سلما کویومجیان، اولین زن باستان‌شناس ایران و عروس ارمنی احتساب‌الملک

نویسنده : گریگور  قضاریان


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95

سلما، اثر محسن مقدم

سخن اول

میدان و خیابان امام خمینی (میدان توپخانه و خیابان سپه سابق) واقع در منطقه 12 شهرداری تهران از مناطق تاریخی شهر و یادآور خاطرات تلخ و شیرین فراوان است. این خیابان با بناهایی بر آمده از دل تاریخ و باشکوه مانند ساختمان موزه پست و تلگراف، سر در باغ ملی، ساختمان وزارت امور خارجه، ایوان کسرای موزه ایران ‌باستان، بیمارستان سینا، موزه ثبت احوال و نرسیده به میدان حسن آباد عمارتی قدیمی به سبک معماری دوران مظفر الدین شاه قاجار، که شاید یکی از قدیمی‌ترین بناهای این خیابان باشد، توجه بیننده را جلب می‌کند.

این خانه عمارت خانوادگی محمد تقی خان احتساب‌الملک مقدم، از صاحب منصبان دربار قاجار، سفیر ایران در سوئیس و رئیس احتسابیه تهران است که حدود 120 سال قدمت دارد. این بنا میراث دو پسر احتساب الملک، یعنی حسن و محسن، است.حسن در جوانی فوت کرد و ملک احتساب الملک به پسر کوچک‌ترش، یعنی محسن مقدم، رسید.

محسن مقدم از بنیان‌گذاران دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و استاد ممتاز این دانشگاه بود. مقدم، که از شاگردان استاد کمال الملک بود، نشان دانشگاه تهران را با الهام از تاریخ و فرهنگ کهن ایران ساسانی طراحی کرد. او اولین استاد دانشگاه ایران در رشته باستان‌شناسی به شمار می‌آید و نشان‌های افتخارآمیز فراوانی در کارنامه خود دارد، از جمله نشان لژیون دونور(1) فرانسه با درجه اوفیسیه که آن را از آندره مالرو(2)، وزیر فرهنگ فرانسه، دریافت داشته. این دانش‌آموخته مدرسه لوور(3)،‏ که تا آن زمان تقریباً نیمی از عمر خود را در کشورهای اروپایی به سر برده بود، در 1936م در پاریس ازدواج کرد و تصمیم گرفت به ایران بازگردد و زندگی خود را وقف هنر و فرهنگ ایران زمین کند.

محس مقدم همراه عروسی فرنگی به ایران آمد. عروس دانش‌آموخته لوور پاریس بود و از هر انگشتش هنری می‌بارید و آن گونه که محسن مقدم می‌گوید رفتار و کردار و شخصیت والای او خیلی زود مورد پسند مادرشوهر واطرافیان قرار گرفت.

مقـدم و همسرش جزو اولیـن باستان‌شناسان ایرانی بودند کـه در محـوطه‌های تاریخـی فعالیت می‌کردند.او و همسرش تصمیم گرفتند همه هم و غم خود را صرف برپا کردن موزه‌ای از اشیای گران‌بهایی کنند که در حال از بین رفتن بودند.

زوج تحصیل‌کرده عمارت مقدم از همان سال‌های ابتدایی ازدواجشان تصمیم گرفتند که هیچ وقت بچه‌دار نشوند. آنها اشیای تاریخی موجود در خانه‌شان را فرزندان خود می‌پنداشتند که باید برای نسل‌های بعد  نگهداری می‌شدند.

مقدم و همسرش کمی بیش از نیم قرن( از 1315ـ 1369ش) در این خانه زندگی کردند و بنا بر هدفی که داشتند در 1351ش این خانه را به همراه گنجینه ارزشمندش، به منظور آموزش و پژوهش درباره فرهنگ گذشته ایران، وقف دانشگاه تهران کردند که امروزه به نام موزه مقدم شهرت دارد.

این عمـارت زمانـی محل رفـت و آمد سلطنـه‌ها و دولـه‌های قاجار و پس از آن، پذیـرای اندیشمندان و نامـدارانی چون صادق هدایت(4)، سعید نفیـسی(5) و هنرمـندان و ستـاره‌های نه چندان قدیـمی مانند سامـوئل خاچیـکیان(6) و جینا لولو بریجیدا(7) و دانشمنـدان و باستان‌شناسانی چون

رومن گیرشمن(8)، آرتور پوپ(9) و شخصیت‌های معروف بی‌شماری از اقصا نقاط جهان بود. این خانه شگفت‌انگیز به دلیل اشیای تاریخی و گران‌بهای آن در دهه 1330و 1340ش به گران‌ترین خانه جهان معروف شد و هنوز هم، جزو خانه‌های منحصر به فرد ایران و جهان است. در ادامه، به زندگی‌نامه صاحبان این خانه و آشنایی با این بنا خواهیم پرداخت. اما آخرین بانوی این عمارت چه کسی بوده است؟ زیرا تقریباً همه مردان موفق می‌دانند که یک زندگی پربار نمی‌تواند حاصل شود مگر با پشتیبانی همسری سخت‌کوش و وفادار که در تمام دوران فعالیت در کنار آنان بماند.

آخرین بانوی این خانه نخستین زن باستان‌شناس ایران بود، بانویی که چون زاده بلغارستان و مقیم فرانسه بوده است در تمامی منابع به اشتباه از او با عنوان فرانسوی بلغاری‌تبار یاد کرده‌اند.

سلما کویومجیان (گویومجیان)

سلمـا کویومجـیان(10) باستـان‌شنـاس، مـدرس زبان، رئیـس کتابخـانه مـوزه ملی ایران، رئیـس کتابخانه مجـلس. احتمالاً، وی نخـستین بانوی ایرانی است که مفتخر به دریافت مدال لژیون دونور از ژنرال دوگل، رئیـس جـمهور فرانسـه(11)،  شده است.

سلمـا در26 دسـامبـر 1907م در یــک خانـواده ارمنـی‌تبـار در روسچـوک(12) ‏بلغارستـان، شهـری در شمال شرقی ایـن کشـور، که امـروزه روسه(13) نامیـده می‌شود، چشـم به جهان گشود. به همیـن دلیل، در تمام منـابعی که درباره او در ایران وجود دارد به اشتباه، بلغاری معرفی شده.

پدر سلما، واغارشاک و مادرش، آرسینـه، که اصالتاً از ارمنـیان قارص در ترکیه ( ارمنستان غربی) بودند، در قسطنطنیه یعنی استانبول امروزی زندگـی می‌کردند. آنها نیـز همچون هزاران ارمنی از ترس جـان و رهایی از کشتارهای ارمنـیان در امپـراتوری عثمانـی، در 1892م، به بلغـارستـان مهاجـرت کردند. ابتدا در پلوودیف(14) و سپس، در روسچوک ساکن ‌شدند. از آنجایـی که پدر سلما در قسطنطنیـه به تجارت مشغول بود، در روسچوک نیـز همـراه بـرادرش، سـرکـیـس گویومجیان، یـک تجـارت‌خانه برای واردات کالا تأسیس کرد. در اول مـه 1904م خـواهـر بزرگ سلمـا متولد شد که نامش را الویر(15) گذاشتند. او بعدها در فرانسه نقاش معروفی شد.سرکیس، عموی سلما، هم در 1895م صاحب پسری شد که نامش را تیگران گذاشتند. مایکل آرلن(16)، نویسنده معروف ارمنی‌تبار بریتانیایی، همان تیگران کویومجیان، پسر عموی سلماست.

سلمـا در سال‌هـای اقامـت خـود در کشـورهـای سوئیس، انگلستان و فرانسه در زمینه‌های مختلفی به تحـصیل پرداخـت اما مـهم‌ترین دسـتاورد او دریافت درجه کارشناسـی در رشتـه باستان‌شنـاسی از مدرسـه لوور در پاریس در سـن 22سالگی بود. علاوه بر ایـن در سوئیس موفـق به اخذ دیپلم تدریس زبان انگلیسی شد و موفقیت تحصیلی درخشانی به دست آورد.

سلما با محسن مقدم، باستان‌شناس شهیر ایرانی، در 1931م در « انجمـن مطالعات ایرانـی و هنـر ایران» در پاریس، در روز سخـنرانی وی درباره هنر ایران آشنا شـد. آنها در 29 ژوئن 1936م، وقتی سلما 29 ساله بود ازدواج کردند و در همین سال، به ایران آمدند.

این زوج در بـدو ورود، به استخـدام وزارت فرهنـگ درآمدند و مأمـوریت‌هایی در زمینـه سرکشی به آثار تاریخـی ایران و بازرسـی فنـی اداره عتیقات(18)، در کاوش‌های فرانسـوی‌ها در شوش(19)، به آنان سپرده شد. چندی بعد، سلما به ریاست کتابخانه موزه ملی برگزیده شد. همچنین، با حفظ سمت خود در کتابخانه موزه ایران باستان مأموریت‌های مهمی را در زمینه باستان‌شناسی به انجام رساند و لیاقت و کاردانی خود را اثبات کرد. از آن میان می‌توان به برگزاری نمایشگاه هفت هزار سال هنر ایران در پاریس، در 1961م و شرکت در همایش جهانی موزه‌داران در توکیو در سمت نماینده ایران در همان سال(1961م) اشاره کرد.(20)

سلما در 1345ش از وزارت فرهنگ و هنر بازنشسته ودر دوران بازنشستگی، درکتابخانه موزه مجلس مشغول به کار شد.

سلما کویومجیان در16 تیـر 1369ش چهار سال پس از مـرگ همسـرش، محـسن مقدم، در83 سالگی درگذشت و در آرامستان ارمنیان تهران به خاک سپرده شد. این زوج باستان‌شناس منزل مسکونی خود را به دانشگاه تهران اهدا کردند که موزه مقدم نام دارد

سلما در خاطرات محسن مقدم

محسن مقدم دفتر خاطرات خود را این گونه آغاز می‌کند:

« تقدیم به همسرم، سلما، که نزدیک به پنجاه سال شجاعانه حمایتم کرد».(22)

خانواده سلما

محسن مقدم در یادداشت‌ها و خاطرات خود، که در خانه موزه وی نگهداری می‌شود، درباره مادر، پدر،خواهر و پسر عموی سلما این طور نوشته:

« آرسینه آقاسیان در قسطنطنیه و در خانواده‌ای متعلق به طبقه مرفه ارمنیان به دنیا آمده بود. هنگامی که با وی آشنا شدم پنجاه سالی داشت. هنوز، زیبا بود. باهوش و پرانرژی بود و به چندین زبان صحبت می‌کرد. ازاین‌رو، در واقع رهبری خانواده را برعهده داشت. پدرش محجوب‌تر، بسیار مهربان و به دلیل راستی و صداقتش، مورد قبول تمام کسانی بود که وی را می‌شناختند. زوجی بسیار بی‌شباهت، اما عمیقاً متحد بودند. آنها تنها خواهان خوشبختی دخترشان بودند ».(23)

« خانواده سِلما در فرانسه، انگلستان، امریکا و استرالیا پراکنده‌اند و در میان آنها، پسر عمویش، مایکل آرلن، نویسنده انگلیسی زبان می‌باشد که در دهه 20 مشهور بود. معروف‌ترین اثر وی، کلاه سبز، در زمان خودش موفقیت درخشانی به دست آورد. پسرش، مایکل جی آرلن، پا جای پدر گذاشت و کتابش به نام عبور از آرارات خبر از موفقیت درخشان او در حرفه ادبیات می‌دهد».(24)

با مرور خاطرات استاد مقدم متوجه می‌شویم که الویر در فرانسه زندگی می‌کرده و به کار نقاشی مشغول بوده و مقـدم در بازگشت به ایران کارگاه نقاشی خود را با تمام وسایل به الویر واگذار کرده.

