نویسنده: شانت باغرامیان


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33

مقدمه

در این مقاله، سعی کرده ایم نظری اجمالی به تاریخ فلسفه ارمنی از آغاز تا پایان قرن دهم میلادی بیفکنیم و به معرفی فلاسفه بزرگ ارمنی، افکار و خطوط اصلی فلسفه آنها بپردازیم. به هر حال، واضح و آشکار است که بررسی تاریخ فلسفه یک قوم کاری است بس دشوار و دقیق زیرا تاریخ فلسفه درهم تنیده شده است با تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یک کشور و باز نمود تاریخ فکر مردمان آن و از آنجا که وجه متمایز انسان با حیوان در قدرت تفکر است پس می توان اذعان کرد که فلسفه چیزی جز خود انسان نیست و تاریخ فلسفه، تاریخ زندگانی او. از این رو چند سطر بالا گواه برکاستی های هر گونه تحقیقی است که عنوان ‹‹مختصری در باب…›› را به خود می گیرد.

ولیکن گریزی نیست از این گونه مقالا ت هم به دلیل کمی دانش نویسنده در این زمینه و هم به دلیل کمی حوصلهٔ خواننده.

***

ارامنه در طول تاریخ حیات خود به پردازش ارزش های ثابت فلسفی پرداخته اند. موضع جغرافیایی ارمنستان این کشور را در چهارراه انتقال فرهنگ ها قرار داده است، به تبع آن فلسفهٔ ارمنی نیز متأثر از فلسفهٔ غرب و فلسفهٔ شرق است اما فیلسوفان ارمنی خود به بسط فلسفه ای حد وسط این دو پرداخته اند که دارای ویژگی های خاص خود بوده و در گنجینه فلسفی جهان جای گرفته است.

بدون شک، این میراث فرهنگی پربارتر و با کیفیت تر می بود اگر ملت ارمنی دارای چنین تاریخ سخت و دردناکی نمی بودند زیرا پرواضح است که یکی از عوامل مهم در ایجاد فکر فلسفی وجود بستر فکری آرام و سرزمینی آزاد است. به تعبیری دیگر فکر باید آزاد باشد تا مشغول فلسفیدن شود نه نگران حمله ترک و تاتار و مغول و عرب….

ارامنه نیز همانند سایر ملت ها دارای اساطیری آمیخته با افکار فلسفی اند. اگر چه اسطوره شکلی ابتدایی تر از تفکر فلسفی است اما نوعی درهم تنیدگی بین این دو دیده می شود؛ برای مثال انسان عهد باستان ارمنی توجیه پدیدار شناسانه خاص خود را داشته و آنها را حتی به ثبت نیز رسانیده است. نمونه آشکار آن آثار منقوش بر صخره های ناحیه ‹‹گِقاما›› و ‹‹سونیک›› در قرون  7- 6ق م است. باز نمود فکر فلسفی ارمنی را می توان در اساطیر و باورهای کهن این ملت یافت؛ برای مثال، جنبه های هستی شناسانه فلسفه خود را در پرستش خدایانی چون هایک و آناهید بیان کرده اند که هر یک از این خدایان خود مظهر مجموعه ای از پدیده های جهان هستی بوده اند. در قرن های بعدی دو جریان بر تفکر اسطوره ای – فلسفی ارمنی تأثیر مهمی داشته اند. از یک سو اسطوره های یونانی و از طرف دیگر تعالیم زرتشت. این تأثیرگذاری سبب می شد که اسطوره سازی ارمنی با سرکردگی ‹‹آرامازد››[2]خدای خدایان به نقطه پایانی خود برسد. ‹‹آرامازد›› در جایگاه خدای خدایان و خالق جهان قرار گرفت و همراه با جنبه تقدس مآبانه عناصر چهارگانه (هور، هوا، آب و خاک) نحوه نگرش انسان ارمنی را در این ازمنه شکل داد.

