نویسنده: باگرات اولوبابیان/ ترجمه: ادوارد هاروتونیان


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33

اشاره

باگرات اولوبابیان، نویسنده و پژوهشگر تاریخ، در سال 1925 در منطقهٔ خودمختار قراباغ به دنیا آمد. در سال 1944 دورهٔ موسسه تربیت معلم شوشی را در زادگاه خود به پایان رسانید سپس در رشتهٔ زبان و ادبیات ارمنی در دانشکدهٔ علوم انسانی باکو به تحصیل پرداخت. از سال 1949 تا 1967 ریاست انجمن نویسندگان آذربایجان شوروی، شاخهٔ منطقهٔ خودمختار قراباغ را به عهده داشت و هم زمان سردبیر نشریهٔ قراباغ شوروی بود. در سال 1968 در ایروان مستقر گردید و سال بعد با دفاع از رسالهٔ علمی خود با عنوان تاریخ آرتساخ (قراباغ) تا سدهٔ دهم (میلادی) موفق به دریافت درجهٔ نامزدی علوم در رشتهٔ تاریخ شد و به عنوان کارشناس ارشد در بخش تاریخِ فرهنگستان علوم ارمنستان به کار تحقیق پرداخت.

نخستین مجموعهٔ اشعار او در سال 1952 به نام سرود کار و صلح منتشر شد. از آن پس چندین مجموعه اشعار و داستان و سه رمان از آثار ادبی او به نام های خاک میهن (1959)، انسان (1963) و سردارآباد (1991) انتشار یافته است.

بررسی های تاریخی اولوبابیان در زمینهٔ تاریخ و فرهنگ ارمنی و به طور عمده تاریخ سرزمین زادگاهش و حکومت های آن است. برخی از آثار او به این شرح اند:

تاریخ آرتساخ از آغاز تا روزگار ما (1994)؛ تاریخ اجمالی سرزمین آقوانک (ارّان) (1997)؛ ترجمهٔ تاریخ ارمنستان قازار پاربی (پاربِتسی) از زبان کهن ارمنی به زبان کنونی (1982).

اولوبابیان در سال 2001 (1380ش) در ارمنستان وفات یافت و در ایروان به خاک سپرده شد.

مقالهٔ ‹‹خاچکار›› از مجموعهٔ زروتساران[1] او ترجمه شده و تصویرها به انتخاب مترجم از مجموعهٔ خاچکارهای ارمنی تألیف لئون آزاریان چاپ 1978 حوزهٔ دینی اجمیادزین[2] برگرفته شده اند.

باگرات اولوبابیان

اقوام و ملل مختلف واژه هایی را به بشریت اهدا کرده اند که ترجمه نمی شوند، واژه هایی که معرف گوشه هایی از زندگی نامه و یا ارزش های منحصر به فردِ فرهنگ مادی یا معنوی آنها هستند. یکی از واژه هایی که از زبان ارمنی به دنیای متمدن راه یافته واژهٔ ‹‹خاچکار›› است. این واژه معرف عرصه ای از هنر حجاری است که در دوران باستان و سده های میانی منحصراً در ارمنستان و سرزمین هایی که ارمنیان در آن اقامت گزیده بودند رواج داشت.

در دوران پادشاهی وان یا آرارات[3](سدهٔ نهم تا هفتم پ م) استادکاران سنگ تراش ارمنی گونه ای سنگ یادبود برپا می کردند که از دو قطعه تشکیل می شد: یک پایهٔ مکعبی که در زمین قرار می گرفت و یک لوح سنگی پرداخت شده که با دنباله ای در گودی ایجاد شده در رویهٔ فوقانی مکعب سنگی استوار می شد و بخش اصلی سنگ یادبود را تشکیل می داد. روی لوح شرح اقدامات شاهان در زمینه های عمرانی، نظامی، اقتصادی و غیره حجاری می شد(تصویر1). اغلب این سنگ نوشته ها با نقش های تزیینی و نگاره های هنری زمان خود همراه بودند. در سده های بعد، به خصوص در دورهٔ آغازین سده های میانی نقش های تزیینی از نظر طرح و مضمون تنوع بیشتری یافتند. به این ترتیب، اثر سنگی باستانی به دوران جدید تاریخ ما رسید، بی آنکه شکل ظاهری و کاربرد آن تغییر یابد، تنها نقش ها و آرایه ها تغییر یا درست تر بگوییم تحول یافتند، غنی تر و متنوع تر شدند و تأثیر دوره های مختلف در جزییات آرایه ها بازتاب یافت. این گونه بود که نقش صلیب بر روی لوح باستانی نمایان شد و رفته رفته قسمت مرکزی آن را در اختیار گرفت و شاخص آن شد، نام خود را به سنگ یادبود داد و خاچکار[4] پدید آمد.

تصویر 1: سنگ نوشته خط میخی دوران پادشاهی وان (اورارتو)

پیدایش و روند شکوفایی خاچکار هنوز مورد بررسی کامل قرار نگرفته است ولی بر اساس داده های باستان شناسی و مطالب متون کهن و آثار بر جای مانده می توان خطوط اصلی مراحل رشد هنر حجاری خاچکار را نشان داد.

صلیب به منزلهٔ نقش تزیینی در آثار بازمانده از اقوام مختلف دیده شده و شکل اولیهٔ آن صلیب با چهار بازوی مساوی بوده است. صلیب در زمینه های مختلف در فرهنگ های پیش از دوران مسیحیت، در مقام نقش تزیینی جایگاه مسلطی داشت که قطعاً نماد چهار عنصر اصلی جهان یعنی باد، آب، خاک و آتش بود. آثار باستانی صلیب که به دوران ما رسیده به صورت جداگانه (صلیب سنگی با بازوهای مساوی) و یا به شکل نقش صلیب درون یک دایره محیطی است که دایره احتمالاً نماد جهان است. این گونه نقش های صلیب در معابد پیش از مسیحیت و سنگ های بناهای مختلف به ویژه برسرستون ها دیده شده اند.

در دوران اولیهٔ مسیحیت، ظاهراً بر مبنای سنّت تصلیب مسیح صلیب کاربرد وسیع پیدا کرد و به منزلهٔ نشان مقدس نماد آرمان های دیانت نو شد. در منابع ارمنی (تاریخ آگاتانژ،[5] تاریخ ارمنستان اثر موسی خورنی[6]، تاریخ تارون[7]اثر هووهان مامیکونیان[8] و غیره) اطلاعات موثقی موجود است مبنی بر آنکه مُبلّغان و رزمندگان دیانت نو درمحل معابد تخریب شدهٔ دین کهن و در میدان ها و بر جاده ها به نشانهٔ پیروزی دیانت نو صلیب های چوبی می نشاندند اما صلیب چوبی دوام چندانی نداشت و ناگزیر باید راهی برای دوام بیشتر آن پیدا می شد. در اینجا بود که تجربهٔ سده های گذشته – دوران پادشاهی وان و دوره های بعد – به یاری دیانت نو آمد. صلیب چوبی به صلیب سنگی تبدیل و بر پایهٔ سنگی ساده ای استوار شد.

حجاری صلیب که در آغاز به شکل صلیب سنگی مشابه صلیب چوبی و یا به صورت نقش صلیب با بازوهای مساوی درون دایرهٔ محیطی بود، در طول دهه ها و حتی سده ها (سده های 4 – 6 م) مضمون تزیینی غالب در ارمنستان بود. صلیب سنگی در انتهای زیرین دنباله ای داشت که در فرورفتگی حفر شده بر رویهٔ فوقانی پایه ای حجیم قرار می گرفت. صلیب درون دایرهٔ محیطی در واقع نوعی نقش تزیینی بر روی پایه یا ستون سنگی بود. از این آثار نمونه های بسیاری، بیشتر در محل های اولیه شان، به صورت ستون یادبود، سنگ مزار و جزییات نقوش تزیینیِ بناهای کلیسایی یا غیرکلیسایی برجای مانده است.

