مارتیروس ساریان (1880-1972) یکی از بزرگ ترین نقاشان ارمنی است. او که در آکادمی مسکو تحصیل کرده، کارهایش این روزها در آنتیب فرانسه، در موزه بسیار مشهور کاخ گریمالدی که کارهای پیکاسو در آنجاست، به نمایش در آمده است. ساریان در راه دراز اما شکوهمندی که پیمود از سال 1902، زمان آشکار شدن خجولانه اش در تالارها و پس از آن در 1916 در پایتخت های گوناگون جمهوری های شوروی و نیز تا سال 1926 در ایروان مرکز ارمنستان زندگیی کرد. چند سالی نیز در پاریس بود و پیش از آنکه به خاور زمین برگردد، در نمایشگاه های فرانسه، روسیه، ایتالیا، انگلستان و مصر شرکت کرد و جایزه بزرگ نمایشگاه بین المللی سال 1937 را به دست آورد. گرچه ساریان نقشی از چهره خود کشیده و درآن حالت بسیار جدی ای که دوست داشن به دقت ترسیم کند (و در آن دوره، این کار معمول بود) تصویر شده، ولی نقاشی های منظره او دلپذیر ترند و یا دست کم تند و پرخاشجویانه نیستند. ساریان پیش از هر چیز، طرح را با کناره ها و حاشیه های رنگارنگ رسم می کند، خط ها و فرم هایش بنیادی است و با آن یک به یک خط های مهم را مشخص می کند و با نشان دادن جزئیات و استفاده از آن ها، خط ها را استوار می کند، بی آنکه آن ها را رو در رو قرار بدهد یا اختلاف و تضاد در سرما و گرما را نشان دهند. مارتیروس ساریان در بیشتر نقاشی هایش که شبیه به پوستر است می تواند با یک نگاه از سوژه های ساده اما همواره مشخص، بدون نقش و نگار، بدون ابهام و گنگی، چیزی را دریابد که در همان دم در دنیای شرقی نو و تازه است. صحنه هایی که بومی نیستند و بیگانه اند. و در دوره ای که جاذبه های استعماری و مهاجر نشین ها، بر آن حاکم بوده و به آنها اهمیت داده می شد برای او موفقیت استواری را فراهم کردند. در آنجا تم ها و زمینه هایی را می بینیم که هرچه بیشتر در تضاد با سایه ها و روشنایی ها، کاملاً به مفهوم تصویری خودشان تن در می دهند. ساریان با دید نافذ خود، توانای آن را دارد که قدرت و رسایی درک خود را به فرم ها بدهد و با فرم ها بنیان و هماهنگی و ترکیب هایش را به تصویر در آورد. اگر می بینید که او اهمیت کمتری به سوژه ای می دهد یا دست کم جزییات و هنر تصویری را کمتر به نمایش در می آورد، خواهید دید که ساختار تصویری ساریان تقریباً زینتی و تزینیی است. او در جستجوی هماهنگی برای چیزیهایی است که وجود دارند، برای خشنودی و رضایت خاطری است که آن ها با نگاه می توانند فراهم کنند هم چنان که برای روان… برای دلیل، این درخت تناور را داری که چون خورشیدی بیکران در فضایی پر از سبزه و گیاه آبی رنگ و اخرایی رنگ با زمینه ای زرد، شکوفا شده است. این درخت تناور، نه تنها منظره را نابود نمی کند بلکه چشم اندازی بهشتی به آن می بخشد. ساریان به همین گونه برای جنبش و حرکت، با چند خط کشیده شده و به وسیله قلم مو و با رنگ ناب، طرحی را رسم می کند. اما این ساده سازی همه جنب وجوش ها را در خود نگه داشته است مانند طبیعت که حذف و دفع در آن، با شتاب صورت می گیرد. سگی که می دود نمونه ای دیگر است که برخلاف همه نمادها، نشانی از یک منظره و چشم انداز را ندارد، بلکه به طرحی زنده و جاندار و پر شور نزدیک است. این سگی ک می دود، به راستی نگاهی پیچیده و پرتکلف بر نمایش یک رویداد است. اسف بار است که ساریان با گوگن یا مکتب پون آون Pont-Aven[1] آشنا نبوده است زیرا این شور و جنبش، می توانست برای او داده های بسیار را در برداشته باشد. اما نالیدن و افسوس خوردن برآنچه در اختیار آدمی نیست بیهوده است. ساریان شیوه و سبک ویژه خود را دارد، زمینه ساز و پیشگام یک رئالیسم دیداری بی چون و چرا و مسلم است. به این گونه با تجزیه و تحلیل تابلوهای او، که در آن ها مجموعه ای از نقاب را گنجانده است، نسبت به آن یک که در مرتبه ای والا قرار دارد، به یک دلیل و برهان کاملاً یکسان می رسیم. اما هنگامی که به چهره نگاری او د قت کنیم که بیشتر به جزئیات پرداخته، ساریان دیگری را کشف خواهیم کرد و به نیروی تجزیه و تحلیل او، درستی و دقت او، نیرومندی سبک و روش او که با خطوطی چند، قدرتی بی مانند را نشان می دهد، پی می بریم و آن را تأیید می کنیم. ساریان، اینجا باز هم با چند ضربه قلم مو، خود را استاد هنر نشان می دهد که نقش و شخصیت خود را از نظر چهره ترسیم و به گونه ای تجزیه و تحلیل می کند که ما را نیز از احساسات بسیار خصوصی خود، آگاه می سازد. بلی، برای شناختن ساریان، باید چهره هایش را دید، همان ها که منظره های او هستند و کاوش های او در زمینه آدمیت اند. اما منظره های دیگری هم هستند که او در ترسیم آن ها، بی همتاست، همان ها که روان آدمی را به نمایش می گذارند. پینوشت: 1-پون آون شهری کوچک است در بریتانی که گوگن هر چند وقت یک بار بین سال های 1886 و 1890 در آن جا زندگی می کرد. در این شهر گوگن با امیل برنار و پل سروسیه گردهم می آمدند و تشکیل ترکیب گرایی و گروه نبی ها را اعلام کردند. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 25
|