نویسنده: آزاد ماتیان


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 45

بارویر سواک

دهه شصت قرن گذشته دوران استالین زدایی در اتحاد جماهیر شوروی سابق بود. مرگ دیکتاتور در 1954م، همانند سی سال حکومت مقتدرانه اش، تأثیری سرنوشت ساز بر زندگی میلیون ها انسان، نه تنها در داخل مرزهای شوروی بلکه در سراسر جهان، داشت. با مرگ او میلیون ها تن در داخل و خارج پرده آهنین، که خود او بانی و محافظ آن بود، به خیابان ها ریختند و در سوگ “پدر خلق ها ”   اشک ریختند؛ در سوگ مردی که به زودی نامش در کنار نام خونخوارترین خودکامگان تاریخ و به منزله طراح و مجری تصفیه های خونین قبل و بعد از جنگ باید به ثبت می رسید.

ارمنستان نیز، که یکی از جمهوری های شوروی بود، از “برکات” این پاک سازی های استالینی بی نصیب نمانده بود و چنان که مرسوم و معمول است شعرا و نویسندگان طراز اول آن جزو نخستین قربانیان بودند. گویی استالین و همفکرانش به شعار “برابری” بیشتر از دیگر شعارهای حزبشان علاقه و حساسیت داشتند و لذا چاره کار را در این می دیدند که آنهایی را که یک سر و گردن از دیگران بالاتر بودند یا جسارتاً و از روی بی احتیاطی به خود اجازه داده بودند به خارج از محدوده فکری پیشوا نظری بیفکنند گردن زنند و از این طریق تضاد دیالکتیکی بین کار بدنی و کار فکری را نیز حل کنند. نتیجه این همسان سازی امروز کما بیش بر جهانیان مکشوف و معلوم و مهم تر از آن برای جهانیان عبرت انگیز است.

پس از حدود سی سال سکوت و رکود، سال های شصت برای ادبیات ارمنستان سال های تحرک و شکوفایی محسوب می شود و چه در زمینه نثر و چه در زمینه شعر شاهد تحولاتی چشمگیر هستیم. اگرچه نظارت بر خلاقیت ادبی و هنری از طرف حزب همچنان ادامه داشت، ولی همان گشایش های نسبی و ناگزیر نیز فضایی را برای جوشش و باروری خلاقیت های فردی ایجاد کرد.

بارویر سواک(1) برجسته ترین چهره این باززایی در زمینه شعر ارمنستان است. سواک در 1924م، سال قدرت گیری استالین، در خانواده ای روستایی چشم به جهان گشود. شاید دانستن این نکته جالب باشد که خانواده وی حدود یک قرن پیش از آن از ناحیه خوی به ارمنستان کوچ کرده بودند و بارویر سواک پس از رافی، داستان نویس قرن نوزدهم و یقیشه چارنتس، شاعر انقلابی سال های 1920-1930م، که خود از قربانیان تصفیه های استالینی محسوب می شود، سومین نویسنده بزرگ ارمنی است که اصل و نسب وی به ایران و ارمنیان ساکن در این سرزمین می رسد. ارتباط بارویر سواک با ایران تنها به اصل و نسب وی باز نمی گردد. او که فارغ التحصیل مؤسسه ادبیات گورکی در مسکو و نیز از اساتید این مؤسسه بود، پایان نامه دکتری خود را درباره زندگی و آثار سایات نوا، ترانه سرای ارمنی قرن هجدهم، که ارتباط بی واسطه اش با شعر عاشقانه فارسی واقعیتی انکار ناپذیر است، نوشته است.

اولین مجموعه شعر بارویر سواک، جاودانگان چنین میفرمایند در 1948م چندان مورد توجه قرار نگرفت، اگر چه برخی از منتقدان نشانه هایی از قریحه را در وی مشاهده کرده بودند. منظومه های بعدی دوستی آشتی ناپذیر در 1953م، جاده عشق در1954م و همچنان با تو در1957م نیز از این نظر که به مضامینی چون روابط شخصی و عاشقانه می پرداختند از دیدگاه جامعه گرایی رسمی چندان مطلوب نبودند و دردسرهایی برای شاعر به وجود آوردند اما انتشار منظومه بلند ناقوس خاموشیناپذیر،  در 1959م، به یکباره بارویر سواک را به شاعری ملی مبدل ساخت و شعر او در تهران و بیروت نیز تجدید چاپ شد.

