ـ هوسیک آرا: جهان، آنچنان که تو تعریف کرده بودی، زیبا نیست، خدا… ـ تادئوس تونویان: رحم نکن! پیروز شو و رحم کن! ـ نونا بغوسیان: حکایت در این سوی مرز آغاز نمیشود و حکایت در آن سوی مرز به پایان نمیرسد… ـ گاگیک سارویان: درّه عمیقی بود، تاریک… خواستم پایین بروم، چیزی دکلمه کنم، مثلا متزارنتس(1)… خواستم درّه پُر شود از نور، تا یکی شود با گستره افق… ـ فرونزیک گیراگوسیان: زندگی یک مجازات آسمانیست، یک شمع سوزان در تاریکی. عشق میگوید به پشتِ سر نگاه نکن، خاطره میگوید به روبهرو نگاه نکن… ـ گورگن بارنتس: قرص ماه را دوست دارم. فلاخن را برمیدارم وُ به ماه سنگ میاندازم. باور کنید گاهی درست به هدف میخورد. ـ سمبات بونیاتیان: زمان گَردیست بر ناقوسهایی که خاموش نواخته میشوند. لحظهای ایستادم، تا بشنوم دارکوب چگونه سوراخ میکند قلب جنگل را. ـ شانت مگردیچیان: مردم دوُر پیالههای شراب جمع میشوند. هیزم افروخته نیاکانمان را به یاد آوردم. ـ گئورگ تومانیان: عجیب است تقریبأ زیر همه شعرهای من میشود به راحتی نوشت آخ! ـ نائیرا هامبارتسومیان: وقتی به استقبالت نمیآیند، معنیاش آن نیست که نیامدهای. پینوشت:
|
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 97سال بیست و پنجم | پاییز 1400 | 247 صفحه
|