تصویر 2: نورادوز خاچکار با بازوهای مساوی،سده 10-11م

صلیب سنگی و صلیب درون دایرهٔ محیطی هر دو برای نقش های تزیینی به خصوص برای یادبودنگاری فضای اندکی داشتند (تصویر2) حال آنکه آثار دوران باستان در هر دو مورد، به خصوص یادبودنگاری که هدف اصلی ایجاد اثر بود، بسیار غنی بودند. ظاهراً، این شکل صلیب در هر دو گونهٔ آن کم جاذبه و به سبب بازوهای مشابه و مساوی، یکنواخت و خسته کننده بود و عمر درازی نمی توانست داشته باشد. علاوه بر آن، صلیب سنگی به آسانی آسیب می دید و بازوهای آن می شکست و اثر، نقش و کارکرد خود را از دست می داد. ناگزیر صلیب سنگی و صلیب درون دایرهٔ محیطی می بایست جای خود را به شکل جدیدی می سپردند و آن نقش کشیده صلیب بر رویهٔ سنگی تراشیده بود. در این حالت، صلیب با شکل جا افتاده تری ظاهر می شد: بازوی بالایی از بازوهای افقی درازتر و بازوی زیرین درازتر از بازوی بالایی بود. با این شکلِ صلیب شکل باریک و کشیدهٔ سنگ مشخص می شد. شکلی که ظاهر کلی اثر را خوش نماتر می کرد. به ویژه آنکه در طرح نو، شکل صلیب را با نقش های حجاری شده تزیین می کردند، نقش هایی که رفته رفته متنوع تر و زیباتر شدند و در آنها تصاویر گیاهان و اشکال هندسی به کار گرفته شد.

آثار یادبود دوران پیش از مسیحیت و دورهٔ اولیهٔ مسیحیت و پایه هایی که برای آنها ساخته می شد ساده و بدون آرایه های پیچیده بودند ولی از سدهٔ پنجم میلادی استادکاران ارمنی عناصر هنری را در تصاویر ساده وارد کردند و آرایه ها به تدریج پیچیده تر و متنوع تر شدند؛ مثلاً، در بازوهای صلیب برگ های گیاه یا گلبرگ ها و اغلب اشکال هندسی حجاری می شدند (مانند مثلث های حجاری شده روی سرستون معبد پیش از مسیحیت که در حفاری دهستان جارتار[9] قراباغ از خاک درآمده است). در واقع، در آثار بازمانده از سدهٔ پنجم میلادی عناصر هنریِ حجاری پیشرفتهٔ نقشِ صلیب در حالت اولیهٔ خود مشاهده می شوند. در صلیب به دست آمده از حفاری های دوین[10]، تناسب صلیب های دوران متأخر دیده می شود (بازوی زیرین بلندتر با آرایه های بسیار باشکوه) و بازوها با نیم کره های حاشیه ای آراسته شده اند.

این موضوع دربارهٔ صلیب های سنگی نیز مصداق دارد. قطعات یافته شده در اُزون[11]، دوین و دیگر نقاط نشان می دهند که در سده های پنجم تا ششم میلادی بازوی زیرین صلیب های سنگی بلند بود و آرایه ها ساده و بی پیرایه بودند.

باید گفت که بعدها، هنگامی که خاچکار به گونه ای که ما می شناسیم فراگیرشد، صلیب سنگی و صلیب درون دایرهٔ محیطی از رده خارج نشدند. در آثار دوران متأخر، صلیب با دایره محیطی اغلب در نقش های حاشیه ای خاچکار ها، بر مرکز سرستون ها، بر دیوار های کلیساها و بر روی سنگ مزارها به منزلهٔ علامت پایانی اثر به کار رفته و به تنهایی کاربرد نداشته اما صلیب سنگی به صورت اثر جداگانه تا سده های متأخر نیز همچنان کاربرد داشته است و رشد و سیر تکامل آن را از نمونه های حفظ شده به خوبی می توان دنبال کرد. نمونهٔ بارز آن صلیب سنگی دیر قامِش (1640م) است که هم اکنون در اجمیادزین مستقر است و در آن حجاری نقش های تزیینی بسیار زیبا و از نظر راه حل های کلی هنری در سطح فوق العاده است.

با وجود این، خاچکار به منزلهٔ پدیده ای ویژه و در نوع خود استثنایی در اصل به گونه ای از حجاری صلیب اطلاق می شود که در سده های هشتم تا نهم میلادی تکامل یافت و آن حجاری نقش صلیب با بازوهای نامساوی است که بر زمینه ای از نقش های متنوع گیاهان و اشکال هندسی جای گرفته و خود نیز از همان آرایه ها شکل گرفته است. دیدیم که گونه های نخستین حجاری این گونه نقش صلیب در سدهٔ پنجم میلادی وجود داشته است و در سده های ششم تا هفتم میلادی رشد آن می بایست بسیار چشم گیر بوده باشد. این موضوع را از قطعات حفظ شده و به خصوص از شکوفایی عظیم معماری ارمنی در سدهٔ هفتم میلادی می توان نتیجه گرفت، سده ای که در آن آثاری چون کلیسای هریپسیمه[12]، معبد زوارتنوتس[13] و دیگر آثار شکوهمند ایجاد شده اند.

متأسفانه، خاچکار های این دوره در حملات اعراب از بین رفتند. در آثار تاریخ نگاران ارمنی، اطلاعات موثقی وجود دارد دایر برآنکه انهدام در همه جا و در سطحی فراگیر صورت گرفته است. قِوُند[14] تاریخ نگار از وحشیگری هایی سخن می گوید که به فرمان خلیفه یزید (720-725 م) در ارمنستان صورت می گرفت و طی آن کلیهٔ تمثال نگاری های ساخته و پرداختهٔ مسیحیان را از بین می بردند و ‹‹نشان های صلیب مسیح [خاچکار ها] را که در مجموعه های سه گانه به نام و نشانهٔ ستایش تثلیث برپا شده بودند،تخریب می کردند».

مُوسِس داسخورانی[15](داسخورانتسی) نیز دربارهٔ وقایع سدهٔ نهم میلادی مطلب مشابهی دارد و شرح می دهد که حاکم مستبد آذربایجان به ارمنستان تاخت. او ‹‹هر جا که پای می گذاشت کلیساهای خداوند را ویران می ساخت، نشان مسیح [خاچکار] را هر جا که می دید تخریب و با خاک یکسان می کرد».

ممکن است بگویند که دشمنان، بنا بر این مستندات، کلیساها را نیز ویران می کردند. با وجود این، امروزه نمونه های باشکوهی از کلیساهای سده های پنجم تا ششم و به ویژه سدهٔ هفتم میلادی برجای مانده است. آری، درست است زیرا با آنکه فرمان چنین بود که همهٔ معابد مسیحیان با خاک یکسان شوند ولی این کار در یک حمله میسر نبود. به علاوه بناهای نیمه ویران دیرها را بعدها – گاهی با تمام جزییات – بازسازی می کردند و به صورت نخست برمی گرداندند، حال آنکه بازسازی خاچکار تخریب شده و ‹‹با خاک یکسان شده›› میسر نبود.

به گمان ما پژوهشگرانی که می پندارند خاچکار به صورتی که امروز موجود است بعد از سدهٔ نهم میلادی ساخته و پرداخته شده است و استادکاران روی خاچکار ها از نیمهٔ دوم سدهٔ نهم تاریخ نهاده و نقش های تزیینی حجاری کرده اند در اشتباه اند. در واقع، نیمهٔ دوم سدهٔ نهم در مناسبات ارمنیان و اعراب نقطهٔ عطفی به شمار می رود. قیام های ضد عرب در نیمهٔ اول این سده (مانند جنگ های پیروزمندانه سهل سِمباتیان و ابوموسه علیه دستگاه خلافت، قیام در ساسون و نبردهای پیروزمندانه در دیگر نقاط) متجاوزان بیگانه را مجبور کرد تا ارمنیان را دست کم نگیرند و حقوق سیاسی و فرهنگی آنان را محترم بشمارند. در سال 855 م دستگاه خلافت ناگزیر شد تا آشوت اول باگراتونی[16] را در مقام امیر ارمنیان و در سال 862 م در مقام امیرالامرای ارمنیان، گرجیان و ارانیان[17] بپذیرد و در سال 885 م پادشاهی دودمان باگراتونی را در ارمنستان به رسمیت بشناسد. از آغاز حکومت آشوت، تعرضات اعراب در سرزمین ارمنستان (از آن جمله تخریب خاچکار ها) متوقف شد. به همین علت است که از دههٔ 850 م خاچکار هایی با نوشتار و تاریخ ساخت بر جای مانده است.

