دربارۀ نویسنده گاگیک سارگیسیان[2] تاریخدان و خاورشناس ارمنی در سال 1926 (1305) در ایروان به دنیا آمده و فرزند ادیب و منتقد معروف پروفسور خورِن سارگیسیان است. وی دورۀ دانشکدۀ تاریخ دانشگاه سنپترزبورگ (لنینگراد) را در سال 1950م به پایان رسانید و در سال 1954م در انستیتوی خاورشناسی آکادمی علوم ارمنستان به کار و تحقیق پرداخت. در سال 1971م مدیریت انستیتوی خاورشناسی آکادمی علوم ارمنستان را بر عهده گرفت، هماکنون معاون آکادمی علوم ارمنستان و استاد دانشگاه در رشته تاریخ است. سارگیسیان در سال 1967م به اخذ دکترا در تاریخ و در سال 1981م به دریافت عنوان پروفسور نایل گردیده. وی تألیفات متعددی به زبانهای روسی و ارمنی دارد که آثار زیر (به زبان ارمنی) از آنجملهاند: «راههای رشد اجتماعی-اقتصادی ارمنستان کهن» و «ارمنستان عصر هلنیستی و موسی خورنی». پروفسور سارگیسیان همچنین پژوهشهای بسیاری در زمینههای تاریخ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ارمنستان در دورۀ هلنیستی، فرهنگ معنوی ارمنیان، تاریخ ارمنستانِ موسی خورنی، تاریخنگاری ارمنی، تأثیرات متقابل تمدن یونان و بابل و غیره دارد. موسی خورنی در منظومۀ تابناک تاریخنگاری قرن پنجم ارمنستان و در میان چهرههایی چون کُریون[3]، آگاتانگغوس[4]، پاوستوس بیوزاند[5]، یقیشه[6] و قازار پارپهتسی (پاربی)[7]، در جایگاه متمایزی قرار گرفته و بحق عنوان پرافتخار «پدر تاریخنگاری ارمنی» را بخود اختصاص داده است. از موسی خورنی علاوه بر «تاریخ ارمنستان» تألیفات دیگری نیز بجا مانده است، لیکن شخصیت او به عنوان نویسنده، متفکر و خدمتگزار جامعه تماماً متکی به «تاریخ ارمنستان» اوست. در این کتاب اطلاعات اندکی دربارۀ نویسنده موجود است. بر اساس این اطلاعات «پدر تاریخنگاری ارمنی» باید در حدود سال 410 میلادی به دنیا آمده باشد. در سنین بین 20 تا 25 سالگی، بعد از به پایان بردن تحصیلات در مکتب مسروپ ماشتوتس[8] و ساهاک پارتو[9]، همراه گروهی دیگر از جوانان، به منظور ادامه تحصیل به اسکندریه-یکی از مراکز عمدۀ علمی وقت-اعزام میگردد. در بین راه افراد این گروه وارد شهر «یدسیا»[10] میشوند و با دیوانهای غنی این مرکز فرهنگی آشنایی پیدا میکنند. خورنی در اسکندریه در علوم رایج زمان خود، یعنی در فن شاعری، فن خطابه و فنون دستورزبان تبحر کسب میکند و به زبان یونانی تسلط کامل مییابد. او سپس همراه با یاران خود به وطن باز میگردد. بازگشت آنان احتمالاً پس از سال 440 میلادی صورت گرفته است یعنی زمانی که دیگر هر دو آموزگار آنان یعنی مسروپ ماشتوتس و ساهاک پارتِو دار فانی را وداع گفته بودند. در وطن استقبال سردی در انتظار این گروه تحصیلکرده بود، بخصوص آنکه برای جناح هوادار فرهنگ آشوری که مورد حمایت مقامات حکومتی ایران بود، اندیشمندان تحت نفوذ فرهنگ یونانی قابل قبول نبودند. اما به رغم وجود شرایط دشوار، خصومتها و غرضورزیهایی که قازار پاربی از آنها به تلخی یاد میکند، خورنی فعالیتهای فرهنگی خود را بیمحابا به پیش میبرد و با جد و جهد به ترجمۀ متون و تألیف آثار میپردازد. از قراین موجود در «تاریخ ارمنستان» خورنی چنین برمیآید که تألیف این اثر میبایستی قبل از سال 482، یعنی پیش از درگذشت ساهاک باگراتونی[11]، سفارش دهنده کتاب به پایان رسیده باشد[12]، سخنان مکرر و شیوای خورنی خطاب به سفارش دهندۀ کتاب این شخص را مردی وطندوست و تحصیلکرده که به نیازهای زمان خویش وقوف کامل داشته است معرفی میکند. اندیشۀ تألیف تاریخ جامع ارمنیان، این هدف بیسابقۀ خورنی، او را در برابر مشکلات بزرگی قرار داده بود و آن دستیابی به منابع اولیه اطلاعاتی بود. این کار مستلزم به کارگیری تلاش و جهد فوقالعاده و بخصوص ابتکار و نواندیشی بود. خورنی برای تألیف تاریخ قرن چهارم و اوایل قرن پنجم از آثار مورخان ارمنی-که در آغاز مقاله از آنها یاد شد-به عنوان منابع استفاده کرده است. خود او نیز فاصله زمانی چندانی با آن عصر نداشته است. اما او برای وقایعی که سیصد سال، پانصد سال، هزار سال پیش از او و یا حتی خیلی پیشتر از آن اتفاق افتاده بودند چه منابعی میتوانست در اختیار داشته باشد؟ تاریخ آن دوران نه تنها در آثار مکتوب با الفبای ارمنی ثبت نشده بود بلکه از عصر حیات موسی خورنی با رویداد عظیمی که همانا پذیرش مسیحیت در اوایل قرن چهارم در ارمنستان است مجزا شده بود. میدانیم که در اثر پذیرش مسیحیت با آثار و ارزشهای محفوظ مانده از دوران بتپرستی قطع ارتباط گردید و بخش چشمگیری از ارزشهای فرهنگی آن دوران به دست ویرانی و نابودی سپرده شد، معالوصف، چنانکه خواهیم دید،موسی خورنی در بسیاری از موارد موفق شده است حقایق آنسوی این پرده را برملا سازد. با آنکه در تألیفات مورخان کشورهای دیگر مطالب چندانی دربارۀ ارمنستان یافت نمیشد، ولی آشنایی با این آثار، چشمانداز خورنی را در زمینه تاریخ جهانی گسترش بخشید و این امر، در همۀ صفحات کتاب او تجلی یافته و این فرصت را برای مؤلف به وجود آورده است که تاریخ ارمنستان را همواره در بستر زمینۀ تاریخی گستردهتری مشاهده کند. خورنی در زمره منابعی که از آنها بهره جسته است از سه اثر نام میبرد که نمیتوان آنها را در شمار منابع بیگانه محسوب داشت، زیرا هر سۀ آنها در سرزمین ارمنستان تألیف شدهاند، گرچه احتمالاً به زبان ارمنی نبودهاند. این آثار عبارتند از: «تاریخ مارآباس کاتینا»[13]، «مجموعۀ دانستنیها»[14] و «تواریخ معابد»[15]. منابع شفاهی از نقطه نظر اهمیت در ردۀ دوم قرار میگیرند. اشارۀ ما به آثار فولکلوریک ملی است که خورنی آنها را مستقیماً از زبان سرایندگان و خوانندگان مردمی برگرفته است. اینگونه آثار را میتوان به دو گروه تقسیم کرد: گروه اول، سرودهای اسطورهئی و افسانهئی که یک نمونۀ بسیار نادر آن «تولد واهاگن»[16] است. گروه دوم، سرودهای افسانهآمیز تاریخی است که خورنی تعدادی از آنها را ثبت کرده است. سرودهای «آرتاشِس و ساتنیک»[17] و «آرتاشِس و آرتاوازد»[18] از این گروه هستند. گونۀ دیگری از منابع شفاهی روایاتی هستند که در خاندانهای اشراف (ناخارارها)[19] سینه به سینه نقل شدهاند و رفته رفته شاخ و برگ بیشتری به آنها داده شده است. مضمون این روایات تاریخچه تشکیل و پاگرفتن خاندانهای اشرافی و روایات مربوط به افراد سرشناس و مهم آنهاست. خورنی با علم بر این که در روایات شفاهی حقایقی نهفته است در بهرهگیری از آنها به عنوان مآخذ تاریخی تردیدی به خود راه نداده است. در تدوین «تاریخ ارمنستان» منابع مستند نقش بسزایی داشتهاند. در این باره نخست باید از «گاهنامک«ها یعنی فهرست خاندانهای اشراف یاد کرد که به دستور پادشاهان اشکانی ]ارمنستان[ تهیه میشدند و در آنها از این خاندانها با در نظر گرفتن قدرت و نفوذشان به ترتیب نام برده میشد. یک گروه دیگر از منابع مستند سنگنوشتهها بودند که همواره مورد توجه مورخ قرار داشتند، اعم از آنهایی که برایش بسادگی قابل درک بودند همچون سنگنوشتۀ یونانی «گارنی»[20] که از پادشاه تیرداد بجای مانده است، و آنهایی که خواندنشان برای او مقدور نبود، از قبیل سنگنوشتههای میخی اروراتویی که خورنی به توصیف آنها میپردازد و آنها را منسوب به «شامیرام»[21] میداند. خورنی به دنبال گردآوری مطالب تاریخی، شهرها، دژها، و آبادیهای آن زمان ارمنستان، بقایا و ویرانههای شهرهای کهن و هرگونه روایات موجود در ارتباط با آنها را مورد بررسی دقیق قرار داده است. نتیجۀ این مطالعات ارائه توصیف کامل و تاریخچۀ بنیانگذاری و ساخت شهرها، دستگردها[22]، آبادیها و دژهایی است که در «تاریخ ارمنستان» او فراوان از آنها نام برده شده است. از آن جمله است توصیف شهر «وان»، آبراه معروف و آثار باستانی آن و شرح احداث هر کدام از آنها که نخستین اثر در معرفی بقایای تمدن اورارتویی است و به گواهی محققان و دانشمندانی که در مورد شهر وان و آثار باستانی آن تحقیق کردهاند، به گونهئی شگفتانگیز با واقعیت مطابقت دارد. شرح و توصیف دربارۀ شهرهایی چون آرتاشات[23]، یروانداشات[24]، یروانداکرت[25]، گارنی و دیگر شهرها و آبادیها از جمله گزارشهای مستند موجود در اثر خورنی است. کلیۀ منابع یاد شده، با وجود توع مطالب، برای تحقق هدف و برنامه خورنی بسیار ناچیز بودند. بنابراین دستیابی به مطالب و اسناد جدید ضرورت داشت. خورنی در گنجینه لغات زبان، مخصوصاً در اسامی خاص کهن یا معاصر خود منبع جدید و ویژهئی یافت و به بررسی وجوه تسمیۀ اماکن، خاندانها و افراد پرداخت. نتایج حاصل شده بسیار قابل توجه بود و این امکان را میداد که با مدارک و شرح رخدادهای تازهتر «تاریخ» خود را کاملتر کند. در «تاریخ» او، بخصوص موارد بررسی وجوه تسمیۀ خاندانهای اشرافی فراوان است و خورنی با استناد به آنها کمبودهای مربوط به تاریخچۀ خاندانهای اشرافی را تکمیل کرده است. با یک نگاه کلی به منابع مورد استفادۀ خورنی، از تنوع و گوناگونی آنها میتوان در شگفت ماند. او در قرن پنجم تقریباً کلیه انواع منابعی را که تاریخنگاران امروزی برای پژوهشهای خود از آنها بهره میگیرند