آثار و نظریات مسروپ تاغیادیان،[2] شاعر، رمان نویس، سخنران و از نویسندگان دوران نوزایی ارمنی در قرن نوزدهم میلادی، همچون آثار آبُویان[3] و نعلبندیان[4] سبب پیشرفت فرهنگ ارمنی شــد. با این حــال، آبُویـان و نعلبندیــان، در ادبیــات ارمنی، بیشتر مورد توجه قرار گرفته اند اماتاغیادیان هنوز جایگاه شایستۀ خود را نیافته است. مسروپ تاغیادیان، در 1803م، در محلۀ دزوراگیوغ[5] ایروان، دیده به جهان گشود. اجداد وی اهل گاربین[6] بودند. سال های سال اهالی ایروان دربارۀ دلاوری ها و ماجراجویی های نیگوغوس تاغیادیان و دوازده پسرش داستان ها نقل می کردند. یکی از این دوازده پسر مسروپ، پدربزرگ مسروپ تاغیادیان، بود که اندکی پیش از تولد نوه اش دارفانی را وداع گفت. همسرش، آنا،[7] به نیت جاودانه نگه داشتن خاطرۀ شوهرش، نوۀ خود را مسروپ نام نهاد و او را نزد خود به واقارشاباد[8] برد. مادربزرگ نیت کرده بود تا کودک را به دیر اجمیادزین[9] مقدس بسپارد. مسروپ سال های کودکی را در واقارشاباد گذراند اما بعد از فوت مادربزرگ به جلفای نو اصفهان نقل مکان کرد. در 1812م، مادر مسروپ بنا به خواست مادر شوهرش، فرزندش را، که حالا پسری نه ساله بود، به دیر اجمیادزین مقدس سپرد.[10] در دیر اجمیادزین مسروپ را در برابر اسقف اعظم نامی آن زمان، نِرسِس آشتارگتسی[11] مشهور، قرار دادند. آشتارگتسی، در ابتدای ورود، از مسروپ پرسید: (( خواندن بلدی؟)). مسروپ پاسخ داد: (( اگر بلد بودم اینجا نمی آمدم)) . آشتارگتسی گفت: (( پس چه می دانی؟)). مسروپ جواب داد: (( هرچه ایروان به کودکان یتیم می آموزد، آواز، حکایت، افسانه…)). این سؤال و جواب ها نِرسِس آشتارگتسی را قانع کرد که مدرسۀ دیر اجمیادزین مقدس نمی تواند چیز زیادی به این کودک فوق العاده با هوش و با استعداد بیاموزد. [12] به این ترتیب، مسروپ را موقتاً به مسئول کتابخانۀ دیر، به نام کشیش هُوهانس باگریاندتسی،[13] سپردند تا به صورت خصوصی به وی تدریس کند. تحت قوانین تربیتی و آموزشی سخت محیط دیر اجمیادزین مقدس مسروپ نوجوان ادبیات ارمنی، کتابت و داستان های زیادی فرا گرفت و به فردی وطن دوست و میهن پرست مبدل شد. در1816م، دانشمند و استاد تعلیم و تربیت نامی آن زمان،کشیش بوغوس قره داغی،[14] به اجمیادزین آمد و به مسروپ آموخت که زندگی، آداب و رسوم و حکایات عامه را به نگارش درآورد. پس از سه سال، مسروپ به همراه اسقف دانیل[15] به اکثر ولایات ارمنستان سفر کرد و در طی این سفر بیست ماهه، مسروپ شانزده ساله، از نزدیک رنج و فلاکت ملت ارمنی را لمس کرد، رنج هایی که تأثیراتی عمیق در وجود وی نهاد و روح او را آزرده ساخت. مسروپ در 1821م به شوشی[16] و از آنجا، در 25 سپتامبر همان سال، به نخجوان[17] رفت. در همین ایام، به سمت خادم شماس[18] کلیسا منصوب و عضو دیرنشین اجمیادزین مقدس شد. پس از آن نیز به مجموعۀ کلیسایی هاقباد[19] رفت. در بهار 1822م، سفیر ایران در فرانسه، داوید خان زادور ملیک شاه نظریان[20] و مأمور مالیاتی کلیسایی، کشیش توما،[21] به هاقباد آمدند. چیزهای جالبی که آنها از هندوستان و