از قرن چهارم تا قرن اول قبل از میلا د، پس از مرگ اسکندر و تقسیم فتوحاتش فرهنگ و فلسفه ارمنی از فرهنگ یونانی مآبی[3] تأثیر بسزایی گرفت. اوج این تأثیرپذیری را می توان در زمان پادشاهی تیگران کبیر (95- 55 ق م) یافت. در این زمان است که اساطیر ارمنی با اساطیر یونانی رومی درهم می آمیخت و آرامازد با زئوس و ژوپیتر، آناهید با آرتمیس، آستقیک با آفرودیت و ونوس، واهاگن با هراکلس همانند سازی شد. تیگران کبیر و پسرش آرتاوازد دو شهر ‹‹تیگراناگِرد››[4]، ‹‹آرتاشات››[5]، را به مراکز فرهنگی آن زمان در آسیای صغیر تبدیل کردند. در این زمان مدرسان، هنرمندان، متخصصان تئاتر و علمای بسیاری از یونان دعوت شدند و زبان یونانی زبان ‹‹علمی – فلسفی›› ارمنستان شد آن چنان که ‹‹پلوتارک›› ذکر می کند ‹‹آرتاوازد›› در تراژدی ها و خطابه های خود، که به زبان یونانی نگاشته، جنبه های فلسفی شکاکی یونانی را مطرح می کند.

در دوره فرمانروایی پادشاهان ارشاکونی (اشکانیان ارمنستان)، شهرها به مثابه مراکز فرهنگی یونانی مآبی باقی ماندند. اما پس از دوران یونانی مآبی، نظریه های مشائی ارسطو، شکاکیت، فلسفه اپیکوری و نوافلاطونی در ارمنستان گسترش یافت. چهرهٔ شاخص این دوران ‹‹بارویر هایکازن›› (قرن چهارم میلادی) است که حتی تندیس های وی در روم و آتن ساخته شد. هایکازیان را می توان راوی فلسفهٔ علمی این قرن نامید. او استاد ژولیوس، قیصر روم (331-363م)، باسیل قیصریه ای (330-379 م)، پدر کلیسای مسیحی شرق و گریگور نازیانزور (330-390م) بود. همچنین بسیاری از جوانان ارمنی در مدرسه فلسفی بارویر به تحصیل پرداخته اند.

هم زمان با گسترش نفوذ فلسفه یونانی، مسیحیت نیز به منزلهٔ ایدئولوژی جدیدی وارد عرصه شد – البته پیش از قرن چهارم نیز مسیحیت به ارمنستان وارد شده بود اما گستردگی و شدت آن پس از رسمیت یافتن مسیحیت در مقام دین رسمی در سال301 م صورت پذیرفت – این ایدئولوژی جدید به پیکار با اندیشه های غیر خودی پرداخت ولی فرهنگ یونانی همچنان حاکم بود تا آنجا که بسیاری از آبائ کلیسا در شهرهای انطاکیه، قیصریه، اورفه و آتن به تحصیل پرداختند.

برای شناخت تحولا تی که پس از ابداع الفبای ارمنی به دست ‹‹مسروپ ماشتوس›› صورت گرفت کافی است به نسخ خطی و تألیفی ماتناداران[6] نگاهی بیندازیم. قسمت اعظم گنجینه ماتناداران را تألیفات فلسفی تشکیل می دهند. برای نمونه مؤلف – فیلسوفان زیر را نام می بریم:

مسروپ ماشتوتس (362-440م) یزنیک کوقباتسی (قرن5 م)

داویدآن هاقت (شکست ناپذیر) (قرن 5- 6 م)، آنانیا شیراکاتسی(595-685 م)

هُونان اُدزنتسی (متوفی728 م)، هُوهانس سارگاواک(1050-1129 م)

مخیتارگوش (متوفی1213م)، هُوهانس پلوز ارزنکاتسی (متوفی1293 م)

واهرام رابونی (قرن 13 م)، هُوهان وُرُنستی (1315-1368 م)

گریگور تاتواتسی (1345-1409 م)، آراکل سیونستی (قرن14-15 م)

سیمون جوقایتسی (1675م) استپان مهاتسی (1687م)

هُوهانس جوقایتسی (1643- 1715 م)،…

توجه مختصری به تاریخ دوره حیات هر یک از فیلسوفان نشان خواهد داد که قسمت اعظم فلسفهٔ ارمنی در قرون وسطی و پس از ابداع الفبای ارمنی شکل گرفته است. این کمبود اسناد و نوشته ها دربارهٔ دوران باستان مطالعهٔ فلسفهٔ باستانی ارمنی را دشوارتر از دوره های بعد از آن کرده است.

