نگاهی به فعالیتهای علمی و اجرایی دکتر محمد ملک محمدی دکتر محمد ملک محمدی، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات ارمنی دانشگاه اصفهان، موفق به کسب جایـزه تحقیقـاتی «الکساندر فـون هومبـولت بـرای پژوهشگران برجسته» آلمان شد و در حال حاضر در دانشگاه گـوته شهر فرانکفورت، تحـقیقات خود را در حـوزه زبانشناسی، زبانهای ایرانـی و ارمنـی و نسخ خطی ادامه میدهد. ایشان در میان جامعه علمی فرهنگی ارمنستان و دیاسپورای ارمنی به عنوان یک زبانشناس متخصص مسلط بر زبان و ادبیات ارمنی شناخته شده است و از محضر استادان بزرگ و فرهیخته ارمنی مانند آکادمیسین گئورگ جاهوکیان، پرفسور روبن قازاریان، پرفسور بارویر مرادیان، پرفسور هوهانس بارسقیان، پرفسور سن آروِشاتیان و پرفسور هراچیا تامرازیان ـ که هم اکنون در قید حیات نمیباشند ـ بهرهمند شده. اکنون به کوشش دانشپژوهانی مانند دکتر محمد ملک محمدی، مکتبهای علمی استادان فرزانه ارمنی در خارج از مرزهای ایران و ارمنستان شکوفا شده است. صفحه اول پایگاه الکترونیک رسمی دانشکده تاریخ زبان ارمنی دانشگاه دولتی ایروان در تاریخچه این دانشکـده، دکتـر ملک محـمدی را نـمونـه بارزی ازدانشآموخـتگان خارجـی که در این دانشکـده از دانشنامه دکترای خود دفاع کرده اند، معرفی نموده است. اولیـن کتاب درسی گروه زبان و ادبیـات ارمنی دانشگاه اصفهان توسط دکتـر مـلک محـمدی، از سـوی انتشارات کتـب دانشگاهی، سازمان سمـت منتشر شده است و نخستین کنفرانس بینالمللی گروه ارمنی ـ آلمانی با عنوان «نخستین کنفرانس بینالمللی ارمنیشناسی و ایرانشناسی» با موضوع اهمیت ایرانشناسی منابع و مأخذ ارمنی به همت ایـشان برنامهریزی و در سطح بینالمللی در دانشگاه اصفهان برگزار شده است. دکترمحمد ملک محمدی تنها عضو ایرانی هیئت تحریریه بینالمللی مجله زبان و زبانشناسی فرهنگستان زبان آکادمی ملی علوم ارمنستان است. ایشان مؤلف بیش از 50 مقاله علمی پژوهشی در مجلات علمی پژوهشی و کنفرانس های بین المللی است و تألیف کتاب دستور زبان ارمنی، کتاب آموزش زبان فارسی ویژه زبان آموزان ارمنی ـ مصوب شورای علمی فرهنگستان زبان آکادمی ملی علوم جمهوری ارمنستان و سفارت جمهوری اسلامی ایران در ارمنستان) ـ و مقالههایی در خصوص زبان و ادبیات ارمنی، ارتباط بین زبانهای فارسی و ارمنی و ادبیات عرفانی اسلامی و ارمنی، مرهون قلم دکتر ملک محمدی است. در کارنامه کاری ایشان تدریس در دانشگاههای ارمنستان به عنوان استاد اعزامی زبان و ادبیات فارسی از سوی وزارت علوم جمهوری اسلامی ایران ثبت شده است و دستاورد آن تألیف کتاب دستور زبان فارسی با هدف تدریس در مدارس ارمنستان بوده است. به پاس خدمات و فعالیتهای علمی ایشان در دانشگاه های ارمنستان، به عنوان استاد برگزیده از سوی وزیر علوم وقت ارمنستان لوح افتخار دریافت کرده است. بخشی از فعالیت های پژوهشی و علمی دکترمحمد ملک محمدی ـ برگزاری همایش روز شعر و ادب فارسی و بزرگداشت استاد شهریار در دانشگاه دولتی زبانشناسی و علوم انسانی ایروان با حضور جناب آقای محمد رئیسی، سفیر محترم کشورمان؛ سرکار خانم دکتر گایانه گاسپاریان، رئیس محترم دانشگاه، 22 سپتامبر2014م. ـ برگزاری کنفرانس بینالمللی به مناسبت بیستمین سالگرد روابط سیاسی جمهوری ارمنستان و جمهوری اسلامی ایران با موضوع «کنفرانس بینالمللی ایران و ارمنستان گفت و گوی فرهنگها و ادیان» با همکاری دانشگاه دولتی زبانشناسی ایروان، سفارت جمهوری اسلامی ایران و ستاد گسترش زبان فارسی و ایرانشناسی مرکز همکاریهای علمی بینالمللی وزارت علوم تحقیقات و فناوری، 26و27 آوریل 2012م. ـ انتشار مجموعه مقالههای کنفرانس بین المللی « ایران و ارمنستان،گفتگوی فرهنگ ها و ادیان»، به کوشش دکتر محمد ملک محمدی، دکتر آرتور ایسرائیلیان،ایروان، دانشگاه دولتی زبانشناسی بروسوف ایروان، 2012(ISBN: 978-9939-56-082). دبیـر علمـی کنفرانس بیـنالمـللی « ایران و ارمنستان، گفت و گوی فرهنگها و ادیان». ـ چاپ مقاله « زبان و ادبیات فارسی از منظر فرهیختگان ارمنی» در مجموعه مقالات کنفرانس بینالمللی « ایران وارمنستان گفتگوی فرهنگها و ادیان»، 26و27 آوریل 2012، دانشگاه دولتی زبانشناسی بروسوف ایروان. ـ انتشار مجموعه مقالههای کامل دومین همایش بینالمللی ارمنی شناسی و ایران شناسی با موضوع « اهمیت پژوهشهای ایرانشناسی در نسخ خطی ماتناداران»، 18 مه 2011م ، انستیتوی نسخ خطی مسروپ ماشتوتس ایروان. ـ عضویـت در هیئت تحریریه مجله مهر، ارگان رسمی باشگاه فرهنگی ارمنستان ـ ایران، رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در جمهوری ارمنستان. ـ ارائه مقاله « بررسی اهمیت پژوهشهای ایرانشناسی در نسخ خطی فارسی و ارمنـی ماتناداران» در دومـین همـایـش بیـنالمللی ارمنـیشناسی و ایرانشناسی به زبان ارمنـی در 18مه2011م در انستیتوی نسخ خطی مسروپ ماشتوتس ایروان. ـ ارائه مقالهای درباره اولین ترجمههای ارمنی اشعار سعدی در منابع و مأخذ ارمنی (سده هجدهم میلادی) (زبان ارائه سخنرانی: ارمنی)، به مناسبت روز بزرگـداشت سعـدی در همـایـش« سعدی نظریهپرداز اصلاحات اجتماعی و فرهنگی»، 22 آوریل2011 م، موزه هوهانس تومانیان ایروان. مراتب تقدیر ـ دانشآموخته رتبه اول کارشناسی دانشگاه اصفهان ـ مدرس نمونه دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه اصفـهان بر اساس نمـرات ارزشـیابی، از معـاونـت آموزشی دانشگاه اصفهان. ـ لوح تقـدیر پژوهشگر برگزیده گروه در 1388ش از دانشگاه اصفهان. ـ مدال دانشگاه دولتی زبانشناسی و علوم اجتماعی بروسوف ایروان از دانشگاه دولتی ایروان. ـ لوح تقدیر به مناسبت برگزاری کنفرانس «روابط