گردآوری کرده و در تدوین «تاریخ ارمنستان» مورد استفاده قرار داده است. در واقع او هیچ منبع کتبی را در هیچ زمینهئی نادیده نگرفته و از کلیه منابع اعم از آثار حاوی مطالب مدون تاریخی، مجموعۀ یادداشتهای پراکنده، نوشتههایی که در دسترس داشته استفاده کرده است. او توجه خاصی به منابع شفاهی معطوف داشته و در آنها به دیدۀ نقادانه و تحلیلگرانه نگریسته است. منابع مادی نیز از نظر او دور نمانده است و اغلب آنچه را که در روزگار او ویرانهئی بیش نبوده، به صورت آباد و اولیۀ مجسم و توصیف کرده است. این موارد، صرفنظر از مسایل دیگر، «پدر تاریخنگاری» را از دیگر مؤلفانی که در قدیم مورخ نامیده میشدند متمایز میسازد و او را در ردیف شخصیتهای تراز اول فرهنگ بینالمللی قرار میدهد. آشنایی با شیوههای او در ارتباط با تحلیل موضوعات و تدوین مطالب، ارزش علمی-تحقیقی اثر او را دو چندان میکند. با توجه به مغایرت چشمگیر موجود، از یک طرف بین بافت هموار و یکدست و عاری از تضاد درونی «تاریخ ارمنستان»، و از طرف دیگر مجموعۀ دادههای ناقص، گوناگون و متضادی که منابع ناقص و متنوع یاد شده در اختیار او نهادهاند، این سوال بیاراده به ذهن خطور میکند که از میان چنین مجموعۀ مطالبی، بنای عظیم و شکوهمند «تاریخ ارمنستان» چگونه سربر آورده است؟ پاسخ را تنها از طریق نفوذ در دنیای مبانی تاریخنگاری خورنی، با نگاهی بر به اصطلاح «مطبخ» او میتوان به دست آورد. خورنی تدوین «تاریخ ارمنستان» را بر دو مبنا استوار کرده است: یکی مبنای مادی، و آن مجموعۀ منابعی است که او موفق به گردآوری آنها شده است و دیگری مبنای منطقی که عبارت است از تجسم این که تاریخ چگونه باید باشد. دربارۀ مبنای نخست سخن فراوان رفت. در مورد دوم یا مبنای منطقی باید گفت که تاریخ بازسازی صحیح، واقعی و معتبر وقایع گذشته است. بیدلیل نیست که خورنی بارها از صحت و اعتبار نوشتۀ خود سخن میراند. او همۀ توان خود را در راه دستیابی به واقعیات تاریخی به کار برده است؛ و چنانچه تاریخ را مجموعهئی از شواهد موثق و معتبر بشماریم، بنابراین هیچگونه تناقض، تاپیوستگی و مطالب غیرمنطقی نمیتواند در آن راه یافته باشد. چنانچه تمامی شواهد سازندۀ تاریخ، واقعی باشند، در این صورت میبایستی نظام بیکم و کاستی را تشکیل دهند که بین اجزاء آن تجانس و تناسب کامل برقرار است و چنین توازنی بهترین سند اعتبار تاریخ است. ولی پیداست مطالبی که در اختیار خورنی قرار داشتهاند از نوعی نبودهاند که تلفیق سادهئی از آنها او را به تشکیل چنین نظامی رهنمون شده باشد. بنابراین او میبایست با به کار بستن اصول و روشهایی این مواد خام و از همه رنگ را تحت نظم خاصی درآورد و نظام مطلوب حقیقی را از آن به دست آورد. اصل اساسی برای خورنی این بوده است که از میان دو نوع شواهد متضاد، یکی صحیح و موثق است و دیگری غیرموثق یا نیمه موثق. انتخاب بین این دو باید چنان صورت گیرد که دادۀ موثق سنگ بنای تاریخ شود. اما برای این انتخاب نیاز به معیارهاست. خورنی این معیارها را همواره در اختیار داشته و به کار گرفته است. دربارۀ مواردی چند او خود شرح لازم را میدهد. مثلاً میگوید: دادههای منابع یونانی از نظر او نسبت به دادههای منابع کلدانی یا ایرانی مرجخ میباشند. برخی موارد دیگر را میتوان از محتوای اثر او استنتاج کرد. به عنوان مثال او منبع مکتوب را قابل اعتمادتر از منبع شفاهی میداند. در مواردی دیگر انتخاب او بین شواهد دوگانه ممکن است کاملاً مشهود نباشد و در عمق دنیای احساس او پنهان باشد. ولی در هر حال این معیارها وجود داشتهاند و با پیگیری به کار گرفته شدهاند. اینک به ذکر یک نمونۀ بارز میپردازیم. در فصل 12 کتاب دوم، خورنی به شرح حملات و تاخت و تازهای «آرتاشس» پادشاه ارمنستان (که طبق گاهشماری خورنی در اوایل قرن اول ق.م میزیسته است) به سرزمینهای غربی میپردازد. طی این حملات گویا او «کرسوس»[26] پادشاه لیدی را دستگیر کرده است. در فصل بعد خورنی مینویسد: «این مطلب را مورخین یونانی ذکر میکنند، نه یک تن یا دو تن بلکه بسیاری از آنان. ما در اصالت آن دچار تردید شدیم و بررسیهای بسیار کردیم. زیرا از منابع دیگر اطلاع یافته بودیم که کورش کرسوس را کشته و پادشاهی لیدی را از میان برداشته است». سپس خورنی خاطرنشان میسازد که خود به خوبی واقف است که کورش چهار سده پیش از آرتاشس پادشاه ارمنستان میزیسته است و چنین ادامه میدهد: «ولی از آنجایی که فراوانند افرادی که میگویند آرتاشس کرسوس را دستگیر کرده است و این مطلب را با بیانی قانع کننده میگویند، از این جهت من نیز قانع میشوم». سپس خورنی از چهار مورخ یونانی در تأیید گفتههای خود نقل قول میکند و چنین نتیجه میگیرد: «حال من این روایات را قابل اعتماد می دانم. اما آن کرسوس که طبق روایات معاصر کورش یا نکتانبوس[27] بوده یا دروغ است یا چنانکه اغلب اتفاق میافتد چندین پادشاه به یک نام واحد خوانده شدهاند». این نمونه چه چیزی را روشن میکند؟ اولاً، معیار انتخابی خورنی به وضوح آشکار میشود: «بسیاری این را میگویند… و به شیوهئی مناسب (قانع کننده) روایت میکنند». ثانیاً در مییابیم که خورنی معیار خود را چقدر دقیق و مشخص به کار میگیرد به طوری که مدرک متناقض را کذب اعلام و یا صرفاً با آن محافظهکارانه برخورد میکند. گفتنی است خورنی با آنکه به حقانیت خود اعتقاد داشته و در اثبات آن پافشاری کرده است با این حال، در این مورد به خصوص، انتخاب او اساساً اشتباه بوده و مسئلۀ دستگیری کرسوس پادشاه لیدی در واقع با نام کورش در ارتباط است و نه شخص دیگری. ذکر این مطلب برای کاستن از ارزش و کم بها کردن معیارهای خورنی نیست، زیرا آنها در واقع، در اکثر موراد واقعی و عینی هستند و این امر ناشی از نیروی منطق و شامّۀ قوی و استثنایی او در تاریخنگاری است، بلکه هدف ما نمایاندن این مطلب است که چگونه و از چه طریقی در «تاریخ ارمنستان» انحرافاتی از مسیر واقعی تاریخ پیش آمده است. خورنی به هیچ وجه افسانهها و روایات را در زمرۀ منابع تاریخی مردود نمیشمارد. کوشش او فقط بر توضیح آنها و پاکسازی آنها از عناصر ماوراءالطبیعه و مغایر با مظاهر زندگی است. با یک مثال این نکته را روشن میسازیم. بنابر روایتِ خورنی، «آرتاشس» پادشاه ارمنستان نسبت به فرزند خود «آرتاوازد» خشمگین میشود و او را چنین نفرین میکند: «اگر تو سوار بر اسب به شکار روی به سوی فراز «آزاد»، به سوی «ماسیس» (آرارات) دیوان تو را به بند کشند و برند به سوی فراز «آزاد»، به سوی «ماسیس» آنجا بمانی و روشنایی نبینی». این نفرین بسیار زود دامنگیر فرزند میشود. حال ببینیم مفهوم این افسانه را خورنی چگونه تفسیر میکند. او مینویسد: «آرتاوازد چند روزی پس از به سلطنت رسیدن، به قصد شکار گورخر و گراز در حوالی سرچشمههای رودخانه «گینا»، از پل شهر «آرتاشات» گذر میکرد، ناگهان رویایی او را به حال جنون میافکند و او به درون گودالی عمیق فرو میافتد و در قعر آن ناپدید میشود» (کتاب دوم، بخش 61). نمونههایی از این دست به وفور یافت میشوند، زیرا تقریباً در مورد همۀ افسانههایی که خورنی ارائه داده، برای توضیح آنها و نزدیک کردنشان به واقعیتها و مفاهیم روزمره کوشیده است. همین برداشت عقلایی را خورنی درباره ایزدان اسطورهئی نیز نشان میدهد. بدین معنی که اعلام میدارد آنان در اصل انسان بودهاند، سپس به مقام ایزدی رسیدهاند. به این ترتیب «واهاگن» ]ایزد جنگ و شجاعت و پیروزی[ طبق نظر خورنی، شخصیتی تاریخی است به نام «تیگران» فرزند «یرواند». اکنون به چند ویژگی دیگر «تاریخ ارمنستان» میپردازیم. تاریخنگار گفتار خود را بر سه محور موازی، با برقراری همبستگی میان آنها به پیش میبرد. اولین و مهمترین آنها محور نیاکان و اجداد ارمنیان است که آغازگر آن «هایک»[28] است. این محور با رسیدن به «پارویر»[29] به محور شاهان تبدیل میشود و تا «آرتاشِس» اشکانی آحرین پادشاه ارمنی ادامه مییابد. در کنار این محور، رشتۀ جاثلیقهای ارمنی ]رهبران کلیسای ارمنی[ به ترتیب آورده میشود. دومین محور که به موازات محور اول پیش میرود، تاریخ خاندانهای اشرافی ارمنستان (ناخارارها) است. در اینجا تلاش خورنی در بیان کامل آنچه که فراخور حال هر یک از این خاندانهاست، تشریح چگونگی ظهور هر یک از آنها و در نظر گرفتن مسیر حوادث بعدی کاملاً مشهود است. طبیعی است که بیش از همه، خاندان «باگراتونی» مد نظر مؤلف بوده است، به طوری که رشته سخن دربارۀ این خاندان تقریباً بلاانقطاع طول «تاریخ ارمنستان» را در مینوردد. محور سوم که به تناسب نیاز، گاه آشکار و گاه پنهان میشود، تاریخ کشورهای همسایه ارمنستان و یا به طور کلی کشورهای مرتبط با مسایل این کشور است. این محور در مباحثی که تاریخ ارمنستان با تاریخ آن کشورها ارتباط مییابد پدیدار میشود. طبیعی است که برای ثبت همۀ این مسایل منابع موجود در دسترس خورنی مختلف بوده است. بخشی از آنها مکتوب بوده، بخشی دیگر شفاهی و بخش سوم منابعی بوده که نیاز به بررسی و تحقیق داشته است. ولی خورنی با تلفیق استادانه، آنها را چنان به هم آمیخته که