نویسنده: م.آ. داندامایف/ ترجمه: محمود حقیقت کاشانی


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6

طی چند دهه، از سال 550 تا 512 قبل از میلاد، کشور پارس، که ابتدا بر سازمان قبیله‌ئی استوار بود، به یک امپراتوری جهانی بدل گردید که امپراتوری هخامنشی نامیده می‌شود. این امپراتوری فلات ایران، آسیای مرکزی، شمال غربی هند و بسیاری دیگر از کشورهای غرب و شمال ایران را در بر می‌گرفت. با این حال امپراتوری هخامنشی که مدت دویست سال به حیات خود ادامه داد هرگز کشوری یکپارچه نبود. به بیان دیگر ساختارهای اجتماعی-اقتصادی، نظام‌ها و نهادهای قانونی امپراتوری هخامنشی بشدت گوناگون بودند و طیفی از بسیار پیشرفته تا بسیار ابتدایی را دربر می‌گرفتند، زیرا امپراتوری مزبور هم شامل مناطقاز نظر اقتصادی پیشرفتۀ آسیای صغیر، عیلام، بابل، سوریه، فنیقیه و مصر بود، که از نهادهای کشوری خاص خود برخوردار بودند، و هم شامل قبایل بدوی متعدد یا حتی اقوامی می‌شد که هنوز روابط مادرسالارانه در بین آنها برقرار بود.

امپراتوری هخامنشی

در دورۀ شکل‌گیری جهان‌بینی و فرهنگ امپراتوری هخامنشی، سنت‌های آشوری، مادی، اورارتویی، مصری و سایر سنت‌های باستانی به طور گسترده‌‌ئی رواج داشتند. بویژه سنت‌های هنری آشوری تأثیر قابل توجهی بر هنر هخامنشی داشتند، هنری که هدف آن نمایاندن قدرت امپراتوری و عظمت شاهنشاهی بود. هنجارهای بنیادین هنر هخامنشی سرانجام در بنای تخت جمشید که در پایان قرن ششم و آغاز قرن پنجم پیش از میلاد ساخته شد تجلی یافت، سپس بشدت گسترش یافت و در سراسر قلمرو امپاتوری نوعی وحدت فرهنگی به وجود آورد، گو اینکه بعدها مضامین و اشکال جدید نیز بدان افزوده شد. ویژگی‌های اصلی این هنر عبارت بودند از تناسب کامل اشکال، تقارن مطلق و پرداخت آینه‌وار یک منظره و صحنۀ واحد. وحدت فرهنگی شرق و غرب، البته، به وحدت سبک در کارهای هنری محدود نبود. تحت حکومت هخامنشی، به رغم تفاوت در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و گوناگونی قومی و فرهنگی، برای اولین بار در تاریخ، قلمروهای پهناوری که از مصر شروع و به شمال غربی هند ختم می‌گردید پیوسته و یکپارچه شدند و موجبات فرایندهای پرشتاب آمیزش قومی و تلفیق مفاهیم فرهنگی و مذهبی اقوام مختلف را فراهم آوردند. این جهان یکپارچه تنها به لایه‌های بالایی جوامع منحصر نبود و بدین جهت موجب تحولات عظیم روانشناختی گردید.

تماس بین اقوام با زبان‌ها، فرهنگ‌ها و شیوه‌های زندگی مختلف از قدیم‌ترین ازمنه سابقه دارد و نشانه‌های آن را در منابع مکتوب و یافته‌های باستان‌شناسی مربوط به کهن‌ترین دوران‌های ظهور تمدن‌ها می‌توان یافت. اما در دورۀ هخامنشی بود که مناطق وسیعی تحت یک حکومت واحد درآمدند و تماس با مناطق دوردست دیگر امتیازی منحصر به گروه‌هایی از جامعه مثل بازرگانان فنیقی نبود. در مصر، بین‌النهرین و بسیاری دیگر از کشورها، دستگاه اداری هخامنشی مهاجرنشین‌های نظامی به وجود آورد مشتمل بر سربازان ده‌ها قوم گوناگون که تا آن زمان حتی از وجود یکدیگر خبری نداشتند. برای مثال سربازان خوارزمی از آسیای مرکزی در کنار یهودیان، پارس‌ها، مادها، بابلی‌ها و افرادی از اقوام مختلف دیگر در مهاجرنشین نظامی الفانتین[2] در مرز مصر و نوبیه[3] خدمت می‌کردند. در منطقۀ نیپور[4] در بین‌النهرین در میان سربازان سلطنتی، سربازان لیدیایی، فریگیه‌یی، سکایی، مصری، هندی و حتی سربازانی از هریوه[5] واقع در سرزمین کنونی افغانستان حضور داشتند.