ادبـی و فرهنـگی ایران و ارمنستـان» به مناسـبت بزرگـداشت روز فـردوسـی و عمـر خـیام، از رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران. ـ لوح تقدیر از فعالیتهای علمی ـ آموزشی در جهت تثبیت وگسترش روابط علمی ـ فرهنگی دو کشور دوست و همسایه، ایران و ارمنستان، از سفارت جمهوری اسلامی ایران در ایروان. ـ لوح افتخار وزارت علوم و آموزش ارمنستان، از سوی وزیر علوم ارمنستان. ـ لـوح تقـدیر رئیس دانشکـده و رئیس دپارتمـان علوم تربیتی دانشگاه دولتی ایروان. ـ لـوح تقـدیر وزارت محـترم فرهنـگ و ارشاد اسلامی از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی. ـ لـوح تقـدیر از فعالیـتهای علـمی آموزشـی درجـهت تثبـیت وگستـرش روابـط علمـی ـ فرهنگی دو کشـور دوسـت و هـمسایه، ایـران و ارمنستان، دانشگاه دولتی زبانشناسی ایروان. ـ اعطاى مرتـبه دانشیارى با تخصص زبانشناسى از سـوی شـوراى عـلـمى دانـشگاه دولـتـى زبانشنـاسى و علـوم اجتماعى بروسوف ایروان و کمیسیون ارزشیابى تحصیلات عالى جمهورى ارمنستان. ـ نامـه تشکر و قـدردانی قائممقام محـترم وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در خصوص گسترش زبان و ادبیات فارسی در دانشگاههای کشور ارمنستان از قائممقام محترم وزیر علوم، تحقیقات و فناوری. ـ لوح تقدیر به پاس مدیر گروه آموزشى زبان و ادبیات ارمنى و آلمانى از سوی رئیس دانشگاه اصفهان. فعالیتهای اجرایی در دانشگاه اصفهان
سعدی ازنگاه زیباشناسانه شاعر ارمنی نقدی بر آخرین بهار سعدی چکیده «سعدی مانند فردوسی و مولوی و حافظ نمونه کامل انسان متمدن حقیقی است که هرکس باید رفتار و گفتار او را سرمشق قرار دهد. اگر نوع بشر روح خود را به شیوه این رادمردان پرورش میداد، دنیایی که امروز جهنم است، بهشت میشد. آثار این بزرگواران خلاصه و جوهره تمدن چند هزار ساله مردم این کشور است و ایرانیان باید این میراث گرانبها را، که از نیاکانشان به ایشان رسیده است، قدر بدانند که اگر چنین شود ملت ایران در عالم بشریت همچون پیشروان تمدن حقیقی شناخته خواهد شد».(1) آوازه سعدی، اندیشه و آموزههای اخلاقی و شگفتیهای زیباشناسانه او از سوی بسیاری از شاعران و فرهیختگان جهان مورد ستایش قرار گرفته است. در این میان، استاد سخن و شاعر بنام ارمنی، آوتیک ایساهاکیان، علیرغم عدم تسلط بر زبان فارسی، با نگرشی زیباشناسانه به زندگی بزرگان شعر پارسی پرداخته و احساسات و عواطف و فراز و فرودهای شاعرانه خود را در ستایش از سعدی به نمایش گذاشته است. این شاعر ارمنی با خلق داستانی تمثیلی با عنوان آخرین بهار سعدی به زیباشناسی، غایتشناسی اخلاقی و فلسفه شعری سعدی پرداخته است. افسانه آخرین بهار سعدی در نوع خود تنها اثر ادبیای است که در آن سعدی، موضوع و قهرمان اصلی این اثر، در قالب داستانی تمثیلی با نثری موزون و مسجع به زبان ارمنی به تصویر کشیده شده است. در این گفتار با برگردان این اثر به زبان فارسی تلاش کردهایم تا با زدودن گرد فراموشی از آن به تبیین و تحلیل زیباشناختی این داستان تمثیلی بپردازیم. مقدمه فرهنگ و ادبیات بارزترین تجلی اندیشه انسانها و ملتهاست. سعدی از معدود چهرههای ادبی است که از سخنان او بوی خدا میآید و از قلم او حکمت و دانایی، احساسات و عواطف، فرهنگ و تمدن و راه و رسم درست زندگی میتراود. « شیخ سعدی نه تنها یکی از ارجمندترین ایرانیان است بلکه یکی از بزرگترین سخنسرایان جهان است. در میان پارسیزبانان، یکی دوتن بیش نیستند که بتوان با او برابر کرد و از سخن گویان ملل دیگر هم، از قدیم و جدید، کسانی که با سعدی همسری کنند بسیار معدودند. در ایران، از جهت شهرت کمنظیر است و خاص و عام او را میشناسند. در بیرون از ایران هم، عوام اگر ندانند خواص البته به بزرگی قدر او پی بردهاند».(2) ادبیات فارسی و شاهکارهای ادبی ایرانی بدون اغراق جایگاهی ویژه را در ادبیات جهانی به خود اختصاص دادهاند. آوازه سعدی چنان بلند است که بسیاری از شاعران و فرهیختگان جهان اندیشه و آموزههای اخلاقی و شگفتیهای زیباشناسانه و هنری وی را ستودهاند. در این میان استاد سخن، شاعر مشهور و محبوب ارمنی، آوتیک ایساهاکیان (1875ـ1957م)، بهرغم نداشتن تسلط بر زبان فارسی با نگرشی متفاوت در ستایش سعدی سخن گفته. شاعر ارمنی با خلق داستانی تمثیلی به زیباشناسی و غایت شناسی اخلاقی(3) و فلسفه شعری سعدی پرداخته است. در این اثر، شخصیت اصلی داستان خود سعدی است. افسانه آخرین بهار سعدی(4) در نوع خود تنها اثر ادبیای است که در آن سعدی موضوع و قهرمان اصلی داستان است که در قالب داستانی تمثیلی و یک اثر بیبدیل ادبی و شایسته سعدی با نثری مسجع و موزون به زبان ارمنی به تصویر کشیده شده است. بدون اغراق، در هیچ صفحهای از ادبیات جهان و ادبیات فارسی شاهد چنین توصیفی از سعدی و نگرش شاعرانه او نیستیم. شاعر ارمنی با انتخاب عنوانآخرین بهار سعدی برای اثر خود، با این سه واژه، اندیشه و جهانبینی شاعر بزرگ ایرانی را با زبانی به غایت زیبا برای مخاطبان ارمنی به درستی تصویر کرده است. انتخاب این موضوع، نشان از بینش ژرف شاعرانه و درک صحیح شاعر ارمنی از مقام شیخ و دنیای فکری او دارد. هر چند « از قدیم گفتهاند و همه کس میداند حسن شیخ، خاصه در شعر، نه تنها بیانش دشوار است ادراکش هم آسان نیست، چون آب زلالی که در آبگینه شفاف هست اما از غایت پاکی وجودش را چشم ادراک نمیکند، ملایمتش با خاطر مانند ملایمت هوا با تنفس است که در حالت عادی هیچ کس متوجه روح افزا بودنش نیست و اگر کسی بخواهد لطف آن را وصف کند، جز اینکه بگوید جانبخش است عبارتی ندارد، از این رو، هرچند اکثر مردم شعر سعدی را شنیده و بلکه از بر