یک رشته به هم تنیده با الیاف بسیار حاصل شده است. با آغاز نگارش دربارۀ یک پدیدۀ تاریخی-به عنوان مثال دربارۀ ایجاد یک نهاد حکومتی-خورنی دیگر آن پدیده را از میدان دید خود دور نمیدارد و سیر تکاملی آن را تا پایان طبیعیاش دنبال میکند. به عنوان مثال، روایت میکند که «واقارشاک»[30] (بلاش) پادشاه در شهر «آرماویر»[31] بتکدههایی بپا کرد و در آنها بتهای مهر و ماه و نیز بتهای نیاکان خود را قرار داد. در ادامه متن کتاب در پنج جای مختلف به این مسئله اشاره میکند و جابهجایی آنها را در دوران شاهان مختلف از شهری به شهر دیگر و سرانجام نابودی آنها به دست اردشیر بابکان را ذکر میکند. مسلم است که اطلاعات خورنی در زمینۀ پرستش بتهای نیاکان شاهان از یک یا حداکثر دو منبع به دست آمده است، ولی او این اطلاعات را مطابق محتوای هر فصل کتاب توزیع کرده و هر بخش آن را در فصل مربوط به پادشاهی که به شرح حال او میپردازد قرار داده است. با چنین روش نگارشی است که در تکمیل اصل توصیف شده در بالا، در تدوین موضوعات انتخابی، خورنی به بافت هماهنگ، زیبا و کامل «تاریخ ارمنستان» دست یافته است که با یک اثر هنری یا معماری قابل قیاس میتواند باشد. ذکر مطلب فوق به این معنی نیست که بین «تاریخ ارمنستان»و تاریخ واقعی هماهنگی کامل برقرار است. منظور از تاریخ واقعی تاریخ بازسازی شدهئی است که براساس منابع قابل اعتماد روزگار ما بنا شده است. انجام این کار بر اساس منابعی که خورنی در دسترس داشت، با وجود همۀ کوششها در استفاده بهینه از آنها، امکانپذیر نمیتوانست باشد. برای نمایاندن ارزش «تاریخ ارمنستان» خورنی در جهان تاریخنگاری بایستی به چند نکته اساسی اشاره کرد. اولین نکته ترتیب زمانی به کار گرفه شده در «تاریخ ارمنستان» است که در آن خورنی شهرت خود را به عنوان یک پژوهشگر و نه یک وقایعنگارِ صرف، تثبیت کرده است. خورنی آغاز تألیف خود را طبعاً پیدایش ملل و به خصوص ملت ارمنی و پایان آن را سقوط حکومت اشکانیان ارمنستان قرار میدهد. او سراسر این دورۀ زمانی را به سه بخش تقسیم کرده و شرح وقایع هر بخش را در کتابی گرد آورده است. مرزبندی کتابهای اول و دوم بسیار جالب توجه است. چنانچه لحظهئی این تقسیمبندی را نادیده گرفته و تنها سیر پیشرفت وقایع را دنبال کنیم، یقین حاصل میکنیم که از نظر خورنی دورۀ جدید تاریخ ارمنستان با آغاز حکومت «واقارشاک» (بلاش) یعنی پیدایش سلسله اشکانی در ارمنستان آغاز میشود که تاریخ آن را خورنی اواسط قرن دوم ق.م قرار میدهد. با این حال مرز بین این دو بخش کتاب را نه این واقعه بلکه جهانگشایی اسکندر تشکیل میدهد. چرا؟ دلیلش، چنانکه ذکر شد، آن است که این مورخ تیزبین، ارمنستان و تاریخ آن را در زمینهئی از تاریخ جهان و به عنوان بخشی از آن ملاحظه کرده است. اما در تاریخ جهان یکی از نقاط عطف وقایع تاریخی، چه در گذشته و چه در حال، لشکرکشی اسکندر بوده و هست که آغازگر دورۀ مشهور به دورۀ هلنیستی بوده و به هم آمیختگی جوامع شرقی و غربی بشریت را که تا پیش از آن اساساً از هم متمایز بودند به همراه آورد و مایه شکوفایی اقتصادی و فرهنگی متقابل گردید و به طور بیسابقهئی مسیر پیشرفت تاریخ را شتاب بخشید. مرز جدایی کتابهای دوم و سوم پذیرش مسیحیت و آغاز پادشاهی تیرداد کبیر در ارمنستان است که نقطه عطفی در تاریخ ارمنستان به شمار میرود. در واقع، آغاز قرن چهارم که در عرصه عقیدتی (نه تنها در ارمنستان، بلکه در سراسر امپراتوری روم) با پیروزی مسیحیت نمودار و مشخص میشود، دورۀ پیدایش نظام اجتماعی نوین، یعنی فئودالیسم است که در کشورهای مختلف به طرق متفاوت، ولی با پیامد واحد بروز کرد و در ارمنستان نیز سرآغاز مبارزات خونین بین حکومت مرکزی و خاندانهای اشرافی (ناخاراراها) که در مسیر فئودالیسم گام نهاده بودند گردید. سیمای خورنی به عنوان یک محقق، در نگرش او به گاهنگاری وقایع تاریخی، با تأکید بیشتری نمایان میشود. او مینویسد: «تاریخ بدون گاهنگاری، واقعی نیست» و این موضوع او را از دیگر تاریخنویسان قرن پنجم متمایز میکند، تاریخنویسانی که نسبت به گاهنگاری وقایع کم و بیش بیتوجه بودهاند. با این حال خورنی کتاب نخست خود را با گاهنگاری دقیق وقایع همراه نکرده است، احتمالاً به این دلیل که در منابع تحت اختیارش اطلاعات کافی برای این کار موجود نبوده است. او تنها به ذکر همزمانی فرمانروایان ارمنی با فرمانروایان معاصرشان در کشورهای همسایه بسنده کرده است و از این راه دورۀ حیات آنها را مشخص گردانیده است. از آغاز