دوران حکومت خاندان باگراتونی (885-1045 م) برای ارمنستان دورهٔ شکوفایی بارز سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بود. در این میان هنر ساخت خاچکار نیز رشد چشمگیری کرد که نمونه های آن در تمامی استان ها بر جای مانده است. در این دوره است که معماری و حجاری خاچکار سیمای نهایی خود را می یابد و به کمال می رسد به گونه ای که در مراحل بعدی شکوفایی با ظاهر کلاسیک و خصوصیات جا افتاده و ضابطه دار به حیات خود ادامه می دهد.

خاچکار های نیمهٔ دوم سدهٔ نهم میلادی به یقین واجد کلیهٔ عناصر مهمی بودند که زمینهٔ گسترش آنها در سده های بعد فراهم شد: تخته سنگ با رویهٔ مستطیل که بر پایهٔ سنگی استوار است و رویهٔ آن رو به جنوب است، صلیبی بر آن کنده کاری شده و پیرامون آن آرایه هایی از اشکال هندسی و تصاویر گیاهان وجود دارد و حاشیه ای از نقش های تزیینی همهٔ اینها را فرا می گیرد. نگاه کنید به خاچکار گریگور، فرزند آتر نِرسه[18] در مازرای بزرگ[19]، سال 881م (تصویر3)، خاچکار در تالین[20] سفلی، سدهٔ نهم میلادی (تصویر4)،آثار دیگر در نورادوز[21](تصویر5)،روستای مارتیروس[22](تصویر6) و دیر هاقپات[23]، سده های نهم و دهم میلادی. حاشیه ٔ خاچکار رفته رفته دارای تنوع بیشتر و آرایه های ظریف تر می شود تا آنجا که در خاچکار بِجنی[24]، سال1031 م، خاچکار های تساخاتس کار[25]، سال1041م (تصویر7)، خاچکار های سدهٔ یازدهم میلادی در هاقپات (تصویر8) و دیگر نقاط شکل کامل و نهایی خود را به دست می آورد. آنچه در این میان دیده نمی شود قرنیز بالایی خاچکار است که نمونه های بسیار زیبای آن را از سدهٔ دوازدهم میلادی به بعد مشاهده می کنیم. گو اینکه در خاچکار تساخاتس کار در یقگنازور[26] این قرنیز وجود دارد که مؤید آن است که دراین زمان یعنی سدهٔ یازدهم میلادی، خاچکار واجد تمامی ویژگی های اصلی و فرعی خود بوده است. استاد کار سازندهٔ خاچکار تساخاتس کار ظاهراً هنرمند برجسته ای بوده چرا که نه تنها دستاوردهای استادان پیش از خود را در اثر خود گردآورده که جزییات بسیار ویژه ای را نیز آفریده است؛ برای مثال، دو صلیب کوچک که زیر بازوهای صلیب اصلی پناه گرفته اند. بنا به سابقه می بایست از لبه های نقش دار بازوی زیرین صلیب ‹‹بر می آمدند›› ولی در اینجا از بازوی زیرین صلیب دو دست درآمده و دو صلیب کوچک را روبه بالا گرفته اند.

با جمع بندی این دیدگاه ها می توان گفت که خاچکار با تمام گونه های خود تا سدهٔ یازدهم میلادی شکل گرفته بود. هر چند نمونه های کلاسیک خاچکار ها در سده های دوازدهم تا چهاردهم میلادی باید ایجاد می شد. همچنان که شعر و ادب ما از گذشته های دور وجود داشته است ولی فقط در سدهٔ دهم میلادی به اوج خود رسید و برای رسیدن به اوج مردی به نام گریگور نارِکاتسی[27] باید به دنیا می آمد. به همین قیاس برای رسیدن به کمال در هنر خاچکار باید هنرمندانی چون پوقوس[28] و خلف شایستهٔ او، مومیک[29]  زاده می شدند.

به این ترتیب، ویژگی های مهم خاچکار ها را می توان چنین برشمرد: خاچکار همانند آثار یادبود سنگی پیش از خود دارای یک پایهٔ سنگی است که روی آن تخته سنگی با تناسب های ویژه می نشیند. نسبت بلندی تخته سنگ به پهنای آن دو برابر و بیشتر است. مرکز تخته سنگ جایگاه نقش خاچکارست که روی یک ترنج نقش دار یا آرایهٔ پله ای قرار می گیرد. همهٔ اینها در یک قاب مستطیلی مرکب از نقش های درهم بافته بسیار متنوع جای گرفته اند که جزییات هنری اثر را در برمی گیرد. قسمت بالای تخته سنگ، با آرایهٔ متفاوتی از قاب مستطیلی جدا می شود و برای هدف دیگری اختصاص می یابد. اینجا، در میان آرایه های به هم پیچیده و در هم بافته، نوشتار اصلی خاچکار حجاری می شود و یا آرایه های دیگر در آن جای می گیرند. [در این محل] اغلب تمثال های مسطح یا حتی برجسته حجاری می شوند که در بیشتر موارد معرف خداوند، عیسی مسیح، مریم مقدس، قدیسان یا سفارش دهندگان روحانی و غیر روحانی اثر هستند. در آثار برتر رویهٔ پایه ها نیز پرداخت و حجاری شده است و سطوح خالی آنها برای ثبت یادبودها به کار گرفته می شوند. البته، جایگاه سنتی یادبودها پشت تخته سنگ است ولی اغلب اتفاق می افتد که بخش هایی از نوشتار، تاریخ بنا و نام استادکار همراه با نوشتار اصلی نمی آیند بلکه زیر بازوهای صلیب، درون ترنج پایه یا هر جای دیگر حجاری می شوند.

خاچکار ها را در اماکن مقدس، گورستان ها، حاشیهٔ جاده ها، به ویژه در محل انشعاب راه ها و گاه بر صخره ها و تپه ها می نشاندند. گاهی، خاچکار خود مقر خود را می آراست و آن را مشخص می کرد. خاچکار جاسازی شده در دیوارها تقدس ویژه ای داشت. برای آن گودی مناسب در دیوار جاسازی می شد و خاچکار با قفل و بست شدن در دیوار نه تنها باشکوه ترین آرایه که نشانهٔ تقدس بنا می شد. به طور کلی، در بناهای مهم معماری و به ویژه در کلیساها حجاری نقش صلیب کاربرد فراوان داشت و آن را بر بالای درگاه ها، بر نماهای مهم و بر همهٔ کلیساهایی که نامشان ‹‹نشان مقدس›› [صلیب] بود قرار می دادند. در این کاربری نیز، صلیب از همهٔ جزییاتی که بر روی خاچکار ملاحظه می شوند برخوردار است: از حجاری ساده تا شکوهمندترین نقش های درهم بافته، از نقش های گیاهان و اشکال هندسی تا حجاری هنرمندانهٔ صحنهٔ تصلیب. نمونه های برجستهٔ این گونه نقش صلیب ها در دیر هاقپات، دیر ساناهین[30](تصویر9)، بر ورودی پیش صحن (گاویت) دیر گِقارد[31] که درون صخره حفاری شده است، سدهٔ سیزدهم میلادی (تصویر10)، در یِقوارد[32]، پیشانی باختری کلیسای دو طبقهٔ مریم مقدس، سال1301م و در دیر گانزاسار[33] 121- 1238م حفظ شده است. اثر اخیر از نظر غنای حجاری های تزیینی و شکوه اثر بین آثار مشابه برترین است.

یادبودنگاری شناسنامهٔ خاچکار است. در آن منظور و شرایط برپا داشتن خاچکار، نام های سفارش دهنده و استادکار قید می شود. از این اطلاعات بیوگرافی خاچکار که اغلب با تاریخ مردم و وقایع مهم زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آنان بستگی دارد آشکار می شود و از این حیث یک سند وقایع نگاری به شمار می رود.