«سلما در پاریس در خانه‌ای واقع در منطقه شانزده، خیابان لون شان، شماره 64، همراه خواهرش، نقاشی که امروز به نام الویر ژان مشهور است، زندگی می‌کرد».(25)

آشنایی سلما با محسن مقدم

سلما در روز سخنرانی محسن مقدم درباره هنر ایران در انجمن مطالعات ایرانی و هنر ایران در پاریس، که خود مؤسس آن بود، با او آشنا شد. از آنجایی که سلما نیز تحصیلات عالیه را در مدرسه هنرهای تزیینی دانشگاه سوربن، مدرسه لوور و مؤسسه باستان‌شناسی پاریس گذرانده بود، پس از این آشنایی در این انجمن استخدام شد و به مدت چهار سال یکی از سه منشی این انجمن بود.

این دو دانشجو هر کدام رشته‌ای را در باستان‌شناسی انتخاب کرده بودند که مکمل هم بود. سلما در رشته باستان‌شناسی ایران دوره ساسانی و باستان‌شناسی هند و چین تحصیل کرده بود و محسن در رشته باستان‌شناسی ایران در دوره پیش از تاریخ تا زمان هخامنشی.

در گفت‌و‌گویی که با اسمعیل جمشیدی(26)ـ  از دوستان نزدیک محسن و سلما که سالیان متمادی به منزل این زوج رفت و آمد می‌کرده ـ داشتم، از نحوه آشنایی محسن و سلما پرسیدم.

آقای جمشیدی داستان این آشنایی را همان طور باز گو کرد که خود استاد در نوشته‌هایش آورده:

« در بازگشت از ایران به پاریس (1929م)، مشغول کنفرانس‌های انجمن مطالعات ایرانی شدم. ده کنفرانس برای سال‌های 1930ـ 1931م در نظر گرفته شده بود، از جمله مراسمی در سوربن به مناسبت سال نوی ایرانی که با موفقیت انجام شد.

جمعه 20 مارس، رأس ساعت 9 شب در تالار بزرگ سوربن.

موضوع سخنرانی من گفت‌وگو درباره سفری هنری از تهران تا پاریس، زیبایی شناسی تطبیقی مشرق زمین و غرب ( همراه با نمایش تصویر) بود.

این مراسم تحولی قطعی در زندگی من به وجود آورد. روز بعد، در پذیرایی‌ای که به مناسبت نوروز در دفتر نمایندگی ایران برگزار شد با خانم سلما کویومجیان، که در سخنرانی من شرکت کرده بود، آشنا شدم. وی، که بسیار تحت‌تأثیر سخنرانی من قرار گرفته بود، از آقای آشتیانی، کاردار دفتر نمایندگی، خواسته بود تا سخنران را به او معرفی کند. مدتی بعد، دوشیزه آفا، منشی و دستیار من در مؤسسه، پاریس را ترک کرد و من سلما را، که بیشتر از وی به هنر و تمدن ایرانی علاقه داشت، جانشین وی کردم و پنج سال بعد با هم ازدواج کردیم».(27)

اما چرا سلما در این جشن شرکت کرده بود؟ خود سلما با لهجه شیرین فرانسوی ـ ارمنی ـ فارسی داستان جالب‌تری را از نحوه آشنایی‌اش با محسن مقدم برای آقای جمشیدی تعریف کرده:

« چه چیز باعث شد که قرعه به نام ایران بیفتد و در اندک زمان، عضو جامعه ایرانیان پاریس شوم؟ روزی پدرم از من خواست برای انجام کاری که با آقای شیبانی داشت به دیدار وی بروم. پس از انجام کار، آقای شیبانی از دعوت‌نامه‌هایی که روی میزش بود یکی به من داد، دعوت نامه جشن ایران. از آنجایی که به هیچ عنوان قصد شرکت در این مراسم را نداشتم چون سخنران را نمی شناختم این داستان می‌توانست در همین‌جا به پایان برسد، اما سرنوشت روی دیگرش را نشان داد. دختر عمویم در اثر زمین‌خوردن شکستگی و معلولیت پیدا کرده بود و هیچ متخصصی نتوانسته بود وی را معالجه کند. مادرم شکسته‌بند مشهوری از بلغارستان را به پسر و دختر عمویم توصیه کرد که چندین درمان معجزه آسا انجام داده بود. پسر عمویم آن شکسته‌بند را بلافاصله به پاریس آورد. وی در طی روز به بیمارش، یعنی دختر عمویم، رسیدگی می‌کرد اما چگونه می‌شد شب‌ها مهمانی را که در پاریس غریب بود و یک کلمه فرانسه حرف نمی‌زد سرگرم کرد؟ در اینجا بود که مادرم به یاد دعوت‌نامه آقای شیبانی برای شرکت در جشن ایران افتاد، فرصتی برای معرفی سوربن،شنیدن آواز یک خواننده ایرانی و تماشای نمایش.

من به عنوان راهنما انتخاب شدم که این شکسته‌بند را به جشن ایران ببرم. اینکه مراسم چه تأثیری بر مهمان من گذاشت را به یاد ندارم اما من به وجد آمده بودم و مجذوب سخنرانی و این طراوتی که از مشرق زمین می‌وزید شده بودم.

سرنوشت به کار خود سرگرم بود … ».(28)

خواستگاری

با مطالعه دست‌نوشته‌های استاد مقدم مشخص می‌شود که والدین سلما در ابتدا راضی به ازدواج آنها نبودند. از آقای جمشیدی در این باره پرسیدم. ایشان سال‌ها قبل علت این مخالفت را از سلما پرسیده بود و او پاسخ داده بود:

« … پدر و مادر من به شدت مخالفت می‌کردند و می‌گفتند این آقا پسر احتساب الملک هست و یکی از درباری‌های پر رنگ قاجار و قاجارها هم حرم‌سرایی هستند. به من می‌گفتند که تو به زودی یکی از زن‌های حرمسرای محسن مقدم خواهی شد ولی من با شناختی که از محسن پیدا کرده بودم باورم این بود که محسن چنین مردی نیست».

درباره اولین ملاقات با پدر و مادر سلما در پاریس، استاد مقدم در خاطراتش می‌نویسد:

« سلما مرا به پدر و مادرش، که از صوفیا برگشته بودند، معرفی کرد. به عنوان دوست مرا پسندیدند اما نه به عنوان داماد. می‌توانستیم از گرفتن رضایت آنها صرف‌نظر کنیم چرا که سلما آن زمان 25 سال داشت (هفت سال از من کوچک‌تر بود)، اما نخواست. بر خلاف خواستگاران دیگر، که به خانواده و ثروتشان بها می‌دهند، به پدر و مادر سلما گفتم که نه موقعیت و نه ثروت دارم. از صداقتم خوششان آمد.

در ادامه تمام این تردیدها و به دنبال مخالفت صریح والدین سلما از ازدواج ما، وی مشوش و با اعصابی مریض به درد سیاتیک شدید مبتلا شد که به ماه‌ها معالجه و درمان نیاز داشت. مادرش به منظور دلسرد کردن من گفت که وی مریض است. پاسخ دادم که او را معالجه خواهم کرد و این پاسخ ارزش مرا در نزد وی بالا برد. پس از آن، خانواده رضایت خود را اعلام کردند.

ولی به نظرم درست آمد که پدر و مادر سلما از موقعیت اجتماعی خانواده من مطلع شوند. به پدرش پیشنهاد کردم که به این منظور از حسین علاء، که در این موقع سفیر ایران در لندن بود، پرس و جو کند. به نظرم هیچ کس با صلاحیت‌تر از او نبود. وی شخصاً من و خانواده‌ام را می‌شناخت. نمی‌توانست حسادتی به من داشته باشد چرا که مرد قدرتمندی بود و من هنوز یک دانشجوی بورسیه بودم. چقدر ساده بودم! پاسخی که با نامه به پدر‌خانم آینده من داد استدلال با گذشتی از ایرادهایم بود. در نهایت، متظاهرانه ازدواج ما را توصیه نمی‌کرد. به حساب نیاوردن این نامه بدخواهانه بزرگی والدین سلما را می‌رساند، خصوصاً که در ابتدا مخالف ازدواج ما بودند».(29)

ازدواج، ماه عسل و خداحافظی از پاریس

سلمـا در 29 ژوئن 1936م/ 1315ش در 29سالگـی با محسن مقدم ازدواج کـرد و در بازگـشت محـسن به وطـن با او همراه شد. استـاد درباره این مناسـبت مبارک در خاطراتش چنین می‌نویسد:

« 29 ژوئن 1936م، ازدواج رسمی ما در شهرداری منطقه 17 پاریس انجام شد. شاهد من نقاش ژان بزن(30) و شاهد سلما، پسر عمویش، روبن گویومجیان، بودند.

پس از بازگشت از شهرداری، خواهر همسرم، الویر، مهمانی ناهار بسیار شاد و مرتبی را برای پذیرایی از خانواده و دوستان سلما برنامه‌ریزی کرده بود.

مدتی بعد، به همراه سلما و الویر پاریس را به قصد لوزان ترک کردیم زیرا قرار بود در 9ژوئیه ازدواج ما در کلیسای لوزان برگزار شود. البته، این مراسم برای رضایت سلما و خانواده‌اش بود … .

… در13 ژوئیه، من و سلما به ونیز رفتیم و حدود یک هفته از موزه‌ها و بناهای تاریخی دیدن کردیم و سفرمان را به سمت صوفیا ادامه دادیم. الویر زودتر از ما آنجا رفته بود. حدود ده روز را در آنجا گذراندیم. پدر و مادر همسرم به گرمی، همچون پسر خودشان، از من استقبال کردند و سوءتفاهم‌های گذشته فراموش شد. بقیه افراد خانواده هم با تلگراف‌های تبریک و کادوهای بسیار برای سلما رضایت خود را اعلام کردند.

این آخرین باری بود که خانواده دور هم جمع می‌شدند. سلما در 1944م مادرش و سال بعد از آن پدرش را از دست داد … ».(32)

سال‌ها بعد، استاد مقدم درباره ازدواجش با سلما واحساسش به او به آقای جمشیدی گفته بود :

« بدون تعارف به شما می‌گویم اگر با سلما آشنا نمی‌شدم هرگز ازدواج نمی‌کردم. با سلما در پاریس و در انجمن مطالعات درباره ایران، آشنا شدم. در همان اولین باری که دیدمش، که برای شنیدن سخنرانی من آمده بود، اثر خاصی بر من گذاشت … . دیدم که سر شار از عشق است … و من از این عشق و علاقه سلما به ایران لذت می‌بردم … . در تمام زندگی هم در این همه مدت این همه علم و دانش و تخصص خودش را برای کمک به من و برای آثار هنری فرهنگی و تاریخی این مملکت به کار گرفته است … . هر دوی ما باستان‌شناسی می‌خواندیم. سلما دختر زیبا و شایسته‌ای بود و در کارش همچون من نسبت به تاریخ و هنر ملی ایران صمیمانه ارادت و عشق می‌ورزید. رفتار و کردار و شخصیت سلما بسیار مورد توجه من قرار گرفت و دوستی ما با عشق مشترکمان به هنر ایران و سپس، به عشق بین دو انسان کشید. من و سلما با عشق به هنر با هم ازدواج کردیم. برای همین تصمیم گرفتیم به ایران بیاییم ».(33)

سلما هم در این باره گفته بود:

« چه چیزِ فرهاد شیرین را جذب کرده بود؟ البته، من شیرین نیستم و محسن هم فرهاد نیست ولی آنچه مسلم است کشش و جذبه محسن آن قدر قدرت داشت که من را از پاریس کند و آورد به این کشور ضمن اینکه افتخار هم می‌کنم ».(34)

ورود به ایران

استاد مقدم ورودشان به وطن را چنین توصیف می‌کند:

« 18 اوت به تهران رسیده و در هتل فردوسی، مستقر می‌شویم. فردای آن روز به خانه رفته و سلما را به مادرم، که با گرمی از وی استقبال می‌کند، معرفی می‌کنم. از آن پس، وی صاحب مادر شوهر می‌شود. تنها هدیه‌ای که توانستم به او بدهم !.

