فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۳۳

مترجمان

نویسنده: ژیلبرت مشکنبریانس

پیشینهٔ تاریخی ارمنیان گویای این واقعیت است که خط و زبان جایگاه والایی در فرهنگ آنها دارد. سال جاری میلادی(۲۰۰۵) هزار و ششصدمین سالگردی است که روحانی ارمنی، مسروپ ماشتوس مقدس، حروف الفبای ارمنی را در سال۴۰۵ م ابداع کرد. فعالیت های گستردهٔ وی که اولین مترجم و معلم زبان ارمنی نامیده شده، باعث تغییر و تحول عظیم فرهنگی در قرن پنجم میلادی یعنی قرن طلایی در تاریخ ارمنستان شده است.

به واسطهٔ خدمات ارزندهٔ اولین مترجمان ارمنی گنجینهٔ قابل توجه ای از منابع و مآخذ فرهنگی و علمی از قرون گذشته ترجمه و برای نسل های آینده به جای مانده است. آثاری که در حال حاضر نسخه های اصلی آنها از بین رفته اند لیکن ترجمه آنها به زبان ارمنی همچنان در مخازن موزهٔ کتاب های خطی ‹‹ماتناداران›› در ارمنستان نگه داری می شود.

فصلنامهٔ پیمان با در نظر گرفتن نقش مترجمان در به وجود آوردن مشترکات فرهنگی ارمنیان و ایرانیان نظر به معرفی اشخاصی دارد که در این زمینه ید طولایی داشته و باعث هر چه نزدیک تر شدن دو ملت دوست و همسایهٔ ایرانی و ارمنی شده اند. از این رو متناوباً اقدام به معرفی این گروه از مترجمان در شماره های آتی خود خواهد کرد.

در این شماره به این منظور و در اولین گام آثار آغاسی ژ.هوانسیان را که از پیش کسوتان زمینهٔ ترجمه محسوب می شوند ارائه می کنیم.

پیمان


سخنی کوتاه دربارهٔ آغاسی ژ. هوانسیان

 

آغاسی ژ. هوانسیان
آغاسی ژ. هوانسیان

آغاسی ژ. هوانسیان در سال ۱۲۹۱در تهران به دنیا آمد. تحصیلات خود را در مدرسهٔ هایگازیان تهران به اتمام رسانید. سپس، وارد فعالیت های بازرگانی شد و در تمامی طول عمر خود به این امور اشتغال ورزید. در این راستا و به منزلهٔ بازرگانی موفق و اولین ایرانی ای که فعالیت بازرگانی با کشور اتریش را شروع کرده بود موفق به دریافت نشان ملی کشور اتریش در سال۲۰۰۰ م از طرف دولت آن کشور شد.

هوانسیان در دو زمینهٔ نویسندگی و ترجمه فعالیت کرده و کتاب های راه دهکده (۱۹۶۲م)، ماجرای یک بیگانه (۱۹۷۴م)، زیارت (۱۹۷۷م)، بین مرگ و زندگی(۱۹۷۷م) و سفرنامه ها را در دو جلد(۱۹۹۳- ۱۹۹۴م) به زبان ارمنی به رشتهٔ تحریر درآورده است. این آثار در تهران، بیروت و ایروان به چاپ رسیده اند.

وی از سال ۱۳۲۵ شروع به ترجمهٔ آثار ادبی کرد. از آثار ارمنی: آفرینش زن نوی اِلن بوزاند، بادبان مرگ وازگن شوشانیان، روزهای سوخته و حلقه ای از زنجیرم برجوهی بارسقیان، آرتیست شیروانزاده، فقرای شرافتمند هاکوپ بارونیان، زیبا ی آ. میریان و چالوی هاماسدق را به فارسی ترجمه و از متون فارسی داستان سگ ولگرد اثر صادق هدایت را به ارمنی برگردانده است.

از نشریات ارمنی زبان با روزنامه آلیک و مجلات هایرنیک، آرمنوهی، آرپی و سپیورک در ایران و ماهنامهٔ ناواسارد درآمریکا و از نشریات فارسی زبان با مجله های دریا و پست تهران همکاری نزدیک داشت. او از بنیان گذاران و همچنین از همکاران دائمی ماهنامهٔ هور در تهران بود.