قدمت وقایع نگاری به اندازهٔ قدمت ساخت آثار یادبود است. در کهن ترین نمونه های خط میخی آشور، آثار وقایع نگاری حاوی شرح رویدادها و اطلاعات دربارهٔ چهره های مهم تاریخی و داده های دقیق گاه شماری به دست آمده است. شاهان حکومت وان یا آرارات [اورارتو] نیز اتفاقات مهم و پیروزی ها و اقدامات عمدهٔ عمرانی زمان خود را به خط میخی به نسل های آینده می سپردند.

احتمالاً در آن زمان ها، تخریب یادبودنگاری های خط میخی پدیده ای عادی بوده، زیرا اغلب سنگ نوشته های به دست آمده حاوی نفرین یا تهدید کیفرهای گوناگون الهی خطاب به آنانی است که به خود جرئت دهند سنگ نوشته را تخریب کنند یا سنگ را ‹‹در آب اندازند».

اما از آنجا که خاچکار خود شیئی مقدس به شمار می رفت مسیحی واقعی به آن دست درازی نمی کرد ولی برای غیرمسیحی روشن است که نه قانون مدوّنی وجود داشت و نه بیم از تنبیه الهی نقشی می توانست داشته باشد. بنابراین، اگر گاهی در نوشتهٔ رویهٔ خاچکار نیز به نفرین و یا تهدیدی بر می خوریم بنا به درخواست سفارش دهنده بوده است. برعکس، این اعتقاد وجود داشت که خاچکار از تعرض مصون خواهد ماند و به شیئ مقدسی تبدیل خواهد شد که مردم در برابر آن لب به دعا می گشایند. بنابراین، از دعاکنندگان درخواست می شد که در دعاهای خود سازندگان خاچکار یعنی سفارش دهنده، استادکار و خویشان آنان را یاد کنند.

در دورهٔ متأخر فئودالیزم به سبب اعتقاد به تقدس و آسیب ناپذیری خاچکار ها شمار بسیاری از آثار وقایع نگاری را نه بر دیوارهای بناهای غیرمذهبی یا روی صخره ها و سینهٔ کوه ها که بر روی خاچکار ها نگاشته اند. این گونه وقایع نگاری اغلب هزینه های هنگفتی برای سفارش دهنده در بر داشت زیرا بر سطوح مختلف خاچکار پرشکوه و پایهٔ آن حجاری می شد (تصاویر 11 و12).

سنگ نوشتهٔ خاچکار بیش از همه در برابر نیروهای مخرب طبیعی آسیب پذیر بود زیرا نوشته ها اغلب بر بدنهٔ هموار پایه حجاری می شدند و این قسمت در برابر باد و باران و سرما و آفتاب بیش از رویهٔ خاچکار که پیش آمدگی قرنیز سنگی آن را محافظت می کرد آسیب می دید. از سوی دیگر از نقش های کم و بیش آسیب دیده و فرسایش یافته شکل اولیهٔ خاچکار قابل تجسم است ولی سنگ نوشتهٔ آسیب دیده را دیگر نمی توان بازخوانی کرد. به همین سبب است که از خاچکار های بازمانده از هزارهٔ نخست میلادی معدودی دارای سنگ نوشته و ‹‹تاریخ تولد››اند. کهنسال ترین خاچکار تاریخ داری  که تاکنون به دست آمده در ولایت مِتسارانک[34] در آرتساخ [قرا باغ] مجاور روستای کولاتاک[35] از توابع مارتاکرت[36] در دیر جاثلیق نشین قدیمی هاکوب قدیس قرار دارد. سنگ نوشتهٔ آن به این شرح است: ‹‹[سال 302]گاهنامهٔ ارمنیان (853م) دوران هوانس امیر آقوانک [ارّان]، من، سوقومون[37]، اسقف مِتسارانک، این صلیب مقدس را بر پا کردم››.[38]

امیر هوانس فرزند سَهل سمباتیان بود. پدر او بارها در برابر سلطهٔ اعراب سر به شورش برداشته بود. او خود نیز با اعراب و بابک [خرم دین] به مبارزه برخاست. در سال 853 م، نام او را در سنگ نوشته آورده اند. سال بعد پس از حملهٔ انتقام جویانهٔ اعراب، به اتفاق پدر و برادرش، آتِر نِرسِه، به اسارت و تبعید گرفتار شد و تنها آتر نرسه از این اسارت جان به در برد و بازگشت. گریگور، فرزند آتر نرسه، که به نام دوم هَمام[39] نامیده می شد درگورستان قریهٔ مازرای بزرگ، که مقر حکومتش بود، خاچکار عظیمی با این نوشته بر پا کرد: ‹‹[سال 330] گاهنامهٔ ارمنیان (881م)، من گریگور، فرزند آترنرسه، امیر سیونیک[40] و آقوانک [ارّان]، این صلیب مقدس را برای یاری به مؤمنان بر پا کردم [تا] آنان که صلیب مقدس مسیح را سجده کنند من را به دعا یاد کنند››. [41]

گریگور- همام که مؤمن لقب گرفته بود طریق مسالمت و مذاکره را بر سرکشی پدران ترجیح می داد. وی از طریق مذاکره و پرداخت وجه الکفاله گئورک گارنِتسی[42] جاثلیق ارمنیان را از اسارت اعراب رهانید. در سرزمین خودمختار خویش حکومت پادشاهی آرتساخ را احیا کرد و تفوق خاندان پادشاهی باگراتونی را پذیرفت.

مؤلف تاریخ ارمنستان – اران در شرح اعمال گریگور – همام نوشته است که او تمامی استان را به زیر سلطهٔ خود در آورد. سرزمینی در آن سوی رودخانهٔ کورا به نام هِرِت کام بِجان و همچنین ولایات شمال شرقی سیونیک را در اختیار گرفت. سپس ‹‹گریگور قلعهٔ هاواخاقاتسین[43] را بنا کرد و آن سو را تحت حکومت خود در آورد››. نظر پژوهشگران بر آن است که ‹‹آن سو›› به معنی آن سوی رودخانهٔ کوراست، چرا که مؤلف خود از اهالی این سوی رودخانهٔ کورا و از ساحل راست آن بوده است. مالک این حکومت قدرتمند برای ‹‹مساعدت به مؤمنان›› خاچکاری برپا می کند و در نوشتهٔ آن خود را ‹‹امیر سیونیک و اران›› معرفی می کند.

در سال 995 م در روستای وارسِر[44] واقع در نزدیکی دریاچهٔ سوان، خاچیک سنگ تراش به فرمان ملکه کاترانیده[45]، همسر گاگیک باگراتونی[46]، شاه ارمنستان و دختر واساک، شاه سیونیک، نهری ساخت و به این مناسبت خاچکاری بنا کرد که سنگ نوشتهٔ آن چنین است: ‹‹من، خاچیک، که این نهر را در شارِس به جریان افکندم، به فرمان کاترانیده ملکهٔ ارمنستان…».

به مناسبت احداث بناهای بزرگ و کوچک نیز خاچکار هایی با سنگ نوشته های مفصل برپا کرده اند. در یکی از آنها هوانس، اسقف دیر هاقپات، در سال1221 م شرح می دهد که در سال های دراز پیشوایی اش در مجتمع دیر، دست به عملیات بزرگ ساختمانی زده است، بناهای قدیم را مرمت و نوسازی کرده، پیش صحن موسوم به ‹‹بزرگ›› دیر را (که در نوع خود در سراسر ارمنستان زیباترین است) بنا کرده، کتاب های دست نویس به وجود آورده، سپس در پیش صحن دیر سه خاچکار نشانده است. پس از این همه، هوانس زبان به التماس می گشاید: ‹‹درخواست من از روحانیان دیر آن است که یکشنبهٔ یادبود هاکوب قدیس برای نشان های مقدس من [خاچکار ها] روز یادبود برگزار کنند…».

برای خاچکار (نشان مقدس) روز یادبود برگزار کنند! این بود آنچه که بزرگان ما در سده های میانی آرزومند آن بودند.

خاچکار یادبود برای بنیان گذاری روستای مارتیروس از توابع یِقگنازور نیز جالب است. در سنگ نوشتهٔ تاریخچهٔ آن آمده است: ‹‹…من، مخیتار[47]، فرزند دِقیک[48]، به فرمان امیر امیران پروش[49] و فرزند او آقای حسن، این روستای مارتیروس و این صلیب را بر در این معبد مقدس نشاندم… به تاریخ 732 (1283م)».