و اما در مورد مسکن امکان نداشت که سلما با مادرم زندگی کند. با توجه به خلق و خوی مادرم، خودم نمی‌توانستم با وی زندگی کنم. ساده‌ترین راه این بود که در خانه دیگرمان مستقر شویم و از پول اجاره آن صرف‌نظر کنیم، راه‌حلی که مادرم به هیچ وجه نمی‌پذیرفت.

خانه مادرم خانه بزرگی بود که در جلوی آن حیاط خدمه قرار داشت و مادرم بعدها آن را به خانه اربابی تغییر داده و اجاره داده بود. از آنجایی که مستاجرش را مرخص کرده بود، انتخاب بین این خانه و خانه خودش را به من واگذار کرد. خانه بزرگی را که وی طول 33 سال در آن زندگی کرده بود انتخاب کردم. او هم رضایت داد. مادر می‌گفت: , آن طور که می‌بایست در خرج عروسی سهیم نبودم در عوض خانه را دادم،.

در تهران، شروع زندگی مساعدی داشتیم. مادر سلما را پسندیده بود ».(35)

 آغاز  فعالیتهای اجتماعی

در بدو ورود به ایران، زن و شوهر جوان به دلیل تخصص و دانشی که داشتند در وزارت فرهنگ استخدام شدند و اداره باستان‌شناسی مأموریت‌هایی را در زمینه سرکشی به آثار تاریخی ایران و بازرسی فنی در کاوش‌های فرانسوی‌ها در شوش به آنان سپرد.

«31 اکتبر 1936م، به عنوان بازرس فنی اداره باستان‌شناسی با قراردادی موقت انتخاب شدم، با دستمزد 200 تومان در ماه که موقعیتی ممتاز و استثنایی به شمار می‌رفت. معمولاً، تازه‌کارها می‌بایست به یک چهارم این اکتفا می‌کردند. سلما با همان عنوان منصوب شد اما با دستمزدی کمتر. وی اولین زن در ایران بود که به این سمت می‌رسید … .

یک ماه پس از انتصابم هم‌زمان با سلما،دستور داده می‌شود هرچه سریع‌تر به عنوان بازرس حفاری‌های باستان‌شناسی هیئت فرانسوی به شوش برویم. من و سلما هر کدام مبلغ 3 تومان در روز کمک معاش داشتیم که به ما امکان کرایه یک اتومبیل برای کل سفر را می‌داد.این سفر حدود پنج ماه به طول انجامید که نزدیک 3 ماه آن در شوش گذشت. در 9 دسامبر 1936م، تهران را ترک کردیم. همراه با بارهای شخصی‌مان به علاوه دو تخت خواب سفری با وسایل کمک خواب و یک جعبه کوچک دارو. خدمتکار جوانمان، حسین، ما را همراهی می‌کرد.

بدین ترتیب، توانستیم به تدریج از شهرهای قم، کاشان، نطنز، اصفهان، ایزد خواست، تخت‌جمشید و حوالی شیراز، کازرون و بیشاپور دیدن کنیم. در بازگشت به شیراز، سوار بر اسب، گردش در پاسارگاد کردیم. از آنجا سفر خود را به سمت سلطان آباد، ملایر، بروجرد، خرم آباد تا صالح آباد ادامه دادیم. در صالح آباد، حدود سه هفته در انتظار رسیدن هیئت باستان‌شناسان فرانسوی شوش بودیم. در این فاصله، از دزفول و شوشتر دیدن کردیم.

… 26 ژانویه 1937م، به شوش می‌رسیم … در زمان ژ. دو مورگان(36)، با استفاده از آجرهای عیلامی که در محل پراکنده بود قلعه بزرگی برای حفاظت و پناه دادن به هیئت فرانسوی ساخته شده بود، در برج قلعه اتاقی برای ما در نظر گرفته شد که تخت‌های سفری را در آن مستقر کردیم … . در حیاط قلعه، یک اصطبل وجود داشت. به دلیل وسعت محل گشت، بازرسی‌مان را با اسب انجام می‌دادیم… ما بازرسی‌هایمان را انجام می‌دادیم و به طور مرتب، گزارش‌هایمان را می‌نوشتیم.

از 5 ـ 17 آوریل، هیئت باستان‌شناسی را به مقصد چغازنبیل واقع در 45 کیلومتری جنوب شرقی شوش همراهی کردیم که در حدود 1250 قبل از میلاد مسیح توسط پادشا ه عیلامی، اونتاش گال، بنا شده بود.(37)

همان طور که گفتم سلما، اولین زن بازرس در اداره باستان‌شناسی بود که باعث تعجب مردم منطقه شد. رفتار وی، که بسیار زنانه بود، پیاده یا سوار بر اسب، یک سری رفتارهای مردانه پیدا کرده بود.

در بازگشت از چغازنبیل به شوش، پس از مهر و موم کردن صندوق‌های مملو از اشیای به‌دست‌آمده از حفاری‌ها، به تهران باز می‌گردیم … ».(38)

 بازگشت به تهران و شکلگیری موزه ایران باستان

محسن و سلما پس از بازگشت از مأموریت شوش و چغازنبیل، در سمت موزه‌دار در موزه ایران باستان، که در حال راه اندازی بود، مشغول به کار شدند. این دو نفر نقشی مهم در طراحی فضای داخلی وچیدمان موزه ایران باستان داشتند.

« … در 2 مارس 1938م، به سمت موزه‌دار منصوب شدم اما در مورد واگذاری مشاغل دیگر موزه، از آنجایی که هیچ یک از متقاضیان صلاحیت به خصوصی نداشتند، با توجه به ترجیح هرکس، انتخاب شدند.

سلما کتابخانه را انتخاب کرد. کار درستی کرد. چون شغل کتابداری ترقی و ترفیع مقام نداشت. در نتیجه، کسی دنبال منصب او نبود و وی توانست بیش از سی سال به حرفه‌اش بپردازد، بی آنکه در معرض حسودی و دسیسه‌چینی اطرافیانش باشد و این تا اندازه‌ای به لطف تواضع، عدم جاه‌طلبی و ملایمت تأثیرگذار شخصیتش بود. از ابتدا، کتابخانه مـوزه باستان‌شناسی را انتخـاب کرد که هنوز وجود نـداشت. جـزء‌جـزء آن را درسـت کرد. سـی سـال بعـد، که بازنشستـه شد، کتابخانـه مجهز به هشت هـزار جلد کـتاب بود. کاتالـوگ منظم و اصولی آن، که اخـتراع خودش بود، به عنـوان اثر علمی در نظر گرفتـه شد. قدر او را می‌دانستنـد و وی را همیشـه تشویـق مـی‌کردند. بابت این کار و همـچنین، بابت فعالیت‌های دیگر فرهنگی، سلما نشانه فرهنگ و روبان لـژیون دونـور، همـراه با مدرک آن، که توسط ژنرال دو گل امضا شده بود، را دریافت کرد.

سلما علاوه بر ریاست کتابخانه و مسئولیت‌های کتابداری فعالیت‌های دیگری هم انجام می‌داد، از جمله تدریس در کلاس‌های کتابداری کتابخانه ملی که به زبان فرانسه درس می‌داد و من مأمور ترجمه آن به فارسی بودم. مسئولیت معرفی موزه به پادشاهان، رهبران دولتی و شخصیت‌های مختلفی که به بازدید رسمی دعوت می‌شدند بر عهده سلما بود».(39)

ملـک حسیـن، پادشـاه اردن(40) (1338ش)؛ ملکـه ژولیانا از هلنـد(41) (1341ش)؛ ساروپالی راداکریشنان(42)، رئیس جمهور هند (1342ش)؛ بودوئن(43)،  پادشاه بلژیک و همسر وی ملکه فابیولا(44) (1343ش) و … ، از رهبران سیاسی‌ای بودند که از موزه ایران باستان بازدید کردند و سلما مسئولیت راهنمایی آنان و معرفی ایران به ایشان را بر عهده داشت.

پس از سی سال خدمت در 31خرداد 1345ش از کتابخانه موزه ملی، زیرنظر وزارت و فرهنگ و هنر، بازنشسته و در دوران بازنشستگی در کتابخانه موزه مجلس مشغول به کار شد. او در جایگاه باستان‌شناس و محقق هنری در کنار همسرش نقشی بسیار مهم در گردآوری آثار با ارزش قدیمی و غنی کردن این مجموعه و نگهداری آنها در این خانه شگفت‌انگیز داشته است، مخصوصاً به عنوان یک زن و کسی که با وسایل زنانه ـ از قبیل پوشاک، وسائل قدیم استحمام، آشپزخانه و … ـ آشنایی دارد.

در گفت و گو با آقای جمشیدی درباره سلما، از ایشان خواستم در چند جمله کوتاه نظرش را درباره او بگوید:

« یک زن بزرگ با ارزش‌های پنهان، زنی با جایگاه آکادمیک، مدیریتی و پژوهشی . این خانم در ایران این همه کار کرد، این همه زحمت کشید اما از نظر رسانه‌ای و معرفی، غیر از چند گفت و گویی که من با او کردم و شاید دو سه تای دیگر، اتفاق دیگری نیفتاد.

در مجموع آنچه من را مجذوب این زن کرد، حضور پر‌رنگش در فرهنگ ایران بود».(45)

 محسن مقدم

محــسن مـقـدم، نقـاش، اولیـن استـاد باستـان‌شناسی در ایران، موزه‌دار، بنیان‌گذار دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و استاد ممتاز این دانشگاه، طراح نشان دانشگاه تهـران و پوشـاک اسـتادان این دانـشگاه و مـشـاور هنـری، براسـاس آنـچـه خـود در خاطراتـش نوشتـه است، در11 آذر 1280ش در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسـه تربیـت آغاز کرد. سپس، در مدرسه آلمانی‌ها ادامه تحصیل داد.

در1912م/ 1291ش در دوران پیش از نوجـوانی، از راه انزلی با کشتی به باکو و از آنجا با قطار به وین و سپس، به مونیخ و لوزان رفت. در لوزان، در پانسیونی ساکن شد و چهار سال در کالج کلاسیک لوزان تعلیم دید. در 1916م/ 1295ش، در میانهجنگ جهانی اول، به ایران بازگشت و در مدرسه صنایع مستظرفه، در محضر استادانی چون کمال‌الملک به یادگیری نقاشی مشغول شد. پس از چندسالی بار دیگر به اروپا بازگشت. سه سال در فلورانس ایتالیا نقاشی و فلسفه آموخت و چندی در موزه‌های آلمان به مطالعه آثار هنری پرداخت. سپس، در بخش باستان‌شناسی موزه لوور در پاریس آموزش دید.