علاوه بر این صنعتگرانی از اکثر مناطق امپراتوری در کارگاه‌های دولتی آراخوسیا[6]، پارس، مصر، بابل و برخی کشورهای دیگر تابع امپراتوری به کار مشغول بودند. بسیاری از دولتمردان و مستخدمین رده پایین، جهت انجام امور حکومتی از اقصی نقاط امپراتوری، از مصر گرفته تا هند، به شوش و تخت جمشید وارد می‌شدند. تنها سربازان، بارزگانان، صنعتگران و مسؤولات دولتی نبودند که به طور مرتب در قلمرو امپراتوری سفر می‌کردند، بلکه جهانگردان و محققین نیز به این کار مبادرت می‌ورزیدند، وقتی که هرودوت، تبعه سابق پادشاهی پارس، در زمانی بین سال‌های 460 و 454 قبل از میلاد به سفر در کشورهای شرق نزدیک پرداخت و از بابل و مصر دیدن کرد، به یونانی‌هایی برخورد کرد که اطلاعاتی تاریخی در اختیار او قرار دادند، اطلاعاتی که در بسیاری موراد مورد تردید بود.

پارس‌ها، مادها و سایر ایرانی‌ها و همچنین مصری‌ها، لیدیایی‌ها و سامی‌های غربی و دیگران در کسب و کار روزانۀ بابل بر اساس قوانین محلی مشارکت داشتند.

تماس‌های بسیاری، نه تنها بین افراد عادی اقوام مختلف، بلکه بین نخبگان متفکر این اقوام نیز وجود داشت. برای مثال برخی اسناد به دست آمده از بین‌النهرین حاکی از وجود ارتباط بین مغ‌های ایرانی، یعنی روحانیون رسمی پادشاهان پارس، با خادمان معابد بابل است. دلایل زیادی در دست است که نشان می‌دهد موضوع این تماس‌ها صرفاً مسایل اقتصادی نبوده بلکه مفاهیم مذهبی از جمله مفاهیم جهان‌شناختی را نیز دربر می‌گرفته است. این مغ‌ها می‌توانستند در شهرهای بابل براحتی با رهبران جوامع یهودی که با آنها در مورد مفاهیم مذهبی نظریات مشترک یا مشابهی داشتند، ملاقات کنند. تقریباً در همین زمان بود که افلاطون، ارسطو و دیگر فلاسفۀ یونان با ویژگی‌های کلی آیین زرتشت آشنا شدند.

امپراتوری هخامنشی از ده‌ها قوم و قبیله تشکیل شده بود و طبعاً بین برخی از آنها روابط خصمانه به وجود می‌آمد. این روابط ناشی از رقابت‌های تجاری و یا رقابت‌های دیگر بود. برای مثال در بازارهای شرق نزدیک، فنیقی‌ها رقیبان سرسختی برای بازرگانان ایونی[7] به شمار می‌آمدند. اما در جوامع باستانی، در دورۀ هخامنشی یا دوران‌های پیش از آن، خصومت قومی یا نژادی امری ناشناخته بود. حتی در امپراتوری جهانی آشور نوین[8] که در آن تبعید اقوام به طور گسترده، از محلی به محل دیگر امری عادی و تکرار شونده به شمار می‌رفت، هیچ نوع آزار و اذیت مبتنی بر تعصب قومی وجود نداشت. افرادی از اقوام گوناگون می‌توانستند در دربار سلطنتی یا دستگاه اداری کشور به مقامات بالنسبه بلندی دست یابند. علاوه بر این، طبقۀ حاکمۀ آشور از نظر قومی یکدست نبودند، زیرا بسیاری از آرامی‌ها به این طبقه تعلق داشتند و امکان نداشت آنها را از آشوری‌های «اصیل» تشخیص داد. ایذای قومی بیش از همه در امپراتوری هخامنشی ناشناخته بود، زیرا اداره موفقیت‌آمیز امپراتوری بدون استفاده از خدمات مسؤولان و کارشناسان اقوام مختلف امکان‌پذیر نبود.

