تردید بهانه ای است برای روایت آنچه بارها نگاه کرده ایم و ندیده ایم و آنچه گوش کرده ایم و نشنیده ایم. مسببی است با صلابت نگاه به اتفاقی مکرر در تاریخ زندگی و حلاوت کلام در بیان آنچه اکثر اوقات از کنارش چون خورشید و آسمان و زمینی که هر روز با اطمینان خاطر از آنکه فردا هم خواهند بود بی احساسی و ابرازی گذشته ایم. قبیله ای از قدیم و جدید روزگار، آنان که دانسته اند و اندوخته اند و آنان که در راه دانستن و اندوختن اند، شب و روز، در کنار هم زیسته ایم و با هم عجین شده ایم تا باری دیگر رنگ های سرد و گرم را از جعبۀ نقاشی بیرون آوریم، با هم تلفیق کنیم و نقشی بر صفحه ای به وسعت دل مسبب این اثر بیافرینیم، بی هراس از آنکه این اثر بر دیوار کدام نگارخانه آویخته خواهد شد یا نخواهد شد یا به دیدگان کدامین تماشاگر چشم نواز خواهد بود یا نخواهد بود. به جاری شدن رودی سال ها در سکوت مانده و در پس انبوهی از گرفتاری ها و موانع به اسارت در آمده، دل و جان سپرده ایم تا دلی یا دل هایی بستانیم. تردید پرده ای است برای نمایش هزار بارۀ داستانی قدیمی در رختی نو با فضاهایی جدید اما غبار آلود و تردیدی که پس از سال ها به یقین تبدیل شد. سکوتی است که شکسته شد و واروژ کریم مسیحی را با اندیشه ای نوین از پس آخرین پردۀ نمایش داده شده اش، علی رغم مشکلات و کاستی ها، بر روی صحنه آورد و نباید فراموش کرد که این روند رنگین و پر رمز و راز، بی دست یاریگر و وجود جسور سعید سعدی، شاید که هنوز و بلکه تا چندین سال دیگر پرده های عریض سالن های سینما را حتی از وجود واروژ و نگاهش هم بی خبر نگاه می داشت. امید به آنکه تلاش همگان به ثمر رسد و خستگی چند ماهه را از تن این قبیله و مسبب این اثر و یاریگر خلق آن به در آورد. پی نوشت:
|
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 49
|