اروپا تعریف کردند سبب علاقه مندی مسروپ به ادامۀ تحصیل در خارج از کشور شد اما یپرم،[22] جاثلیق دیر هاقباد، با وجود تمناهای مسروپ برای ترک دیر با این تقاضا مخالفت کرد تا اینکه روزی مسروپ گفت که اگر با تقاضایش موافقت نشود یا فرار می کند یا مرتکب آنچنان خلافی می شود تا مورد خشم و غضب کلیسا قرار گیرد. به این ترتیب، تا غیادیان با برداشتن کتاب مقدس و اثر دست نویس پطرس باردومیان به نام آسدواتزانمانوتیون،[23] در 8 مه 1822م، از دیرهاقباد بیرون آمد. او ابتدا قصد داشت از طریق قسطنطنیه به اروپا برود اما مسدود بودن جادۀ منتهی به قسطنطنیه در آلاشگرد،[24] به علت جنگ ایران و روس، سبب شد تا او بالاجبار مسیر سفرش را تغییر دهد و به قصد رفتن به هندوستان راهی تبریز شود. مسروپ در تبریز، در منزل کشیشی ارمنی به نام هُوهانِس[25] اقامت کرد و به انتظار کاروانی نشست که به تهران می رفت. پس از پانزده روز، موفق شد با کاروان حاجی مازندران، معلم شاهزاده عباس میرزا، راهی تهران شود. از آنجا هم به جلفای نوی اصفهان رفت و مدت سه تا چهار ماه به منزلۀ معلم، در دیر آمِناپرگیچ مقدس،[26] اقامت گزیند. پس از آن راهی هندوستان شد و در سپتامبر 1822م به کلکته رسید. از آنجا به داکا[27] رفت و پس از یک سال، بار دیگر به کلکته نقل مکان کرد و در مدرسۀ مردم شناسی ارمنیان، به تحصیل در رشتۀ زبان ارمنی پرداخت. در کلکته، تنها مؤسسۀ آموزش عالی، مدرسۀ عالی مذهبی انگلیسی بود و تاغیادیان در 1826م موفق به تحصیل در این مؤسسه شد و زبان های یونانی، لاتین، انگلیسی و فارسی را در آنجا فرا گرفت. در تابستان 1826م، خبری دریافت کرد مبنی بر اینکه قوای روسیه پیروزی هایی در خاک ارمنستان شرقی، در برابر ارتش ایران، به دست آورده و بخش هایی از سرزمین ارمنستان شرقی تحت سلطۀ روسیه تزاری قرار گرفته است. مسروپ نامه ای به آشتارگتسی نوشت و در آن، وضعیت پیشرفت تحصیلی و آموزشی را در ارمنستان به تصویر کشید و به قصد ترویج دانش و اعمال تغییراتی در امر سوادآموزی خواهان بازگشت به ارمنستان شد اما جوابی از آشتارگتسی دریافت نکرد. در همین تاریخ، نامۀ دیگری نوشت و در آن تقاضا کرد که به درجۀ کشیشی نایل گردد تا بتواند خود را وقف تدریس به کودکان ارمنی کند اما این بار نیز با سکوت آشتارگتسی رو به رو شد. با بی پاسخ ماندن این نامه ها تاغیادیان مسئولیت بخشی از یک چاپخانه را بر عهده گرفت و اثر پطروس باردومیان نخجوانی را، که خود از اجمیادزین آورده بود، به چاپ رساند. پس از آن، اولین اثر خود را، در1830م، به نام اسطوره شناسی، که کتابی است عامه پسند دربارۀ اساطیر یونان و روم، منتشر ساخت. سپس، کتاب فلسطین، اثر ریجینالد هیری[28] را، که از انگلیسی به ارمنی ترجمه کرده بود، نیز به چاپ رساند. در 1827م، ارمنستان شرقی تحت سلطۀ روسیۀ تزاری در آمد. در بین نامه ها و خطابه های فرستاده شده به ارمنستان، در این مقطع، نامۀ تاغیادیان، خطاب به اهالی ایروان، به چشم می خورد که در آن برنامۀ سیاسی ـ فرهنگی کاملی برای نظام دهی و بهینه سازی آیندۀ کشور ارائه می دهد. تاغیادیان