او در خاطرات خود درباره سفرش به اروپا و ادامه تحصیل در آنجا می‌نویسد:

«پس از پایان تحصیلات ابتدایی در دبستان تربیت تهران، دوازده ساله بودم که به سوئیس رفتم و مدت چهار سال در کالج کلاسیک لوزان تحصیل کردم. با شروع جنگ بین‌الملل اول به ایران بازگشتم و به تحصیلات در دارالفنون ادامه دادم. سپس، در مدرسه مستظرفه نزد کمال‌الملک به تحصیل نقاشی پرداختم. این را هم بگویم که از کودکی ذوق نقاشی داشتم. قبل از اینکه انسان‌شناس، باستان‌شناس و عتیقه‌شناس باشم، نقاش بودم.

در 1919م، پس از پایان جنگ، به ایتالیا رفتم و مدت سه سال، در شهر فلورانس به سر بردم تا در رشته نقاشی تحصیل کنم. هم نقاشی خواندم و هم فلسفه. فلورانس مرا جور عجیبی علاقه‌مند به هنر موزه‌داری کرد طوری که تصمیم گرفتم جز هنر به کار دیگری نپردازم. بعد، به آلمان رفتم و یک سال و نیم در موزه‌های آلمان به مطالعه هنر پرداختم و سر انجام، خود را به پاریس رساندم و مدت ده سال در این شهر و موزه‌های آن به جست‌و‌جوی آثار هنری پرداختم تا اینکه دولت وقت ایران هزینه تحصیل مرا به عهده گرفت و خواست در رشته باستان‌شناسی در مدرسه لوور درس بخوانم که خواندم و مدرک این مدرسه را دریافت کردم».(46)

استاد مقدم با درجه عالی بخش باستان‌شناسی مدرسه لوور را به اتمام رساند. وی در سال‌های پایانی زندگی در اروپا در مقام نماینده فرهنگی ایران در نشست‌ها و نمایشگاه‌های فراوانی حضور یافت. او پس از ازدواج با سلما و بازگشت به ایران بلافاصله شروع به فعالیت‌های فرهنگی در ایران کرد. وی درباره شروع فعالیتش در ایران می‌نویسد:

« کشور نیازمند نیروی متخصص بود بنابراین، کارهای متعددی در انتظارم بود. در 31 اکتبر 1936م با قرار دادی موقت به عنوان بازرس فنی اداره باستان‌شناسی منتصب شدم.یک ماه پس از انتصابم،  دستور داده شد همراه با سلما، هرچه سریع‌تر به عنوان بازرس حفاری‌های باستان‌شناسی هیئت فرانسوی به شوش بروم. از طرف دیگر دانشگاه مرا به سمت مدرس حق‌التدریسی باستان‌شناسی ایران در دانشکده ادبیات منصوب کرد.تصمیم گرفتم به بازرسی بروم.

در 2 مارس 1938م، به سمت موزه‌دار منصوب شدم. در سمت موزه‌دار، شروع به چیدن سالن پیش از اسلام کردم که مطابق بود با آنچه در دانش‌سرای لوور انجام داده بودم.

برای به دست آوردن افتخار می‌توان صبر کرد. پس از آن، قسمت مرا در راهی قرار داد که به دانشگاه ختم شد …. . این بار کارمند رسمی بودم. به تدریس در دانشگاه اهمیت می‌دادم و باعث رضایت کامل شاگردانم بود که در آن زمان واقعاً مایل بودند بیاموزند».(47)

محـسن مقـدم در 1328ش به صـورت تمـام وقت در دانـشگاه تهـران استخـدام شد و فعالیت‌های آموزشی خود را در زمینه باستان‌شناسی، تاریخ هنر، طراحی و نقاشی در دانشکده هنرهای زیبا ادامه داد. وی در 1350ش، به درجه استاد ممتاز دانشگاه تهران نایل آمد. او به موازات تدریس در دانشگاه مأموریت‌های باستان‌شناسی و هنری متعددی را به انجام رساند که یکی از آنها سرپرستی هیئتی به منظور تهیه نقشه باستان‌شناسی گیلان در 1340ش بود. مقدم علاوه‌بر فعالیت‌های میدانی فعالیت‌های علمی گوناگونی را در دانشگاه تهران به عهده داشت. او یکی از اولین استادان دانشگاهی باستان‌شناسی در ایران به شمار می‌آید. مقدم همچنین، یکی از بنیان‌گذاران اصلی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود که نشان دانشگاه تهران را با الهام از تاریخ و فرهنگ کهن ایرانی طراحی کرده است.

همـان طور که اشاره شد، محسن و سلما تصمیـم گرفتند که هیچ‌گاه صاحـب فرزنـد نشونـد و زنـدگی خـود را وقـف ایجـاد موزه‌ای برای حفـظ اشیای باستانی و ارزشمنـد ایران کنند. آقای جمشیدی در این باره، به نقـل از استاد، مـی‌گویـد:

« من هنـر را دوسـت دارم و شیفـته هنر هستم. من به خاطر این عشق صاحب بچه نشدم. به جای آن این موزه را ساختم کـه  خیلی دوستـش دارم و همه چیز من است. اگر سلما را نمی‌دیدم و با او آشنا نمی‌شدم، اصلاً ازدواج هم نمی‌کردم چون ازدواج من با هنر و عتیقه‌ها سال‌ها پیش انجام گرفته است. من نمی‌خواهم صاحب بچـه شـوم چون نگهـداری بچه وقتم را می‌گیـرد و به‌علاوه، دیـده‌ام که فـرزندان دیگران میراث به جا مانده از والدین را چگونه از بین می‌برند و دست به چه حراجی می‌زنند و احتمال اینکه بچه یا بچه‌های من هم دست به چنین کاری بزنند لرزه به تنم می‌اندازد. نمی‌خواهم این آثار با ارزش، که ما با زحمت گردآوری کردیم، بعد از مرگ من توسط ورثه‌های من از بین برود …».(48)

سلما هم در این باره به آقای جمشیدی گفته بود:

« قبول کردم که با تمام وجودم خودم را وقف این عشق بکنم چون بی‌نهایت به این مرد عشق می‌ورزم و هرگز، به خودم اجازه ندادم که خواسته‌های شخصی خودم را ارضا کنم ».(49)

در 1351ش، محسن وسلما با توجه به علاقه فراوانی که به فرهنگ و هنر ایران داشتند خانه خود را به همراه آثار نفیس گردآوری شده وقف دانشگاه تهران کردند. استاد مقدم در 1366ش چشم از جهان فرو بست. پس از فوت او، خانه تحت مراقبت سلما بود که او نیز در 1369ش به درود حیات گفت. پس از آن، خانه در اختیار دانشگاه تهران قرار گرفت که پس از بازسازی در 1388ش رسماً به عنوان موزه افتتاح شد.

محمد تقی احتساب الملک

احـتساب المـلک (1242ش، تهـران ـ 1306ش، پاریـس) پدر استاد محـسن مقدم، پسر عبدالعلی خان ادیب الممالک مراغه‌ای وزیر علوم ناصرالدین شاه و نوه حاج علی خان مقدم مراغه‌ای، ملقب به القابی چون اعتماد السلطنه، ضیا ء الملک و حاجب الدوله، پایه‌گذار عدلیه ( وزارت دادگستری کنونی) است. جد خاندان احتساب الملک، آقا حسین خان مـراغـه‌ای، اهل مراغـه و از رؤسای یکـی از طوایف مناطق شمال غـربی ایران بود که پس از به قـدرت رسیدن فتحـعلی‌شاه و با حـمایت وی وارد دربار قاجار شد.

محمد تقی احتساب الملک

محمد تقی خان احتساب الملک در زمان زمامداری چهار شاه قاجار ـ یعنی ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمد شاه ـ مشاغل و مناصبی مهم در دربار قاجار داشت از جمله حاکم شهرهای خوانسار، گلپایگان و قزوین ـ فرماندار مازندران ـ  رئیس تشریفات دربار(50)؛  رئیس سازمان احتسابیه(51) و وزیر مختار ایران دربرن سوئیس بود. لقب احتساب الملک در 1268ش، در زمان ناصرالدین شاه برای ریاست احتسابیه به وی اعطا شد.

احتساب الملک با دختر عموی خود، شرف السلطنه، ازدواج کرد. حاصل زندگی آنها دو فرزند پسر به نام حسن(52) و محسن بود. احتساب الملک در 64 سالگی در پاریس در گذشت و در همان‌جا دفن شد.

محسن مقدم در دست نوشته‌های خود شخصیت پدرش را این طور توصیف کرده:

« پدر چگونه مردی بود؟ در قدیمی‌ترین عکس خانوادگی او قدی متوسط دارد. نوعی ژاکت بسیار خوش‌دوخت به تن دارد و گلی در جا‌دگمه‌اش است. در سایر عکس‌ها، لباس رسمی پوشیده و ظاهر مردی برازنده و جذاب دارد. با این حال او حالت ساده و طبیعی یک ارباب بزرگ را دارد. او واقعاً همین طور بود. به واسطه بخشندگی‌اش گفتن اینکه او هم مثل همه مردم هم خوب بود، هم بد بود ساده‌تر خواهد بود. او درباری خوبی نبود چون برای چاپلوسی بیش از حد مغرور بود. این برایش افتخار است ».(53)

توضیحات خانم هاله زرینه، مدیر خانهموزه مقدم، درباره موزه و سلما کویومجیان

خانم هاله زرینه

در ابتدا و پیش از شروع توضیحات، از خانم زرینه(54) خواستم در چند جمله نظر خود را درباره سلما بگوید . ایشان گفتند: « از نظر شخصیتی درباره سلما همان چیزهایی را باید بگویم که دیگران نیز درباره ایشان اتفاق نظر دارند. سلما آدمی بسیار متین، بسیار با وقار و بسیار با شخصیت بود. از مطالعه یادداشت‌های استاد مقدم این گونه برداشت کردم که سلما آدم بسیار منظم، مرتب و قانونمند با شخصیتی قوی و درستکار بوده و در کارشان بسیار جدی بودند».

در ادامه، توضیحات خانم زرینه را درباره فعالیت‌های علمی و فرهنگی واهداف محسن مقدم و سلما، اشیا، معماری و بخش‌های مختلف موزه و همچنین، رسالت آن، می‌خوانیم.

فعالیتهای علمی و فرهنگی

سلما در سمت مسئول و سرپرست کتابخانه موزه ملی نقشی بزرگ در شکل دادن به این کتابخانه داشته است. تمام بایگانی کتابخانه موزه ملی دست‌نوشته‌های سلما بوده. بیشترکتاب‌های موزه را خودش خریداری کرده یا سفارش می‌داده یا در سفرهایش می‌خریده. او در طول فعالیتش در کتابخانه هشت هزار جلد کتاب خریداری کرده. دسته‌بندی کتاب‌ها و به طور کل، تجهیز کتابخانه را خودش انجام داده است. سلما بین همکاران و کارکنان موزه بی‌نهایت محبوب بوده و این طورکه از یادداشت‌های آن زمان پیداست، هنگام تودیع، تمام کارکنان و همکاران برایش گریه کردند. خودم در زمان دانشجویی از این کتابخانه خیلی استفاده کرده‌ام و می‌توانم بگویم که واقعاً کتابخانه موزه ملی یکی از کامل‌ترین بایگانی‌ها در زمینه باستان‌شناسی و تاریخ هنر است. این کتابخانه بر پایه‌های قوی و استواری بنا شده است و این را مدیون سلما هستیم. اولین شغل ایشان در ایران سرپرستی کاوش‌های باستان‌شناسی در اداره باستان‌شناسی بود. سلما اولین زن باستان‌شناسی بوده که در ایران مشغول به کار شده و این قضیه در آن زمان خیلی عجیب بوده که یک زن سرپرست کاوش بوده. او در شوش و چغازنبیل، با اسب به مناطق و پایگاه‌ها سر‌کشی می‌کرده.