دارند و میخوانند کمتر کسی است که به راستی خوبی آن را درک کرده باشد و غالباً، ستایشی که از سعدی میکنند تقلیدی است و بنابر اعجابی است که از دانشمندان با ذوق نسبت به او دیده شده است»(5) این استاد سخن ارمنی چشم و گوش جان را به شیخ سپرده و سرمست از کلام او بیانش در آخرین بهار سعدی رایحهای از بوستان و گلستان گرفته است. بدون تردید، ذوق سلیم، نبوغ خارقالعاده و نگرش شاعرانه است که قادر به درک صحیح افقهای اندیشه، فلسفه و غایت آموزههای اخلاقی سعدی شده. آوتیک ایساهاکیان، به عنوان استاد سخن ارمنی، تمامی تلاش خود را کرده تا نثری مسجع با سبک و سیاق سعدی خلق کند. او در این داستان با استفاده از تمامی آرایههای علم بیان خصوصاً استعاره، مجاز و کنایه نثری بسیار موزون و آهنگین پدید آورده و با سبکی شاعرانه در واژه گزینی و اشاراتی نکتهسنجانه از فرهنگ و ادبیات ایرانی هنرنمایی کرده است. پیشینه تحقیق این گفتار سرآغازی برای تبیین و تحلیل زیباشناختی داستانی تمثیلی با عنوان آخرین بهار سعدی اثر استاد سخن ارمنی، آوتیک ایساهاکیان، است، اثری که در نوع خود، در قالب یک افسانه و داستان غنایی درباره سعدی، بدون اغراق در تمام ادبیات جهان اثری منحصر به فرد است. شاعر ارمنی به لطف بینش ژرف و ذوق شاعرانه خود قدم در دنیای شعر سعدی نهاده است.آخرین بهار سعدی دلیل روشنی بر درک صحیح شاعر ارمنی از حکمت، آموزههای اخلاقی و هنر زیباشناسانه سعدی است. در ادبیات ارمنی، به جز چند ترجمه پراکنده از برخی اشعار و داستانهای بوستان و گلستان، نقد قابلتوجهی در این خصوص وجود ندارد. در تمام ادبیات ارمنی، آوتیک ایساهاکیان تنها چهرهای است که فلسفه، فرهنگ و ادیان دنیای شرق جایگاهی ویژه را در آفریدههای ادبی او دارند. دنیای شرق برای ایساهاکیان سرچشمهای سرشار از حکمت و دانایی و آینه اعجازانگیز هستی بشریت است. بودا و فلسفه هند و چین باستان، ادبیات عامیانه با ظرافتهای آن، حکمت و آثار اندیشمندان بزرگ جهان و سرنوشت تلخ آنان، موضوع بسیاری از حکایتها، داستانها، اشعار و آفریدههای ادبی ایساهاکیان است. شاعر ارمنی در این آثار، با استادی تمام و با حس بشردوستانه خاص خود و اهمیتی که به بیچارگان و مستمندان میدهد، اندیشههای نجات بشریت را بیان میکند. در روح بزرگ و کلام گرم این استاد سخن ارمنی، فرهنگ غنی ایرانی بازتاب قابلتوجهی یافته است. آفرینشهای ادبی و شخصیتهای ادبی آثار او افقهای اندیشه او را جاودانه کردهاند. ایساهاکیان در افسانههایآخرین بهار سعدی و جدال عمر خیام با خدا با پرداختن به صفحههای زندگی بزرگان شعر پارسی اندیشه، احساسات و عواطف و فراز و فرودهای شاعرانه خود را به نمایش میگذارد. در ادبیات فارسی، تنها چند شعر از این شاعر و استاد سخن ارمنی به فارسی برگردانده شده است و شاهد پیشینهتحقیقاتی درخصوص او نیستیم اما در ادبیات ارمنی بستر مطالعاتی گستردهای درباره جریان و گرایش ادبیای که این شاعر بنیانگذار آن بوده، وجود دارد.(6) علاوهبر آن، تحلیلهای قابل توجهی درباره هنر دراماتیک و نقش ادبیات عامیانه در شکلگیری گرایشهای ادبی این شاعر و نویسنده ارمنی منتشر شده است(7) که در فهرست منابع این گفتار به برخی از آنها اشاره کردهایم. ایساهاکیان در خصوص تاریخ، اسطورهها و ادیان دنیای شرق بسیار تفکر کرده است. بیش از یکصد سال پیش، در 1896م در یکی از نوشتههای خود مینویسد:« حضرت محمد (ص)، حضرت عیسی مسیح (ع) و حضرت موسی (ع) هر سه یک نفر هستند». مسیح، زرتشت، بودا، کنفوسیوس، موسی و سقراط برای او اهمیتی قابل توجه دارند. ایساهاکیان به ارمنیان توصیه کرده تا با مطالعه قرآن کریم و آشنایی با آن با دنیای دینی و معنوی مسلمانان آشنا شوند، چراکه ارمنیان قرنها در کنار مسلمانان زندگی کردهاند و زندگی خواهند کرد. این موضوع در نقدی که در 22 اکتبر1910م در مجله هوریزون(افق) به مناسبت ترجمه ارمنی قرآن کریم منتشر کرده است، کاملاً مشهود است.(8) نقدی که این اندیشمند بزرگ در حدود یک صد سال پیش نوشته، امروزه نیز اهمیت و معاصر بودن خود را از دست نداده است: اهمیت گفت و گو و همزیستی ادیان. ایساهاکیان درباره ترجمه ارمنی قرآن کریم مینویسد: « امسال (1910م) در شهر ورنای بلغارستان، قرآن کریم از متن عربی به زبان ارمنی برگردانده شد. ترجمه قرآن در ادبیات ارمنی اثری ماندگار و شگفتانگیز است. به ویژه، که این مهم به قلم شخصیتی حکیم و دانشمند مانند آبراهام امیرخانیانتس صورت گرفته است. امیرخانیانتس شخصیتی مشهور درمیان ارمنیان است. مدتی طولانی، در ترکیه، ایران، قفقاز و فنلاند مبلغ دینی بوده و به دلیل اعتقادات مذهبی اش، تحت تعقیب قرار گرفته و به سیبری تبعید شده است».(9) ایساهاکیان در ادامه مینویسد: « قرآن کریم کتاب بسیار مهمی برای ما ارمنیان است و لزوم چنین ترجمهای بسیار احساس میشد هرچند ارمنیان پیشتر نیز ترجمه قرآن کریم را به زبان ارمنی قدیم از قبل داشتند، تاکنون منتشر نشده بود. برای ما ارمنیان، که سدههای متمادی در کنار مسلمانان زندگی کردهایم و زندگی خواهیم کرد، آشنایی با قرآن کریم لازم بود، چرا که دنیای اخلاقی و معنوی آنها بر اساس قرآنکریم شکل میگیرد».(10) شایان یادآوری است بسیاری از فرهیختگان و شاعران ایرانی و جهان در باب سعدی و ارزشهای زیباشناختی آثار او سخن راندهاند اما در ادبیات فارسی و در میان شاعران و بزرگان ادب ایرانی، تنها سعدی تمثیلهایی بیبدیل درباره خویش به نظم سروده است. باید تصدیق کرد که شیخ بزرگوار « برای پروردن نکات حکمتی و اخلاقی، که در خاطر گرفته است، حکایاتی ساخته و وقایعی نقل کرده و شخص خود را در آن وقایع دخیل نموده و از این حکایات فقط تمثیل در نظر داشته است نه حقیقت».