نویسنده: غلامرضا کیانی


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43

آن قدر از عمر من می گذرد که نمی توانم خیلی چیزها را به یاد بیاورم. اما افرادی را که در کنارشان می سوختم و می گذراندم هرگز فراموش نمی کنم؛ افرادی که دوستشان داشتم وگرمی بخش دست و دلشان بودم. آن روزها روزهای زندگی بود! هرچند گاهی وقت ها تلخی زمانه مرا هم نگران می کرد اما روزهای خنده و آشتی هم کم نبود. زمستان ها را می گذراندیم و می خندیدیم و خانه گرم و روشن می ماند. بچه ها را نگاه می کردم و می دیدم که چطور مثل شعله های آتشِ تازه نفس، قد می کشند و من و پدربزرگ و صندلی گهواره ای اش هم صحبت بی صدای هم بودیم. مادربزرگ هم بود. با میل های کوتاه بافتنی اش و شالی که انگار هرگز تمام نمی شد. قصه های گاه تکراری اش همیشه شنیدنی بود. بچه ها با میل دراز می کشیدند و من به آرامی دست گرمم را بر تنشان می کشیدم تا یواش یواش خواب شیرین، آنها را در آغوش بکشد.

پدربزرگ هم قصه می شنید و لبخند زنان به من زل می زد و من بی آنکه چیزی بگویم برای کشیدن چپق نقره کوبش به او آتش تعارف می کردم و او بی آنکه چشم از من بردارد چپق می کشید و گاهی نمی خندید و در فکر پدر و حرف هایش بود که می گفت امسال یا سال بعد یا به همین زودی ها آذوقۀ زمستانشان را هم برای مالیات از چنگشان در خواهند آورد و من یک تنه تمام زمستان را تسکینشان بودم.

آخرین کسی که هر شب کوبۀ در را می زد پدر بود. از مزرعه می آمد. با بوی نان و لبخند با بچه ها رو به رو می شد و آرامش بر لبانش نقش می بست. آن لحظه ها پدر بود که خانه را گرم می کرد.

سفره ای که مادر پهن می کرد ساده، صمیمی و دلپذیر بود. نان و سیب زمینی، آش گرم، کرۀ خانگی و گاهی هم چند خوشۀ انگور. در کنار سفره، پدر از وضع محصول امسال می گفت و تصمیم دولت برای بالا بردن مالیات ها. می گفت مقامات کلیسا هنوز شک دارند که برای دادخواهی پیش شاه بروند یا نه و همه سر می جنباندند و می دانستند که ماندنشان در دست آنهاست. مادر نیز به همراهی مادربزرگ از کوچ بزرگ می گفت. از روزهایی پیش از این که مادربزرگ هنوز آنها را در خاطرات ده سالگی اش به یاد داشت. از آخرین خاطرات پدر و مادرش. و من در کنار همین حرف ها دستم گرم و دلم همیشه روشن بود!

اما آن روز اتفاق افتاد. بیدار شدم و گرمی خانه با ساکنان و خانواده ام ازدست رفته بود! هم اتاقی های مهربانم را دیگر هرگز ندیدم. تنم یخ کرد. آنها رفته بودند و مرا رها کرده بودند. من در جای همیشگی ام نشستم و گوش خواباندم. روزها و روزها… اما طلوع و غروب می آمد و می رفت و انگار سال ها بود که همه مرده بودند و من فکر می کردم شاید به کوچ تن داده اند و روزی برخواهند گشت.

یک شب صدایی مهیب مرا از خواب پراند. این اولین باری بود که از شدت تنهایی می ترسیدم. انگار زمین دهن باز کرده بود و با تمام وسعتش در گوش من فریاد می کشید. زیر پایم لرزید، ضربه ها داشتند تنم را خرد می کردند و از گلوی سوختۀ من فریادی در نمی آمد.

داشتم نفس های آخررا می کشیدم که ناگهان همه چیز آرام شد. دستی که فرمان آتش بس داده بود آوار را از رویم کنار زد. من را که دید شناخت. اما من هرگز او را ندیده بودم. با دو نفر دیگر تن زخمی ام را بلند کردند و با احتیاط از زیر آوار بیرون کشیدند. و بعد از آن چیزهایی که همه برایم تازگی داشت زخم هایم را بستند و یک جای کوچک و امن به من دادند.

گاهی دلم برای خانه تنگ می شود اما کوچ قسمت ناگزیر من هم شد. مثل یک آتشفشان خاموش فقط ظاهر خود را حفظ می کنم ولی می دانم که متعلق به اینجا نیستم. حالا دیگرمن هم با شنیدن اسم کوچ مثل مادربزرگ تنم می لرزد!