ارزش آثار فلسفی دوران قرون وسطای ارمنی از چند جنبه است. از یک سو این آثار نوشته هایی فلسفی و از جهتی دیگر حاوی اطلاعات گران بهای تاریخی – فلسفی مربوط به مسیحیت شرقی، اسلام و حتی فلسفهٔ اروپای غربی اند. این مرحله را در تألیف متون فلسفی می توان با شکل گیری نظام های طایفه سالاری و پذیرش مسیحیت در مقام دیدگاه غالب هم زمان دانست و به طور حتم می توان اذعان کرد که سرآغاز فلسفه ملی ارمنی هم زمان با پیدایش حروف الفبای ارمنی (404-406م) بوده است و از این تاریخ به بعد است که می توان از فلسفه ارمنی به طور اخص سخن گفت. فلسفه قرون وسطی را به طور کلی می توان به دو شاخه تقسیم کرد:

1- فلسفهٔ آبائ کلیسای مسیحی و یا فیلسوفان مسیحی که اندیشه های آنها براساس حقانیت کتاب مقدس و وحی بنا شده است.

2- فلسفه به جا مانده از قرون باستان مانند افکار افلاطون، ارسطو، نوافلاطونیان، فلسفه رواقی (در امپراطوری روم)، اپیکوری و…

فلسفه آباء کلیسا در کل دو جهت اساسی را دنبال می کند:

1- فلسفه ای که هدف آن فقط اثبات ایمان است و فلسفه تنها ابزاری است در دست مسیحیت برای مستدل کردن عقاید خود در مبارزه با مخالفان عقاید مسیحی.

2- فلسفه ای که می گوید عقل طبیعی انسان با وحی و کتاب مقدس تفارغی نمی یابد و عقل و ایمان هم جهت اند. هر دوی این گرایش ها در فلسفه مسیحی ارمنی نیز دیده می شوند.

فلسفهٔ ارمنی با ترجمهٔ کتاب مقدس و آثار مذهبی و تألیفات مربوط به الهیات قوت گرفت که این امر به نوبه خود زمینه را برای پذیرش فلسفه مدافعی[7] در نزد فیلسوفان ارمنی فراهم آورد. در کل سه جریان اساسی در فلسفه ارمنی در قرون پنجم تا نهم میلادی شکل گرفت.1. فلسفهٔ آباء کلیسا،2.فلسفهٔ نوافلاطونی،3.فلسفهٔ طبیعی.

بنیانگذار فلسفه آباء کلیسای ارمنی مسروپ ماشتوتس است که همراه شاگردانش علاوه بر کتاب مقدس به ترجمهٔ آثاری از بارسق کساراتسی، هُونان وُسکه بران، گریگور نوسیاتسی، گریگور نازنیاتسی و… پرداخت.

بیشتر کار فلاسفه مکتب مدافعی همچون بنیانگذار این مکتب مسروپ، و بعدها ‹‹یزنیک کوقباتسی›› معطوف به این امر شد که نگرش هستی شناسانه، انسان شناسانه و اخلاقی فلسفه خود را با روح تعالیم مسیح یکسان سازند.

از طرفی فلسفه مسیحی در نزد ارمنیان از نوعی تقدس ملی بهره مند شد زیرا این دوران مقارن شد با فعالیت های سیاسی – ملی ارامنه برای حفظ آزادی سرزمینشان در مقابل امپراتوری های بیزانس و ساسانی (اشاره به نبرد ‹‹وارطانانک›› در451 م). این تقارن زمانی و نقش کلیسا در مقام مدافع سرزمین و مردم ارمنی جدای از عقایدشان سبب موفقیت فلسفه آبائ کلیسا در نزد ارامنه شد.

فلسفه مدافعی مسیحی ارمنی در کشش های ایدئولوژیکی خود و همچنین طرح پرسش ها و مسائل، بسیار شبیه فلسفهٔ مدافعان یونانی و لاتینی ولی بی تردید دارای ویژگی های خاص خود است. ورود مسیحیت به ارمنستان علاوه بر شکل دهی افکار میهن پرستانه و ملی باعث ایجاد فعالیت های روشنگرانه آموزشی در سطح اجتماع نیز شد. مدافعان سعی نکردند تعلیمات و علوم دوران باستان را رد کنند از این رو آنها نه تنها مدافعان پیروز مسیحیت نامیده شدند بلکه به موازات کار فلسفی خود در صف روشنگران و معلمان علم نیز قرار گرفتند؛ برای مثال اولین جملهٔ ترجمه شده از متون مقدس ‹‹حکمت و خرد بیاموز، سخن هنجاران[8] شنو›› خود گواه این مطلب و بیانگر این فکر غالب است.