از نخستین کسانی بود که از بی سوادی هم وطنانش ابراز نارضایتی کرده و به اهالی ایروان پیشنهاد تأسیس مدرسه را داده و آمادگی خود را نیز مبنی بر پذیرش مسئولیت آن اعلام کرده بود. او در این نامه به هم وطنانش قول کمک هایی از قبیل ماشین چاپ، کتاب و کمک مالی برای تأسیس مدرسه را داده بود. تاغیادیان، به دلیل اندیشه های متفاوت و اختلاف نظر با مقامات روحانی کلیسای ارمنی هیچ گاه موفق به دریافت درجۀ روحانی کشیشی نشد. با این وجود، در طول زندگی اش همواره پیرو و همراه کلیسا باقی ماند. او، در 1830م، با دریافت درجۀ عالی آموزشی از مدرسۀ مذهبی انگلیسی کلکته، فارغ التحصیل شد. چندی بعد، تقاضانامه ای از اهالی جلفای نوی اصفهان دریافت داشت مبنی بر درخواست همکاری برای تأسیس مدرسه ای جدید در آنجا. این نامه مسیر زندگی وی را تغییر داد و او را راهی ایران کرد. تاغیادیان در 1831م به جلفای نوی اصفهان رسید. [29] در ژوئیۀ همان سال، با کوشش های فراوان، کلاس های درس خود را، در محل مجموعۀ کلیسایی آمِناپرگیچ، آغاز کرد اما پس از مدتی روح سرگردانش بار دیگر او را وادار ساخت تا جلفای نو را ترک کند و به امید تحقق اندیشه های نو و متفاوتش بار دیگر به اجمیادزین رود. وقتی خاچاطور آبُویان، که خود نیز در آن زمان از عاملان پیشرفت علم و دانش در ارمنستان محسوب می شد، از حضور تاغیادیان در وطن مطلع شد با خوشحالی نامۀ تبریکی به جاثلیق وقت،گاربتسی،[30] فرستاد و در آن اظهار داشت که ملت با دانش پیشرفت می کند و منشأ خوشبختی علم و روشنگری است. اما همۀ اینها رؤیایی بیش نبود و سرنوشت تلخ تاغیادیان و آبُویان نیز مانند تمام روشنفکران دیگر رقم خورده بود. گاربتسی به علت درگیری با مخالفانش، به دلایل امنیت شخصی، زمانی برای برنامه های ترقی خواهانه نداشت و طرح پیشرفت و روشنگری به سبک اروپایی، که تاغیادیان در سفرهایش به اروپا یادگرفته بود، در حصار کلیسا و ارمنستان مورد قبول جاثلیق و روحانیان واقع نشد. چه بسا یکی از مشکلات مسروپ وضع غلط انداز ظاهری اش بود. او با طرز لباس پوشیدنش، که متفاوت با عرف معمول جامعه بود، در افراد محافظه کار و با برخورد خاصش، در آزادی خواهان و نوآوران، ایجاد شک و تردید می نمود. در نتیجه، هیچ کمکی از سوی آنان دریافت نکرد و هر دو طرف با او برخوردی محافظه کارانه داشتند. تاغیادیان چند ماهی سرگردان ماند تا اینکه جاثلیق وقت، گاربتسی، پیشنهاد تدریس در کلاس درسی شامل تعدادی از خادمان کلیسا و کودکان روستایی را به او داد، البته حقوقی به او تعلق نمی گرفت. مسروپ کاملاً تحت نظر بود تا مبادا افکار انقلابی خود را به شاگردانش منتقل کند و احکام کلیسا را زیر سؤال برد. در نهایت هم، قربانی بدگویی ها شد و در اول آوریل، شبانه دیر اجمیادزین را ترک و به ایروان فرار کرد. پس از اینکه مسئولان از فرار او مطلع شدند به وی پیشنهاد کردند تا مجدداً به آنجا برگردد اما با مخالفت مسروپ رو به رو شدند و در نتیجه، خارج شدن از مرزهای روسیۀ تزاری را برای او ممنوع کردند. به این ترتیب، تاغیادیان بدون هیچ روزنۀ امیدی و بدون مقصدی