نویسنده: ژیلبرت مشکنبریانس


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46

مقدمه

موضوع اصلی اسطوره ها شرح سادۀ افسانه‎های آفرینش و ماجراهای خدایان، شاهان و پهلوانان است. داستان های حماسی در واقع بازتاب تفکرات، عواطف و آرزوهای انسان های گذشته اند که به منزلۀ بخشی از تاریخ بشری حکایاتی را از قرون گذشته، به شکل هاى گوناگون، به زمان حال رسانده اند. داستان های ملت هاى مختلف و مجموعه باورهاى قومى آنان حاکی از آن است که در گذشته هاى دور زمین و زایندگى و به دنبال این دو، زن، به منزلۀ نماد زایندگى، تا چه حد ارزشمند بوده اند. در روزگاران کهن، انسان ها با تشکیل ساختار هاى مادرسالارانه و خلق مادر  الهه ها زنان را تقدیس می کردند و گرامی می داشتند تا جایی که حتی زنان را به مقام روحانیت نیز می رساندند. شاهان ماد به زنان خود احترام بسیار می گذاشتند و شهبانوهای ایرانی همانند شاهان در ادارۀ امور کشوری سهیم بودند. شاهان هخامنشی نیز زنان را ارج بسیار می نهادند و بنا به گفتۀ هرودوت کوروش هخامنشی در پایین دست مادر خود، ماندانا، می نشست.

در تاریخ اسطوره اى ایران زمین، پرستش و ستایش ناهید، الهۀ آب و زندگى،  نیز مهر تأییدى بر این باور است. در واقع، زن در باور ایرانیان باستان نشانه اى از پاکى و نیرویى براى زایندگى بوده که منزلتى والا داشته است. مصداق این باور را در میان ارمنیان هم می توان مشاهده کرد. آناهید نیز در میان ارمنیان مقام، منزلت و نقشی همانند ناهید در میان ایرانیان داشته است. زنان در میان ایرانیان و ارمنیان همواره از ارزش والایی برخوردار بوده اند. این موضوع در اسناد و نوشته های باستانی و متون پس از اسلام نیز دیده می شود.

ساسونتسی داویت، حماسۀ ملی  مردمی ارمنیان

تاریخ ارمنیان آکنده از اسطوره ها و داستان هاست لیکن حماسۀ ساسونتسی داویت[1]را می توان مهمترین و کامل ترین این حکایت ها و اسطوره ها دانست. مجموعه داستان های ساسونتسی  داویت در واقع حکایت حماسه ای است که بر تارک تمامی اسطوره ها و داستان های حماسی   مردمی ارمنیان می درخشد.

مجسمه ساسونتسی داویت در میدانی به همین نام ایروان – ارمنستان

از این حماسه به نام های مختلفی یاد کرده اند. از آنجایی که مکان اصلی داستان استان ساسون ارمنستان بوده حماسه به نام ساسنا دزرِر نیز مشهور شده. ساسنا به معنی اهل ساسون و دزرِر[2]یا دزور به معنی شخص بسیار دلیر و مجنون است. در واقع، مجنون در اینجا به معنی کسی به کار رفته که برای آزادی کشورش تا سرحد جنون از خود گذشتگی نشان می دهد. نقل و روایت گونه های مختلف این داستان، که یکی دیگر از نام های آن کاجانتس دون به معنی خانۀ دلیران است، در تمامی مناطق ارمنستان معمول بوده.

زمان وقوع داستان قرن هشتم تا نهم میلادی را در بر می گیرد که در واقع زمان حملۀ عرب ها به ارمنستان است. حکایت های حماسه نبردهای ارمنیان و عرب ها را به نمایش می گذارد. صورت ابتدایی داستان های حماسی و اسطوره های ارمنیان باستان به نوعی در این حکایت ها و قهرمانان آن حضور دارند. از این نظر قدمت حماسۀ ساسونتسی داویت به سال ها پیش از قرون وسطا باز می گردد. حتی برخی قدمت بعضی از حکایت های آن را به دوران پیش از میلاد منتسب می دانند.

حماسۀ ساسونتسی داویت حکایت هایی از مفاهیم زیبا و بی مانند ادبیات غنی شفاهی ارمنیان است؛ حکایت آزادی خواهی، انسان دوستی، پشتکار این ملت در ساختن و خلق کردن و عشق به آزادی و زندگی. با این حماسه با تفکرات، خواسته ها، آرزوها و زندگی ارمنیان آشنا می شویم. از آنجایی که تمامی دلاوران این حماسه ارتباطی نزدیک با اقشار مظلوم جامعه دارند دیدگاه های آنان منعکس کنندۀ دیدگاه  اقشار محروم و مظلوم جامعه است و شخصیت های مهم داستان از این طریق رابطۀ معنوی خود را با مردم و قشر محروم جامعه حفظ می کنند. آنان هرچند دارای قدرت های خارق العاده و عظیم و غیر طبیعی هستند این قدرت را برای حفاظت از کشور و مردم خود به کار می گیرند، در عین حالی که از ضعف های انسان های معمولی نیز بی نصیب نیستند.

حماسۀ ساسونتسی داویت بازتابی از نظرات و تفکرات مردم عادی در مورد جنگ است؛ مردمی که خود بانی جنگ نیستند لیکن برای حفاظت از کشورشان مجبور به جنگیدن اند، مردمی که نمی خواهند خون بی گناهان ریخته شود. شاید این نگرش نسبت به جنگ، ناشی از خون ریزی های بی شماری بوده که ارمنیان در دوران های مختلف تاریخ خود با آن مواجه بوده اند.

آودیک ایساهاکیان[3]در مورد داستان حماسی ساسونتسی داویت می گوید:

((از مهم ترین شاخص های حماسۀ ملی ساسونتسی داویت این است که حماسه در مورد زندگی سخن می گوید؛ در مورد آزادی و جاودانگی. شاید این رسالت واقعی ساسونتسی داویت است)).

