اشاره: روبیک (روبن) گریگوریان آهنگساز و رهبر ارکستر، در سال 1355، به دعوت دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران، کوتاه مدتی به ایران آمد و فرصتی بود که نشریات با او به گفت و شنود بنشینند و هنر دوستان شاهد اجراهایی از او باشند. آنچه می خوانید ترجمۀ بخش هایی از گفت و گویی است که در همان زمان در روزنامۀ ارمنی زبان «آلیک » منتشر شد. گفت و گو بیشتر در اطراف موسیقی ارمنی و آثار و اجراهای گریگوریان در آن زمینه است. این سخنِ روبیک گریگوریان است، نامی که از سال های کودکی با آن آشنا بوده ام. بعدها، از طریق صفحات موسیقی و دیدن عکس هایش آشنایی من با او بیشتر شد. اکنون او رو به روی من نشسته است. موهایش جوگندمی است، سرزنده و شوخ طبع است و پیداست که ارتباطی که در هنر مورد نظر اوست در وجود او نیز نهفته است. از سوال او غافلگیرم می شوم: – تحصیلات شما در رشته موسیقی است؟ – بله. – آخرین استاد پیانوی شما که بود؟ – توماس کریستین داوید. چهره اش حالت شیفتگی به خود می گیرد و می گوید: – آ… درباره اش شنیده ام ولی او را ندیده ام، زمانی که به تهران آمد، من رفته بودم. باز هم سؤالاتی می کند، سپس می افزاید: می بینید؟ منم که با شما «اینترویو »[2] می کنم، و شادمانه می خندد. من به یاد پروفسور داوید می افتم. این دو هنرمند از نظر خصوصیات اخلاقی شباهت هایی دارند. در هنر به اوجی رسیده اند که در آن ها خوی هراس از دیگران، جبهه گیری، توداری و بی اعتمادی از میان رفته است، خصلتی که در برخی از هنرمندان، بخصوص در موسیقیدانان دیده ام. از این موضوع خرسند می شوم و با خود می گویم: «پس روبیک هم اینطور است». می دانم که از خانواده گریگوریان موسیقیدان هایی برخاسته اند. در این باره از او می پرسم، تعدادشان را جویا می شوم. اما او از پاسخ دادن سرباز می زند. ظاهراً آن را خود بزرگ بینی می پندارد و می گوید: – صحبت درباره خانواده ما شاید مناسب نباشد. فقط همین را بگویم که پدربزرگم موسیقیدان بود. البته سازهای مردمی می نواخت. پدرم بسیار پرمشغله بود، اما از میان همه کارهایش، من یک مورد را بسیار تحسین انگیز یافته ام و آن اینکه 60-70 سال پیش که در تبریز هنوز سازهای موسیقی کلاسیک وجود نداشت پدرم قطعه های زیبایی از اپراهای مشهور را به صورت آواز به شاگردان خود می آموخت و در آن ها درک و سلیقه موسیقی را پرورش می داد. من همیشه فکر کرده ام که 70 سال پیش او چگونه به چنین نتیجه ای رسیده بود. برای همین هم همیشه کار او را تحسین کرده ام. – پدرتان موسیقی را کجا آموخته بود؟ – در بروکسل. و بلافاصله پس از بازگشت به ایران به کار موسیقی پرداخت. گو اینکه خودش همیشه به شوخی می گفت که قبل از رفتن به خارج در آمدش بیشتر بوده است. با وجود این هرگز دلسرد نشد. در ایران اپرای «آنوش»[3] را اولین بار پدرم به روی صحنه آورد. – آقای گریگوریان من با نام شما مدت هاست آشنا هستم، چه به عنوان آهنگساز و رهبر ارکستر و چه به عنوان تنظیم کننده آهنگ. لطفا درباره آخرین کار هنریتان بگویید. – یک «مِس»[4] نوشته ام برای ارکستر بزرگ، گروه کر و چهار خواننده. مدت اجرای دو ساعت و نیم است و درآن کوشیده ام آهنگ های مذهبی قدیمیمان را با معیارهای جهانی عرضه کنم. – از نظر موسیقایی در این اثر چه چیزی برایتان اهمیت داشته است؟ – هارمونی، سعی کرده ام حتی الامکان به اصولی که کومیتاس[5] پایه گذاری کرده وفادار بمانم، شیوه ای که کومیتاس مدت ها پیش ازبارتوک به کار بست. در این شیوه با در نظر گرفتن ساختار آهنگ های اولیه، هارمونی خاصی ایجاد می شود که از ویژگی های آهنگ های اولیه سرچشمه می گیرد. از این رو با آنکه «مس» یکمالیان[6] هم زیباست، من «مِس» کومیتاس را ترجیح می دهم. – در ساختن این اثر مبنای کارتان چه بوده؟ آیا موسیقی سنتی را به کار گرفته اید یا ملودی های جدید ساخته اید؟ – سعی کرده ام هر چه ممکن است «مِس» من در مایه های ارمنی باشد. آنجا که از آهنگ های سنتی استفاده کرده ام، در آن ها اصلاحاتی انجام داده ام. مثلاً یکمالیان در پرداخت آهنگ های قدیمی از نظر تأکید و ریتم خطاهای آشکاری دارد، حال آنکه کومیتاس در این مورد درک بسیار درستی داشته است. من منابعی را مورد مطالعه قرار داده ام. از میان همه این ها کوشیده ام اصیل ترین ملودی ها را بیابم، به سرچشمه آن ها برسم و باید بگویم که به نمونه های بسیار زیبایی برخورده ام اما در مورد هارمونی سعی کرده ام آن را از بیرون بر آهنگ تحمیل نکنم بلکه از درون آن، از عمق موسیقی استخراج کنم، همان کاری که کومیتاس کرد. چنانکه گفتم او اولین کسی بود که این جنبش را شروع کرد، ولی بارتوک در جهان معروف شد. – در چه زمینه دیگری مطالعه کرده اید؟ – در زمینه آهنگ ها. ببینید، مثلاً یک ملودی 15-16 واریانت دارد، باید به همۀ آن ها آشنا شد، تأمل کرد، تحقیق کرد. اما در مراکز اجرای این آهنگ ها، از قبیل اجمیادزین، استانبول، آنتیلیاس[7]، هندوستان، “Mode”های آهنگ ها، یا به اصطلاح «لاد»ها خیلی با هم متفاوتند. به همین جهت برای مطالعۀ آن ها وقت بسیار زیادی را صرف کردم. مثلاً سرودی به نام «گوهانام» دو سال وقت مرا گرفت. چرا که می خواستم ملودی اصلی را پیدا کنم، زیرا می دانستم که در زمان های مختلف این آهنگ تغییراتی یافته است. در نتیجه کارم بیشتر جنبۀ پژوهشی پیدا کرد. – درباره اجرای آینده «مِس» شما نظرتان چیست و موسیقیدان ها چقدر با آن آشنا هستند؟ – در بوستون، ما مؤسسه ای داریم به نام «انجمن دوستداران فرهنگ ارمنی» که تا حدودی به این موضوع پرداخته است، خواننده های سولیست انتخاب شده اند که از آن میان می توان لوسین آمارا و آرا بربریان را نام برد ولی هزینۀ آن به پنجاه هزار دلار می رسد که تأمین آن بسیار دشوار است. در ضمن باید بگویم که چارلز مونچ[8] بخشی از «مِس» مرا دیده بود و درباره آن نامه خوبی به من نوشته و تأکید کرده بود که جامعۀ ارمنی برای معرفی آن به دنیا باید وسیله ساز شود. – نمی شود از کمک های دولتی برای تهیۀ صفحه استفاده کرد؟ – تقریباً نه، زیرا شرکت های تولید صفحات موسیقی با در نظر گرفتن فروش محدود آن، از ورود به این گونه کارهای پر خرج خودداری می کنند… گفتگوی ما با روبیک گریگوریان در زمینه های متنوع ادامه می یابد. از او درباره موسیقی ارمنستان می پرسم. می گوید: – در ارمنستان من به چهار نسل موسیقیدان برخوردم که شمار آن ها بیش از هشتاد نفر بود و با همه آشنا شدم. از دوست موسیقیدانی به شوخی پرسیدم: «با این همه آهنگساز چکار می کنید؟» او نیز به همان لحن پاسخ داد: «مشکل ما هم همین است، نمی دانیم چکارشان کنیم». در میان آن ها پنج، شش نفر هستند که از چهره های درخشان موسیقیند، مانند میرزویان، خاچاتوریان، باباجانیان، خودویان و چند تن دیگر. – در موسیقی ارمنستان چه شاخص های عمده ای را مشاهده می کنید؟ – به کار گرفتن مایه های ارمنی و نزدیک کردن موسیقی به شکل های مدرن. می دانید، در آفرینش هنری بی پیرایگی مهمترین چیزهاست. اگر شما با خودتان بی ریا نیستند با من نمی توانید بی ریا باشید. بنابراین هنر در مفهوم ملی خود باید بی پیرایه باشد و این در ارمنستان بسیار محسوس است. – نظرتان درباره ارکسترهایی که در ارمنستان فعالیت می کنند چیست؟ – نظر بسیار خوبی دارم. ارکستری مرکب از کودکان هشت تا یازده ساله وجود دارد که واقعا اعجاز می کند. هدف از تشکیل آن تأمین نیروی انسانی برای ارکستر سمفونیک ایروان است. ضمناً ارکستر سمفونیک ایروان از گروه های بسیار نادری است که همه نوازندگان آن از یک ملیت هستند. در ارکستر فقط یک نوازندۀ روس بود که اگر درباره ملیت او نمی گفتند من متوجه نمی شدم، زیرا ارمنی را بسیار خوب صحبت می کرد. – درباره موسیقیدان های ارمنی دیگر کشورها نظرتان چیست؟ موسیقیدان هایی مانند آلن هوانس[9] که به شما نزدیک تر است و درباره او ما ارمنی ها کمتر از خارجیان اطلاع داریم. – آشنایی آلن هوانس با موسیقی ارمنی محدود و فقط از طریق موسیقی مذهبی بوده است. خودش سال های در کلیسا ارگ می نواخته و با موسیقی فولکلوریک ارمنی تقریبا ناآشنا بوده است. آثار عمده او در مایه های شرقی است، از قبیل هندی، کره ای، ژاپنی و غیره. می کوشد از طریق موسیقی به عرفان نزدیک شود. بررسی های غریبی انجام می دهد، مثلاً با مطالعۀ «تاریخ ارمنستان» موسی خورنی که در آن دربارۀ سازهای موسیقی ارمنی نکاتی وجود دارد، قطعاتی برای سازهایی می نویسد که شباهت هایی به سازهای کهن ما دارند. به عبارت دیگر، می کوشد موسیقی باستان (پیش از مسیحیت) ارمنی را زنده کند. البته این کار جنبه آزمایشی دارد ولی به سبب نوآوری مورد توجه آمریکاییان قرار می گیرد. «ارتباط مستقیم در هنر» هدفی است که روبیک گریگوریان به آن رسیده است. این ارتباط نه تنها از طریق اجرای آثار خود، بلکه از طریق معرفی موسیقی ارمنی و بخصوص سرودهای مذهبی ارمنی به مردم آمریکا نیز صورت می گیرد […]. گریگوریان دربارۀ خود کمتر سخن می گوید. اما می دانم کنسرت هایی به افتخار او برگزار شده است. می دانم که سمفونی ها و سوئیت هایی تصنیف کرده است. از فرزندش لئون گریگوریان که نوازنده پیانو است و «بالادِ هیروئید» باباجانیان را با اجرای او از «رادیو تهران» شنیده ام تقریباً سخن نمی گوید. شنیده ام که فرزندش در آمریکا مدیر چند مدرسه موسیقی است. برادرش هنری گریگوریان که در سال 1356 کنسرتوی ویلن مندلسون در می مینور را با اجرای او در «تالار رودکی» شنیده ایم، 200 سال است که در «مینه سوتا» نوازندۀ اول ویلن است. درباره کار رهبری ارکستر خود نیز سکوت می کند، اما می دانم که در ایروان وقتی اجرای آثار ادوارد میرزویان را رهبری کرده است، میرزویان او را «مائستروی (استاد) بزرگ» نامیده و اعتراف کرده که حتی در چکسلواکی نیز اجرای آثار او چنین موفقیت آمیز نبوده است. با وجود این نشریات دربارۀ او سخن می گویند. «پرتلند ایونینگ اکسپرس» در دوم ماه مه 19858 نوشته است: «…با رهبری پر احساس روبن گریگوریان، ارکستر چنان اجرایی کرد که مانند آن را قبلاً از آن ارکستر نشنیده بودیم…» آرتور فیدلر در 29 ژوئن 1957 نوشته است: «… من بسیار خرسند شدم وقتی شنیدم که «شب موسیقی ارمنی» را باید شما رهبری کنید و مطلع شدم که با موفقیت بسیار این کار را انجام داده اید…» «کریسچن ساینس مانیتور» در 9 ژوئن 1952 نوشته است: «اجرای شب گذشته روبن گریگوریان نشان