کتاب دوم تصویر بالا به کلی دگرگون میشود. کتابهای دوم و سوم در شبکهئی از گاهشماریهای بسیار منسجم قرار دارند که در «تاریخ ارمنستان» نه به صورت جدول و رقم، بلکه به صورت ارجاعات زمانی در سراسر متن کتاب ارائه شده است. نظام گاهنگاری «تاریخ ارمنستان» در باطن، همچون خود اثر، بینقص، منسجم و استوار است. در این نظام همان روشهای گردآوری، گزینش، طبقهبندی و پردازش اطلاعات به کار گرفته شده است. با این حال این نظام که همچون خود «تاریخ ارمنستان» سرشار از دادهها و جزئیات موثق است، دارای برخی انحرافات (گاه بسیار اساسی) نسبت به گاهشماری صحیح است که علت اساسی آن نقایص و خطاهای منابع مورد استفادۀ خورنی بوده است. گاهنگاری خورنی به رغم این انحرافات، از بزرگترین دستاوردهای تاریخنگاری ارمنی است. در طول حیات ملت ارمنی، خورنی، برای تنظیم گاهنگاری تطبیقی دوره معینی از تاریخ، اولین اقدام را به عمل آورده است و این تلاش او تأثیر بسیار شگرف بر مؤلفان نسلهای آینده داشته است. بخشهایی از گاهنگاری خورنی امروزه نیز مبنای تهیه گاهشمار علمی تاریخ ملت ارمنی قرار میگیرد. «تاریخ ارمنستان» خورنی حاوی شواهد و مدارک بیشماری است که عمدتاً دوران بالنسبه تاریک حیات ملت ارمنی را روشن میسازد. برآورد ارزش این گنجینۀ مدارک امکانپذیر نیست و شناخت واقعی آن در جهان علم به تازگی آغاز شده است. در اینجا به ذکر یک نمونه اکتفا کرده به شرح چند سند مهم که خورنی برای توضیح علمی جریان ظهور و اقتدار حکومت در ارمنستان ارائه میدهد میپردازیم. شرح کهنترین دورۀ حکومت ارمنیان را فقط در اثر خورنی میتوان یافت. به عقیده پژوهشگران، روایت او دربارۀ تأسیس اولین پادشاهی ارمنی در زمان پارویر در اواخر قرن هفتم ق.م، با دادههای منابع موثق خارجی (میخی، یونانی) دربارۀ وقایع آن دورۀ زمانی، یعنی سرکوبی آشور به دست حکومت تازه به قدرت رسیدۀ ماد و همپیمان آن بابل مطابقت میکند. به روایت خورنی، پارویر پیشوای ارمنیان نیز با اینان متحد شد و به همین سبب از دست پادشاه ماد تاج شاهی گرفت. مرحله بعدی اقتدار حکومت ارمنستان که به یاری «تاریخ ارمنستان» خورنی روشن میشود مربوط به اواسط قرن ششم ق.م است. در آن زمان ارمنستان کشور وسیعی، گسترده در پهنه فلات ارمنستان بود و در آنجا یِرواند (ملقب به کم زندگانی) پادشاهی میکرد و پس از او فرزندش تیگران به پادشاهی رسید. تیگران همپیمان کورش کبیر بود که حکومت ماد را برانداخت و امپراتوری جدید هخامنشی را بنیان نهاد. تیگران نیز با آژدهاک شاه ماد پیروزمندانه جنگیده بود. این اطلاعاتِ خورنی، با شرح وقایعی که گزنفون مورخ یونانی در قرن پنجم و چهارم ق.م در «کورش نامه»، دربارۀ حکومت ارمنستان، پادشاه آن و فرزند این پادشاه یعنی تیگران که دوست کورش بود، با جزئیات مختلف دربارۀ آنها ارائه میدهد مطابقت دارد. روایت خورنی دربارۀ جزئیات تلاشهایی که برای به سلطنت رسیدن و تشکیل حکومت واقارشاک (بلاش) نمایندۀ سلسلۀ اشکانی در ارمنستان انجام شده است دارای ارزش و اهمیت خاص است. در اینجا مورخ اطلاعاتی در زمینۀ دستگاه حکومتی ارمنستان قدیم، دربار، ارتش، دادگستری و دیگر نهادهای دولتی ارائه میدهد. همچنین شرح کامل وقایع مرحله پایانی حکومت ارمنستان، از زمانی که خاک ارمنستان بین حکومتهای ایران و بیزانس تقسیم شد (سال 287م) تا انقراض دودمان اشکانی در ارمنستان (سال 428م) را مدیون اثر خورنی هستیم. خورنی اطلاعات منحصر به فردی را در زمینۀ وجود تضاد بین روستا و شهر در ارمنستان قدیم ضبط کرده است. او به شرح جداسازی اراضی متعلق به روستاها (یعنی جوامع آزاد روستایی) از اراضی مربوط به مزارع (یعنی اراضی دارای مالکیت خصوصی) که به دست پادشاه آرتاشس صورت گرفت میپردازد و از این طریق مفهوم اصلی ایجاد علایم سنگی مرزی را که از زمان آرتاشس اول به جا مانده است توجیه میکند و در برابر دیدگاه محققان تاریخ صفحۀ تازهئی را در زمینۀ روابط ارضی در ارمنستان باستان میگشاید. خورنی همچنین دربارۀ دستگردها که یکی از انواع واحدهای اقتصادی دارای مالکیت خصوصی است شرح و توصیف ارائه میدهد. این موضوع نیز در منابع مربوط به ارمنستان باستان منحصر به فرد است. او همچنین اطلاعاتی به دست میدهد دایر بر این که در این واحدهای اقتصادی بردگانی مشغول به کار بودند که «نوکر» خوانده میشدند. در واقع این گونه اطلاعات خدمت بسیار ارزندهئی است به امر مطالعۀ وضع اقتصادی در ارمنستان باستان. در پایان اشارهئی نیز باید داشته باشیم به یکی از