به مناسب مبارزات رهایی بخش سرداران زاکاره و ایوانه زاکاریان در اواخر سدهٔ دوازدهم و اوایل سدهٔ سیزدهم میلادی در آراگاتس – وُت[50]، آمبرد[51] و دیگر نقاط ارمنستان خاچکار هایی برپا شده است. روی یکی از آنها پطرس راهب (وارتابت) با مسرت نوشته که چگونه او خود ‹‹به چشم جان›› این مبارزات پیروزمندانهٔ آزادی بخش را دیده است. مبارزاتی که در پرتو آنها ‹‹سرزمین ما پاک شد و کلیساهای ارمنستان منوّر شدند››. روی خاچکاری که به مناسبت آزادسازی آمبرد نشانده شده به دستور سردار زاکاره نوشته شده است: ‹‹[سال 649](1200م) من زاکاره، امیر- سپهسالار ارمنستان و گرجستان، فرزند سارگیس بزرگ، قلعهٔ تسخیرناپذیر آمبرد را از فرزندان کنیززاده[52] گرفتم…››[53].

همچنین به مناسبت معافیت یک آبادی، یک دهستان یا کلیسا از خراج، خاچکار برپا می کردند. در لوری[54]، خاچکار هایی برجای مانده اند که دربارهٔ معافیت از خراج آب یا آبگان حکایت می کنند. بر خاچکاری در نزدیکی هاقپات شرح معافیت از خراج خدمه ثبت شده است.

در جروِژ[55]، سال1178 م در منازعه ای بر سرِ آب جوانی به نام خاچاتور کشته شد. خاچکاری که بر مزار او برپا شده گویای این حادثهٔ دلخراش است، حادثه ای که مردم دربارهٔ آن داستان غم انگیزی نیز ساخته و پرداخته اند.

در سال1634 م، شخصی به نام خُدان[56] خاچکار خوش منظری در نورادوز برپا داشته و برپایهٔ آن نوشته که در اینجا دهدار بوده است: ‹‹در 1073 (1624م)… به سمت دهدار رفتم به نور…›› ولی نوشته نیمه کاره مانده لابد پیش از اتمام سنگ نوشته از کار برکنار شده است.

خاچکار های بدون سنگ نوشته هم وجود دارند که به لحاظ دارا بودن تمثال های قدیسان، به ویژه تصاویر مصلوب شدن حضرت مسیح، تقدیس شده و به آنها قدرت درمان بیماری ها، نجات از نیروهای اهریمنی و دفع شر نسبت داده اند.

در شرایط مساعد شکوفایی ارمنستان در دورهٔ حکومت دودمان زاکاریان (ربع آخر سدهٔ دوازدهم تا سدهٔ سیزدهم میلادی) هنر خاچکار سازی نیز شکوفا شد. در خاچکار های ارزشمند این دوره، بهترین دستاوردهای معماران و به طور کلی استادان سنگ تراش، نگارگران و حتی نسخه برداران کتاب ها با هماهنگی شگفت انگیز می درخشند و از این لحاظ است که آفرینندگان خاچکار را با عناوین گوناگون چون ‹‹واردبِت›› به معنی معمار، سنگ کار، نگارگر، و غیره می خوانند که حاکی از قابلیت های مختلف آفرینندهٔ اثر است.

شاخص ترین ویژگی هنری خاچکار های این دوره گرایش دورنی آفرینندگان آنها برای رسیدن به کمال است. هر یک از آثار برجسته، خود همان چیزی است که می تواند کمال نامیده شود. خاچکار گریگور توته وردی[57] در دیر ساناهین (تصویر11)، خاچکار حاشیه کاری شدهٔ مزار اثر خاچاتور ماستارایی (ماستارِتسی)[58] در ماستارا[59]، خاچکار استادان تیموت[60] و مخیتار در دیر گقارداوانک[61]، خاچکار سیرون[62] در دسِق[63]،خاچکار تصلیب مارس، خاچکار های پوقوس در دیر گوشاوانک[64](تصویر13) و دیر دادی وانک[65] و خاچکار مومیک[66] در نوراوانک[67] (تصویر14) با کدام معیار در حد کمال نیستند؟ از این نام ها می توان بسیار بر شمرد و فهرست به آسانی به پایان نمی رسد. حتی نام هایی که در فهرست جای نمی گیرند نیز خود شواهد کمال اند. خود ویژه و جایگزین ناپذیرند زیرا خاچکار ها نسخهٔ دوم ندارند. هیچ استادکار خاچکار، کار دیگران را تکرار نمی کرد و می کوشید تا اثر ویژهٔ خود را بیافریند، اثری که بازتاب استنباط هنری او بود. استادکار خاچکار هیچ نقشی را تکرار نمی کرد. اگر حاشیهٔ پیرامونی خاچکار دارای ده ترنج نقش دار بود قطعاً هر یک از آنها با نقش ها و جزییات ویژه در اثر آشکار می شدند.

هر رشتهٔ هنری دارای نقطهٔ اوجی است، اوجی که عاری از نقص است، کامل و دست نیافتنی است. در هنر خاچکار سازی آثار استاد پوقوس (پاوقوس) دارای چنین ویژگی است. خوشبختانه چندین نمونهٔ بسیار خوب از آثار او در مجتمع های دیر دِقزنوت[68]، دیر گوشاوانک و دیر دادی وانک بر جای مانده است.

در سده های دوازدهم تا سیزدهم میلادی استادکاران بنام و گمنام ارمنی هنر خود را به چنان رتبه ای رسانده بودند و رویهٔ خاچکار را با چنان نقش و نگارهایی می آراستند که به نظر می رسد پس از آن هیچ خطی بر خاچکار نمی توانست نوآوری باشد، هیچ نقشی که جزییات مهمی بر آثار گذشته بیفزاید نمی توانست به وجود آید. اما پوقوس بدون شک خود معمار نیز بوده است. قدیمی ترین خاچکاری که با نام او در اختیار ماست از دیر دقزنوت در دهستان کاین[69](اکنون از توابع ایجِوان[70]) است. سال ساخت آن1274م و مناسبت آن اتمام بنای کلیسا، پیش صحن و بناهای فرعی مجتمع بوده است.

سه خاچکار از آثار پوقوس در دیر گوشاوانک بر پا بود؛ دو خاچکار بر سکوهای راست و چپ ورودی جنوبی کلیسای گریگور قدیس (تصویر15) و خاچکار سوم نزدیک عبادتگاه روح القدس قرار داشت. خاچکار شرقی ورودی کلیسای گریگور قدیس (1291م) را که فروافتاده و شکسته شده بود به موزهٔ ملی تاریخ ارمنستان انتقال داده اند (تصویر13). دو خاچکار دیگر از آثار پوقوس نیز در دیر دادی وانک در شیار دیوار طبقهٔ دوم برج دوطبقهٔ ناقوس جای گرفته است (1283م). بر خاچکار جلوی ورودی کلیسای گریگور قدیس در مجتمع دیر گوشاوانک استادکار سازنده صلیب کوچکی با بازوهای مساوی درون قاب استلیزهٔ زیبایی نقش کرده و بر طرفین راست و چپ بازوی فوقانی با حروف برجسته نام خود ‹‹پاوقوس›› را نگاشته است.

او در دیر دادی وانک گامی فراتر نهاده است. آنجا نیز در سمت چپ ورودی کلیسای مادر (به نام نشان مقدس) باز صلیب کوچکی با بازوهای مساوی حجاری کرده و در کنار آن نوشته است: ‹‹نگارگر صلیب مقدس پوقوس را یاد کنید».

بنابراین، به مناسبت نشاندن دو خاچکار بی مانند، خاچکار یادبودی نیز بر دیوار کلیسا حجاری شده است[71].

نوآوری پوقوس که او را از دیگر استادکاران جدا می سازد در چیست؟ مگر نه آنکه ظرافت و تنوع آرایه ها و ترکیب هنرمندانهٔ آنها در بسیاری از خاچکار ها دیده می شود؟ خاچکار های پوقوس در کنار همهٔ این امتیازات از یک امتیاز برتر نیز برخوردارند که تنها از آنِ اوست و آن ترکیب چندلایه ای نقش هاست.