در بین این نشریات، روزنامهٔ آلیک جایگاه خاصی برای ایشان داشت. در مقاله ای که به مناسبت هفتادمین سالگرد چاپ روزنامهٔ آلیک نوشته شروع فعالیت خود را با این روزنامه از سال۱۹۳۱ م یعنی زمانی که نوجوانی بیش نبود، هم زمان با چاپ اولین شمارهٔ آلیک که در آن زمان با نام هفته نامهٔ آلیک چاپ می شد، اظهار داشته است و اینچنین توصیف می کند: ‹‹…من در بین دوستانم به عنوان کسی که به زبان فارسی تسلط داشت معروف بودم. در یکی از روزهای تعطیلات نوروزی، با جمعی از آنها در نزدیکی مدرسه مان در چهارراه قوام السلطنه (سی تیر کنونی) ایستاده بودیم که یکی از دوستانم به من نزدیک شد و خواست که با او نزد شخصی بروم. با تعجب او را همراهی کردم. در همان نزدیکی وارد ساختمانی شدیم که در بزرگی داشت. وقتی وارد اطاق شدیم متوجه شخصی که پشت میز تحریر نشسته بود شدم. با دقت نگاه کرده و متوجه شدم یکی از دبیران خودم است، آقای هُوسِپ تادئوسیان. دوستم به او گفت: آقای تادئوسیان بالأخره شخصی را که دنبالش بودیم تا به ما کمک کند پیدا کردم. در این موقع، آقای تادئوسیان از جای خود برخاست و با رویی گشاده با دسته ای از کاغذهایی که آدرس هایی به زبان ارمنی روی آنها نوشته شده بود به من نزدیک شد و سؤال کرد: آیا می توانی این آدرس ها را به فارسی ترجمه کنی؟ البته، جواب من مثبت بود. بدین نحو فعالیت من به عنوان مترجم با نشریهٔ آلیک شروع شد. آن روز، به عنوان اولین مزد و پاداش از آقای تادئوسیان یک نسخه از اولین شمارهٔ هفته نامهٔ آلیک را دریافت کردم… از آن زمان همواره با نشریهٔ آلیک ارتباط خود را به طور نزدیک خفظ کرده و تا کنون که هفتاد سال از چاپ آن می گذرد به طرق مختلف با ترجمه و نوشتن مقاله ها این همکاری را ادامه داده ام. لیکن اکنون که شما آخرین نوشتهٔ من را مطالعه می کنید امیدوارم سی سال دیگر یعنی در جشن صدمین سالگرد چاپ روزنامهٔ آلیک این نشریه همچنان جایگاه خود را به عنوان یکی از قدیمی ترین روزنامه های کشور حفظ کرده باشد و بتواند ارائه کنندهٔ واقعی فرهنگ و تمدن غنی ارمنیان باشد و من هم در دیار باقی نظاره گر این تحولات باشم. این آخرین نوشتهٔ من در ضمن به عنوان آخرین کلا م و وداع من نیز می باشد…››.

هوانسیان در عرصه های فرهنگی و اجتماعی بسیار فعال و از بنیان گذاران گروه تئاتر ارمنی در تهران همچنین از اعضای اولین شورای خلیفه گری ارامنهٔ تهران نیز بود و در سال۲۰۰۰م از طرف پیشوای دینی ارامنه، جاثلیق آرام اول، نشان برجستهٔ مسروپ ماشتوس را برای یک عمر فعالیت فرهنگی و اجتماعی خود دریافت کرد.وی از کودکی علاقهٔ زیادی به ادبیات خصوصاً ادبیات هنری داشت. در ابتدا آثار ادبی نویسندگان ارمنی، سپس ایرانی و اروپایی را مورد مطالعه قرار داد. از ادبیات فارسی آثار نویسندگانی چون صادق هدایت، جمالزاده و علی دشتی، از نویسندگان فرانسوی آثار ویکتور هوگو، ژید، الکساندر دوما و از نویسندگان انگلیسی آثار شکسپیر مورد علاقه اش بودند.

