فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۵۳
اِدمان آیوازیان،در فراغ یار و دیارش،ایران
نویسنده: هادی سیف
جمعه ۲۳ مهر ۱۳۸۹ش / ۱۵ اکتبر۲۰۱۰م، نمایشگاهی از آثار مارکو گریگوریان، آغازگر نقاشی مدرن در ایران و همچنین نمونه هایی از آثار مدرن و نقاشی های آبرنگ مربوط به روستاهای ایران از اِدمان آیوازیان، در مؤسسۀ هنر تهران، افتتاح شد. در مراسم افتتاحیۀ این نمایشگاه، که به همت و همکاری سفارت جمهوری ارمنستان در ایران برپا شده بود، آقای گریکور آراکلیان، سفیر تام الاختیار جمهوری ارمنستان در ایران به همراه تنی چند از اعضای سفارت ارمنستان؛ آقایان گئورک وارطان و روبرت بگلریان، نمایندگان ارمنیان شمال و جنوب کشور در مجلس شورای اسلامی و جمع کثیری از هنرمندان و پیشکسوتان هنر و نقاشی کشور حضور داشتند.
در این مراسم پرویز تناولی، مجسمه ساز معروف ایران و از هنرمندان هم دورۀ مارکو گریگوریان، از خاطراتش با مارکو سخن گفت و آیدین آغداشلو در مورد تأثیر هنرمندان ارمنی در نقاشی ایران صحبت کرد. به همین مناسبت، هادی سیف، یکی از ارزنده ترین منتقدان هنری کشور نیز، مطلبی در خصوص ادمان آیوازیان و آثار زیبایش، که پس از چهل سال برای اولین بار در ایران نمایش داده می شد، ارائه کرد. از آنجایی که بخشی از این شمارۀ فصلنامۀ پیمان مربوط به زندگی و فعالیت های هنری اِدمان آیوازیان است، نوشتۀ زیبای هادی سیف، در اختیار این فصلنامۀ وزین گذاشته شد تا یاد این هنرمند ارزندۀ ارمنی از زبان منتقدی غیر ارمنی شنیده شود.
ژانت لازاریان
غم غریب و کمرشکنی است هجرت از خاک و دیار و غمگنانه تر آنکه دلی داشته باشی گره خورده به عالم هنر و خلاقیت و قدر بدانی و قدر بشناسی گران میراث هنر خاکت را.
اِدمان آیوازیان را دراز ایامی است، با تمام غربت نشینی و گمنامی اش نزد نسل جوان دوستار معماری و نقاشی، باری می شناسم و نثار ذوقش را دور و نزدیک ارج گذاشته ام.
وارسته معمار و نقاشی که بعد از نزدیک به چهل سال دوری از وطن، شگفتا که پنداری هنوزم، حاشا، دمی و لحظه ای از جایگاه سرشار از احساس و شیفتگی اش به مبانی پر قدمت جلوه های نقش و رنگ و نگارگری دیارش دور شده باشد و از عالمی راز و رمز معماری سنتی و فاخر، در جای جای سرزمینش ایران، غافل مانده باشد.
نه آنکه او را رهروی شناخته باشم، دست بسته و تسلیم و ذهن و ذوق سپرده به تداوم ره و راه تبار نقاش و معمارش، که او را بی اغراق، به همه عمر در خفظ هویت فرهنگی و هنر ایرانی اش بازیافته ام، تا که مبادا ره گم کرده شود زیر سلطه بی امان فرهنگ و هنر بیگانه! از کجا که این همه را مدیون سرنوشتی نباشد در فراغ یار و دیارش، ایران.
ادمان آیوازیان در معماری چندان خوش درخشید، چه در وطن و چه در برون مرز، که در مسند معماری ایرانی، رهروانی یافت و در نقاشی، که صفای رنگ های به یاقوت و زمرد و فیروزه مانندش، تو را به غوغای رنگ های به امانت مانده در گلیم ها و قالی های ایرانی می کشاند، به جلال گنبدهای فیروزه ای در امام زاده ها و خانه های خدا به دامان پر سخاوت کویر، به حسرت پنجره های گره سازی شده با شیشه های رنگین در خانه های پدری، زرد پاییز، سبز بهار، سرخ عشق، آبی رابطه…
و حیرت من بیشتر از آن است که سالدیدۀ نقاش عاشق، در آستانۀ هشتاد سالگی، نقاشی های آبرنگش، چنان به سادگی نقش ها و جلوۀ رنگ ها گره خورده که پنداری هرکدام ترنم غزلی عاشقانه و از دیگر سوی، خواب و رؤیایی کودکانه است.
و من، که در قیاس با نقاشی های آبرنگی که از سایر نقاشان صاحب ذوق دیده ام، جسارت و نوپسندی را توأمان در خلاقیت هایی که نقاش مدرن و عالم پسندش می خواند می ستایم، هرچند که هرگز در این نگاه و نگرش، او را فارغ از دغدغه های نقاشی ایرانی در نیافته ام.
آخر سخن آنکه، آرام و قرار نخواهم داشت اگر به وقت داوری و نقد خلاقیت های ادمان آیوازیان و زان پس، یادی از نقاشان قومی او نکنم، از یرواند نهاپطیان از سمبات، که رفیق دراز ایام او بودند، هرکدام با سلیقه ای ماندگار و خلاقیتی منحصر اما با آرمانی مشترک در اعتلای نقاشی آبرنگ.
و در این یادها و خاطره ها، یاد محسن خان سهیلی، نامور شاگرد کمال الملک، را هم گرامی می دارم، او که روزگاری همکاری ادمان آیوازیان را در نقاشخانه اش ارج بسیار می گذاشت و از او به عنوان نقاشی صاحب ذوق یاد می کرد.
و این خاطره برایم لابد همیشه ماندگار است، آن عصر پاییزی دیدار ادمان آیوازیان، بعد از سالیان سال دوری، چه بارانی پیشکش باز آمدن او کرده بود پاییز، با عطر آب و خاک، بوی تن خیس برگ های خشکیده و نقاش، که شادمانه گرداگرد خودش می چرخید و زمزمه می کرد: (( عطر خوش یادهای رفته و مانده… عالم را به افسون این عطر نمی فروشم، عطر تن ایران، عطر خاکم، عطر وطنم!)) .