در خاچکار های گوشاوانک نقش ها دولایه ای هستند. نقش های شگفت آورِ درهم بافته به منزلهٔ زمینهٔ اصلی در سراسر رویهٔ خاچکار گسترش یافته است. براین لایهٔ نقش دار، تصویر صلیب و اصلی ترین جزییات شامل نقش های گل و گیاهِ به هم بافته، ترنج بزرگ زیر صلیب و کنده کاری های ترنج های نوار حاشیه ای دیده می شود. کنده کاری های برگ های نخل از جذابیت ویژه برخوردار است.

در دادی وانک به این شگفتی دولایه ای، لایهٔ سوم نیز که شامل نوشته هاست افزوده شده. انگار حروف ریختگی الفبا روی نقش های دولایه چیده شده اند و چنان به نظر می رسد که آنها را می توان برداشت و یا چیدمانشان را تغییر داد.

این لایهٔ سوم ویژگی هنرِ پوقوس است. نه پیشینیان او و نه آیندگان، هیچ یک، حتی هنرمند با استعداد، مومیک نیز دست به چنین کاری نزد.

مومیک، معمار نوراوانک، آرِنی[72] و شماری دیگر از بناهای کلیسایی و غیر کلیسایی در استان سیونیک که نگارگری برجسته و نساخ نیز بود قطعاً از کارهای پوقوس آگاهی داشته و در مقام وارث شایستهٔ هنر او خاچکار هایی ساخته است که در گنجینهٔ هنر حجاری ارمنستان جایگاه ویژه ای دارند و به نوبهٔ خود در مقام و مرتبه ای قرار گرفته که برای نسل های آینده دست نیافتنی مانده است.

خاچکار هایی که با نام مومیک به ما رسیده اند از نوراوانک هستند. یکی از آنها، اثر1308 م، اکنون به اجمیادزین انتقال یافته، دیگری در آرامگاه مجتمع کلیسایی آماقو[73] و سومی که اخیراً یافته شده است در یِقِگنازور قرار دارد. در هر سه خاچکار نیز اثر نبوع برجستهٔ استاد دیده می شود. اگرچه مومیک در آرایه ها به پای پوقوس نرسید (او روی لایهٔ سوم کار نکرد) ولی در تصاویر روی قرنیز و نوارهای حاشیه ای، با انتقال ویژگی هایی از هنر نگارگری قریحهٔ غیرقابل رقابت خود را به درخشش درآورد و سوژه های زنده ای را آفرید.

نقش و نگارهای خاچکار های مومیک ویژگی دیگری نیز دارند. آنها گویی با رشته های نورانی بافته شده اند و بازی نور و سایه در آنها شگفت آفرین است. به نظر می رسد که حجاری با توری نامرئی پوشیده شده است که در تاریکی نیز باید بدرخشد.

سدهٔ چهاردهم چیز تازه تری به پیشرفت های پیشین نیفزود ولی این امر ناشی از کوتاهی استادکاران خاچکار نبود.

لشکرکشی های تیمور لنگ حکومت های محلی را در بیشتر استان های ارمنستان از بین برده بود. در پی آنها ترکتازی های ویرانگر ترکان آق قویونلو و قره قویونلو آغاز شد. در نیمهٔ سدهٔ شانزدهم، ارمنستان بین دو حکومت استبدادی همسایه یعنی ایران و ترکیه تقسیم شد. بازمانده های حکومت های سیاسی ارمنستان در استحکامات و نواحی کوهستانی (سیونیک، آرتساخ، لوری، زیتون، و بخش هایی از استان آرارات) پناه جسته بودند و دشوارترین دورهٔ زندگی خود را می گذراندند. رشد اقتصادی از حرکت باز مانده بود و دست زدن به کارهای عمرانیِ پرهزینه امکان پذیر نبود. می توان تصور کرد که هنر خاچکار سازی نیز باید دچار رکود می شد. اما استادان سنگ کار ارمنی که از کارهای عمرانی محروم شده بودند سنت پیشینیان را ادامه دادند.خاچکار های سده های پانزدهم تا هجدهم بیشتر سنگ های یادبود گورستان ها هستند. در آرایه های آنها جزییات یا راه حل های هنری ای که معیارهای تازه ای را در هنر خاچکار سازی به وجود آورد تقریباً وجود ندارد ولی شایان اهمیت است که در کارهای جدید ارزش های هنر والای استادان قدیم همچنان پابرجا مانده و تلاش برای حفظ روح و جوهر حجاری سده های میانی ارمنستان ادامه می یابد.

س.بارخوداریان[74]، پژوهندهٔ هنر حجاری سده های میانی ارمنستان، در خاچکار استادکاران دورهٔ متأخر سده های میانی رد پای قرن ها معماری و حجاری و تأثیر استادان بزرگی را می بیند که به سنگ حیات جاودانه می بخشیدند و این سنت دیرین را حفظ می کردند و ادامه می دادند. بارخوداریان نوشته است: کارهای بزرگ وجود نداشتند و ‹‹برای سنگ کاران با استعداد زمان نسبتاً کوتاه با عرصه ای کم هزینه باقی مانده بود. این عرصه هنر خاچکار سازی بود. این آثار کوچک مایهٔ دلگرمی و خرسندی آنان می شدند و در پرتو استعداد استادکاران به صورت آثار برجستهٔ هنری در می آمدند».

بهترین خاچکار های این دوره در سیونیک، آرتساخ (قراباغ)، در بخش هایی چند از استان آرارات، به ویژه در یِقوارد و البته در جلفای قدیم [جوقا]یافت می شوند و استادکاران بسیاری شناخته شده اند که نام آنان بر خاچکار ها بر جای مانده است. از میان آنان مِلیک سِت (سدهٔ شانزدهم، نورادوز)، وارتان (سدهٔ شانزدهم، وایوتس زور[75])، کَرَم (سدهٔ شانزدهم، یقوارد، گِقارکونیک[76])، ملیک بِک (سدهٔ هفدهم، گقارکونیک) و بسیاری دیگر متمایزترند.

در این دوره، شاهکار استادان سنگ کار ارمنی خاچکار های جلفای قدیم در نخجوان کنونی هستند. بنا بر اظهار شاهدان عینی در گورستان این شهر سده های میانی ارمنستان در حدود بیست هزار خاچکار بر پا بوده است که بسیاری از آنها از حجاری های خوش تراش و هنرمندانه برخوردار بوده اند[77].

به نظر برخی از کارشناسان در خاچکار های جلفای قدیم تأثیر هنر تزیینی ایرانی به چشم می خورد. به خصوص، به طاق نمای شکستهٔ بالای صلیب و به ابعاد سنگ که در جلفای قدیم بسیار باریک تر و کشیده تر است اشاره می شود.

در واقع، ویژگی های خاچکار های جلفای قدیم آنها را به منزلهٔ آثار ویژه و متعلق به یک مکتب متعالی متمایز می کنند اما این مکتب به طور قطع بر سابقهٔ هنری قبلی استوار بوده است. حتی، با آن ویژگی برجسته ای که به اشتباه وارداتی به شمار می رفت. خاطرنشان کنیم که جزییات طاق نما (و به طور کلی جزییات حجاری های محراب) که شیوهٔ ایرانی شمرده می شود، در خاچکار های دیگر نقاط [ارمنستان]نیز دیده می شوند (نورادوز، مازرای بزرگ، بجنی و غیره)؛ برای مثال، اگر این گونه خاچکار سدهٔ هفدهم جلفای قدیم را با خاچکار سال1580 م بجنی اثر ملیک ست (تصویر16) و خاچکار نصب شده در پیش صحن کلیسای سدهٔ سیزدهم گقارد، که در دل صخره کنده و احتمالاً به دست گالزاک[78] بنا شده است، مقایسه کنیم متقاعد خواهیم شد که استادکاران جلفای قدیم برای وام گیری نقوش و تأثیرپذیری از معماری نیاز به سفر به ایران نداشته اند و طاق نمای شکسته و تصاویر حجاری شدهٔ سطح آنها را می توانستند از مِلیک سِت، استادکار اهل بجنی، و از معمار گالزاک در گِقارد[79] وام گیرند. به خصوص، با توجه به آنکه طاق شکسته به هیچ وجه با معماری و حجاری ارمنی بیگانه نیست. جزییات این آرایه در معماری ارمنی وجود دارد. حتی، در شماری از آثار استادکاران نگاره گری سده های پیش از پانزدهم تا شانزدهم میلادی نیز دیده می شود. می توان به زرون[80] نگاره گر، استاد بنام نگاره گری استان واسپوراکان[81]، که در نیمهٔ دوم سدهٔ چهاردهم و آغاز سدهٔ پانزدهم می زیسته اشاره کرد که در نگاره های خود محراب های قوسی شکسته طراحی می کرد.[82] بنابراین استادان سنگ کار جلفای قدیم را نباید مقلد شمرد، هنرمندانی که در سطح هنر پیشینیان نماندند، بلکه با ارتقای آن در هنر حجاری ارمنیان افق های تازه تری گشودند.