بزرگترین نعمتهایی که خورنی به ملت خود ارزانی داشته است و آن حفظ نمونههایی است از کهنترین لایههای فرهنگ معنوی ارمنیان یعنی دین بتپرستی و فرهنگ مردم در صفحات «تاریخ ارمنستان». نامهایی چون هایک، آرام، آرای خوبرو، دورک، آستقیک و غیره و افسانههای وابسته به آنها نمونههایی از کهنترین لایۀ دین بتپرستی ارمنیان و باورهای آنان است که نشان میدهد حتی قبل از تشکیل ایزدستان ارمنی با نامهای پارسیِ ایزدانی چون آرامازد، واهاگن، آناهید، میهر (مهر) و دیگران، ارمنیان دارای ایزدستان کهنتری بودهاند که از تمدن باستانی و خود ویژه آنان نشأت گرفته بود. موسی خورنی از عمق هزارهها، سرود تولد واهاگن را نجات داده و به ما رسانیده است. نمونههای فولکلور کهن ارمنی که در «تاریخ ارمنستان» خورنی حفظ شدهاند، در قیاس با موارد یاد شده شاید مهمتر نیز باشند. این نمونهها گواه بر این حقیقتاند که قبل از حماسۀ «دلاوران ساسون»[32] ارمنیان دارای حماسههای کهنتر و سرودهای حماسی مختلف بودهاند. خورنی نمونههای آنها را درست به همان صورتی که از خوانندگان دورهگرد یعنی گوسانها شنیده است نقل میکند. باید تأکید کرد که قطعاتی از سرودهای حماسی «آرتاشس و ساتنیک» و «آرتاشس و آرتاوازد» و سرودهای دیگر که خورنی به ما رسانیده است، نه تنها نشان دهندۀ نمونههای فرهنگ مردم که منعکس کنندۀ وضع زبان ارمنی در دورۀ بسی پیشتر از قرن پنجم میلادی است. *** «تاریخ ارمنستان» موسی خورنی از یک طرف حاصل نبوغ مؤلف آن و از طرف دیگر نتیجۀ احساس والا و شریف ملی اوست که در تمامی صفحات کتاب از آغاز تا پایان متجلی است. اما احساس ملی خورنی با تلخکامی درآمیخته است. نمونۀ بارز آن بخش پایانی اثر اوست که در آن نویسنده از اوضاع نابسامان مملکت که ناشی از سقوط ارزشهای اخلاقی، عنان گسیختگی امیال و هوسها، نادیده گرفتن وظایف و دیگر کاستیهاست به تلخی ناله سر میدهد و دگرگونی اوضاع موجود را آرزو میکند. منشأ تلخکامی خورنی در ناکامی امیدها و علائق سیاسی او نهفته است. این علائق بین دو نیروی رهبری کنندۀ وقت تقسیم میشوند: در یک سو خاندانهای اشرافی قرار دارند که مورخ، تجلی قدرت و آیندۀ ملتش را در وجود آنها میدید و در سوی دیگر حکومت مرکزی پادشاهی قرار دارد که رسالت اتحاد ملی و تحکیم بنیان کشور در مقابل دشمنان بیگانه را برعهده داشت و به همین سبب نمیتوانست مورد تقدیس مورخ قرار نگیرد؛ هرچند که او غالباً در مورد برخی از شاهان با لحنی انتقادآمیز و شدید ادای مطلب میکند. این دو نیرو به مبارزه با یکدیگر برخاسته بودند، مبارزهئی خونین که خواه ناخواه، به سیاست تضعیف ارمنستان که هدف نیروهای مقتدر سیاسی-نظامی خارجی یعنی ایران و بیزانس بود کمک میکرد و سرانجام به نابودی استقلال کشور منتهی شد. از اینجا منظور و هدف مورخ شکل میگیرد و آن فایق آمدن بر حقیقت تلخ به نیروی تاریخ و عبرت گرفتن از تاریخ است. این هدف خورنی به طور کامل تحقق یافته است. «تاریخ ارمنستان» او در قرون میانی در مدارس ارمنستان به عنوان کتاب درسی مورد استفاده قرار میگرفت و دهها نسل از ارمنیان با این کتاب آموزش یافتهاند. با این کتاب تفکر سیاسی-علمی اندیشمندان ارمنی شکل گرفته و نمونههای شجاعت و دیگر فضایل انسانی به این ملت که راه دشواری را پیموده، ارائه گردیده است. موسی خورنی تأثیر مهمی بر تفکر تاریخنگاری ارمنی در قرون میانی نهاده است و تقریباً کلیه مورخان بعد از او از این اثر بهره گرفتهاند. در دوران ما «تاریخ ارمنستان» خورنی موضوع تحقیق و تفحص علمی دانشمندان جهان شده است. پژوهندگان انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، روسی، ایتالیایی و دیگر ملل، این کتاب را موضوع مطالعات علمی خویش قرار دادهاند. «تاریخ ارمنستان» به زبانهای لاتین، روسی، فرانسه، ایتالیایی، آلمانی، مجاری و غیره ترجمه شده است و به زودی به زبان انگلیسی نیز انتشار خواهد یافت[33]. یکی از دلایل شناخت گسترده و اعتبار «تاریخ ارمنستان» آن است که مورخ به تاریخ ملت ارمنی در پهنۀ تاریخ جهانی نگریسته و تمامی دنیای متمدن آن زمان در محدودۀ دید مؤلف قرار داشته است. خورنی تاریخ ارمنستان را در ارتباط متقابل با تاریخ کشورهای همجوار و کشورهای مرتبط با آن به رشتۀ تحریر کشیده است. کتاب او حاوی اطلاعاتی است از بابل باستان، آشور، فلسطین، اورارتو، ایران هخامنشی، یونان، حکومت سلوکیان، روم قدیم، ایران اشکانی، ایران ساسانی، بیزانس، سوریه، گرجستان، اران و ملل شمال قفقاز و به همین دلیل از