی تمام دنیا در برابر فاجعه ارمنی ها مهر تأیید زدند، بطوری که هیتلر در آستانه جنگ دوم جهانی اظهار داشت. من به جوخه های مرگ فرمان داده ام تا بی هیچ رحم و شفقتی مردان، زنان و کودکان نژاد لهستانی را نابود کنند. تنها به این طریق می توانیم سرزمین حیاتی مان را بدست آوریم و حالا امروز چه کسی نابودی ارمنی ها را به یاد می آورد. آدولف هیتلر، 22 اوت 1939 |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 13 و 14سال چهارم | پاییز و زمستان 1379 | 132 صفحه
|