تمبر یادبود،بارویر سواک

علت استقبال عام ارمنیان از این کتاب بیشتر از ارزش های ادبی به موضوع آن مربوط می شود. شاعر در این منظومه با تکیه بر زندگی کومیتاس ،(2)موسیقی دان بزرگ ارمنی، به وقایع جنگ جهانی اول و قتل عام ارمنیان به دست دولت ترک های جوان در ترکیه عثمانی می پردازد و در واقع، سکوت چندین دهه را در مورد موضوعی ممنوعه درهم می شکند.

شهرت بارویر سواک به منزله شاعری سنت  شکن و نوآور با مجموعه انسان در کف دست در 1963م، شروع و با آخرین مجموعه اش، بگذار روشنایی باشد در 1969م به اوج می رسد.

نقد بوروکراسی حزبی، فساد و ریاکاری و دفاع از حقوق و ارزش های انسانی با زبانی کاملاً غریب و نامأنوس در شعر سواک آغاز فصلی جدید را در تاریخ شعر ارمنی نوید می دهد. بارویر سواک ساختار منظم و منطقی کلام را دگرگون کرد. او با توسل به تداعی های گسسته و تصاویری غیر شاعرانه ارتباط بی واسطه تری با اشیاء و دنیای اطراف خود برقرار می سازد و خواننده اشعارش را وا می دارد تا به تدریج با کلام او اُنس گیرد و وضع و سرنوشت خویش را همچون کف بینی از درون اشعار وی بخواند.

بارویر سواک شاعر را (( منشی خداوند)) نامیده است؛ یعنی، آن که از راه گرته برداری از کلمات پیر و فرسوده جهان آفرینش را بازنویسی می کند. این دیدگاه، که بارویر سواک در اشعار و مقالات خود زوایای آن را می شکافد، از بسیاری جهات یادآور نظریه آشنایی زدایی فرمالیست های روسی است که از اولین قربانیان سیاست های فرهنگی در شوروی دهه1920م بودند.

بنابر این نظریه کلمات و دیگر شکل های زبانی در اثر تکرار و عادت به مرور از بار معنایی و مهم تر از آن از بار عاطفی تهی می شوند و در نتیجه، قدرت بیانی یا به عبارت صحیح تر رابطه ابتدایی و بلافصل خود را با واقعیتی که وظیفه بیان آن را دارند از دست می دهند لذا کار شاعر بازآفرینی آن رابطه بلافصل از طریق آشنایی زدایی یا غریبه سازی است.

از این نظر بارویر سواک شاعری واقع گراست. وی زیبایی ها و بیشتر ناهنجاری های زندگی را با حساسیتی فراوان و تصاویری بدیع به تصویر می کشد و از منظر آرمان های بزرگ بشری بر نابسامانی های اخلاقی و اجتماعی قرن می تازد لذا شعر او شعری است انسان گرا که در عین تازگی و برندگی از بازی های افراطی نوگرایانه به دور است.

مزار،بارویر سواک

بارویر سواک در سال 1971م در اوج شکوفایی استعدادهایش در یک حادثه رانندگی کشته شد، همان گونه که خود در یکی از اشعارش مرگی ناگهانی را آرزو کرده بود. این حادثه شایعاتی را مبنی بر قتل سیاسی برسر زبان ها انداخت که البته از طرف هیچ منبع موثقی تأیید نشده است.

اشعار بارویر سواک به چندین زبان ترجمه شده که نمونه هایی از آن با ترجمه فارسی تقدیم می شود.

گلچینی از اندیشه های بارویر سواک درباره  شعر و شاعری

ترجمه آزاد ماتیان

— شعر واقعی نمی تواند عاطفی نباشد، ولی این عاطفه هم نمی تواند اندیشمندانه نباشد.