(11) در بارگاه خاطر سعدی خرام اگر خواهی ز پادشاه سخن داد شاعری هفت کشور نمیکنند امروز بی مقالات سعدی انجمنی مـنآن مـرغ سخـندانم که در خاکم رود صورت هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم هر متاعی ز مخزنی خیزد شکر از مصر و سعدی از شیراز منـم امروز و تو انگشتنمای همه خلق من به شیرین سخنی و تو به خوبی مشهور اگر شربتی بایدت سودمند ز سعدی ستان تلخ داروی پند بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس حد همین است سخندانی و زیبایی را سعدی اندازه ندارد که به شیرین سخنی باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند خانه زندان است و تنهایی ضلال هرکه چون سعدی گلستانیش نیست درین معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی چه حاجت است بگوید شکر که شیرینم قلم است این به دست سعدی دُر یا هزار آستین دُرّ دَری دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی که یحتمل که اجابت بود دعایی را ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید هزار سال پس از مرگ او گرش بویی. هنر زیباشناختی و دراماتیک آوتیک ایساهاکیان، شاعر غناییسرای ارمنی در اوایل سده نوزدهم میلادی، طغیان بشریت در مقابل ظلم و بی عدالتی و تمایلات آزادیخواهانه و گرایشهای انسانگرایانه در اروپا ریشه گرفت. در چنین شرایطی فضای اجتماعی در آلمان سرشار از اندیشههای آزادیخواهانه بود و تمرکز هنری و ادبی بر روی انسان در آثار شاعران آلمانی مانند شیلر و گوته مشاهده میشود. در نتیجه چنین تمرکزی، انواع سبکهای شعر اروپایی شکل گرفت و ارزش قدرت آزادی و خودباوری انسان مدرن تقویت شد. طی این سده اندیشههای جهان معاصر در میان ارمنیان نیز گسترش یافت. جهانبینی جدید به صورت تنگاتنگی با مبارزات آزادیخواهانه و شناخت هویت ملی ارمنیان عجین شده بود و فرهنگ معنوی و تاریخ گذشته این ملت در راستای شناخت، تثبیت و تحکیم ارمنیان به کار گرفته شد. در چنین وضعیتی، گرایشهای ایدئولوژیک و ملیگرایانه در زمینههای هنری، شعر، موسیقی، معماری و نقاشی نیز نفوذ پیدا کرد. به عقیده برخی از تحلیلگران این گرایشهای فراگیر از انقلاب کبیر فرانسه ریشه میگرفت. گرایشهایی که در راستای نابودی تمامی بقای ملیگرایانه و تشکیل یک دولت واحد اروپایی بود. در چنین شرایطی، انحطاط نظریههای کلاسیک و کهن ادبیات رقم زده شد اما از سوی دیگر رهآوردی پیروزمندانه برای مکتب جدید رمانتیسم مورد تأکید و تبلیغ قرار گرفت. این ایدئولوژی یا مکتب جدید بر اصل مردمی بودن ادبیات تأکید میکند و به مطالعه روایتها، داستانها و سنتهای شفاهی میپردازد که به طور زنده بر زبان مردم جاری است و به اعتقادات، آئینها و عادتهای آنها و قشری که چنین ادبیات غنیای را آفریدهاند ابراز علاقهمندی میکند.(12) بدین ترتیب، با دفاع از جنبه مردمی بودن ادبیات، در واقع نقش مردم در تاریخ ثبت میشود. «در تمامی کشورهای جهان و به هر زبانی صدای شادی و غم تبدیل به سرود و ترانه میشود. ملتهای متمدن و غیر متمدن با سرود و نغمه سرایی، دعا و نفرین خود را ابراز میکنند. چراکه انسان میگوید: سرود، ترنم زندگی است».(13) شاعر ارمنی، که توشه ادبی خود را در دنیای غرب و در زمان اوجگیری مکتب رمانتیسم به دست آورده بود، با دنبال کردن ادبیات عامیانه، جریان مستقلی را در زمینه شعر غنایی ارمنی پایهگذاری کرد. ایساهاکیان تلاش میکند تا به مسائل معنوی و انتزاعی جنبه مادی ببخشد و از دیدگاه ادبیات مردمی به آنها بپردازد. سنتهای دوگانهای که در شعر و سخن او مشاهده میشود ناشی از این اندیشه زیباشناختی اوست که با هنر شعری خود سعی در قانونمند ساختن آن دارد. شخصیت غنایی آخرین بهار سعدی نیز مبتلا به عشق و اشتیاق خود است و با آهنگ طبیعت زندگی میکند، یعنی همان حیاتی که در باغ و میان گلهای سرخ، رود رکن آباد، ابرها و تلألؤ شبنمها در جریان است. در نظام توصیفی این داستان، دنیای درونی شخصیت غنایی با حیات طبیعت توصیف و به تصویر کشیده شده است، چیزی که با زیبایی تمام با ذوق شاعرانه ایساهاکیان به تکامل رسیده است. بهار، باغ، رود رکن آباد، بلبل و گل های سرخ، یاسی تازه شکفته، نسیم صبحگاهی و صحرای سوزان، جهان درونی شاعر غم و شادی (سعدی) و محبوب خیالانگیز او را تجسم میبخشد. به سخن دیگر، گویا حیات طبیعت برگردانی از دنیای درونی انسان است. شاعر ارمنی در این اثر با پیروی از سبک سعدی « از دو خط داستانی برای برداشت تمثیلی بهره برده است».(14) در آخرین بهار سعدی، شخصیت غنایی با چشم سر در یک دنیا زندگی میکند و با چشم دل در دنیای دیگر به سر میبرد، « سعدی از اعماق روحش از یک سو به دنیای حکایت گونهای که در اطرافش شعلهور بود نگریست و از سوی دیگر، به دختر شگفتانگیز و خندان مقابلش. با گرفتن دستان کوچک دختر آنها را بوسید و بر روی قلب گریان خود گذاشت و گفت با انگشتان سوسن خودت بر آخرین صفحه گلستان من این آخرین سخنان مرا بنویس: بیاختیار متولد میشویم، در شگفتی زندگی میکنیم و در اشتیاق و حسرت میمیریم». همانگونه که اشاره کردیم درآخرین بهار سعدی حیات طبیعت و حیات درونی انسان به طور یکپارچهای با هم درآمیخته است. شاعر ارمنی علاوه بر پرداختن به دو جهان، جهان درونی انسان و جهان طبیعت، بر روند و تحولات این دو جهان نیز تأکید میکند: « سعدی باری دیگر به دنیا نگریست، بازی اعجاز انگیز و متفاوت عناصر و پدیدهها، در حالیکه چشمش به دو فاختهای افتاد که با پنجههای قرمزشان در مرغزارها میگشتند و نغمهسرایی میکردند. سعدی باری دیگر در دل خود سخن گفت: ,جهان افسون شده است و همه چیز با عصای جادوییِ جادوگری نامرئی