پی نوشت ها:

1- مهندس غلام رضا کیانی عضو هیئت علمی دانشگاه هنر اصفهان است. ایشان از جمله مرمتگرانی است که در احیاء بناهای تاریخی ارمنیان با شورای خلیفه گری ارامنۀ اصفهان همکاری های نزدیک داشته و داستان کوتاه حاضر نیز از زبان بخاری دیواری خانۀ تاریخی جلفا که نویسنده از مرمتگران آن بوده نقل شده است.      

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43
سال دوازدهم | بهار 1387 | 128 صفحه
در این شماره می خوانید:

پوشاک ارمنیان فریدن

نویسنده: زویا خاچاطور فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43 پس از مهاجرت ارمنیان به ایران، به خصوص اصفهان، مهاجران برحسب خصوصیات قومی، که شامل گویش، پوشش و آداب و سنت بومی می...

ارمنیان و سلسله اشکانی پارت ها

نویسنده: آرپی مانوکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43  نوشتار حاضر مروری گذرا دارد بر آنچه مشترکات تاریخی دو قوم ارمنی وایرانی را در دورۀ سلطنت اشکانیان شامل می شود....

معرفی کتاب کشتزار چکاوک ها

نویسنده: تنی یعقوبیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43  مقدمه کشتـــزار چــکاوک ها،[2] آخریــن کتــاب آنتونیا آرسلان، برندۀ جایزۀ پی ای ان کلاب[3] سال 2005، آغاز یک سه...

سفر مرگ

نویسنده: فتحیه چتین / ترجمه: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43 آن سال هِرانوش کلاس سوم را هم با موفقیت به پایان رسانده بود. از آنجا که کودک بسیار باهوش و...

معرفی کتاب مادربزرگ من

نویسنده: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43 اشاره فتحیه چتین نویسندۀ کتاب مادربزرگ من در سال1950م در شهر کوچک معدن در استان الازیغ ترکیه دیده به جهان گشود....

سخنرانی روبرت بگلریان در مراسم یادبود نژادکشی ارمنیان

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43 ((به نام خدا. با ســلام بـه حضار گــرامی، نمایندگان محترم مجلس چه در دوره های پیشین و چه حال، نویسندگان، مورخان، اساتید، مدعوین و برگزار...

نگاهی به آذربایجان و قفقاز و مسائل پان ترکیسم

نویسنده: آریاسب دادبه فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43 با درود به روان هزاران انسان شریفی که 93 سال پیش در چنین روزی قربانی تفکــری پلید شدند. پافشاری ارمنیــان جهان در...

انکار بس است،پذیرش!

نویسنده: علی دهباشی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43 امروز روزی در 93 سال پیش فاجعه ای عظیم در تاریخ بشریت اتفاق افتاد كه هنوز ابعاد گستردۀ این واقعه كاملاً شناسایی نشده...

گزارش مراسم یادبود نود و سومین سالگرد نژادکشی ارمنیان

نویسنده: گارینه داوتیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43 به منظور گرامی داشت یاد و خاطرۀ 1/5 میلیون شهید ارمنی، که در1915م به دست کارگزاران دولت عثمانی از سرزمین آبا و...

او یک ارمنی بود

نویسنده: یلدا / ترجمه: آرپی مانوکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43 در 1968، زمانی که هنوز به دبستانی در حوالی میدان تاکسیم می رفتم، پدرم روزها در قهوه خانه ای کار می...

هویت ترکیه نوین و نژادکشی ارمنیان

نویسنده:  استپان اچ.آسطوریان / ترجمه: روبیک آقاجانیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43 مسلک‌های ملی‌گرایانۀ ترکی،که با آغاز قرن بیستم در امپراتوری عثمانی به ظهور رسید، دو...

نقش ارمنیان در امپراتوری عثمانی

نویسنده: هراچیا آچاریان / ترجمه: آرمیک نیکوقوسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43 ترک های آسیای مرکزی، پس از فتح روم شرقی و تأسیس دولت عثمانی، علاوه بر تسلط کامل بر روم...

قتل عام ارمنیان در مراجع بین المللی

نویسنده: ایو ترنن / ترجمه: ژیلبرت مشکنبریانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 43 از بهار 1915 تا پاییز 1916م بیش از 5/1میلیون تن از ساكنان ارمنی دولت عثمانی قتل عام شدند؛...