آنها سعی نداشتند که فلسفهٔ دوران باستان را انکار کنند بلکه هدف آنها مسیحی کردن فلسفهٔ باستان بود. از نظر مدافعان علم و اندیشه با تعالیم مسیحی مغایر نبود زیرا همهٔ آنها دین و عقل فطری انسان را دادهٔ خداوند به انسان می پنداشتند.

فلسفهٔ مدافعی پرسش های مربوط به نقش اراده انسان و سرنوشت را پررنگ تر ساخت و این دیدگاه ها را به وجود شر (شیطان) مرتبط ساخت. این فلاسفه با قبول اراده آزاد انسانی فلسفه هایی را که انسان را محدود به جبر می دانند محکوم کردند. این برداشت از ارادهٔ انسانی خود دو نتیجهٔ اساسی دربر دارد:

1- جلوگیری از ایجاد تضاد بین اندیشه های فلسفه با آموزه های دین مسیحی.

2- ایجاد انگیزه ای برای دفاع از کشور زیرا در صورت پذیرش جبر هیچ ارمنی ای حاضر نمی شد در مقابل هجوم دشمن بایستد زیرا مصیبت وارده را به جبر و سرنوشت تعبیر می کرد.

فیلسوفان مدافعی عقیده دارند که انسان موجودی است آزاد. او آزاد است که بین خیر و شر انتخاب کند. به تبع این اندیشه انسان مسئول اعمال خود است و شر نه آفریده خداست و نه وجود منفرد دارد بلکه شر حاصل اعمال انسانی است.

«نهضت ترجمه›› در نزد ارامنه بین قرون پنجم تا هشتم میلادی ادامه پیدا کرد. بعدها این ترجمه ها به دو دسته تقسیم شدند:

  1. ترجمهٔ تألیفات مذهبی – فلسفی.
  2. ترجمهٔ تألیفات نظری فلسفی.

به طوری که ترجمه های قرن پنجم بیشتر رنگ و بوی مذهبی دارند درحالی که تا قرن هشتم آثاری از مکتب ‹‹یونانی مآبی›› با دیدگاه سکولار و نظری نیز ترجمه شدند.

از دستهٔ دوم می توان به آثار افلاطون مانند طیمائوس، منون، دفاعیهٔ سقراط و از آثار ارسطو به مقولات، آنالوطیغا و حتی نُه گانه های فور فوریوس اشاره کرد. ترجمهٔ کتاب هایی با دیدگاه الهیاتی سبب شکل گیری تفکر فلسفی الهیاتی در نزد ارامنه شد که از آن میان می توان به شاهکار کوقباتسی به نام تکذیب مشرکان که اثری اصیل در نوع خود است اشاره کرد. در این کتاب کوقباتسی به نقد برداشت های شرک آمیز فلسفه های باستان دربارهٔ رستگاری و سرنوشت می پردازد.

نمونهٔ دیگری از مدافعان کلیسا ‹‹یقیشه›› است که خود متأثر از افکار نوافلاطونی است. این شاخه از فلسفهٔ ارمنی همچنان به حیات خود ادامه می دهد. در سوی دیگر ‹‹داوید آن هاخت››، نمایندهٔ مدرسهٔ نوافلاطونی اسکندریه، است. وی بنیانگذار سکولاریسم در فلسفهٔ ارمنی است. در قرن های پنجم و ششم میلادی که ایدئولوژی مسیحی غالب بود و مکتب های فلسفهٔ باستانی از فعالیت بازداشته شدند و فلاسفه این مکاتب دوران سختی را می گذراندند ‹‹داوید›› در نقش مدافع فلسفه نظری ظاهر شد و گفت که فلسفه بزرگ ترین هدیه ای است که انسان از خدا دریافت کرده است. داوید در کتاب پرارزش خود، به نام حدود فلسفه، ابتدا با مهارت نظریاتی را که وجود فلسفه را انکار می کنند رد و سپس شش تعریف برای فلسفه ارائه می کند که مبتنی بر ذات و موضوع و پرسش های اساسی، هدف و مشخصات فلسفه اند.