معین در خیابان های ایروان آواره شد. او در دسامبر 1832م درخواستی برای تدریس به مدرسه ای محلی فرستاد اما جوابش این بود: (( نه…! معلوم نیست…)). در همین ماه درخواستی نیز به اجمیادزین فرستاد و تقاضای قطعه زمینی کرد تا به کار کشاورزی بپردازد و اموراتش را بگذراند. مسروپ در 1833م با افشا کردن توطئه ای علیه جاثلیق، از سوی هشت روحانی، وضعیت خود را تغییر داد. او را با شرایطی مناسب به دیر اجمیادزین مقدس دعوت کردند اما مسروپ دیگر مجذوب اجمیادزین نبود و با پیگیری تقاضای اهالی جلفای نو، در 1834م، به اصفهان رفت و مدیریت مدرسۀ آمِناپرگیچ را، که روزی خود وی آن را تأسیس کرده بود، بر عهده گرفت. تاغیادیان در اولین سال مدیریتش زندگی آرام و پرباری را در جلفای نو سپری کرد و تعداد شاگردانش در این سال به 160نفر رسید،که در آن زمان موفقیت بزرگی برای یک مجتمع آموزشی محسوب می شد. مسروپ، در اوایل 1835م، با دختر مگردیچ ستیان،[31] اهل جلفای نوی اصفهان، به نام تانگوم[32] ازدواج کرد. حاصل این ازدواج پسری بود که خیلی زود دیده از جهان فروبست. مسروپ و همسرش فرزندشان را در قسمت غربی کلیسای مریم مقدس، در محلۀ میدان بزرگ، به خاک سپردند. تاغیادیان در مدت اقامتش در اصفهان زبان گرجی را نیز از مردی گرجی، که متقبل شده بود تا به او زبان انگلیسی بیاموزد، فراگرفت. در دومین سال خدمت، روابط مسروپ و مدیران مدرسه تیره شد و او برای همیشه جلفای نوی اصفهان را ترک کرد، اتفاقی که مایۀ افسوس و تأسف اهالی جلفای نو شد. در 1836م، مسروپ به همراه همسرش به تبریز رفت[33] و در آنجا از طریق کنسول بریتانیا عهده دار تدریس زبان انگلیسی به یکی از فرزندان فتحعلی شاه، به نام ملک قاسم میرزا، شد. پس از آن به تدریس در مدرسۀ ارمنیان تبریز پرداخت اما در این مدت هرگز حقوقش را به موقع دریافت نکرد و این امر سبب وخامت اوضاع مالی اش شد. تاغیادیان، در 1836م، همسر 21 ساله و دومین پسرش را نیز از دست داد. او پس از فوت همسرش، تبریز را ترک کرد و به دیر اجمیادزین مقدس برگشت اما استقبال خوبی از وی به عمل نیامد. مسروپ، که عمیقاً دل زده شده بود، در 1838م، به قصد عزیمت به اروپا، به قسطنطنیه رفت و در منزل هُوهانس سروریان آمیرایی[34] مشغول به کار شد. هم زمان به ایراد سخنرانی هایی نیز در دانشگاه گزکونجوک[35] قسطنطنیه می پرداخت. در آن روزها، امپراتوری عثمانی به علت تضادهای اجتماعی از هم پاشیده شده بود و امرا، برای حفظ حاکمیت، سعی در خنثی کردن عناصر اغتشاش داشتند. در چنین شرایطی، هرگونه اقدام اجتماعی و هرگونه سعی و تلاشی، در خصوص مسائل فرهنگی، به منزلۀ اعتراض علیه حاکمیت امرا تلقی می شد و فعالیت های اجتماعی مسروپ کاملاً به چشم می آمد. خیلی زود آشکار شد که امرا همۀ اقدامات و سخنرانی های او را تحت نظر دارند. آنها، که ملاقات های مسروپ را با مبلغان مذهبی انگلیسی و کتاب فروشی های پروتستان ها شک برانگیز می دانستند، به قصد دستگیری وی او را به خلیفه گری فرا خواندند اما تاغیادیان به کمک آشنایانش موفق به فرار از قسطنطنیه شد. پس از طی مسافتی طولانی