ساسونتسی داویت را نقال ها، چه زن و چه مرد، هم به صورت آهنگین و هم به صورت آواز می خواندند و داستان های آن را با لهجه های مختلف زبان ارمنی روایت می کردند.

ساسونتسی داویت حماسه ای ملی و مردمی است؛ مردمی نه فقط از این لحاظ که حکایت های آن در بین قشرهای مختلف مردم نقل می شده بلکه به این خاطر که داستان های آن حتی تا این اواخر نیز به طور شفاهی و به زبان مردم عامی و نه به زبان کتابت و زبان ادبی روایت می شده. به همین دلیل هم ساختار زبانی آن از ادبیات نوشتاری دور بوده است.

در حدود یک قرن اخیر، محققان روایت های مختلف این حماسه را جمع آوری کرده و به ثبت رسانده اند و این روایت ها به دست بسیاری از نویسندگان نامی ارمنی اصلاح و بازنویسی شده است. حماسۀ ملی ارمنیان، که بیش از هزار سال از قدمت آن می گذرد، نخستین بار به دست گارگین سروانزتیان،[4]در 1873م، جمع آوری و ثبت شد. پس از او هم، مانوک آبغیان،[5]در 1886م، روایت های حماسه را به رشتۀ تحریر در آورد و به چاپ رساند. از آن زمان تا کنون، محققان بیش از هفتاد روایت مختلف از این حماسه را جمع آوری کرده و به چاپ رسانده اند. در 1939م، در جشن هزارمین سالگرد خلق ساسونتسی داویت، نیز نسخه ای از حماسه، که در آن حدود ده هزار سطر شعر ثبت شده بود، به چاپ رسید.

حماسۀ ساسونتسی داویت از چهار بخش تشکیل شده است که به ترتیب عبارت اند از: ساناسار و باغداسار، مهِر بزرگ، داویت و بالأخره مهِر کوچک لیکن مهم ترین اتفاقات در بخش سوم؛ یعنی، داویت، رخ می دهد و در واقع، این داویت است که نگرش ها، عقاید و ارزش های معنوی و اخلاقی ارمنیان زمانۀ خویش را باز می گوید. با داویت روحیۀ واقعی و جوانمردی ارمنیان نمایان می شود. او راوی ارزش هایی چون میهن پرستی، صلح دوستی  و حفظ برادری و روابط دوستانه با دیگر ملل همسایه است.

هاکوب کوجویان،نقاشی آب رنگ،تصاویری از داستان های حماسه ساسونتسی داویت

در داستان های این حماسه، شخصیت های نیمه زمینی و نیمه اسطوره ای، که تقابل آنها به زیبایی نشان داده شده، روحیات و اخلاقیات معنوی ارمنیان را به تصویر می کشند. در حماسۀ ساسونتسی داویت، ادبیات غنایی و فکاهی به خوبی و با مهارت با یکدیگر تلفیق شده اند که این امر نشان دهندۀ سلیقۀ بالای مردم در زمینۀ ادبیات شفاهی است. داویت شخصیتی است پاک دل که عشقی بی آلایش به مردم دارد و همواره در هنگامۀ سختی به یاری آنها می شتابد. او در این راه جان فشانی های بسیار می کند و از هیچ تلاشی در جهت بهبود شرایط زندگی ملت و کشورش  فرو نمی گذارد.

زنان در ساسونتسی داویت، حماسۀ آزادی خواهی ارمنیان

در ساسونتسی داویت، در کنار شخصیت های مرد، زنان بسیاری نیز به ایفای نقش می پردازند. شخصیت های اصلی زنان در داستان در واقع همسران شخصیت های اول حماسه در بخش های مختلف آن هستند. البته، زنان دیگری هم در داستان های حماسه حضور دارند که نقش های درجه دومی نسبت به زنان شخصیت های اصلی داستان ایفا می کنند همچنین، زنانی از طبقۀ عوام که در واقع نقشی محسوس بر عهده ندارند.

شخصیت های اصلی حماسه همواره با شاهدخت ها ازدواج می کنند اما این شاهدخت ها به مجرد اینکه به عقد قهرمانان داستان در می آیند ارتباط خود را با دربار و کاخ های پدرانشان قطع و همچون زنان عادی در خانۀ شوهران خود زندگی می کنند. این موضوع از لقب هایی که به منزلۀ پسوند در انتهای نام آنها آورده می شود نیز قابل تشخیص است.

شاخص ترین زنان حماسۀ ساسونتسی داویت عبارت اند از: زُوینار،[6]و دِقزون در بخش اول، آرماغان در بخش دوم، خاندوت خاتون در بخش سوم و گُهار خاتون در بخش چهارم که شخصیت های اصلی زنان داستان هستند. شخصیت های درجۀ دوم عبارت اند از: ایسمیل خانوم و چمشکیک سولتان که زنانی مقتدرند و ساریه ( زن عموی داویت) که به منزلۀ زنی اغواگر خودنمایی می کند.در طی داستان، چندین بار هم به زنان عادی بر می خوریم که نقش محسوسی ندارند.

زُوینار و دِقزون

نخستین بخش حماسه با شرح داستانی در مورد زُوینار آغاز می شود؛ زنی که بناست نسل دلاوران ساسون از او به وجود آید. داستانساسونتسی داویت از جایی شروع می شود که خراج گیرهای خلیفۀ بغداد برای جمع آوری خراج و مالیات سالیانه به ارمنستان می آیند. آنها با دیدن زُوینار، دختر گاگیک، پادشاه ارمنستان، محو جمال و زیبایی او می شوند و با وصف زیبایی زُوینار نزد خلیفۀ بغداد به او سفارش می کنند که چنین گنجی شایستۀ بارگاه او و همسری خلیفۀ بغداد است. زُوینار، که می خواهد مانع از خون ریزی در کشورش شود، همسری خلیفه بغداد را قبول می کند اما شرط می گذارد که تا یک سال خلیفه اجازۀ نزدیکی به او را نداشته باشد.