داوید آن هاقت خود را نمایندهٔ مکتب یونانی مآبی معرفی و نقش مهمی را در توسعهٔ دستور زبان، خطابه، منطق و فلسفه عملی و نظری در ارمنستان ایفا کرد. علاوه بر اثر مهمش، حدود فلسفه، داوید نوشته هایی تحلیلی بر آثار نُه گانهٔ فورفوریوس، مقولات ارسطو و آنالوطیغای ارسطو دارد که به زبان یونانی (به جز آنالوطیغا) و ارمنی باقی مانده است. داوید در مقام یک نوافلاطونی سعی کرد افکار افلاطون و ارسطو را به صورت منظم و منسجم بیان کند، او ادعا کرد که فلسفه زیباترین و با ارزش ترین فعالیت انسانی است و بحث های شکاکان را مبنی بر بی اهمیت بودن فلسفه رد کرد. داوید با بسط نظریات فیثاغورس، افلاطون و ارسطو دربارهٔ تعریف فلسفه و طبقه بندی این تعاریف بر حسب هدف و موضوع به اختصار بیان کرد که فلسفه علم هستی هاست. علمی دربارهٔ جنبه های مابعدالطبیعی و طبیعی انسان. او در تعریف پنجم خود از فلسفه آن را هنر هنرها و علم علوم می داند و در آخرین تعریفش به ترجمهٔ لغوی می پردازد و فلسفه را دوستداری حکمت می شمرد. داوید از درخشان ترین چهره های فلسفی ارمنی است که بررسی افکارش مهم و راهگشا خواهد بود. پایه گذار سومین شاخهٔ فلسفهٔ ارمنی در قرون پنجم تا نهم میلادی کسی نیست جز ‹‹آنانیا شیراکاتسی››. او با این اعتقاد راسخ که باید طبیعت را کشف کرد پا به عرصه گذاشت. شیراکاتسی با توجه به تعالیم متون مقدس می گوید که عقل طبیعی انسان هم در سرنوشت او دخیل است و بر این اعتقاد پای می فشارد که این دو – عقل طبیعی و نتایج برگرفته از متون مقدس – با هم هیچ تناقضی ندارند. او در اثر مهم خود، کیهانشناخت، کرویت زمین را می پذیرد. شیراکاتسی همچنین اعتقاد خود را به روش تجربی در علم و اهمیت ریاضیات در این کتاب بیان می کند.

ناگفته مشهود است که تلقی آنانیا از علم بیشترین شباهت را با تعریف علم تجربی پس از دوران تجدید حیات فرهنگی در غرب دارد.

شیراکاتسی به نقد طالع بینی پرداخت و خرافات را در توجیه طبیعت مهمل دانست. او همچنین به بحث های دیالکتیکی مربوط به فنا و خلق در طبیعت و همبستگی خاص بین آنها اشاره کرد و به آنها اعتقاد داشته است.

توسعهٔ فلسفی ارامنه در قرون هشتم و یازدهم متأثر از ایدئولوژی ها و جنبش های بدعت آمیز ضد دینی ‹‹تندراکیان›› و ‹‹پاولیکیان››ها بود که در مقابل اندیشهٔ کلیسای مسیحی قرار گرفتند. آنها ادعای کلیسا مبنی بر رستگاری انسان را نابخردانه پنداشتند و به نقد ریشه ها و مراسم کلیسایی پرداختند. حتی نظام فئودالی حاکم بر کلیسا را نقد و ایده های برابری اجتماعی و آزادی را تبلیغ کردند. متأسفانه آثار بسیار کمی از این دوره و از افکار مخالفان کلیسا برجای مانده است و انعکاس اندیشه های آنها بیشتر در آثار مخالفانشان – یعنی مدافعان کلیسا- دیده می شود. از آن میان می توان به اثر ‹‹هُوهان اذرنستی ایماستاسر›› برعلیه پاولیکیان ها در قرن هشتم اشاره کرد که به انتقاد اندیشه های پاولیکیان ها می پردازد. اطلاعات دربارهٔ اندیشهٔ تندراکیان ها به نقدهای گریگور ماگیستروس، اریستاکس لاستیورتستی و گریگور ناریکاتسی ختم می شود.

پرواضح است که آثار منتقدان این دو جنبش آینه تمام نمای اندیشه های آنها نخواهد بود و همواره وجود آثار مخالف بر فهم اندیشه های اصلی یک جریان خدشه وارد خواهد کرد.

تحت چنین شرایط انتقادی که از زندگی مذهبی و اعمال کلیسا انجام شده یک جهت دیگر نیز در ادبیات و فلسفه ارمنی راه می جوید. بزرگ ترین نمایندهٔ این جهت عرفانی شخصی است به نام گریگور نارکاتسی (950-1003).

مهم ترین اثر وی که مهم ترین اثر این دوره از فرهنگ ارمنی نیز هست، سترگ نامه ای است به نام فغان نامهٔ نارک که شاهکاری است بی بدیل در نوع خود با موضوع خدا، انسان و رستگاری انسان.