در یادداشت‌های آقای مقدم، می‌خوانیم که این زوج وقتی به ایران می‌آیند دو چیز در ذهنشان بوده که انجام دهند: یکی، تأسیس دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دیگری، ایجاد یک موزه. البته، طرح ایجاد موزه پیش از ورود آنان به ایران به وسیله آندره گدار در حال اجرا بوده.

تلاش در راه اهداف

سلما و محسن با آن زمینه علمی و هنری، به دلیل تحصیل در زمینه باستان‌شناسی و آشنایی با تاریخ هنر، علاقه زیادی به آثار تاریخی، فرهنگی و هنری داشتند. به همن دلیل، خانه‌ای که می‌بینید مجموعه‌ای از علایق شخصی این دو در طول زندگی‌شان است. آنان از بدو ورود به ایران تا زمان فوت، حدود نیم قرن، به جمع‌آوری این آثار پرداختند. دوست داشتند با هر درآمدی که دارند شیئی خریداری و به مجموعه‌شان اضافه کنند. به خاطر سفرهایشان و آشنایی‌های وسیعی که در خارج از ایران داشتند از فروش اشیای قدیمی ایرانی در خارج مطلع می‌شدند. آنها را یا خودشان به طور مستقیم می‌خریدند یا به آشنایانشان در خارج سفارش می‌کردند که بخرند یا دوستان خارجی‌شان که می‌دانستند سلما و محسن به اشیای قدیمی ایرانی علاقه دارند، آنها را می‌خریدند و به این زوج هدیه می‌دانند. بخشی از آثار، این‌گونه به ایران برگشته و در مجموعه موزه، که اکنون شاهد آن هستیم، جای گرفته.

معماری خانه مقدم

 

این خانه تمام مشخصات یک خانه قاجاری را دارد ـ سه حیاط اندرونی، بیرونی و سرایداری در این خانه هست. همچنین، عمارت‌های تابستانی و زمستانی، که مخصوص معماری آن دوران است و یک عمارت برج. بنای برج را بعدها استاد مقدم در حیاط بیرونی به این فضا اضافه کردند. ایشان این برج را برای سلما ساختند. برای اینکه او در این فضای ایرانی احساس غربت نکند، یک برج به سبک برج‌های اروپایی ساخته شد. معمارهای این برج دکتر ابوالقاسمی و دکتر صانعی از دانشجویان آقای مقدم در دانشکده هنرهای زیبا بودند.

وقف و تبدیل خانه به موزه

در 1351ش، یعنی پانزده سال پیش از فوت، آقای مقدم تصمیم گرفتند بنا وکلیه مجموعه را که تمام عمر صرف جمع‌آوری و نگهداری آنها کرده بودند برای استفاده پژوهشگران، دانشجویان و علاقه‌مندان وقف عام‌ کنند. از آنجایی که استاد مقدم سالیان طولانی و با امنیت خاطر در دانشگاه تهران فعالیت داشتند و خود بنیان‌گذار دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بودند، خانه را وقف این دانشگاه کردند. در 1369ش، پس از فوت سلما، تولیت اینجا مستقیم در اختیار دانشگاه تهران قرار گرفت و در 1388ش، رسماً به عنوان موزه افتتاح شد. از آنجایی که محسن و سلما در اواخر عمر به دلیل کهولت نتوانسته بودند آن طور که باید به خانه رسیدگی کنند، تعمیرات و نوسازی کل بنا مدتی طول کشید. تمام اشیای خانه فهرست‌برداری شد، به همه آنها برچسب و شماره زدند و تمام دیوارها را پاک‌سازی و نقاشی کردند. بخش سرایداری، که اکنون بخش اداری است، خیلی فرسوده شده بود و تعمیرات اساسی نیاز داشت. برای باز سازی این بخش از آجرهای قاجاری موجود در بناهای  در حال تخریب استفاده شده. به این ترتیب، کل این فضای بازسازی شده اصالت دوران قاجاری خود را حفظ کرده است.

گنجینه موزه

مجموعه‌های موجود در این خانه موزه شامل دو بخش است: یکی، مجموعه‌هایی که آثار منقول به حساب می‌آید مانند سفالینه‌ها، اشیای فلزی، زیور آلات و … و دیگری آثار غیر‌منقول که روی دیوارها نصب شده مانند کاشی‌کاری‌ها، گچ‌بری‌ها، آیینه‌کاری‌ها و نقاشی روی گچ. علاوه‌بر اینها، منسوجات موزه مقدم جزو مجموعه‌های نادر و کمیاب در دنیا محسوب می‌شود.آقای مقدم این مجموعه را برای رساله دکترایشان جمع‌آوری کرده بودند ولی نتوانستند ادامه تحصیل بدهند. در مجموعه منسوجات، یک قطعه از دوران اشکانی داریم و حدود سی قطعه از دوران اوایل اسلام: دوره‌های ایلخانی، تیموری و سلجوقی. پارچه‌هایی داریم هم از ایران و هم از خارج، از کشورهای مختلف، طوری که می‌توانیم تمام صنعت نساجی ایران و جهان را در این مجموعه مشاهده کنیم. جالب است بدانید که سلما در نقش یک زن در جمع‌آوری این مجموعه بسیار دخیل بوده. او بخشی از این پارچه‌ها را در سفرهایش خریداری و به عنوان سوغات به آقای مقدم تقدیم کرده است.

بخشهای موزه

وقتی خانه تبدیل به موزه شد، طبیعتاً یک بخش اداری هم نیاز داشت. تصمیم گرفته شد که قسمت سرایداری به شیوه‌ای بازسازی شود که مناسب امور اداری باشد. غیر از بخش اداری، خانه موزه مقدم شامل این بخش‌هاست: بخش اسناد، که تمام دست‌نوشته‌های استاد مقدم و سلما، آلبوم‌ها، عکس‌ها و سندها در آنجا نگهداری می‌شود؛ دفتر ریاست، اتاق مخصوص موزه‌داران، راهنمایان و کارشناسان؛ بخش مرمت؛ انبار؛ بخش حراست و مونیتورینگ؛ بخش ورودی و بلیت فروشی.

بازدید‌کنندگان خانه موزه ابتدا وارد حیاط بیرونی می‌شوند. عمارت تابستانی، که در حیاط بیرونی و بزرگ‌ترین بخش این بناست، به عنوان تالار اصلی در نظر گرفته شده است. استاد مقدم مجموعه‌های زیادی داشتند، از پیش از تاریخ تا دوران معاصر. با کمک گروه کارشناسان، این مجموعه‌ها در این بخش جای گرفتند که سالن گاه‌نگاری نامیده شد. بازدیدکننده می‌تواند از ویترین اول تا ویترین آخر از ابزارهای اولیه سنگی، سفال‌های پیش از تاریخ، شیشه‌های تاریخی، فلز، مهر و … تا آثار دوران ایلخانی، تیموری، صفوی و قاجار بازدید کند. اضافه کنم که در این موزه چهار هزار و پانصد شیئ وجود دارد؛ برای مثال، حدود ششصد قطعه سفال و سرامیک داریم. به دلیل محدودیت فضا نمی‌توانیم همه اشیا را به نمایش بگذاریم. در نتیجه، از هر مجموعه شاخص‌ترین آنها به نمایش گذاشته شده است. سالن گاه‌نگاری یک بخش از موزه است که در تالار اصلی قرار دارد.

یک اتاق هم کنار سالن گاه‌نگاری هست به نام اتاق پیشخوان یا بار. نام‌گذاری این اتاق به این دلیل بوده که در آن یک میز به شکل پیشخوان از قبل وجود داشته است. سعی کرده‌ایم در اتاق پیشخوان اشیای معاصرتر، از قبیل وسایل و ابزار باستان‌شناسی آقای مقدم، صنایع دستی اهدایی کشورهای مختلف به خانم سلما وآقای مقدم، عکس‌های قاب‌شده و … چیده شود.

اتاق گاه‌نگاری با راه‌پله مارپیچی به زیرزمین یا حوض‌خانه راه دارد. در حوض‌خانه، طبق چیدمان آقای مقدم چهار دوره تاریخ کاشی‌کاری ایران تعریف شده است؛ یعنی، در یک محوطه کوچکی به اسم حوض‌خانه کاشی‌های دوره ایلخانی، تیموری، صفوی و قاجار با تمام فنون به نمایش گذاشته شده است و اگر شخصی قصد داشته باشد که مبحث کاشی را مطالعه کند، می‌تواند چکیده همه این آثار را روی چهار دیوار ببیند.

بعد از عمارت تابستانی، عمارت زمستانی است که دو اتاق دارد. یکی از آنها کارگاه نقاشی است، چون آقای مقدم نقاش هم بودند. در اتاق دیگر عمارت زمستانی، که یک شومینه فوق‌العاده زیبا نیز در آن وجود دارد، نشان‌ها به نمایش گذاشته شده، نشان‌های متعلق به پدر استاد مقدم، خود آقای مقدم و سلما و مجموعه‌ای از اسناد از جمله اسناد مربوط به لوگوی دانشگاه تهران.

سه اتاق دیگر هم در انتهای این عمارت وجود دارد که برای نمایشگاه‌های موقت در نظر گرفته شده‌اند، زیرا بخشی از آثار که امکان نمایش دائمی برای آنها وجود ندارد، به صورت دوره‌ای در حال نمایش هستند.

طبقه دوم ساختمان هم که حالت زیر شیروانی دارد دو سال پیش تبدیل به نمایشگاه دائمی برای اشیا مربوط به سفال‌های عصر آهن شد.

رسالت موزه

خانه موزه مقدم جزو ده موزه نخست کشور است که در آن دلنشینی منظر یک خانه حفظ شده. فضای این موزه جزو فضاهای نایاب در تهران است، یک فضای زنده با تلفیقی از فرهنگ‌های مختلف. در حیاط اندرونی یک حوض و باغچه به سبک فرش ایرانی طراحی شده. در حیاط بیرونی، یک حوض ژاپنی را می‌توان دید و در بخش دیگری از حیاط استخری هست که با الهام از کاخ الحمرا و با کاشی‌کاری‌هایی از فرهنگ‌های مختلف ساخته شده. به نظرم در این خانه تاریخ هنر بشر را می‌توان دید و نه فقط تاریخ هنر ایران را.

استاد مقدم می‌خواست که این آثار در ایران بمانند و علاقه‌مندان بتوانند برای کارهای پژوهشی از این فضا استفاده کنند. طی سال‌هایی که من مدیریت خانه موزه مقدم را بر عهده داشته‌ام به کمک همکاران سعی کردیم این رویه را حفظ کنیم. یکی از کارهای مهم این موزه حفظ ارتباط با پژوهشگران، دانشجویان و اساتید بوده است. اساتید رشته معماری بیشتر مواقع کلاس‌هایشان را در این مکان برگزار می‌کنند. دانشجویان رشته‌های هنر، عکاسی، طراحی، نقاشی و بسیاری از پژوهشگران برای مطالعات و تحقیق‌هایشان با ما در ارتباط هستند. در اینجا به روی همه باز است و به هیچکس نه گفته نمی‌شود.