او احترام خاصی برای نویسندگان و روشنفکران گذشته و همچنین معاصر خود قائل بود. از این رو با آنان ارتباط نزدیکی داشت و در آثارش همواره از تأثیراتی که از این اشخاص پذیرفته یاد کرده است. هوانسیان به ادبیات زبان ارمنی عشق می ورزید و به آن همچون گنجینه ای که فارسی زبانان با آن آشنایی کافی ندارند نگاه می کرد. او از معدود روشنفکران ارمنی بود که اهمیت بسیاری به اشائهٔ ادبیات ارمنی در میان آنها می داد و فعالیت های خود را در این زمینه متمرکز و اقدام به ترجمهٔ آثار ادبی ارمنی به زبان فارسی کرده بود.

در مقایسهٔ ترجمه های وی با نسخه های اصلی شاهد ترجمهٔ هنرمندانه ای هستیم که همواره به سبک های متفاوت نگارش آثار نویسندگان متعهد و وفادار باقی مانده است.در نگاهی به آثاری که او خلق کرده است، متوجه سبک نگارش خاص او می شویم. سبکی که گاه طنزآلود و گاه جدی به مسائل زندگی می پردازد. هوانسیان همواره با تصویرسازی های زیبا خواننده را کاملاً تحت تأثیر قرار می دهد و او را همراه خود به تمامی صحنه هایی که خلق کرده می برد. نوشته های او گویای بارز شخصیت انسانی اوست. انسانی واقع بین که خوش بینانه و هدفمند به زندگی و مشکلات آن نگریسته و هرچه مصمّم تر درصدد حل آنها بر آمده است.

واراند کورکجیان از شاعران و نویسندگان ایرانی – ارمنی در نقدی که در مورد آخرین کتاب وی، جلد دوم سفرنامه ها، در یکی از شماره های روزنامهٔ آلیک نوشته است در توضیح شخصیت انسانی و سبک نگارش هوانسیان می نویسد: ‹‹…علی رغم اینکه نوشته های وی دور از بحث های فلسفی، که باعث سردرگمی خواننده می شود، است در عین حال می تواند نظرات خود را در مورد مسائل اجتماعی، انسانی و همچنین افکار فلسفی خود با مهارت خاص، زبانی ساده، بی آلایش و عاری از پیچیدگی های کلامی به خواننده ارائه دهد…››. کورکجیان در ادامه می نویسد: ‹‹…هوانسیان از همان ابتدا سدِ بین نویسنده و خواننده را با طنز زیبای خود از بین برده. نویسنده ای است که به حفظ ارزش های انسانی و ملی بسیار بها داده. روشنفکری با دید عمیق به مسائل اجتماعی است که همواره از منابع فولکلور در نوشته های خود استفاده فراوان می کند…».

آغاسی ژ. هوانسیان در سال۲۰۰۲ م در تهران بدرود حیات گفت.

در مراسم چهلمین روز درگذشتش، دکتر هارمیک داویدیان در توصیف شخصیت وی چنین اظهار داشت: ‹‹…او برای فرزندان و نوه هایش پدر و پدربزرگی یگانه، برای دوستان و نزدیکانش دوستی نمونه بود و همواره با سکوتی سرشار از خلوص نیت در عرصه های فرهنگی و اجتماعی فعالیت می کرد. انسان واقع بین و مثبت نگری که امیدش نسبت به آینده زبانزد همگان بود، دیگر در بین ما نیست، یاد و خاطره اش همواره برای ما جاودان خواهد ماند».

 

برای هر چه بیشتر آشنا کردن خوانندهٔ گرامی با ترجمه های هوانسیان به معرفی برخی از آنان می پردازیم:

۱- آفرینش زن نو/ اثر اِلن بوزاند

اِلن بوزاند در سال۱۸۹۵ م در شهر گومری ارمنستان به دنیا آمد. بوزاند بیشتر شهرت خود را مدیون نگارش داستان های کوتاهش است. این نویسنده عناصر اصلی داستان و محتوای قصه هایش را از جامعه ای که در آن می زیسته انتخاب کرده است. او در مورد اثر آفرینش زن نو می گوید: ‹‹اخلاقی که در آثار من منعکس می شود چیزی است جز ماهیت و بودن یک جامعه معقول و پویا…».