داد که او یک موسیقیدان دقیق و دارای قدرت بیان است. در او ویژگی بیان مطمئن وجود دارد، همچون کسی که حق خود را می طلبد. ما از او انتظار داریم که اندیشه های موسیقایی ویژه خود را به سبک و شیوه خود بیان دارد». هفته نامه «هایرنیک» می نویسد: «…شگفت آور بود، شگفت آور، انتظار دیگری از او نداشتیم…» «وُرسِستر ایونینگ گازت» در 19 دسامبر 1955 نوشته است: «برنامه کنسرت بسیار شگفت آفرین بود. روبن گریگوریان از کنسرواتوار بوستون نه تنها در نقش رهبری ارکستر، بلکه به عنوان آهنگساز، در موفقیت کنسرت سهم مؤثری دارد». گریگور یقیازاریان نوشته است: «من امروز رضایت خاطر بزرگی احساس می کنم. روبن گریگوریان یک رهبر تراز اول، یک موسیقیدان حساس، با سلیقه و تکنیک متعالی است. جای تأسف است که شاهد اجراهای بیشتری از او در ارمنستان نیستیم». نوشته های نشریات درباره او آن قدر زیاد است که از آن ها می توان کتاب تهیه کرد و همه آن ها سطرهایی حاکی از ابراز تحسین و شگفتی درباره اجراهایی است که او رهبری کرده است. گفتگوی ما که به طور کلی در زمینه موسیقی است، رفته رفته به پایان می رسد. نظر او را درباره چند موسیقیدان معاصر جویا می شوم. درباره اشتوکهاوزن می گوید: – در یکی از سخنرانی های او حضور داشتم. دوست داشتنی و بی مدعا بود. بدون پرده پوشی می گفت: «کار من جنبۀ آزمایشی دارد، می خواهم آن را به اتفاق شما ارزشیابی کنم». دربارۀ جان کیج که اثر دیوانه وار او را امسال (1976) در اجرای گروه لهستانی دیده و شنیده بودم، گریگوریان نظری ابراز نکرد بلکه با شوخ طبعی خاص خود گفت: – آمریکایی ها می گویند «جان کیج» را باید گذاشت توی «کیج» (Cage)، یعنی توی قفس.- بعد حنده سرداد و خندۀ او به ما هم سرایت کرد. می دانستم که به ایران دعوت شده است تا در رشته موسیقی دانشگاه تهران به تدریس آهنگسازی و رهبری ارکستر بپردازد. دربارۀ مدتی که در ایران خواهد ماند پرسیدم که به نظر می رسد طولانی نباشد. به امید دیدار در آینده خداحافظی کردیم. ترجمه از روزنامۀ «آلیک» (کوتاه شده) شمارۀ 11418 تا 11420 2 تا 4 نوامبر 1976 (آبان 1355)، تهران پینوشتها: 1- منتقد هنری 2- Interview=مصاحبه(م). 3- «آنوش» اثر آرمن تیگرانیان (1879-1950) آهنگساز ارمنی است که بر پایۀ منظومهای به همین نام از هوانس تومانیان ساخته شده است (م9). 4- messe مراسم نیایش کلیساست و به موسیقی مذهبی که به هنگام اجرای مراسم نیایش نواخته و یا خوانده می شود نیز اطلاق میگردد (م). 5- کومیتاس (1869-1935) روحانی و موسیقیدان که به گردآوری و ثبت و تنظیم و پیرایش آهنگها و ترانههای مردمی ارمنی پرداخت (م). 6- ماکار یکمالیان (1856-1905) آهنگساز که «مس» او مشهور است و در مراسم کلیسایی اجرا میشود (م). 7- روستایی است در لبنان، در ساحل دریای مدیترانه در 5 کیلومتری بیروت که از سال 1930 مرکز عالی دینی سیلیسی (کیلیکیه) که یکی از دو مرکز اصلی کلیسای ارمنی است در آنجا استقرار یافته است. (م) 8- Charles Munch (1891-1968)، رهبر ارکستر و نوازندۀ ویلن، آلزاسی تبار، در سالهای 1948 به آمریکا رفت و در سالهای 1949-1962 رهبر ارکستر سمفونیک بوستون بود. در شهر ریچموند ویرجینیا وفات یافت (م). 9- Alan Hovhaness (چخماخچیان) آهنگساز، رهبر ارکستر و نوازنده ارگ، متولد 1911 در آمریکا (م). |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 7 و 8سال دوم | پاییز و زمستان 1376 | 136 صفحه
|