بخشهای موزه (خانه) مقدم

موزه مقدم بخشی از زندگی و آثار یکی از شخصیت‌های فرهیخته ادب و هنر ایران زمین را به تصویر می‌کشد. این موزه در شمار یکی از خانه‌های اصیل و باشکوه باقی مانده از عصر قاجار است که محسن مقدم و همسرش، که به یکدیگر عشق می‌ورزیدند، به بهترین شکل آن را طراحی کرده و آراسته‌اند. خانه مقدم اکنون یکی از گنجینه‌های غنی از فرهنگ و تمدن این سرزمین کهن درقلب تهران است. این زوج فرهنگ دوست ایران‌شناس، علاوه‌بر فعالیت‌های علمی گسترده خود، علاقه بسیاری به گردآوری آثار و اشیای تاریخی داشتند. به همین دلیل، آثاری ارزشمند مانند کاشی و قطعات سنگی تراشیده شده را جمع‌آوری و در بخش‌های مختلف این خانه، که امروزه موزه‌ای جالب است، نصب می‌کردند.

از ویژگی‌های بارز این خانه موزه شگفت انگیز، همگون بودن نسبی فضای معماری سنتی و اروپایی قرون میانه با آثار تاریخی موجود در آن است، فضایی که با مساحتی برابر با 2,117 مترمربع شامل سه حیاط بیرونی، اندرونی و سرایداری است.

استاد مقدم درباره وسعت این بنا در خاطرات خود این طور نوشته‌اند: « خانه ارثیه پدری من است با 2,500 متر مربع زمین که در زمان سلطنت مظفرالدین شاه ساخته شده و یکی دو بار به بهانه عریض شدن خیابان سپه در زمان رضا شاه کمی از ملک ما رفت».

محسن و سلما تمام عمر به گردآوری آثار و اشیای نفیس تاریخی و فرهنگی پرداختند. استاد بسیاری از آثارجمع‌آوری شده مانند کاشی و حجاری‌های سنگی را با الهام از فضاهای سنتی ایرانی و با خلاقیت هنری منحصر به فردی در گوشه و کنار این عمارت نصب کرده‌اند.

ایشان در خاطرات خود یادآوری کرده که بخشی از اشیای گردآوری شده در خانه را از دست‌فروشان یا مالکانی خریده‌اند که قصد داشتند خانه‌های تاریخی خود را تخریب کنند و بخش بزرگی را هم خودشان در سفرهایشان خریداری کرده و به ایران برگردانده‌اند.

این خانه در20 آذر 1379ش با شماره ثبت 2929 به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

  1. حیاط بیرونی

ضلع جنوبی

الف : ساختمان بیرونی(تابستانی)

این ساختمان در ضلع جنوبی حیاط بیرونی واقع شده و متشکل از دو بخش است:

 اتاق پذیرایی (سالن گاهنگاری) : این سالن محل کار و فعالیت‌های علمی و پذیرایی از مهمانان بوده است. در حال حاضر، سعی شده که با بخشی از آثار و اشیای تاریخی مجموعه موزه مقدم توالی و تسلسلی از آثار تاریخی ایران در این سالن به نمایش گذارده شود که نشانگر فرهنگ‌های گوناگون در دوره‌های مختلف تاریخی است، آثاری چون سفالینه‌ها، ابزارهای سنگی، مفرغینه‌ها، شیشه‌ها، مهرها، اشیا فلزی و … .

 اتاق پیشخوان : این مکان در زمان حیات استاد مقدم و سلما به عنوان اتاق جانبی سالن پذیرایی استفاده می‌شد. پس از تبدیل شدن به موزه، این اتاق برای معرفی فعالیت‌ها و کارنامه علمی و هنری این زوج اختصاص یافته. عکس‌ها و لوازم شخصی،آثار تزیینی چوبی و سایر اقلام نفیس دیگر در این مکان به نمایش گذاشته شده است.

 ب : حوضخانه

این زیرزمین(زیر اتاق پذیرایی) در دوره مظفری(1274ـ 1285ش) هم‌زمان با احداث خانه به دست احتساب الملک، پدر محسن مقدم، بنا شده است. تزیینات دیوارهای حوض‌خانه کار استاد مقدم است و در آن از کاشی و قطعات ظروف سفالین برگرفته از آثاری نفیس متعلق به سده‌های مختلف استفاده شده که سیر و تحول صنعت سفال و کاشی ایران را به نمایش می‌گذارد.

خود استاد مقدم در دست‌نوشته‌هایش حوض‌خانه را این طور شرح می‌دهد :

« این چهار دیوار مربوط به چهار دوره از تاریخ هنر ایران است. دیوار شمالی آن آثار هنری کاشی و نقاشی روی کاشی دوره قاجاریه را نشان می‌دهد. دیوار جنوبی کاشی و نقاشی دوره صفویه، دیوار شرقی آثار دوره مغول در قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی و دیوار غربی آثار دوره تیموری است».(55)

ج : کارگاه (کتابخانه)

این محل در حقیقت کارگاه نقاشی محسن مقدم بوده است که در 1337ش ساخته شده است. در حال حاضر، این محل به منظور نگهداری از کتاب‌های استاد مقدم و کتاب‌های مرتبط با باستان‌شناسی و هنر برای استفاده پژوهشگران و عموم مردم تبدیل به کتابخانه شده است.

 ضلع غربی

الف : ساختمان برج

این ساختمان در زمان حیات استاد مقدم در 1345ش و با الهام از معماری اروپایی به کمک دکتر ابوالقاسمی، یکی از شاگردان وی در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران، به شکل قلعه‌ها وکاخ‌های قدیمی اروپا ساخته شده است. استاد سعی داشته تا در این محل بخشی از هنرهای مردمی ایران را به نمایش بگذارد. این ساختمان بخش‌های مختلفی چون اتاق کدخدا، حمام کوچک و خانگی با کاشی‌های قاجاری با مضمون استحمام، اتاق صدف، اتاق تدخین و زیرزمین با تزیینات سفال را در بر می‌گیرد.گفته می‌شود که استاد این بنا را به سبک اروپایی و به پاس احترام و عشقش به سلما برای این بانو ساخته است، برجی که عاشق برای معشوق بنا کرده. آنچه در فضاهای این برج خودنمایی می‌کند کاشی‌کاری‌ها و نقش‌برجسته‌هایی است که حاکی از عشق بی‌کران این زوج نسبت به یکدیگر است: نقش‌برجسته شیرین و فرهاد، داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا و داستان لیلی و مجنون.

ب : ایوان قاجار

استاد مقدم در ضلع شمالی ساختمان برج ایوانی را بر پایه چند ستون و طاق ساخته. این ایوان با کاشی‌های دوران زندیه و قاجار مزین شده است. در وسط این ایوان، حوضچه مرمری کوچکی متعلق به حمام فتحعلی شاه کار گذاشته شده که آب از آن فوران می‌کند و از طریق یک جوی باریک به داخل استخر می‌ریزد. این استخر، که در حاشیه شمالی حیاط بیرونی واقع شده است، در 1335ش در سفر آن دو به اسپانیا، از روی استخر و آب‌نماهای مجموعه باغ و اقامتگاه سلطنتی الحمرا (بنایی از دوران اولیه اسلام درناحیه اندلس اسپانیا) الگوبرداری و با استفاده از حوض یاد شده و تعدادی فواره قدیمی اجرا شد.

ضلع شمالی

الف : گلخانه

در انتـهای غربـی ضلع شمالی حیاط بیـرونی،گلخانه‌ای مزیـن به کاشی‌های لعـاب‌دار قدیمی و ازاره‌های(56) سنـگی حجـاری شده زیبا با مضمون گل و گیاه ایجاد شده که حال و هوای دیگری به این موزه بخشیده است.

ضلع شرقی

الف : دیوار تجدد

دو حیاط اندرونی و بیرونی با دیواری مشتمل بر چند ستون مارپیچی و تعدادی طاق روی این ستون‌ها با تزیینات کاشی و پایه ستون‌های حجاری شده، مشابه پایه ستون‌های کاخ چهل ستون اصفهان، از یکدیگر جدا می‌شوند. مقدم این پایه ستون‌ها را در هنگام تخریب کاخ خواهر ناصرالدین شاه به این محل انتقال داده. دیوار تجدد را مهندس هوشنگ سیحون طراحی و اجرا کرده است.

ب :حوض و باغ ژاپنی

استاد مقدم و سلما در حیاط بیرونی، باغچه حوضی را با الهام از باغ‌های ژاپنی طراحی و اجرا کرده‌اند.

  1. حیاط اندرونی

ضلع شمالی

در این ضلع حیاط، ساختمانی واقع شده که شامل فضاهای زیر است:

الف : زیرزمین

در دوران اولیه احداث خانه مقدم، از این محل به عنوان حمام و انباری استفاده می‌شد که در زمان حیات استاد مقدم، کارایی خود را از دست داد و تبدیل به انبار شد. در حال حاضر، این محل را بازسازی و مرمت کرده‌اند و به عنوان گنجینه آثار تاریخی موزه مورد استفاده است.

 ب : ایوان

این ایوان با نمای بیرونی به شکل دو سنتوری(57) با گچ‌بری ایرانی و بر روی چهار ستون بر پا شده است. ایوان با دو رشته پلکان مارپیچ، با نرده‌هایی از سنگ و گچ، از حیاط قابل دسترسی است و هنوز شکل قدیم خود را حفظ کرده. تزیینات این محل را استاد مقدم با استفاده از کاشی‌های چندرنگ صفوی، آینه‌کاری زندیه و قاجار و کاشی‌های معرق و خشتی قاجار و پهلوی اول انجام داده است.

 ج : اتاق قاجار (سالن زمستانی)

زوج با ذوق خانه این محل را با آثاری ارزنده از دوران زندیه و قاجاریه ـ مانند طاقچه گچ‌بری زندیه از اصفهان، شومینه‌ای کاشی‌کاری شده متعلق به قصر فیروزه(58) و سایر آثار هنری ـ تزیین کرده‌اند و به همین دلیل، آن را اتاق قاجار نامیدند. در حال حاضر، نیز آثاری از دوران قاجاراز جمله نسخه‌هایی اصیل از دست‌خط برخی پادشاهان قاجار و همچنین، آثاری از دوران پهلوی در این اتاق به نمایش گذاشته شده است.

د : اتاق نشیمن

این اتاق محل اصلی زندگی و به عبارتی، اتاق نشیمن و زندگی محسن و سلما بوده. در حال حاضر، در این اتاق علاوه بر نقاشی‌های صفوی و قاجاری، که به دست هنرمندان مشهوری چون رضا عباسی، صنیع الملک غفاری، آقا بزرگ شیرازی و … در موضوعات مختلف کشیده شده، مجموعه‌ای از آثار عتیقه، تعدادی قلمدان، قفل و کلید،جعبه و گنجفه‌های (کارت‌های بازی) پاپیه ماشه و نیز، نقاشی‌های خود استاد مقدم به نمایش در آمده است.

 ضلع شرقی

این ضلع شامل یک دیوار محوطه است. استاد مقدم این دیوار را در مراحل مختلف با کاشی‌ها و ظروف قاجاری آراسته و در وسط این دیوار نیز طاق‌نمایی زیبا طراحی و اجرا شده است.

 الف : حیاط

حیاط این بخش نیز نشانگر ذوق بی‌نهایت استاد وسلماست. این زوج با ذوق و هنرمند این حیاط را با الهام از طرح فرش‌های دوران صفوی و قاجار طراحی کردند با محوریت حوض در وسط با یک فواره و شیرهای سنگی درچهار طرف حوض و چهار باغچه که قرینه یکدیگرند. در ضلع جنوبی این حیاط اندرونی، بخش سرایداری قرار گرفته است.

  1. حیاط سرایداری (بخش اداری)

از این حیاط در ابتدا برای مطبخ و محل سکونت مستخدمان و سرایداران استفاده می‌شده است. این بخش از موزه، که در قسمت جنوب شرقی آن قرار دارد، به علت تخریب بیش از حد، با اندکی تغییر، مرمت و بازسازی شده و در حال حاضر، به عنوان بخش اداری مورد استفاده قرار می‌گیرد.