در بخشی از آفرینش زن نو این چنین می نویسد:

«…پرتو غروبی از آن گونه آفتابی است که می تواند تو را وادار سازد تا پالتویت را در آری، کلاهت را از سر برداری و با جوشش خونی که در رگ هایت به وجود آورده است به او روی آوری و اعتراف کنی که نیاکان ما از اینکه او را می پرستیدند نادان نبودند. آفتاب شما را وا می دارد که اگر معشوقه ای در کنار خود دارید دست او را بگیرید و چنانچه در کنارتان نیست و در دوردست هاست یکی از این دختران آفتاب به شما تفهیم می کند که زندگی از مرگ بهتر است زیرا زندگی خود قلبی ست که می طپد و عشق طپش آن است…».

۲- بادبان مرگ/ اثر وازگن شوشا نیان

وازگن شوشانیان در سال۱۹۰۲ م متولد شد. او که تمامی وحشت و هراس کشتار۱۹۱۵ م را تجربه کرده است تنها بازماندهٔ یک خانوادهٔ بزرگ بود که تمامی آنها در کشتار ارمنیان به دست ترک های عثمانی قتل عام شدند. از این رو تمامی آثار این نویسندهٔ چیره دست بدون تردید غم نامهٔ ملت ارمنی است. او در مورد تعهد در ادبیات، هنر و مسئولیت انسانی فرد در مقابل جمع می گفت:

«چه نفرت انگیز است وقتی که انسان تنها به خود می اندیشد. مخصوصاً، انسانی که عنوان روشنفکر و هنرمند بودن را به دوش می کشد».

شوشانیان در سال های۱۹۳۰ -۱۹۴۰م با نویسندگان نو گرا و بنام زمان خود در پاریس ارتباط داشت. چنانچه تأثیر آندره ژید بر روی کارهای او مشهود است. در بخشی از بادبان مرگ می خوانیم:

«…سیرانوش، عزیزم… مگر من نمی گفتم که به زودی همه چیز پایان خواهد یافت؟هنگامی که این یادداشت را به تو تسلیم می دارند من به سوی جهان دیگری رهسپار گشته ام. من شما را با یک عشق جنون آمیز و احساسات و عشق شاید غیر انسانی دوست می داشتم. آری، عشقی پاک و مقدس.

«امیدوارم از اینکه تو را در مدت بیماری ام با خبر نساختم و یادداشتی برایت نفرستاده ام آزرده نشده باشی… من در همان لحظات اول احساس نمودم که همه چیز در شرف پایان یافتن است. حس کردم که نیروی زندگی ام به پایان رسیده و با قلبی شکسته و غمگین در انتظار فرا رسیدن ساعت موعود به سر می برم….

«اگر تو اینجا، در کنارم بودی، برای من غیر ممکن بود که من قدرت جان دادن را داشته باشم. سیرانوش عزیزم… آن وقت می بایستی هر دو اشک می ریختیم در صورتی که من نمی خواستم اشک تو را ببینم. این طور بهتر است. توان نگاشتن نامه را ندارم و این خطوط را به زحمت می نویسم. اکنون گویی عطر فرح بخش اطاقت را حس می کنم و بدینسان به من مجسم می گردد که به پیانوات و در پرتو ضعیف شمعدان ها تکیه داده و به چشمان اشک آلودت نظاره می کنم… انگشتان لرزانت را که بر روی صدف های پیانو به جنبش در آمده اند و گویی که هم اکنون بادبان مرگ را می شنوم. تو با چه نظر اندوهگینانه ای به دست خط من می نگریستی – به دست خط جوانی که قریباً جهان را وداع خواهد گفت. دیدی سیرانوش؟ دیدی که حقیقتاً جهان را بدرود خواهم گفت؟ بگو، خواهر جان، بگو “سفرت بخیر باشد”.

«سیرانوش عزیزم… خواهش کن جنازهٔ مرا به خانهٔ شما انتقال دهند و آن را در نزدیکی پیانوات قرار بده، سپس این کفن بیگانه را با دستان لطیفت بگشا و لبان بی جانم را ببوس.

«آری، سیرانوش عزیز، برای نخستین و آخرین بار لبانم را ببوس و آنگاه با انگشتان سفید و ظریفت کفن مرا بدوز “بادبان مرگ” را برایم بنواز در حالی که مرا از خانهٔ شما بیرون می برند.

