همۀ ما از سینماهای دهۀ شصت و اوایل دهۀ هفتاد خاطراتی داریم، از فیلم های خوب و خاطره انگیزی که هر کدام آبرو و اعتبار سینمای ما بوده و هستند، از اجاره نشین ها، مادر، دندان مار، ناخدا خورشید، از کرخه تا راین، شاید وقتی دیگر و البته پردۀ آخر.آن زمان من به منزلۀ یک دوستدار سینما و تماشاگر علاقه مند، پردۀ آخر را با تحمل صفی طولانی در جشنواره تماشا کردم و هنوز یادم هست که با روشن شدن پرده و دیدن اولین نمای فیلم همۀ خستگی ام را ناگهان از یاد بردم.هنوز فریماه فرجامی، سعید پورصمیمی و ماهایا پطروسیان در این فیلم برای من، در کارم، همانند یک الگوی همیشگی می درخشند و هنوز از یادم نرفته که روایت سیال و بازیگوشانۀ آن فیلم چقدر به فهم و درک من و نسل من از سینمای کشورم کمک کرد. پردۀ آخر واروژ کریم مسیحی هنوز جزو محبوب ترین فیلم هایی است که من این شانس را داشتم آن را روی پرده تماشا کنم. با این وصف، اگر شما جای من بودید، در برابر پیشنهاد کار برای چنین فیلم ساز ارزشمند و با اعتباری، که پس از سال ها تصمیم به ساخت دومین اثر بلندش گرفته، چه واکنشی نشان می دادید؟ حتی برای حضوری کوتاه. بازی من در این فیلم، هر چند کوتاه، یکی از افتخارات من در دوران حرفه ای ام است و با تأکید می گویم که این نقش کوتاه برای من ارزشمند تر از بسیاری از نقش های محوری ام بود. از وسواس و دقت و ایمان به کار آقای کریم مسیحی هر چه بگویم کم گفته ام. این را همۀ گروه می دیدند و به آن اذعان داشتند و از همین رو بود که سختی ها و تأخیرها را تاب آوردیم تا امروز نتیجۀ آن را جشن گیریم. سهم من از این فیلم و مشارکتم در آن آن قدر نیست که بیش از اینها بگویم اما برای همین سهم کوچکم ارزش بسیاری قائل ام و تردیدی ندارم که تردید از آن دسته فیلم هایی است که فرصت حضور در آن برای هر کسی پیش نمی آید. برای آقای کریم مسیحی بهترین روزها را و برای سینمای ایران امثال کریم مسیحی را آرزو دارم. پی نوشت:
|
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 49
|