و با تحمل سختی های بسیار مسروپ به هندوستان رسید و در اول دسامبر 1839م، وارد کلکته شد. در بهار سال بعد، مجدداً به مدرسۀ عالی مذهبی کلکته رفت اما این بار در سمت حروفچین چاپخانه مشغول به کار شد. او با فراموش کردن رنج های گذشته و بی تفاوت به وضعیت حقیر فعلی بار دیگر تحت تأثیر افکار ترقی خواهانه دست به انتشار کتاب زد و دو کتاب الفبای مسروپ[36] و قواعد دستور زبان مسروپ[37] را، با استفاده از تجربیاتش در زمینۀ آموزش و سپس کتابی تحقیقی به نام تاریخ هندوستان را به چاپ رساند. وی همچنین دست به چاپ کتاب های سفارشی از خارج زد و هم زمان طی نامه ای خطاب به چند ارمنی ثروتمند ساکن تبریز تقاضای کمک مالی کرد اما تقاضایش بی پاسخ و کلیۀ تلاش هایش بی ثمر ماند. تاغیادیان، در 1841م، بار دیگر با دختری از اهالی جلفای نوی اصفهان، به نام شوشان،[38] ازدواج کرد. جهیزیۀ شوشان، که مبلغ هنگفتی بود، باعث شد تا مسروپ نویسنده و ادیب، که تا آن زمان فقط با دفتر و قلم سر و کار داشت، به فکر امتحان کردن بختش در کار تجارت بیفتد. مسروپ با این پول مقداری نخ و سوزن و وسایل خانگی خرید و همراه همسرش کارشان را به صورت فروشندگی دوره گرد، در روستاهای اطراف کلکته، آغاز کردند اما با از بین بردن نصف نقدینگی شان به منزلۀ تاجرانی بداقبال به کلکته برگشتند. در 1845م، به همت تاجر جوان و مشهور ارمنی ساکن هندوستان، مانوک زورابیان،[39] شرکتی به نام آرارات در کلکته بنا شد که هدفش اخذ و گسترش روشنگری، پیشرفت و تمدن اروپایی بود. زورابیان برای این منظور مسروپ تاغیادیان را به منزلۀ رهبر و راهنمایی انقلابی دعوت به همکاری کرد و در 16 اوت همین سال شرکت، با سردبیری مسروپ، دست به چاپ فصلنامۀ آزگاسِر[40] با شعار ((سواد موجب سعادتمندی انسان می شود)) زد. زبان این فصلنامه ابتدا آشخارابار[41] بود اما بعدها به گرابار تغییر یافت. آزگاسِر، که با شمارگان سیصد نسخه ای در مناطق ارمنی نشین هندوستان و ایران پخش می شد، ارمنیان را به اتحاد، پیشرفت اقتصادی و فرهنگی و حفظ و نگهداری زبان مادری در ارمنستان دعوت می کرد. فصلنامه همچنین شامل مطالبی دربارۀ نواحی مهاجرنشین ارمنی در مناطق مختلف از قبیل جلفای نوی اصفهان، مَدرَس، بمبئی و… بود و از سیاست استعمارطلبی انگلستان انتقاد می کرد و ترویج دانش را ضامن آزادی ملت ها می دانست. شرکت آرارات، سه سال پس از تأسیس، با فوت نابه هنگام مانوک زورابیان و قطع منابع مالی، از فعالیت باز ایستاد. اندکی بعد آزگاسِر جایش را به آزگاسِر آراراتیان[42] داد که از 1848 تا 1852م انتشار یافت. این نشریه ابتدا هر ده روز یک بار و بعدها هر پانزده روز یک بار با شعارهای (( وجدان آسوده عامل خوشبختی انسان هاست)) و ((خدا و کار)) به چاپ می رسید. از تاغیادیان در این سال ها آثار زیر به چاپ رسیده است: حکایات طنز آمیز ایرانی(1846م)، رمان واردیسی[43] ( 1846م)، تاریخ ایران(1846م)، توتاک[44] تاغیادیان (1847م)، سفر به ارمنستان (1847م)، سُس و سُنیدیبی[45] (1847م) و رمان وارسینگان[46] (1847م). اما هیچ یک از این فعالیت ها مسروپ را قانع نساخت و در 1847م مدرسۀ مختلط ساندوخت مقدس[47] را تأسیس کرد لیکن با وجود تلاش های فراوان، به دلیل ناتوانی مالی و نداشتن حامی از کلکته به چیچرا، در 23 فرسخی کلکته، رفت و مدرسۀ ساندوخت مقدس و نشریۀ آزگاسر آراراتیان را نیز به آنجا منتقل کرد. در 15 ژوئیۀ 1852م، انتشار این نشریه متوقف شد و مدرسۀ ساندوخت مقدس نیز به دلیل کم شدن تعداد شاگردانش از فعالیت باز ایستاد. در 7 مه 1856م، همسر دوم تاغیادیان نیز دارفانی را وداع گفت. مسروپ، که مریض احوال بود، تا 1857م در چیچرا ماند و سپس، به قصد مراجعت به جلفای نوی اصفهان تصمیم به ترک هندوستان گرفت. او کلیۀ لوازمش را، از قبیل اثاثیۀ منزل و چاپخانه، به حراج گذاشت و فقط ده صندوق کتاب از کتاب هایی که خودش و شرکت آرارات منتشر کرده بودند و مسروپ مایل بود که آنها را به جلفای نو یا ارمنستان بفرستد پیش خود نگه داشت. تاغیادیان از کلکته به بمبئی رفت[48] و در 7 آوریل 1858م، به سمت بوشهر حرکت کرد. مسروپ، در حالی که سلامتی اش را از دست داده بود، بوشهر را به قصد شیراز ترک کرد. در 7 مه، به شیراز رسید و در 8 ژوئن 1858م، در شیراز، دیده از جهان فرو بست. تاغیادیان را در قبرستان ارمنیان شیراز به خاک سپردند. با گذشت سال ها و به علت سیل، قبر او از بین رفت و سنگ قبرش را بر روی دیوار کلیسای ارمنیان شیراز نصب کردند. از دیگر فعالیت های ادبی تاغیادیان انتشار کتاب های تاریخ ایران و تاریخ هند کهن بود. همچنین وی با الحاق مقدمه ای به قسمت دوم کتاب تاریخ هندوستان، نوشتۀ توما خوجامالیان،[49] این کتاب را نیز به چاپ رساند. دو کتاب سفر به ایران و سفر به ارمنستان نیز از نظر تاریخی اهمیت بسزایی دارند. تاغیادیان با احاطۀ کامل به زبان های هندی، فارسی، ترکی، عبری، لاتین، یونانی، انگلیسی و عربی، در حین مسافرت هایش، تحقیقاتی در مورد منابع ادبی مختلف صورت داد و مدارکی در خصوص باستان شناسی، مردم شناسی و ادبیات مردمی گردآورد که آنها را در تحقیقات تاریخی اش به رشتۀ تحریر در آورد. تاغیادیان، در تحریر کتاب های تاریخ هندوستان و تاریخ ایران، اساس کار خود را بر مدارک موجود در دیگر تواریخ قرار داده است. وی در بررسی های تاریخی توجه خاصی به فعالیت های اشخاص داشته. در آثارش، از حاکمان خونخوار انتقاد و از شاهانی که در راه پیشرفت و آموزش کوشیده اند تجلیل کرده: ((خوشا به حال ملتی که شاهان دانا داشته اند…)). او همچنین سرگذشت چنگیز خان، تیمور لنگ و آقا محمد خان را مورد بررسی تاریخی قرار داده و به جوانب مثبت و منفی لشکرکشی های اسکندر مقدونی اشاره کرده است. وی در کتاب تاریخ ایران سعی در نشان دادن این حقیقت دارد که در کنار مستبدان مخرب وجود نویسندگان بزرگ، که روح و احساس ملت ها را در فرهنگ و ادبیات آنان منعکس می کنند، سبب پیشرفت می شود، برای مثال، به حافظ اشاره می کند که در زمان تیمورلنگ، در شیراز زندگی می کرد. تاغیادیان، که آشنایی کاملی با آثار فردوسی و سعدی داشت، با ذکر مزیت های شعر فارسی، بعد از دقیقی، فردوسی را ارج می نهد. وی همچنین بخشی از شاهنامۀ فردوسی را نیز به چاپ رسانده است. او در کتاب تاریخ ایران مطالب باارزشی دربارۀ مناطق مهاجرنشین ارمنی در ایران ارائه می دهد، حوادث اتفاق افتاده در جلفای نو و اصفهان را، در زمان شاه عباس تا 1834م، بررسی و بر این واقعیت تأکید می کند که این گروه از ارمنیان فقط و فقط از راه مبارزه در برابر سختی ها و مشکلات موفق به حفظ هویت و موجودیت خود شده اند. تاغیادیان متفکری آزادی خواه بود و این ویژگی را همواره در آثار خود به گونه ای خاص منعکس کرده است. وی همچنین توجهی خاص به امر پیشرفت، آموزش و تدوین کتاب های درسی، تحصیل کودکان و تدریس دستور زبان داشت و به دلیل سخت بودن درک قوانین دستور زبان آن زمان طرح های جدیدی را برای درک آسان آن ارائه داد. از دیگر کتاب های مهم تاغیادیان اصول تربیتی دختران است که در 1848م منتشر ساخت. او در این کتاب به نقش مهم خانواده در اجتماع می پردازد و با اشاره به لزوم وجود خانواده های منسجم و متمدن سواد و تربیت زنان را در این راستا مهم می داند. به عقیدۀ تاغیادیان زن باید چنان تربیت روحی و فرهنگی ای داشته باشد که نه فقط از فواید شهروندی بلکه از مقاصد ملی و میهن پرستی وی نشئت گیرد. اما دربارۀ زبان ادبی تاغیادیان باید گفت با اینکه وی از جمله افرادی بود که اهداف ترقی خواهانه را دنبال می کرد متأسفانه همواره حامی گرابار باقی ماند و هرگز نتوانست بر قید و بند سنت ادبی فارغ آید. او خود لزوم استفاده از آشخارابار را از دهه های 20 قرن نوزدهم احساس کرده بود و در حین مسافرت هایش گویش های مختلف زبان ارمنی را بررسی و حکایات، آوازها و ضرب المثل های آن را گردآوری می کرد. وی بین 1832 تا 1834م، در دیر اجمیادزین مقدس، شعرهایی به زبان آشخارابار نوشت و در 1845م، به تقاضای اهالی جلفای نوی اصفهان، فصلنامۀ آزگاسِر را به زبان آشخارابار منتشر ساخت. زمانی که خاچاطور آبُویان، در دیر اجمیادزین مقدس، به زبان گرابار خطابه می نوشت تاغیادیان بیاناتش را برای اهالی ایروان به زبان آشخارابار بازگو می کرد. با این همه، موفق به درک عمیق نقش اجتماعی زبان آشخارابار نشد و در 1848م با تغییر زبان فصلنامۀ آزگاسِر به زبان گرابار اظهار داشت که با نوشتن به گویش اهالی یک منطقه تعداد خوانندگان فصلنامه محدود به همان منطقه می شود ولی اگر به گرابار نوشته شود می تواند مورد استفادۀ اهالی همۀ مناطق قرار گیرد. به این ترتیب، تاغیادیان با کنار گذاشتن آشخارابار به گرابار روی آورد. فعالیت های ادبی و فرهنگی مسروپ تاغیادیان کمک بزرگی به پیشرفت ادبیات در آینده کرد و او را به صورت چهره ای درخشان و نامی در تاریخ ادبیات ارمنی، که بخشی از حیات علمی و فرهنگی خود را در ایران سپری کرده بود، جاودانه ساخت. منابع: Ashjian, Mesrop yebisgobos. Divan Mesrop Taghiadian. New Jolfa Isfhan:[s.n.], 1979. Der. Hovhanes, T. Harootun. Badmootun Nor Joogha. New Jolfa Isfhan: Amenaprgich Vank,1881. hambartzoomian,V.H. and other. Haygagan Sovedagan hanragidaran. Yerevan: [s.n.],1977. Haygagan S. A. H. Gidootunnery Academia. Taghiadiany ooghegrootun, hodvatzner, namagner, vaveragrer. Yerevan: [s.n.],1975. Haygagan S. S. R. G. A. Hay nor graganootyan badmootun. 