«می بینی، سیرانوش عزیز؟ می بینی آرام چگونه خفته ام و خودم برنامهٔ تشییع جنازه ام را تدوین می نمایم؟

«آری، سیرانوش عزیز، تو می توانی سرگذشت اندوهبار مرا به رشتهٔ تحریر در آوری. من نمی خواهم که بدون تشریفات مرا به خاک بسپارند. می خواهم جنازهٔ مرا به کلیسا برده و در آنجا روحانیون مهاجر سرودهای میهنی برایم بسرایند. می خواهم که بوی کندر فضای کلیسا را فرا گیرد و تمام چراغ ها را بر افروزند.چقدر غم انگیز است به هنگامی که در خاک بیگانه ای رخت از جهان بر می بندم. گویی انسان در خاک کشوری بیگانه احساس سردی می کند…».

۳- برجوهی بارسقیان

برجوهی بارسقیان در سال۱۸۸۹ م در بلغارستان به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در ژنو به ترکیه رفت و به همراه همسرش در ضمن تدریس به فعالیت های سیاسی و اجتماعی پرداخت. با از دست دادن همسر خود در قتل عام سال۱۹۱۵ م، ترکیه را ترک و به پاریس مهاجرت کرد. او در ترسیم خطوط زندگی خود و ملت ارمنی کوشیده و بیشتر آثارش بازگو کننده تاریخ ربع اول قرن بیستم ارمنیان است. روزهای سوخته ماجرای زندگی خود نویسنده است. او با بیانی ساده ولی با مفاهیم انسانی به درون خویش و جامعه ای که در آن زندگی می کرده نگریسته و رویدادهای محیط خود را عمیق و ژرف به تصویر در آورده است.

شایان ذکر است که داستان حلقه ای از زنجیرم – به قلم این نویسنده – ازبهترین نوول های رئالیستی ارمنی است که برنده چندین جایزه ادبی شده است.

بخشی از روزهای سوخته
«… از ژنو تا اسلامبول و در تمام طول این مسافرت غرق در افکار و رویاها و امید هایی بودم و انقلاب عظیمی در درونم به پا ساخت و مرا سخت به خود مشغول داشت گویی که هر لحظه ترس مرموزی مرا تهدید می کند… آیا او مرا خواهد پسندید؟… من در این مدت پنج سال زحمات طاقت فرسا و رنج های زیادی کشیده بودم. پدر و مادرم برای ازدواج من افراد مختلفی را در نظر گرفته و بدین وسیله مرا در فشار گذاشته بودند. قلبم از این عمل ملامت بار می نالید. گویی مرا نفرین کرده بودند. چه هر مردی به فکر ازدواج می افتاد در همان نخستین دفعه گریبان مرا می گرفتند و قرعهٔ فال به نام من می زدند. من چقدر به خاطر این موضوع رنجآور که اشک نریختم و عذاب نکشیدم.

من به هیچ وجه خانواده ام را مقصر نمی دانم. به خصوص که اکنون احساس می نمایم آنان از دیدگاه خودشان حق داشتند. لیکن این را هم صریحاً می گوییم که گذشته از این اگر خداوند ده بار دیگر مرا بمیراند و آنگاه زنده کند باز هم زندگانی ام را در این روند آغاز خواهم نمود…».

بخشی از حلقه ای از زنجیرم
«…اصولاً بشر بدین گونه می اندیشد که مصیبت های بزرگ بدون آگاهی قبلی روی نخواهد داد. مثلاً هنگامی که یکی از بستگانش در می گذرد انسان انتظار دارد که هم اکنون، سیل عظیمی حلقوم خود را خواهد گشود و یا زمین لرزهٔ شدیدی به وقوع خواهد پیوست و سرانجام زندگی بشری پایان خواهد یافت…».

۴-زیبا/ اثر آ. میریان

در مورد نویسنده این اثر عده ای از نویسندگان و محققان ارمنی معتقدند که باید نام ‹‹آ.میریان›› یک اسم مستعار باشد زیرا با در نظر گرفتن روال اندیشه و محتوای داستان در آن برهه از زمان انگیزه ای شد تا نام واقعی نویسنده این اثر ادبی مکتوم بماند.