در دورۀ هخامنشی، آیین زردشتی هنوز به دینی تعصب‌آمیز با هنجارهای بشدت تثبیت شده تبدیل نشده بود، و صور تعدیل یافته گوناگونی از این مکتب مذهبی پدیدار گردید. یکی از این صور، مذهب رسمی پادشاهان پارس بود. در مورد مذهب مردم پارس باید گفت که آنها منحصراً خدایان طبیعت را می‌پرستیدند که در رأس آنها میترا خدای خورشید و آناهیتا الهۀ آب و باروری قرار داشتند. کیش اهورامزدا، که خدای برتر معبد سلطنتی بود و همیشه در فهرست رسمی خدایان در مقام اول از آن یاد می‌شد، در دوره هخامنشی بین پارس‌ها ناشناخته ماند. از همین رو در سراسر دورۀ هخامنشی به اسامی مذهبی در ارتباط با اهورامزدا بر نمی‌خوریم، حال آن که بسیاری از اسامی در ارتباط با میترا به چشم می‌خورد. این امر آشکارا گویای آن است که مردم پارس مجبور به پرستش اهورامزدا نبودند. اگر در نظر داشته باشیم که در جوامع چند خدایی باستان هیچ مذهب تعصب آمیزی وجود نداشت، واقعیت بالا به آسانی قابل درک خواهد بود. گذشته از این هر نوع تبلیغ دینی در ایدئولوژی باستان ناشناخته بود، زیرا هیچکس نمی‌خواست منابع ناشی از پرستش خدایان خود را با دیگران تقسیم کند. بدین جهت تعصب و نابردباری در برابر باورهای دیگران در مذاهب چندخدایی ناشناخته بود و به همین سبب می‌توان گفت که خدایان باستان نسبت به یکدیگر حسادت نمی‌ورزیدند.

اگرچه هخامنشیان اهورامزدای خود را قدرتمندترین خدا به شمار می‌آوردند، ولی به خدایان اقوام تحت سلطۀ خود نیز اعتقاد داشتند و آنها را پرستش می‌کردند و امید داشتند که توجه و مساعدت آنها را به خود جلب کنند. از همین رو پارس‌ها به خدایان و معابد ملل شکست خورده التفات داشتند و معبد رسمی هخامنشیان شامل خدایان بسیاری بود که همۀ آنها خدایان رسمی با درجات اهمیت متفاوت به شمار می‌آمدند و در معابد این خدایان برای سلامتی پادشاهان به نام شاهان پارسی مراسم نیایش برپا می‌شد و قربانی‌هایی نثار می‌گردید.

هرچند پارس‌ها برای شاهان الوهیت قایل نبودند، ولی در مصر به تبع بینش موجود محلی، برای پادشاهان هخامنشی به عنوان وارثان سنت‌های فراعنۀ  قدیم، جنبۀ الوهیت قایل بودند. به همین جهت، دیودوروس سیکولوس[9] می‌نویسد راهبان مصری برای داریوش به خاطر رفتار مساعدش با فرهنگ و مذهب محلی مقام الوهیت قایل بودند. این امر در متون مصری تأیید شده است. برای مثال در یک کتیبۀ مصری اعلام شده است: «داریوش زادۀ الهۀ «نیت»[10] بود… زمانی که وی در رحم مادرش بود… «نیت» او را به عنوان فرزند خود پذیرفت».

هخامنشی‌ها خود را برگزیدگان خدایان و نمایندۀ آنان در روی زمین می‌دانستند. بویژه پیوند بین پادشاه ایران و اهورامزدا دارای اهمیت بود. سیمای شاه ایران به عنوان فرمانروایی مطلوب از زمان کوروش دوم شکل گرفت و این امر در کتیبه‌های داریوش اول صورت کامل‌تری به خود گرفت. داریوش در یکی از کتیبه‌هایش در نقش رستم اعلام می‌دارد: «من دوستدار درستی هستم. من دوستدار نادرستی نیستم. من مایل نیستم که توانا بر ناتوان ستم روا دارد…» این بیان کلمه به کلمه در یکی از کتیبه‌های خشایارشا نیز تکرار شده است. بدین ترتیب هخامنشیان به پیروی از سومری‌ها، بابلی‌ها و آشوری‌ها خود را به عنوان حامیان عدالت و نظم اجتماعی معرفی می‌کردند و بر توجه خود به ضعیفان و فقیران تأکید می‌ورزیدند.

روشن است که وابستگی اتباع مناطق مختلف امپراتوری به قدرت مرکزی یکسان نبود اما در مجموع دستگاه اداری ایران به هیچ‌وجه تلاش نداشت تا کنترل تامی بر جمعیت کشور اعمال کند. چنین کنترلی با نهادهای اجتماعی سنتی و روحیه عمومی مغایر بود. مقامات کشور تنها خواستار وفاداری سیاسی اتباع خود نسبت به حکومت بودند. حکومت در زندگی خصوصی، امور روزمره، و روابط متقابل و درونی اعضای جامعه دخالت نمی‌کرد، مشروط بر آن که قوانین هر یک از کشورهای تابعه زیر پا گذاشته نمی‌شد.

در تعدادی از کشورهای تابعۀ امپراتوری مانند مصر، فلسطین، بابل و آسیای صغیر، درصد نسبتاً بالایی از باسوادی و کتابخانه‌های متعلق به فرمانروایان خراجگزار، معبد و افراد وجود داشت. اما مقامات امپراتوری به کتب این کتابخانه‌های توجهی نداشتند و به اینکه اتباع آنها چه می‌خوانند ابراز علاقه نمی‌کردند. تلاش برای نابود کردن کتب تاریخ‌نگاری یا سایر کتب، که در جوامع باستان بندرت روی می‌داد (برای مثال در چین)، در هزارۀ اول تاریخ شرق نزدیک سابقه ندارد.

مسؤولات رسمی دربار یا مقامات معابد محلی به کنترل مردم برای انجام وظایف مذهبی و چگونگی انجام آن نمی‌پرداختند. مردم می‌توانستند قربانی‌ها را به هر خدایی که بخواهند تقدیم کنند. اما به عنوان یک قاعده علاوه بر خدایان خود به خدایانی که حامی شهر آنها محسوب می‌شدند نیز احترام می‌گذاشتند.

در مجموع، اتباع هخامنشیان در جو عقیدتی نسبتاً معتدلی زندگی می‌کردند و فشار ایدئولوژی و عقاید مذهبی رسمی را که ویژگی دوران‌های بعدی تاریخ بود، چندان حس نمی‌کردند. به این ترتیب حکومت مرکزی عملاً در ساختارهای اجتماعی-اقتصادی محلی و سنن موجود دخالت نمی‌کردند. علاوه بر این، دستگاه اداری امپراتوری به زندگی فکری و عقیدتی اتباع خود توجهی نداشت. در دورۀ هخامنشی، فرهنگ‌های باستانی مصر، بابل، یهود، عیلام، ایونی و سایر کشورها، به رشد خود ادامه می‌دادند، تمام دگرگونی‌های فرهنگی و عقیدتی آنها ناشی از تحولات داخلی بود و فرمانروایی پارس‌ها تأثیر قابل توجهی بر آنها نداشت. مقامات پارسی تنها به ایجاد یک دستگاه اداری باثبات و نظام کارا برای جمع‌آوری خراج‌های سلطنتی توجه داشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1- پروفسور م.آ.داندامایف از ایران‌شناسان بنام و استاد بخش خاورشناسی دانشگاه سن پترزبورگ است. از آثار او «ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی» ترجمۀ روحی ارباب در سال 1352 و «تاریخ سیاسی و اقتصادی هخامنشیان» ترجمۀ میرکمال نبی پور در سال 1358 در تهران منتشر شده است.