— اگر شعر ((کهن)) مثل نامه ای است که از مسافت های دور فرستاده می شود (و در نتیجه توصیفی است و همه چیز را در جزئیات به وضوح و به طور کامل توضیح می دهد) شعر   (( نو)) باید شبیه مصاحبت دو دوست خیلی صمیمی باشد، که همدیگر را با نیم گفتاری یا به اشاره ای می فهمند.

— شعر قبل از هرچیز شکل است، تمامی مسئله آن است که شکل هم محتوای خود را دارد.

— در بین منتقدین  طبقه  کاملی هست که از   ابداع و نوآوری یک مترسک ساخته است. حال اگر تنها خودش از این مترسک می ترسید ضرری نداشت، اما مشکل در این است که او با این مترسک و به نام پاس داری از  نظم و قانون بسیاری دیگر را نیز می ترساند.

— کار شاعر متقاعد کردن نیست، قانع کردن است.

— آن کس که فکر می کند گفتن شعر بی وزن راحت تر از شعر موزون است هرگز شعری نگفته است. برای سرودن شعر بی وزن و قافیه قریحه کافی نیست بلکه قریحه ای قدرتمند لازم است.

بعد از بارویر سواک نسل جوان تری به عرصه آمد که سعی داشت در نوآوری از او فراتر رود و در نتیجه به شکل های گوناگون تجربی مدرنیستی روی آورد. سواک، که خود سردمدار جنبش نوآوری بود و ضرباتی کاری به شکل و محتوای شعر سنتی فرود آورده بود، از افراط گری های جوان ترها ابداً خشنود نبود و شاید هم در قبال تندروی های آنان احساس مسئولیت می کرد. سطرهای زیر بیان گر این دقدقه است:

((  بارزترین خصوصیت جوانان شاید اعتماد به نفس آنان باشد و تا اینجا هیچ اشکالی ندارد، اشکال کار از آنجا شروع می شود که این خصیصه به خود بزرگ بینی مبدل می شود)) .

(( به نظر می آید که جوانان ما حرفی برای گفتن ندارند و عدم شفافیت آنان از همین ناشی می شود)) .

(( اگر نثر ما امروز بیشتر شاعرانه است و شعر ما بیشتر نثر گونه، علتش این است که نویسندگان و شاعران جوان ما حرفی برای گفتن ندارند)) .

و باز گویی در صدد درک و یا توجیه مسائل چنین می گوید:

((  من شعر امروز را نه به صورت خط بلکه به شکل خط ـ نقطه مجسم می کنم. اندیشه مثل سایه از فراز دره ها در پرواز است و تخیل همچون شعاع نور یا باران آسمان را به زمین می پیوندد. از این روست که شعر امروز مبهم و مشکل می نماید)) .

در نهایت، او حل مشکل را نه در شکل گرایی و انسان زدایی بلکه در انسان  محوری و جامعه گرایی می بیند.

(( شاعر به دنیا می آید تا از زبان خود اما ازجانب دیگران سخن بگوید، از بیوگرافی خود که بیوگرافی جامعه و زمانه اوست)) .

پی‌نوشت:

1-Barouyr Sevak

2- Komitas

چند قطعه از اشعار بارویر سواک

ترجمه  اشعار:   آزاد ماتیان – شاپور علی نژاد

کی می گه بخت یار نیست

بدون آینه هم خودم را می بینم

روی تنه درخت، در کف دست تو

و در این لحظه ها

از خودم خوشم می آید

همان جور که از پسرم خوشم می آید

********

انگشتم را می چرخانم

و آبی آسمان مثل زنجیر به انگشتم می پیچد.

خاک با پاهایم عشقبازی می کند،

و شاخه رز توی آتش چپقم جوانه می زند.

کی میگه بخت یار نیست، دیگه چطوری می خوای باشه؟

*********

اشتباه ما این است که ساعت ها را با ثانیه ها اندازه می گیریم

شاید برعکس درست تر باشد که با ساعت های کوتاه

ثانیه های بلند را اندازه بگیریم.

آن ثانیه هایی که

مثل پیامبران و قهرمانان دیر به دیر می آیند

و ملتی را با زور بازو

یا قدرت کلامشان نجات می دهند.