نارکاتسی فلسفه عرفانی را بنا نهاد که برپایه اهمیت انسان فطرت جو است که بی شک برگرفته از اندیشه های عهد جدید و با همان اهمیت نمایانگر نمادین تأثیر افکار نوافلاطونیان و دیوجانس است. نارکاتسی معتقد است که نجات انسان فقط از طریق زندگی ای ممکن است که اعتراف به گناه و راز و نیاز با خدا از ته دل با آن همراه شود. او نماد عصر نوزایی ارمنی و راهگشای فلسفه عرفانی ارمنی در هزاره دوم مسیحی است.

منابع:

دایره المعارف13 جلدی منتشر شده ارمنی در ایروان بخش علوم اجتماعی و فلسفی.

گابریلیان، ه. تاریخ فکر فلسفی ارمنی. ایروان: [بی نا]،1956.

www.madenadaran.am/en/hiritage/pilisophy

پی نوشت ها:

1- دانشجوی فوق لیسانس رشتهٔ فیزیک در دانشگاه شریف.

2- آرامازد تغییر شکل یافتهٔ نام اهورامزدا است.

3- هلنیستی

4- تیگراناگرد، در لغت به معنی شهر ساختهٔ تیگران.

5- شهری به نام آرتاشس اول، مؤسس سلسلهٔ آرتاشسیان.

6- محل نگه داری نسخ خطی، تألیفی و ترجمه در شهر ایروان پایتخت ارمنستان.

7- منظور فلسفهٔ آباء کلیسا است که در دفاع از ارزش ها و اصول دین مسیح تلاش می کند.

8- دانشمندان – دانایان، ترجمهٔ گارون سرکیسیان برگرفته از کتاب زندگی مسروپ ماتشوتس نوشتهٔ کوریون.

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33
سال نهم | پاییز 1384 | 152 صفحه
در این شماره می خوانید:

بار دیگر با سیلوا کابودیکیان

نویسنده: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 سیلوا کابودیکیان، شاعر بلندآوازهٔ ارمنی را در شمارهٔ 30 فصلنامه معرفی کرده ایم. او اکنون هشتادوششمین سال عمر را...

چالو

نویسنده: هاماسدق/ ترجمه: آقاسی ژ. هوانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 چالو اندکی پیرتر از متولی باشی کلیسا بود لیکن مانند او عینک نداشت. گوش هایش مانند دو برگ پهن...

مترجمان

نویسنده:  ژیلبرت مشکنبریانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 پیشینهٔ تاریخی ارمنیان گویای این واقعیت است که خط و زبان جایگاه والایی در فرهنگ آنها دارد. سال جاری...

۸۵ سال پس از انعقاد معاهده سور

نویسنده: وارطان داویدیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 تحقق حقوق ارامنه بر پایه های سور نیز استوار است ادیب و نویسندهٔ فرانسوی، بنوا میشه[2]، در کتاب سقوط امپراتوری...

حوادث ۱۲۹۶-۱۲۹۷ آذربایجان

گردآوری و ترجمهٔ: دکتر کارن خانلری فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 حوادث 1296 - 1297 آذربایجان از دیدگاه نشریهٔ ارمنی زبان آیگ،چاپ تبریز(ارگان فدراسیون انقلابی ارامنه...

شاعری در غربت

نویسنده: خاچیک خاچر فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 هفت هشت ماه پیش یکی از شعرای ارمنی از لبنان با پست الکترونیکی پیام تسلیتی برایم فرستاده بود که در آن از مرگ لئوناردو...

آیین مهر و تاثیر آن بر فرهنگ ایرانی، اسلامی

نویسنده: گارگین فتایی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 مهر در ایران ایران جایگاه ادیان مختلفی همچون مهرپرستی، زرتشت، مانوی، مزدکی، صابئین[1]، یهود و اسلام بوده است ولی از...

مروری بر کلیساهای ارامنه استان آذربایجان غربی

نویسنده: نادره شجاع دل فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 اشاره در شماره های 23و 27 فصلنامهٔ پیمان، در مقاله های ‹‹مروری کلی بر کلیساهای جلفای اصفهان›› و ‹‹بررسی کلیساهای...

خاچکار

نویسنده: باگرات اولوبابیان/ ترجمه: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 اشاره باگرات اولوبابیان، نویسنده و پژوهشگر تاریخ، در سال 1925 در منطقهٔ خودمختار...