افسون شده و همه چیز حکایت. گویی جهان وارونه در جریان است. فرو میریزد و از هم پاشیده میشود و آن چیست که باری دیگر این دنیای با شکوه را شکل میدهد و میسازد و در اطراف روح ما این شگفتی و حکایت را میگستراند. چه کسی آهو را با آن قلب مهربانش مجبور کرد تا صخرههای سنگی را درنوردد و گوزنها را ، که با خرد کردن سنگها و صدای مشتاقانه خود طنینانداز بیشهزارها شوند. چه کسی گل سرخ را مجبور کرد تا زره زمردین خود را بشکافد و با بهترین رایحهها عطرافشانی کند. چه کسی انسان را مجبور کرد تا از پنهان با جسم و روح آفریده شود، برای اندیشیدن و رنج کشیدن، برای احساس آتش رویای سوزان ما و هرگز آرزوی مرگ نکند،». به دیگر سخن، هنر تشخیص مسیری را برای تجلی وجود روحانی انسان و حیات طبیعت فراهم کرده است. این دوجنبه در هم تنیده با قلمی نافذ و پویا ساختاری توصیفی و مصور به وجود آورده است. از این دیدگاه، سرودههای غنایی ایساهاکیان در تاریخ شعر ارمنی مرحله جدیدی از تحول ادبی را پایهگذاری کرده است. تأثیرپذیری از کلام سعدی و تلاش برای آفریدن اثری با سبک و سیاق سعدی در این داستان کاملاً مشخص است. هنرنمایی شاعر ارمنی در استفاده گسترده از فنون بلاغی و بیانی و صور خیال به ویژه، تمثیل، تشخیص و استعاره، که مختص زبان و کلام سعدی است، در جای جایآخرین بهار سعدی آشکار است. شایان یادآوری است که «یکی از بارزترین و در عین حال، بنیادیترین شیوه بلاغی، در حوزه علم بیان، صور خیال است … که جوهر اصلی و عنصر ثابت شعر و چیزی است که از نیروی تخیل حاصل میشود. صور خیال معیار ارزش و اعتبار هنری شعر است».(15)شخصیت غنایی داستان آخرین بهار سعدی نیز همزمان در سه دنیای: خود، حیات طبیعت و یاری خیالانگیز به سر میبرد؛ برای مثال، شاعر ارمنی با محوری استعاری و تمثیلی، درباره یار خیالانگیز سعدی، به توصیف شخصیت غنایی و ارتباط متنوعی که با طبیعت دارد میپردازد: « درب باغ باز شد. نازیات، یار شیرازی سعدی، درحالی که تور سفیدش را به امواج نسیم سپرده بود، مانند همیشه به دیدار شاعر پیر میآمد. سعدی او را با شور و اشتیاق قلب جوان و سرزنده خود دوست میداشت و با واژههای طلایی تصویر او را درگلستان خود حک کرده بود. نازیات، با دسته گلی در دستش به شاعر نزدیک شد و با صدای عطرآگین به گل سرخ به او درود فرستاد. سعدی اندوهگین بود. آه و سوز، لبهای رنگ پریده او را میلرزاند. سعدی ساکت بود … . نازیات با آوای نقرهای خود سخنان دیرین سعدی را این چنین زمزمه کرد: ـ چرا غمگینی؟ تو ای خوشبختترین در این دنیای فانی. چرا غمگینی؟ هنگامی که نازیات در مقابل سعدی خم شد گیسوانش، که بوی رؤیا را به خود گرفته بودند، چهره سعدی را نوازش کردند. درحالیکه سعدی با انگشتان لرزان گیسوان رؤیایی نازیات را نوازش میکرد در باغ نسیم خوشی بالهای رنگینکمان را بر روی سر سعدی تکان داد، آن بالهای زمردین سیمرغ بود که بال میگشودند». این توصیف و صحنه آرایی زیبای شاعر ارمنی به احتمال زیاد برگرفته از سخن سعدی است که با زیبایی تمام در شعر زیر آمده است: از در درآمدی و من از خود به درشدم گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیدهور شدم بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم او را خود التفات نبودش به صید من من خویشتن اسیر کمند نظر شدم گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم شاعر ارمنی با ارائه نشانهها و شواهد متعدد از فرهنگ و تمدن دنیای شرق و ایران تسلط و علاقه خود را ابراز کرده است، مانند نهرهای مقدس هندوها با گلهای نیلوفر، دختران طناز دهلی، دختران مخملین دمشق، شگفتیهای زیبا و باستانی مصر، زرتشت، بودا، کاروان حاجیان، سجده حاجیان در مکه، قالی اصفهان، دشت زیبای شیراز، گل سرخ، رود رکن آباد، سیمرغ و آشیانه او بر قله کوه قاف و دشت توران. اندیشههای زیباشناسانه ایساهاکیان در آخرین بهار سعدی آخرین بهار سعدی یک اثر ادبی و تعلیمی شامل نکات و آموزههای اخلاقی درخور توجه برای خوانندگان است. سعدی در این اثر، در قالب شخصیت غنایی و قهرمان اصلی داستان، در سالهای کهنسالی نیز از بهار لذت میبرد و در اندیشه لحظههای فراموشنشدنی زندگی و سفرهای گذشته خود است. از دیدگاه او زندگی آنقدر شگفتانگیز و اسرارآمیز است که حتی در سن صد سالگی نیز نتوانسته تمامی رمز و رازهای آن را آشکار کند و همه آن چیزهایی را که باید ببیند ندیده است. در آخرین بهار سعدی، شاهد سه وضعیتحکایتگونه، سعادتمندی و فرجامی دراماتیک هستیم که با هنر زیباشناسانه شاعر ارمنی به زیبایی توصیف شده است. در آغاز، داستان با فضایی حکایتگونه شروع میشود: « بهار بود. یکی از آن بهاران بیشماری که زینتبخش زمین بود. یکی از صدها بهارانی که شاعر غم و شادی، سعدی، گذرانده بود. سپیدهدمان، سعدی دیده گشود و به باغی که کنار رود رکن آباد شکوفا شده بود قدم گذاشت تا بار دیگر شنوندهآوای خوش الحان بلبلان و نظارهگر شگفتی بهار باشد. به دشت زیبای شیراز، که با گلهای سرخ و خاطرات خوش کودکی مزین شده بود، نگریست. گویی، این دشت زیبا در زیر درخشش تور سپید نو عروسان غرق در لذت خواب شیرین صبحگاهی بود …». سپس، داستان با سعادتمندی شخصیت غنایی در دنیایی شگفت انگیز ادامه مییابد: « خورشید از میان باغهای درخشان آسمان بیرون جهید، هر برگ و گل برگی و هر سنگ و کلوخی لب به تحسین گشود زیرا شب، گرد الماسین خود را بر روی آنها افشانده بود. سعدی به اطراف خود نگریست. با نگاهی عمیق و کاوشگر به چادر آبی رنگ آسمان، با پرندگانی که در طلایی سپیدهدمان در حال پرواز بودند، نگریست. این چنین در حیرت و شگفتی. آری، جهان معجزه است، حکایتی زیبا و