2- Elephantine جزیره‌ئی در رود نیل در جنوب مصر.

3- Nubia منطقه‌ئی در شمال سودان.

4- Nippur

5- Haraiva

6- Arachosia

7- Ionian

8- Neo Assyrian

9- Diodorus Siculus

10- Neith

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6

سال دوم | بهار و تابستان 1376 | 152 صفحه
در این شماره می خوانید:

رویدادها

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 دیدار آیت الله تسخیری و پیشوای دینی ارامنه در لبنان در نهم خرداد ماه سال جاری به دعوت جاثلیق آرام کشیشیان پیشوای ارامنه مرکز عالی دینی...

ایران نامه

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 «ایران‌نامه» مجلۀ پژوهشی خاورشناسان جمهوری ارمنستان است که به زبان ارمنی در ایروان منتشر می‌شود. شماره‌های مشترک 22-23 ایران‌نامه...

سنگ

نویسنده: روبن ماروخیان/ ترجمه: هرمیک آقاکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 زنم شکوه کنان گفت: -تصورش را هم نمی‌توانم بکنم که چطور باید در طبقۀ دهم زندگی کنیم؟ گفتم:...

واراند

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 واراند شاعر ارمنی‌تبار ایرانی که به زبان ارمنی شعر می‌سراید در اسفند ماه 1332 در تهران زاده شده است. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در...

موسی خورنی

نویسنده: گاگیک سارگیسیان/ ترجمه: آناهید هوسپیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 دربارۀ نویسنده گاگیک سارگیسیان[2] تاریخدان و خاورشناس ارمنی در سال 1926 (1305) در...

درویش به روایت اسناد

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 آندره سوروگیان-درویش-به عنوان یک نقاش حرفه‌ای، در طول بیش از هشت دهه، در حدود سه هزار اثر هنری آفریده و آثار او در نمایشگاه‌های متعدد...

یادنامه درویش

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 آنچه در پی خواهد آمد برگردان سخنان دکتر دیتریش بالس[1]، از شخصیت‌های مشهور شهر هایدلبرگ آلمان است که در مراسم به خاک سپاری آندره...

آندره سوروگیان، درویش

نویسنده: لیدا بربریان، آرمینه زیتونچیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 آندره سوروگیان «درویش»، نقاش ارمنی‌تبار ایرانی، در 27 آذر 1375 (17 دسامبر 1996) پس از یک قرن...

ایران شناسی در منابع ارمنی

نویسنده: واهان بایبوردیان/ ترجمه: گریگور آراکلیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 درباره نویسنده واهان بایبوردیان در سال 1933 در شهر «آخالت سخا»ی گرجستان چشم به جهان...

نگاهی بر فرش ارمنی

نویسنده: علی حصوری فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 چه در میان اهل تحقیق و چه در میان فرش‌فروشان ارمنی‌باف اصطلاح معروفی است. در ایران فرش‌هایی که ارمنیان اطراف زاینده...

بازسازی واژه های فارسی

نویسنده: گارنیک آساتوریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 بازسازی واژه‌های فارسی و نام‌های ویژۀ ایرانی عنوان مجموعه‌ئی است در دو بخش که بخش اول آن به بازسازی واژه‌های...

آوتیک ایساهاکیان و قرآن

ترجمه: آرمن بیگلریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 در عرصۀ ادبیات ارمنی استاد بزرگ آوتیک ایساهاکیان، بیش از همه مجذوب فلسفه، فرهنگ و ادیان شرق بوده است. شرق کهن برای...

نگرشی بر فرهنگ و تمدن اورارتو

نویسنده: فریدون آورزمانی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 5 و 6 سرزمین اورارتو که در متون باستانی به نام خالدی[2] نیز آمده است، تقریباً همان حیطۀ جغرافیایی ارمنستان امروزی به...

مطبوعات ارمنی زبان در ایران

نویسنده: آرمن بیگلریان تاریخچه در سال 1512 میلادی، شش دهه پس از اختراع صنعت چاپ، نخستین کتاب چاپی ارمنی در شهر ونیز منتشر شد. 126 سال بعد، در سال 1638 (حدود 1017ه.ش)...