در آخرین روزهایی که زُوینار در کاخ پدر به سر می برد، در روز عید هامبارسوم،[7]زُوینار که از گشت و گذار خسته شده و تشنگی او را می آزارد، به آسمان نگاه می کند و از خداوند برای رفع تشنگی آب می خواهد. در همین زمان، از سنگی در آن نزدیکی چشمۀ آبی می جوشد. زُوینار از این آب می نوشد و از آن باردار می شود (شاید این داستان اشاره ای به تقدس آب در نزد ارمنیان است زیرا در بسیاری از حماسه ها و اسطوره های ملل جهان از آب به منزلۀ سرچشمۀ زندگی یاد شده). سرانجام، زُوینار، که با خوردن آب از چشمه باردار شده بود، دو پسر به نام های ساناسار و باغداسار به دنیا می آورد.

با به دنیا آمدن ساناسار و باغداسار بخش نخست اسطوره شکل می گیرد. در این بخش، داستان هایی در مورد چگونگی بزرگ شدن این دو برادر و حکایت فرار آنها از قصر خلیفۀ بغداد نقل می شود. ساناسار و باغداسار، پس از ترک قصر خلیفه، به ساسون می گریزند و تصمیم به ساختن قلعه ای برای خود می گیرند.

دِقزون زیبارو از دیگر شخصیت های مهم زن در بخش نخست حماسه است. دِقزون نمونه ای از شخصیت زن در دوران مادرسالاری را به نمایش می گذارد. آنچه او را از دیگر زنان هم دورۀ خود متمایز کرده و نسبت به آنها در رده و مقام بالاتری قرار داده آن است که او زنی بسیار زیباست که خود را در قلعۀ سفید محبوس کرده و جوانانی را که برای ازدواج با او در زیر دیوارهای قلعه منتظر می مانند به پیرمردانی کهن سال مبدل می سازد. او با نوشتن نامه ای برای ساناسار و باغداسار احساس جدیدی را درون این دو برادر دوقلو شعله ور می کند؛ احساسی که دوقلوها قبلاً با آن آشنایی نداشتند. نامۀ دِقزون به قدری تأثیرگذار است که افسون هیچ جادوگری یارای برابری با آن را ندارد و نمی تواند این چنین دوقلوها را از خود بی خود کند. به این ترتیب، ساناسار به دِقزون دل می بازد.

دِقزون در طول داستان در نقش های مختلفی ظاهر می شود. او  زن خانه و همسر ساناسار، مادر مهِر بزرگ و مادربزرگ داویت است؛ مادربزرگی که از خداوند برای نوۀ خود، هنگام عزیمت به رزم، طلب پیروزی می کند. توصیف صحنه ای که دِقزون نوۀ خود، داویت، را از پنجرۀ قلعه ای که پس از مرگ ساناسار خود را در آن محبوس ساخته نظاره می کند بسیار زیباست. او در این صحنه شادی خود را  از آن رو که نوه اش می تواند شمشیر پدربزرگ را به دست گیرد ابراز می دارد. در این بخش از حماسه زُوینار شخصیتی از خود گذشته و فداکار و دِقزون شخصیت زنی دلربا، مقتدر، مهربان و قوی را به نمایش می گذارد.

آرماغان و ایسمیل خانوم

بخش دوم حماسه داستان مهِر بزرگ است. او به جنگ دیو سفید می رود که آب را بر روی مردم ساسون بسته است. مهر دیو را می کشد و دلباختۀ شاهزاده خانمی که دیو او را در قلعۀ خود زندانی کرده؛ یعنی، آرماغان[8]می شود و با او ازدواج می کند.

مهِر، که شخصیت اصلی حماسه در بخش دوم است، با خلیفۀ بغداد می جنگد. پس از مرگ خلیفه همسر او، ایسمیل خانوم، به منزلۀ زنی بیوه از مهِر تقاضای کمک می کند. آرماغان با رفتن مهِر نزد ایسمیل مخالفت می ورزد اما مهِر با وجود احساس تعهد و وفاداری ای که نسبت به آرماغان دارد به نزد ایسمیل می رود. ایسمیل خانوم، برخلاف خواستۀ مهِر، او را با خوراندن شراب مست می کند و به قصر خود می برد و در آنجاست که مهِر ناخواسته پدر مَلِکِ مصر می شود. به این ترتیب، با نیرنگ ایسمیل خانوم مَلِک جدید مصر از پدری از نسل دلاوران ساسون به دنیا می آید. بر اساس تعلیمات مادر، مَلِکِ مصر فقط به این فکر می کند که چگونه بر تمامی دنیا حکم براند. در یکی از روزها، که ایسمیل خانوم با پسر خود در مورد حکومت بر دنیا صحبت می کند، مهِر ناگهان صحبت های آن دو را می شنود، از خواب غفلت بیدار می شود و سوار بر اسبش، کورگیگ جالالی،[9]به کشور خود، ساسون، بازمی گردد.

حال مهِر نزد همسر دلبند خود برگشته؛ همسری که به دلیل عهدشکنی شوهر قسم خورده چهل سال از همبستری با او امتناع ورزد. آرماغان در هر صورت نمی تواند همسری را که به او خیانت کرده ببخشد و تنها زمانی از این موضوع چشم می پوشد که باید حامی آیندۀ ساسون به وجود آید؛ کسی که باید چراغ خانۀ ساسون را روشن نگه دارد. بدین ترتیب، ساسونتسی داویت، که در واقع، قهرمان بخش سوم حماسه و اصلی ترین شخصیت آن است، چشم به جهان می گشاید اما از آنجا که هم مهِر و هم آرماغان عهدشکنی کرده  اند پس از تولد داویت چشم از جهان فرو می بندند.