و فکر می کنم

که راستش باید از ساعت ها شِکَر بسازیم

بعد در آب حلشان کنیم و جرعه جرعه

مثل داروی بی خوابی بنوشیم.

و از آینه … کفش بدوزیم

تا کف پاهایمان هم خاک را منعکس کند…

شما برای دیدن چهره به آیینه نیاز دارید؟

من اصلاً نیاز ندارم.

لحظه هایی هست که مثل لاستیک کش می آیند

در همین لحظه من بدون آینه هم خودم را می بینم

روی تنه درخت، در کف دست تو

و توی نوک خودکار خودپسند خودم.

30 سپتامبر 1961 ایروان

نپرس

نپرس مرا دوست داری یا نه؟

مثل کوری که عصایش را…

به یاد داشته باش

اگر کسی سؤال بی ربطی نکند، دروغ نمی شنود.

و تو هیچ وقت از این حرف که می زنم دلگیر نشو،

چه کسی برای تعیین عمق چاه

زاده اش را حواله می کند؟

نپرس اما بیشتر از آنچه می خواهی برایت خواهم گفت.

و من مؤمن یک روزه اینطور می گویم

و تو ای الهه امروزی گوش کن

امروز یک آیین اجرا می شود

اعتراف دیگر به چه درد می خورد؟

تو، یک دنیای نو و غریب هستی

من، یک کاشف کار کشته ام

اما جغرافیای سرشار از بشارتت را نمی شناسم

یک بار دیگر در من روح سرکش اکتشاف بیدار می شود

می خواهم تو را از بر کنم

و نقشه ات را در حافظه ترسیم کنم

سؤال و جواب به چه درد می خورد؟

بهتر نیست پای آدم بلغزد تا زبانش؟

********

بگذار حرفی نزنیم

در این راه غریب جلوتر برویم،

تا به آن سرزمین موعود که غیر از ما، مال هیچ کس نیست

جایی که مثل آب با لکنت حرف می زنیم

و مثل آتش کور می شویم

جایی که برخلاف قانون معروف،

جسم ها از حرارت منبسط نمی شوند، منقبض می شوند.

و تمام مسئله ها حل می شوند مثل نمک،

در دهانمان،

در تارهای منبسط اعصابمان،

و بر چهره مشوشمان.

آنوقت شاید بی اختیار از تو بپرسم:

ًمرا دوست داری یا نه؟

از تو بپرسم و بی آنکه منتظر جوابت باشم،

کمک کنم تا تو به هیئت الهه پیشین سرزمینی درآیی،

که هنوز نقشه ای نداشت.

و تو شاید اینطور جواب بدهی:

ًمی گویند شماها فقط به لخت شدن کمک می کنید،

اما تو کمک می کنی تا لباس بپوشم،

تو یک جور دیگری،

دوستت دارم….                                                                                                                        

       1963 ـ  ایروان

شب به خیر

در غروب پف کرده پرتوها،

از مدت ها قبل با منقارهای کج

شب را کاویده اند.

پیاده روها دیگر زیر پاشنه آدم ها دهن دره نمی کنند.

خیابان ها را جارو کرده اند.

زباله های بازمانده تاریکی را آفتاب باید بروبد.

(حالا) تمام شهر با چشمان باز خوابیده،

اما تو هنوز نخوابیده ای عشق من؟

شبت به خیر

شاخه های اندوه برگ می پوشند

تا شاید سایه ای مسموم پهن کنند

بگذار هر که می خواهد بخوابد

اما تو زیر این سایه مسموم نخواب عشق من

شبت به خیر

********

حتی نگهبان ها، این چوپان های شب

که مدام مصلحت اندیشی نشخوارگر را می چرانند

در سایه پاسبانی سگانه فانوس های هوشیار، می خوابند

تنها منم که تمام شب چشم برهم نبسته ام

چون جای تو را گرفته

یک پیر دختر آشنا

یک بی خوابی چسبناک،

حتی داروهای خواب آور هم

مرا از دست این پیر دختر نجات نمی دهند

از دست این بی خوابی چسبناک.