بینهایت شگفتانگیز و هر روز به جهان مینگرم و هر روز در شگفتی، گویی، جهان را برای نخستین بار میبینم. دنیایی روزمره و (اما) همیشه فوق العاده، دنیایی قدیمی و همیشه نو، با جذابیتی ناشناخته و جاودانه». و در پایان، فرجامی دراماتیک و مرموز با نقلقولی از قهرمان اصلی داستان در خصوص معنا و مفهوم زندگی: « بیاختیار، متولد میشویم، در شگفتی زندگی میکنیم و در اشتیاق و حسرت، میمیریم… . افسوس، صد سال عمر من مانند رؤیایی شبانه در لحظهای، سبکبال، پر گشود. آری، ای سعدی، ,هنگام بو کردن گل سرخ، درباره عمر زودگذر آن بیندیش. عطر آن را همیشه به خاطر بسپار، فراموش کردن گل سرخی که دیر زمانی است پژمرده است، آسان است…،». در این اثر، شاعر ارمنی احساسات و عواطف انسانی را با استفاده از اصول و قوانین شعر غنایی به اشیا نسبت داده است. گویا، چهره اشیا و پدیدههای جهان واقعی و طبیعت را به خود گرفته باشند. در این اثر، گرایش به مرتبط ساختن جهان هستی و دنیای درونی بشری به طور کامل مشاهده میشود. شاعر ارمنی با استفاده از انواع آرایهها به دنیای درونی شخصیت غنایی داستان و ظریفترین ارتباطات او با طبیعت میپردازد. در این داستان، در واقع اوضاع و احوال دراماتیک و درونی سعدی در قالب شخصیت اصلی داستانآخرین بهار سعدی به تصویر کشیده شده است. شایان یادآوری است، در این داستان تمثیلی، عشق از دیدگاه این شاعر ارمنی و از قول شخصیت غنایی داستان؛ یعنی سعدی، به این صورت تعریف شده است: « ای عشق، تو ای نیروی شکستناپذیر، تو ای ستم شیرین، من از دیرباز تو را میشناسم اما ژرفا و رمز و راز تو را درک نکردم …». تمثیل، داستان تمثیلی و تشخیص در آخرین بهار سعدی تمثیل(16)، تصویر یا توصیفی زیباشناسانه و هنری است، آرایهای که ماهیت آن بر اساس معنا و مفهومی پنهان و غیر مستقیم است. تمثیل تصویرهای مشخصی از طبیعت یا حیات موجودات یا توصیفی استعاری از پدیدههای اجتماعی ارائه می کند. هر واژه، اصطلاح یا بیانی که معنای غیر مستقیم آن به کار گرفته میشود تا ویژگیهای پدیدهای را روشنتر بیان کند تمثیل نامیده میشود. تمثیل به صورت گسترده در زبان گفتاری ارمنی نیز به کار گرفته میشود و بر غنای زبان افزوده است و در شاخههای مختلف هنری، نمونههای ثابتی از تمثیل استفاده شده است؛ برای نمونه، در هنر نگارگری و معماری ارمنی تصویر انگور و انار به صورت تمثیلی کار روستاییان ارمنی را بیان میکند. در ادبیات زیباشناسانه ارمنی نیز تصویرهای گل و بلبل تمثیلی از عشق است. ضربالمثلها، حکایتها، چیستانها و سخنان نغز به طور عمده بر اساس تمثیل شکل میگیرند؛ برای نمونه، در این گونه آثار معمولاً قدرت در قالب شیر، مکاری در قالب روباه و بیگناهی در قالب کبوتر بیان میشود. همانگونه که « سعدی در تمثیلهای اخلاقی به یاری ذوق و قریحه بینظیر شاعرانه خود ارتباط عمیقی بین لفظ و معنای کلام برقرار میکند»(17) شاعر ارمنی نیز در این قطعه ادبی با آرایش ظاهر الفاظ بر گیرایی و تأثیر سخن افزوده است. ایساهاکیان با استفاده گسترده از این آرایه ادبی زیباییهای طبیعت را برجسته کرده و با تأکید بر ویژگیهای اشیا و پدیدههای طبیعت به توصیف احساسات و عواطف و حالتهای درونی انسان پرداخته. معنا بخشیدن به ارتباط متقابل آسمان و زمین مشخصه بارز این اثر است. آخرین بهار سعدی یک نقاشی هنری است که با ذوق و نبوغ یک نقاش جهان طبیعت، دنیای درونی انسان و احساسات و عواطف او به تصویر کشیده شده. آخرین بهار سعدی در واقع یک داستان تمثیلی(18) است. در داستان تمثیلی، تمام شخصیتها و عوامل داستان در خدمت فکر و عقیدهای قرار دارند که در پشت کلمات پنهان است. به بیان دیگر، در حکایت تمثیلی اشیا و موجودات معادل مفاهیمی هستند که خارج از حوزه آن روایت قرار دارند. به این دلیل، در روایت تمثیلی، اشخاص اغلب چهرههای تشخیص یافته معانی انتزاعی هستند.(19) در این داستان، غلبه رویکرد بلاغی، نسبت به ویژگیهای روایی داستان، کاملاً مشخص است. تشخیص، شخصیتبخشی، جانبخشی یا « استعاره انسانمدارانه» آرایهای ادبی است که با آن ویژگیهای انسانی و جاندار به اشیا،گیاهان و چیزهای انتزاعی نسبت داده میشود و در برخی از موارد نیز، صفات اشیا به انسانی نسبت داده میشود. تشخیص، در زبانشناسی، نمودی از مجاز است و واژهای متعلق به بیجانها و پرندگان و جانوران، بنابر هدفی خاص، در سیمای انسان و تشخیص جلوهگر میشود، آن هم در جهت بیشتر ارزش دادن به سخن و برای تأکید مفهوم.(20) نسبت دادن ویژگیهای جهان درونی و روحانی انسان به جهان واقعی و طبیعت بارزترین مشخصه آفریدههای ادبی عامیانه و مردمی است. در آخرین بهار سعدی، با توصیفها و تصویرهای آزاد، اشیا و پدیدهها تبدیل به اندیشهها و احساسات بشری میشود. اندیشههای ادبی شاعر ارمنی نیز کاملاً برگرفته از ادبیات عامیانه است، اندیشههایی که در آن دنیای درونی انسان از دنیای بیرونی و طبیعت تفکیکپذیر نیست. ایساهاکیان به طور گسترده از سرودههای عامیانه دنیای قدیم الهام گرفته و با استفاده از عناصر مختلف آثاری کاملاً مستقلی آفریده است. در این اثر، یکی از آخرین روزهای بهاری سعدی توصیف میشود. قهرمان این اثر سعدی است، سعدی در دوران سالخوردگی با موهای سفید و دستانی لرزان. سعدی در این داستان نیز در شیراز زندگی میکند، طبیعت را دوست دارد و از زیباییهای آن لذت میبرد. او زیبایی طبیعت را در روح و جان خود نیز حس میکند و تمام لحظههای زندگی خود را در سرزمینهای مختلف به یاد میآورد و در حسرت آن است که این زندگی طولانی او چگونه مانند رؤیایی گذشت. شاعر در این اثر عشق و زندگی را ستایش میکند. «هر چند سعدی پیر شده بود، اما روح و جان او پدیدهها و