سخن آخر

محسن مقدم و سلما کویومجیان، این دو انسان فرهیخته و وارسته، باور داشتند و پذیرفته بودند که زندگی یعنی خلق کردن، ساختن، تکامل یافتن و عشق ورزیدن و آگاهانه در این مسیر قدم گذاشتند. این زن و شوهر دست در دست یکدیگر یادگاری بی‌بدیل ساختند و از خود بر جای گذاشتند و تا واپسین دوران عمرشان هم در حال تکمیل این یادگاری بودند. محسن و سلما گرچه صاحب فرزند نشدند برای تمام فرزندان این سرزمین بخشی از هویت ایران را به میراث گذاشتند.نسل‌های آینده وارث عشق آنها به فرهنگ و هنر ایران هستند.

بر خود لازم می‌دانم از دوستان و همکارانی که که در تهیه این مطلب مرا حمایت کردند تشکر کنم. از سرکار خانم هاله زرینه، مدیر موزه مقدم، که با حمایت‌های دلسوزانه خود در تکمیل گزارش نقش مهمی داشتند؛ از جناب آقای اسمعیل جمشیدی، از پیشکوتان حوزه رسانه و دوست دیرینه محسن مقدم و سلما، که فرصتی برای گفت و گو و بازگویی خاطرات اختصاص دادند؛ و جناب آقای شهرام شهریاری، دوست و همکارگرامی، که ایده تهیه این مطلب را در ذهن من جرقه زدند.

 و سپاس بیکران از استاد محسن مقدم و بانو سلما کویومجیان که آثار ایران را برای تاریخ حفظ کردند.

آلبوم تصاویر از فضای خارجی و داخلی موزۀ مقدم

پی‌نوشت‌ها:

  1. Legion of Honor (به زبان فرانسوی Légiond’honneur) ، بزرگ‌ترین نشان افتخار کشور فرانسه و از نشان‌های معروف کشوری و لشکری در دنیا  با قدمت حدود دو قرن. این نشان به کسانی داده می‌شود که در حوزه کاری‌شان شایستگی حرفه‌ای و تخصص خود را به اثبات رسانده باشند. برای دریافت این نشان حداقل بیست سال فعالیت و خدمت حرفه‌ای لازم است. نشان لژیون دونور دارای پنج سطح یا درجه است. پایین‌ترین درجه آن نشان شوالیه و عالی‌ترین آن نشان صلیب بزرگ است. لژیون دونور نشان افتخار است و دارای ارزش مادی نیست. درجات این نشان شامل درجه شوالیه(Chevalier( Knight، افسر( Officier (Officer، فرمانده( Commandeur (Commander، افسر بزرگ (Grand officier (Grand Officerو صلیب بزرگ(Grand – croix (Grand Crossاست.
  2. AndréMalraux (1901ـ 1976م) ،رمان‌نویس، نظریه‌پرداز هنری، از مبارزان آزادی فرانسه در زمان جنگ جهانی دوم، وزیر فرهنگ فرانسه در زمان ریاست جمهوری شارل دو گل و از اندیشمندان تأثیرگذار در فرهنگ قرن بیستم. مالرو در طول زندگی خود به کشورهای مختلفی، از جمله کشورهای شرق آسیا و ایران سفر کرد. وی نخستین بار در 1929م به ایران آمد و از آنجایی که  شیفته فرهنگ و تمدن کهن ایران بود چهار بار دیگر نیز به ایران سفر کرد. او به اصفهان توجهی خاص داشت. آثار فراوانی از مالرو به فارسی ترجمه شده است از جمله ضد خاطرات، امید، آیینه اوهام، وسوسه غرب و چند داستان دیگر.
  3. École du Louvre
  4. صادق هدایت (ولادت1281ش، تهران ـ درگذشت 1330ش پاریس)، نویسنده، منتقد ادبی، مترجم، روزنامه‌نگار،پژوهشگر و روشنفکر نامدار ایرانی، از پیشگامان ادبیات نو گرا.
  5. سعید نفیسی ( ولادت1274 ش، تهران ـ درگذشت 1345 ش، تهران)، زبان‌شناس، پژوهشگر ادبیات فارسی، تاریخ‌نگار، مترجم، نویسنده و شاعر برجسته ایرانی، استاد دانشکده حقوق و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران.
  6. ساموئل خاچیکیان (ولادت1302ش، تبریز ـ درگذشت 1380ش، تهران)، کارگردان، تدوینگر، نویسنده، آهنگ‌ساز، تهیه کننده ایرانی ـ ارمنی، فیلم‌ساز نو آور، ابداع کننده فیلم‌های جنایی و از تأثیرگذارترین چهره‌های سینمای ایران.
  7. Gina (Luigia) Lollobrigida، متولد1927م در سوبیاکو (Subiaco)از توابع استان رم ایتالیا، بازیگرسرشناس و عکاس خبری ایتالیایی در دهه‌های 1950 و 1960م. جینا در بهار 1342ش به اتفاق همسرش سفری چهار روزه به ایران کرد.
  8. .Roman Girshman( ولادت 1895م، خارکوف، اوکراین ـ درگذشت 1979م، بوداپست، مجارستان)، باستان‌شناس فرانسوی ـ اوکراینی، دانش‌آموخته سوربن و مدرسه عالی لوور.تخصص گیرشمن ایران باستان بود. او با سیصد مقاله و بیست کتاب درباره ایران جز آن دسته از شرق‌شناسانی است که نقشی بی‌همتا در شناساندن فرهنگ و تمدن ایران به جهان داشته است.گیرشمن و همسرش، تانیا، حدود چهار دهه (از اوایل دهه 1300ش) در ایران به کاوش‌های باستان‌شناختی پرداختند. سه سال در کاشان، چهار سال در بیشاپور کازرون، 21سال در شوش و نه سال در چغازنبیل.از مهم‌ترین آثار گیرشمن کتاب ایران از آغاز تا اسلام با ترجمه دکتر محمد معین است که اولین بار در 1336ش به چاپ رسید.
  9. Arthur Upham Pope(ولادت1881م/1260ش، رُد آیلند، ایالات متحده امریکا ـ درگذشت 1969م/1348ش.شیراز، محل دفن اصفهان ساحل زاینده رود نزدیکی پل خواجو)، مدرس، نویسنده،مورخ و ایران‌شناس امریکایی، دانش‌آموخته هاروارد. پوپ و همسرش، فیلیس آکرمن، از بزرگ‌ترین دانش‌پژوهانی هستند که بیش از چهل سال ( 1925ـ 1968م) با برگزاری نمایشگاه‌ها و کنگره‌های بی‌شمار در سرتاسر جهان هنر، تمدن و فرهنگ ایران را به جهانیان معرفی کردند. معروف‌ترین اثر پوپ مجموعه ماندگار کتاب بررسی هنر پارسی (A survey of Persian art ) است که دانشگاه اکسفورد در 1939م آن را در شش جلد منتشر ساخته. وی عضو فرهنگستان ایران بود و دانشگاه تهران به او دکترای افتخاری اعطا کرده بود. پوپ از 1343ش تا زمان مرگ به اتفاق همسرش در شیراز زندگی می‌کرد.
  10. Selma Gouyoumdjian / Kouyoumdjian، کویومجیان یا گویومجیان(Գույումճեան) . بر اساس قواعد آواشناسی دستور زبان ارمنی متعلق به ارمنستان غربی، حرف «  گ»  در نوشتار  به صورت «  ک» تلفظ می‌شود. در نتیجه، Gouyoumdjianنوشته ولی Kouyoumdjianتلفظ می‌شود.
  11. Charles de Gaulle (1890 ـ1970م)، شارل دو گل، ژنرال معروف فرانسوی. وی به دلیل تلاش برای حفظ استقلال کشور در میانه جنگ جهانی دوم و پس از آن و تأسیس جمهوری پنجم فرانسه پس از جنگ و بهبود موقعیت اقتصادی کشور قهرمان ملی فرانسه لقب گرفت. دوگل درمهر 1342ش/ 1964م به ایران آمد.
  12. Rustchuk
  13. Ruse / Rousse
  14. Plovdiv
  15. الویر ژان/ الویر کویومجیان(Elvire Jan Kouyoumdjian، ولادت1904م روسه بلغارستان ـ درگذشت 1996م پاریس فرانسه)، نقاش معروف ارمنی‌تبار فرانسوی در سبک نقاشی انتزاعی امپرسیونیستی ( آبستره/ abstractart) و از نقاشان مکتب پاریس در نیمه اول قرن بیستم میلادی. الویر ژان پس از مدت‌ها اقامت در سوئیس، انگلستان و ایالات متحده امریکا، مجدداً در پاریس اقامت گزید. وی هنرآموخته آکادمی ژولیان پاریس و از شاگردان ماکس وبر، جامعه‌شناس، حقوق‌دان و اقتصاددان سیاسی آلمانی بود. الویر در ابتدا با سیاه قلم و سپس، با آبرنگ، رنگ روغن و ویترای کار کرده است.آثار وی در موزه ملی هنرهای مدرن پاریس، نروژ، سوئیس، سوئد، لوکزامبورگ، ایرلند و پرتغال(بنیاد و موزه گالوست گلبنگیان ) نگهداری می‌شود.
  16. Michael Arlen(ولادت 1895م، روسه بلغارستان ـ درگذشت 1956م، نیویورک امریکا)، با نام اصلی تیگران کویومجیان Tigrankouyoumdjian، نویسنده (رمان، فیلمنامه، نمایشنامه) و روزنامه‌نگار شهیر بریتانیایی ـ ارمنی، در کودکی به همراه خانواده از بلغارستان به انگلستان مهاجرت کرد و در 21 سالگی نامش را به مایکل آرلن تغییر داد. پس از جنگ جهانی دوم، به امریکا مهاجرت کرد. در دهه1920م، در انگلستان شهرت فراوانی داشت. از کتاب‌های معروف او می‌توان از کلاه سبز (The green hat،1924م) و هلندی سرگردان ( Flying Dutchman,، 1939م) نام برد. بیشتر شهرت او به دلیل آثار طنز و نگاه نقادانه وی به جامعه غرب است. پسر مایکل آرلن،  مایکل آرلن پسر (Michael J. Arlen، نویسنده امریکایی ـ ارمنی) نیز همانند پدرش نویسنده و روزنامه‌نگار است. کتاب سفر به آرارات (Passage to Ararat ) مایکل آرلن پسر را خانم پروانه ستاری به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب با نامکشتار ارمنیا ن در ترکیه توسط جواد هاتفی نیز ترجمه شده است.
  17. بایگانی خانه موزه مقدم
  18. وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه، در 1230ش وزارت علوم تأسیس شد. وزارت علوم ابتدا به وزارت علوم و معارف تغییر نام یافت. سپس، در 1266ش به وزارت « معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه» تغییر نام داد. این وزارتخانه وظایف آموزش و پرورش، فرهنگ و هنر، علوم و آموزش عالی و سازمان اوقاف را برعهده داشت. در 1297ش تشکیلات جدیدی در این وزارتخانه به ‌وجود آمد که « اداره کل عتیقات» نام گرفت. در تاریخ 23 خرداد ماه سال 1316ش در پی نامه وزارت معارف، « اداره کل عتیقات» به « اداره باستان‌شناسی» تغییر یافت. در 1317ش، به موجب مصوبه فرهنگستان ایران، کلمه فرهنگ جایگزین کلمه معارف شد و « وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه»  به « وزارت فرهنگ» تغییر نام داد.
  19. شوش (Susa)، نخستین پادشاهی عیلامی در 3200 پیش از میلاد در شوش (جنوب غربی ایران ) تشکیل شد. عیلام در زبان سومری به معنی سرزمین مرتفع است. شوش از قدیمی‌ترین سکونتگاه‌های شناخته شده بشر در جهان و احتمالاً متعلق به 4000 سال قبل از میلاد است. این شهر باشکوه  باستانی در حدود 700 قبل از میلاد پایتخت پادشاهی عیلام و در دوره هخامنشی پایتخت سیاسی این امپراتوری بوده است. از زمان ناصرالدین شاه هیئت‌های فرانسوی به منظور  کاوش‌های باستان‌شناسی در این منطقه فعالیت داشتند.
  20. پری اباصلتی، « نشان افتخار»، اطلاعات بانوان، ش257(20 فروردین 1341ش).
  21. بایگانی خانه موزه مقدم
  22. محسن مقدم، « دفتر خاطرات» (دست‌نویس چاپ نشده).
  23. همان.
  24. همان.
  25. همان.
  26. نویسنده، روزنامه‌نگار و از پیشکسوتان رسانه‌ای ایران. دوستی و آشنایی جمشیدی با استاد مقدم و سلما از 1346ش، هنگامی که برای تهیه اولین گزارش از زندگی، فعالیت و خانه زیبای این زوج فرهیخته به منزل آنها رفت، آغاز شد و تقریباً، تا اواخرعمر محسن وسلما ادامه داشت. اولین گزارش آقای جمشیدی درباره استاد محسن مقدم و سلما و خانه آنها در مجله سپید و سیاه در 1346ش تحت عنوان گران‌ترین خانه هنری جهان چاپ شد که مجله فرانسوی  پاری ماچ هم بخش‌هایی از این گزارش را در همان زمان باز نشر کرد.
  27. گریگور قضاریان، «گفت و گو با اسمعیل جمشیدی» ( خرداد 1399ش). (چاپ نشده)
  28. همان.
  29. مقدم، همان.
  30. Jean RenéBazaine(1904ـ 2001م)، نقاش، هنرمند ویترای و شاعر فرانسوی.
  31. بایگانی خانه موزه مقدم
  32. مقدم، همان.
  33. «گفت و گو با اسمعیل جمشیدی»، همان.
  34. همان.
  35. مقدم، همان.
  36. Jacques de Morgan(1857 ـ 1924م)، باستان‌شناس و تاریخ‌نگار مقطع پیش از تاریخ، اهل فرانسه. رشته تحصیلی وی مهندسی معدن بود. مورگان از 1276ش/ 1897م ـ 1291 ش/ 1912م سرپرستی گروه کاوش‌های باستانی فرانسوی در ایران را بر عهده داشت. تمرکز اصلی وی بر کاوش‌های شوش و بررسی تمدن عیلامی است ولی کاوش‌هایی نیز در مازندران، گیلان، تالش، کردستان و لرستان انجام داده است. کتابی نیز با عنوان هیئت علمی فرانسه در ایران، مطالعات جغرافیاییتألیف کرده است. مورگان در بین سال‌های 1887 ـ 1889م در ارمنستان به عنوان مهندس معدن مس فعالیت داشته و هم‌زمان تحقیقات باستان‌شناسی نیز انجام داده است. تحقیقاتی در زمینه تمدن اورارتو، همچنین کتابی با نام تاریخ ارمنیان از دوران کهن تا عصر حاضر از وی به یادگار مانده است. مورگان گزارشات و مقالاتی دارد که در آنها   نسل‌کشی ارمنیان بین سال‌های 1915ـ 1918م توسط ترکان عثمانی را محکوم کرده است.
  37. معبد چغازنبیل یا زیگورات چغازنبیل. چغا به معنی تپه یا تل خاکی. این مکان در زبان محلی یعنی تپه سبدی شکل(در برخی منابع هم زنبیل وارونه نام گرفت است). معبد چغازنبیل در1250 قبل از میلاد توسط اونتاش ناپیریشا ( اونتاش گال)، پادشاه عیلامی، به عنوان نیایشگاهی برای ستایش ایزد نگهبان شوش ساخته شده است. زیگورات چغازنبیل بنایی است از خشت خام و آجر و تقریباً هرمی شکل و پلکانی به ارتفاع 53 متر( در زمان ساخت).معبد چغازنبیل در جنوب غربی ایران در شهرستان شوش استان خوزستان قرار دارد. زیگورات چغازنبیل در 1979م وارد فهرست میراث جهانی یونسکو شد.
  38. مقدم، همان.
  39. مقدم، همان.
  40. Hussein of Jordan
  41. Juliana of the Netherlands
  42. Sarvepalli Radhakrishnan
  43. Baudouin
  44. Fabiola
  45. «گفت و گو با اسمعیل جمشیدی»، همان.
  46. مقدم، همان.
  47. همان.
  48. «گفت و گو با اسمعیل جمشیدی»، همان
  49. همان.
  50. وی نخستین کسی بود که در دربار قاجار تشکیلاتی را به نام تشکیلات تشریفات سلطنتی پایه‌گذاری کرد.
  51. نهاد شهرداری کنونی که برای سامان‌دهی امور شهری تأسیس شد.
  52. حسن مقدم فرزند ارشد احتساب الملک در 1277ش در تهران چشم به جهان گشود اما درجوانی هنگامی که تنها 27 سال داشت در 1304ش/ 13 نوامبر 1925م بر اثر بیمار سل در آسایشگاهی در لیزن سوئیس چشم از جهان فرو بست و همانجا نیز به خاک سپرده شد.حسن مقدم با وجودی که در ایران تقریباً گمنام است اما در ادبیات فرانسه مشهور بوده و مقالاتش در نشریات فراوانی در فرانسه به چاپ رسیده است. معروف‌ترین اثر ادبی وی نمایشنامه جعفرخان از فرنگ آمده با مضمونی طنز است که در1301ش، در تهران بر روی صحنه رفت. از دیگر داستان‌های او هندوانه، نرگس و زن حاجی آقا را می‌توان نام برد. بیشتر نوشته‌های حسن مقدم به زبان فرانسه است.
  53. مقدم، همان.
  54. کارشناس ارشد مرمت آثار تاریخی که از 1383ش در بخش مرمت، طبقه‌بندی و ساماندهی اشیای خانه مقدم با این موزه همکاری می‌کنند و از 1390ش نیزمسئولیت مدیریت خانه موزه مقدم را به عهده دارند.
  55. مقدم، همان.
  56. روکش حفاظتی دیواراز کف اتاق تا ارتفاع یک متری
  57. سه گوش بالای درگاه خوان.
  58. کاخ فیروزه خانم، سوگلی ناصرالدین شاه