من از این پیر دختر

از این بی خوابی چسبناک می ترسم

مثل کودکی از پزشک یا پرستار

دست کم تو سالم باش و بخواب

شبت به خیر

********

چقدر شب در زندگی ام بوده

گفتنش آسان نیست،

حسابش را نه با اعداد

تنها می توان با انگشتان عشق شمرد

که شاید در شمردن تا شوند

اما سخت، خیلی سخت بتوان بازشان کرد.

این حساب پیچیده را به من واگذار

و بخواب عشق من

شبت به خیر

انگار فقط برای من

باران با نزاکتی ساعت ها باریده،

چونکه هیچکس بیدار نیست.

همه از مدت ها قبل به خواب رفته اند

تو هم چشمانت را ببند، عشق من

شبت به خیر

*********

صبح نزدیک است شاید از ترس آفتاب

باران هم بند بیاید

باران هم همین حالا بند آمد،

اما تو… همچنان ادامه داری

تو هم کمی بِایست

به من رحم کن و بگو:

– عشق من، شبت به خیر

        1964 _ ایروان

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 45
سال دوازدهم | پاییز 1387 | 160 صفحه
در این شماره می خوانید:

زاهراد

نویسنده: خاچیک خاچر فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 45         (( شاعرشدن سرنوشتي است كه از آن گريزي نيست)) . زاهراد يك آن به آسمان پر ستاره نگاه كن. مي بيني؟ آنجا، دروسط...

فصلنامه پیمان در پانزدهمین جشنواره و نمایشگاه بین المللی مطبوعات

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 45 پانزدهمين دورة نمايشگاه بين المللي مطبوعات و خبرگزاري ها در تاريخ 26 آبان 1387 آغاز شد و در 3 آذر 1387 با موفقيت به کار خود پايان داد....

نقدی بر کتاب جنگ فرهنگی علیه جمهوری آذربایجان

نویسنده: روبن گالیچیان / ترجمه: آرمیک نیکوقوسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 45 مشخصات کتاب گردآورنده: کماله عمرانلي قطع: خشتي بزرگ (25/27 سانتي متر) تعداد صفحات: 280...

آراوُد در گذر زمان

نویسنده: آرپی مانوکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 45 در نوشتار زير کوشيده ايم، تاريخ شکل گيري و حيات نشرية مهم و تأثيرگذار ارمني  زباني را که در تبريز به چاپ مي رسيد؛...

درباره نام های خانوادگی ارمنی

نویسنده: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 45 در شمارة 44 فصلنامة پيمان مطلبي با عنوان (( نام هاي خانوادگي ارمني)) به چاپ رسيده است. از آنجايي که فصلنامة...

نگاهی مختصر به تاریخ منطقه نخجوان

نویسنده: شاهن هوسپیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 45 منطقة نخجوان، که امروزه بخشي از جمهوري آذربايجان را تشکيل  مي دهد، در منتهي اليه جنوبي منطقة قفقاز و در ساحل شمالي...

هنر،مذهب و ادبیات شقاهی ارمنیان باستان

نویسنده: رافائل ایشخانیان / ترجمه: ژیلبرت مشکنبریانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 45 بر اساس تحقيقات باستان شناختي صورت گرفته در کوهستان هاي ارمنستان مشخص شده که اين...

گاه شماری اصلی ارمنی

نویسنده: آنوشیک ملکی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 45 تعيين مبدأ سال نو در کشورهاي گوناگون اساس و بنياني خاص و متمايز دارد. گاه واقعه اي تاريخي يا اسطوره اي، گاه واقعه اي...

یحیی خان نابغه هنر تارسازی جلفای اصفهان

نویسنده: زویا خاچاطور فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 45 در ايامي نه چندان دور نسلي از استادان سازندة آلات موسيقي سنتي در ايران پا به عرصه گذاشتند كه اين هنر را در ايران...

به یاد واروژان،گزارش مراسم بزرگداشت واروژان

نویسنده: آرلین وارطانیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 45 فصلنامة پيمان در راستاي رسالت خود همواره سعي در معرفي چهره هاي ماندگار آن دسته از ايرانيان ارمني داشته است كه به...