1962. پی نوشت ها: 1ـ کارشناس زبان و ادبیات ارمنی از دانشگاه آزاد اسلامی. mesrob taghiadian 2ـ abovian 3ـ نویسندۀ ارمنی قرن نوزدهم میلادی. Nalbandian 4ـ نویسندۀ ارمنی قرن نوزدهم میلادی. dzoragiugh 5ـ Garbin 6ـ در نیمۀ اول قرن هجدهم میلادی(1735م)، جنگی دراز مدت بین کشورهای ایران و ترکیه، در خاک ارمنستان، درگرفت و سبب ویرانی شهر ثروتمند و پرجمعیت گاربین، که در مسیر این جنگ قرار گرفته بود، شد. جمعی از اهالی این منطقه، با موافقت سردار ایروان، در محلۀ دزوراگیوغ مستقر شدند که یکی از آنها پدربزرگ پدر مسروپ، نیگوغوس، بود. anna 7ـ Vaghahrshabad 8ـ Ejmiadzin 9ـ Mesrop Yebisgobos Ashjian, Divan Mesrop Taghiadian New Jolfa Isfahan:[s.n[.1979 10ـ nerses Ashdaregtsi 11ـ 12ـ در آن زمان کلیسای سنتی ارمنستان، علاوه بر وظایف مذهبی، نقش اصلی را در آموزش و پرورش ایفا می کرد. Hovhanes Bagryandetsi 13ـ Boghos Gharedaghi 14ـ Daniel 15ـ Shooshi 16ـ Nakhijevan 17ـ 18ـ دستیار مقام کشیشی کلیسای سنتی ارمنی. Haghbad 19ـ David Khan Melik Shahnazarian 20ـ وی در بوشهر به دنیا آمد و در سیزده سالگی برای ادامۀ تحصیل به هندوستان رفت و پس از اتمام دوران تحصیل به ایران بازگشت و در شرکت های دولتی مشغول به کار شد. شاه نظریان در زمان حکومت فتحعلی شاه سمت سفارت ایران را در فرانسه بر عهده داشت. اسکندرخان و سامسون خان دو فرزند وی بودند. Tovma 21ـ Yeprem (1750-1835) .22ـ Asdvatzanmanootiun 23ـ به معنای خدانمایی. Alashgerd 24ـ Hovhanes 25ـ Amenapergich 26ـ Daka 27ـ Rijinald Heiry 28ـ هیری در این کتاب توضیحات جامعی دربارۀ تاریخ فلسطین ارائه می دهد. Harootun der Hovhanes, Badmotun Nor Joogha) New Jolfa Isfahan: Amenaprgich Vank,1881 29ـ( Yeprem Garbetsy (1761-1842) 30ـ Megrdich Setian 31ـ 32ـ Tangoom 33ـ تبریز در دورۀ قاجار محل تربیت و آموزش ولیعهد و دیگر شاهزادگان بود. Hovhanes Serverian Amirai 34ـ Goskonjok 35ـ Mesropian Aibenaran 36ـ Mesropian Sharadrich 37ـ Shooshan 38ـ Manook Zorabian 39ـ Azgaser 40ـ 41ـ در قرن نوزدهم میلادی، در ارمنستان، اهالی هر منطقه با گویش محلی خود صحبت می کردند و زبان ادبی آن زمان نیز ارمنی گرابار بود که قدمتی بیش از ارمنی میانه داشت اما این زبان دیگر برای اهالی ارمنستان قابل درک نبود. لذا، در 1841م، نویسندۀ نامی ارمنی، خاچاطور آبُویان، با نوشتن رمان وِرک هایاستانی(زخم ارمنستان) به گویش مخصوص منطقۀ آرارات توانست زبان ادبی گرابار را به آشخارابار تبدیل کند. Azgaser Araratian 42ـ Vardisi 43ـ Tootak 44ـ Sos va Sonidibi 45ـ Varsingan 46ـ Sandookht 47ـ .5V.H. Hambartzoomian and other, Haygagan Sovedogan hanragidaran (Yerevan: s.n., 1977) vol. 4, p.130.48ـ Tovma Khojamalian 49ـ |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53
|