خاچکار های جلفای قدیم از سنگ های قهوه ای توف که به آسانی حجاری می شوند و ظرایف بسیاری را می شود بر آنها کنده کاری کرد، ساخته شده اند. آرایه های آنها حاشیه دوزی با نخ ابریشمی را تداعی می کند. تصاویری که خاچکار ها از آنها بسیار غنی اند واقعی هستند با جزییات بسیار زیبا که اشکال و ابعاد طبیعی در آنها کاملاً رعایت شده است.

خاچکاری از جلفای قدیم (1602م) هم اکنون در محوطهٔ مجتمع کلیسایی اجمیادزین نصب شده است (تصویر17). تمثال نگاری های آن مضامین کلیسایی را مجسم می کند، مضامینی چون ارابهٔ آسمانی که مسیح بر آن نشسته است. در دو طرف، چهار تحریرگر انجیل ها نقش شده اند. ارابه را انسان و شیر در سمت چپ و عقاب و گاو نر در سمت راست می کشند. چنین نمودی از ارابهٔ آسمانی در همهٔ زمینه های هنری دنیای مسیحیت (حجاری، نگاره گری، و غیره) به چشم می خورد.

تحریرگران انجیل ها در این خاچکار حالتی تضرع آمیز دارند چرا که آنان باید نزد عیسی مسیح شفاعت آقای هوانس را که سفارش دهندهٔ اثر است بکنند. سنگ نوشتهٔ زیر قرنیز چنین است: ‹‹این صلیب مقدس شفاعتگر آقای هوانس نزد مسیح›› [است] و در مربع زیرین آمده است: ‹‹این صلیب مقدس شفاعت گر روح آقای هوانس نزد مسیح››[است].

پایین تر از صلیب، ترنج سنتی درهم بافته در یک قاب نقش برجستهٔ زیبا قرار دارد. این نیز تازگی دارد و نشانهٔ نوآوری استادکاران جلفای قدیم در هنر سنگ تراشی است. پایین تر از ترنج یک سطح مربع در قابی جای گرفته است. در سمت راست قاب سنگ نوشتهٔ یادبود و در سمت چپ آن سواری است که شمشیر حکومتی از پهلویش آویزان است و در دست راست صلیبی را به نشانهٔ ایمان به مسیح رو به بالا گرفته است در خاچکار های جلفای قدیم، این مربع تقریباً همیشه در همان جایگاه و دارای همان کارکرد است. درون مربع، سنگ نوشتهٔ یادبود و تصویر سوار – هرگاه نوشتهٔ یادبود مربوط به نجیب زاده ای باشد – کنده کاری می شود. این گونه جزییات نیز از دوران گذشتهٔ هنر خاچکار سازی انتقال یافته است، چنانکه در خاچکاری در گانزاسار [قراباغ] که حدود یک سده پیش از آقای هوانس، اسقف گریگوریس به یادبود پدرش مهراب برپا داشته است (‹‹این صلیب مقدس برای نجات آقای مهراب است روز فراخوانی››) پایین تر از صلیب یک تصویر سنگی و در کنار آن نوشتهٔ یادبود جای گرفته است. تفاوت در هنر حجاری است که استادکار جلفایی گامی فراتر نهاده است.

استادکاران جلفای قدیم میراث داران راستین استادکاران سنگ تراش سده های میانی به ویژه سده های دوازدهم تا چهاردهم میلادی و ادامه و ارتقادهندگان هنر جادویی آنان بودند. با نگاهی به آرایه های آنان می توان متقاعد شد که وارثان از آنچه که نمونه و مایه گرفته اند پیشی جسته اند. به تصاویر آنان نگاه کنید. چه ظرافت هایی به کار رفته است… با چه تناسب و دقت اندام های بدن و جزییات نمایانده شده است. به حرکات توجه کنید. در اینجا اسب با خطوطی چنان پلاستیک حجاری شده است که گویی راه خود را باید ادامه دهد. تحریرگران شفاعت گر انجیل ها و رسولان چنان به سمت مسیح گرایش دارند که نمی توان بر آنان ترحم نکرد، به تضرع آنان گوش نداد. در جزییات نیز نمی توان تعالی هنر و شکوفایی راستین را ندید. استادکاران سدهٔ چهاردهم تا پانزدهم میلادی نورادوز زیر بازوهای افقی صلیب اصلی خاچکار صلیب های کوچک تری حجاری می کردند که دو دست آنها را گرفته بودند و این دست ها از زیر بازوی زیرین صلیب اصلی به نشانهٔ شکوفایی درآمده بودند. استادکاران جلفای قدیم این گونه آرایه را به نهایت و تکامل رساندند. در خاچکار آقای هوانس، زیر بازوی زیرین صلیب اصلی تمثال انسان است. او صلیب اصلی را بر سر نگاه داشته و با دو دست برافراشته اش صلیب های کوچک را گرفته است. زیر تمثال انسان، نام سازندهٔ اثر ‹‹استاد گرگر›› (گریگور) نگاشته شده است. آیا استاد گریگور در تمثال انسان خود را در نظر نداشته است؟

به این ترتیب، خاچکار که در محیط فرهنگی ارمنستان در دوران اولیهٔ مسیحیت، به منزلهٔ میراث دار و ادامه دهندهٔ منطقی حجاری آثار یادبود دوران باستان متولد شده بود در گذر قرن ها رشد کرد و تکامل یافت و به یکی از شکوهمندترین جلوه های هنرهای زیبا تبدیل شد و به منزلهٔ اثر خاص ارمنیان، با نمونه های بی همتا گنجینه های فرهنگ هنری انسان متمدن را غنی تر کرد.

اخیراً، یکی از دانشمندان مؤسسهٔ سنگ و سیلیکات در ایروان در یک اجتماع رسمی اعلام داشت که موفق به تولید مایعی با ترکیب شیمیایی پیچیده شده اند که با افشاندن آن روی سنگ سختی و استقامت آن چندان افزایش می یابد که از خطر سوانح طبیعی و گذشت زمان در امان می ماند.

امیدواریم روزی فرا رسد که خاچکار های ما با شیوه های علمی مقاوم و ایمن شوند و همانند آثار برجستهٔ نمایشگاه دِرِسدِن یا ژوکوند جادویی لوور با سفر از کشوری به کشور دیگر دنیا را با نبوغ آفرینندگان خود آشنا کنند.

این آینده را باید باور داشت.

پی نوشت ها:

1- Zrutsaran، ایروان،1991م.

2-  Ejmiadzin

3- پادشاهی اورارتو. – م

4- درزبان ارمنی خاچ به معنی صلیب و کار به معنی سنگ است. خاچکار، یا سنگِ صلیب ترجمه شده است.

5- Agathange، به زبان ارمنیgathangeghos

6-  Movses Khorenatsi

7-  Taron

8-  Hovhan Mamikonian

9-  Jartar

10-  Dvin

11-  Odzun

12- Hripsime

13-  Zvartnots

14- Ghevond، تاریخ نگار سدهٔ هشتم میلادی.