زیبا داستان شیرینی است که با زبانی ساده، عشقی ممنوع را با الهام گرفتن از یک اندیشهٔ فلسفی و روانی فاتالیزم [۱] یعنی جبر تقدیری شروع و به پایان می برد.

«…حقیقتاً چشمان آبی و مژگان بلند زیبا سخت تماشایی و دل فریب بود. هرگاه در قعر چشمان او می نگریستید، همانند این بود که در عمق دریای ژرف و پهناوری که مملو از تصاویر رویایی باشد نظاره می کنید.بدینسان زیبا در این خانواده عنفوان جوانی خود را تا سن ۱۶ سالگی سپری نمود. در این سن بلوغ، مستخدمه هایی که مانند زیبا صاحب چشمان فتنه انگیز و مژگانی چون پیکان می باشند، نه تنها نگاه های مهمانان جوان بلکه توجه میزبان را حتی اگر میزبان مسن هم باشد، نسبت به خود جلب می نمایند، چنان که برای زیبا نیز اتفاق افتاد…».

 

هوانسیان در پرلاشز در جوار مقبره صادق هدایت
هوانسیان در پرلاشز در جوار مقبره صادق هدایت

۵- سگ ولگرد/ اثر صادق هدایت

صادق هدایت نویسنده ای نامی در ادبیات معاصر ایران در مکتب داستان نویسی(نوول) است. داستان سگ ولگردِ صادق هدایت را اولین بار در سال۱۹۵۰م آغاسی هوانسیان به زبان ارمنی ترجمه کرد که در شمارهٔ ۹ مجلهٔ آرپی به چاپ رسید. در همان سال جیمز ماندالیان از روی ترجمهٔ ارمنی آن این داستان را به انگلیسی برگرداند و در مجلهٔ آرمینیان ریویو در شهر بوستون آمریکا به چاپ رسید.

هوانسیان در یکی از سفرهایش به پاریس و دیداری که از گورستان پرلاشز داشت بر مزار فرزند نامدار ایرانی، صادق هدایت، رفت و ادای احترام کرد. وی در این دیدار بعد از مرگ با هدایت می نویسد:

«…به دیدار فرزند غریب ملتی کهن که غریبانه در دیار غربت در خانهٔ ابدی خود مائوا گزیده است، کسی که خدمات شایانی به ادب و زبان فارسی کرده، آمده ام. او در غربت به سر می برد.

چرا او را به خاک وطنش، جایی که به آن تعلق دارد، بر نمی گردانند؟…».

۶- چالو/ اثر هاماسدق

 

صادق هدایت و هاماسدق
صادق هدایت و هاماسدق

هاماسدق که از بازماندگان قتل عام۱۹۱۵ م است بیشتر نوشته هایش را بر اساس این رخداد استوار کرده است. او یکی از بزرگ ترین نویسندگان ارمنی است که سبکی نوین را در ادبیات ارمنی متداول ساخت. این سبک موسوم به ادبیات روستایی است که با او به ترقی و تکامل رسید. هاماسدق از جمله نویسندگانی است که داستان هایش به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده اند.

گورگن ماهاری یکی از نویسندگان برجسته ارمنی درمورد هاماسدق گفته است:

«سرایندهٔ روستاییان ارمنی در روستاهای موطنش به دنبال غروب ها، نیم روزها و بامدادهای پر فروغ سرزمین مقدس می گشت…».

هاماسدق و هدایت

صادق هدایت و هاماسدق بدون آنکه همدیگر را دیده و یا آثار همدیگر را خوانده باشند از نظر تجسم صحنه ها و نحوه درک و الهام و حتی شیوهٔ نگارش تشابه فراوان با هم داشتند که این تشابه بدون تردید از اشتراک نژادی و گذشتهٔ تاریخی این دو ملت نشأت گرفته است. شناساندن و معرفی این تشابه فکر و سبک نگارش این دو نویسندهٔ بزرگ به خوانندگان ارمنی و فارسی زبان مدیون ترجمهٔ شیوا و روان آغاسی ژ.هوانسیان است.

برای آشنایی بیشتر خوانندهٔ محترم با ترجمه های هوانسیان برگردان داستان چالو اثر هاماسدق به طور کامل در انتهای این مقاله ارائه شده است.

پی نوشت ها:

1- Fatalism

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۳۳
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید