نویسنده: گارنیک آساتوریان


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6

بازسازی واژه‌های فارسی و نام‌های ویژۀ ایرانی عنوان مجموعه‌ئی است در دو بخش که بخش اول آن به بازسازی واژه‌های فارسی اختصاص دارد و در جزوه‌ئی به زبان فارسی، به قلم دکتر گارنیک آساتوریان در 62 صفحه به قطع رقعی، در ماه مارس 1997 در ایروان منتشر شده است. این اثر از انتشارات «مرکز ایران‌شناسی در قفقاز» است که در سال گذشته در ایروان آغاز به کار کرد.

در این جزوه برخی از واژه‌های اصیل فارسی، بر پایه وام واژه‌های ایرانی در زبان ارمنی، مواد موجود در زبان‌های ایرانی میانه، نوشته‌ها و فرهنگ‌های قدیم و گویش‌های نوین بازسازی گردیده و به گروه واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و ایران‌شناسان و صاحبنظران پیشنهاد شده است.

مؤلف اثر خود را به روان پاک دانشمند بزرگ، شادروان دکتر احمد تفضلی تقدیم داشته است.

مطلبی که در پی می‌آید پیشگفتار این اثر است که در آن مؤلف به تشریح دیدگاه‌های خود و روش‌هایی که برای بازسازی واژه‌ها به کار برده است می‌پردازد. در پایان مقاله نمونه‌هایی از واژه‌های پیشنهادی از نظر خوانندگان خواهد گذشت.

ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه

که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

شباهت زبان ارمنی و فارسی چنان است که زبان‌شناسان زمانی گمان می‌کردند که ارمنی هم از زبان‌های ایرانی است یعنی از بازماندگان ربان ایرانی مادر می‌باشد.

آکادمیسین هراچیا آجاریان

تاریخ زبان ارمنی، جلد1

ایروان، 1940، ص 224

زبان فارسی یکی از دستاوردهای جهانی تمدن بشری است که با تاریخ یکنواخت 2500 ساله‌اش-از سنگ‌نبشته‌های بیستون گرفته تا پهلوی کتابی، فارسی میانۀ مانوی، فارسی دری و نوین- نه تنها غنی‌ترین زبان ایرانی است بلکه بدون شک یکی از زبان‌های اصلی جهان نیز می‌تواند به شمار رود. تعداد فارسی‌زبانان امروز به 100 میلیون نفر می‌رسد. این زبان دریچه‌ئی است به باغ پربرکت فرهنگ و ادب ایران. کمتر زبانی در گیتی دارای چنین ادبیاتی است. آثاری که به زبان فارسی نگاشته شده‌اند-متون تاریخی، شعر، نوشته‌های دینی و غیره-جایگاه ویژه‌ئی در گنجینۀ فرهنگ جهانی دارند.

از پژوهشگران پنهان نیست که زبان فارسی در کژراه‌های تاریخ تحولات بسیاری پذیرفته و تحت تأثیر زبان‌های مجاور، و در وهلۀ اول عربی قرار گرفته است. خود نیز به نوبۀ خویش ردپایی در زبان‌های همسایه برجا نهاده است. استیلای تازیان و چند قرن بعد، ترکان بر ایران موجب شد که زبان فارسی در معرض هجوم هزاران واژۀ بیگانۀ سامی و ترکی قرار گیرد. مخصوصاً گرویدن ایرانیان به دین اسلام جایگاه عربی را که زبان دین و کتابت اسلام و بویژه قرآن کریم می‌باشد در ایران و مناطق دیگر زندگی ایرانیان (ماوراءالنهر و غیره) مستحکم نمود و این دو زبان (فارسی و عربی) را چنان در هم آمیخت و با هم عجین کرد که زدودن عناصر عربی از فارسی بدون لطمه رساندن به سیستم لغوی زبان فارسی امروز امکان‌پذیر نیست. تعداد قابل توجهی از واژگان پارسی، بویژه اصطلاحات کشورداری، فرهنگی و حتی دینی نیز وارد زبان عربی شد (البته نه به اندازۀ کلمات تازی در فارسی).

ولی این دال بر آن نیست که پاکسازی زبان فارسی از مواد عربی کاری است نشدنی، زیرا سوای ترمینولوژی ویژۀ دینی (اسلامی) که وجود آن در زبان طبیعی و قابل قبول می‌باشد تعداد زیادی از لغات عربی در فارسی جنبۀ فرعی دارند و جایگزینی آنها با واژگان اصیل ایرانی کاری است علمی و نه چندان دشوار. نتایج چشمگیری که فرهنگستان اول ایران در پاک کردن زبان فارسی، بویژه در زمینۀ اصطلاحات مربوط به نظام کشوری و حوزه‌های دیگر سیاسی و اجتماعی به دست آورد گویای این حقیقت است. در نخستین دورۀ فعالیت فرهنگستان که سال‌های 1936-1941 را در بر می‌گرفت نزدیک به 1900 معادل فارسی برای واژه‌های بیگانه ساخته شد که بخش مهمی از آنها (بیش از 70 درصد) در فارسی پذیرفته شد و اکنون رایج است. فعالیت‌های سال‌های اخیر در این زمینه نیز به صدق این گفته می‌افزاید.

در حال حاضر مسئلۀ دیگری که پیش روی صاحبنظران و زبان‌شناسان قد علم کرده است زدودن زبان فارسی از وام واژه‌های غربی نیز هست که روزبروز با رشد تکنولوژی و رشته‌های دیگر فنی و صنعتی بر تعداد آنها افزوده می‌شود.

حفظ اصالت زبان فارسی، مساعدت به پالایش آن از عناصر خارجی و کمک به ترویج این زبان یکی از وظایف مهم ایران‌شناسی معاصر می‌باشد و بایستی با تشریک مساعی بین‌المللی انجام پذیرد. بنابراین فقط فارسی‌زبانان نیستند که باید این کار خطیر را به دوش بگیرند.

برای پاکسازی زبان از عناصر مقتبس اصولاً سه راه وجود دارد: یکی، ساختن کلمات جدید براساس مواد اصیل زبانی و دیگر، استفاده از ذخایر آرکائیک (قدیمی) است که در ادبیات کهن و در فرهنگ‌های مختلف نهفته و به فراموشی سپرده شده است. راه سوم سود جستن از گویش‌های نوین است که در موارد بسیاری، واژگان گم شده در زبان ادبی را زنده نگهداشته‌اند.

هر زبانی در دورۀ جدید تحول خویش به یکی از این راه‌ها ارجحیت داده است. مثلاً زبان ارمنی کنونی ادبیات کهن ارمنی (گرابار) را به مثابۀ منبع اصلی مورد استفاده قرار داده و اکنون تقریباً 70 درصد ذخیرۀ لغوی آن از گرابار گرفته شده است.

زبانسازان ترک راه لهجه‌ها را پیش گرفتند: بعد از آتاترک و تغییر خط عربی به لاتین، در دهه‌های 30 تا 60 قرن جاری صدها واژۀ فارسی و عربی از زبان ترکی طرد شدند و جای آنها را کلماتی از لهجه‌های ترکی آناتولی گرفتند.

برای نامیدن پنداره‌های (notion) جدید که با واقعیت‌های نوین وارد جامعه می‌گردد بهترین راه البته واژه‌سازی برپایۀ امکانات زبان و بنا به قوانین دستوری و آوایی آن است، اگرچه با توجه جدی به این مطلب و با پشتکار و روی آوردن به متدولوژی تاریخ زبان، متون کهن و ادبیات قدیم و گویش‌ها می‌توانند در این رشته نیز کاربرد داشته باشند.

زبان فارسی، به غیر از موارد فوق، منبع دیگری نیز برای واژه‌گزینی دارد که از هر جهت قابل توجه و با ارج می‌باشد و کمتر زبانی از چنین پشتوانه‌ئی برخوردار است و آن زبان ارمنی است که در طول تاریخ واژه‌های بسیاری از فارسی میانه و پارتی-دو نیای زبان فارسی کنونی-وام گرفته و بدون تغییر حفظ نموده است، چنانکه یک قسمت از آنها نه تنها در فارسی کنونی بلکه حتی در متون پهلوی، پارتی و دیگر زبان‌های ایرانی نیز ثبت نگردیده است.

این گنجینۀ غنی-با بقول ایران‌شناس آلمانی قرن 19 پاول هورن، Verlorenes Sprachgut، یعنی لغات گم شده-می‌تواند واقعاً پایه‌ئی استوار برای روندهای واژه‌گزینی معاصر زبان فارسی گردد و بی‌اعتنائی به آن ما را از سرچشمۀ موثق و پرباری محروم می‌سازد. متأسفانه در فعالیت‌های واژه‌یابی فارسی به زبان ارمنی از این نقطۀ دید توجهی نشده است. در حالی که حتی برای برخی از پنداره‌های نوینی که گروه واژه‌گزینی فرهنگستان برای آنها کلمات مصنوعی پیشنهاد کرده است در ذخیرۀ لغات ایرانیِ زبان ارمنی واژگان مترادف می‌توان یافت. مثلاً برای آباژور (پیشنهاد فرهنگستان در «خبرنامه»، شماره 1، صفحۀ 9-فروتاب) باید به واژۀ بزمه (bazme) که ریشۀ ایرانی دارد و در متون قدیم ارمنی به معنی چراغ کوچک ثبت است اولویت دارد و بدون تردید مردم آن را زودتر از فروتاب می‌پذیرند. برای واژۀ بدآهنگ روسی کالبای می‌شود معادل اَپُخت (apoxt) را که در ارمنی معنی گوشت کنسور شده (دودزده) را داراست برابر گزید (ارمنی apuxt، از پهلوی a-puxt* یعنی گوشت نپخته) و غیره.

لازم به گفتن است که در رابطه با زبان فارسی روش واژه‌سازی، چنانکه در «اصول و ضوابط کلی واژه‌گزینی» («خبرنامه»، شمارۀ 1، صفحه 7) نیز درج شده است، باید جنبۀ مرکب ‌‌(complex) داشته باشد یعنی تمام موارد واژه‌گزینی را دربر بگیرد: مواد لغوی فارسی میانه (کتابی و پهلوی مانوی)، پارتی، فارسی کلاسیک (متون و فرهنگ‌ها)،  ادبیات فارسی کلیمیان (Judeo-Persian)، گویش‌های نو و بالاخره زبان ارمنی امکان آن را می‌دهند که بدون روی آوردن به ساختن واژه‌های مصنوعی تقریباً برای هر واژۀ خارجی هموزن اصیل فارسی آن را جایگزین کرد. البته هر واژۀ بیگانه نیست که باید از زبان طرد شود و افراط در پیراش زبان (Pursim) در مواردی نه تنها بی‌نتیجه، بلکه خطرناک نیز هست: باید همواره جوانب اجتماعی، حد استقرار واژۀ معین و مأنوس بودن آن در زبان، کاربرد، خوش آهنگی، آسانی تلفظ، کوتاهی و درازای آن و غیره را در خاطر داشت.

یکی از چشمه‌های پربرکت واژه گزینی برای زبان فارسی که باز توجه خاصی به آن نشده است و نمی‌شود گویش‌های غربی ایرانی است (رجوع شود به نامبری گذرای این مأخذ مهم در «اصول و ضوابط…»، مادۀ 5، هـ).

ایران‌شناسان بارها به این نکته اشاره کرده‌اند که گویش‌های نوین، بسیاری از لغات اصیل ایرانی را که در زبان ادبی به فراموشی سپرده شده‌اند حفظ نموده و به کار می‌برند. مثلاً در گویش‌های لری و بختیاری واژۀ بهون (bahun) که مشتق از wi-dana-* ایرانی قدیم (Old Iranian) است به معنی خیمه که کلمه‌ئی است عربی استفاده می‌شود (در پارتی: widan «خیمه، چادر»، widanman «چادرنشین»، در ارمنی: vran، در فارسی کلاسیک: بیان، گیان، در بلوچی: gidan و غیره). معادل واژۀ عربی عروس در همان گویش‌ها بهیگ (bahig) است، در کردی buk، در فارسی کلیمی: bayog، در متون کلاسیک فارسی: بیوگ – از ایرانی قدیم waduka*. برابر واژۀ  عقاب در لهجه‌های مرکزی ایران و در کردی آلوه، الوه، آله می‌باشد که وجه تسمیۀ آن از ardufya* ایرانی قدیم است. از لغات بسیار کهن و اصیل که گویش‌ها به ما رسانده‌اند گن (gohn) به معنی «پستان گاو و گوسفند» در لری، گویش‌های دلیجان و الیگودرز و در برخی دیگر از لهجه‌های ایرانی است (مثلاً در کردی: guhan)-از صورت gau-dana-*ایرانی قدیم. زبان فارسی، منجمله ادبیات کلاسیک و فرهنگ‌ها، فاقد ریشۀ bram-* «گریه، زاری کردن، شیون» می‌باشد (در پارتی: bram-) که اکثر گویش‌های کنونی آن را حفظ کرذه‌اند-زازائی: barmäyiš «گریه کردن»، تالشی: bame، تاتی: beram، مازندرانی: barmane، هرزنی: beram، گیلکی: barma، افتری: burme و غیره.

واژه‌هایی نیز فقط در فارسی میانه و لهجه‌ها دیده می‌شوند و در فارسی نیستند. مثلاً ayišm  به معنی «ماه» در پهلوی که گونه‌های مختلف آن در گویش‌های سواحل جنوبی دریای خزر و در زازائی ثبت است – در زازائی: asma، asmi، تاتی: ušma، تالشی: ovšim، هرزنی: öšma – از ایرانی قدیم: waxša-mah (-ka)* «ماه رسیده، بدر».

واژۀ ناهنجار ترکی باجناق در گویش‌های کنونی ایرانی از معادل‌های زیبای همباج، هملنگ (در کردی: hav-ling) و همپا برخوردار است که بدبختانه در زبان ادبی متداول نیستند. واژه عربی اختلاط در گویش‌ها و هم در متون و فرهنگ‌های قدیم آمیغ نامیده می‌شود و جای آن دارد که در زبان ادبی نوین و مطبوعات از آن استفاده شود، و با اطمینان می‌شود گفت که به سرعت از آن استقبال به عمل خواهد آمد، زیرا فعل آمیختن رواج وسیع دارد و در مجموعۀ (paradigm) مخلوط کردن/اختلاط-آمیختن/آمیغ به طور طبیعی دوباره وارد زبان خواهد شد. از این رو برای blender که فرهنگستان در شمارۀ 11، صفحۀ 5 «خبرنامه» مخلوط کن پیشنهاد کرده است مناسب‌تر از همه معادل آمیغک یا آمیزک است (زیرا پسوند –âk یا –ak در فارسی میانه و در پارتی از ستاک حال فعل کلماتی به معنی «کننده» می‌سازد).

یکی از نمونه‌های بسیار با ارزش نوآوری (contribution) لهجه‌ها به گنجینۀ لغوی ایرانی واژه‌ئی است که نگارندۀ این کتاب و دکتر فریدون وهمن در گویش بختیاری موفق به کشف و بازسازی شکل ایرانی قدیم آن شدند. چنانکه می‌دانیم، پندارۀ «آخرت، دنیای اخروی، Land of deads» در هیچ زبان ایرانی-از متون کهن گرفته تابحال-دیده نشده است (منظور بهشت و دوزخ نیست که در اکثر زبان‌های ایرانی به اشکال مختلف شاهد دارند) و برای نامیدن این پنداره از واژه‌های عربی استفاده می‌گردد و یا به طور توصیفی شرح داده می‌شود («دنیای مردگان، آن جهان» و غیره). لیکن در مرثیه‌های مردمی بختیاری «دنیای اخروی» با واژۀ مورون (Maurun) بیان می‌شود. مادر بختیاری در سوگ فرزندش می‌گوید:

دلم سود دلم برشت زلف و گلالت،
مو ترسم مورون ریوی شیرم حلالت

یعنی: دلم سوخت، دلم بریان شد از زلف و طرۀ مویت، من می‌ترسم به دنیای مردگان روی، شیرم بگذار حلالت شود.

واژۀ مورون در بختیاری یکی از بازماندگان (relics) منحصر به فرد mahrvan* ایرانی میانه می‌باشد که به marora-wana-* ایرانی قدیم برمی‌گردد، به معنی «جای مرگ، ایستگاه مرگ» (رجوع شود به:

(Poetry of the Baxtiaris, Copenhagen: Hist-fil. Meddelelser-70. 1997. Pp. 19-20 و کاملاً طبیعی است که این واژۀ مهم دینی فقط در سوگسرائی سنتی دیده می‌شود و در زبان محاورۀ بختیاری کاربرد ندارد.

گویش‌های نوین ایرانی دریائی است بیکران از عناصر بسیار کهن فرهنگی و تاریخی که گویای روابط اجتماعی قرون گذشته و زمان‌های قدیم، نمودار جهانبینی، برداشت‌های مذهبی و دینی و ارجحیت‌های اخلاقی نیاکان ما می‌باشد. احیاء و بازسازی این گنج پرارزش باید از اولویت‌های ایران‌شناسی به شمار رود (رجوع شود به برخی از انتشارات مإلف در این زمینه» وجه اشتقاق چند واژۀ کردی، مجلۀ زبان‌شناسی، تهران، سال ششم، شمارۀ دوم، 1368، ص 75-81؛ Dimili: People and Language Elr., vol. VII/4. Pp. 405-411).

***

با استقبال از بنیاد گروه واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و فعالیت چشمگیر آن در این مدت کوتاه، «مرکز ایران‌شناسی در قفقاز» بر آن است تا حتی‌الامکان در این راستا به همکاران ایرانی در کار ارجمند پالایش زبان فارسی مساعدت نماید. از این رو در زمینۀ بازسازی واژگان اصیل و اسامی خاص ایرانی که در ژرفنای زبان ارمنی خفته‌اند، فهرستی مقدماتی در دو جزوۀ علیحده (جزوه اول به بازسازی واژه‌ها و جزوۀ دوم به نام‌های ویژه اختصاص داده شده‌اند) ارائه داده می‌شود. در عین حال به مثابۀ گزارش‌های مقدماتی نه تمام واژه‌ها و نام‌های ویژه، بلکه گلچینی از آنها به گروه واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و ایران‌شناسان و صاحبنظران پیشنهاد می‌شود. در صورت انعکاس مثبت بین‌المللی این کار را می‌شود دنبال کرد و به فرجام رساند. فعلاً در این کتاب فقط به بر شمردن برخی از کلمات بازسازی شدۀ ایرانی بسنده می‌نماییم. صدها واژۀ اصیل و زیبای پارسی در ادبیات کهن ارمنی، متون و فرهنگ‌های قدیم دری و گویش‌های نوین غنوده‌اند که در این کتاب کوچک، طبیعی است، نمی‌توانستند جای گیرند. جزوۀ دوم که اسامی خاص را دربر خواهند داشت اکنون در حال تدوین می‌باشد (با مشارکت خانم دکتر ماریا آیوازیان، تهران) و به امید خداوند بزودی در معرض بهره‌گیری علاقه‌مندان قرار خواهد گرفت.

——

تمام واژگان پیشنهادی برپایه قوانین و قواعد تحولات آوایی زبان‌های جنوب غربی ایرانی (که فارسی یکی از آنهاست) بازسازی شده‌اند، یعنی اگر آنها در زبان فارسی می‌ماندند دارای همان شکل که ارائه می‌شود می‌بودند.

برای جلوگیری از اطناب کلام و برای آسانی استنباط، از آوردن ادبیات و نقل قول‌های مفصل و مقایسات ریز خودداری گردیده است. واژگان بازسازی شده با ستارک (asterix) مشخص گردیده‌اند (اشکال ارمنی، پهلوی، ایرانی قدیم با خط لاتین متداول در زبان‌شناسی نوشته شده‌اند). در مواردی که واژۀ پیشنهادی در متون کلاسیک فارسی موجود است و یا از لهجه‌ها گرفته شده است بدون ستارک آورده می‌شود.

لازم به تذکر می‌دانم که اکثر واژه‌های ایرانی‌الاصل زبان ارمنی در این کتاب فاقد معادل‌های فارسی میانه و پارتی است. بنابراین در وهلۀ اول صورت‌های مادر در فارسی میانه و پارتی (یا کلاً ایرانی میانه) بازسازی شده‌اند که با درنظر گرفتن تحولات آوایی اشکال فارسی معاصر آنان ارائه می‌گردند. در عین حال یک سری از واژگان پیشنهادی از متون دری، فرهنگ‌ها و مواد گویش‌های نوین سرچشمه گرفته است.

***

امیدوارم این اثر کوچک که فقط اولین گام در راه بهره‌گیری از زبان ارمنی جهت نوسازی زبان فارسی است جنبه‌ئی نو به روند‌های معاصر واژه‌سازی فارسی بخشد و یا لااقل موجب بحث و گفتگو‌ئی سودمند شود.

از دوستان و همکاران فارسی زبانم نیز برای لغزش‌های زبانی که بدون تردید در متن این کتاب مشاهده خواهند کرد از قبل پوزش می‌طلبم.

گارنیک آساتوریان

ماه مارس 1997، ایروان

***

نمونه‌هائی چند از واژه‌های بازسازی شده

از کتاب بازسازی واژه‌های فارسی و نام‌های ویژۀ ایرانی

* اَپُخت (apoxt) «کالباس، گوشت کنسرو شده».

صورت جمع: اپخت‌ها.

مثال: -اپخت‌های دانمارکی در جهان از مرغوب‌ترین تولیدات گوشتی می‌باشند.

-کارخانۀ اپخت‌سازی.

ارمنی apuxt «گوشت دودزده»، از پهلوی a-puxt* یعنی «نپخته» که در متون بجا مانده شاهد ندارد (ولی: ha-puxt «خوب پخته»).

* اَزد (azd) (کردن) «اعلان کردن، آگاه ساختن».

-پیشنهاد می‌شود که به معنی «تبلیغ» به کار رود.

مثال: -ازد تلویزیونی

-تولیدات کارخانۀ «ایران خودرو» زیاد در تلویزیون ازد می‌شوند.

-در ارمنی معاصر: gov-azd «تبلیغ».

ارمنی: azd «اعلان، آگاهی»، پهلوی azd. در متون هخامنشی: azda.

-در پهلوی مانوی: azdegar «اعلانگر».

-در ارمنی: azd arnel «اعلان کردن».

* افشَرِه (afšore) «آب میوه، عصارۀ میوه‌ها» (آنندراج، فرهنگ جهانگیری، برهان قاطع و غیره)

-این واژه را می‌شود برای نامیدن یکی از انواع آب میوه‌ها معین نمود.

ارمنی: ošarak (از awšarak) «آب میوه»، از فارسی میانه afšarak* که شاهدی ندارد ولی افشرج به احتمال قوی معرب واژۀ پهلوی می‌باشد که به ما نرسیده است.

آمیغ (amir) «اختلاط، آمیزش، کثرت مباشرت» (آنندراج).

مثال: بسی گرد آمیغ خوبان مگرد        که تن را کند لاغر و روی زرد (اسدی)

-اندوه آمیغ (گرگانی)

در پهلوی: amer*، amecišn، amextan.

باژه (baze) «استکان».

صورت جمع: باژه‌ها.

-به معنی «باده، جام، پیاله» و یا یکی از ظروف مایع‌خوری می‌توان به کار برد. پیشنهاد می‌شود که به معنی استکان‌های نایلونی یا کاغذی یک بار مصرف استفاده شود.

ارمنی: bazak «استکان»، از پارتی bazak* (از ریشۀ ایرانی قدیم bag-* «تقسیم کردن، پخش کردن»).

* بَزمه (bazme) «چراغ رومیزی، آباژور» (پیشنهاد گروه واژه گزینی فرهنگستان-فروتاب)

صورت جمع: بزمه‌ها.

ارمنی: bazmak «چراغ»، از ایرانی میانه bazmak*، احتمالاً از –bazm یعنی «چراغی که هنگام بزم روشن می‌کنند، چراغ رومیزی».

* بوژیدن (buzidan) «شفا دادن، خوب کردن».

صورت‌های فعلی: می‌بوژم، بوژید، باید ببوژد و غیره.

ارمنی: buzel «شفا دادن» از boyz – از پارتی boz-، در پهلوی زردشتی: boxtan (boz-) «فرقان، رهایی دادن».

-از ریشه ایرانی قدیم –baug* (*bug-).

* پِیوار (peyvar) «partition، دیوار وسطی، به روسی: peregorodka» (پیشنهاد گروه واژه‌گزینی فرهنگستان در «خبرنامه» شمارۀ 11، صفحۀ 5-دیوارک).

صورت جمع: پیوارها

مثال: پیوارهای این ساختمان با آجرهای سفالی چیده شده‌اند.

ارمنی: patuar «دیوار، دیوارک». از پهلوی patvar* – از ایرانی قدیم pati-wara-*، در هندی قدیم: prativara- «مانع، سد». ریشۀ wara* در ایرانی قدیم معنی «باور، دیوار، جای محصور» را داشته است و با پیشوند fra-* در فارسی کلاسیک نیز شاهد دارد: «فروار-خانۀ تابستان که بالاخانه و دریچه‌ها از هر جانب داشته باشد و هوای آن سرد و نیکو بود…» (آنندراج). در گویش‌های کردی این ریشه در واژه‌های war، warga «جای محصور در ییلاق برای حیوانات» دیده می‌شود.

* چاشه (caše) «سلیقه».

مثال: -فلانی چاشۀ خوب دارد.

-پیروی کورکورانه از لباس پوشیدن غربی‌ها نشانۀ بی‌چاشگی است.

ارمنی: cašak به همان معنی، از پهلوی cašak*، از ریشۀ caš* که در واژگان فارسی چاشنی، چشیدن، چاشت، در افغانی چشل «آشامیدن»، در کردی cašin «میز غذا»، tašte (از cašte*) «صبحانه» و غیره نیز دیده می‌شود.

چکاد (cakad) «قله کوه»، «سر کوه باشد» (لغت فرس).

مثال: بیامد دوان دیده‌بان از چکاد
که آمد ز ایران سواری چو باد

(فردوسی).

ارمنی: cakat «پیشانی، قلۀ کوه، سربنا یا ساختمان»، در پهلوی: cakat، سغدی: cakat. از گویش‌های کنونی ایرانی این واژه در کردی ثبت است: ci به معنی «کوه».

دِژَن (dezan) «قسی القلب، بیرحم، سنگدل».

-در زبان دری به دو شکل دژن و دژند دیده می‌شود (مثلاً: لغت فرس، ص 173).

صورت جمع: دژنان.

مثال: -فلانی شخص دژنی است.

-دژن‌تر از او من کسی را ندیده‌ام.

ارمنی: dazan به همان معنی، از ایرانی میانه dazan* – ایرانی قدیم: dajana* (ریشۀ dag-* «سوزاندن، داغ نهادن»).

دِژَنی (dezani) «بیرحمی، سنگدلی».

مثال: مزد دژنی و نامردی در آخرت دوزخ است. (رجوع شود به دژن).

* دیسپان (dispan) «سفیر، فرستاده، سفیر تام‌الاختیار».

صورت جمع: دیسپانان، دیسپانها.

مثال: دیسپان ویژۀ ایران در ارمنستان.

ارمنی: despan، از پهلوی despan* که در ترکیب bag-despan«فرستادۀ شاه، سفیر شاه» در «ایاتکار زریران» به ما رسیده است.

واژۀ پهلوی در زبان تازی نیز راه یافته است: «دسفان-جاسوس و میانجی میان مرد و زن» (آنندراج)، صورت جمع: دسافین.

-از ایرانی قدیم dwai-(a)spana* کسی که از دو اسب استفاده می‌کند، دو اسب‌دار، سفیر. دیم (dim) «رخسار و چهره». (آنندراج).

-به معنی «صورت، روی» می‌تواند در زبان معاصر دوباره رواج بگیرد.

ارمنی: dem، پهلوی: dem، در گویش‌های کنونی: dem، dim و غیره به همان معنی.

-از ایرانی قدیم – daima*.

دیمهِ (domeh) «نقاب».

-دیمه‌دار = «نقابدار».

صورت جمع: دیمه‌ها.

مثال: دیمه به روی کشیدن.

ارمنی: dimak به همان معنی، از پهلوی demak* – از dem با پسوند –ak (رجوع شود به دیم)

فَرپوی (farpuy) «جاذبه، جذابیت»

مثال: -فرپوی زنانه.

-فرپوی زندگی

ارمنی: hrapoyr-k به همان معنی – از ایرانی میانه frapod* – ایرانی قدیم fra-paud* (ریشۀ paud-*، pud-* در ایرانی قدیم معنی «پوئیدن، جذب کردن» را دارا بوده است، واژۀ فارسی پوئیدن نیز از همینجا است).

فَرتاره (fartareh) «نشر، انتشار، پخش».

مثال: فرتارۀ کتب و هندیس‌ها (رجوع شود به * هندیس).

ارمنی: hratarak-el به همان معنی، از ایرانی میانه fratarak*- ایرانی قدیم far-taraka-* (ریشۀ tar-*یعنی «گذشتن، رد شدن، پخش شدن و غیره»).

فَروَردِه (farvarde) «اعلان نامه، لایحه».

صورت جمع: فرورده‌ها.

مثال: بنا به فروردۀ شمارۀ یک مجلس.

ارمنی: hrovartak به همان معنی، از پهلوی fravartak «طومار، نامه، لایحه».

-ایرانی قدیم: fra-wartaka-*. (ریشۀ –wart* «تا کردن، پیچیدن»).

ناواز (navaz) «ملوان، ملاح».

صورت جمع: ناوازان.

مثال: ناوازان نیروی دریائی ایران.

ارمنی: nawaz «ملوان». از پهلوی navaz* که در متون شاهد ندارد. در اوستا: navaza- «کشتیبان، ملوان» – از ریشۀ nawa-* «کشتی» و ستاک az-* «رهبری کردن، هدایت کردن» (از هند و اروپایی ag-*).

نِژدِه (nezdeh) «غریبه، اجنبی».

صورت جمع: نژده‌ها.

مثال: در این شهر من کاملاً نژده هستم.

ارمنی: nzdeh «غریب». از پارتی nizdeh* که شاهدی در زبان‌های میانه غربی ندارد.

-از ایرانی قدیم niz-dahyu-* یعنی «تبعید شده، از کشور بیرون رانده شده». ترکیب همانند دیگری (ولی با پیشوند uz-) در سغدی دیده می‌شود ‘ztyw (احتمالاً باید ezdyu خوانده شود) – از ایرانی قدیم –uz-dahyu-*.

* همباج (ham-baj) «باجناق، شوهرهای دو خواهر در رابطه با یکدیگر».

-در گویش‌های کنونی به اشکال هملنگ (درکردی: hav-ling) و همپا نیز رواج دارد.

-این واژه همچون معادل باجناق بسیار مناسب است.

* همپُرس (hampers) «مشاور، مستشار».

صورت جمع: همپرسان.

مثال: همپرس نظامی.

فارسی میانه ham-pursak «مشاور، طرف گفتگو».

* هَندیس (handis) «مجله، جریده، فصلنامه».

صورت جمع: هندیس‌ها.

مثال: هندیس زبان‌شناسی دانشگاه تهران.

ارمنی: hands «جزیره، ضیافت، جمع»، از شکل بازسازی شدۀ پهلوی handes* که به han-daisa-* ایرانی قدیم بر می‌گردد. واژۀ تندیس نیز که این اواخر در فارسی رواج گرفته است از همان ریشۀ daisa-* (با tanu-*) درست شده است.

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6

سال دوم | بهار و تابستان 1376 | 152 صفحه
در این شماره می خوانید:

رویدادها

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 دیدار آیت الله تسخیری و پیشوای دینی ارامنه در لبنان در نهم خرداد ماه سال جاری به دعوت جاثلیق آرام کشیشیان پیشوای ارامنه مرکز عالی دینی...

ایران نامه

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 «ایران‌نامه» مجلۀ پژوهشی خاورشناسان جمهوری ارمنستان است که به زبان ارمنی در ایروان منتشر می‌شود. شماره‌های مشترک 22-23 ایران‌نامه...

سنگ

نویسنده: روبن ماروخیان/ ترجمه: هرمیک آقاکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 زنم شکوه کنان گفت: -تصورش را هم نمی‌توانم بکنم که چطور باید در طبقۀ دهم زندگی کنیم؟ گفتم:...

واراند

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 واراند شاعر ارمنی‌تبار ایرانی که به زبان ارمنی شعر می‌سراید در اسفند ماه 1332 در تهران زاده شده است. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در...

موسی خورنی

نویسنده: گاگیک سارگیسیان/ ترجمه: آناهید هوسپیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 دربارۀ نویسنده گاگیک سارگیسیان[2] تاریخدان و خاورشناس ارمنی در سال 1926 (1305) در...

درویش به روایت اسناد

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 آندره سوروگیان-درویش-به عنوان یک نقاش حرفه‌ای، در طول بیش از هشت دهه، در حدود سه هزار اثر هنری آفریده و آثار او در نمایشگاه‌های متعدد...

یادنامه درویش

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 آنچه در پی خواهد آمد برگردان سخنان دکتر دیتریش بالس[1]، از شخصیت‌های مشهور شهر هایدلبرگ آلمان است که در مراسم به خاک سپاری آندره...

آندره سوروگیان، درویش

نویسنده: لیدا بربریان، آرمینه زیتونچیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 آندره سوروگیان «درویش»، نقاش ارمنی‌تبار ایرانی، در 27 آذر 1375 (17 دسامبر 1996) پس از یک قرن...

ایران شناسی در منابع ارمنی

نویسنده: واهان بایبوردیان/ ترجمه: گریگور آراکلیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 درباره نویسنده واهان بایبوردیان در سال 1933 در شهر «آخالت سخا»ی گرجستان چشم به جهان...

ایدئولوژی امپراتوری هخامنشی

نویسنده: م.آ. داندامایف/ ترجمه: محمود حقیقت کاشانی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 طی چند دهه، از سال 550 تا 512 قبل از میلاد، کشور پارس، که ابتدا بر سازمان قبیله‌ئی...

نگاهی بر فرش ارمنی

نویسنده: علی حصوری فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 چه در میان اهل تحقیق و چه در میان فرش‌فروشان ارمنی‌باف اصطلاح معروفی است. در ایران فرش‌هایی که ارمنیان اطراف زاینده...

آوتیک ایساهاکیان و قرآن

ترجمه: آرمن بیگلریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 در عرصۀ ادبیات ارمنی استاد بزرگ آوتیک ایساهاکیان، بیش از همه مجذوب فلسفه، فرهنگ و ادیان شرق بوده است. شرق کهن برای...

نگرشی بر فرهنگ و تمدن اورارتو

نویسنده: فریدون آورزمانی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 سرزمین اورارتو که در متون باستانی به نام خالدی[2] نیز آمده است، تقریباً همان حیطۀ جغرافیایی ارمنستان امروزی به...

مطبوعات ارمنی زبان در ایران

نویسنده: آرمن بیگلریان تاریخچه در سال 1512 میلادی، شش دهه پس از اختراع صنعت چاپ، نخستین کتاب چاپی ارمنی در شهر ونیز منتشر شد. 126 سال بعد، در سال 1638 (حدود 1017ه.ش)...