آرماغان شخصیت زنی وفادار و وطن پرست را به نمایش می گذارد. ایسمیل خانوم نیز نمایشگر شخصیت زنی قدرت طلب و حیله گر است. او مانند دِقزون و خاندوت ( در بخش داویت) خود انتخاب می کند چه کسی باید همسر وی و پدر فرزندی باشد که او به دنیا می آورد. شاید این بخش از داستان اشاره به دوران مادرسالاری دارد؛ زمانی که زنان ادارۀ امور خانه را به عهده داشتند و خود همرهانشان و پدر فرزند خود را انتخاب می کردند. ایسمیل خانوم ملکه در عین حالی که دارای تمامی ضعف های انسانی و جاه طلبی است مادری دلسوز است و حتی دلسوزی خاصی نسبت به داویت دارد که در کودکی به او شیر داده و در واقع، مادر شیری اش بوده. ایسمیل خانوم در داستان طوری معرفی شده که تمامی کارها و حیله گری های او به دلیل شیری که به داویت، شخصیت عزیز حماسه، داده بخشیده می شود.

خاندوت خاتون، چمشکیک سولتان و ساریه

در بخش سوم داستان، داویت، پسر مهِر بزرگ، که دیگر مردی شده، باید همسری اختیار کند. به همین دلیل، بزرگان برای او نامزدی مناسب پیدا می کنند و او کسی نیست جز خاندوت خاتون زیبارو. خاندوت، که از دلاوری های داویت بسیار شنیده، گوسان هایی[10]را روانه می کند تا نزد داویت روند و در وصف زیبایی و کمالات او برای داویت ترانه سرایی کنند. داویت با شنیدن آوازهای آنها یک دل نه صد دل عاشق خاندوت می شود اما دیدار با خاندوت به این سادگی ها نیست. خاندوت در طبقۀ زیرین قصر خود به مدت هفت سال از جوانان و شاهزادگان دلاوری که منتظر جواب مثبت او برای ازدواج بودند پذیرایی می کرده. داویت در قلعۀ خاندوت با 39 دلاور دیگر مواجه می شود که برای ازدواج با خاندوت از کشورهای دیگر به آنجا آمده اند. هیچ کدام از آنها نتوانسته اند قلب خاندوت را تصاحب کنند اما داویت و خاندوت از همان اولین دیدار به یکدیگر دل می بندند و خاندوت سیب عشق را به داویت می دهد.

این موضوع دلاوران دیگر را به خشم می آورد و آنها تصمیم به نابودی داویت می گیرند. آنها هنگام صرف شام شمشیرهای خود را در زیر رومیزی ها پنهان می کنند و منتظر فرصتی مناسب برای نابودی داویت می نشینند. خاندوت، که از این موضوع مطلع شده، دستور می دهد برای داویت بشقابی از نقره بگذارند و خود نیز کیسه ای بلوط آماده می کند و در طبقۀ بالا، منتظر می ماند تا مانع به خواب رفتن داویت شود. او با انداختن بلوط در ظرف داویت را بیدار نگه می دارد و به این ترتیب، از او محافظت می کند. زمانی که داویت از مراسم خسته می شود و درخواست می کند میزها را جمع کنند متوجه شمشیرهای پنهانی می شود. او شمشیرها را تکه تکه می کند و به مهتر می دهد که از آنها برای نعل های اسبش، کورگیگ جالالی، میخ بسازند.

در واقع، در بخش سوم حماسۀ ساسونتسی داویت نقش اساسی را پس از داویت خاندوت خاتون دارد. خاندوت نمونۀ زنی با عزم راسخ است که فرد منتخبش را نزد خود فرا می خواند و در واقع، این اوست که حق انتخاب را مختص خود می داند.

داویت همواره احساسات خود را خالصانه و بی غل و غش بیان می کند و زیبایی خاندوت او را از خود بی خود می سازد. یکی از پر احساس ترین صحنه های داستان زمانی است که داویت سه بوسه بر گونۀ خاندوت می زند؛ بوسه هایی که باعث عصبانیت خاندوت زیبارو می شود و از عصبانیت سیلی ای به صورت داویت می نوازد. داویت با احساس شرم و ناراحتی از آنجا دور می شود اما رفتن او نه به خاطر سیلی ای است که خاندوت به گوشش نواخته و باعث شده از بینی اش خون جاری شود بلکه به این خاطر است که منظورش را درست متوجه نشده اند. پس از این اتفاق، خاندوت، شاهزاده ای که هیچ وقت پای برهنه به جایی نرفته، برای اینکه بتواند باردیگر داویت را به سمت خود برگرداند با پای برهنه بر روی سنگ ها می دود و بی توجه به خونی که از پاهایش جاری شده به دنبال داویت می رود. او فقط به این فکر می کند که باید قلب دلاور را به دست آورد.

دِقزون و خاندوت هر دو دارای نیروهای خارق العاده اند. اگر دِقزون توانایی سحر و جادو دارد، خاندوت نیز می تواند از روی کتاب  پیش گویی کند و از همین طریق هم پیش گویی می کند که داویت در جنگ به دست یکی از نزدیکانش کشته خواهد شد کما اینکه داویت با تیری که از کمان دختر چشم آبی اش رها می شود می میرد.

خاندوت پس از مرگ داویت خود را از بالای قلعه ای به پایین پرتاب می کند و به این ترتیب، به زندگی اش پایان می دهد. خاندوت و داویت در کنار هم دفن می شوند و حتی پس از مرگ نیز همچون دو عاشق همواره در کنار یکدیگر می مانند. عشق داویت و خاندوت در واقع نمایشی از عشقی عظیم و متقابل است و خاندوت نمونه  ای از زنی عاشق و با وفاست.

تنها زنی که شخصیت او در داستان به خوبی تشریح نشده چمشکیک سولتان است که گویی از دنیایی دیگر آمده. داویت، که پیش از آشنایی با خاندوت با چمشکیک سولتان آشنا شده و عاشقش بوده، به او قول می دهد پس از هفت روز به دیدار او بیاید اما قولش را پس از هفت سال به خاطر می آورد؛ زمانی که چمشکیک سولتان دختری برای او به دنیا آورده. وقتی داویت نزد چمشکیک سولتان باز می گردد با تیری که از کمان دختر چشم آبی آنها رها می شود جان می سپارد.

نبردی که چمشکیک سولتان و داویت با هم دارند برخلاف نبردهای خاندوت و دیگر شخصیت های زن داستان است که برای انتخاب شوهرانشان می جنگند. در این نبرد، زنی موجود است که می خواهد مرد دلبندش را به سوی خود بازگرداند و اعتقاد دارد که اگر نمی تواند او را برای خود داشته باشد، بهتر است به زندگی اش خاتمه دهد تا لااقل به این نحو او را از رقیب برباید. شخصیت چمشکیک سولتان نیرنگ، حسادت و کینۀ زنانه را نشان می دهد.

از دیگر زنان بخش سوم داستان ساریه، زن عموی داویت، است. داویت نسبت به اطرافیان و افراد خانوادۀ خود به شدت متعهد است و زمانی که زن عمویش برای جلب توجه داویت از او تقاضا می کند هنگام حمام آب بر رویش بریزد، داویت که نمی خواهد بدن برهنۀ زن عمویش را ببیند، با چشم بسته تقاضای او را پاسخ می گوید. زن عمو هم، که به خواستۀ خود نرسیده، به تلافی این کار با شکایت نزد شوهر می رود و ادعا می کند داویت قصد تصاحب او را داشته است. این موضوع باعث می شود دزِنُو هُوان،[11]عموی داویت، او را از خانه اخراج کند. زن عمو دو بار دیگر هم متوسل به ترفند هایی برای اغوای داویت می شود ولی هر بار داویت از این آزمون ها  سربلند بیرون می آید. در کل ساریه، زن عموی داویت، نمادی از زنی بی  وفا و اغواگر را به نمایش می گذارد.

ساریه زنی است که به تمامی ترفندهایی که می توان با انواع شراب ها شخصی را اغوا و از خود بی  خود کرد آشنایی دارد. یکی دیگر از زنانی که به این موضوع اشراف دارد ایسمیل خاتون، همسر ملک مصر، است که توانست هفت سال مِهر بزرگ را در حالت مستی و بی خودی با شرابی که به او می خوراند پیش خود نگه دارد اما تفاوت او با ساریه این است که ایسمیل خاتون به معشوق نیاز نداشت بلکه به دنبال مردی قدرتمند و دلاور بود که بتواند به وی فرزندی برای نگه داری تاج و تخت پادشاهی ارزانی دارد. ایسمیل خاتون با عشقی که نسبت به فرزند خود دارد در واقع توجیهی پسندیده برای این عمل خود پیدا کرده است.

گُهار خاتون 

شخصیت اصلی زن در بخش چهارم داستان گُهار خاتون است. گُهار، که پیش از ازدواج با مهِرکوچک بارها او را در نبردهای مختلف امتحان کرده، بالأخره مهِرکوچک را مناسب خود می بیند و او را به همسری بر می گزیند. گُهار زنی با وفا و مطیع است. زمانی که مِهر کوچک از ساسون دور می شود گرزی را برای پاسداری از گُهار در بیرون خانه قرار می دهد اما گُهار با اطاعت از شوهر از خانه خارج نمی شود و گرز را از جا تکان نمی دهد که همین موضوع نیز باعث مرگش می شود. مهِرکوچک که مشغول نبرد برای حفاظت از کشور است، وقتی به خانه بازمی گردد با پیکر بی جان گُهار رو به رو می شود. بنابر نامه ای که گُهار به جای گذاشته او را در کنار مادر مِهر کوچک، خاندوت، به خاک می سپارند.

در شخصیت گُهار خاتون آرامش و طنازی خاصی وجود دارد. این موضوع را هم در زمانی که با مهِر به مبارزه برمی خیزد و هم زمانی که از او محافظت و نگه داری می کند می توان دید. گُهار شخصیت زنی مهربان، وفادار و مطیع را به نمایش می گذارد.

زنان عادی در حماسۀ ساسونتسی داویت

در طول داستان به زنان عادی ای نیز بر می خوریم که نقش های قابل توجه ای بر عهده ندارند. یکی از آنها پیرزنی است که مانع از لگد مال شدن مزرعه اش به دست داویت می شود. این پیرزن در واقع کسی است که زمانی عاشق مهِر، پدر داویت، بوده و داویت از طریق او از شکارگاه پدر آگاه می شود و آنجا را مجدداً احیاء می کند.

زنان حماسۀ ساسونتسی داویت زنانی مقتدر و جنگاورند که از این نظر با همسران دلاورشان برابری می کنند اما در عین حال زنانگی و لطافت خود را نیز دارند. آنان زنانی مطیع و زیرک، مادرانی مهربان، دوستانی خوب و همسرانی وفادار هستند که گاه حتی با پایان دادن به زندگی خود این موضوع را به اثبات می رسانند.

زنان در شاهنامه، حماسۀ دلاوری های ایرانیان

آنچه اسطوره های ایرانی و خصوصاً، شاهنامه را از اسطوره های دیگر ملل جهان مجزا می‎سازد آن است که داستان های شاهنامه شدیداً با مسائل اخلاقی درآمیخته اند. شاهنامه حقیقتی است که سرگذشت، هویت اصلی و شخصیت انسانی اقوام ایرانی را مشخص می سازد. مجموعه ای منسجم از اساطیر باستانی، روایات تاریخی سنتی و داستان های پهلوانانی است که تاریخ اقوام ایرانی را باز می تاباند. شهریاران، پهلوانان و زنان شاهنامه نمایندۀ دوران و حوادث فراموش شده و نمودار واقعی شخصیت انسان ایرانی و نمایشگر ایستادگی، پیکارها، غم ها و شادی های او به شمار می آیند. شاهنامه به واقع معتبرترین و موثق ترین سند هویت تاریخی و ملی ایرانیان است.

اثر بهزاد،تابلوی مینیاتوری از فردوسی و قهرمانان داستان های افسانه ای شاهنامه

شاید فرهنگ نگرش نیک نسبت به زن در ایران سبب شده که فردوسی نیز در شاهنامه، متأثر از این فرهنگ، نگاهی مثبت به زن داشته باشد. از طریق شاهنامۀ فردوسی می توان با باورها و فرهنگ مردم زمانه در مورد زنان آشنا شد. ((واقعیت آن است که زنان شاهنامه باشخصیت ترین و آراسته ترین زنان را در کل ادبیات فارسی تشکیل می دهند. در هیچ کتابی این اندازه مقام زن بالا گرفته نشده و در هیچ کتابی زن این قدر از جهات مختلف قابل احترام نیست)).[12]

شاهنامه از دو بخش عمده تشکیل شده است. بخش اساطیرى که شامل دورۀ پهلوانان و حکایت ها و افسانه هاى ملى ایران است و بخش هایى از قصه هاى اوستا در آن یافت مى شود و بخش تاریخى که پایان سلسلۀ ساسانیان و انقراض آنان را به دست اعراب مسلمان در بردارد. در شاهنامه نزدیک به بیست زن نقش آفرینی کرده اند که البته بیشتر آنها در دورۀ پهلوانی زندگی می کنند. این زنان در شخصیت های دختر خانه، مادر،  همسر، معشوقه، شاه، شهبانو، سپه سالار، پهلوان، کنیز، دایه، دلال محبت، فال بین، ریسنده و… در حکایت های شاهنامه ظاهر شده اند. شاخص ترین زنان شاهنامه عبارت اند از:

  1. شاهان

همای، پوراندخت و آزرم دخت، شاهنشاهان ایران؛ قیدافه ملکۀ اندلس، مادر تلخند و

گو ملکۀ بخشی از هندوستان، بلند مرتبه ترین زنان شاهنامه هستند. از میان این زنان همای مدیر و قدرت طلب است، قیدافه، مادر تلخند و گو خردمند و کاردان هستند، ولی پوراندخت و آزرم دخت امتیاز ویژه ای ندارند.

  1. شهبانوان

هرچند در شاهنامه از حدود هفتاد شاه ایرانی نام برده شده اما در آن به نام بیش از چند شهبانو بر نمی خوریم. در گروه شهبانوان نیز شخصیت های برجسته ای وجود دارند.

سیندخت، همسر مهراب کابلی، نخستین شهبانوی شاهنامه است. خردمندی و وقار توأم با عواطف زنانه و مادرانه در شخصیت این زن تحسین برانگیز است. او در نهایت زیرکی عشق دختر خود، رودابه، را به زال، پهلوان ایرانی، سر و سامان می دهد. سیندخت زنی چرب زبان و برخوردار از توانایی آرام کردن همسر سرکش خود است؛ شهبانویی استوار، مادری سزاوار و زنی دانا که به شگردهای رفتار با دیگران به خوبی آشناست. نمونه ای از این توانایی او را در رفتنش به منزلۀ سفیر مهراب نزد سام مشاهده می کنیم. سیندخت از این مأموریت پیروزمندانه به کابل بازمی گردد زیرا که موفق می شود رضایت سام را برای جلوگیری از حمله به کابل جلب و همچنین شرایط ازدواج زال و رودابه را  مهیا کند.

سودابه، همسر کاووس شاه، نیز از دیگر شخصیت های برجستۀ شاهنامه است. هوسبازی، شیطنت و سنگدلی این زن را در شخصیت هیچ یک از دیگر زنان حماسه نمی بینیم. سودابه چهره ای واقعی از زنی را به نمایش می گذارد که یکی از ویژگی های مثبت او وفاداری به همسرش در زمانی است که او در اسارت به سر می برد.

مادر سیاوش نیز از زنان شاخص این حماسه است. هرچند از نام او آگاهی نداریم می دانیم که از خاندان فریدون بوده. موضوع جالب در داستان این بانو و فرزندش، سیاوش، آن است که هر دو سرنوشتی یکسان دارند و هر دو از بدرفتاری پدر به بیگانه پناهنده می شوند.

دیگر شهبانوی شاهنامه کتایون، همسر گشتاسب، دختر قیصر روم و مادر اسفندیار است. او در ضیافتی که پدر برای گزینش همسر او برپا کرده بر اساس خوابی که دیده از میان حاضران گشتاسپ را برای همسری بر می گزیند. این کار خشم قیصر را بر می انگیزد. او به ناچار به زناشویی کتایون و گشتاسپ راضی می شود اما از کمک به آنها امتناع می ورزد. کتایون به منزلۀ همسری وفادار روزگار آوارگی را در روم سر می کند تا سرانجام به همراه همسرش به ایران می آید و روزگار سختی آنان به پایان می رسد. راهنمایی های این زن به فرزندش، اسفندیار، در زمانی که قصد رفتن به زابلستان دارد، نمودار خردمندی اوست. کتایون عواطف مادرانۀ سرشاری دارد و مهربانی در او از ریشه ای عمیق برخوردار است.

شاید علت آنکه در شاهنامه کمتر به شهبانوان ایرانی اشاره شده آن است که آنها در روند داستان ها نقش چندانی نداشته اند.

  1. شاهدخت ها

از شاهدخت های ایرانی ارنواز و شهرناز، دختران جمشید و همای و به آفرید، دختران گشتاسپ، از دیگران شناخته شده تر هستند اما شخصیت آنها با شخصیت دیگر زن هایی که می شناسیم فرق چندانی ندارد. تنها نکتۀ در خور یادآوری در مورد آنها این است که هر چهار شاهدخت ایرانی تجربۀ تلخ  زندگی در بند بیگانگان را داشته اند.

در میان دیگر شاهدخت ها سودابه، رودابه، تهمینه و منیژه عاشق پیشه اند و فرنگیس، کتایون و سپینود مهربان، فداکار و دانا اما بقیۀ شاهدخت ها ویژگی برجسته ای نسبت به دیگران ندارند.

در بین زنان شاهنامه شخصیت گُردآفرید یا گُردآفرین، پهلوان زن ایرانی، شخصیتی خاص است. گردآفرید در داستان رستم و سهراب با سهراب می جنگد و به دست او گرفتار می شود اما با تدبیر می تواند خود را از بند سهراب آزاد کند.

مجسمه فردوسی،میدان فردوسی تهران

در روند داستان های شاهنامه زنان عادی نیز نقش آفرین هستند؛ مثلاً، در داستان زال و رودابه به زنی بر می خوریم که میانجی عشق میان این دو دلداده است. این زن در نقش فروشندۀ گوهر و لباس از طرف زال به کاخ مهراب رفت و آمد می کند. در یکی از این رفت و آمد ها سیندخت، مادر رودابه، به او شک می برد و بالأخره، رودابه با اعتراف به عشقش نسبت به زال این زن را میانجی خود و زال معرفی می کند. چهار دختر کاردان آسیابان، سه دختر برزین دهقان (ماه آفرید، فرانک و شنبلید)، آرزو، دختر هنرمند ماهیار گوهرفروش و زن شیردوش، که از بهرام پذیرایی می کند، همه و همه نمونه هایی از شخصیت های زن در این حماسه به شمار می آیند.

اشعار شاهنامه در واقع سخن روزگار خود و بیانگر فرهنگ حاکم جامعه در آن دوران است. در مطالعات فرهنگی در خصوص زن، شاهنامه مرجعی مهم به شمار می آید. بسیاری از قهرمانان و شخصیت‌های شاهنامه زنان هستند. برخی از آنان پادشاه اند و برخی به رشادت و شجاعت معروف. در مجموع، زن در شاهنامه به دو شکل مطرح شده. گاهی از رشادت‌ها، وفاداری‌ها و خردمندی‌های او سخن به میان آمده و گاه تفکرات حاکم بر جامعه بر شاهنامه سایه افکنده و زنان را به بی‌وفایی و نداشتن زبان رازداری محکوم ساخته، که البته انتساب چنین صفت هایی به زن ریشه‌هایی تاریخی دارد. در شاهنامه، زن موقعیتی برتر از فرهنگ زمان خود دارد چرا که نگاه شاهنامه به زن جنسیتی نیست بلکه شخصیتی است.

سخن آخر

ادبیات آینۀ فرهنگ مردم است؛ آینه ای که با نگاه کردن به آن و بررسی آن می توان به لایه های درونی فرهنگ مردم راه یافت. ایرانیان و ارمنیان، به مثابۀ همسایگان دیرینه، تأثیراتی متقابل بر فرهنگ و باورهای یکدیگر داشته اند. هریک از این دو ملت داستان دلاوری ها و حکایت آزادی خواهی خود را در داستان هایی حماسی، البته بر اساس برداشت ها و نگرش های خاص فرهنگ خود، باز گفته اند. بی شک، شاهنامه در نزد ایرانیان و ساسونتسی داویت در نزد ارمنیان جایگاه خاص خود را داشته و دارد و پیام ها و نکات ارزشمند داستان های این دو حماسه در دوران های مختلف تاریخ حفظ و به نسل های متوالی منتقل شده و می شود.

در داستان های این دو حماسه، همواره در کنار مردان دلاور شاهد زنانی هستیم که آنان نیز به منزلۀ شخصیت های اصلی داستان  همراهانی قابل اند. در هر دو حماسه، با زنانی مقتدر و دلیر مواجه ایم که همپای همسران دلاور خود از هیچ گونه از خود گذشتگی و فداکاری ای برای کشور رویگردان نیستند. آنان راهنمای مردان جنگاور داستان هستند که می توانند حتی عاقل تر از مردان، هوشیارتر از فرمانروایان و زیرک تر از آنها باشند و در واقع، چیزی از مردان حماسه کم ندارند. این چنین است که مردان داستان نیز در برابرشان زانو می زنند.

شاید این نوشتار را تنها بتوان جسارتی در بحث و بررسی شخصیت های زنان در این دو حماسه به حساب آورد. کوشیده ایم تا در این مقاله وجوه شخصیت  زنان این دو حماسۀ عظیم را به طور خلاصه و تنها با اشاره به برخی نکات مهم ارائه دهیم اما به هیچ روی ادعای آن نداریم که حق مطلب را به خوبی ادا کرده و ناگفته ای نگذاشته ایم. لذا این نوشتار را تنها بابی می انگاریم که بر روی یکی دیگر از مشترکات ایرانیان و ارمنیان گشوده شده است.

منابع:

اسلامی ندوشن، محمد علی. ((زن در شاهنامه))، برگرفته از تارنگار اردیبهشت.(http://hakimetos.persianblog.ir/archive)

اُربِلی، هُوسِپ. حماسۀ دلاورانۀ ارمنیان. ایروان: هایبِدهراد،1961.