اشیا جهان و آوا و سکوت پیدا و پنهان را با چشم و گوش رؤیا میدیدند و میشنیدند». آخرین بهار سعدی بهار بود. یکی از آن بهاران بیشماری که زینتبخش زمین بود. یکی از صدها بهارانی که شاعر غم و شادی، سعدی گذرانده بود. سپیدهدمان سعدی دیده گشود و به باغی که کنار رود رکن آباد شکوفا شده بود قدم گذاشت تا باری دیگر شنونده آوای خوشالحان بلبلان و نظارهگر شگفتی بهار باشد. به دشت زیبای شیراز، که با گلهای سرخ و خاطرات خوش کودکی مزین شده بود، نگریست. گویی، این دشت زیبا در زیر درخشش تور سپید نو عروسان غرق در لذت خواب شیرین صبحگاهی بود. زیر بوته یاسی نوشکفته، روی قالی اصفهانی نشست و با انگشتان لرزان غنچه تازه شکفته سبز و قرمز گل سرخ را در دستانش گرفت و با خود زمزمه کرد: «چون دختر جوانی که با لبخندش دل معشوق خود را میرباید این گل نیز با وزش نسیم صبحگاهی لبهای خود را میگشاید». گرچه سعدی خیلی پیر و فرتوت شده بود اما روح او، با چشمان و گوشهایی رؤیایی، اشیا و اشکال بینظیر دنیا و سکوت و آوای پیدا و پنهان را میدید و میشنید چراکه سیمرغ ـ این روح شگفتانگیز شعر، که آشیانه جاودانه خود را بر قله کوه قاف، در میان ستارهها، نهاده بود ـ با او سخن میگفت. بلبلان لباس خاکستری بر تن کرده بودند و با چشمانی درخشان نغمه سرایی میکردند و رباعیات اعجازانگیز خود را، که از آتش عشق شعلهور شده بود، می سرودند و طنینانداز قلب سعدی بودند. نسیم ملایمی با نفس تازهاش درود نامههایی را زمزمه میکرد که از گلهای سرخ عاشق آن دوردستها آورده بود و روح سعدی آن درود نامههای عاشقانه را چنین میخواند: « …قلب عاشق همیشه آن نجوایی را که اشیا زمزمه میکنند میشنود. جهان سرشار از همآوایی موزونی است، سرمست، عاشقانه و جاودانه» و این چنین سعدی سخنان قدیمی خود را به یاد آورد. گـوش بر نغمهسرایی بلبلان، سر سفـید او غرق در گلهای سـرخ، عطرافشانـی گلها را استشمـام کرد. سرمـست از عطـر گلها چشمهایش را گـشود و دنیا را در روح خـود دید مانند رؤیایی در رؤیای دیگر. نهرهای جاری و آرام هندوها را دید که با نیلوفرهای آبی تبرک میشدند و آرامشی وصفناپذیر، نصیب رهگذران میکردند. فیلهای دانایی را دید که در جنگلهای تاریک در اندیشه فرو رفته بودند و در زیر خیمههای زربافت دیبا، دختران طناز دهلی را دید با موهای سیاه به رنگ شب، آراسته با گلهای نیلوفر قرمز. استپهای سوزان دشت توران را دید و راهزنان خروشنده دهشتانگیز را، با تیغهای برقآسایشان. صحرای سوزانی را دید و در زیر بالهای عقابهای تیز پرواز، تاختن اسبهای بدویان (بادیهنشینان) را به دنبال شیرها و کاروان بیانتهای حاجیانی بهتزده را دید، در حال دعا و نیایش در مقابل دروازههای مکه که به سجده در آمده بودند. شگفتیهای باستانی و زیبای سرزمین مصر را دید و درخشش مواج دریاهای آبی رنگ را و دختران مخملین دمشق را، ماه پیکر، با دستانی کشیده و ظریف که مانند گردنبندی زیبا بر گردن سعدی جوان پیچیده شده بودند … سعدی چشمانش را باز کرد، آهی کشید و گفت: « افسوس صد سال عمر من مانند رؤیایی شبانه در لحظهای، سبکبال، پر گشود چراکه شما ای حکایتها، ای بلبلها و گلهای سرخ و شما ای دختران زیبا سرشت، ای خواهران گلها همیشه مرا همراهی میکنید…». خورشید از میان باغهای درخشان آسمان بیرون جهید. هر برگ و گلبرگی و هر سنگ و کلوخی لب به تحسین گشود زیرا شب، گرد الماسین خود را بر روی همه آنها افشانده بود. سعدی به اطرافش نگریست. با نگاهی عمیق و کاوشگر به چادر آبی رنگ آسمان با پرندگانی که در طلایی سپیدهدمان در حال پرواز بودند. نگریست این چنین در حیرت و شگفتی. آری، جهان معجزه است، حکایتی زیبا و بینهایت شگفتانگیز و هر روز به جهان مینگرم و هرروز، در شگفتیام، گویی جهان را برای نخستین بار میبینم. دنیایی روزمره و (اما) همیشه فوقالعاده، دنیایی قدیمی و همیشه نو، با جذابیتی ناشناخته و جاودانه. سعدی باری دیگر به دنیا نگریست، بازی شگفتانگیز و متفاوت عناصر و پدیدهها، چشمش به دو فاختهای افتاد که با پنجههای قرمزشان در مرغزارها میگشتند و نغمهسرایی میکردند. سعدی باری دیگر در دل خود سخن گفت: «جهان افسون شده است و همه چیز با عصای جادویی یک جادوگر نامرئی افسون شده و همه چیز حکایت. گویی، جهان وارونه در جریان است، فرو میریزد و از هم پاشیده میشود و آن چیست که باری دیگر این دنیای با شکوه را شکل میدهد و میسازد و در اطراف روح ما این شگفتی و حکایت را میگستراند؟ چه کسی آهو را با آن قلب مهربانش مجبور کرد تا صخرههای سنگی را درنوردد و گوزنها را؟ که با خرد کردن سنگها و صدای مشتاقانهخود طنینانداز بیشهزارها شوند. چه کسی گل سرخ را مجبور کرد تا زره زمردین خود را بشکافد و با بهترین رایحهها عطرافشانی کند؟ چه کسی انسان را مجبور کرد تا از پنهان با جسم و روح آفریده شود؟ برای اندیشیدن و رنج کشیدن، برای احساس آتش رؤیای سوزان ما و هرگز آرزوی مرگ نکند. ای عشق، تو ای نیروی شکستناپذیر، تو ای ستم شیرین، من از دیرباز تو را میشناسم اما ژرفا و رمز و راز تو را درک نکردم … و سعدی با روح یک نظارهگر حس کرد که این آخرین بهاری است که او زندگی میکند. آخرین بهار. درب باغ باز شد. نازیات، یار شیرازی سعدی، درحالی که تور سفیدش را به امواج نسیم سپرده بود، مانند همیشه به دیدار شاعر پیر میآمد. سعدی او را با شور و اشتیاق قلب جوان و پرشور خود دوست میداشت و با واژههای طلایی تصویر او را در گلستان خود حک کرده بود. نازیات دسته گلی در دست به شاعر نزدیک شد و با صدای عطرآگین به گل سرخ به او درود فرستاد. سعدی اندوهگین بود. آه و سوز، لبهای رنگ پریده او را میلرزاند. چرا غمگینی؟ تو ای خوشبختترین در این دنیای فانی. چرا غمگینی؟ سعدی ساکت بود. من غم و اندوه تو را دوست دارم. ای سعدی، غم تو حکیمانه است و تو با زبان خدا گونهات گفتهای که مروارید از زخم به وجود میآید و کُندر از سوزاندن است که روح شیرین خود را عطر افشانی میکند. سعدی با لبخند حزنانگیزی به نازیات نگریست. ببین، از گلهای مخملین باغچهام گلهای قرمز برای تو آوردهام و پیرمرد را در گلهای سرخ غوطهور و با انگشتان شگفتانگیزش غمی که بر پیشانی سعدی نشسته بود را نوازش کرد. گلهای تو، ای دختر بهشتی، همیشه بینظیرترین گلهای سرخ دنیا خواهند بود و هرگز، پژمرده نمیشوند. آری، ای سعدی، «هنگام بو کردن گل سرخ، درباره عمر زودگذر آن بیندیش. عطر آن را برای همیشه به خاطر بسپار. فراموش کردن گل سرخی که دیر زمانی است پژمرده است آسان است». نازیات با آوای نقرهای خود سخنان دیرین سعدی را این چنین زمزمه کرد. هنگامی که نازیات در مقابل سعدی خم شد، گیسوانش، که بوی رؤیا به خود گرفته بود، چهره سعدی را نوازش کرد. درحالیکه سعدی با انگشتان لرزان گیسوان رؤیایی نازیات را نوازش میکرد در باغ نسیم خوشی بالهای رنگینکمان را بر روی سر سعدی تکان داد. آن بالهای زمردین سیمرغ بود که بال میگشودند. و سپـس، سعدی از اعمـاق روحـش از یک سو به دنیـای حکایتگونـهای کـه در اطرافـش شعلهور بود نگریست و از سوی دیگر، به دخـتر شگفتانگیز خندان مقابلش و با گرفتـن دستان کوچک دختر آنها را بوسید و بر روی قلب گریان خود گذاشت و گفت: « با انگشتان سوسن خودت بر صفحه آخرگلستان من این آخرین سخنان مرا بنویس: ,بیاختیار، متولد میشویم، در شگفتی زندگی میکنیم، و در اشتیاق و حسرت، میمیریم…،». ونیز 1923م آوتیک ایساهاکیان، استاد سخن ارمنی تمامی تلاش خود را برای خلق نثری مسجع و اثری بیانی و بلاغی، همسو با سبک و سیاق سعدی، به کار گرفته و در این داستان، با استفاده از تمامی آرایههای علم بیان به ویژه استعاره، مجاز و کنایه و البته، نثری بسیار موزون و آهنگین، سبکی شاعرانه در واژهگزینی و اشاراتی نکتهسنجانه از فرهنگ و ادبیات ایرانی هنرنمایی میکند. بدون تردید، ذوق سلیم، نبوغ خارقالعاده و نگرش شاعرانه است که قادر به درک صحیح افقهای اندیشه، فلسفه و غایت آموزههای اخلاقی سعدی شده است. آخرین بهار سعدی در واقع داستانی تمثیلی است که در آن غلبه رویکرد بلاغی نسبت به ویژگیهای روایی داستان به طور کامل مشخص است، یک نقاشی هنری که با ذوق و نبوغ یک نقاش جهان طبیعت، دنیای درونی انسان و احساسات و عواطف او به تصویر کشیده شده است. هنرنمایی شاعر ارمنی در استفاده گسترده از فنون بلاغی و بیانی و صور خیال به ویژه تمثیل، تشخیص و استعاره که مختص زبان و کلام سعدی است در جای جای آخرین بهار سعدی آشکار است. شاعر ارمنی، که توشه ادبی خود را در دنیای غرب و در زمان اوجگیری مکتب رمانتیسم به دست آورده است، با دنبال کردن ادبیات عامیانه، جریان مستقلی را در زمینه شعر غنایی ارمنی پایهگذاری کرده است. ایساهاکیان در تلاش است تا به مسائل معنوی و انتزاعی جنبه مادی ببخشد و از دیدگاه ادبیات مردمی، به آنها بپردازد. سنتهای دوگانهای که در شعر و سخن او مشاهده میشود ناشی از این اندیشه زیباشناختی اوست که با هنر شعری خود سعی در قانونمند کردن آن دارد. پینوشتها:
منابع: آقا حسینی، حسین ؛ سیدان، الهام. «بررسی جایگاه تشبیه و تمثیل در اندیشههای تعلیمی سعدی».ادبیات تعلیمی. س5 .1392: 1ـ 28. بهبهانی، امید. «بررسی تمثیلی مانوی بر اساس الگوی اسطوره آفرینش به زبان پارسی میانه».زبانشناخت.س4، ش1. بهار و تابستان 1392: 15ـ 28. حاج رشیدیان، سعید ؛ سلمانی، علی. « مقایسه مفهوم غایتمندی در مقدمه و دقیقه سوم تحلیل امر زیبا در نقد قوه حکم و نتایج ناشی از آن». کیمیای هنر. س4. ش 14 .1394: 21ـ30. سعدی، مصلح الدین. بوستان. به تصحیح محمد علی فروغی. قم: هممیهن، 1393. ـــــــ . گلستان. به تصحیح محمد علی فروغی. قم: هممیهن، 1393. کبوتری، جواد؛ آریان، حسین. «تحلیل بلاغی صور خیال در اشعار عربی سعدی». زیباشناسی ادبی. س14. ش 33 . 1396: 114ـ 146. محمدی کله سر، علیرضا. « داستان تمثیلی: ساختار، تفسیر و چند معنایی»، زبان و ادبیات فارسی.س24. ش81 . 1395: 257ـ273. مدرسی، فاطمه. فرهنگ توصیفی نقد و نظریههای ادبی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1390. یمین، محمد حسین. « تشخیص از دیدگاه زبانشناسی». نامه فرهنگستان. ش14 .1377: 81 ـ 83. Antonyan, N. G. «Av. Isahakyani Banasteghtzutyan Khosqi Sharahyusakan arandz -nahatkutyunner-y». Lraber Hasarakakan Gitutyunneri. Yerevan: National Acad-emy of Sciences, 1998, no. 2. Hovhanisyan, Hovhanes. yerkeri Zhoghovatzu. Yerevan: 1965. hat. 3. Giragosyan, Levon. «Avetik Isahakyan-y ev Ghurann-y». Iran-Name. Yerevan:Caucasian Center for Iranian Studies. no. 1(3). 1993: 3-4. Isahakian, Avetik.yerker. Editor: S. Sarsyan, Yerevan: Haypethrat Press.1955. ـــــــ . «Ghuran’ Targmanec Araberenic Hayeren Abraham Amirkhanyan-y», Hori-zon. no. 234. Oct. 22, 1910. ـــــــ . «Avetik Isahakiani Banasteghtzutyun-y». Patmabanasirakan Handes. 2004,y.3. no. 42. Quran. Translation from Arabic to Eastern Armenian: Abraham Amirkhanyan.Varna-Bulgaria: Totorov Press,1909. Zakarian, Almast. XX Dari Skzbi Hayoc Banasteghtzutyun-y. Girk 2, Knarergutyun.Yerevan: Armenian Naltional Academy of Sciences Press, 1977. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 92-91سال بیست و چهارم | بهار و تابستان 1399 | 176 صفحه
|