15-  Movses Daskhurantsi، تاریخ نگار سدهٔ دهم میلادی.-

16- Ashot I Bagratuni (؟ -804 م) مؤسس دودمان پادشاهی باگراتونی (باگراتید) در ارمنستان.-م

17- ارّان سرزمینی است در شمال غربی ایران و غرب دریای خزر در فاصلهٔ رشته کوه های قفقاز و رود کورا که نام امروزی آن جمهوری آذربایجان است. یونانیان و رومیان باستان آن را آلبانیا و ارمنیان ‹‹آقوانک›› خوانده اند. اعراب نام پارسی آن (آران) را تغییر دادند و آن را ارّان نامیدند. از نیمه های سدهٔ یازدهم میلادی با حملهٔ ترکان سلجوقی به این سرزمین قبایل ترک نژاد به دشت های حاصلخیز و مراتع سرسبز بین رودهای ارس و کورا سرازیر شدند. در سده های سیزدهم تا چهاردهم میلادی پس از فتوحات مغول ها و تاتارها، به خصوص در دوران حکومت ترکان آق قویونلو و قره قویونلو (سده های پانزدهم تا شانزدهم میلادی) ورود ترکمن های اوقوز و قبایل تاتار از آسیای مرکزی به قفقاز شدت گرفت و با استقرار قبایل ترک و تاتار سیمای قومی سرزمین ارّان تغییر یافت و ساکنان اصلی آن از صحنهٔ روزگار محو شدند. از سال 1918 این سرزمین آذربایجان نامیده شد. در این مورد رجوع کنید به کتاب آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز) تألیف عنایت الله رضا، انتشارات ایران زمین، چاپ اول، تهران1360.- م

18-  Grigor – Aternerseh

19-  Mazra

20-  Talin

21-  Noratus or Noraduz

22-  Martiros

23-  Haghpat

24-  Bjni

25-  Tsakhats Kar

26-  Yeghegnadzor

27- Grigor Narekatsi (نیمه دوم دههٔ 940 – 1003 م)، شاعر، موسیقی دان، اندیشمند، معلم، فیلسوف و روحانی.- م

28- Poghos (سدهٔ سیزدهم میلادی).- م

29- Momik Vartapet (وفات احتمالاً بین سال های 1333 – 1340 م).

30-  Sanahin

31- Geghard

32-  Yeghvard

33-  Gandzasar

34-  Metsarank

35-  Kolatak

36-  Martakert

37-  Soghomon

38- مجموعهٔ سنگ نوشته های ارمنی، جلد5، ص12.

39- هَمام در زبان عرب به معنی هشیار و مراقب است که ترجمهٔ گریگور یونانی است.

40-  Siunik

41- مجموعهٔ سنگ نوشته های ارمنی، جلد4، ص334

42-  Gevorg Garnetsi

43-  Havakhaghatsin

44- Varser

45-  Katranide

46-  Gagik Bagratuni

47-  Mkhitar

48-  Deghik

49-  Prosh

50-  Aragats-vot

51-  Amberd

52- اشاره به اعراب است که از اعقاب اسماعیل اند و مادر اسماعیل، هاجر، کنیز حضرت ابراهیم بود. – م

53- این خاچکار چند بار جا به جا شده و به روستای آنتاروت (Antarut) از توابع آشتاراک رسیده و اکنون روی اثری که از سدهٔ پنجم میلادی برجای مانده نصب شده است.

54-  Lori

55-  Jrvezh

56- در درستی قرائت این نام جای تردید است.

57-  Grigor Tutevordi

58-  Khachatur Mastaretsi

59-  Mastara

60-  Timot

61-  Gheghardavank

62-  Sirun

63-  Dsegh

64-  Goshavank

65-  Dadivank

66- Momik

67-  Noravank

68-  Deghdznut

69-  Kayen

70-  Ijevan

71- از تفاوت نوشتاری ‹‹پاوقوس›› و ‹‹پوقوس›› [که مربوط به زمان های متفاوت است] چنین برمی آید که نام دوم به دست استاد پاوقوس کنده کاری نشده است. می توان تصور کرد که در آرتساخ [قراباغ] همواره از استادکار دو خاچکار بی همتای دیر دادی وانک یاد می شده و در سده های بعد شخص قدرشناسی این یادبود را کنده است تا نسل های آینده نام این استاد بزرگوار را به فراموشی نسپارند.

72-  Areni

73-  Amaghu

74-Sedrak B Barkhudarian(1898م هفتوان سلماس – 1970 ایروان)، باستان شناس، تاریخ شناس و کتیبه شناس شوروی.

75-  Vayots Dzor

76-  Gegharkunik

77- متأسفانه، خاچکار های جلفای قدیم در سال های اخیر به دست حکام آذربایجان منهدم شده اند. گورستان قدیم که از آن با نام ‹‹جنگل خاچکار›› نام برده می شد با خاک یکسان شده و خاچکار ها به نقاط نامعلومی منتقل شده اند. ر.ک به مقالهٔ ‹‹آرگام آیوازیان، پژوهشگر نستوه سرزمین ممنوع››، پیمان، ش30.

78-  Galzak

79- در خاچکار های ملیک سِت و گالزاک، که از نظر زمانی از هم بسیار دورند، در رائس قوس طاق نمای شکسته یک آرایهٔ گیاهی جای گرفته که بازوی بالایی صلیب را می آراید و سمبل شکوفایی آن است. در خاچکار های جلفای قدیم نیز چنین است (تصویر17). از این موضوع می توان برای بررسی پیدایش خاچکار های جلفای قدیم بهره جست.

80-  Tzerun

81-  Vaspurakan

82- متون خطی ماتناداران شمارهٔ8772، ص 11 آ، 17 آ، شمارهٔ4157، ص 7 ب، شمارهٔ1874، ص 1 ب و غیره

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33
سال نهم | پاییز 1384 | 152 صفحه
در این شماره می خوانید:

بار دیگر با سیلوا کابودیکیان

نویسنده: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 سیلوا کابودیکیان، شاعر بلندآوازهٔ ارمنی را در شمارهٔ 30 فصلنامه معرفی کرده ایم. او اکنون هشتادوششمین سال عمر را...

چالو

نویسنده: هاماسدق/ ترجمه: آقاسی ژ. هوانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 چالو اندکی پیرتر از متولی باشی کلیسا بود لیکن مانند او عینک نداشت. گوش هایش مانند دو برگ پهن...

مترجمان

نویسنده:  ژیلبرت مشکنبریانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 پیشینهٔ تاریخی ارمنیان گویای این واقعیت است که خط و زبان جایگاه والایی در فرهنگ آنها دارد. سال جاری...

۸۵ سال پس از انعقاد معاهده سور

نویسنده: وارطان داویدیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 تحقق حقوق ارامنه بر پایه های سور نیز استوار است ادیب و نویسندهٔ فرانسوی، بنوا میشه[2]، در کتاب سقوط امپراتوری...

حوادث ۱۲۹۶-۱۲۹۷ آذربایجان

گردآوری و ترجمهٔ: دکتر کارن خانلری فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 حوادث 1296 - 1297 آذربایجان از دیدگاه نشریهٔ ارمنی زبان آیگ،چاپ تبریز(ارگان فدراسیون انقلابی ارامنه...

شاعری در غربت

نویسنده: خاچیک خاچر فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 هفت هشت ماه پیش یکی از شعرای ارمنی از لبنان با پست الکترونیکی پیام تسلیتی برایم فرستاده بود که در آن از مرگ لئوناردو...

آیین مهر و تاثیر آن بر فرهنگ ایرانی، اسلامی

نویسنده: گارگین فتایی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 مهر در ایران ایران جایگاه ادیان مختلفی همچون مهرپرستی، زرتشت، مانوی، مزدکی، صابئین[1]، یهود و اسلام بوده است ولی از...

مختصری در باب تاریخ فلسفه ارمنی

نویسنده: شانت باغرامیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 مقدمه در این مقاله، سعی کرده ایم نظری اجمالی به تاریخ فلسفه ارمنی از آغاز تا پایان قرن دهم میلادی بیفکنیم و به...

مروری بر کلیساهای ارامنه استان آذربایجان غربی

نویسنده: نادره شجاع دل فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 33 اشاره در شماره های 23و 27 فصلنامهٔ پیمان، در مقاله های ‹‹مروری کلی بر کلیساهای جلفای اصفهان›› و ‹‹بررسی کلیساهای...