اولوبابیان،  باگراد. ((ساسونتسی داویت یا حماسه ساسنا زرِر)). زروساران،1991.

حمیدی، بهمن. فرهنگ زنان شاهنامه. تهران: پژواک کیوان، 1385.

خالقی مطلق، جلال. ((اهمیت شاهنامه فردوسی))، برگرفته از تارنمای فرایران.(http://hakimetos.persianblog.ir/archive)

خلیلی، نسیم. ((ردپاى زنان در اسطوره ها)). شرق، ۲۱ شهریور ۱۳۸۷.

((ساسونتسی داویت))  . دائره المعارف بزرگ ارمنی، ج10.

فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه. تهران: امیر کبیر، 1370.

گویری، سوزان. آناهیتا در اسطوره های ایرانی. تهران: ققنوس، 1385.

مگردچیان، لِوُن. حماسۀ دلاورانۀ ارمنیان. ایروان: آرویک، 1990.

پی نوشت ها:

[1]- پیش از این مقالۀ مفصلی در مورد داستان حماسی و ملی ارمنیان، ساسونتسی داویت، که در آن خلاصه ای از چهار بخش اصلی این حماسه نیز ارائه شده، در فصلنامۀ پیمان به چاپ رسیده است. نک: احمد نوری زاده، ((ساسونتسی داویت))، پیمان، س1، ش2 (تابستان1375): 67-99.

2-  در زبان ارمنی، دزرِر جمع کلمۀ دزور است.

3- Avedik Isahakianشاعر و نویسندۀ نامی ارمنی.

4- Servanzedian  Garegin

5- Manook Abegian

6- Zovinar

7- عید رستاخیز حضرت مسیح.

8- Armaghan

9-  اسبی اسطوره ای که در کل حماسه به منزلۀ اسب تمامی دلاوران حماسه نقش آفرینی می کند.

10- آوازه خوان های دوره گرد.

11-  Dzenov Hovan

12-محمد علی اسلامی ندوشن، ((زن در شاهنامه))، برگرفته از تارنگار اردیبهشت (http://hakimetos.persianblog.ir/archive/).

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46
سال دوازدهم | زمستان 1387 | 164 صفحه
در این شماره می خوانید:

گزیده ای از مجموعه اشعار (گل نوروز)؛آرتاک وارتانیان

نویسنده: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46 آثار آرتاك وارتانیان به زبان ارمنی شامل شعر و داستان برای كودكان، یادداشت های سفر، مجموعۀ اشعار، بررسی های...

آرتاک وارتانیان

نویسنده: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46 آرتاك وارتانیان در 4 مه 1951م، در روستای آزنابِرْت، در جمهوری خودمختار نخجوان (در شوروی سابق)، به دنیا آمد. سال...

نمایشگاه آثار هنرمندان معاصر و نوگرای ارمنیان ایران

نویسنده: سروژ بارسقیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46 نمایشگاه شش دهه نقاشی و عکاسی ارمنیان نوگرا و معاصر ایران با حضور 47 عکاس با 250 اثر و هشتاد نقاش با 350 اثر در آذر...

صبا و شصت سال هنر ارمنیان ایران

نویسنده: نارک هارطونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46 عصر 17 آذر 1387 نمایشگاهی به همت فرهنگستان هنر، با همکاری موزۀ هنرهای معاصر ایران، مجموعۀ فرهنگی  هنری سعدآباد و...

معرفی کتاب روحم با تو به وجد می آید

نویسنده: بیژن تلیانی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46   کتاب ((روحم با تو به وجد می آید)) بیژن تلیانی نویسندۀ کتاب: کمال یالچین ترجمۀ: سدیک داویدیان ناشر: کتاب سیامک...

رونمایی و معرفی کتاب معماری وارطان هوانسیان

نویسنده: آرمیک نیکوقوسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46 مراسم رونمایی کتاب معماری وارطان هوانسیان، از معماران تأثیرگذار در معماری نوین ایران، در تاریخ 26 دی 1387، در...

معرفی کتاب های پان ترکیسم،یک قرن در تکاپوی الحاق گری و پان ترکیسم و ایران

نویسنده: ایساک یونانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46 مراسم معرفی کتاب های پان ترکیسم، یک قرن در تکاپوی الحاق گری، نوشتۀ جیکوب لاندو، ترجمۀ دکتر حمید احمدی[1] و کتاب...

هاکوپ هوناتانیان،نقاش دربار ناصری

نویسندگان: زویا خاچاطور و پوراندخت شمعی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46 درنیمۀ اول قرن نوزدهم میلادی، به دلیل مسائل سیاسی و درگیری های پی در پی در منطقۀ قفقاز، گرجستان و...

سپاهبدان ارمنستان در سده های چهارم و پنجم میلادی

نویسنده: گارون سارکسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46 در ارمنستان باستان و سده‌های میانه، فرماندۀ کل سپاه را اسپاراپت[1] می‌نامیدند. واژۀ اسپاراپت از دو واژۀ پهلوی اسپه...

آنی،اسطوره ای ناکام

نویسنده: آرپی مانوکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46 نوشتار حاضر نگاهی اجمالی است بر سرگذشت شهری بی نظیر که وجود آن نه تنها جلوه ای خاص به تاریخ ارمنستان بخشیده بلکه...

تاسیس انجمن های مخفی ارمنی در قرن نوزدهم

نویسنده: تورج خسروی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46 پس از جنگ كریمه، سال های1856-1876م آغاز فصلی جدید در تاریخ اروپا و نیز امپراتوری عثمانی به حساب می آید. در خلال این...

دیر قره کلیسا

نویسنده: شاهن هوسپیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 46 دیر تادئوس مقدس یا قره کلیسا در شمال غرب ایران، در شهرستان ماکو، از توابع سیاه چشمه، در استان آذربایجان غربی و در...