منابع:

اباصلتی، پری. « نشان افتخار». اطلاعات بانوان. ش257 .20 فروردین 1341.

بایگانی موزه مقدم.

museums.ut.ac.ir/mm/default-18.htm

بنیاد و موزه گالوست گلبنکیان، تارنمای تخصصی.

gulbenkian.pt/museu/en/artist/elvire-jan-2

جمشیدی، اسمعیل. « 35 سال عشق، عشق و… عشق!». اطلاعات بانوان. ش556. 7بهمن 1346ش.

ـــــــ . « محسن مقدم، آندره مالرو و نشان لژیون دونور». بخارا. س14. ش83. 1390.

ده پهلوان، مصطفی. « محسن مقدم، طلایه‌داری در باستان‌شناسی ایران و مجموعه‌داری متفاوت».

مجموعه مقالات هشتاد سال باستان‌شناسی ایران. تهران: موزه ملی ایران. 1390ش .

سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، تارنمای تخصصی.

www.nlai.ir/document/-/document-view/21029

قضاریان، گریگور. «گفت و گو با اسمعیل جمشیدی». تهران. خرداد1399ش.

مقدم، محسن. «دفتر خاطرات» (دست‌نویس چاپ نشده).

وزارت فرهنگ ارشاد سلامی جمهوری اسلامی ایران، تارنمای تخصصی.

www.farhang.gov.ir/fa/intro/historyfrancoiselivinec.com/en/artistes/bio/29/elvire-jan-

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95

سال بیست و پنج | بهار 1400 | 236 صفحه
در این شماره می خوانید:

مـوزۀ مـردمشناسـی ارمنیان جلفای اصفهان

ريما سيمونيان ـ اوهانيان و کارين درمارديروسيان / ترجمۀ آرگين آبنوسيان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95 موزة  برتر در ارديبهشت1400ش، کميتة ملي موزه‌ها (ايکوم ايران)...

نگاهی به گنجینۀ موسیقی ارمنیان جلفای نو اصفهان(1)

نویسنده: زويا خاچاطور فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95 جلفاي اصفهان، محور توسعة گردشگري شهري  اصفهان، استانِ گنبدهاي فيروزه‌اي، ديواره‌‌نگاره‌هاي اسليمي، پل‌هاي معروف و...

چـهار نسـل خانـدان سحـاب بیـش از یـک سـده در خـدمت دانش جغرافیا و نقشه نگاری ایران(1)

نویسنده: رافي آراکليانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95 « در دنياي طب، سياست و روحانيت، بودند دودمان‌هايي که نسل‌هايشان يکي پس از ديگري کمر به خدمت جامعه بستند، ولي...

نقشۀ بزرگ جهان به خط و زبان ارمنی

نویسنده: محمدرضا سحاب(1) فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95 سال‌ها پيش تصويري از يک نقشة کهن از جهان به زبان ارمني توسط دوستي به دستم رسيد. با پرس و جوي زياد دانستم که اصل...

آناتولی کجاست؟

نویسنده: روبن گاليچيان (قاليچيان) / ترجمۀ رافی آراکليانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95 امپراتوري روم در 395م دو پاره شد. بخش شرقي امپراتوري با نام بيزانس، بيزانتيوم يا...

کاوشهای باستانشناسی در تیگراناکرت قره باغ

نویسنده: شاهن هوسپيان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95 خاندان آرداشسيان از سال 189 ق‌م تا نيمة اول سدة يکم ميلادي بر ارمنستان حکومت کرد. از ميان پادشاهان اين خاندان،...

جهانبینی آرا گیولِر از درون دوربین عکاسی

نویسنده: دکتر  ايوت تجريان/ ترجمۀ آرا اُوانسيان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95 ديباچه «من هميشه دنبال خوشبختي دويده‌ام ولي نتوانستنم به آن دست يابم. براي من خوشبختي آن...

مـن آرا گـیولِـر هستـم

نویسنده: سوفيا هاکوبيان/ ترجمۀ آرا اُوانسيان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95 سرانجام آب راه خود را پيدا کرد ... کافه آرا، معتبرترين و محبوب‌ترين پاتوق شهر هزار سالة...

در کنار «چشم استانبول»

نویسنده:گريگور قضاريان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95 پس از حدود سه ربع قرن عکاسي، سفر به چهار گوشة جهان، کسب نشان‌هاي جهاني و کشوري بي‌شمار براي خدمات فرهنگي، قرار...

معـرفـی کتـاب ارمنستان در نقشه های تاریخی جهان

نویسنده: روبن گاليچيان (قاليچيان) فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95 نويسنده: روبن گاليچيان (قاليچيان)               مترجم: آرمنوش آراکليان مشخصات نشر: تهران، مؤسسة...

روایت زندگی

نویسنده: سمانه پور بهلول فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 95 شرق: کتاب آدام، نخستين اثر مستقل هاکوپ کاراپِنتـس (شاعر، داستـان‌نويس و روزنامـه‌نگار ارمنـي) در ايران، اول آذر...