مآخذ معتبر برای شناخت تاریخ کشورهای یاد شده محسوب میشود. خورنی جایگاه و ماهیت ملت خود را به خوبی درک کرده و آن را با سخنانی غرورآفرین و جاودانه چنین وصف کرده است: «گرچه ما ملت کوچکی هستیم و از نظر تعدد بسیار محدود و از نظر قدرت کم توانیم و بارها زیر سلطۀ شاهان بیگانه بودهایم، با این حال در سرزمین ما نیز دلاوریهای بسیار به وقوع پیوسته که شایستۀ نگارش و یادبود است»[34]. یکی از «دلاوری»ها نگارش «تاریخ ارمنستان» خورنی است. پینوشتها: 1- Movses Khorenatsi، در متون فارسی اغلب موسی خورنی و گاه موسی خورِن آمده است. 2- Gagik Sargsyan 3- Koriun 4- Agatangeghos(آگاتانژ) 5- Pavstos Buzand(فوستوس بیزانسی) 6- Yeghishe(الیزه، الیزه وارتاپت) 7- Ghazar Parpetsi (لازار فاربی) 8- Mesrop Mashtots، ابداع کنندۀ الفبای ارمنی 9- Sahak Partev 10- Yedesia، اودسه، اورفای کنونی 11- Sahak Bagratuni از امرای صاحب نفوذ ارمنستان و مرزبان وقت (وفات 482م) 12- انستیتوی تاریخ آکادمی علوم ارمنستان در سال 1991م (1370ش) یکهزار و پانصدمین سال تدوین کتاب «تاریخ ارمنستان» را برگزار کرد. به همین مناسبت از اول تا چهارم اکتبر 1991 کنگرۀ علمی بینالمللی در ایروان برپا شد. 13- Mar Abas Katina 14- Pitoyits Hiusman Patmutiun 15- Mehenakan Patmutiunner 16- ر.ک. فصلنامۀ پیمان، شمارۀ 1، جستاری کوتاه در تاریخ ادبیات ارمنی، احمد نوری زاده، صص 73 و 74. 17- Artashes & Satenik 18- Artashes & Artavazd 19- ناخارارها (Nakharar) اشراف ارمنی بودند که به صورت موروثی حکومت ولایات ارمنستان را برعهده داشتند، آنها در امور داخلی استقلال کامل داشتند و در زمان جنگ با سپاه خود به یاری شاه میشتافتند. 20- Garni معبد ماقبل مسیحیت در ارمنستان 21- Shamiram (شمیرم یا سمیرامیس) 22- زمین و ملک زراعتی (فرهنگ معین)، مجموعه مزرعه و بناهای مربوط به آن. 23- Artashat 24- Yervandashat 25- Yervandakert 26- Kresos 27- Nektanebos 28- Hayk 29- Paruyr 30- Vagharshak 31- Armavir 32- حماسۀ ملی ارمنیان، ر.ک. فصلنامۀ پیمان، شمارۀ 2، ساسونتسی داویت، احمد نوریزاده، صص 67-99. 33- «تاریخ ارمنستان» خورنی نخستین بار در سال 1736م به زبان لاتینی ترجمه و در لندن به چاپ رسید. ترجمههای روسی در سالهای 1809 و 1858م در پترزبورگ و مسکو و ترجمههای فرانسه در سالهای 1841-1869م در ونیز و پاریس منتشر شد. ترجمههای ایتالیایی در سالهای 1841 و 1850م در ونیز و ترجمۀ آلمانی در 1869م و ترجمۀ مجاری در 1892م به چاپ رسیدند. ترجمۀ انگلیسی مورد اشارۀ نویسنده در سال 1979م منتشر شده است. ترجمۀ فارسی «تاریخ ارمنستان» به همت پروفسور گئورگی نعلبندیان در سال 1984م در ایروان انتشار یافته است. 34- مُوسِس خورِناتسی، تاریخ ارمنستان، به کوشش م. آبقیان و س. هاروتیونیان، تفلیس، 1913، ص 10 (به زبان ارمنی).
منابع:
«شجرهنامۀ دودمان هابتیان، اثر موسی خورنی…»، آمستردام، 1695 (به زبان کهن ارمنی).
«آثار پدر مقدس ما موسی خورنی»، ونیز 1843، 1865 (به زبان کهن ارمنی).
«تاریخ ارمنستان موسی خورنی»، ترجمه به زبان معاصر ارمنی از: خ. استپانه، سن پترزبورگ، 1889 و 1898.
«تاریخ ارمنستان موسی خورنی»، به کوشش م. آبقیان و س. هاروتیونیان، تفلیس، 1913. (به زبان ارمنی)
موسی خورنی «تاریخ ارمنستان»، ترجمه استپان مالخاسیان، ایروان 1940 و 1961، قاهره، 1968.
«تاریخ ارمنستان» موسی خورنی، ترجمه از زبان ارمنی (به روسی) و حواشی از م. اِمین، مسکو، 1858 و 1893.
ف. کونیبر، دربارۀ عصر موسی خورنی، نشریۀ «هاندس آمسوریا»، 1902 (به زبان ارمنی).
استپان مالخاسیان، دربارۀ معمای موسی خورنی، ایروان 1940 (به زبان ارمنی).
م. آبقیان، تاریخ ادبیات قدیم ارمنی، جلد 1، ایروان، 1944 (به زبان ارمنی).
ک. آرمن هراند، تاریخ نقد خورنی، اورشلیم، 1954 (به زبان ارمنی).
گ. سارگیسیان، ارمنستان عصر هلنیستی و موسی خورنی، ایروان 1966 (به زبان ارمنی).
ن. آکینیان، بررسیهای متون کهن، جلد 3، قِوند یرتس و موسی خورنی، وین 1970 (به زبان ارمنی).
گ. خالاتیانتس، حماسه ملی ارمنی در «تاریخ ارمنستان» موسی خورنی (روسی).
گ. خالاتیانتس، اشکانیان ارمنستان در «تاریخ ارمنستان» موسی خورنی، مسکو، 1903 (روسی).
ترجمه از کتاب: نامداران فرهنگ ارمنی، قرن 5 تا 18 انتشارات دانشگاه دولتی ایروان 1976 (اندکی کوتاه شده) |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6سال دوم | بهار و تابستان 1376 | 152 صفحه
|